صدای هِرهِره خنده تمسخرآلودشان توی فضا پیچید. جوانی زنجیرنقره ایی بیست سی سانتی دور مچ دستش تاب داد تا دور مچش پیچ خورد و با خاشاکی که کنار دهانش آویزان بود گفت:«حجی، خونه هامون رو آب نبره؟!» پیرمرد رنجیده خاطر از طعنه آنها سکوت کرد.
معتقد بود اگر در مرزهای فلسطین اشغالی در جنگ با اسرائیل پیشدستی نکنیم، آن ها در مرزهای ما وارد جنگ خواهند شد. یقیناً برخورد منفی و تند شیخ محمد در یک مقطع با شهید بهشتی از اشتباهات او بود.
من اما طبق دستور، رویهای کاملاً متفاوت در پیش گرفتم. از هر انقلابی دو آتشهای انقلابیتر شدم، ریش پرپشتی گذاشتم و اورکت نظامی قدیمی به تن کردم. رابطهام را با نهضت آزادی کم کردم و بعد هم از آنها تبری جستم و بالاخره توانستم نمایندۀ یک شهر کوچک در اولین دورۀ مجلس شوم. محمد منتظری…..
گرچه خیلی از انقلابیون به محض به قدرت رسیدن، شروع به جبران مافات کرده بودند و مال و منال جمع میکردند، او هنوز در روز یک نان خالی میخورد. سعی داشتم آن قدر اعتماد او را جلب کنم که فردا قبل از بازگشت به ایران و بعد از تمام شدن کنفرانس، پیشنهاد مرا برای حضور…..
بعد که قرار شد بزرگ داشت بگیرن با سخنرانی و تفصیلات، امام موسی صدر مخالفت کرد؛ اما خب، منتظری مجبورش کرد. چون گفت: «اگه موافقت نکنی، دیگه از وجوهات بهتون کمک نمیکنم.» یادمه وقتی می خواستند سالن رو آماده کنن، همه جا عکس امام موسی صدر رو زده بودند و عکس دکتر. محمد اومد عکس…..