شرح و ترجمه نهج البلاغه

ناصر مکارم شيرازي

- ۳۳ -


فلسفه احكام

بسيار مى شود كه طبيبان آگاه، بيماران خود را از آثار مهمّ داروهاى شفابخش و غذاهاى تقويتى كه درمان بيمارى ها را تسريع مى كند باخبر مى سازند; تا با شوق و علاقه بيشتر داروهاى تلخ را تحمّل كنند و دستورات طبيب را دقيقاً بكار بگيرند.

طبيبان روحانى نيز دقيقاً همين مسير را مى پيمايند و فلسفه تشريع احكام و آثار حيات بخش برنامه هاى دينى را براى مردم شرح مى دهند تا آتش اشتياق را در دل آنها شعلهور سازند و با عزمى راسخ به دنبال انجام برنامه ها بفرستند.

بيان فلسفه احكام كه نمونه روشنى از آن در خطبه بالا ديده مى شود، علاوه بر اينكه شوق و علاقه مردم را براى انجام وظائف دينى افزون مى كند و تحمّل ناراحتى را براى انجام پاره اى از وظايف سخت و سنگين آسان مى سازد، چند فايده ديگر نيز دارد:

1- به همه مردم هشدار مى دهد كه بايد در چه مسيرى حركت كنند تا فلسفه حكم پياده شود; مثلا هنگامى كه مى گويد: «فَرَضَ اللهُ... الْحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّينِ; خداوند حج را سبب قدرت و قوّت اسلام قرار داده است».(2) مفهومش اين است كه مراسم حج را آنچنان با شكوه برگزار كنند كه به اين هدف والا برسند، نه اينكه تنها به آداب صورى حج و تشريفات ظاهرى آن قناعت كنند.

1. كافى، جلد2، صفحه 195، حديث 10.

2. خطبه حضرت زهرا(عليها السلام)، احتجاج طبرسى، جلد 1، صفحه 258، چاپ انتشارات اسوه. - قريب به همين معنا، از على(عليه السلام) در كلمات قصار (كلمه 252) نقل شده است. 2- ديگر اينكه: بدانند آثار و بركات اين اعمال به خود ما باز مى گردد. در واقع ما با انجام اين اعمال، خدمتى به خويش مى كنيم; منّتى بر خدا نداريم و بايد بسيار ممنون باشيم. همانگونه كه قرآن در مورد اصل ايمان و اسلام مى گويد: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لاَتَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَكُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلاِْيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ; گروهى بر تو منّت مى گذارند كه مسلمان شده اند! بگو خداوند بر شما منّت مى گذارد كه شما را به سوى اسلام هدايت كرده است، اگر در ادّعاى اسلام راست مى گويند».(1) 3- سرانجام اينكه: مى توانيم با توجّه به فلسفه احكام اعمال خود را ارزيابى كنيم، كه تا چه اندازه مقبول درگاه خداوند است و چه اندازه از آن دور مى باشد. مثلا وقتى مى فرمايد: «فلسفه روزه تقوا و فلسفه نماز نهى از فحشا و منكراست» بايد ملاحظه كنيم كه آيا بعد از انجام روزه و نماز، روح تقوا و پرهيز از گناه در ما حاصل شده است، يا نه؟ و به اين ترتيب، ارزش عبادات و اعمال خود را به دست آوريم.

آرى! ما خدا را حكيم مى دانيم و حكمت او ايجاب مى كند كه هيچ دستورى را بدون هدف و نتيجه بيان نفرمايد و چه بى خبرند آن جاهلان ناآگاه كه مى گويند افعال خداوند معلّل به اغراض نيست; يعنى هيچ هدفى در كارها و برنامه ها و تشريعات او وجود ندارد! آنها با اين سخن زشت و ناپسند خود، حكيم بودن خداوند را زير سؤال مى برند و چنين مى پندارند كه به حقيقت توحيد نزديك شده اند در حالى كه مصداق اين آيه شريفه اند كه: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالأَخْسَرِينَ أَعْمَالا * أَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنونَ صُنْعاً; بگو: آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها چه كسانى هستند؟ آنها كه تلاش هايشان در زندگى دنيا كم (و نابود) شده، با اين حال مى پندارند كار نيك انجام مى دهند».(2) آرى! افعال خدا معلّل به اغراض نيست; يعنى هدفهايى كه به خود او بازگشت كند. زيرا، او بى نياز از همه چيز و همه كس مى باشد; ولى افسوس كه اين ناآگاهان

1. سوره حجرات، آيه 17.

