مصلح غيبى

سيد حسين أبطحى

- ۹ -


سوّم:

نمى دانم هيچ فکر کرده ايد که چرا مردم شيعه قبلاً کمتر به ياد حضرت ولى عصر ارواحنا فداه نسبت به مردم اين زمان بوده اند يا خير؟!

اگر فکرش را نکرده ايد من براى شما توضيح مى دهم:

ابتدا از شما مى پرسم چرا مردم شيعه هفتاد سال قبل تا اوّل غيبت کبرى حتّى يک مسجد را به نام حضرت ولى عصر (عجّل اللَّه تعالى فرجه) نگذاشته بودند ولى مردم زمان ما اکثر مساجدشان را به نام آن حضرت گذاشته اند؟

آنها يک خيابان، يک ميدان، يک مؤسسه، يک مدرسه، يک انجمن خيريّه را به نام آن حضرت نگذاشته بودند ولى اينها اکثر همان مکانها را به نام آن حضرت ثبت کرده اند!

شما شايد باور نکنيد که در زمان ما در اوائل حتّى يک جلسه دعاى ندبه در تمام ايران وجود نداشت وبلکه عموم مردم نمى دانستند که دعاى ندبه چيست، ولى الآن کمتر شيعه اى پيدا مى شود که روز جمعه به ياد مولا وآقايش، خود را به جلسه ويا گوشه اى نرساند ودعاى ندبه را نخواند.

کمتر خانه ومغازه اى است که نام مقدّس آن حضرت زينت بخش در وديوارش نباشد. آيا پخش نام آن حضرت به اين صورت وتوجّه مردم به آن وجود مقدّس دليل بر طلوع فجر صادق ويا روشن شدن افق ويا ظهور صغرى ويا هر چه شما مى خواهيد نامش را بگذاريد، نمى باشد؟!

چهارم:

شما مى دانيد که صدى هشتاد مردم شصت سال قبل حتّى سواد خواندن ونوشتن را نداشتند وحالا قطعاً شنيده ايد وهم مى دانيد که نود درصد مردم دنيا سواد خواندن ونوشتن را دارند ولا اقل مى توانند کتاب بخوانند، آيا اين خود زمينه خوبى براى قبولى آن همه علومى که کمپانى علم وتقوى مى آورد يعنى کسى که هر چه از علوم، انبياء واولياء براى مردم آورده اند در مقابل آنچه او مى آورد ده درصد است، (چنانکه از روايات استفاده مى شود) نمى باشد؟

آيا اين هم روشنائى ديگرى از طلوع شمس حقيقت نيست که از افق ظاهر شده است؟

پنجم:

در قبل از اين مردم شيعه به قدرى بى توجّه به دادن سهم امام عليه السلام بودند که اکثراً مراجع تقليد براى شهريّه تعداد محدودى از طلاّب زير بار قرض مى رفتند وهميشه بدهکار بودند. ولى امروزه با همه گرفتاريهائى که استعمار براى شيعه به وجود آورده، با همه فقرى که شيعه را تهديد مى کند، به قدرى سهم امام زياد داده مى شود که علاوه بر شهريه کاملى که به طلاّب مى دهند، بناهاى عظيمى هم از اين بودجه ساخته وکارهاى خير زيادى هم کرده اند.

آيا باز هم مى توانيم بگوئيم که اين موضوع روشنائى ديگرى از جلوات وتشعشعات خورشيد ولايت وامامت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه نمى باشد؟!

ششم:

در زمانهاى سابق با همه اهتمامى که علماء به نوشتن کتب اصول اعتقادات داشتند وبسيار به فکر موضوعى که بتوانند به وسيله آن، وجود مقدّس امام عصر عليه السلام را اثبات کنند، بودند وبه قول بعضى از آن دانشمندان بهترين دليل بر اثبات وجود مقدّس حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ملاقات با آن حضرت بود، در عين حال مثل مرحوم حاجى نورى با همه کنجکاوى وتحقيقى که از حالات متشرّفين داشته اند تنها توانسته اند صد قضيّه در کتاب (نجم الثّاقب) از گذشته نقل کنند وحتّى نفرموده که اين قضايا مشتى از خروار است.

ولى در زمان ما علاوه بر آنکه صدها قصّه وهزاران تشرّف قابل نقل وجود دارد، مى توان با استقراء کامل ودقيق مدّعى شد که کمتر فردى از افراد شيعه يافت مى شود که يا خودش ويا کسى که مورد وثوقش باشد ويا لااقل کسانى که مورد وثوق اند از ديگران نقل نکرده باشند که افرادى به خدمت حضرت بقيّة اللّه عليه السلام رسيده اند وبا آن حضرت ارتباط روحى برقرار کرده اند.

آيا اين ارتباطات واين ملاقاتها دليل بر طلوع صبح صادق ودوران ظهور صغرى ويا هر چه شما مى خواهيد اسمش را بگذاريد، نمى باشد؟!

