کربلا و حرمهای مطهر

سلمان هادى آلطعمه
مترجم : حسين صابرى

- ۱ -


يادداشت مترجم

كربلا كتاب تاريخ آزادگى، رادمردى، عزّتطلبى و آرمانخواهى است و هر كه تاريخ اين حقايق ماناى هستى را باز مى كاود، بايد كه اين كتاب را بنگرد; كتابى است فرروى همه نسلها تا باديده حقجوى در آن بنگرند و از آن درس آرمانجويى فراگيرند.

اين كتاب را خود تاريخى است كهن به كهنگى تاريخ عاشورا. از همان روز كه مردانى بىهمانند بر خاك سرزمين كربلا به خون غلتيدند، نخستين سطر اين كتاب پرشكوه با چنين خونهايى پاك نگاشته شد و هر روز كه گذشت ورقى زرّين از افتخار وشكوه و عظمت بر آن افزوده گشت.

اين تاريخ، شايسته وارسى، بازنگرى و درسآموزى از آن است و اين بايستگى وشايستگى را دلايل آشكار است:

آنسان كه اشاره كرديم هر كه تاريخ آزادگى ر مى جويد، گريزى از نگريستن در تاريخ كربلا و آنچه در اين سرزمين روى داده و آنچه نيز بر آن گذشته است ندارد، كه كربلا و مرقدهاى پاكى كه در آن است نماد پردرخشش اين حقيقتهاست.

از همين روى در گذر تاريخ، همانگونه كه زندگانى آن مردان بزرگ، ديده حقجويان را به خود دوخته، مزار ايشان نيز ديده و دل، هر دو را، سرگشته خويش ساخته است و دستهايى بىريا و خالصانه دست به كار آفرينش جلوههايى از اين دلدادگى ووفادارى شده است..

.. و بدينسان بر مزار آن بزرگمردان بناهايى استوار شده كه هم نماد پاكبازى به خاك سپردگانش شده و هم اخلاص و دلدادگى سازندگان و پردازندگان آنها را حكايت كرده است.

پس سوى ديگرِ اهمّيت و عظمت مرقد و مزار شهيدان كربلا، جلوههاى چشمنواز هنر و معمارى اسلامى است كه بيش از هر چيز انگيزه هنرمندان و آفريدگاران اين جلوهها را باز مى تاباند هر چند اثر و هنر و دستافريده آنان نيز خود سزامند توجه و ژرفكاوى است.تا ريخ هنرهاى اسلامى، به ويژه آنچه به هنرهاى تجسّمى و معمارى اسلامى مربوط مى شود، بيش و پيش از هر جاى ديگر در مسجدها و مزارها رخ مى نمايد، آنسان كه در مكّه و مدينه و با جلوههايى متمايز در كربلا، نجف، مشهد، كاظمين و سامرا به چشم مى خورد.

پيوستگى مسجد و مزار با هنرهاى اسلامى، آن اندازه فراوان است كه مطالعه هنر ورسيدن به بهرههايى هر چند اندك، از دانش در اين زمينه، بدون مطالعه تاريخ مسجدها و مزارها امكانپذير نيست.

افزون بر اين، جلوههاى عمومىِ هنر و معمارى اسلامى كه در هر مسجد و مزار كم و بيش نشانى از آن سراغ داشته شود، در مرقد و مزار امامان و امامزادگان نمادها ونمونههايى اختصاصى هم هست كه از هنر اسلامىِ ايرانى خبر مى دهد. از اين روى مطالعه در هنر ايرانى هم جداى از مطالعه زيارتگاهها امكانپذير نمىنمايد.

كربلا گهواره دو زيارتگاه پر اهمّيت است كه مطالعه تاريخ آن مى تواند همه هدفهاى پيشگفته را برآورد: مرقد پيشواى شهيدان حسين بن على(عليهما السلام) و مرقد الگوى وفاداران، عبّاس بن على(عليهما السلام) كه درود خدا بر اين دو پسر و آن پدر باد!

كتابى كه اكنون فرا روى داريد نگاهى است به تاريخ اين دو مرقد شكوهمند; «تاريخ مرقد الحسين والعبّاس» كه نگارنده با تكيه بر منابعى كه در اختيار داشته وتجربهها و دانستههايى كه خود اندوخته، به رشته تحرير درآورده است.

نگارنده در اين كتاب در دو بخش جداى از هم و البته با ساختارى همسان وهمانند، تاريخ بنا و سير رخدادهاى اين دو مرقد مطهّر را بر رسيده و به بررسى جلوههاى هنر معمارى، كاشىكارى و خط و كتابت در اين دو حرم پرداخته و افزون بر اين فهرستى از ناموران به خاك سپرده در اين حرمها و نيز فهرستى از متوليان آنها ونفايسى كه در گنجينه هر يك از اين دو حرم وجود دارد، آورده است.

