2 - اصلاحات زردشت
قبل از آنكه درباره اين موضوع بحثی بكنيم مقدمه بايد بگوييم :
درباره زردشت ( 1 ) پيغمبر مزديسنا ، و كتاب اوستا كه كتاب مقدس
مزديسنا به شمار میرود مجهولات بسيار است : آيا زردشت يك شخصيت
افسانهای است مانند رستم و اسفنديار ، يا يك شخصيت واقعی ؟ و بر
فرض اينكه يك شخصيت واقعی و تاريخی است ، در چه زمان میزيسته است
؟ درباره زمان زردشت از 600 سال پيش از مسيح تا شش هزار سال پيش از
مسيح اختلاف است
او با چه پادشاهی معاصر بوده است ؟ آيا واقعا معاصر ويشتاسب (
گشتاسب ) بوده است ؟ محل تولد او كجا بوده است ؟ آذربايجان ، يا
بلخ ، يا فارس ، يا ری ، يا خوارزم يا مرو ، يا هرات و يا حتی
فلسطين ؟ در چه نقطهای ظهور كرده است ؟ اينها همه مسائلی است كه
از نظر تاريخی قابل توجه است ( 2 )
ولی محققين غالبا او را يك شخصيت تاريخی و واقعی میدانند و غالبا
محل تولد او را آذربايجان و زمانش را در حدود ششصد سال قبل از
مسيح میدانند . آقای تقی زاده مینويسد : ظن قوی میرود كه زردشت
258 سال قبل از استيلای اسكندر بر ايران و قتل دارا ( 330 - 331
قبل از ميلاد ) بوده يا 272 سال قبل از وفات اسكندر ( 223 قبل از
ميلاد ) و لذا موضوع قابل بحث عبارت از آن خواهد بود كه اين فاصله
چنانكه گفته شد تا تولد زردشت است يا بعثت او يا ايمان گشتاسب . و
بنابراين بايد تولد زردشت را در سنه 568 قبل از مسيح يا 618 و يا
630 قبل از مسيح دانست ، و اگر فاصله 272 تا وفات اسكندر را حقيقی
فرض كنيم اعداد فوق 595 و 625 و 637 میشود (
3 )
درباره اوستا نيز مجهولات فراوان است
آيا اساسا اوستا كه كتاب مقدس مزديسنا است و منسوب به زردشت است
هيچگاه تدوين نشده و هميشه سينه بسينه نقل شده است ، و فقط در
دوره اسلامی ، زردشتيان برای آنكه خود را رسما در زمره اهل كتاب
قرار دهند به تدوين اوستا پرداختند ؟ يا قبلا تدوين شده و به صورت
مدون در آمده بود ؟ اگر قبلا تدوين شده بود در چه زمانی اين تدوين
صورت گرفته است ؟ بعضی معتقدند كه اوستا در دوره هخامنشی مدون بود
و با حمله اسكندر از ميان رفت ، و يا اسكندر آن را سوخت .
البته معروف ميان مورخين شرقی همين است كه اسكندر اوستا را سوخته
است . ولی مسئله سوزانيدن اسكندر از نظر محققين امروز غربی مسلم و
مورد اتفاق نيست ( 4 ) ، عدهای همين قدر میگويند با حمله اسكندر
اوستا دچار پريشانی و پراكندگی گرديد . در دوره اشكانی مجددا در
صدد جمع آوری اوستا بر آمدند ، ولی قدر مسلم اين است كه در آغاز
ظهور ساسانيان اوستا مرتب و مدون نبوده است و به دستور اردشير ،
يكی از روحانيان زردشتی از نو اوستا را مرتب میسازد اما آن روحانی
بر اساس چه مدركی اين كار را كرد ؟ البته معلوم نيست . اوستای
ساسانی با اوستای اصلی چه قدر انطباق دارد و چه قدر اختلاف دارد ؟
باز هم معلوم نيست آنچه معلوم است اين است كه اختلافات فراوانی
ميان آنها بوده است . چرا همه اوستای ساسانی باقی نيست و فقط
قسمتی از آن باقی است اين نيز معلوم نيست ( 5 )
كريستن سن درباره مطلب اخير میگويد : گاهی شخص بفكر میافتد كه
چرا قسمت بيشتر اوستای ساسانی در ازمنه اسلام نابود شده است ؟
میدانيم كه مسلمانان ، زردشتيان را اهل كتاب میشمردهاند ،
بنابراين نابود شدن كتب مقدس آن طايفه را نمیتوان به تعصب
اسلاميان منسوب كرد و چنانكه ديديم بيشتر قسمتهای اوستای ساسانی در
قرن نهم ميلادی ( سوم هجری ) هنوز موجود بوده ، يا لااقل ترجمه
پهلوی آنها به انضمام تفسير معروف به " زند " را در دست داشتهاند
.
مسلما صعوبت زندگانی مادی كه در آن تاريخ گريبانگير زردشتيان شده
بود مجال نمیداد كه نسلا بعد نسل اين مجموعه بزرگ مقدس را رونويس
كنند . و از اينجا پی میبريم كه چرا نسكهای حقوقی و نظائر آن در
طاق نسيان مانده است ، زيرا كه در آن زمان دولت زردشتی وجود نداشت
و نسكهای حقوقی بيفايده و خالی از اهميت و اعتبار مینمود
اما چرا نسكهايی را كه شامل علم مبدا و معاد و تكوين و ساير علوم
اساسی بود حفظ نكردند ؟ قرائنی در دست داريم كه از روی آن میتوان
گفت شريعت زردشتی در قرن نخستين تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و
تغيير پيدا كرده است و زردشتيان خود مايل بودهاند كه بعضی از
افسانهها و اساطير عامی و بعضی از اعتقاداتی را كه در فصول اوستا
ثبت شده حذف كنند ( 6 )
كريستن سن افسانه خلقت را طبق مندرجات اوستای ساسانی چنين نقل
میكند : . . . عمر دنيا بالغ بر 12000 سال است ، در سه هزار سال
نخستين عالم ، او هرمزد ( يا عالم روشنی ) و اهريمن ( يا عالم
تاريكی ) در جوار يكديگر آرام میزيستهاند اين دو عالم از سه جانب
نامتناهی بوده ، فقط از جانب چهارم به يكديگر محدود میشدهاند .
دنيای روشن در بالا و عالم ظلمانی در زير قرار داشته و هوا فاصله
آنها بوده است مخلوقات اورمزد در اين سه هزار سال در حال امكانی
بودند ، سپس اهريمن نور را ديده در صدد نابود كردنش بر آمد .
او هرمزد كه از آينده آگاهی داشت مصافی به مدت نه هزار سال با وی
طرح افكند ، اهريمن كه فقط از ماضی آگاه بود رضا داد ، آنگاه
اوهرمزد به او پيشگويی كرد كه اين جدال با شكست عالم ظلمت خاتمه
خواهد يافت . از استماع اين خبر اهريمن سخت متوحش شد و مجددا به
عالم تاريكی در افتاد و سه هزار سال در آنجا بی حركت بماند اوهرمزد
در اين فرصت دست به آفرينش جهان زد و چون كار خلقت به پايان رسيد ،
گاوی را بيافريد كه موسوم به گاو نخستين است ، پس آنگاه انسانی
بزرگ خلق كرد به نام گيومرد " كيومرث " كه نمونه نوع بشر بود .