2. سوره كهف، آيات 103 - 104.

اين سخن را نمى گويند، بلكه مى گويند ضرروتى ندارد كه نتيجه افعال و دستورات خداوند به بندگان برگردد و اين نهايت بى خبرى است!!!

به هر حال، اميرمؤمنان على(عليه السلام) در خطبه بالا بخش هاى جالبى از فلسفه احكام را بيان فرموده، كه با مطالعه آن، آتش شوق انجام اين برنامه هاى حساب شده الهى، در دل ها زبانه مى كشد و با طيب خاطر به دنبال آن حركت مى كنند.

بخش دوّم

أَفِيضُوا فِي ذِكْرِ اللهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّكْرِ. وَارغَبُوا فِيمَا وَعَدَ المُتَقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ. وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ. وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا اَهْدَى السُّنَنِ. وَ تَعَلَّمُوا الْقُرآن فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَتَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، وَ أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَص، وَ إِنَّ الْعَالِمَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أعْظَمُ، وَ الحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ.

ترجمه

پيوسته به ياد خدا باشيد كه بهترين يادهاست! و به آنچه خداوند به پرهيزكاران وعده داده است، علاقه مند باشيد كه وعده او صادق ترين وعده هاست! به راه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد، كه بهترين راه و رسم هاست! دستورها و سنّت او را به كار بنديد كه هدايت كننده ترين سنّت هاست! قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفته هاست! و در آن بينديشيد كه بهار قلب هاست! از نور آن شفا و درمان بطلبيد كه شفاى دلها(ى بيمار) است! و آن را به نيكوترين وجه تلاوت كنيد، كه نيكوترين سخن هاست.

به يقين، عالمى كه به غير علمش عمل مى كند، همچون جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهل خويش بيرون نمى آيد; بلكه حجّت بر او عظيم تر، حسرتش پايدارتر، و سرزنش او در پيشگاه خدا سزاوارتر است!

شرح و تفسير از اين راه به سوى خدا آييد

امام(عليه السلام) بعد از بيان اركان اسلام و ذكر اسرار و فلسفه احكام، مخاطبان خود را به انجام دستوراتى در طريق پياده كردن آن اركان، تشويق و هدايت مى كند. نخست مى فرمايد: «پيوسته به ياد خدا باشيد، كه بهترين يادهاست!» (أَفِيضُوا فِي ذِكْرِ اللهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّكْرِ).

تعبير به «افاضه» كه در اصل به معناى خروج آب با كثرت و فزونى است در اينجا به معناى توجّه فراوان به ذكر خدا و همواره به ياد او بودن است.

تعبير به «أَحْسَنُ الذِّكْرِ» به خاطر آن است كه تمام بركات معنوى و مادّى از آن سرچشمه مى گيرد.

در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه فرمود: «لَيْسَ عَمَلٌ أحَبَّ إِلَى اللهِ تَعَالَى، وَ لاَ أَنْجَى لِعَبْد مِنْ كُلِّ سَيِّئَة فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ، مِن ذِكْرِ اللهِ. قِيلَ: وَ لاَ الْقِتَالُ فِي سَبِيلِ اللهِ؟ قَالَ: لَوْلاَ ذِكْرُاللهِ لَمْ يُؤْمَرْ بِالْقِتَالِ; هيچ عملى در نزد خداوند متعال و نجات بخش تر براى بندگان از هر گناهى در دنيا و آخرت، محبوب تر از ذكر خداوند وجود ندارد! كسى پرسيد: حتّى جهاد در راه خدا؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر به خاطر ذكر خدا نبود، دستور به جهاد داده نمى شد».(1) سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «به آنچه خداوند به پرهيزكاران وعده داده است، علاقه مند باشيد; كه وعده او صادق ترين وعده هاست». (وَارغَبُوا فِيمَا وَعَدَ المُتَقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ).