مترجم كوشيده است تا جايى كه در توان دارد با امانتدارى آنچه را نگارنده در كتاب خود به زبان عربى آورده به فارسى برگرداند. او چند نكته را درباره كار خود شايسته يادآورى مى داند:

ـ ترجمه آياتى از قرآن كريم كه در متن آمده، با تكيه بر ترجمه استاد محمّد مهدى فولادوند و البته در مواردى با تغيير و تصرّف صورت پذيرفته است.

ـ در برخورد با شعرهاى موجود در متن، هر جا شعر جنبهاى تاريخى دارد و يا شاهد مثال قرار گرفته، متن شعر و همچنين ترجمه آن آورده شده و در چند مورد كه شعرهايى تنها به هدف مرثيهسرايى آمده، براى بهره جستن هر چه بيشتر خوانندگان شعرهايى از شاعران پارسى گوى جايگزين آنها شده است.

ـ وجود گسستگى و خطاهاى چاپى در متن دشوارىهايى را در كار پديد آورده است، دور نمىنمايد خطاهايى برخاسته از اين زمينه و يا لغزهايى سرچشمه گرفته از كمبضاعتى مترجم در متن فارسى راه يافته باشد. مترجم آغوش خود را بر يادآورى اين خطاها از سوى اهل دانش و فضيلت مى گشايد و با سپاس از همه آنها كه در فراهمساختن اين ترجمه و پيراستن و آراستن آن او را يارى رساندهاند. از توفيق يافتگان زيارت آن دو حرم پرشكوه التماس دعا دارد. توفيق از اوست حسين صابرى - مشهد مقدّس

تقديم

به پيشگاه سرور شهيدان، حبيبِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، امام حسين(عليه السلام). به پيشگاه تو اى امامى كه جانم به فدايت باد، اى كه به نسلها آموختى چگونه مى توان با خون سرخ خويش بر سينه خوارى و زبونى دست رد زد و از آزادگى، برجى بلند آوازه ساخت كه هميشه روزگار در اهتزاز باشد و مسلمانان و آزاديخواهان را راه نمايد.

اين كتاب را به پيشگاه تو تقديم مى كنم: تاريخ مرقد تو، سرزمين پاكى كه پيكر مطهّر تو را در ميان گرفته است، از هر طلايى گرانتر، از هر مشكى خوشبوتر و از هر بارانى پربهرهتر و پرفيضتر، آنجا كه كعبه دل آرزومندان و دلدار همه دلدادگان است و آنجا كه دعا اجابت شود و مناجات در جان انسان نشيند.

برگ سبزى است ناچيز ... اميد كه در فرداى آن سراى، مرا دست گيرى! مؤلّف

يادداشت مؤلّف

از زمانى نه چندان كوتاه، در اين انديشه بودم كه كتابى درباره تاريخ كربلا وپرسمانهايى كه بدان باز مى گردد فراهم سازم. پس از چندى اين انديشه به يك تصميم بدل شد و توانستم پس از تلاشى فراوان بخشها و فصلهايى از اين كتاب را بنگارم وتاريخ كربلا را; از خروج امام حسين(عليه السلام) از مدينه تا رسيدن به كربلا بنويسم و در اين ميان به دستاوردهاى فكرى تازهاى برسم كه كتاب حاضر حاصل آن است.

اينك نخستين كتاب خود را درباره شهر كربلا فرا روى مى گذارم، شهرى بىگمان بزرگتر و باعظمتتر از آن كه در دانشنامهاى بگنجد; چرا نه، كه كربلا شهر تاريخ پردرخشش همه افتخارات و سربلندىهاى اين سرزمين است. مگر نه آنكه زمين كربلا پرشكوهترين انقلابى را كه در تاريخ بشر در برابر ستم و سركشى شكل گرفته; يعنى انقلاب حسين بن على(عليهما السلام) را به نظاره نشسته است؟ كربلا، نامى است آشنا و شهرى است كه در گذر تاريخ هماره الگوى ايستادگى وايثار و الهامگر هر حقجوى ستمستيز بوده است.

نگارنده در اين كار انگيزهاى جز ابراز وفادارى خود با اين شهر و پاسخ شايسته به خير و بركتى كه از اين شهر يافته است و هيچ هدفى جز خشنودى خداوند و تقرّب به درگاه او ندارد.

اين نكته را نيز سزامند يادكردن مى داند كه براى فراهم ساختن اين كتاب تا آنجا كه توانسته به مهمترين منابع مكتوب خطى و چاپى تكيه كرده و كوشيده است همه آنچه را كه در عرصههاى تاريخ و علم و ادب و انديشه، به كربلا مربوط مى شود و نيز همه آداب و رسوم كهن اين شهر را باز كاود و تصويرى از آن به دست دهد. البته هيچ مدعى نيست كه به همه آنچه به كربلا مربوط است رسيده و اين دريا را به كرانه رسانده و يا در اين عرصه سخنى تازه آورده است. تنه مى تواند بگويد در اين راه از هيچ كوششى فروگذار نكرده است، بدان اميد كه خدمتى بر درگاه اهلبيت گزارده، خشنودىِ خداوند را جسته باشد. هم در آن آرزو كه ديگران نيز بدين عرصه گام نهند و آنچه را نگارنده بدان نرسيده است بيابند و فرا روى نهند.

