شرح و ترجمه نهج البلاغه

ناصر مکارم شيرازي

- ۴ -


روشن ترين راه خداشناسى

تاكيد امام بر اين نكته كه به كنه ذات خدا نينديشيد! بلكه در جهان آفرينش و خلقت او تفكّر كنيد، يك اصل اساسى در بحث هاى مربوط به معرفة الله است. چرا كه اوّلى انسان را به سوى شرك و تشبيه مى برد و دومى به سوى ايمان و توحيد; توحيدى آميخته با عشق و محبت و اخلاص.

دلايل و براهين ديگر خداشناسى، مانند: برهان وجوب و امكان، غنا و فقر كه بر محور دور و تسلسل و مانند آن دور مى زند، دلايل خشكى هستند كه معرفت مى آورند، ولى عشق و محبّت و اخلاص در آن نيست; ولى دقّت در نظام آفرينش موجودات، سرچشمه فيّاض عشق و محبّت است.

هنگامى كه به عظمت آسمان ها، و ستاره ها، كه تنها در كهكشان ما ميلياردها از آن وجود دارد - در حالى كه به گفته دانشمندان بيش از يك ميليارد كهكشان در اين جهان موجودات است - مى انديشيم.

و هنگامى كه، در جهان فوق العاده كوچك سلول هاى بدن انسان، كه ساختمان هر كدام به اندازه يك شهر صنعتى اسرارآميز است، دقّت مى كنيم;

و هنگامى كه در تنوّع عجيب گياهان و حيوانات، فكر مى كنيم و درگفته دانشمندان كه مى گويند: هنوز ميليون ها نوع گياه و حيوان در اعماق جنگل ها و درياها وجود دارد كه بشر آنها را نديده و نشناخته است، باريك مى شويم و مى دانيم كه اين تنوع و تكثّر عجيب، همه و همه به دو موجود ساده به نام «آب» و «خاك» باز مى گردد.

و هنگامى كه ظرافت گل ها، لطافت گلبرگها، نظم بى نظير گردش خون در مويرگ ها، جهان اسرارآميز روح و فكر و مغز و اعصاب، فكر مى كنيم و مى دانيم اينها تنها گوشه اى از شگفتى هاى جهان آفرينش است، بى اختيار با قافله جهان هستى كه همه تسبيح گويان به سوى ذات پاكش در حركتند، همصدا مى شويم و زمزمه «سُبْحانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا»(58) و نغمه «رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلا»(59) سر مى دهيم; در حالى كه قلب ما سرشار از عشق و محبّت به خداوند و ايمان، به قدرت و عظمت او مى باشد.

تعبيراتى كه امام(عليه السلام) درخطبه بالا ذكر فرموده، اشارات بر معنايى به اين حقايق است.

بخش نهم

وَ نَظَمَ بِلاَ تَعْلِيق رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَ لاَحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا، وَ وَشَّجَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَزْوَاجِهِا، وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، والصَّاعِديِنَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ (فالتجمت) عُرَى أَشْرَاجِهَا، وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا، وَأَقَامَ رَصَداً، مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا، وَ أَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ، فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاَِمْرِهِ.

ترجمه

(خداوند) فاصله هاى وسيع و گشوده (كرات آسمانى) را بى آنكه بر چيزى تكيه داشته باشند، تنظيم نمود و شكاف هاى ميان (هر كدام از آنها) را پيوند داد، آنها و نظائر آنها را به يكديگر مربوط ساخت، و مشكل فرود آمدن فرشتگان را براى ابلاغ فرمان او، و بالا بردن اعمال مخلوقات را به آسمان، آسان نمود. به آسمانها در حالى كه به صورت دود بودند، فرمان داد (فرمانى تكوينى براى پيمودن مراحل خلقت و تكامل). در اين هنگام، ميان بخش هاى مختلفِ آن ارتباط برقرار گشت (و به صورت توده عظيمى درآمدند). سپس آسمانها را از هم جدا ساخت و درهاى بسته آنها را باز گشود، و نگهبانانى از شهاب هاى ثاقب بر هر راهى گماشت (تا مانع نفوذ شياطين به آسمانها گردد) و آنها را با دست قدرتش بى آن كه گرفتار حركات ناموزون گردند (در فضا) نگاهداشت و به آنها فرمان داد كه تسليم امر او بوده باشند (و از قوانين آفرينش پيروى كنند).