آنگاه اهريمن به آفريدگان او حمله برد و عناصر را بيالود و حشرات و
هوام ضاره را بيافريد اوهرمزد در پيش آسمان خندقی كند . اهريمن
مكرر حمله كرد و عاقبت گاو و گيومرد را بكشت ، اما از تخمه گيومرد
كه در دل خاك نهفته بود چهل سال بعد گياهی رست كه اولين زوج آدمی
به اسم مشيگ و مشيانگ از او بيرون آمد دوره آميزش نور و ظلمت كه
آن را گميزشن گويند شروع شد . انسان در اين جنگ خير و شر به نسبت
اعمال نيك يا بد خود از ياران نور يا از اعوان ظلمت شمرده میشود
( 7 )
اكنون باز گرديم به اصلاحات زردشت : همه كسانی كه زردشت را يك
شخصيت حقيقی و تاريخی میدانند اعتراف دارند كه زردشت در جامعه خود
اصلاحات اقتصادی و اعتقادی و اجتماعی به عمل آورد . اصلاحات زردشت
يكی در ناحيه منع پرستش ديوان است ، زردشت تنها به پرستش اهورامزد
دعوت ميكرده است و ديوان را پليد و ملعون و غير قابل پرستش
میدانسته است ، زردشت قربانی گاو و هر حيوان ديگر را منع كرده
است
دومزيل در مقالهای كه در كتاب " تمدن ايرانی " دارد مینويسد :
اصلاح زردشت تمام و كمال است ، وی طريقه جديدی برای تشكيلات
اجتماعی نياورده ولی جنبه اقتصادی اصلاح او بسيار قوی است در حال
حاضر عموما عقيده دارند كه اصلاحات زردشت موقعی صورت گرفته كه
عدهای از اقوام آريايی از حالت صحرا گردی به حالت شهرنشينی و ده
نشينی در میآمدند و چريدن گلهها در روی مراتع نامعلوم را به
چريدن در روی زمينهای مخصوص به هر قوم و قبيله مبدل نموده بودند ،
به همين دليل برای گاو نر و ماده يك نوع احترام مخصوص ، احترام
مذهبی ، قائل شده بودند ، مثلا كود حيوانی در تشكيلات جديد
شهرنشينی و ده نشينی اهميت خاص پيدا كرده و حتی ادرار گاو به درجه
مواد پاك و پاك كننده ارتقاء يافته است ( 8 )
ايضا دومزيل میگويد : زردشت در ششصد يا هزار سال قبل از ميلاد
مسيح قربانی كردن حيوان و خوردن شراب سكر آور " سومه " را كه نزد
هند و ايرانيان بی اندازه اهميت داشت و در مذهب قديم هنديها نيز
معمول بود حذف كرد . برای زرتشت عبادت ، انديشه نيك و گفتار نيك و
پندار نيك بوده و اين كوشش داخلی و خارجی انسان است كه او را
پيروزمندانه در پيكار ابدی ميان خير و شر شركت میدهد ، بقيه
خرافات و گناه است . زرتشت میگويد : مشروب سكر آور و كثيف چطور
ممكن است به نيكی مدد كند ، آيا بهتر نيست كه گاو دهقان شهرنشين به
جای قربانی برای خداوندی كه جسم ندارد و محتاج به غذا نيست به
كارهای مفيد مزارع گماشته شود
شراب " سوم " يا " هوم " كه زردشت به شدت او را محكوم كرده است
عبارت بوده است از عصارهای مست كننده از يك گياه خاص كه به درستی
معلوم نيست چه نوع گياهی بوده است ، و آرياييان قديم در مراسم
پرستش از آن استفاده میكردهاند
آقای دكتر معين میگويد : در نظر او ( آريايی ) . . . فديهها در
حكم ضيافتهائی است كه برای مهمانان عاليمقام و عزيز تهيه میكنند
، خدايان دوستانه دعوت دوستان خود را میپذيرند ، همانطور كه انسان
از غذا قوت میگيرد آنان نيز به واسطه اين ضيافتها قوی میشوند .
مخصوصا اين اثر در شيره گياه مقدس " سومه " يا " هومه " كه روح را
فرح میبخشد موجود است . . . اين گياه كوهستانی ( سومه ) دارای
ساقه نرم و پر الياف است و شيرهای سپيد به رنگ شير دارد و آن را
در كتب طبی ( هوم المجوس ) گويند . . . عصاره اين گياه را
میجوشانند به حدی كه دارای رنگ شود . استعمال اين مايع در موقع
قربانی يكی از كهنترين و بهترين ( ! ) رسمهای عبادت آريايی است .
اين نوشابه را روی آتش میريختند ، الكلی كه در آن موجود بود سبب
اشتعال آتش میگرديد . روحانيان نيز در موقع اجرای مراسم عبادت به
قدر كفايت از آن مینوشيدند ، اين نوشابه نه تنها مقدس و گرامی
بود بلكه از غرائب معتقدات آريايی اين است كه برای اين گياه درجه
خدايی قائل بودند ( 9 )
زردشت اين خرافه را منسوخ ساخت ولی بار ديگر اين خرافه در دوره
ساسانی احيا شد و جزء سنن زردشتی قرار گرفت . میگويند در اوستای
ساسانی در " هوم يشت " ( يسنای 10 بند 8 ) چنين آمده است : آری
همه میهای ديگر را خشم خونين سلاح در پی است ، اما آن می " هوم "
را رامش راستی همراه است .
مستی " هوم " سبك سازد هر آن مردمی كه هوم را چون پسر ( فرزند )
خردسالی نوازش كنند هوم خود را برای آنان آماده ساخته به تنشان
درمان میبخشد
بار ديگر برگرديم به مسئله اصلاحات زردشت ، در كتاب تاريخ اديان
تاليف جان ناس ترجمه علی اصغر حكمت مینويسد : خير و صواب از مد
نظر عملی زردشت آن است كه زمين را كشت و زرع كنند و غلات و سبزيجات
بپرورانند ، گياهان مضره و علفهای هرزه را ريشه كن سازند ، اراضی
باير را آباد كنند و زمينهای خشك را آب دهند . جانوران سودمند و
بويژه گاو را كه برای كشاورزی حيوانی مفيد است به مهربانی و شفقت
نگاه دارند و علوفه دهند . خلاصه آنكه آدم خوب و خير هميشه راستگو
و از دروغ بيزار است . بر خلاف آدم بدو شرير كه خلاف اين اعمال را
پيشه خود میسازد و ابدا پيرامون عمل كشاورزی و زراعت نمیگردد ،
زيرا انگرامئنيو ( روان پليد ) هميشه با اعمال فلاحتی سودبخش دشمن
است
و هم او مینويسد : زردشتيان قديم در مناجاتهای خود میگفتهاند :
" من ديو را دشمن میدارم و مزدا را میپرستم .
من پيرو زردشت هستم كه دشمن ديوان و پيامبر يزدان بود روانهای
مقدس " امشاسپندی " را میستايم و نزد خداوند دانا پيمان میبندم
كه هميشه نيكی و نيكوكاری پيشه كنم راستی را برگزينم ، با فره
ايزدی بهترين كار را در پيش گيرم ، در باره گاو كه از عطاهای خير
فرد است مهربان باشم ، قانون عدالت و انوار فلكی و پرتوهای آسمانی
كه منبع فيض يزدانیاند محترم شمارم من فرشته ارمی تی ( سپند ارمذ
) كه پاك و نيكو است برمیگزينم ، اميد كه او از آن من باشد ، از
دزدی و نابكاری و آزار به جانوران و ويرانی و نابودی ديهها و
شهرها كه مزداپرستان منزل دارد بپرهيزم ( 10 )
مهمترين مسئله در اصلاحات زردشت به مساله خدا و جهان و خلقت مربوط
است ، آيا زردشت چه تصوری درباره خدای جهان داشته است ؟ آيا دعوت
زردشت يك دعوت توحيدی بوده است و يا غير توحيدی ؟ ما اين بحث را در
فصل جداگانهای تحت عنوان " ثنويت " تعقيب خواهيم كرد
3 - تحولات عقائد آريايی پس از زردشت
احدی از مورخان و محققان انكار ندارد كه عقايد آريايی در ادوار
بعدی و مخصوصا در دوره ساسانيان كه مورد بحث ما است به پستی و
انحطاط گراييد
جنبه زيبا و عالی تعليمات زردشت تبديل شد به افكاری زشت و پست ،
هزاران خرافه و پيرايه در دوره ساسانيان به كيش زردشت بستند . در
اين جهت احدی اختلاف ندارد و همه معترفند
دومزيل ، ايرانشناس معروف ، تحت عنوان " رفورم زردشت " میگويد :
به راستی كه افكار و تعاليم زردشت بسيار پيشرو و شجاعانه بوده است
، ولی پس از درگذشت وی آنچه كه امروز به نام آيين زردشتی ناميده
میشود به سرنوشت اديان و مذاهب ديگر گرفتار آمده . سادهتر
بگوييم تعاليم استاد تحت تاثير سنن جاری و احتياجات زندگی و
تمايلات مؤمنين تغيير صورت داد نوعی از شرك جای " توحيد " را گرفت
و ملائكه مقربين با خدای بزرگ كوس همطرازی زدند ، ذبح و قربانی با
مراسم شگفت آوری پای به عرصه نهاده و اخلاقيات جای خود را به
بررسی امور وجدانی باز گذاشت ( 11 )
پ . ژ . دو مناشه میگويد : با وجود اصلاحات اساسی زردشت مجددا
مذهب افسانه آميز قديم پديدار شد و حتی زردشت را نيز از خود دانست
و " گاتها " را به تشريفات مربوط به " هئومه " كه با آن مغايرت
داشت ضميمه نمود .