نگارنده از لطف و منّت همه كسانى كه در انجام اين كار او را يارى داده و راه رسيدن به جلوههاى حقيقت را برايش هموار كردهاند سپاسگزار است و از خداوند بزرگ مى خواهد همه ما را در راه خدمت به اسلام توفيق دهد و اين تلاش نگارنده را نيز پذيرفته درگاه خويش بدارد. او خود برترين توفيق ده و يارى رسان است. تنها بر او تكيه دارم و يارى او مرا بسنده است. كربلا ـ سلمان هادى آلطعمه

مقدّمه مؤلّف

كتابى را كه در پيشديد خود داريد «تاريخ مرقد الحسين والعباس» است كه در آن رهاورد همه آنچه را در كتابها و نوشتهها و يا بر زبان پيرانِ سزاوارِ اعتماد در اين باره وجود داشته خواهيد يافت. نگارنده براى پديد ساختن اين اثر، سالهاى بسيارى كوشيده است و بدان اميد كه تشنگان تاريخ كربلا و تاريخ مرقد امام حسين(عليه السلام) از آن بهره برند و از رهگذر آن با جلوههايى از تمدّن و فرهنگ اسلامى و برخى از آنچه بر كربلا و بر مرقد امام شيعيان در كربلا گذشته است آگاهى يابند.

در اين كتاب جستارهايى درباره تاريخ قيام امام حسين(عليه السلام)، تاريخ بناى حرم ودگرگونىهايى كه در گذر روزگاران بر حرم گذشته است، مجموعه نوشتههاى نظم ونثرى كه بر در و ديوار حرم است، نفايس و مخطوطاتى كه در گنجينه حرم از آنها نگهدارى مى شود، شهيدانى كه در اين حرم به خاك سپرده شدهاند، پاكان، نامآوران، عالمان، شاهان و اميرانى كه به مدفون شدن در اين حرم حرمت يافتهاند و سرانجام كسانى كه توليت حرم را عهده دار بودهاند خواهيد يافت.

هدف از اين جستارها به دست دادن تصويرى از حقيقت تاريخ اين حرم مطهّر است و نگارنده در اين راه و در جستن و باز كاويدن و وارسى كردن، رنج تلاشى فراوان بر خود هموار كرده و كوشيده است افزون بر جستن اخبار صحيحى كه در اين زمينه در منابع موثّق وجود دارد، از دانستههاى نانوشتهاى هم كه پيران قابل اعتماد در سينه دارند آگاهى يابد و از همه آنها در اين اثر بهره جويد.

نگارنده زمانى نه چندان كوتاه انديشه اين كار داشت و از اين بيم كه مباد حق اين جستار را نگزارد و كارش هدف انتقادهاى فراوان قرار گيرد، گامى پيش مى نهاد و گامى پس. امّا «آب دريا را اگر نتوان كشيد، هم به قدر تشنگى بايد چشيد.» از اين روى، حاصل همه تلاش خود را با همه بيم و اميدش فراروى نهاد. شايد در شمار كسانى آيد كه اهلبيت را خدمتى خالصانه و بىريا گزارده و خشنودى آنان را از آنِ خود ساختهاند.

نگارنده از هر لغزشى كه بر قلم او رفته و هر خطايى كه ناخواسته در اين اثر رخ نموده باشد، از خوانندگان پوزش مى طلبد كه عصمت و بىخطايى تنها از آن خداوند ومعصومان است.

با اين باور كه حقيقت تنها از رهگذر نقد و بازكاوى و بازبينى روشن و ناب مى شود، بر هر انتقاد سازنده آغوش مى گشايم و آرزو مى كنم بتوانم از رهنمودها وانتقادها در بهسازى كتاب در چاپهاى آينده بهره جويم.

در پايان سپاس خود را از همه كسانى كه در فراهم ساختن اين كتاب مرا يارى دادند ابراز مى كنم و از خداوند مى خواهم آنان را پاداش دهد و به ديده عنايت بدانان در نگرد وتوفيقشان دهد. هم از خداوند مى خواهم ما را از تلاش همه آنان كه در راه او مرد عمل هستند بهرهمند سازد. او خود برترين يار و ياور است.

درود بر آنان كه سخن ر مى شنوند و از آنچه درستتر و پسنديدهتر است پيروى مى كنند; كه حق سزامندترين چيز براى پذيرفتن و پيروى كردن است.

بخش اوّل

 

تاريخ مرقد امام حسين(عليه السلام)

 

كربلا

كربلا، در غرب رودخانه فرات، بر كناره صحرا و در ميان منطقهاى آبرفتى است كه به «ارض السواد» نامور است. شهر انبار در شمال باخترى، شهر باستانىِ بابل در شرق، صحراى غربى در سمت باختر و شهر بحيره پايتخت بنىمنذر در جنوب غربى آن قرار دارد.