«و به راه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد! كه بهترين راه و رسم هاست; دستورات و سنّت او را به كار بنديد، كه هدايت كننده ترين سنّت هاست». (وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ، وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا اَهْدَى السُّنَنِ).

بى شك وعده هاى الهى به مطيعان و مؤمنان نيكوكار، صادق ترين وعده هاست. زيرا، كسى تخلّف از وعده مى كند كه يا عاجز و ناتوان باشد و يا بخيل و يا نادان; كه بدون آگاهى وعده اى داده و بعداً از آن سر باز مى زند. اما كسى كه قدرت، علم وجودش بى پايان است، تخلّف از وعده درباره او محال است .

منظور از «هَدْى» (بر وزن منع) به معناى راه و رسم و طريقه و روش است و

1. كنز العمّال، شماره 3931.

«سُنَّت» به معناى دستوراتى است كه در زمينه هاى مختلف صادر فرموده است و با توجّه به اينكه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خاتم انبياست، طبيعى است كه راه و رسم و سنّت او برترين راه و رسم و سنّت ها بوده باشد.

سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن در مورد قرآن، تأكيد مى كند و چهار دستور درباره آن، بيان مى فرمايد. مى گويد: «قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفته هاست! و در آن بينديشيد كه بهار قلب هاست! از نور آن، شفا و درمان بطلبيد كه شفاى دل ها(ى بيمار) است! و آن را به نيكوترين وجه تلاوت كنيد، كه نافع ترين سخن هاست!» (وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَتَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَآِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، وَ أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ).

امام(عليه السلام) در واقع چهار مرحله مختلف را كه به طور طبيعى، يكى بر ديگرى تقدّم دارد، ذكر فرموده:

در مرحله نخست، دستور به فرا گرفتن قرآن مى دهد و آن را «احسن الحديث» مى شمرد; چرا كه جامع ترين دستور سعادت انسان هاست.

در مرحله بعد، به تفكّر و انديشه در معنا و محتواى آن، دستور مى دهد، چرا كه بهار دل هاست; همان گونه كه در فصل بهار، شكوفه ها و گل ها و سبزه ها همه جا مى رويد، به بركت قرآن مجيد نيز گل هاى فضايل اخلاق و شكوفه هاى معارف الهيّه بر صفحه دل ظاهر مى شود و آن كس كه حيات انسانى از آن نگيرد، همچون درخت خشكيده اى است كه در فصل بهار، تكان نمى خورد (هر درختى كه به نوروز بجنبد حَطَب است).

در مرحله سوم، دستور به عمل مى دهد و مى فرمايد: از نور آيات الهى شفا بگيريد; همان گونه كه بسيارى از بيماران از پرتو نور آفتاب، سلامتى خود را باز مى يابند و محيط زندگى آنها با تابش نور آفتاب از عوامل بيمارى پاك سازى مى شود، كه گفته اند: «آنجا كه آفتاب بتابد طبيب نيايد».

و در مرحله چهارم، با جمله «أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ; قرآن را به نيكوترين وجه، تلاوت كنيد» تا دل هاى مشتاقان به سوى آن جذب شود و دور افتادگان، به آن نزديك گردند، وظيفه تبليغ صحيح قرآن را گوشزد مى نمايد.

امام(عليه السلام) با اين چهار دستور، وظيفه مردم را در برابر قرآن مجيد مشخّص كرده و اى كاش تنها به تلاوت و تجويد و زيبايى صوت و قرائت، قناعت نمى شد و مراحل ديگر كه هدف اصلى را تشكيل مى دهد، درباره قرآن پياده مى گشت.