به اين طريق خداوند بزرگ اهورامزدا با معصومين جاويدان و خدايانی
كه دين مزدا آنها را به كنار رانده بود همرديف گرديد (
12 )
پور داود و دكتر معين نيز اعتراف دارند كه اوستای عهد ساسانی با
اوستای اصلی فرق فاحش دارد و اوستای ساسانی تعليمات خرافاتی قبل از
زردشت را تجديد نموده است ، مدعی هستند كه : آيين حقيقی و اصلی
زرتشت را بايد از گاتاها جست ، چه بعدها به مرور تصرفاتی در آن
كردند و به خصوص آيين زرتشتی دوره ساسانی از مبدا خود بسيار دور
گرديد ( 13 )
گاتها كه مورد استناد پور داود و دكتر معين است ، قسمتی از يسناست
و يسنا يك جزء از پنج جزء اوستای ساسانی است . گاتاها از لحاظ
تاريخی و انتساب به زردشت معتبرترين قسمتهای اوستاست . قرائن زيادی
در دست محققان است كه همه يا قسمتی از گاتها كه به صورت شعر و
مناجات ادا شده سروده خود زردشت است و هم معقولترين همه آنهاست ،
خرافاتی كه در ساير قسمتها ديده میشود در آنجا نيست يا كمتر است و
احيانا ضد آنهاست
كسانی كه زردشت را موحد میدانند .
به مندرجات گاتاها استناد میكنند و ساير قسمتهای اوستا را الحاقی
میدانند
به هر حال در اين جهت شكی نيست كه دين زردشت در دورههای بعد خصوصا
دوره ساسانی چه از نظر اصول عقائد و چه از نظر احكام و مقررات به
پستی گراييده است ، چه دليلی بهتر از اينكه " اهورامزدا " در
دورههای بعد شكل و شمايل پيدا كرده و مجسمهاش همه جا ديده میشود
قبلا گفتيم كه زردشت آنچنانكه به او نسبت میدهند به مفهوم خدای
مجرد پی برده بوده است ، لهذا آنجا كه از قربانی نهی میكند
میگويد " خدا جسم نيست كه احتياج به غذا داشته باشد " (
14 )
ولی خدا در دوره ساسانی رسما دارای شكل و شمايل و ريش و عصا و
رداست . نقشهايی كه از دوره ساسانی در نقش رجب و نقش رستم و طاق
بستان مانده و در آن نقشها اهورامزدا تاج سلطنت را به اردشير يا
شاهپور يا خسرو عطا میكند نشان میدهد كه چگونه موبدان ساسانی از
اهورامزدا كه در انديشه زردشت تجرد يافته بود بتی ساختهاند
كريستن سن نقش رستم را اينچنين شرح میدهد : اورهرمزد تاجی كنگره
دار بر سر نهاده است و گيسوان مجعدش از بالای سر و ميان تاج پيدا
است . حلقههای گيسو و ريش دراز و مربع او هيئتی بسيار عتيق دارد ،
لكن از حيث لباس چندان با شاه متفاوت نيست ، او نيز نوارهای چين
خورده دارد كه از تاجش آويخته است . زين و برگ اسبان ( اسب خدا و
اسب شاه ) يكسان است ، فقط لوحی كه در قسمت مقدم زين شاه
نهادهاند منقش به سر شيران برجسته است ، اما زين اسب اورمزد
دارای نقش گل است ( 15 )
نقش خدا ( اهورامزدا ) با همان ريش و عصا و يال و كوپال به عنوان
يك آرم ملی بر روی تابلو بسياری از مؤسسات زردشتی در عصر حاضر به
چشم میخورد و نشانهای از انحطاط فكری دوره ساسانی است .
زردشتيان از يكطرف مدعی خداشناسی و توحيداند و " اهورامزدا " را
همان " الله " مسلمين كه « لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و
هو اللطيف الخبير »( 16 ) است . معرفی میكنند و از طرف ديگر شكل و
شمايل برايش میكشند و تاج و ريش و عصا برايش میسازند و او را به
صورت يك بت نمايش میدهند
حقيقه مايه شرمساری ايران و ايرانيان است كه با اينكه چهارده قرن
است به عاليترين مفاهيم توحيدی نائل شدهاند و نغزترين گفتارها را
به نثر و نظم در اين زمينه انشاء كردهاند ، خدای مجسم و شاخ و
بالدار برايش بكشند و بعد هم اصرار كنند كه اين را به عنوان يك آرم
ملی بپذير . اگر اين انحطاط نيست پس انحطاط چيست ؟ و اگر اين بت
پرستی نيست پس بت پرستی در دنيا معنی ندارد
چنانكه میدانيم ايرانيان مسلمان آنجا كه تعبيرات اسلامی را به
لغت فارسی ترجمه كردهاند ، كلمه ( الله ) را به كلمه " خدا "
ترجمه كردند كه ظاهرا مخفف " خود آی " است يعنی نا آفريده شده ،
ايرانيان مسلمان كلمه " الله " را هرگز " اهورا مزدا " ترجمه
نكردند . بدين جهت كه كلمه اهورامزدا در ميان زرتشتيان آن قدر
مفهوم تجسم پيدا كرده بود كه آن فرزانگان شايسته نديدند آن را
ترجمه كلمه " الله " قرار دهند
چنانكه میدانيم يكی از مفاهيم مذهبی در دوره ساسانی كه ظاهرا
مولود سياست ساسانی است ( فرايزدی ) است ، در ابتدا به نظر میرسد
كه اين مفهوم يك مفهوم معنوی و مجرد است ، ولی اندكی مطالعه روشن
میكند كه اين مفهوم نيز جنبه مادی و جسمانی دارد
آقای دكتر معين مینويسد : طبق مندرجات اوستا " فره " ، را به صورت
مرغ و ارغن ( عقاب شاهين ) تصور میكردند . . . جمشيد پس از آنكه
به سخن دروغ و ناروا پرداخت فر ( پادشاهی ) از او آشكارا به پيكر
مرغی به در رفت . . . در كار نامه اردشير بابكان " فر " به صورت "
بره " معرفی شده است ( 17 )
آقای دكتر معين سپس داستان گريز اردشير و كنيزك و تعقيب اردوان آن
دو را نقل میكند : اردوان از هر كس سراغ آنها را میگيرد جواب
میدهند آنها را در فلان نقطه ديديم كه به سرعت میرفتند و يك "
بره " نيز ، پشت سر آنها در حركت بود . اردوان از موضوع " بره " در
شگفت میشود و از دستور ( روحانی زردشتی ) میپرسد ، او جواب
میدهد كه آن " فره خدائی " ( پادشاهی ) است كه هنوز بهش نرسيده
بيايد كه بويسوباريم ( بتازيم ؟ بشتابيم ؟ ) شايد كه پيش كه آن فره
بهش رسد شاييم گرفتن ( 18 )
در دوره ساسانيان ، آتش دختر خدا شناخته میشود (
19 ) اهورامزدا كه
در برخی از تعليمات زردشت مافوق همه موجودات است ، هم آفريننده خرد
مقدس ( سپنت مئنيو ) و هم آفريننده روح پليد ( انگره مئنيو اهريمن
) است در عرض اهريمن قرار میگيرد و از طرفی طبقهای پيدا میشوند
كه با استناد به برخی تعبيرات اوستا خود اورمزدا و همچنين اهرمن را
مخلوق موجودی ديگر به نام " زروان " ( دهر ، زمان لايتناهی )
میدانند و چنين افسانه میسازند كه : زروان خدای اصيل قديم ،
قربانيها كرد شايد فرزندی بيابد و او را اوهرمزد بنامد ، بعد از
هزار سال قربانی دادن از مؤثرترين قربانيهای خود به شك افتاد ،
عاقبت دو پسر در بطن او موجود شد ، يكی اوهرمزد كه قربانيها به
نام او كرده بود ديگر اهريمن كه زاده شك و ترديد او بود
زروان وعده پادشاهی عالم را به كسی داد كه اول به حضور او بيايد ،
پس اهريمن پيكر پدر خويش را بشكافت و در مقابل او ظاهر شد . زروان
پرسيد : كيستی ؟ اهريمن در پاسخ گفت " منم پسر تو " زروان گفت :
پسر من معطر و نورانی است و تو متعفن و ظلمانی هستی ، در اين اثنا
اوهرمزد با پيكری معطر و نورانی پديدار شد ، زروان او را به
فرزندی شناخت و به او گفت تا امروز من از برای تو قربانی كردهام ،
از اين پس تو بايد برای من قربانی كنی ( 20 )
كتاب " ونديداد " كه يك جزء از پنج جزء اوستای ساسانی است و اكنون
در دست است ، مشتمل است بر احكام و آداب زردشتی آن دوره . قسمتی از
اين كتاب مشتمل است بر افسون و دعا برای در بند كردن ديوها . معنی
كلمه و نديداد " ضد ديو " است ، خود اين لغت نماينده طرز تفكر خاص
آن دوره است . محتويات اين كتاب عقائد و آراء آن دوره را میرساند
. در فصل سوم كتاب " ايران در زمان ساسانيان " تاليف محقق ايران
شناس كريستن سن ، شرح مبسوطی در زمينه عقائد و آداب زردشتی در اين
دوره داده شده است .