راويان در تعيين دقيق سرزمينى كه نام «كربلا» بر آن نهاده شده است، اختلاف نظر دارند. برخى گفتهاند: اين سرزمين در غرب فرات قديم به موازات مقر بنى هبيره و كوفه واقع است.

برخى ديگر هم گفتهاند: سرزمين اصلى كربلا در استانهاى قرطه و كماليه در ناحيه شمال باخترى كربلاى كنونى بوده است. البته ما اين ديدگاه را دور از واقع مى دانيم، چه، در ميان آن سرزمين و مضجع پاك حسينى، حدود چهارده كيلومتر فاصله است. منطقهاى ديگر هم وجود دارد كه هنوز به نامى همانند كربلا خوانده مى شود; منطقه «كربَلَه» كه در جنوب خاورى كربلاى كنونى واقع است.

در اين ميان، آنچه سخنان حسين بن على(عليهما السلام) نيز آن را تأييد مى كند، اين است كه سرزمينى كه مضجع پاك آن امام را ميزبان شده «كربلا» است; آنگاه كه امام(عليه السلام) بدين سرزمين رسيد درباره نام آن پرسيد و چون پاسخ شنيد كه اينجا كربلا است، فرمود:

«اين همان است. به خداوند سوگند همينجاست كه در آن بار مى گشاييم و شترانمان زانو بر زمين مى زنند و خون ما نيز در همين جا ريخته مى شود.» سپس فرمود تا كسان و همراهانش آنجا بار گشايند و آنان نيز فرود آمدند و در آن سرزمين اردو زدند.

نام كربلا پيش از آن هم كه حسين بن على(عليهما السلام) بدين سرزمين گام نهد، در متون تاريخ ديده مى شود; آن هنگام كه خالد بن عرفطه بدانجا آمد و عبدالله بن وشيمه بصرى به نزد او از ذبان شكايت كرد. مردى از خاندان اشجع در اين باره چنين سروده است:

لقد حبست من كربلاء مطيتي وفي العين حتّى عاد غثا سمينها إذا رحلت من منزل رجعت له لعمري وأيّهاً إنّني لأهينها ويمنعها من ماء كلّ شريعة رفاق من الذبان زرق عيونها شايد شعر معن بن اوس مزنى، يكى از كهنترين اشعارى باشد كه در آن نامى از كربلا آمده است، آنجا كه مى گويد:

إذا هي حلتْ كربلاء فلعْلعا فجوز العذيّب دونها فالنوائحا فبانت نواها من نواك فطاوَعَتْ مع الشانئين الشانئات الكواشحا به هر روى، كربلا شهرى است مقدّس و سرزمينى است پاك كه برگهاى روشنى از تاريخ كهن و هم، تاريخ دورههاى پسين را به خود گزين كرده است.

ديرينه اين شهر به دوران بابل و آشور و پس از آن دوره تنوخيان ولخميان; حكمرانان بنىمنذر و ساكنان حيره باز مى گردد و از همان دوران با مزرعههاى سرسبز، چشمههاى فراوان و برخوردارى از آب رودخانه فرات، مناطقِ مجاور و همچنين كاروانهاى رهگذر را از محصولات خرما و غلات خود بهرهمند مى ساخته است.

كربلا بر كرانه صحرا قرار دارد از همين روى تا زمانى نه چندان دير، عربهاى سرزمين حجاز و شام براى ساز و توشه برگرفتن، آهنگِ اين شهر مى كردهاند. اين شهر، همچنين در نزديكى «العين» واقع است و آن خود آباديى است سرسبز و خرّم، با آبهاى فراوان و درختان بسيار. اين آبادى از شهرهاى مهم منطقه صحرايى بوده و مورّخ نامى، ابن اسحاق از اين شهر برخاسته است.

كربلا در روزگار حاضر از شهرهاى مقدّس اسلامى و از مراكز تاريخى جهان است و خداوند چنين خواسته كه جايگاهى والا يابد و كعبه آرزوى ميليونها مسلمانى شود كه گروه گروه، آهنگ آن مى كنند يا آرزوى زيارت آن در دل مى پرورانند.

خداوند اين شهر را از نعمتى ماندگار برخوردار ساخته و در پرتو اين نعمت است كه هر چه روزگار بگذرد و تاريخ ورق بخورد، نام اين شهر در خاطره تاريخ و در گذر همـه عصرها و بر زبان مؤمنـانِ همه نسـلها ماندگار مى ماند تا در سرتاسر گيتى به هر زبان نام آن را ياد كنند و ياد آن را گرامـى بدارند و از دور و نزديـك دل به ديـدار آن سپـارند.