هفتم:

گرچه هميشه يکى از مسائل مورد اتّفاق همه مسلمانها يعنى سنّى وشيعه اعتقاد به وجود مقدّس حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بوده ولى هيچ زمانى مثل زمان ما نبوده است که اهل سنّت آن هم در (رابطه عالم اسلامى) که در سال يک روز در مکّه تشکيل مى شود وتمام علماى ممالک اسلامى در آن شرکت مى کنند، اين گونه اقرار به وجود مقدّس حضرت صاحب الامر روحى فداه کنند، يعنى عيناً مانند آنچه شيعه معتقد است اعتراف بنمايند. (مادر همين کتاب در پاسخ سؤال هجدهم خلاصه قطعنامه کنفرانس رابطه عالم اسلامى را درباره اين موضوع نقل کرده ايم). ويا در مسجدالنّبى صلى اللّه عليه وآله ومسجد الحرام نام مقدّس حضرت حجّة بن الحسن عليه السلام نصب شود وآن مساجد با عظمت را متبرّک کند. واز همه بالاتر جريانى است که در سال 1359 که به عمره مفرده مشرّف بودم اتّفاق افتاد وآن اين بود که آخر شبى در مسجد الحرام نشسته بودم جوان سياه پوستى را ديدم که به من خيره شده وبا محبّت فوق العاده اى به من نگاه مى کند بالاخره نتوانست خود را کنترل کند نزد من آمد وبه زبان عربى پرسيد: شما ايرانى هستيد؟

گفتم: بلى.

گفت: من شماها را خيلى دوست دارم.

گفتم: براى چه؟

گفت: زيرا شما معتقد به حضرت مهدى عليه السلام هستيد.

گفتم: مگر تو هم به حضرت مهدى عليه السلام معتقدى؟

گفت: من که به آن حضرت معتقدم بماند، همه مردم سودان معتقد به آن حضرت اند واکثر جوانان سودان عضو جمعيّت (انصار المهدى) هستند وبا حکومت فعلى سودان مخالف اند ومنتظر مقدم مبارک حضرت مهدى عليه السلام مى باشند.

پس از برخورد با اين جوان وبيان مطالب ديگرى که شايد مقتضى نباشد نقل شود من اين موضوع را تعقيب کردم، ديدم راست مى گويد اين جمعيّت نفوذ ومحبوبيّت فوق العاده اى در سودان دارند ورهبر محترمشان هم محبوبيّت عجيبى در بين مردم سودان کسب کرده وشايد بيشتر از يک ثلث مردم سودان عضو اين جمعيّت مى باشند.

حالا من به اينکه عقائد آنها راجع به مذهب شيعه وسنّى چيست، کارى ندارم ولى از شما سؤال مى کنم آيا اين گرايش وتوجّه اين جمعيّتها آن هم در ممالک اهل سنّت، دليل بر طلوع فجر صادق ويا ظهور صغرى ويا هر چه شما مى خواهيد اسمش را بگذاريد نمى باشد؟!

هشتم:

آيا شما مى دانيد که چرا سران ممالک جهان دور هم جمع شدند وسازمان بين الملل را تشکيل دادند؟

آيا شما مى دانيد که اين سازمان در چه زمانى تشکيل شده است؟ اگر نمى دانيد به تاريخ مفصّل جنگهاى جهانى اوّل ودوّم مراجعه کنيد، مطلب را مفصّلاً متوجّه مى شويد.

ولى برداشتى که منظور من مى باشد اين است که وقتى دولتها ديدند در جنگ جهانى اوّل ودوّم ميليونها افراد بشر بيچاره وبدبخت شده اند وبه همين مقدار کشته ومعلول گرديده اند به فکر چاره جوئى افتادند، آخرين نظرشان اين شد که بايد نمايندگان ممالک جهان با کمال مسالمت وصفا دور يکديگر بنشينند وهر زمان جنگ ونزاعى بين ممالک جهان درگرفت آنها را اصلاح کنند.

آيا اين فکر ويا تشکيل اين سازمان نشانگر احساس ونياز جامعه به يک حکومت واحد جهانى وبرقرارى عدل وداد در سراسر عالم نيست؟! آيا اين احساس ونياز که از هفتاد وچند سال قبل تا به حال در مردم دنيا به وجود آمده معنى حقيقى اينکه مى گوئيد: (يا صاحب الزّمان جهان در انتظار تو است) نمى باشد؟! آيا خود اين فکر وعمل، طلوع نور خورشيد ولايت در قلوب مردم جهان ويا ظهور صغرى ويا هر چه شما مى خواهيد اسمش را بگذاريد نمى باشد؟! قطعاً جواب مثبت است.

نهم:

وبالأخره چون وقتى خورشيد مى خواهد طلوع کند ابتدا تنها افق را روشن مى کند وسپس آن روشنائى زياد وزيادتر مى شود تا آنکه نزديک طلوع خورشيد سطح کره زمين را پر مى کند واز محدوده افق تجاوز مى نمايد وسپس خورشيد طالع مى شود.

خوشبختانه اين اواخر مسأله ظهور صغرى هم همين طور شده است. زيرا ما پس از انقلاب اسلامى ايران، که در اين اواخر اتّفاق افتاد، ناظر همين معنى يعنى گسترش نور وجود مقدّس حضرت بقيّة اللّه عليه السلام در سراسر گيتى بوده ايم.

تمام دلائلى را که ما در بالا از ظهور آثار وتجليّات وجود مقدّس حضرت صاحب الامر عليه السلام نقل کرديم مربوط به محدوده افق شيعه ويا نهايت، افق ممالک اسلامى بود واگر هم مثل جريان سازمان ملل، مربوط به تمام عالم مى شد، به صراحت ووضوح نبود.