شرح و تفسير آفرينش آسمانها

امام(عليه السلام) در فراز گذشته از اين خطبه، به كليّاتى از تدبير جهان آفرينش و قوانين حاكم بر آن و تنوّع و كثرت موجودات اشاره فرمود و در اين بخش و بخش هاى آينده، به جزئيات آن اشاره مى فرمايد و بحثهاى بسيار عميق و پر معنايى را درباره آفرينش آسمانها، فرشتگان، زمين و جهان پايين، آدم چگونگى آفرينش او و انواع روزى هايى كه در اختيار انسانها قرار داده، مطرح مى سازد.

نخست به سراغ آفرينش آسمان ها مى رود و مى فرمايد: «خداوند فاصله هاى وسيع و گشوده (كرات آسمانى) را بى آنكه بر چيزى تكيه داشته باشد نظام بخشيد و شكاف هاى ميان (هر كدام از كرات) را به هم پيوند داد». (وَ نَظَمَ بِلاَ تَعْلِيق رَهَوَاتِ(60)فُرَجِهَا، وَ لاَحَمَ(61) صُدُوعَ(62) انْفِرَاجِهَا).

در واقع امام(عليه السلام) در جمله اوّل به همان چيزى اشاره فرموده كه در قرآن مجيد دوبار به آن اشاره شده است. مى فرمايد: (اللهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيرِ عَمَد تَرَوْنَهَا); خداوند همان كس است كه آسمان را با ستونى نامرئى بر پا داشت».(63) امروز هم همه دانشمندان فلكى تصريح مى كنند كه كرات آسمانها از هم جدا است و تعادل و نيروى جاذبه و دافعه هر كدام را در جايگاه خود قرار داده است.

2. شبيه همين معنا با اندك تفاوتى در آيه 10 سوره لقمان آمده است; مى فرمايد خَلَقَ السَّمواتِ... و جمله دوم، اشاره به پيوند اجزاء هر كره نسبت به خود مى باشد. بنابراين، در ميان دو جمله بالا هيچ گونه تضادّى نيست. آنجا كه مى فرمايد: فاصله ها را بى آنكه بر چيزى تكيه داشته باشند نظام بخشيد و در جمله بعد مى گويد: شكافها را به هم پيوند داده است. چرا كه يكى ناظر به كلّ و ديگرى ناظر به اجزاء است (وحدت ضميرها مشكلى در اينجا ايجاد نمى كند، چرا كه هر دو به آسمانها بر مى گردد، يكى به مجموعه و ديگرى به اجزاء). (دقّت كنيد!) در جمله سوم، به رابطه در ميان كرات آسمانى كه با هم قرين هستند اشاره مى فرمايد: و مى گويد «خداوند آنها و نظاير آنها را به يكديگر مربوط ساخت.» (وَ وَشَّجَ(1) بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَزْوَاجِهِا) اين تعبير ممكن است اشاره به منظومه هاى عالم بالا بوده باشد كه مجموعه هايى را تشكيل مى دهند كه از كرات شبيه به يكديگر تشكيل شده اند و به اين ترتيب، در اين كلام كوتاه و پر معنا، هم اشاره به نظمى شده است كه بر هر يك از كرات حاكم است و هم اشاره به منظومه ها و مجموعه عالم بالا.(2) در چهارمين جمله اشاره به طرق صعود و نزول فرشتگان به آسمانها كرده، مى فرمايد: «مشكل فرود آمدن فرشتگان را براى ابلاغ فرمان او، و بالا بردن اعمال مخلوقات را به آسمان آسان نمود». (وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهِ، والصَّاعِديِنَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ(3) مِعْرَاجِهَا)

1. «و شَّجَ» از ماده «وشج» (بر وزن نسج) در اصل به معناى در هم فرو رفتن و مشبّك شدن و در هم پيچيدن است.

2. بعضى «ازواج» را در اينجا به معناى ارواح «نفوس فلكيّه» تفسير كرده اند و اشاره به عقيده جمعى از فلاسفه كه براى هر فلكى روح مجرّد قائلند دانسته اند; ولى انصاف اين است كه نه اين نظريّه با دليل روشنى ثابت شده، و نه جمله بالا دلالت بر چنين چيزى دارد.

