آخرين سفر

رحيم لطيفى

- ۱ -


پيش گفتار

انديشه ى انسانى با چاشنى «چرا» به جنبش و تكاپو مى افتد و با پرواز در آسمان يافته هاى دانشمندان، كه پيوست به وحى و عقل ناب اند، به قله ى آرامش و اطمينان مى رسد. طرح هر سؤال خوب، پژوهشگر را يك گام به حقيقت نزديك مى كند، و هيچ پرسشى بدون جواب نيست; زيرا در برابر هر نيازى، واقعيتى پاسخ گوى آن است ; در برابر احساس تشنگى، واقعيت آب در خارج مسلّم است; و شايد بر همين پايه، آفريدگار انديشه، يكى از راه هاى پژوهش و رسيدن به حقيقت را «پرسش از آگاهان» معرفى كرده است.[1]
نوشتار حاضر نيز بر آن است تا يكى از اصول مهم دين اسلام، يعنى ايمان به معاد و مسائل مربوط به آن را با روش پرسش و پاسخ پى گيرى كند.
از يك نگاه، تدوين پرسش و پاسخ، مشكل تر از تدوين يك كتاب و يا رساله است، چون پاسخ گو متعهد است تنها در چارچوب پرسش سخن بگويد و پاسخ را به گونه اى طرح كند كه عموم افكار را قانع سازد و براى خواص، خالى از فايده نباشد و به ديگر باورها آسيبى نرساند; از اين رو بايد تلاش كرد تا از روش هاى برهانى، خطابى و گاه تمثيلى استفاده شود. البتّه محور اين روش ها نيز كتاب و سنت است; چون عمده ى مطالب معاد، مربوط به عالم غيب است كه انديشه ى بشرى به جزئيات آن راه ندارد.
در اهميت ايمان به معاد و آثار دنيوى و اخروى آن همين بس كه حدود 1200 آيه ـ تقريباً يك سوم قرآن ـ در مورد معاد است و حدوداً در سى آيه، ايمان به خدا و جهان آخرت در كنار هم آمده اند.[2]
آغاز بحث، تشريح معاد و معاد باورى است و بنابر نظر برخى دانشمندان اهل فن ـ كه مبناى بحث معاد، اعتقاد به روح، تجرد و بقاى آن است ـ روى سخن متوجه وجود روح، ماهيت، پيدايش و سرنوشت آن پس از مرگ، احضار روح و... است.
و از آنجا كه اثبات معاد جسمانى ـ روحانى يكى از باورهاى مهم اعتقادى است، پس از اثبات اين امر، به امورى كه ارتباط نزديك با معاد دارند پرداخته شده است; مانند تناسخ، رجعت، حوادث قيامت و...
اين مجموعه پاسخ به پرسش هايى است كه مدت ها ذهن بسيارى از پرسشگران را مشغول داشته، اميد است پاسخ هاى مذكور مورد پذيرش پرسشگران محترم قرار گيرد.
رحيم لطيفى