امّا من ترديد ندارم که انقلاب اسلامى ايران سبب شده که نام مقدّس حضرت ولى عصر ارواحنا فداه به تمام دنيا برسد وخداى تعالى به اين وسيله نام آن حضرت را بر سراسر گيتى گسترش دهد. زيرا قبل از انقلاب اسلامى ايران، بسيارى از ممالک جهان بودند که اوّلاً اطّلاعى از مملکتى به نام ايران نداشتند وبر فرض که بگوئيم مى دانستند مملکتى به اين نام در عالم هست، اطّلاعى از مذهب رسمى آن نداشتند واگر جمعى مى دانستند که مذهب مردم ايران تشيّع است باز عدّه اى از آنها خصوصيّات اعتقادات آنها را بخصوص راجع به حضرت ولى عصر عليه السلام نمى دانستند.

من در اين زمينه جريانات جالبى دارم که يک يک از فرازها ومطالب فوق را ثابت مى کند ولى چون به طول مى انجامد واز طرفى، موضوع زياد احتياج به استدلال ندارد، از نقل آنها صرفنظر مى کنم.

امّا بعد از انقلاب اسلامى ملّت ايران، که خبر آن در تمام دنيا منتشر گرديد، آن چنان نام مقدّس آن حضرت به تمام جهان، با عظمت عجيبى پخش شد که تعبيرى بهتر از اين نيست که بگوئيم نور مقدّس حضرت ولى عصر عليه السلام مانند طلوع صبح آن هم نزديک بيرون آمدن آفتاب پخش شده است.

بالاتر از همه که نقش مهم ترى در اين موضوع دارد، اخبار جنگ تحميلى بين ايران وعراق بود که همه روزه پخش مى شد ودنيا به آن توجّه داشت.

زيرا سالها است که در سرلوحه خبرهاى دنيا مسائل مربوط به اين جنگ را منتشر مى کردند وبه اين وسيله هميشه نام ايران وعراق که مرکز شيعه وپايگاه حکومت حضرت ولى عصر عليه السلام ومحلّ تجمّع اصحاب خاصّ آن حضرت است بر سر زبانها قرار گرفته بود واميد است که به اين زودى صدّام وحزب بعث وطرفدارانشان سرنگون گردند وانقلاب اسلامى عراق هم پيروز گردد وبيش از پيش نور خورشيد تابناک وجود مقدّس حضرت ولى اللّه الاعظم امام زمان عليه السلام ظاهر شود.

اينجا است که ما مى گوئيم: خدا را شکر که ما در زمان ظهور صغرى يعنى در زمانى که مسائل نُه گانه فوق اتّفاق افتاده ونور مقدّس خورشيد ولايت حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه به جهان تابيده زندگى مى کنيم.

انشاء اللّه به همين زودى چشممان به جمال مقدّسش روشن خواهد شد واميد است همه مردم دنيا، زمان ظهور کبراى آن حضرت را درک کنند وخداى تعالى همه را تا انقلاب حضرت مهدى عليه السلام نگه دارد.

ضمناً ناگفته نماند که اگر از ظهور صغرى در اينجا نامى برده مى شود منظور همينهائى است که در بالا گفته شده نه آنکه منظور تعيين وقت ظهور (نعوذ باللّه) باشد ويا حتّى من صد در صد معتقد باشم که اين تجليّات وظهور نور مقدّس آن حضرت منتهى به ظهور کبراى وجود مقدّس آن حضرت گردد.

شايد اين تجلّيات واين علائم واين نور که از افق سر زده (خداى نکرده) باز منتهى به تاريکى مطلق شود زيرا اينها تمام تحت اراده الهى است ومى دانيم که خدا دستش باز است وهر چه بخواهد مى کند وکسى نمى تواند ايرادى داشته باشد ويا از او سؤالى بکند.

<"0">چرا حضرت بقيّة اللّه پس از آن که صدها سال انتظار ظهور وانقلابش را دارد بعد مدت كوتاهى به قتل مى رسد؟

امام زمان صلوات اللّه عليه ظهور وقيام را براى استراحت ورياست خودش نمى کند تا آنکه اين اشکال وارد شود.

بلکه ما مى دانيم که آن حضرت براى به وجود آوردن عدل وداد وبرقرارى حکومت اسلام بر سراسر جهان قيام خواهد کرد ولذا وقتى کارش تمام شد ومأموريّت خود را به پايان رسانيد، جهتى ندارد که باز هم در اين دنيا باقى بماند.

زيرا مسلّم است که دنيا زندان است وباقى ماندن در آن مثل باقى ماندن در زندان خواهد بود.

مثالى که کاملاً موضوع بحث را روشن مى کند اين است که اگر شخصى به داخل زندانى رفته تا نزاعها را که بين زندانيان بوده برطرف کند ومدّتى هم منتظر شده که زمينه حرف زدن برايش فراهم شود، حال که فراهم شده واختلافات را اصلاح کرده، ديگر در آنجا معطّل نمى شود وفوراً از زندان خارج مى گردد.