3. «حُزُونه» (كه معناى مصدرى و اسم مصدرى دارد) به معناى خشنونت است و در خطبه بالا اشاره به مشكلات و سختى ها مى باشد. آيا فرشتگان، وجود مادّى هستند و صعود و نزولى نسبت به آسمانها دارند يا اينكه منظور از اين صعود و نزول، صعود و نزول معنوى است؟ «مفسّران نهج البلاغه» تفسيرهاى متفاوتى در اين زمينه دارند. آنچه موافق ظاهر جمله هاى بالا و بسيارى از روايات و حتّى آيات قرآن مجيد است، اين است كه آنها وجودات نوريّه اى هستند كه در عين لطافت، جنبه جسمانى نيز دارند; هر چند به خاطر همان لطافت، براى ما قابل مشاهده نباشند و در اين صورت صعود و نزول، و رفت و آمد براى آنها تصوّر مى شود.

به خواست خداوند در فراز آينده همين خطبه كه پيرامون ملائكه بحث مى كند، سخنان بيشترى در اين زمينه خواهيم داشت.

سؤال ديگرى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه مگر خداوند مكانى در آسمانها دارد كه فرشتگان پيام او را از آسمان بالا به زمين مى آورند و اعمال بندگان را از زمين نزد او به سوى آسمانها مى برند؟ به يقين، چنين چيزى درباره خداوند كه مافوق عالم مادّه است و زمان و مكان و اجزايى براى او تصوّر نمى شود، امكان پذير نيست! پس چگونه فرشتگان از نزد او پيام مى آورند و اعمال بندگان نزد او مى برند؟ با توجّه به يك نكته دقيق، پاسخ اين سؤال روشن مى شود و آن اينكه درست است زمين و آسمان همه از مخلوقات خداست، ولى مراكزى در اين جهان مادّه وجود دارد كه محل تابش انوار الهى يا به تعبير ديگر، داراى قداست خاصّى است. همان گونه كه در روى زمين هم، همه جا شبيه هم نيست; مثلا موسى بن عمران(عليه السلام)براى گرفتن پيام خدا به كوه طور مى رود و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در آغاز به غار حرا مى رفت; در حالى كه هيچ يك از آنها نزديك تر به خدا از ديگرى نبود، ولى قداست محل سبب مى شود كه در مكانهايى همچون طور و حرا و مسجد الحرام و مانند آن انوار الهيّه، بيشتر باشد.

در مورد فرشتگان نيز چنين است كه در جهان بالا، مراكز قُدسى وجود دارد كه فرشتگان در آن مراكز مقدّس، پيام الهى را درك مى كنند و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز در معراج به همان مراكز، بلكه بالاتر از آن رسيد و مشمول عنايات بيشترى گرديد و اعمال نيك بندگان نيز در آن مراكز قدس، به وديعت سپرده مى شود و تا روز بازپسين نگهدارى خواهد شد.

سپس امام(عليه السلام) آنچه را در جمله هاى قبل به اجمال بازگو فرمود به تفصيل بيان مى كند و درضمن پنج جمله، مراحل آفرينش آسمانها را شرح مى دهد. نخست مى فرمايد: «به آسمانها در حالى كه به صورت دود بود، فرمان داد (فرمانى تكوينى، براى پيمودن مراحل خلقت و تكامل)». (وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ) اين جمله، در حقيقت اشاره به نخستين مرحله آفرينش جهان است كه در قرآن مجيد نيز در آيه 11 سوره «فصّلت» آمده است: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ وَ هِىَ دُخَانٌ; سپس به تدبير آسمان پرداخت، در حالى كه به صورت دود بود».(1) اين همان چيزى است كه دانش امروز نيز آن را تأييد مى كند و مى گويد: تمام جهان در آغاز به صورت توده بسيار عظيمى از گاز بود.

در جمله دوّم مى افزايد: «سپس (خلقت وارد مرحله تازه اى شد) و در اين هنگام، بخش هاى مختلف آن پيوند برقرار گشت». (فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا).