مقدمه

مسائل مربوط به پس از دوران حيات و زندگى دنيوى بشر، از مهم ترين انديشه هاى بشرى و در عين حال، پنهان ترين امور عالم بوده است.
هر چند سخنان زيادى در اين باره گفته شده و پيروان هر مكتب و آيين به سويى رفته اند; اما بحث همچنان در زمينه هاى:
«رجعت، احتضار و مرگ، فشار قبر، سؤال نكير و منكر، عالم برزخ، نامه ى اعمال، صراط و ميزان، معاد جسمانى و روحانى، امكان معاد و ضرورت آن، ابطال تناسخ، نفخ صور و...» ادامه دارد.
مباحث مربوط به معاد، نظير وجود جهان آخرت، از جهت عقلى و نقلى قابل بررسى است، اما عقل، اثباتاً و نفياً نمى تواند درباره ى مباحثى چون طبقات بهشت و جهنم و... سخن بگويد. توجه به قيامت از سويى، تأثير فراوانى در سازندگى بشر دارد و بالاترين موعظه است، و از سويى ديگر، چون نامحسوس و تكليف آور است، همواره مورد غفلت قرار مى گيرد.
آيات و روايات زيادى در اين زمينه وجود دارد كه بشر را از حقايق و واقعيات آگاه مى سازند و او را به تطابق اعمال دنيوى و اخروى دعوت مى كنند.
محقق گرامى، جناب حجت الاسلام رحيم لطيفى، در اين مكتوب بخش هاى ابتدايى و انديشه ى فرجام شناسى را مورد بحث و بررسى قرار داده است; اميد آن كه گامى باشد در جهت معرفت بيش تر و عمل بهتر مؤمنان.
در پايان از مؤلف محترم و از همه ى عزيزانى كه در آماده سازى اين اثر تلاش نموده اند; به ويژه آقايان: سيد محمد على داعى نژاد (معاونت تحقيقات وقت) محمد رضا بهدار (مدير گروه كلام)، حميد كريمى (مدير پروژه ها) و محمد جواد شريفى (مدير آماده سازى، چاپ و نشر آثار مركز) سپاسگزارى مى نمايم.
عبدالحسين خسروپناه
جانشين مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه ى علميه
15 شعبان 1426 / مصادف با ولادت حضرت قائم(عج)

ضرورت باور به جهان آخرت

سوال : چرا درباره ى معاد بحث مى كنيم؟
جواب : بحث در باره ى معاد انگيزه هاى متعددى دارد كه به چند نمونه اشاره مى شود:
الف) به چشم سر مى بينيم كه عمر ما چون ابر مى گذرد، سرمايه ى سترگ جوانى چون شمع در سوختن و كاستن است، و حتى نفس هاى حيات بخش نيز، ما را اندك اندك به سوى مرگ و پايان حيات دنيايى مى كشاند.[1]
بنشين بر لب جوى و گذر عمر نگر *** كاين اشارت زجهان گذرا ما را بس[2]از طرف ديگر وقتى به ژرفاى وجودى و روانى خود نظاره مى كنيم، درمى يابيم كه گستره ى وجودى ما فراتر از دنيا و طبيعت محدود است; اين همه شور، عشق، ايثار و گذشت براى چيست؟ اگر فقط براى دنياست، پس چرا از اين دنيا مى گذريم؟ اين اندوهِ جان كاه رفتن را فقط باور به رستاخيز زايل مى كند و زندگى در كام كسى شيرين است كه خداباور باشد.
ايمان به رستاخيز و سراى آخرت، حلقه ى اتصال ميان آن دو پديده ى به ظاهر متضاد است (مرگ و عشق به ماندن); و چه دل نشين است سخن صاحب اصلى رستاخيز كه مى فرمايد:
(الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً)[3]; مال و فرزند، زينت زندگى دنياست; و باقيات صالحات (ارزش هاى پايدار و شايسته) ثوابش نزد پروردگار بهتر و اميدبخش تر است.
(ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق[4]); آنچه نزد شماست فانى مى شود، اما آنچه نزد خداست باقى مى ماند.
ميل به ماندن، خواست فطرى انسان هاست و باور به معاد، بر اوج وجود او با قلم خلقت نگاشته شده است; لذا رستاخيزباورى در متن اكثر اديان قديم و جديد الهى و غيرالهى مى درخشد.
موريس مترلينگ (برنده ى جايزه ى ادبى نوبل سال 1913) مى گويد:
مرگ لازم ترين مسأله ى زندگى بشر است و عبارت است از: تولّدى جاويدانه در گهواره اى از نور و آتش.[5]
ب) هر گاه انسان در خود و جهان پيرامونش بنگرد، نخستين پرسشش اين خواهد بود كه سبب خلقت او چه بوده و در نهايت اين سفر به كدام منزل خواهد رسيد و پايانش كجاست؟
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم *** كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود *** به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم
مانده ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا *** يا چه بوده است مراد وى از اين ساختنم [6]
امير مؤمنان(عليه السلام) مى فرمايد:
ان لم تعلم من اين جِئتَ لا تعلم الى اين تذهبُ; اگر ندانى از كجا آمده اى، نخواهى دانست به كجا مى روى[7].
ساحل نجات اين درياى پرموج چرايى ها و كجايى ها، باور آرام بخش مبدأ و معاد است، و اين قرآن مجيد است كه با فطرت پرسشگر انسان ها سخن مى گويد:
(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً)[8]; آيا گمان كرده ايد شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگردانده نمى شويد؟!
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ)[9]; من جن و انس را نيافريدم، جز اين كه عبادتم كنند (تا به كمال برسند).
(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ)[10]; ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم.
(كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)[11]; هر كس در گرو اعمال خود است.
(إِنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الُْمحْسِنِينَ)[12]; خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند..
اين آيات، پاسخ كافى و منظم و مطابق عقل و فطرت، به پرسش هاى مذكور مى دهند.
ابتدا و انتهاى اين حركت، خداوند است; هدف اين حركت هدفمند، عبادت و رسيدن به كمال و معرفت است; جوهر انسانى همان نتيجه ى موضع گيرى هاى او در طول اين حركت است، در نهايت اين حركت، اجر و پاداش و حساب است.
نتيجه ى سخن اين كه: معاد باورى، پاسخ آرام بخش نگرانى هاى حاصل از گذشت عمر و جوانى و نيز پاسخ عقل پسندانه به عشق و عطش ماندگارى در انسان است; به ويژه كه بحث معاد، از چشمه ى زلال و بى آلايش وحى نيز سيرآب مى شود.
انگيزه و عامل نخست (الف) پاسخ و درمانى است به يك احساس و اندوه درونى; احساسِ عشق به ماندن و اندوه گذشت عمر و جوانى; انگيزه و عامل دوم (ب) پاسخ و ره يافتى است كه از رهگذر عشق و عطش به دانستن ها حاصل مى شود; يعنى حس كنجكاوى از آغاز و انجام، انسان را وادار مى كند تا از مبدأ و معاد بحث و گفتوگو كند.