از تشريفات خاص آتش پرستی ، غذا و مشروب برای مردگان بر بامها ،
راندن حيوانات وحشی و پرانيدن مرغان در ميان شعله آتش در جشن سده
، نوشيدن شراب و تفريح نمودن در گرد آتش و غيره (
21 )
كريستن سن در فصل دوم كتاب خويش مینويسد : روحانيون در روابط خود
با جامعه وظائف متعدد و مختلف داشتهاند از قبيل اجراء احكام طهارت
و اصغاء اعترافات گناهكاران و عفو و بخشايش آنان و تعيين ميزان
كفارات و جرائم و انجام دادن تشريفات عادی هنگام ولادت ، و بستن
كستيك ( كمربند مقدس ) و عروسی و تشييع جنازه و اعياد مذهبی . . .
روزی چهار بار بايستی آفتاب را ستايش و آب و ماه را نيايش نمود .
هنگام خواب و برخاستن و شستشو و بستن كمربند و خوردن غذا و قضای
حاجت و زدن عطسه و چيدن ناخن و گيسو و افروختن چراغ و امثال آن
بايستی هر كسی دعايی مخصوص تلاوت كند . آتش اجاق هرگز نبايستی
خاموش شود و نور آفتاب نبايستی بر آتش بتابد . و آب با آتش
نبايستی ملاقات نمايد و ظروف فلزی نبايستی زنگ بزند زيرا كه فلزات
مقدس بودند
اشخاصی كه به جسد ميت و بدن زن حائض يا زنی كه تازه وضع حمل كرده
مخصوصا اگر طفل مرده از او به وجود آمده باشد دست میزدند بايستی
در حق آنها تشريفاتی اجراء كنند كه بسی خستگی آور و پر زحمت بود .
اردای ويراز كه از اوليای دين زردشتی است ( 22 ).
هنگام مشاهده جهنم در ميان معذبين مثل قاتل و لواط و كافر و جانی
، افرادی را هم ديد كه به سبب استحمام در آب گرم و آلودن آتش و آب
به اشياء پليد و سخن گفتن در حين تناول طعام و گريستن بر اموات و
راه رفتن بدون كفش در رديف ساير گناهكاران معذب بودند (
23 )
گاو و بالخصوص گاو نر تقدس مخصوصی پيدا كرده بود . در تعليمات
اصلی زردشت قربانی كردن گاو و هر حيوان ديگر ( كه قبل از زردشت
خون اين حيوانها را میريختند بدون آنكه منظور اطعام نيازمندان
باشد بلكه به خيال اينكه ريختن خون اين حيوانات سبب تقويت خدايان
میگردد ) ممنوع شد و تاكيد شد كه از اين حيوان برای زراعت استفاده
شود . شايد همين تعليم و شايد سوابق ديگر از دوران طبيعت پرستی سبب
شد كه بعد از زردشت گاو كم كم در رديف مقدسات قرار گيرد در افسانه
خلقت ، اول مخلوق زمينی فرض شود و با گيومرد ( كيومرث ) به درجه
شهادت نائل گردد و مخصوصا ادرار گاو ، مقدس و پاك كننده شناخته شود
همانطوری كه كريستن سن میگويد : در كتاب " ونديداد " شرح مبسوطی
راجع به آب و تاثير آن در تطهير مندرج است ، فقط چيزی كه در تطهير
مؤثرتر از آب محسوب میشد بول گاو بود ( 24 )
ابوالعلاء معری ، شاعر معروف عرب ، در اشعار معروف منسوب به او كه
اسلام و مسيحيت و يهوديت و زردشتيگری را يكجا انتقاد میكند ،
چنين میگويد :
عجبت لكسری و اشياعه
|
و غسل الوجوه ببول
البقر |
و قول اليهود اله
يحب |
رسيس العظام و ريح
القتر |
و قول النصاری اله
يضام |
و يظلم حيا و لا
ينتصر |
و قوم اتی من اقاصی
البلاد |
لرمی الجمار و لثم
الحجر |
يكی ديگر از احكامی كه در اوستای ساسانی سخت روی آن تكيه شده است
ممنوعيت دفن مردگان و آلوده كردن خاك است . در كتاب ونديداد كه
قسمتی از اين اوستاست بيش از هر موضوع ديگر درباره اين موضوع
اصرار و تاكيد شده است .
و چنانكه میدانيم تا كمتر از نيم قرن پيش زردشتيان ايران و
هندوستان مردگان خويش را دفن نمیكردند ، آنها را در بالای برجی (
برج خاموشان ) میگذاشتند كه طيور آنها را بخورند . از نيم قرن
پيش به اين طرف در اثر ممانعت دولتهای هند و ايران به لحاظ حفظ
الصحه عمومی و در اثر بيداری و روشنفكر شدن خود زردشتيان تدريجا
اين كار غدغن شد . شنيدهام هنوز در يزد آن برجهای مخصوص كه
مردهها را بر روی آنها مینهادهاند موجود است
آقای دكتر معين در اين زمينه میگويد : در آيين مزدايی بسياری از
معتقدات دين بودايی هندی منعكس است ، عامل اساسی در اينجا آتش است
، آتش در محراب زبانه میكشد و با هدايای دائمی از خاموشی آن
جلوگيری میشود . . . با اين حال شيوه ستايش در دين ايرانی بيشتر
آشكار است و درست به همين دليل از سوزاندن و دفن مردگان خودداری
میشود ، زيرا عقيده بر آن است كه نعش مردگان آتش و زمين را كه
پاكيزهاند ملوث خواهد ساخت از اين رو نعش مردگان را به دشتها برده
و طی تشريفات خاصی در هوای آزاد قرار میدهند " (
25 )
معلوم میشود در آيين مزدايی به پاك و طاهر بودن آب و خاك و آتش
توجه شده است و اما به پاك كنندگی و مطهر بودن اين عناصر توجه
نشده است
كريستن سن میگويد : آگاتياس صريحا میگويد كه به دخمه نهادن
مردگان از عادات ايرانيان عهد ساسانی بود ، هيون تسانگ ، زوار
بودايی چينی فقط اجمالا تذكر میدهد كه ايرانيان غالبا اجساد
مردگان خود را رها میكردند ( بيل ، 2 ، ص 278 ).
اينوسترانتزف رسالهای در باب رفتار ايرانيان قديم با مردگان خود
به روسی نوشته است ( 26 )
ايضا در داستان مغضوب شدن " ارتشتاران سالار سياوش " در دربار قباد
مینويسد ، از جمله ايرادهای مهمی كه انجمن بزرگ ( محكمه عالی به
رياست موبدان موبد ) به او گرفت اين بود كه : " سياوش نمیخواسته
است موافق عادات جاريه زندگی كند و تاسيسات ايرانی را محفوظ نگه
دارد ، خدايان جديد میپرستيده و زن خود را كه تازه بدرود حيات
گفته " دفن " كرده است ، بر خلاف آيين زردشتی كه مقرر میدارد
اموات را در دخمه بگذارند تا مرغان شكاری آنها را بخورند (
27 ) .