خداوند بزرگ اين شهر را از جايگاهى والا برخوردار ساخته و آن را ميزبان مضجعى گرامى كرده است; مضجع سبط رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، امام حسين بن على(عليهما السلام). اين شهر، شهر سرور شهيدان، پيشواى آزادگان و پرچمدار شوريدگان است كه به مرتبه بلند وجايگاه والاى خود بر بسيارى از شهرها برترى يافته و سزامند ستايش و تقدير همه انسانهاى آزاديخواهى شده است كه دلداده عظمت و عزّت و سربلندىاند.

خاك اين سرزمين به خون مطهّر شهيد عاشورا در آميخته و بدين خون پاك كه خود جزوى از خون پيامبر بزرگ اسلام، محمّد(صلى الله عليه وآله) است طهارتى ديگر يافته است.

حسين(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بود. جانش جان او بود و وجودش در وجود او ريشه داشت و بدين گونه خون مطهّرش چراغى فرا راه آزادى و آزادگى شد تا آزاديخواهان تاريخ در پرتو اين نور ره پويند و شوريدگان بر ستم و نادرستى در سرتاسر گيتى و در هماره هستى گام بر جاى گام او نهند، كه او خود برترين الگوى حقيقت و حقيقت خواهى و پاسدارى از عدالت است و با نام او كربلا بدان جايگاه بلند و نام آشنا دست يافته وتاريخ آن بخشى مهم از تاريخ اسلام و بلكه تاريخ بشر را به خود گزين كرده است.

تاريخ كربلا از ديرينهاى همزاد اقوام كهن و نسلهاى پيشين برخوردار است; شهرى است شناخته شده كه در ميان آبادىهاى بينالنهرين از آن به نام آورى ياد كردهاند. اين شهر كه مركز بسيارى از آبادىهاى ميان دو رود دجله و فرات بوده، در روزگار كلدانى شكوفايى يافته و اقوامى از مسيحيان و دهقانان در آن سكونت داشتهاند. در آن روزگار «كور بابل» ناميده شده كه به معناى «پرستشگاه خداوند» است.

همچنين در اين سرزمين معبدى بزرگ براى برپا داشتن نماز و در اطراف آن پرستشگاههاى ديگرى نيز وجود داشته است. در آبادىهاى مجاور به جسدهاى مردگانى در ظروف بزرگ سفالين دست يافتهاند كه قدمت آنها به پيش از ميلاد مسيح باز مى گردد.

دوران بنىمنذر دوره شكوفايى كربلاست. در آن روزگار شهر حيره مركز حكومت بنىمنذر بود و شهر «عين التمر» نيز يكى از شهرهاى آبادى بود كه انواع خرما در آن توليد مى شد. كاروانها و مسافران فراوانى آهنگ اين شهر مى كردند و در اين ميان كربلا هم كه در نزديكى اين شهر قرار داشته، به ناگزير سهم درخور توجّهى از داد و ستد با آن را به خود اختصاص داده و از آنجا كه در دوره پيش از اسلام و هم در دوره اسلامى بر سر راه حيره، انبار، شام و حجاز قرار داشته در داد و ستد اهميتى بسزا يافته است.

طبيعت، فراوانى آب و حاصلخيزى زمين را به اين آبادى تاريخى ارزانى داشته واين آبادى داراى مزرعههاى فراوان و محصولات گوناگون و ميوههاى رنگارنگى شده واينها همه، در كنار سيراب شدن شهر از شاخه فرات كه در جنوب شهر «هيت» از فرات اصلى جد مى شود، فراوانى جمعيت و سكونت مردمان در اين آبادى و همچنين عمران و شكوفايى روز افزون آن را سبب گشته است.

در دوره فتوحات اسلامى، خالدبن عرفطه به فرمان سعد بن ابىوقاص پس از فتح شهر مدائن، آهنگ كربلا كرد و اين شهر را گشود. آنگاه به فتح حيره پرداخت و پس از استيلا بر اين شهر، در سال 14ه.ق. ديگر بار به كربلا بازگشت و براى مدتى اين شهر را پايگاه لشكر خود كرد، گرچه پس از چندى كه كوفه ساخته شد و مركز سپاهيان گرديد، به علت مناسب نبودن آب و هوا و بالا بودن ميزان رطوبت در كربلا، پايگاه خود را از اين شهر به كوفه انتقال داد.

ناگفته نماند در سال 36ه. ق. نيز امام على(عليه السلام) هنگامى كه روانه صفّين بود، از سرزمين كربلا گذر كرد و چون از نام آنجا پرسيد، گفتند: اينجا كربلاست. روايتهايى چند درباره آنچه امام(عليه السلام) در مورد كربلا فرموده است وجود دارد كه نمونههايى را در زير مى آوريم:

 

1 ـ چون امام على(عليه السلام) در كربلا فرود آمد، وضو ساخت و نمازگزارد. آنگاه مشتى از خاك اين سرزمين برداشت، بوييد و گفت: اين زمين را رخدادى گران در پيش است. همين سرزمين است كه در آن اردو مى زنند و همين جاست كه خونشان برزمين ريخته مى شود.