با توجه به اينكه «إلتحام» به معناى به هم پيوستن و «عرى» جمع «عُرْوه» به معناى دستگيره و «أَشْراج» جمع «شَرَج» به معناى شكاف است، مفهوم جمله بالا اين مى شود كه: خداوند آن توده عظيم دود مانند را، فشرده ساخت. شكافها را برطرف ساخت و اطراف آن را به هم پيوند داد، گويى اين شكافها همچون

1. توجّه داشته باشيد كه «ثُمَّ» در آيه بالا، به معناى تأخير در بيان است نه تأخير در زمان. بنابراين، دليل بر اين نيست كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين است. (براى توضيح بيشتر، به تفسير نمونه، ذيل آيه 11 سروه فصّلت مراجعه فرمائيد). جعبه هايى است كه دستگيره هاى آن را براى محفوظ ماندن به هم مى بندند و مرتبط مى سازند.

اين جمله نيز با دانش امروز كه خبر از فشردگى توده گازى شكل - به سبب جاذبه درونى مى دهد - هماهنگ است.

در جمله سوم مى افزايد: «سپس آسمانها را از هم جدا ساخت و درهاى بسته آنها را باز گشود (و در ميان آنها فاصله انداخت)». (وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا).

اين تعبير، ممكن است اشاره به نظرات دانشمندان روز باشد كه معتقدند توده گازى شكل نخستين، بر اثر يك انفجار عظيمى كه در درونش رخ داد، متلاشى شد و ستارگان و كهكشانها به وجود آمدند. و طبق فرضيه ديگر، به خاطر حركت دَوَرانى شديد و نيروى گريز از مركز، بخشهايى از آن، يكى پس از ديگرى جدا شدند و در اين فضاى بيكران از يكديگر فاصله گرفتند و كرات آسمان به اين ترتيب ساخته شد.

قرآن مجيد نيز مى فرمايد: «أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا; آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم».(1)(2) در چهارمين جمله اشاره به آفرينش شهاب هاى آسمانى مى كند (كه به صورت يك خط نورانى در آسمان به چشم مى خورد و سپس خاموش مى شود). و مى فرمايد: «و نگهبانانى از شهاب هاى ثاقب (پر نور) بر هر راهى گماشت» (وَأَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا).

1. سوره انبياء، آيه 30.

2. منظور از ديدن در اينجا، ديدن از طريق فكر و انديشه است نه از طريق مشاهده حسّى; چرا كه در آن زمان، انسانى وجود نداشت. اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور از پيوسته بودن آسمانها عدم وجود باران و عدم نموّ گياه، و منظور از گشودن آن، نزول باران و پرورش گياهان است. توجّه داشته باشيد كه «رَصَد» (بر وزن صدف) در اصل معناى مصدرى دارد و به معناى آمادگى براى مراقبت از چيزى است. و بر فاعل نيز اطلاق مى شود و در مفرد و جمع هر دو به كار مى رود. و «نِقَاب» جمع «نَقْب» به معناى راه، يا فاصله ميان دو چيز است. بنابراين، مفهوم جمله بالا اين مى شود كه خداوند شهاب هايى بر طُرُق آسمانها گماشته (تا از نفوذ شياطين به آسمانها جلوگيرى كند).

اين همان چيزى است كه در آيات متعددى از قرآن مجيد به آن اشاره شده است. از جمله در سوره «صافّات» آيه 8 تا 10 مى خوانيم: «وَ لاَ يَسَّمَّعَوُنَ إلَىء الْمَلأِالأعْلى وَ يُقْذَفوُنَ مِنْ كُلِّ جَانِب * دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ * إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ; آنها (شياطين) نمى توانند به سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند. و (هرگاه چنين قصدى را داشته باشند) از هر سو هدف تيرها قرار مى گيرند. آنها به شدّت عقب رانده مى شوند و براى آنان عذاب دائم است. مگر آن كس كه براى لحظه اى كوتاه جهت استراق سمع، به آسمان نزديك شود كه شهاب ثاقب او را دنبال مى كند.» از اين آيات و آيات ديگر اجمالا استفاده مى شود كه اخبار مهمّ اين جهان، در جهان بالا، در ميان فرشتگان كه از سوى خدا مأمور اداره عالم هستند، گفتگو مى شود و گاه شياطين براى استراق سمع به آسمان ها نزديك مى شوند; ولى شهابها آنها را از آسمانها به طرف پايين مى رانند.