انديشه ى معاد در اديان گذشته

سوال : آيا باور به جهان آخرت در تعليمات اديان گذشته نيز بوده است؟
جواب : گرايش به ماندن، خواست فطرى انسان هاست و اين آرمان در قالب باور به سراى آخرت مى گنجد; چنان كه بن مايه ى اكثر اديان، وحى و نبوت، و برنامه ى مشترك آنها توجه دادن به مبدأ و معاد بوده است.
شواهد تاريخى، آثار به جا مانده از انسان هاى پيشين و باور پيروان موجود اديان گوناگون، همه و همه، اصل فطرى مذكور را تأييد مى كند كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:
1. در دوران بسيار قديم، مصريان عقيده داشتند كه خدايان آسمان، ارواح رستگاران و محبوبان (مانند سلاطين و امرا) را به سرزمين ستارگان مى برند تا در آن جا از دستبرد فنا محفوظ بمانند. آنان در قبرها زورق هاى مجهز مى گذاشتند تا ارواح اموات به وسيله ى آنها از درياى مشرق عبور كنند و به سفينه ى خداى آفتاب برسند.[1]
اعتقاد به عالم آخرت، از عصر پيدايش انسان مسئول مطرح بوده و در طى زمان، خرافاتى بر آن افزوده شده است. هربرت اسپنسر، جامعه شناس معروف، مى نويسد:
با اين كه انسان ها در آغاز پيدايش، قدرت تفكر نداشتند، ولى در همان حال به فراخور استعداد، عالم پس از مرگ را درك مى كردند.[2]
ويل دورانت نيز مى نويسد:
مهم ترين مشخصه ى دين مصرى اهميتى بود كه در آن به انديشه ى خلود داده مى شد; و در مورد انسان و گياهان به رستاخيز معتقد بودند.[3]
2. يكى از باورهاى ثابت اديان هندويى، اعتقاد به تناسخ است. آيين برهمن كه ريشه ى عميقى در تاريخ تمدن بشرى دارد، براى توجيه معاد و پاسخ به نياز فطرى بشر، به اين باور پناهنده شده است. اين باور حاكى از آن است كه برگشت به زندگى جديد، اصل مشترك تمام اديان است.[4]
3. آيين بودا ـ كه حدود ده قرن قبل از ميلاد مسيح(عليه السلام) مطرح بوده ـ سرانجام زندگى دنيايى را اين گونه ترسيم مى كند:
كسانى كه كاملا پاك شده اند به عالم قدس مى پيوندند; اما كسانى كه ناقص و گنهكارند آن قدر در اين دنيا مى روند و باز مى گردند، تا كاملا پاك شده، به عالم قدس بپيوندند.[5]
4. آيين زرتشت نيز بر اين عقيده است كه:
روزى اين جهان هستى به آخر خواهد رسيد و رستاخيز عام واقع خواهد شد; در آن روز خوبى ها و بدى ها را شمار خواهند كرد و براى امتحان بدكاران و نيكوكاران جايگاهى پر از آتش به وجود مى آيد كه نيكان آتش را گوارا و مهربان مى يابند; حتى به جزئيات معاد، از قبيل محاكمه و پل صراط و ترازوى اعمال و... باور دارند.[6]
5. انديشه هاى معادباورى در كتاب تورات و انجيل نيز مشهود است; چنان كه در تورات آمده است:
مردگان تو زنده خواهند شد و اموات برمى خيزند، اى شما كه ساكنان در خاكيد، بيدار شده ترنم نماييد; چون كه شبنم تو، مثل شبنم گياه است و زمين، اموات را بيرون خواهد انداخت.[7]
در انجيل نيز آمده است:
خواهش پدر، كه مرا فرستاد، اين است كه هر چه به من بخشيد، من هيچ چيز آن را ضايع نكنم، بلكه در روز باز پسين آن را برخيزانم.[8]