در جمله اوّل درباره قرآن مجيد تعبير به «احسن الحديث» و در جمله آخر به «انفع القصص» شده است و با توجّه به اينكه حديث به معناى هر كلامى است كه از سخنگويى صادر مى شود (زيرا حديث از مادّه «حُدوث» است و به كلام، حديث گفته مى شود به خاطر اينكه پى درپى حادث مى گردد) مفهوم آن اين است كه قرآن برترين كلامى است كه در ميان انسان ها وجود دارد: هم ازنظر فصاحت و بلاغت و هم از نظر محتوا. و در واقع، اشاره به آيه شريفه «أَللهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ; خداوند بهترين سخن را نازل كرده است; كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق ومحتوا) همانند يكديگر است; آياتى مكرّر دارد».(1) ولى «أَنْفَعُ الْقَصَص» (با توجّه به اينكه «قَصَص» در اصل به معناى جستجوكردن چيزى است و به هر كلامى اطلاق مى شود، زيرا هر سخنى چيزى را جستجو و بيان مى كند وبه همين دليل بعضى از مفسّران تصريح كرده اند كه «أحسن القصص» اشاره به مجموعه قرآن است) ناظر به آثار و نتايج عملى قرآن است كه در سايه پياده كردن دستورات آن حاصل مى شود.

از اين جهت، در پايان خطبه به نكته بسيار مهمّى در رابطه با عالم بى عمل و آنان كه قرآن را مى خوانند و عمل نمى كنند اشاره كرده و مى فرمايد: «به يقين، عالمى كه به غير علمش عمل مى كند همچون جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهل خويش به خود نمى آيد! بلكه حجّت بر او عظيم تر و حسرتش پايدارتر و سرزنش او در

1. سوره زمر، آيه 23.

پيشگاه خدا سزاوارتر است!» (وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ(1) مِنْ جَهْلِهِ; بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أعْظَمُ، وَ الحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللهِ أَلْوَمُ(2)).

در اين عبارت امام(عليه السلام) نخست تشبيه جالبى درباره عالم بى عمل (يا به تعبير امام(عليه السلام): عالمى كه به غير علمش عمل مى كند) فرموده، كه نشان مى دهد چنين عالمى از حدِّ يك جاهل معمولى هم پايين تر است. به جاهل سرگردانى مى ماند كه هرگز از جهل خود بيدار نمى شود و اميدى به هدايت او نيست; چرا كه آگاهانه در راه خلاف گام نهاده و به همين جهت، خداوند توفيق هدايت را از او سلب مى كند; نيروهاى خود را در اين سرگردانى از دست مى دهد و هرگز به ساحل نجات نمى رسد و در گرداب هاى هلاكت گرفتار مى شود.

سپس از اين مرحله پا را فراتر مى نهد و بدبختى بيشتر چنين عالمى را نسبت به جاهل سرگردان در سه جمله كوبنده بيان مى دارد. نخست مى فرمايد:«حجّت بر او عظيم است!» چرا كه جاهل مى تواند جهل خود را عذر قرار دهد (هر چند واقعاً جهل عذر نيست) ولى عالم بى عمل چه عذرى خواهد داشت؟!

ديگر اينكه: «حسرت او پايدارتر است!» زيرا با داشتن اسباب و وسايل سعادت از اين قافله عقب مانده و در بيابان زندگى گرفتار سرگردانى شده است.

سوم اين كه: «او در نزد خدا بيش از جاهل سرگردان مستحق سرزنش و ملامت است!» چون حجّت الهى و عقلى از هر نظر بر او تمام بوده و چنين كسى از هر نظر، مستحقّ ملامت است. به همين دليل، در روايات اسلامى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْبَاً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ; هفتاد گناه جاهل بخشوده مى شود، پيش از آنكه يك گناه عالم بخشوده شود!»(3) بلكه قبول توبه چنين عالم بى عمل، بسيار مشكل است زيرا قرآن مى گويد: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللهِ

1. «يستفيق» از مادّه «استفاقه» به معناى بهبودى يافتن از بيمارى و يا هوشيار شدن بعد از مستى و يا بيدارشدن بعد از خواب است و در خطبه بالا، مناسب، معناى سوم است.