ما دنيا را بايد حقيقتاً براى اولياء خدا زندان بدانيم تا اکثر اين اشکالات حل شود. بعضى فکر مى کنند که بعد از ظهور، ديگر دنيا بهشت است، البتّه بهشت هست امّا نسبت به دنياى قبل از ظهور، ولى دنياى بعد از ظهور از نظر اولياء خدا نسبت به عالم آخرت زندانى است که در آن عدل وداد وآسايش کامل برقرار شده است ولى حقيقت زندان بودنش را از دست نداده واز نظر آنها دنيا همان زندان است.

بنابراين چون حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه تمام کارها را قبل از گذشتن مدّت ده سال بعد از ظهور انجام مى دهند، يعنى حکومت واحد جهانى را در آن مدّت در سراسر دنيا مستقر مى فرمايند ومأموريّتشان تمام مى شود از طرف پروردگار متعال اجازه دارند که از اين دنيا بروند واز اين زندان نجات پيدا کنند.

<"0">مگر کشندگان حضرت حسين بن على در آن زمان هستند که براى طلب خون امام انتقام بگيرد؟

مى گويند که وقتى حضرت بقيّة اللّه ظاهر مى شود اوّل چيزى که مى گويند اين است که من آمده ام طلب خون حضرت سيّد الشّهداء را بکنم وآن حضرت به همين مناسبت جمعى را مى کشند. مگر کشندگان حضرت حسين بن على در آن زمان هستند که براى طلب خون آن حضرت جمعى را بکشند؟ اگر جواب منفى است پس معنى اين قيام چيست؟

بدون ترديد وهمان گونه که شما در ضمن سؤالتان بيان کرديد اگر نگوئيم تمام هدف، بايد بگوئيم لا اقل يکى از اهداف قيام حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه طلب خون حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام است.

زيرا در زيارت عاشورا که صحيح ترين سند را دارد مى گوئيم:

(وان يرزقنى طلب ثارک مع امام منصور من اهل بيت محمّد صلى اللّه عليه وآله).

ودر جاى ديگر از آن زيارت مى گويد: (وان يرزقنى طلب ثارکم مع امام مهدى ظاهر ناطق بالحقّ منکم).

که ترجمه هر دو عبارت به اين الفاظ خلاصه مى شود:

(خدا مرا روزى کند که در رکاب امام مهدى حجّة بن الحسن عليه السلام که يارى شده وظاهر وناطق به حقّ است واز شما اهل بيت است، طلب خونتان را بکنم).

در روايات ديگرى هم اين مضمون تأييد شده وجاى ترديد نيست که مطالبه خون حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام يکى از اهداف حضرت بقيّة اللّه عليه السلام بوده است.

امّا پاسخ سؤال شما اين است که جنگ يزيد ويزيديان با حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام يک جنگ شخصى وفردى که دسته اى با دسته ديگر، به خاطر دشمنى با هم ويا حتّى به خاطر کشورگشائى نبوده تا آنکه همان عدّه معلوم يعنى ستمگران آن زمان مورد مؤاخذه واقع شوند وبا مردن آنها موضوع منتفى گردد.

بلکه آن جنگ، جنگ حقّ وباطل وطرفدارانش، طرفداران حقّ وباطل بوده وبه اصطلاح امروز هدف مکتب بوده است نه شخص. لذا اين جنگ از اوّل دنيا واز روز نخست ادامه داشته ولى در هر زمانى به مناسبتهائى شدّت وضعف پيدا مى کرده وقربانيانى مى گرفته است.

تا آنکه در زمان حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام اين جنگ به اوج خود رسيد ويکى از بهترين اولاد آدم ابوالبشر را شهيد کرد وخون آن حضرت بدون آنکه حکومت شيطانى را به کلّى از بين ببرد به زمين ريخت.

لذا در ادامه همان جنگ که حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه قيام مى کند وچون به پيروزى نهائى يعنى از بين بردن تمام آثار باطل وبرقرارى حقّ وحقيقت در سراسر جهان موفّق مى شود در حقيقت طلب خون حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام را کرده وکسانى که در آن مبارزه شرکت کنند، در رکاب امام زمان عليه السلام موفّق به طلب خون حضرت سيّد الشّهداء شده اند.

اين است که حضرت بقيّة اللّه صلوات اللّه عليه در اوّلين خطاباتش مى فرمايد: (مردم جدّ غريبم حسين را مظلوم کشتند).

واين است معنى آنکه شما در زيارت عاشورا مى گوئيد: وخدايا روزى کن که در رکاب امام زمان عليه السلام طلب خون حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام را بنمائيم.

در اين ارتباط آن حضرت کسانى را که بخواهند روش يزيديان را تعقيب کنند ونگذارند حقّ بر باطل پيروز گردد، مى کشد واز بين مى برد.

<"0">دجال کيست؟ وچرا او با حضرت مهدى به ستيز بر مى خيزد؟

دجّال در لغت به معناى کسى است که در پوشاندن حقّ وجلوه دادن باطل فعّال باشد.

ولذا هر کسى داراى اين صفت باشد وموقعيّت اجتماعى هم داشته باشد که بتواند حقّ را از نظر مردم بپوشاند او را دجّال مى نامند.

در آخر الزمان اين گونه افراد در بين جوامع بشرى زياد ظاهر مى شوند.

حتّى در بعضى از روايات دارد که در آخر الزمان چهل دجّال ظهور مى کنند.