درست است كه شهاب از نظر علم امروز، چيزى جز سنگهاى به ظاهر سرگردان كه به جوّ كره زمين نزديك مى شوند و بر اثر تصادم با آن آتش مى گيرند نمى باشد; ولى هيچ مانعى ندارد كه شهابها مأموريت پاسدارى از فضاى آسمان را در برابر شياطين داشته باشند; هر چند نه شيطان براى ما قابل مشاهده است و نه حركات شُهُب براى ما دقيقاً معلوم مى باشد (شرح بيشتر را درباره اين مسئله مهم، در تفسير نمونه، جلد 19، ذيل آيات بالا مطالعه فرماييد!).

در چهارمين و پنجمين جمله، به مطلب مهمّ ديگرى در رابطه با نظام كواكب آسمان اشاره كرده، مى فرمايد: «آنها را با دست قدرتش از اينكه گرفتار حركات ناموزون گردند (در ميان فضا) نگاهداشت، و به آنها فرمان داد كه تسليم امر او (و قوانين آفرينش) بوده باشند!» (وَ أَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ،(1) فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ(2) وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لاَِمْرِهِ).

اين تعبير هماهنگى روشنى با علم روز دارد كه مى گويد: ستارگانِ آسمان و منظومه ها و مجموعه هاى آن، تحت تأثير نيروى جاذبه، كه متناسب با جرم آنهاست، و نيروى دافعه، كه بر اثر حركت و نيروى گريز از مركز در آنها پيدا مى شود، در مدارهاى خود در حركتند; بى آنكه تكيه بر جايى داشته باشند و كمترين انحرافى از مدار خود پيدا كنند.

به تعبير ديگر: تعادل دقيق نيروى جاذبه و دافعه، به آنها اجازه نمى دهد كه نه از هم دور شوند و در فضاى بيكران سرگردان بمانند و نه به هم نزديك شوند و به صورت توده واحدى در آيند. تعبير به «تَمُور» (حركت ناموزون پيدا كند) و «خَرْقِ الْهَوَاءِ» (فضاى گسترده) به روشنى حكايت از اين مطلب مى كند. ولى بعضى از مفسّران پيشين نهج البلاغه كه در حال و هواى «هيئت بطلميوسى» زندگى مى كردند و قائل به افلاك نه گانه پوست پيازى بودند، در تفسير اين جمله ها گرفتار مشكل شده اند و پاره اى از الفاظ بالا را بر معانى مجازى حمل كرده اند، در حالى كه بر

1. «تَمُورُ» از مادّه «مَوْر» (بر وزن قول) در لغت به معانى مختلفى آمده; از جمله به معناى جريان سريع و همچنين گردو غبارى كه آن را باد به هر سو مى برد، مى باشد و از مجموع تعبيرات ارباب لغت استفاده مى شود كه «مور» همان حركت سريع و دَوَرانى و توأم با اضطراب و تموّج است.

2. «أيْد» (بر وزن صيد) به معناى قدرت و نعمت آمده است و در قرآن «ذاالأيد» به معناى صاحب قدرت آمده است و در خطبه بالا به همين معنا مى باشد. اساس هيئت امروز، تفسير آنها بسيار روشن است.

جمله «أَمَرَهَا» و «لأَمْرِهِ» در واقع اشاره به دو معناست; «امر» در آغاز جمله اخير، اشاره به فرمان تكوينى خدا و آفرينش است و «امر» در پايان جمله، اشاره به قوانين آفرينش است. يعنى خدا آنها را آن گونه آفريده است كه تسليم اين قوانين باشند.

ويژگيهاى آسمانها

امام(عليه السلام) در اين فراز تصوير جامع و گويايى از آفرينش شگفت انگيز آسمانها كرده است:

از يك سو، اشاره به آغاز آفرينش آنها مى كند كه همه چيز به صورت توده عظيم دود مانندى به هم پيوسته بود.