 

2 ـ هم فرمود: اينجا جاى بارافكندن و جاى اردو زدن آنان است.

 

3 ـ چون امام(عليه السلام) به اين سرزمين درآمد، راست و چپ را نگريست و ديدگانش گريان شد. آنگاه گفت: به خداوند سوگند همين سرزمين است كه در آن اردو مى زنند ودر آن كشته مى شوند! پرسيدند: مگر اينجا كجاست؟ فرمود: اين كربلاست. در آن مردانى كشته مى شوند كه ]در روز رستاخيز[ بىهيچ حسابى به بهشت در مى آيند.

همچنين رسيده است كه چون سلمان فارسى در سفر خود به عراق از اين سرزمين گذر كرد و از نامش پرسيد و نام كربلا را شنيد، گفت: همين جاست كه برادرانم كشته مى شوند. اينجاست كه در آن بار مى گشايند و اردو مى زنند و خونشان بر زمين ريخته مى شود. برترين پيشينيان در آن كشته شد و برترين پسينيان نيز در آن كشته شود.

در اين باره كه چرا كربلا را «كربلا» ناميدهاند و هم، در اين باره كه اين نام چه معنايى دارد، اختلاف نظر است:

برخى مى گويند: كربلا صورت تغيير يافته واژه بابلى «كوربابل» است كه مجموعهاى از آبادىهاى بابل را در برمىگرفته. استاد «آنتوان بارا» در تفسير واژه «كوربابل» مى گويد:اين دو واژه به واژه كربلا تغيير يافته و بدينسان فشرده شده است. بابل، چونان كه در پيشگويىهاى اَشعياى نبى آمده، صحراى درياست; جلگهاى پر وسعت كه فرات از آن مى گذرد و بركهها و آبگيرهاى فراوانى دارد، بدان پايه كه بيننده مى پندارد اين «بيابانى بر روى دريا» است.

منطقه كربلا منطقه بيابانى گرمى است و فرات از آن مى گذرد و آبگيرهاى فراوانى دارد. از همين روى، نامگذارى آن به «صحراى دريا»، همانند نامگذارى آن به «كوربابل» است.

آنتوان بارا، همچنين، «كوربابل» را مركّب از دو جزء «كور» و «بابل» مى داند و كور را به ابزارى كه آهنگر براى دميدن در آهن، از آن بهره مى جويد معنى مى كند و بابل را نيز به معناى صحراى گرم مى داند. برپايه اين تفسير، كوربابل به معناى شعلههاى حرارت صحراست، همانند شعلهاى كه از دميدن دمه آهنگر برخيزد.

سرانجام، برخى هم مدعىاند كربلا واژهاى آرامى و برگرفته از «كرب ايلو» است كه خود نام معبدى بوده و از دو جزء «كرب» و «ايلو» تشكيل شده و اين دو در زبان آرامى به ترتيب، به معناى پرستشگاه، حرم يا مصلى و خداوند. و بر اين پايه، معناى اين لفظ «حرم خداوند» يا «پرستشگاه معبود» است.

انستاس كرملىِ كشيش، كربلا را به واژه «كرب ولا» برمىگرداند.

در اين ميان ياقوت حموى واژه كربلا را به ريشه عربى بازمىگرداند و معانى ويژه اين واژه در زبان عربى را بدان مى دهد و اين ديدگاه از نظر دكتر مصطفى جواد پذيرفته نيست.

به هر روى، اگر بخواهيم واژه كربلا را به قالب ساختارهاى واژگانىِ زبان عربى ببريم، براى اين ساختار و ساختارهاى همانند، معانى فراوانى خواهيم يافت كه مهمترين آنها از اين قرار است:

 

1 ـ «كربله» به معناى نرمى يا سستى است و از آن روى كه زمين كربلا زمينى نرم وسست، و پر از چشمهها و آبگيرهاست «كربلا» ناميده شده است.

 

2 ـ «الكربل»(5) نوعى گياه است كه در اين سرزمين به فراوانى مى رويد و آن را به نام «حماض» هم خواندهاند.

 

3 ـ «كربل» به معناى غربل است، با عنايت به اين نكته كه در برخى لهجهها «غين» را به «كاف» بدل كنند. و وجه نامگذارى از اين ماده هم آن كه سرزمين كربلا سرزمينى صاف و هموار و بدون سنگ و ريگ است، گويا كه خاكِ آن را غربال كردهاند.

گفتنى است برخى ديگر هم واژه كربلا را به ريشه فارسى «كاربالا» يعنى كار بلند، والا و يا آسمانى بازمىگردانند.

چونان كه پيشتر گذشت، كربلا مركز آبادىهايى چند بوده و نام آن آبادىها هم، به صورت مجازى بر كربلا نهاده شده است. برخى از اين نامهاى مجازىِ كربلا، نام آبادىهاى بزرگتر يا منطقههاى وسيعتر و برخى هم نام منطقههايى محدود است. از جمله اين نامهاست:

 

1 ـ طف يا طفوف: طف در لغت به معناى منطقه مجاور اراضى سرسبز عراق است واز آن روىبدين نام خوانده شده كه نزديك اين سرزمينهاست; برگرفته از عبارت عربى «خُذ ما طَفا لَكَ وَ اسْتَطف»; يعنى آنچه را به تو نزديك و در دسترس تو است بردار.