بلکه طبق معنائى که براى دجّال کرديم، تمام بدعتگزاران در دين، تمام کسانى که مذهبى غير از مذهب حقّه اسلاميّه اختراع کرده اند، دجّالند.

خلاصه دجّال کسى است که با طرفداران حقّ مبارزه کند وبرنامه اى غير از آنچه اسلام واقعى گفته است، بگويد.

چون ظهور حضرت بقيّة اللّه (عجّل اللَّه تعالى فرجه) براى از بين بردن تمام آثار باطل است کسى که در مقابل آن حضرت بايستد وبخواهد با او مبارزه کند ونور او را خاموش نمايد، مصداق فرد کامل دجّال است که در روايات از او بسيار ياد شده وشرح حال وخصوصيّات قيام او مکرّر ذکر گرديده است.

نام او طبق بعضى از روايات (صائدبن صيد) واز اطراف اصفهان است.

او مردم را به سوى خود دعوت مى کند وبا حضرت ولى عصر عليه السلام به ستيز بر مى خيزد وناپاکان اطراف او جمع مى شوند واز او پيروى مى کنند واو ادّعاى خدائى دارد ولى چون بايد دنيا از وجود هر ناپاک ودجّالى پاک شود، خداى تعالى او را در روز جمعه در شام به دست حضرت مهدى عليه السلام(1) ويا بوسيله حضرت عيسى عليه السلام(2) مى کشد ودنيا را از لوث وجود اين ناپاکان پاک مى کند.

<"079">آيا سفيانى همان دجال است؟

از احاديث متعدّده اى که در آنها اسم دجّال وسفيانى برده شده استفاده مى شود که سفيانى غير از دجّال است واو کسى است که قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام در بين مردم ظاهر مى شود واز بنى اميّه است وبا شيعيان على بن ابيطالب عليه السلام مخالف است ووجودش از علائم حتمى ظهور است ودر کوفه حکومت خواهد کرد وبه دست حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه در وادى (رمله) اطراف کوفه اسير وکشته مى شود.

<"080">وقتى به قبرستان (ابهر) سر قبر شيخ رضا با حاج ملا آقا جان رفته

شما در کتاب (پرواز روح) نوشته ايد که وقتى به قبرستان (ابهر) سر قبر شيخ رضا با حاج ملاّ آقاجان رفته بوديد، روح شيخ رضا به حاج ملاّ آقاجان گفت: خوشا به حال بعضى از شما که تا زمان ظهور زنده ايد. مگر شيخ رضا علم غيب داشته ويا مگر او از زمان ظهور اطّلاع دارد که اين مطلب را گفته است؟!

البتّه اين مطلبى بود که مرحوم حاج ملاّ آقاجان از شيخ رضا نقل کرد وما هم به دليل همين دو اشکال زياد به آن توجّه نکرديم.

ولى اگر اين دو اشکال در اينجا توضيح داده شود هم به اشکال گفته شيخ رضا وهم به عدم توجّه ما پى مى بريد وآنها را با يکديگر منافى نمى دانيد.

اشکال اوّل:

در پاسخ سؤال 30 - 29 در همين کتاب نوشته ايم که علم به آينده که اسمش علم غيب مطلق است، کسى جز خدا آن را نمى داند ولى ممکن است از طريق محاسبات وگردش افلاک وبالأخره از راه اسباب (آن چنانکه ما طلوع خورشيد را فردا صبح مطّلعيم) از آينده اطّلاعى نه صد در صد پيدا کنيم.

زيرا اگر گفتيم ما از آينده صد در صد مطّلعيم دست خدا را بسته تصوّر کرده ايم ومفهوم اين آيه شريفه را که فرموده: (يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشآءُ ويُثْبِتُ)(3) منکر شده ايم.

بنابراين اگر کسى گفت: من از آينده صد در صد اطّلاع دارم يا منکر خدا وقدرت او است که کافر است ويا با توجّه به اين است که دست خدا باز است وهر کارى که بخواهد مى کند وهر چه را بخواهد تغيير مى دهد که نامش علم نيست.

پس اگر کسى از آينده خبر داد وگوينده وشنونده مسلمان بودند وبه خدا وقدرت او معتقد بودند، معنى گفته معلوم است، يعنى اگر بداء نشود واگر خدا بخواهد روى روال طبيعى اين کار انجام خواهد شد.

پس ممکن است شيخ رضا با توجّه به اينکه اگر بداء نشود واگر خدا بخواهد آن مطلب را گفته باشد.

اشکال دوّم:

بدون ترديد هيچ کس جز خدا از زمان ظهور اطّلاع ندارد ولى مى توان از علائم ونشانه هائى که در کتب روايات وملاحم ذکر شده وهمچنين از فلسفه ظهور که ما در همين کتاب ذکر کرده ايم حدودش را احتمال داد، لذا بعيد نيست که شيخ رضا به همين احتمال يک چنين جمله اى را به مرحوم حاج ملاّ آقاجان گفته باشد.

<"081">ظهور امام زمان به چه معنى است وآيا با حضور آن حضرت فرقى دار

ظهور به معنى ظاهر شدن آن حضرت بعد از غيبت است ولى حضور لازم نيست که مسبوق به غيبت باشد.