از سوى ديگر، به انفجار نخستين كه در آن توده عظيم واقع شد، و ستاره ها و كهكشانها از يكديگر جدا شدند، اشاره سربسته اى مى فرمايد.

از سوى سوم، به معلّق بودن كواكب آسمان، در اين فضاى بى كران كه نشانه اى از عظمت و قدرت پروردگار است اشاره مى فرمايد:

از سوى چهارم، به حركات منظّم و خالى از هرگونه ناموزونى در كرات آسمان كه در مدارهاى خود در گردشند (كه نتيجه موازنه دو نيروى جاذبه و دافعه است)، اشاره روشنى دارد.

از سوى پنجم، حركت فرشتگان را در جهان بالا و مراكز قدس و نزول آنها به زمين براى ابلاغ فرمان حق و صعود آنها به آسمان، براى بردن اعمال بندگان، يادآور مى شود.

و از سوى ششم، به رانده شدن شياطين از صعود به آسمانها، به وسيله شهابها مى پردازد، كه هر كدام از آنها در جاى خود شرح مفصّلى دارد; ولى امام(عليه السلام) در عباراتى كوتاه و پرمعنا و انديشه برانگيز، همه را بيان فرموده است.

فراموش نكنيم كه اينها همه در زمانى بوده كه فقط «هيئت بطليموس» و افلاك تو در توى پوست پيازى در مورد ساختمان آسمان بر محافل علمى حكم فرما بود، و بايد تصديق كرد كه بيان اين حقايق در چنان فضايى در حدّ اعجاز است و نشانه روشنى است كه علم آن حضرت از غير منابع عادّى سرچشمه مى گرفته است.(1)

1. در جلد اوّل همين كتاب از صفحه 125 تا 150 بحث هاى مشروحى در اين زمينه داشته ايم.

بخش دهم

وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَ قَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِيَمِيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ والْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَ نَاطَ بِهَا زِينَتَهَا، مِن خَفِيَّاتِ دَرَارِيِّهَا وَ مَصَابيحِ كَوَاكِبِهَا، وَرَمَى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَ أَجْرَاها عَلَى أَذْلاَلِ تَسْخِيرهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَ مَسِيرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا، وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا.

ترجمه

خداوند خورشيد را نشانه روشنى بخش روز، و ماه را نورى محو و كم رنگ براى (زدودن شدّت تيرگى) شب ها قرار داد و آنها را در مسيرهايشان به حركت درآورد; و مقدار سير آنها را در مراحلى كه بايد بپيمايند معيّن فرمود، تا شب و روز را بدين وسيله از هم جدا سازد و عدد سال ها و زمان معلوم گردد. سپس در فضاى آسمان ها، فلك ها (مدارات كواكب) را آفريد، و آنچه زينت بخش آن بود از ستارگان مخفى و كم نور و ستارگان پر نور در آن جايگزين ساخت، و استراق سمع كنندگان را با شهاب هاى ثاقب تير باران نمود، و همه آسمانها را به تسخير خود درآورد، و ستارگان ثوابت و سيّار و هبوط كننده و صعود كننده و نحس و سعد آنها را به جريان انداخت.

شرح و تفسير آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و شهاب ها

امام(عليه السلام) در اين فراز، به آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و فلسفه وجودى آنها اشاره كرده و با بيانى زيبا، فوايد و بركات اين كواكب آسمانى را شرح مى دهد. مى فرمايد: «خداوند، خورشيد را نشانه روشنى بخش روز قرار داد (و تمام بركاتى كه از روشنايى روز عايد مى شود به واسطه آن است)». (وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا).

«و ماه را نورى محو و كم رنگ براى (زدودن شدت تيرگى) شبها قرار داد» ( وَ قَمَرَها آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لِيليِها) در تفسير اين جمله، «مفسّران نهج البلاغه» راههاى گوناگونى رفته اند; گاه گفته اند: «مَمْحُوَّه» (محو شده) به شبهاى محاق (شبهاى ظلمانى آخر ماه) اشاره دارد. و گاه گفته اند: اشاره به كَلَفْ ها (نقطه هاى تاريكى روى ماه) مى باشد. و گاه در تفسير آن گفته اند: كه منظور كم رنگ شدن تدريجى ماه بعد از شب نيمه است.