نقش معاد در ساختن انسان و جامعه

سوال : ايمان به معاد چه فوايد و پيامدهايى دارد؟
جواب : عقيده به معاد، نقش محورى و مهمى در زندگى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى و دنيوى و اخروى انسان دارد، از جمله:
1. معادباورى پشتوانه اى براى تمام كمالات; اكثر كمال ها، ايثارها و فضايل اخلاقى، همراه با يك نوع محروميت، ساده زيستن و تحمل فشارها و ناگوارى هاست; با ايمان به قيامت و پاداش هاى الهى مى توان ناگوارى ها را تحمل كرد.
چرا رزمندگان، جان خود و سرمايه داران مال خود را فدا مى كنند؟ چه نيرويى موجب مى شود انسان هوس هاى خود را رها كند؟ اگر جزايى نباشد چرا انسان زير بار تكليف برود؟ چرا زن فرعون به هيچ قيمتى جذب كاخ و مال و طلاهاى فرعون نمى شد; زيرا او چشم به جاى ديگرى دوخته بود:
(رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ[1]); پروردگارا! خانه اى براى من نزد خود در بهشت بساز.
آرى فقط كسانى كه آخرت را فراموش كرده اند جذب دنيا مى شوند.
(يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ.[2]);[3] آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت (و پايان كار) غافل اند.
حمزه، عموى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پيش از پذيرش اسلام، هميشه با لباس رزم و زره مى جنگيد، اما وقتى اسلام آورد بدون زره به ميدان جنگ مى رفت، چون بينش و برداشت او از مرگ و آينده فرق كرده بود; چنان كه مولوى در باره ى او مى گويد:
خلق گفتندش كه اى عم رسول *** اى هژبر صف شكن شاه فحول
چون جوان بودى و زفت و سخت زه *** تو نمى رفتى سوى صف بى زره
چون شدى پير و ضعيف و منحنى *** پرده هاى لاابالى مى زنى
گفت حمزه: چون كه من بودم جوان *** مرگ مى ديدم وداع اين جهان
ليك از نور محمد من كنون *** نيستم اين شهر فانى را زبون
باور به معاد و كيفرهاى روز قيامت، سركش ترين غريزه ى انسانى (غريزه ى جنسى) را مهار مى كند، تا آن جا كه مرد جوانى را در برابر زن زيبا و در مكان خلوت، به تقوا و پاك دامنى مى كشاند.[4]
ايمان به معاد، روح دنياپرستى را كه خمير مايه ى تمام خطاها و جنايت هاست بى رنگ مى نمايد و دنيا را به ابزارى براى رسيدن به كمال و سعادت تبديل مى كند.
2. برانگيختن حس كمك به ضعيفان; قرآن مجيد مى فرمايد:
(أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ); آيا ديدى كسى را كه روز جزا را انكار مى كرد؟ او همان كسى است كه -با كمال بى رحمى- يتيم را از خود دور مى كرد و -ديگران را- به غذا دادن به او فرا نمى خواند.[5]
3. تأمين عدالت اجتماعى; انسان، با اعتقاد به مبدأ و معاد و باور به اين كه هر چه انجام داده (در نهان و آشكار) نزد خود حاضر مى بيند، بهترين و مؤثرترين بازدارندگى را در جسم و جان خود مى پروراند.
(ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلاّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً)[6]; اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته، مگر اين كه آن را به شمار آورده است و (اين در حالى است كه) همه ى اعمال خود را حاضر مى بينند.
4. ايمان به معاد و آرامش جان; همان طور كه در « انگيزه هاى بحث از معاد» گفته شد، انسان همواره در نگرانى به سر مى برد; نگرانى از گذشته و فرصت هاى از دست رفته، از آينده و پايان تلخ تنهايى ها; و هيچ اختراع و اكتشافى توانايى نبرد با اين مشكل روانى را ندارد.
تنها معادباورى، انديشه ى فرجام نيك و اين كه وطن اصلى انسانْ جهان آخرت است، مى تواند نگرانى ها را فرارى دهد. اعتقاد راستين به سراى آخرت، يعنى پايان دنيا پوچ و هيچ نيست.
پروفسور «يونگ»، استاد معروف روانكاوى و از دستياران مشهور فرويد، در يكى از سخنان خود مى گويد:
«دو سوم بيمارانى كه از سراسر جهان به من مراجعه كرده اند افراد باسواد و موفقى بوده اند كه درد بزرگ، يعنى پوچى و بى معنى بودنِ زندگى، آنها را رنج مى دهد. علت اين است كه بشر قرن بيستم به خاطر پيشرفت تكنولوژى و كوته نظرى و تعصب، مذهب را از دست داده، و سرگشته در جستوجوى روح خويش است و تا مذهبى نيابد آسايش ندارد; زيرا بى مذهبى سبب بى معنايى و پوچى زندگى مى شود».[7]
5. ضمانت اجرايى قوانين و برنامه هاى الهى: هر برنامه و قانونى وقتى كارآمد و پوياست كه ضمانت اجرايى داشته باشد. معاد كه تجلى گاه نعمت هاى مادى و معنوى الهى است، انگيزه ى عمل به دستورهاى الهى را براى نوع انسانى، فراهم مى سازد; پس معاد تكميل كننده ى تشريع احكام الهى است.[8]