2. «ألوم» از مادّه «لوم» (بر وزن قوم) به معناى سرزنش گرفته شده و با توجّه به اينكه «ألوم» صيغه افعل تفضيل است، در اينجا به معناى «سزاوارتر به ملامت» است.

3. كافى، جلد 1، صفحه 47، حديث 1.

لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّؤءَ بِجَهَالَة; توبه تنها براى كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام داده اند».(1) (اشاره به اين كه توبه عالم، سخت پذيرفته مى شود).

سرنوشت عالمان بى عمل!

مردم چند گروهند: عالم، جاهل قاصر، جاهل مقصّر بسيط، و جاهل مركّب.

«عالم» كسى است كه مطلبى را به طور اجمال يا به طور تفصيل مى داند. يعنى نسبت به چيزى گاه علم اجمالى دارد و گاه علم تفصيلى. مثلا اجمالا مى داند شراب، حرام است و زيان هايى براى جسم و روح انسان دارد. يا به طور تفصيل دلايل حرمت شراب و مدارك آن را ديده و آثار زيانبار آن را در هر يك از اعضا مورد بررسى دقيق قرار داده است.

«جاهل قاصر» كسى است كه نمى داند; ولى دسترسى به علم هم ندارد، يا به خاطر دور بودن از مراكز علم و يا فرو رفتن در غفلت و سهو و خطا.

«جاهل مقصّر» كسى است كه دسترسى به اسباب علم دارد، اما بر اثر سستى و تنبلى و سهل انگارى به سراغ علم نرفته و در جهل و بى خبرى مانده است; ولى با اين حال از جهل خود باخبر است! يعنى مى داند كه نمى داند.

اما «جاهل مركّب» كسى است كه واقعاً در جهل فرو رفته و ازحق و واقعيت به دور افتاده; امّا ازجهل خود خبرى ندارد; بلكه به عكس خيال مى كند آگاه و با خبر است و آنچه را فهميده، عين واقعيّت مى باشد و به تعبير ديگر: نمى داند كه نمى داند.

در ميان اين گروهها خطر و مسئوليّت جاهل قاصر از همه كمتر است و بعد از آن، جاهل مقصّر قرار دارد و سپس جاهل مركّب; كه ممكن است به خاطر جهل مركّبش خطراتى براى خود و ديگران ايجاد كند. امّا ازهمه خطرناكتر عالم بى عمل است. آن كس كه آگاهانه راه خلاف مى رود و همچون دزدى است كه با چراغ آمده، به كاه دان نمى زند، بلكه كالاى گزيده تر را مى برد. تمام بدبختى هايى كه بشر در طول تاريخ

1. سوره نساء، آيه 17.

داشته، به خاطر همين عالمان بى عمل بوده. سرچشمه تمام جنگ ها و نابسامانى هادر جامعه بشرى چه در گذشته و چه امروز از همين گروه است.

آنها هستند كه خطرناكترين سلاح هاى كشتار جمعى براى محو و نابودى انسان هاى بى گناه مى سازند. آنها هستند كه نقشه هاى شيطانى براى استثمار و استعمار ملّت ها مى كشند. آنها هستند كه براى حفظ منافع شوم و نامشروعشان آتش جنگ به پا مى كنند و بالأخره آنها هستندكه براى دست يافتن به منافع بيشتر، مراكز حسّاس تبليغاتى را به دست مى گيرند. چهره حقايق را مى پوشانند و با دروغ و تزوير، انسان ها را در بى خبرى فرو مى برند.

قرآن مجيد آنها را به سگ هارى تشبيه كرده كه عطش نامحدود و پايان ناپذيرى بر او غلبه نموده، در هيچ حال سيراب نمى شود. اگر به او حمله كنى دهانش باز و زبانش بيرون است و اگر او را به حال خود واگذارى باز چنين است: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثُ أَوْ تَتَرُكْهُ يَلْهَبْ».(1) تعبيرى كه امام(عليه السلام) در خطبه بالا درباره عالم بى عمل و سرنوشت او بيان فرموده، تعبيرى است بسيار رسا و گويا. او در عمل همچون جاهل مركّب است كه به راه خطا مى رود و گاه به آن هم افتخار مى كند و در حساب روز جزا و مجازات آخرت و دنيا، كيفر او از همه شديدتر و مسئوليّتش بيشتر و حسابش سنگين تر است.