منطقه طف پيش از فتح عراق، ملك بزرگان عجم بود. هنگامى كه سعدبن ابىوقاص به سرزمين عراق در آمد، مالكان اين اراضى از بيم استيلاى سعد بر املاك خود، به كسرى نامه نوشتند و او را به فرستادن سپاهيانى براى رويارويى با هجوم تازيان برانگيختند و همين نيز سبب شد ايرانيان فرمانده نامور خود، رستم فرخزاد را روانه پيكاركنند. امّا پس از دو نبردِ مدائن و قادسيه، سپاه ايرانيان درهم شكست و اين سرزمين به دست مسلمانان افتاد. مسلمانان پس از تصرف اين منطقه، آن را به خراج دهندگان واگذاشتند.

افيشر اسدى در قصيدهاى مشهور، بدين سرزمين و اين نام اشاره دارد; آنجا كه در مطلع قصيده مى گويد:

«صداى كبوترانى كه بر فراز تپهاى در سرزمين «طف» آواز مى خوانند، هند و كنيزش را به يادم مى آورد.» در احاديث نبوىهم، نيمسده پيش از رخداد عاشورا نام «طف» آمده است; از جمله در حديثى كه ابن سعد و طبرانى از عايشه نقل كردهاند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: جبرئيل مرا خبر داده است كه فرزندم حسين پس از من در سرزمين طف كشته مى شود. جبرئيل اين خاك را برايم آورده و خبر داده كه مضجع او ]حسين(عليه السلام)[ در همين خاك خواهد بود.

چشمهها و نهرهاى سرزمين طف همانند چشمهها و نهرهاى مدينه و آبادىهاى نجد بوده است.

ابو دهبل جمحى در رثاى حسين بن على(عليه السلام) و كسانى كه در طف به همراه او شهيد شدند، ابياتى سروده كه در آنها چنين آمده است:

«بر خانههاى خاندان محمّد گذر كردم و تا آن روز خانههايى در چنان وضع نديده بودم.

خداوند خانهها و ساكنانش را از رحمت خويش دور نكند، هرچند به گمان من خانهها از كسان خالى شده است.

هلا، كه كشتگان طفوف كه از خاندان هاشماند، مسلمانان را به تسليم در برابر خويش بداشتند و همه در برابر آنان تسليم شدند.»

2 ـ نينوا: منطقه نينوا در شرق كربلا واقع است و رشتهاى از تپههاى باستانى را در برمىگيرد كه از جنوب سدّ هنديه تا مصب نهر علقمى، در هورهاى عراق كشيده شده و به «تپّههاى نينوا» نامور است.

روزگار امام صادق(عليه السلام) آبادىهايى دانشمندخيز در آنجا بوده و ابوالقاسم حميدبن زياد نينوا از عالمان برجسته اين سامان است. درگذشته، نام كربلا بر اين سرزمين وهمچنين نام اين سرزمين بر كربلا نهاده مى شده است. براى نمونه، طبرى و ابن اثير درباره بار افكندن امام حسين(عليه السلام) و يارانش در كربلا چنين روايت كردهاند:

«چون صبح شد توقف كرد و نماز گزارد. آنگاه به شتاب آهنگ حركت كرد و ياران را به سمت چپ طريق مى برد تا بدينسان آنان را از هم بپراكند. امّا حرّبن يزيد مانع اين راه مى شد. آنان نيز در برابر حرّ ايستادگى مى كردند و چون او و همراهانش را به سوى كوفه مى راندند، آنها نيز مى ايستادند و راه كوفه را سد مى كردند. پس همين گونه به سمت چپ راه خود را ادامه دادند تا به نينوا رسيدند; همان سرزمينى كه حسين(عليه السلام) در آن بار گشود.» ناگفته نماند نام طف در شعر بسيارى از شاعران آمده كه براى نمونه ترجمه دو شعر را از نظر مى گذرانيم:

* «از آن زمان كه در كربلا استقرار يافتند و نشانههاى نيرنگ رخ نمود.

اين خنديد و آن لبخند شادى زد. امّا هرگز بر لب مرگ لبخند نمىنشيند.» ** «ياد سرزمين طفوف و روز عاشورا خواب را از ديدگانم ربود.

و به ياد آوردن مصيبتى كه در نينوا بر حسين گذشت، اشك را از چشمانم سرازير ساخته است.»

3 ـ نواويس ـ بر وزن نواميس : واژهاى است غير عربى و مفرد آن نيز ناووس ـ بر وزن ناموس ـ است. اين منطقه كه در حال حاضر قبرستان است، در شرق كربلا، كنار درياچه سليمانيّه، در جايى به نام «براز على» واقع شده و نهر حسينيه نيز از مجاورت آن مى گذرد.