.
آقای رشيد ياسمی مترجم كتاب ايران در زمان ساسانيان میگويد : . .
. هخامنشيان معلوم نيست همه رفتار خود را تابع احكام زردشت كرده
باشند ، بعضی پرستش آناهيتا و دفن اموات را در مقابر نمونه مخالفت
آنان با شريعت دانستهاند ( 28 )
آقای ياسمی ضمنا میخواهد مدعی شود كه ممنوعيت دفن اموات در آيين
زردشتی در دوره هخامنشی نيز سابقه دارد
ثنويت زردشتی
آيا ايران مقارن ظهور اسلام ثنوی بوده است ؟ مهمترين پاسخ درباره
نظام فكری و اعتقادی ايرانيان ( البته منهای يهوديان و مسيحيان و
بودائيان ايران كه مجموعا در اقليت بودند ) پاسخ همين پرسش است .
قبلا بايد ببينيم در دورههای قبل ، ايران از اين لحاظ چه وضعی
داشته است در فصلهای پيش راجع به دورههای قبل از زردشت بحث كرديم
، معلوم شد كه حتی در دورههای طبيعت پرستی و رب النوع پرستی عقيده
ثنوی در روح مردم آريا رسوخ داشته است ، و به قول دو مزيل " اعتقاد
به ثنويت از خصوصيات طرز تفكر ايرانی است " .
عمده اين است و مخصوصا بايد بدانيم كه خود زردشت كه اصلاحاتی در
عقائد آريايیها به عمل آورد ، چگونه تفكری در اين زمينه داشته است
؟ آيا موحد بوده يا ثنوی ؟ اگر اوستای ساسانی را ملاك قرار دهيم شك
نيست كه زردشت ثنوی بوده است ، ولی همچنانكه قبلا گفتيم ، محققان
تنها قسمت مختصر " گاتها " را قديمی و از آن زردشت میدانند ، و
قسمتهای ديگر را الحاقی میشمارند
مندرجات گاتها هر چند صراحت تمام ندارد ولی به توحيد از ثنويت
نزديكتر است
توحيد مراتبی دارد : توحيد ذات ، توحيد صفات ، توحيد افعال ، توحيد
در عبادت ، توحيد ذات عبارت است از بيمانندی ذات حق از لحاظ وجوب
وجود و قدم ذاتی و استقلال و لايتناهی بودن ، همه ما سوا اعم از
مجرد و مادی ممكن بالذات و حادث بالذات است و قائم به او و محدود
است
« ليس كمثله شیء 0 و له المثل الاعلی »
توحيد صفاتی عبارت است از اينكه همه كمالات ذات عين ذات است ، اگر
عالم يا قادر يا حی يا نور است به معنی اين است كه عين علم و قدرت
و حيات و روشنايی است ، او به تمام معنی احد و واحد و فرد است .
لازمه وجوب ذاتی و لايتناهی بودن ذات حق اين است كه هيچ غيری و
ثانيی برای او و در مرتبه او فرض نمیشود به عبارت ديگر : لازمه
كمال ذاتی حق عينيت صفات با ذات است ، مغايرت صفات ذات با ذات
مستلزم محدوديت ذات است يعنی تنها در مورد امور متناهی و محدود
فرض صفت مغاير با ذات ممكن است
توحيد در افعال عبارت است از اينكه موثر و فاعل حقيقی در نظام
موجودات منحصرا ذات او است هر فاعل و مؤثری به خواست او و به مشيت
او فاعل و مؤثر است . هيچ موجودی اعم از مجرد يا مادی .
با اراده يابی اراده از خود استقلال ندارد نظام علت و معلول تنها
مجرای اراده و مشيت ذات حق است ، هستی ملك او است و او در ملك خود
شريك ندارد « لم يتخذ صاحبه و لا ولدا و لم يكن له شريك فی الملك
و لم يكن له ولی من الذل و كبره تكبيرا »
توحيد در عبادت مربوط است به عكس العمل بنده در برابر خالق ، يعنی
همان طور كه او يگانه در ذات و در صفات و در افعال است ، انسان نيز
در مقام پرستش بايد تنها او را پرستش كند و به او ملتجی شود
« و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين »
آنچه در مورد زردشت محقق است اين است كه به توحيد در عبادت دعوت
میكرده است . اهورامزدا كه از نظر شخص زردشت نام خدای ناديده
خالق جهان و انسان است تنها موجودی است كه شايسته پرستش است .
زردشت كه رسما خود را مبعوث از جانب اهورامزدا میخوانده است مردم
را از پرستش ديوها كه معمول آن زمان بوده است نهی میكرده است
آقای دكتر معين انكار دارد كه آريائيان قبل از زردشت قوای مضر
طبيعت را و يا ديوها را میپرستيدهاند ، مدعی است كه آريائيان در
دوره طبيعی محض فقط قوا و ارواح سودمند طبيعت را میپرستيدهاند
نه قوا و يا ارواح مضره را ، میگويد : آنان ( آريائيان ) از اين
ارواح مضر متنفر بودند ، آنها را لعنت میكردند و هيچ وقت در صدد
بر نمیآمدند كه رضايت خاطرشان را فراهم و به واسطه قربانيها ،
اوراد و عبادتهای مختلف غضب ايشان را مبدل به رحمت سازند و همين
خود يكی از وجوه اختلاف اساسی معتقدات اقوام آريايی با اقوام ترك و
مغول میباشد ، چه مطابق عقيده اينان بايد قوای مضر را بوسيله
عبادت و قربانيها ارضا كرد ، بايد مرحمت و دفع مضرت آنان را خريد و
با ايشان ساخت ( 29 )
اگر سخن دكتر معين را بپذيريم ، بايد بگوييم زردشت از اين نظر
اصلاحی نكرده است ، پرستش ديوها در ميان آريائيان معمول نبوده تا
زردشت نهی كند ولی ظاهرا اين ادعا اشتباه است و بر خلاف گفته همه
محققان است . از تاكيدات شديدی كه از زردشت در اين زمينه نقل شده
معلوم میشود كه پرستش ديوها معمول بوده است
در كتاب تاريخ جامع اديان ، تاليف جان ناس ، ترجمه علی اصغر حكمت
پس از بحثی درباره تغييراتی كه در مفهوم كلمه " اهورا " و كلمه "
ديو " در ميان هنديها و ايرانيها پيدا شده است ، میگويد : زردشت .