ولى به نظر مى رسد تمام اين ها بى راهه است و منظور از «مَمْحُوَّه» (محو شده) همان كم رنگ بودن نور ماه، نسبت به نور خورشيد است كه خداوند اين نور كم رنگ را براى كاستن مختصرى از ظلمت شب (به گونه اى كه شب، فلسفه خودش را از دست ندهد و زمان آسايش و آرامش باشد) قرار داده است.

به هر حال، اين تعبير هماهنگ با آيات قرآن است كه هم شب و روز از آيات خدا مى شمرد و هم خورشيد و ماه را: (وَ مِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ...).(1) بركات روشنايى آفتاب و نورافشانى آن بر صحنه زندگى بشر - كه مايه هرگونه جنبش و حركت و تلاش براى زندگى است - بر كسى پوشيده نيست. همان گونه كه

1. سوره فصّلت، آيه 37.

نور كم رنگ و لطيف و آرام بخش ماه در شبهاى ظلمانى كه سبب حلّ بسيارى از مشكلات زندگى بشر مى شود و به هنگام ضرورت، راه خود را در پرتو آن، در شهر و بيابان پيدا مى كند و در عين حال، چنان قوى نيست كه اجازه فعّاليت هاى روز را به انسان دهد و به ناچار به استراحت مى پردازد، نيز ازنعمتهاى بزرگ خداوند است.

سپس امام(عليه السلام) به حالات ماه و خورشيد و فلسفه وجودى آنها مى پردازد و مى فرمايد: «خداوند آنها را در مسيرهايشان به حركت در آورد. و مقدار سير آنها را در مراحلى كه بايد بپيمايند معيّن فرمود، تا شب و روز را به اين وسيله، از هم جدا سازد و عدد سالها و حساب زمان (براى نظم زندگى انسانها) معلوم گردد». (وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ(1) مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا، لِيُمَيِّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِينَ والْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا).

اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد نيز با اشاره روشنى بيان شده; مى فرمايد: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالحْسِابَ; او كسى است كه خورشيد را روشنايى و ماه را نور قرار داد و براى آن منزلگاههايى مقدّر كرد تا عدد سالها و حساب (كارها) را بدانيد».(2) جدا شدن شب از روز به وسيله آفتاب و ماه، معلوم است و «مدارج» خورشيد و ماه با توجّه به آنچه تجربه ها نشان مى دهد و دانشمندان فلكى با دقّت حساب كرده اند، نيز معلوم مى شود; دايره اى را كه زمين به گرد خورشيد مى گردد و در 365 روز كامل مى شود، در نظر ما زمينيان، چنان به نظر مى رسد كه اين دايره مربوط به حركت خورشيد به دور زمين است; در حالى كه در واقع، خورشيد در مركز قرار گرفته و زمين به دور آن مى چرخد، همان گونه كه حركت زمين به دور خود، كه سبب پيدايش شب و روز است و در 24 ساعت كامل مى شود، در نظر ما به صورت حركت

1. «مَناقل» جمع «مَنْقَل» از مادّه «نقل» به معناى راه است.

2. سوره يونس، آيه5.

خورشيد به دور زمين احساس مى شود. علّت اين گونه احساس ها اين است كه ما زمين را ثابت مى پنداريم و تمام كواكب آسمان را به دورخود در حركت مى بينيم.

ماه نيز يك حركت انتقالى به دور زمين دارد كه در 29 روز و چند ساعت كامل مى شود و تغيير شكل ظاهر ماه در نظر ما به جهت همين حركت دَوَرانى به دور زمين است. ميليونها سال خورشيد و ماه و كره زمين در مدار و مسير خود بدون كمترين تغيير، حركت دارند و ما انسانها مى توانيم حساب سال و ماه را دقيقاً تعيين كنيم. به خصوص اينكه در حركت دَوَرانى زمين به دور خورشيد، در هر ماه آن را در كنار يكى از صورتهاى فلكى مى بينيم و برجهاى دوازده گانه ماه هاى خورشيدى در همين جا شكل مى گيرد.