در اين منطقه آثارى همانند تپههايى وجود دارد كه ديرينه وجود آباديى در آن را تأييد مى كند. گاه از زير اين تپّهها تابوتهاى سفالين بيرون مى آيد، در قسمتهاى پايينى اين تپّهها آثارى، كوچهها و گذرهاى باريكى به چشم مى خورد و در قسمتهاى زيرين خاك زردى يابيده مى شود كه چون آن را روى آتش بريزند بويى زننده از آن برمىخيزد كه از دور هم احساس مى شود. اين خود مى تواند وجود آباديى در اين منطقه را در دوران امير مؤمنان على(عليه السلام) گواهى كند. و شايد هم بويى كه از آن خاك زرد در هنگام ريخته شدن بر روى آتش برمىخيزد، از اين خبر دهد كه اين خاك باقيمانده جسدهايى است كه از زمانهاى بسيار دور در زير اين تپّهها مدفون شده است.

برخى گفتهاند: آن نواويس كه در سخن امام حسين(عليه السلام) آمده، منطقهاى مجاور قبر حرّبن يزيد رياحى است.

برخى ديگر كربلا را مجاور قبر ابن حمزه، و بر كنار نهر مشهور به نهر حلّه دانستهاند كه به وادى عتيق نزديك است. اين ديدگاه چندان پذيرفته نمىنمايد; زيرا دلايل تاريخى و روايتهاى تأييد كنندهاى براى آن وجود ندارد و تنها بر پايه حدس و گمانهزنى استوار است، نه آن كه از باب استدلال و يقين باشد.

همچنين، آنگونه كه در حواشى كفعمى آمده، نواويس منطقه قبرستان مسيحيان است. شنيدهايم اين قبرستان در جايى قرار داشته كه مزار حرّ بن يزيد رياحى، كه خود از شهيدان عاشوراست، در آن واقع است و در ناحيه شمال غربى شهر قرار دارد.

اين ديدگاه، ديدگاه برتر و گزيدهتر نزد مورّخان است; چه، گفتهاند نواويس محلّ قبرستان مسيحيانى است كه در دوران پيش از فتح اسلامى در كربلا سكونت داشتهاند. اين قبرستان، خود در منطقه شمال غرب كربلا و در اراضى كماليه واقع است.

امام حسين(عليه السلام) در يكى از خطبههايى كه در راه مدينه تا كوفه ايراد فرمود، از نواويس ياد كرد، آنجا كه گفت:

«گوي مى بينمكه گرگان بيابانهاى ميان نواويس وكربلا، بند بند من از هم مى گسلند.» گفتنى است بيابانهايى كه در اين سخن امام(عليه السلام) بدانها اشاره شده، از بابل تا كوفه و حيره و از آنجا تا سواحل خليج فارس امتداد داشته و قبايلى عربى در اين سرزمين مى زيسته و برخى از آنها نيز بر آيين مسيحى و بر مذهب نسطورى بودهاند.

 

4 ـ عقر ـ بر وزن ظهر : ياقوت حموى مى گويد: از همين ماده است «عقر بابل» و آن، ميانِ كوفه و كربلا و نزديك اين اخير است. روايت شده كه چون حسينبن على(عليهما السلام) به كربلا رسيد و سپاه عبيدالله بن زياد او را به محاصره درآورد، به آبادىِ عقر اشاره كرد وپرسيد: آن آبادى كدام است؟ گفتند: نام اين عقر است. امام(عليه السلام) فرمود: از كشته شدن(16) به خداوند پناه مى بريم. پس پرسيد: نام اين سرزمين، كه اكنون در آن هستيم، چيست؟ گفتند: اينجا كربلاست. فرمود: سرزمين كرب و بلا، رنج و گرفتارى. امام خواست از اين سرزمين بيرون رود، امّا باز داشته شد تا هنگامى كه آن رخداد رخ داد!

در همين سرزمين و در سال 102ه. ق. يزيد بن مهلب بن ابىصفره به قتل رسيد. او از طاعت مروانيان سر برتافته، مردم را به همراهى خود خوانده بود و مردمان بصره، اهواز، فارس و واسط از او فرمان برده بودند. وى در همان زمان در رأس سپاهى به شمار صد و بيست هزار نفر قيام كرد. يزيد بن عبدالملك برادر خود مسلمه را به سركوب اوفرستاد. در عقر، كه سرزمين بابل است، ميان آن دو، جنگ در گرفت و اين جنگ به كشته شدن يزيد بن مهلب انجاميد.(17) ابن خلكان، سپس در شرح حال يزيد بن مهلب چنينمىنويسد:

«كلبى گفته است: در روزگارى كه من مى زيستم، مردم مى گفتند: مروانيان در حادثه كربلا دين را سر بريدند و در حادثه عقر شرافت و بزرگوارى را.»