. . بالصراحه اعلام فرمود كه اين ديوها ( معبود مغان و تورانيان )
همه ارواح شرير و زيانكارند كه با ارواح نيك و روانهای خير و
نيكوكار در ستيز و آويز میباشند . آنها پدر دروغ و فريبنده
نهادهای پاك میباشند و مصدر شر و بدی و زشتكاری اند و آدميان را
از پرستش اهورامزدا باز میدارند . پس عبادت آنها را منع فرمود
جان ناس دعوت زردشت را در مطالب ذيل خلاصه میكند :
الف - اعلام
بعثت خودش و دعوت مردم به قبول پيامبری او
ب - از آن همه ارواح متعدده ( رايج و معمول در ميان مردم آن عصر )
تنها يك روان خوب و نيكو كه اهورامزدا بود پذيرفته و او را
بالاترين و بزرگترين خدايان دانست ، آفريدگار و دانا و برترين
روانهای علوی قرار داد و بر خلاف بعضی عقايد متاخرين جماعت
زردشتيان ، آن پيغمبر باستانی گفت كه بر حسب مشيت و اراده متعال
اهورامزدا تمام موجودات آفريده شدهاند و چنانكه در آيه آخرين از
گاتها صراحت دارد ، اهورامزدا موجد هم نور و هم ظلمت هر دو
میباشد
ج - اهورامزدا اراده قدوسی علوی خود را به وسيله روحی مقدس و نيكو
نهاد از قوه به فعل میآورد كه او را " سپنت مئنيو " ( خرد مقدس )
( 30 )
د - با آنكه اهورامزدا در عرش جلال خود هيچ ضد و ندی ندارد معذلك
زردشت معتقد است كه در برابر هر نيكی يك بدی موجود است ، چنانكه در
برابر " اشا " يعنی راستی و حقيقت ، " دروغ " و باطل جای گرفته و
در برابر حيات و زندگانی موت و مرگ قرار گرفته است . به همين قياس
در برابر روح مقدس پاك " سپنت مئنيو " روح شرير و ناپاك "
انگرامئنيو " جای دارد كه به معنی روان پليد است . . . روز نخست كه
اين دو روان توام با يكديگر پديد آمد يكی حيات و هستی را برقرار
كرد و ديگری فنا و نابودی را و سرانجام جايگاه جاويد بدان ( دوزخ )
بهره پيروان دروغ خواهد بود ، ليكن انديشه پاك و جايگاه جاويد
نيكان يعنی بهشت نصيب پيروان راستی خواهد شد . . . از دو روان
توامان در آغاز آفرينش جهان ، آن يك كه پاك و نيكو كار است به
ديگری كه دشمن او بود چنين گفت : تا آخرين روز ، نه در جهان كنش و
گويش و منش و نه در عالم ارواح و اجسام ، ما دو روان با يكديگر
هماهنگ نخواهيم شد
ه - نقطه اصلی و پايه اساسی اخلاق در آيين زردشت بر روی اين قاعده
است كه نفس و ضمير هر فرد آدميزاد يك ميدان نبرد دائمی بين خير و
شر است و سينه آدمی تنوری است كه آتش اين جنگ همواره در آن مشتعل
میباشد روزی كه اهورامزدا آدمی را بيافريد او را آزادی عمل عطا
كرد كه خود عمل خود را برگزيند ، يعنی دارای نيروی اختيار گرديد كه
ما بين دو راه خطا و صواب هر يك را بخواهد انتخاب نمايد (
31 )
البته در گاتاها كه يك سلسله مناجاتهای منظوم است مطلب به اين
صراحت كه جان ناس میگويد نيست ، از بعضی آيات گاتاها همين مطلب
استفاده میشود و از بعضی آيات ديگر خلاف اينها ، و به همين جهت در
اينكه همه گاتاها از زردشت باشد ترديدی هست . خود آقای جان ناس
بالاخره مردد است كه واقعا زردشت اهورامزدا را خالق " انگرامئنيو
" ( اهريمن ) میدانسته است و يا كاشف آن . لهذا میگويد : . . .
نصوص كتب زردشتی درباره حد مسؤوليت اهورامزدا در مسئله ايجاد روح
شرير ( اهريمن ) بسيار مبهم و غير مشخص است و معلوم نيست كه "
انگرامئنيو " يعنی روان پليد هم از روز ازل با اهورامزدا متفقا به
وجود آمد يا آنكه اهورامزدا بعدا او را آفريده است به عبارت ديگر :
آيا اهورامزدا روان ناپاك اهريمنی را خلق كرد يا آنكه " انگرامئنيو
" موجودی بود پليد و مزدا او را كشف فرمود ، از اينرو هر جا كه
خوبی بود بدی را در مقابل معين ساخت و هر جا كه روشنايی بود تاريكی
را در برابرش پديدار نمود ( 32 )
جوزف گئر در كتاب دينهای بزرگ مدعی است كه : پس از آنكه زردشت به
دربار گشتاسب در بلخ رفت و ميان او و دانايان دربار گشتاسب بحث و
گفتگو شد از او پرسيدند : اين آفريدگار بزرگ كيست ؟ جواب داد :
اهورا مزدا پروردگار دانا و فرمانروای بزرگ جهان
- تو بر آنی كه او همه چيزهای جهان را آفريده است ؟ - او هر چيز را
كه نيكو است آفريده است ، زيرا اهورامزدا جز نيكويی به كاری توانا
نيست
- پس زشتيها و پليديها ساخته كيست ؟ - زشتيها و پليديها را
انگرامئنيو يعنی اهريمن بدين جهان آورده است
- پس بدينگونه در جهان دو خدا وجود دارد ؟ - آری در جهان دو
آفريدگار هست . . "
ولی ظاهرا ماخذ جوزف گئر روايات زردشتی است نه ماخذ تاريخی . اگر
بخواهيم به روايات سنتی زردشتيان اعتماد كنيم بدون شك بايد زردشت
را ثنوی بدانيم . چه مدركی از كتاب " ونديداد " كه جزئی از اوستای
ساسانی است بالاتر ؟ در اين كتاب حتی سرزمينها تقسيم شده است ،
سرزمينهای پرخير و بركت مخلوق اهورامزدا و سرزمينهای بی خير و
بركت مخلوق اهريمن معرفی شده است
و - چنانكه گفتيم - مختلف بودن مفاد گاتها سبب شده كه دانشمندان
درباره ثنويت و يكتا شناسی زردشت اختلاف نظر داشته باشند
گيرشمن ايران شناس معروف در كتاب " ايران از آغاز تا اسلام (
33 )
میگويد : آيين زردشتی مبنی بر توحيد نبود ، ولی در عهد ساسانی بر
اثر نفوذ اديان بزرگ ( مسيحيت ) وحدت را پذيرفت
و بر عكس دو مزيل همچنانكه سابقا نقل كرديم معتقد است كه زردشت به
توحيد دعوت میكرده است
شهرستانی در الملل والنحل زردشت را موحد میداند . شهرستانی تحت
تاثير عقائد فلسفی و كلامی اسلامی مسئله خير و شر را به نحوی توجيه
میكند كه فقط با انديشههای اسلامی منطبق است نه با انديشههای
زردشتی
حقيقت اين است كه اگر توحيد را از همه جهات در نظر بگيريم بسيار
مشكل است كه بتوانيم آيين زردشت را يك آيين توحيدی بدانيم
معمولا بحث در اينكه آئين زردشت توحيدی است يا ثنوی مبتنی بر اين
قرار داده میشود كه آيا زردشت اهورامزدا را آفريننده اهريمن
میداند و اهريمن را آفريده او ؟ و يا آنكه اهريمن را قديم و ازلی
و در عرض اهورامزدا میداند ؟ و چنين فرض كردهاند كه اگر ثابت
شود كه از نظر زردشت اهريمن آفريده اهورامزدا است مطلب تمام است و
آيين زردشت آيين توحيدی است
اين مطلب از نظر توحيد ذاتی صحيح است ، ولی از نظر توحيد افعالی
صحيح نيست .