لذا هيچ يک از ائمّه جز حضرت بقيّة اللّه (ارواحنا فداه) ظهور نداشته اند ولى تا زمانى که زنده بوده اند از نظر جسمى وروحى حضور داشته اند. ومنظور از ظهور در اينجا ظهور آن حضرت در ميان مردم کره زمين براى همه مردم است ولذا اگر کسى به خدمت آن حضرت مشرّف شود، نمى تواند بگويد که او ظهور کرده است ودر روايات گاهى منظور از ظهور، ظاهر شدن دولت حقّه وحکومت واحد جهانى است که بوسيله آن حضرت انجام مى شود وگاهى منظور ظاهر شدن وجود مقدّس خود آن حضرت پس از غيبت کبرى است.

<"082">با توجه به اينکه نبايد براى ظهور وقتى تعيين کرد، چگونه جمعى

من در عين آنکه احتمال مى دهم آنهائى که وقت ظهور را از اين طريق تعيين کرده اند، منظورشان وقت دقيق آن نباشد، بلکه حدود آن را گفته اند ولى در عين حال اين تلاشها را کاملاً محکوم مى کنيم واعمال آنها را خلاف شرع وخلاف خواسته خاندان عصمت عليهم السلام مى دانيم.

زيرا چيزى که در ده ها حديث وروايت از آن نهى شده، چگونه ممکن است به عدّه اى اجازه آن داده شده باشد؟

علاوه اين عمل با توجّه به بى فائده بودنش ضررهائى هم دارد که منجمله اين است:

وقتى زمان ظهور تعيين شد وجمعى يا روى نادانى ويا روى علاقه شديد به آن حضرت، به آن وعده دل بستند وعملى نشد، اعتقادشان به اصل موضوع سست مى شود وخداى نکرده شايد هم منکر سائر پيشگوئيهاى ائمّه معصومين صلوات اللّه عليهم اجمعين گردند.

فراموش نمى کنم حدود بيست سال قبل يکى از بازاريهاى تهران گرايشى به مذهب بهائيّت پيدا کرده ومن با او حرف مى زدم ومى خواستم علّت اين انقلاب فکرى را در او پيدا کنم، برايم قضيّه اى نقل کرد وآن اين بود که گفت:

چند سال قبل من به يکى از اولياء خدا مريد شده بودم وجدّاً معتقد بودم وهستم که کسى در معنويّات به پايه او نرسيده است. روزى به من گفت: در ده روز آخر جمادى الثّانى امسال امام زمان عليه السلام ظاهر مى شود.

من حالا خصوصيّات مطالب او را فراموش کرده ام، اجمالاً مى دانم او، هم از راه علم وحروف وهم از جمع بين روايات وهم مى گفت که براى خودم مکاشفه اى دست داده يا خوابى ديده ام وقطعى است که در بين اين ده روز آن حضرت ظاهر مى شود وما هم باور کرديم ودست از کار وکسب کشيديم وحتّى جمعى هم از مريدان ايشان مثل من دست از کار کشيدند وخود را آماده براى ظهور کردند ولى آن ده روز گذشت وخبرى نشد ومن مدّتى در طوفان فکرى فوق العاده اى قرار گرفتم ودر همه چيز شک مى کردم.

آخر الأمر با خود گفتم: نکند بقيّه مسائل هم از همين قبيل باشد وکم کم اعتقاداتم متزلزل شد وبه مذهب بهائيّت که مذهب بى بند وبارى است، روى آوردم.

من که تا حدّى ريشه انحراف فکرى او را پيدا کرده بودم کوشيدم تا آن مرد را نزد آن مريد بى اعتبار کنم وکردم.

سپس روايات اينکه کسى از زمان ظهور آن حضرت نمى تواند اطّلاع دقيقى داشته باشد واگر کسى براى ظهور وقت تعيين کند کذّاب ودروغگو است، برايش خواندم وخلاصه با بحثهاى مفصّل به او فهماندم که عمل آن شخص که وقت تعيين کرده ناصحيح بوده والاّ در پيشگوئيهاى پيشوايان اسلام هيچ نقصى وجود ندارد.

<"083">چرا زمان ظهور حضرت بقية اللّه تعيين نشده ويا لا اقل به عده

ظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه چنانکه در گذشته گفته شد متّکى به وجود آمدن زمينه آن در بين مردم دنيا است وآمادگى مردم دنيا چيزى است که مربوط به اعمال ورفتار وطرز تفکّر آنها روى اختيارشان است.

بنابراين از اين نظر ظهور آن حضرت وقت خاصّى ندارد که تعيين شود.

وعلاوه اگر زمان ظهور دقيقاً معلوم گردد، ديگر مردم مسلمان حالت انتظار ومحبّت به آن حضرت را از دست مى دهند ودعا براى تعجيل فرج نمى کنند ومقيّد نمى شوند که خود را آماده براى ظهور کنند وحتّى کارهائى که بايد براى زمينه سازى ظهور انجام شود، متوقّف مى گردد.

شايد هم اصل مسأله به دست فراموشى سپرده شود وديگر کسى تا آن زمانى که براى ظهور تعيين شده، اسم امام زمان عليه السلام رانبرد.