معاد يكى از اصول دين

سوال : چرا ايمان به معاد، از اصول دين است؟
جواب : در اين باره دلايل نقلى و عقلى فراوانى وجود دارد; از جمله:
1. قرآن كريم بيش ترين اهتمام و توجهش را به مسأله ى معاد، پيآمدهاى آن و رابطه اش با مبدأ متعالى معطوف داشته است، و حدود يك سوم آيات قرآن از معاد سخن مى گويد. اين امر خود نشانگر جايگاه اصولى، محورى و سرنوشت ساز معادباورى است. مطلع كتاب انسان ساز قرآن، يادآور معاد و روز بازپسين است:
(مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ[1]);(خداوندى كه) مالك روز جزاست.
(وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ[2]); و به رستاخيز يقين دارند (پرهيزكاران).
2. روايات اسلامى نيز به پيروى از قرآن كريم براى معادباورى جايگاه ويژه اى قايل اند; چنان كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
انّ الله يبغض كلّ عالم بالدنيا جاهل بالاخرة[3]; خداوند كسى را كه در كار دنيا دانا و در كار آخرت نادان است دشمن مى دارد.
هم چنين امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: از جمله نصايح لقمان به فرزندش اين بود كه اگر در مرگ شك كردى، خواب را از خود بردار (نخواهى توانست) و اگر از زنده شدن پس از مرگ شك كردى، بيدار شدن از خواب را از خود بردار (نخواهى توانست); پس بدان كه وجود تو در اختيار ديگرى است; خواب به منزله ى مرگ، و بيدار شدن پس از خواب به منزله ى زنده شدن پس از مرگ است.[4]
اين روايت شريف، با تشبيه اصل معاد به حقيقتى ملموس كه شبانه روز با آن سر و كار داريم، انديشه و آهنگ رستاخيز را در بلنداى جان انسانى مى نشاند.
مولاى متقيان على(عليه السلام) نيز مى فرمايد:
همّ خود را در معاد قرار ده تا صالح شوى.[5]
در اين حديث راه ورود در جرگه ى صالحان، همت گماردن به امر معاد معرفى شده است.
3. از آن جا كه اسلام آموزه هاى راستين اديان الهى پيشين را مى پذيرد[6] و اصل معاد در تمام اديان پيشين مطرح بوده است[7]، طبيعى است كه چنين باورى در مكتب اسلام نيز در رديف اصول قرار مى گيرد.
هنگام هبوط آدم (عليه السلام) به زمين، خداوند به توده ى آدميان چنين خطاب فرمود:
(فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ); در زمين زندگانى خواهيد نمود و در همان جا مى ميريد و از آن بيرون آورده مى شويد.[8]
در آيه اى ديگر از زبان حضرت نوح(عليه السلام) چنين آمده است:
(وَ اللّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً)[9] خداوند شما را از «خاك» بيرون آورد سپس به آن باز مى گرداند و از آن بيرون مى آورد.
و در آيه اى ديگر از زبان حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى فرمايد:
(رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ); پروردگارا من، پدر و مادرم و مؤمنان را روزى كه حساب برپا مى شود بيامرز.[10]
در قرآن از زبان حضرت موسى (عليه السلام) آمده است:
(قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّر لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ)[11]; موسى(عليه السلام) گفت: من به پروردگارم و پروردگار شماها پناه مى برم از شرّ هر متكبرى كه به روز حساب باور ندارد.
ايمان به رستاخيز از اولين باورهاى حضرت مسيح (عليه السلام) بود. او در حالى كه طفل شيرخوارى بود درباره ى مسأله ى معاد، قومش را چنين مورد خطاب قرار داد:
(وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا)[12]; درود بر من، روزى كه متولد شدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه زنده و برانگيخته مى شوم.
4. نوع انسان وقتى در خود و جهان آفرينش مى انديشد سه سؤال اساسى براى او مطرح مى شود: مبدأ هستى كيست؟ پاپان زندگى چيست؟ از چه راهى مى توان بهترين برنامه ى زيستن را شناخت و برنامه چيست؟
اديان توحيدى داراى سه اصل كلّى مشترك اند: توحيد، نبوت و معاد. اين سه اصل، پاسخ اين سه پرسشِ محورى و اساسى و سرنوشت ساز است.[13]
بنابراين، اصل بودن معاد در كنار دو اصل ديگر آشكار مى گردد; زيرا بحث درباره ى معاد از جمله مسائلى است كه با وجود و زندگى انسان كاملا در ارتباط است.[14]
شخصى از پيامبر (صلى الله عليه وآله) خواست به او قرآن بياموزد; حضرت يكى از ياران خود را به او معرفى نمود تا قرآن را از او بياموزد. آنها در گوشه ى مسجد به قرائت سوره ى زلزال پرداختند. وقتى به آيه ى (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرًّا يَرَهُ) رسيدند، آن شخص كمى فكر كرد و پرسيد: اين جمله وحى است؟ معلم گفت: آرى. او گفت: بس است مرا، درس خود را گرفتم. معلم جريان را خدمت پيامبر تعريف كرد. حضرت فرمود: رَجَعَ فقيهاً; همه چيز را فهميد و رفت[15]. از اين داستان عبرت آور، اهميت معاد و اثر آن در زندگى و كارهاى انسان روشن مى شود.