زيرا آنچه معلوم است اينست كه بنابر آثار موجود ، و از آن جمله
گاتها ، چيزی كه انديشه زردشت را مانند ساير آرياييهای قديم سخت به
خود مشغول داشته است وجود بديهاست ، از نظر زردشت جهان موجود ، بر
خلاف نظم معقولی است كه بايست باشد ، يك سلسله حقايق موجودند كه "
شر " و پليدند و موجوداتی مقدس از قبيل اهورامزدا و يا " سپنت
مئنيو " اعظم و اجل از اين هستند كه خلقت اين شرور به آنها نسبت
داده شود ، پس بايد موجود ديگری فرض كرد كه ذاتا خبيث است و آفرينش
اشياء بد منتسب به او است
با اين طرز تفكر ، خواه اهريمن مخلوق اهورامزدا باشد و خواه نباشد
، اساس توحيد متزلزل است . اگر مخلوق اهورامزدا نيست كه واضح است و
اگر مخلوق اهورامزدا هست اولا اين پرسش اساسی باقی است كه اگر
اهورامزدا میتواند فاعل شرهم باشد چه لزومی دارد كه وجود
انگرامئنيو در مقابل اهورا مزدا يا سپنت مئنيو فرض شود ، آن شرور
را به خود اهورامزدا كه واجب الوجود است و يا به سپنت مئنيو كه
صادر اول است نسبت میدهيم و اگر استناد شرور به اهورا مزدا ممكن
نيست چگونه اهورامزدا خود انگرامئنيو را كه مبدا كل شرور و شر محض
است آفريد ؟ ثانيا حالا كه انگرامئنيو آفريده شده است چه نقشی
دارد ؟ آيا مستقلا دست به آفرينش میزند و يا آنكه خواسته و مشيت
بالغه اهورا مزدا را اجرا میكند ؟ اگر مستقلا دست به آفرينش
میزند پس اهورامزدا به هر حال شريك دارد نهايت در فاعليت و خالقيت
، و اين عين شرك است ، و اگر استقلال ندارد و مصداق " « و ما تشاؤن
الا ان يشاء الله »" است پس فرض انگرامئنيو تاثيری در نفی انتساب
شرور به اهورا مزدا ندارد
اساسا ريشه ثنويت اين است كه بشر اشياء را دو نوع تشخيص داده است :
نوع خوب و نوع بد ، برای خوبها يك مبدا و يك ريشه قائل شده است و
برای بدها مبدا و ريشه ديگر ، فاعل خير را كه دارای عاليترين صفات
و كمالات میشمرده برتر و منزهتر از اين میدانسته كه در كار
موجودات موذيه و ضاره دخالت داشته باشد ، از اينرو مخلوق بودن
آنها را به وسيله اينچنين مبدئی انكار میكرده و ناچار مبدا ديگری
كه شر محض است فرض میكرده است ، يعنی انكار امكان مخلوق بودن
شرور به وسيله خداوند منجر به فرض مبدئی ديگر در عرض خداوند شده
است
اما اگر فرض كنيم كه آن مبدا ديگر كه خالق شرور است در عرض خداوند
نيست بلكه مخلوق خداوند است هر چند وجود يك اصل قديم قائم بالذات
را در برابر خداوند انكار كردهايم ، اما اصل مطلب يعنی انكار
انتساب خلقت برخی موجودات كه شرور ناميده میشوند سر جای خود باقی
است . به عبارت ديگر برای خداوند شريكی در مرتبه ذات قائل
نشدهايم ولی يكی از مخلوقات او را شريك او در خالقيت قرار
دادهايم
گذشته از اينكه شرك در خالقيت برخلاف تعليمات همه پيامبران است ،
در حكمت اعلی مبرهن است كه شرك در خالقيت بالمال مستلزم شرك در
ذات است
حقيقت اين است كه اين نوع طرز تفكر كه ناشی از گرفتاری در شش و
پنج خير و شر است شان يك نيمه فيلسوف است نه شان يك نبی و نه شان
يك فيلسوف كامل از نظر يك نبی كه هستی را از بالا میبيند جز نور
و روشنايی و خير و رحمت و حكمت چيزی نيست و جز يك مشيت كه بر اساس
حكمت بالغه ، نظام علت و معلول و اسباب و مسببات را برقرار كرده ،
دست اندركار نمیباشد .
برای يك نبی و يا يك عارف محال است كه چنين انديشههايی او را به
خود مشغول سازد و از نظر يك فيلسوف كامل نيز همه شرور اموری عدمی
و اضافی و نسبی میباشند و اين امور نسبی و اضافی با همين حال ركن
نظام احسن و اكمل میباشند و مقتضای حكمت بالغه الهی است و اگر
نباشند نظام جهان ناقص است
از نظر يك دين توحيدی ، خداوند متعال كامل مطلق است و از هر نقصی
مبرا است ، همه موجودات به مشيت و اراده و حكمت بالغه او به وجود
آمده و فانی میشوند وجود هيچ موجودی لغو و عبث نيست ، شر حقيقی
وجود ندارد ، همه چيز نيك آفريده شده : " « الذی احسن كل شیء خلقه
» " وجود میدهد فانی میسازد و زنده میكند میميراند " « يحيی و
يميت و يميت و يحيی »" روز و روشنائی را میآورد و شب و تاريكی را
نيز میآورد " « يولج الليل فی النهار و يولج النهار فی الليل »"
همانكه نور را آفريده ظلمت را نيز آفريده است . " « الحمد لله
الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور »" قبلا از كتاب
دينهای بزرگ ، تاليف جوزف گئر ، محاوره زردشت را با گشتاسب و
درباريان او نقل كرديم كه چگونه در محاوره خود خدا را فقط آفريننده
خوبيها می داند و بديها و موذيها را به موجودی ديگر منتسب میكند
و خلقت آنها را شان خداوند نمی داند . هر چند ما در اصالت آن
محاوره ترديد كرديم ، ولی اين محاوره به هر حال نماينده طرز تفكر
زردشتيان است اين محاوره را قياس كنيد با محاوره موسی بن عمران
پيامبر خدا با پادشاه عصر خويش يعنی فرعون كه قرآن مجيد نقل كرده
است
فرعون به موسی و هارون خطاب كرده میگويد : - ای موسی پروردگار شما
دو نفر كيست ؟
- پروردگار ما آن كسی است كه به هر موجودی آن آفرينشی كه شايسته او
بود عطا كرد و سپس او را در راه مخصوص خودش هدايت فرمود (
34 )
موسی در يك جمله كوتاه میگويد همه چيز را خدا آفريده و خدا هر
موجودی را بر طبق حكمت آفريده و آنچه را میبايست به او از نظر
آفرينش بدهد داده است هيچ موجودی بر خلاف آنچه بايد باشد نيست ، هر
چيزی به جای خويش نيكو است هيچ چيزی شر واقعی نيست تا گفته شود آن
چيز را خداوند نيافريده ، موجودی ديگر آفريده است . آری اين است
منطق پيامبری
از آنچه گفتيم معلوم شد فرض انگرامئنيو ، به عنوان موجودی
آفريننده بديها و توجيه كننده شرور و جنبههای نامعقول جهان هستی
، هر چند خودش آفريده اهورامزدا باشد بر خلاف اصول توحيدی و بر
خلاف منطق مسلم پيامبران است
از اينرو بر خلاف آنچه كريستن سن ادعا میكند كه دين زردشت يكتا
پرستی ناقص است ( 35 ) بايد گفت فلسفه ناقص است يعنی به گفتار يك
نيمه فيلسوف شبيهتر است تا گفتار يك نبی يا يك فيلسوف كامل
آقای دكتر محمد معين از پ . ژ . دومناشه چنين نقل میكند : در قرآن
به پيدايش شر و مبنای گناه بشر اشاراتی رفته است . آيين مزدايی به
اين مسئله پاسخ آسان و اصولی خاصی میدهد ، بدين معنی كه " شر " را
به وجودی در برابر خدا نسبت داده و آنرا نيز چون خدا قديم و ازلی
معرفی میكند .
بی گفتگو " روح شر " از حيث نيرو و عظمت به پای خدا نمیرسد و
بالاخره در برابر وی با شكست مواجه میگردد ، با اين حال در برابر
خدا چون مانعی پيدا شده و اعمال او را محدود میسازد پاسخی كه
آيين مزدايی به مسئله خير و شر میدهد لااقل اين نتيجه را دارد كه
خدا را از مسؤوليت " بديهايی " كه در جهان میبينيم مبرا میسازد (
36 )
دست شما درد نكند ، خداوند سايه آقای پ ، ژ ، دومناشه و آيين
مزدايی را از سر خودش و همه ملكوت اعلی كم و كوتاه نفرمايد
اگر آيين مزدايی خدا را از اساس انكار میكرد بهتر او را از
مسؤوليت بديهايی كه آقای پ . ژ ، دومناشه میبيند مبرا میساخت .
آيين مزدايی خواسته ابروی خدا را اصلاح كند چشم خدا را كور كرده
است ، خواسته است بديها را كه يك سلسله امور اضافی و نسبی ، و در
تحليل نهائی ، عدمی هستند به خدا نسبت ندهد ، خدا را از خدايی در
نيمی از مخلوقات معزول كرده است . در آيين مزدايی به عدمی بودن
شرور و ضروری و لاينفك بودن اينها از جهان طبيعت و به فوائد و
آثار و حكمتهای اين به اصطلاح شرور و بديها توجه نشده است و برای
رهايی از اشكالی كه دچارش بوده است تيشه را برداشته و ريشه را قطع
كرده است
ما در اينجا نمیتوانيم وارد بحث خير و شر بشويم ، بحثی است عالی و
عميق و دلكش ( 37 ) از ورطههايی است كه " در آن ورطه هزاران كشتی
فرو شده و تختهای از آن بركنار نامده است " يكی از آن كشتيها كشتی
آيين مزدائی است
شيطان
يك نكته كه لازم است اينجا توضيح داده شود اين است : ممكن است
برخی خيال كنند كه اهريمن در كيش زردشتی با شيطان در دين اسلام
فرقی ندارد ، يعنی اگر اهريمن را مخلوق اهورامزدا بدانيم مساوی
میشود با شيطان كه از نظر اسلام مخلوق خدا و عامل بديهاست
ولی اين طور نيست ، شيطان از نظر اسلام نقشی در آفرينش اشياء ندارد
، در اسلام اصلا چنين انديشه ای وجود ندارد كه در نظام خلقت
موجودات نامطلوبی هست و میبايست نباشد و چون هست پس ، از يك
موجود پليد ناشی شده است .