امّا چرا به خواص گفته نشده است؟

بايد در جواب گفت: علاوه بر آنکه خواص هم مثل سائرين بايد انتظار ظهور را در همه حال داشته باشند وچنانکه در بالا گفته شد وقت ظهور متّکى به زمينه اى است که بايد در دنيا به وجود آيد وحتّى در تفسير آيه شريفه: (فانتظروا انّى معکم من المنتظرين).

بعضى از مفسّرين گفته اند که همه بايد انتظار به وجود آمدن زمينه ظهور حکومت اسلام بر سراسر جهان وظهور حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه را داشته باشند وخدا هم با آنها منتظر زمينه اى که در بين مردم بايد به وجود آيد، خواهد بود.

لذا با اين خصوصيّات تعيين وقت حتّى براى خواص معنى ندارد وبايد همه منتظر ظهور باشند.

در اينجا ناگفته نماند که چون خدا عالم الغيب است مى داند که چه زمان آن زمينه به وجود خواهد آمد. لذا انتظار او، به معنى ندانستن وقت ظهور نيست بلکه به معنى اين است که خدا از مردم انتظار دارد، يعنى مى خواهد که آن زمينه را به وجود آورند وپذيراى مقدم مبارک حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بشوند.

<"084">معنى امام زمان وامام عصر واضح است. لطفاً معنى بقيّة اللّه را واضح كنيد

پروردگار متعال بوسيله انبياء واولياء در گذشته مقدارى از علوم ومعارف واحکام خود را در اختيار مردم گذاشته است.

ولى بقيّه آن که شايد هشتاد درصد آن باشد، بايد بوسيله حضرت امام زمان عليه السلام (چنانکه در روايات ذکر شده) پخش شود، لذا آن حضرت را بقيّة اللّه مى گويند ومعنى آن طبق توضيحى که در بالا داده شد اين است که آن حضرت حامل بقيّه علوم ومعارف واحکام الهى است.

<"085">در بعضى از روايات اسماء اصحاب حضرت بقيّة اللّه را نقل کرده اند

اکثر اين روايات ضعيف است بخصوص که تناقضاتى در آنها ديده مى شود، ولى بعيد نيست که بعضى از آنها حقيقت داشته باشد وچون خودم مفسده اى در نقل اين احاديث مشاهده کرده ام، ديگر در اينجا آنها را نقل نمى کنم واز توضيح بيشتر در اين باره صرفنظر مى کنم.

در شهر مقدّس قم به شخصى برخورد کرده بودم که فوق العاده به مقام مقدّس بقيّة اللّه ارواحنا فداه علاقه مند بود وبه آن حضرت عشق مى ورزيد واکثر شبها را در مسجد جمکران به سر مى برد وحالت انتظار عجيبى داشت، تا آنکه چند ماه او را نديدم، يک روز در خيابان ارم مى رفتم او مرا صدا زد وگفت: فهميديد چه شده؟!

گفتم: نه درباره چه صحبت مى کنيد؟

گفت: يک روايت تار وپود محبّت مرا به باد داد ومن دانستم که از روز اوّل اصحاب حضرت ولى عصر عليه السلام تعيين شده ومن جزء آنها نيستم.

گفتم: کدام روايت؟

گفت: آن روايتى که اسماء اصحاب حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه را معرّفى مى کند تا آنکه مى رسد به شهر قم ومى گويد تنها يک نفر از اهل قم آن هم به نام يعقوب از اصحاب امام زمان عليه السلام است. من اهل قم هستم ولى اسمم حسن است پس قطعاً از اصحاب امام زمان عليه السلام نخواهم بود.

سپس اضافه کرد که آقا خوب است مهربانى از دو طرف باشد.

من گفتم: اتّفاقاً مطلبى که شما گفتيد از حديث خطبة البيان نقل شده وآن خطبه علاوه بر آنکه سندش ضعيف است در نسخه هاى مختلفى که دارد، اختلاف زيادى ديده مى شود ومضامينشان با هم اختلاف دارد وفرق مى کند وشما مأيوس نباشيد اگر با همان عشق وعلاقه به برنامه هايتان ادامه دهيد از اصحاب حضرت بقيّة اللّه عليه السلام خواهيد بود ويقين بدانيد که اين اسم اگر بر فرض هم در روايت صحيحى باشد مانع از اينکه شما از اصحاب آن حضرت گرديد نمى باشد زيرا هيچگاه خداى تعالى اجر عمل کسى را ضايع نمى کند.

<"086">معروف است که وقتى حضرت بقيّة اللّه ظاهر مى شود مردم را به دين جديد دعوت مى كند

در روايات عنوان دين جديد وجود ندارد واين کلمه شايعه اى است که از طرف دشمنانى که مى خواسته اند از آن سوء استفاده بکنند در بين مردم پخش شده است.

ولى تحت عناوين ديگر مثل امر جديد، سنّت جديد، قضاوت جديد، سلطنت جديد ودعوت جديد در روايات آمده است که معنى آن واضح است.(4)

يعنى وقتى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه ظاهر شود وپرده از روى حقايق قرآن بردارد واحکام ومعارف قرآن را آن چنانکه خدا فرموده، تفسير کند طبعاً با آنچه فقها وعلما با نظر وظنّ خود استنباط کرده اند وسالها وبلکه قرنها در بين مردم به عنوان معارف واحکام اسلام پخش شده است، تفاوت خواهد داشت.