راستى چه مى شود كه انسان با علم و آگاهى در راه خطا گام مى گذارد و اين تضادّ علم و عمل از كجا سرچشمه مى گيرد؟ جواب اين سؤال روشن است. گاه اين عالم واقعاً پايه هاى ايمانش سست و ضعيف است گر چه در ظاهر مسلمان است، ولى در باطن «يَقُولُونَ إِنَّ اللهَ خَالِقُ جَنَّة وَ نَار وَ تَعْذِيب وَ غُلَّ يَدَيْنِ»(2) مى گويد.

و گاه در عين ايمان به خدا، آنچنان غلبه هواى نفس بر او شديد است كه سدّ

1. سوره اعراف، آيه 176.

2. اين شعر از «عمر سعد» نقل شده كه به هنگام پيشنهاد رويارويى با امام حسين(عليه السلام) در ميدان كربلا وعده حكومت «رى» را به او دادند و او مدّتى در فكر فرو رفت و بعد اشعارى خواند كه يك بيتش همين بيت بالاست و مضمونش اين است كه: «مى گويند خدايى هست و بهشت و دوزخ و عذاب و كيفرى دارد!». ايمانش را كه معمولا چندان محكم نيست مى شكند و سيلاب هوا و هوس تمام وجودش را فرا مى گيرد و به قعر درّه هولناك ضلالت و گمراهى پرتاب مى كند.

اين سخن را با حديث زيبايى از على(عليه السلام) پايان مى دهيم، مى فرمايد: «تورات با پنج جمله پايان يافته كه من دوست دارم در آغاز هر روز آنها را از نظر بگذرانم». سپس آنها را به اين صورت بيان مى فرمايد:

«ألاَْوَّلُ: الْعَالِمُ الَّذِي لاَ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ فَهُوَ وَ إِبْلِيسُ سَوَاءٌ».

«وَالثَّانِي: سُلْطَانٌ لاَ يَعْدِلُ بِرَعِيَّتِهِ فَهُوَ وَ فِرْعَوْنُ سَوَاءٌ».

«وَ الثَّالِثُ: فَقِيرٌ يَتَذَلَّلُ لِغَنِىٍّ طَمَعاً فِي مَالِهِ فَهُوَ وَ الْكَلْبُ سَوَاءٌ».

«وَ الرَّابِعُ: غَنِّىٌ لاَ يَنْتَفِعُ بِمَالِهِ فَهُوَ وَ الأَجِيرُ سَوَاءٌ».

«وَ الْخَامِسُ: اِمْرَأَةٌ تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهَا بِغَيْرِ ضَرُورَة فَهِىَ وَ الأَمَةُ سَوَاءٌ».

«اوّل عالمى كه به علمش عمل نكند، با شيطان مساوى است».

«دوم زمامدارى كه عدالت را درباره مردم رعايت نكند، با فرعون مساوى است».

«سوم فقيرى كه در برابر غنى به خاطر طمع در اموال او ذليلانه خضوع مى كند، با سگ مساوى است».

«چهارم ثروتمندى كه از مالش (براى خود و كمك به ديگران) بهره نمى گيرد، با فقير اجير مساوى است».

«پنجم زنى كه براى هواى نفس و بدون نياز از منزل خارج مى شود، او با كنيزِ برده يكسان است. (چرا كه او هم برده هوسهاست)».(1) بارالها! اكنون كه در پرتو هدايت هاى نهج البلاغه اميرمؤمنان على(عليه السلام) علم و دانشى را به ما موهبت فرمودى توفيق عمل و بهره گيرى از آن مرحمت فرما و ما را از همسويى و همرنگى با شيطان رهايى ببخش و عاقبت امر ما را ختم به خير بگردان!