از نظر اسلام همه اشياء با دست قدرت خداوند به وجود آمده است و هر
چه آفريده خوب و نيك آفريده است : « الذی احسن كل شیء خلقه (
38 )
" ربنا الذی اعطی كل شیء خلقه ثم هدی »" (
39 )
قلمرو شيطان از نظر اسلام تشريع است نه تكوين . يعنی شيطان فقط
میتواند فرزند آدم را وسوسه كند و به گناه تشويق كند شيطان بيش از
حد دعوت كردن سلطه و قدرتی بر انسان ندارد " « و ما كان لی عليكم
من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لی »" (
40 )
ماهيت شيطان هر چه باشد ، انسان بودن انسان به اين است كه صاحب
عقل و اراده و قوه انتخاب است . انتخاب وقتی ممكن است كه در مرحله
اول عقل و تشخيصی باشد و در مرحله دوم دو راه ممكن در جلو انسان
باشد ، هر كدام از اين دو ركن اگر نباشد اختيار و انتخاب و در واقع
انسانيتی در كار نيست : " « انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج
نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما
كفورا »" ( 41 )
وسوسه نفس اماره و شيطان شرط اختيار و انتخاب و انسانيت انسان است
، همانطوری كه دعوت به خير هست و الهامات خير هست ، بايد وسوسه
شرهم باشد تا انسان يكی از اين دو را " انتخاب " كند و گامی در
راه انسانيت كه راه انتخاب و اختيار است بردارد به قول مولانا :
در جهان دو بانگ
میآيد به ضد |
تا كدامين را تو باشی
مستعد |
آن يكی بانگش نشور
اتقيا |
و آن دگر بانگش نفور
اشقيا |
شيطان و يا جن در قرآن در عرض موجودات طبيعی است نه در عرض ملائكه
و فرشتگان ملائكه از نظر قرآن رسولان و ماموران پروردگارند و در
نظام آفرينش كارگزاری میكنند ، ولی جن و شيطان هيچ نقشی در كار
خلقت ندارند از اين جهت مثل موجودات زمينی میباشند .
از اينجا میتوان فهميد كه انديشه مخلوقات بد و ناشايست و اينكه
نظام آفرينش ناقص است به هيچ وجه در انديشههای قرآنی راه ندارد
در اينجا لازم است از فرصت استفاده كرده تذكر دهيم كه گاهی در
ترجمههای فارسی آيات قرآن و يا احاديث ، كلمه شيطان به " ديو " و
يا " اهريمن " ترجمه میشود . البته اين ترجمه صحيح نيست ، كلمه
شيطان معادل فارسی ندارد ، لهذا بايد عين اين كلمه يا كلمه ابليس
كه در عربی معادل آن است آورده شود . ديو يا اهريمن به مفهوم
حقيقی ، از نظر قرآن به هيچوجه وجود خارجی ندارد و مغاير مفهوم
شيطان است كه در قرآن آمده است
پىنوشتها:
1 .تلفظ اين كلمه در فارسی بعد از اسلام " زردشت " يا " زرتشت " است .
احيانا به صور ديگر نيز تلفظ میشود . در كتب عربی معمولا " زرادشت " به
كار رفته است . محققين تلفظ اصلی آنرا " زرتشتر " میدانند كه به معنی
دارنده شتر زرد است
در كتاب ايران از نظر خاورشناسان تاليف دكتر رضا زاده شفق ، فصل دوم ، ص
133 تلخيص فصل هفتم و نهم از كتاب تاريخ شاهنشاهی ايران ، تاليف المستد
پرفسور تاريخ خاور زمين در دانشگاه شيكاگو ، مینويسد : " زرتشت پيام
آسمانی خود را در اواسط قرن ششم ( قبل از ميلاد ) در شمال غربی ايران آغاز
كرد . نامش " زرتشتر " به معنی دارنده شتر زرين ، و نام پدرش " پوروشسپ "
يعنی دارنده اسب خاكستری رنگ ، و نام مادرش " دوغدوا " يعنی كسی كه گاوهای
سفيد دوشيده است و نام خانوادگيش " سپيتمه " يعنی سفيد بوده . تمام اين
نامها از يك زندگانی نيمه چوپانی حكايت میكند "
2 .رجوع شود به مزديسنا و ادب پارسی ، صفحات 76 - . 89
3 .بنقل مزديسنا و ادب پارسی ، ص . 88
4 .مزديسنا و ادب پارسی ، ص 185 ، نظريه گيرشمن
5 .رجوع شود به ايران در زمان ساسانيان ، ص 163 162 و صفحات 459 و 538 و به
مزديسنا و ادب پارسی : صفحات 180 - 185 و . 224
6 .ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 163 - . 164
7 .ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 168 - . 169
8 . صفحه 86 - . 87
9 .مزديسنا و ادب پارسی ، ص 49 - . 50
10 .تاريخ جامع اديان ، ص . 309
11 .تمدن ايرانی . ترجمه دكتر بهنام ، ص . 144
12 .تاريخ تمدن ايرانی ، به قلم جمعی از خاورشناسان ، ترجمه جواد محيی ص .
94 ايضا همان كتاب ، ترجمه دكتر عيسی بهنام ، ص 89
13 .مزديسنا و ادب پارسی ، ص . 198
14 .قرآن كريم میفرمايد : " لن ينال الله لحومها و لا دمائها و لكن
ينالها التقوی منكم »" ولی قرآن اصل قربانی را به عنوان اطعام فقرا منع
نمیكند . و اطعموا البائس الفقير 0 و كلوا منها و اطعموا القانع و المعتر
»
15 .يران در زمان ساسانيان ، صفحه . 112 ايضا رجوع شود به صفحه 110 ، شمايل
خدا در نقش رجب ، و صفحه 257 ، شمايل خدا در نقش رستم ، و صفحه 481 شمايل
خدا در طاق بستان
16 .سوره انعام ، آيه . 103
17 .مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه 420
18 .مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه 421
19 .ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 168
20 .ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 173 ايضا تاريخ ايران باستان ، تاليف
مرحوم مشيرالدوله ، چاپ جيبی ، جلد ششم ، صفحه 1524 با اختلاف اندكی در
جزئيات
21 .كريستن سن اينها را از بيرونی نقل میكند
22 . اردای ويرافنامه كتابی است كه مكاشفه يا
معراجنامه اين روحانی زردشتی به شمار میرود
23 . ايران در زمان ساسانيان ، صفحهء 141
24 . ايران در زمان ساسانيان ، صفحهء 167
25 . مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه 53 - . 54
26 . ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 52
27 . ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 380
28 . ايران در زمان ساسانيان ، صفحه 349 ( پاورقی ) .
29 . مزديسنا و ادب پارسی صفحه . 36
30 . در فراز " د " گفته خواهد شد كه " سپنت مئنيو " رقيب و توام " انگره
مئنيو " است . پس انگره مئينو وسيله سپنت مئنيو پديد نيامده است . پس بايد
برای اهورامزدا دو نوع اراده قائل باشيم ، اراده قدوسی و اراده غير قدوسی
، و يا بايد بگوئيم اهورامزدا اراده قدوسی خود را وسيله دو روح يكی نيكو
نهاد و يكی پليد نهاد از قوه به فعل آورد كه ضد مطلب متن است . به علاوه
تعبير از قوه به فعل آورده در مورد مبداء كل غلط است
31 . تاريخ جامع اديان صفحهء 306 - . 308
32 . تاريخ جامع اديان صفحهء 306 - . 308
33 . به نقل كتاب مزديسنا و ادب پارسی ، ص . 264
34 . سوره طه آيه 49 - . 50
35 . ايران در زمان ساسانيان ، صفحه . 50
36 . مزديسنا و ادب پارسی ، صفحه 25 نقل از كتاب تاريخ تمدن ايرانی
37 . در كتاب عدل الهی مستوفا درباره اين مساله بحث كردهايم
38 . سوره سجده آيه . 7
39 . سوره طه ، آيه . 50
40 . سوره ابراهيم ، آيهء . 22
41 . سوره دهر ، آيهء 2 و . 3