طبعاً اينها را مردم مطالب جديدى تلقّى مى کنند وعلاوه چون حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه بقيّه علوم ومعارفى که از طرف انبياء عليهم السلام پخش نشده وتفسيرى از قرآن که مردم زمينه واستعدادش را در گذشته نداشته اند تا ائمّه اطهار عليهم السلام براى آنها شرح دهند، پخش مى گردد.

طبعاً آن حضرت مطالب تازه اى آورده است که در بخشهاى مختلف از قبيل سنّت واحکام، قضاوت وزمامدارى، سلطنت وسياست، تبليغات ودعوت به اسلام قرار مى گيرد.

بنابراين معنى مطالب جديدى که آن حضرت مى آورد، اين نيست که به پيغمبر اسلام صلى اللّه عليه وآله وحى نشده باشد ويا در قرآن آنها نبوده وامروز به حضرت ولى عصر ارواحنا فداه وحى شده واو تنها کسى است که اينها را مى داند وآورده است.

بلکه به طور قطع تمام معارف وعلوم واحکام وحقايق به پيامبر اکرم صلى اللّه عليه وآله وحى شده وذات مقدّس متعال در قرآن آنها را قرار داده ولى چون افکار مردم رشد درک آنها را تا زمان ظهور نداشته است، ائمّه اطهار عليهم السلام آن مطالب را براى مردم نگفته اند، ولى حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه که ظاهر شود، آن حقايق را براى مردم بيان خواهد کرد ولذا صحيح است که بگوئيم او با کتاب وحقايق جديدى مى آيد.

<"087">در زمان ظهور که دنيا پر از عدل وداد مى شود، آيا احزاب ودست

اگر ما بتوانيم حقيقت تربيت اسلامى را درک کنيم وبدانيم وقتى اسلام واقعى در ميان مردم جهان پياده شد، ديگر به کلّى اختلافات برطرف مى شود وحتّى احتياجى به عدل وداد نخواهد بود، پاسخ اين سؤال کاملاً روشن خواهد شد.

امّا اگر در روايات مى خوانيم که حضرت بقيّة اللّه ارواحنا فداه دنيا را پر از عدل وداد مى کند، بايد توجّه داشته باشيم که اين در وقتى است که قبلاً پر از ظلم وجور شده است والاّ وقتى اسلام صد در صد در بين جامعه حاکميّت پيدا کرد وحکومتش کاملاً مستقر شد ديگر احتياجى به عدل وداد نخواهد بود.

عدل وداد وقتى لازم است که زمينه ظلم وجور وجود داشته باشد والاّ اگر همه مردم، مسلمان باشند وآنچه اسلام دستور فرموده از واجبات ومستحبّات عمل کنند ومحرّمات ومکروهات را ترک نمايند، صفا وصميميّت در بين آنها به وجود آيد، ايثار وگذشت که لازمه اخوّت اسلامى است، صد در صد بين آنها برقرار شود، يعنى اگر يک فرد از جهت زندگى کمبود ويا گرفتارى ديگرى دارد، همه به او کمک کنند تا او را نجات دهند وخلاصه اگر همه مردم متوجّه اخوّت اسلامى باشند وبدانند که همه بندگان خدائيم وآنچه در کره زمين هست، مال خدا است واو است که آنها را براى بندگان خود خلق کرده وفرقى بين آنها نگذاشته است واگر کسى ثروت بيشترى آن هم با تلاش خود به دست آورده وجدان ونوع دوستى وايثارگريش به او اجازه ندهد بيشتر از احتياج خودش نگه دارد وبقيّه را در راه خدا به برادران دينيش ايثار کند، بدون ترديد اين صفا وصميميّت جائى براى دادگستريها دادگاهها، مقامات انتظامى، ارتش، پليس، ژاندارمرى قوّه مجريّه وقضائيّه واحزاب وجمعيّتهاى مختلف باقى نمى گذارد.

لذا در زندگى بعد از ظهور چون اخوّت اسلامى در بين مردم فعّال وبرقرار است، دو دستگى واختلاف وجود ندارد تا نوبت به تشکيل احزاب وگروهها وجمعيّتهاى سياسى وغير سياسى برسد.

بلکه چون خرافات وامتيازات وتعيّنات بيجا به کلّى از بين مى رود حتّى دسته بندى قومى از قبيل عشائر وقوميّت ونژادها، ديگر در بين مردم مطرح نخواهد بود وچون همه مردم دنيا با يکديگر عملاً مثل برادر وپدر ومادر وفرزند زندگى مى کنند وهمه يکديگر را همچون رحم مى شناسند ديگر خويشاوندى وحسب ونسب رونقى ندارد.

بنابراين اختلافات ودرگيريهاى احزاب وجمعيّتها در زمان ظهور به کلّى از بين مى رود وبلکه در آن زمان اين مسائل معنى ومفهومى نخواهد داشت.

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار جلد 15 صفحه 23.
(2) بحار الانوار جلد 14 صفحه 348.
(3) سوره رعد آيه 39.
(4) بحار الانوار جلد 52 چاپ تهران صفحه 230. (قال ابو جعفر عليه السلام يقوم بامر جديد وکتاب جديد وسنة جديد وقضا جديد ودر جلد 52 صفحه 235 وسلطان جديد.