سپس به سراغ ساير ستارگان آسمان مى رود و مى فرمايد: «خداوند در فضاى آسمانها، فلك ها (مدارات كواكب) را آفريد و آنچه زينت بخش آن بود، از ستارگان مخفى و كم نور، و ستارگان پرفروغ، در آن جايگزين ساخت». (ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوِّهَا فَلَكَهَا، وَ نَاطَ (1) بِهَا زِينَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيَهَا،(2) وَ مَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا).

در اينجا امام(عليه السلام) به دو قسم از كواكب آسمان اشاره فرموده: نخست، ستارگان كوچكند كه امام از آنها تعبير به مرواريدهاى پنهان كرده و ديگر، ستارگان فروزان و پر نور كه از آنها تعبير به چراغها (مصابيح) فرموده است. مى دانيم تقسيم بندى ستارگان به كوچك و بزرگ، يا ريز و درشت، از ديدگاه ماست وگرنه بسيارى از اين ستارگان كوچك، از نظر حجم، فوق العاده بزرگ و حتّى از خورشيد ما، كه يكى از كواكب متوسّط آسمان محسوب مى شود، بزرگترند! امّا به جهت بُعد مسافت به چشم ما كوچك مى آيند و به عكس، ستارگان درشتى هستند (مانند ستاره زهره) كه جزو

1. «ناط» از مادّه «نوط» (بر وزن موت) به معناى وابسته كردن چيزى به ديگرى است.

2. «دَرارىّ» جمع «دُرّى» منسوب به «دُرّ» به معناى مرواريد درشت است و «درّى» به معناى ستاره نيز آمده است; به خاطر صفا و درخشندگى آن. سيّارات منظومه شمسى است و به جهت نزديك بودنش درخشندگى فوق العاده اى دارد در حالى كه سيّاره كوچكى است. به هر حال، اين ستارگان آسمان، شب را چنان زيبا و دل انگيز مى كنند كه گذشته از عظمت آفرينش آنها، زيبايى شان نيز خيره كننده است.

البتّه ستارگان در عالم خود، جهان مستقلّى را تشكيل مى دهند و به گفته دانشمندان، بسيارى از آنها ممكن است مسكونى بوده باشند و موجودات زنده اى داشته باشند، كه حيات آنها براى ما غير قابل تصوّر است; ولى با اين حال، نقش آنها در زندگى ما تنها زيبايى آسمان شب نيست، بلكه به وسيله آنها مى توان در بيابان و دريا، راه را به سوى مقصد پيدا كرد. (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ النُّجوُمَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ)(1) از اين گذشته، ممكن است مجموعه كواكب و ستارگان در اين آسمان پهناور، به جهت تأثيرات جاذبه روى يكديگر، نگاهدارنده و ضامن بقاى مجموعه باشند.

سپس اشاره به يكى ديگر از پديده هاى شگفت انگيز آسمان، يعنى «شهاب ها» كرده، مى فرمايد: «و استراق سمع كنندگان را با شهابهاى ثاقب تيرباران نمود». (وَرَمَى مُسْتَرِقِي(2) السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَآ).

درباره شهاب ها در فراز قبل به اندازه كافى سخن گفتيم و مرجعى را براى مطالعه بيشتر معرّفى نموديم و به نظر مى رسد تكرار در اين فراز، به جهت آن باشد كه گاهى شهاب ها از ديد ناظران زمينى به صورت ستاره متحركى در مى آيند. از اين روست كه امام(عليه السلام) در كنار تقسيم ستارگان به آن نيز اشاره فرموده است.

سپس به شرح حالات ستارگان و حالات دقيق آنها مى پردازد و مى فرمايد: «آنها

1. سوره انعام، آيه 97.

2. «مُسترقى» جمع «مُسترق» به معناى دزد و رباينده است و «استراق سمع» به معناى استماع سخن ديگرى، به طور مخفيانه و دزدكى است. را به تسخير خود در آورد، و ستارگان ثوابت و سيّار، و هبوط كننده، و صعود كننده، و نحس و سعد آنها را به جريان انداخت».

(وَ أَجْرَاها عَلَى أَذْلاَلِ،(1) تَسْخِيرهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَ مَسِيرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا، وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا).

درباره ستارگان ثوابت و سيّار و هبوط و صعود، وچگونگى نحس و سعد آنها، در بخش نكته ها بحث خواهيم كرد.