۶۶۵ پرسش و پاسخ
(در محضر علاّمه طباطبائى قدس سره )

محمد حسين رخشاد

- ۷ -


يكى ، تعليم از راه وحى و نزول روح الامين بر ايشان ، كه انزل الله عليك الكتاب و الحكمه به ضميمه گفتار ديگر خداوند سبحان كه مى فرمايد: نزل به الروح الامين على قلبك (شعراء: 193): روح الامين قرآن را بر قلب تو فرود آورد) بيانگر آن است . و ديگرى ، و علمك ما لم تكن تعلم كه نوعى القا بر قلب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و الهام الهى بدون واسطه ملك و انزال آن است . اين موهبت الهى همان عصمت و نوعى علم است كه بر تمام قواى طبيعى و غرايز و اميال نفسانى غالب و صاحبش را از گمراهى و گناه به طور كلى باز مى دارد، و به واسطه آن نسبت به گناه تنفر و انزجار قلبى پيدا مى كند. كه در روايات از آن به اين صورت تعبير شده است كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و امام عليه السّلام روحى به نام (روح القدس ) دارند كه آنان را از گناه و معصيت باز مى دارد.)(134) شاهد بر اينكه عصمت نوعى علم است ، آيه شريفه گذشته است كه بعد از آنكه فرمود: انزل الله عليك الكتاب و الحكمه )، فرمود: و علمك ما لم تكن تعلم در شاءن نزول اين آيه شريفه نيز آمده است : سه نفر كه برادر بودند، شبانه به خانه يكى از انصار وارد شده و مقدارى آرد گندم و وسايل جنگى از قبيل زره و... را دزديدند. پيغمبر اكرم دستور جستجو دادند تا اينكه معلوم شد آنان برده اند، زيرا بر خلاف عادت و با آنكه فقير بودند، نيمه شب از خانه شان دود تنور (به واسطه پختن نان ) بلند شد و اصحاب متوجه شدند و آنان را تعقيب كردند، آنها نيز متوجه تعقيب اصحاب شدند و زره رابه خانه يك شخص يهوى انداختند و گريختند. تا اينكه عده اى از اصحاب به خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم رسيدند و از ايشان در خواست نمودند كه شخص يهودى را مؤ اخذه كند، و دست مسلمان را قطع ننمايد. زيرا عليه مسلمانان تمام مى شد، كه خداوند اين آيه را نازل فرمود و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را از ماجرا مطلع نمود.
بنابراين ، عصمت نوعى علم است كه صاحبش را به طور دائم و براى هميشه در راه بندگى قرار مى دهد، و مانع از صدور و معصيت از او مى شود؛ نه از قبيل علم متعارف به حسن و قبح فعل يا علم به مصحلت و مفسده آن ، زيرا اين گونه علم گاهى با گمراهى و ارتكاب عصيان و گناه جمع مى شود. و انسان با اينكه قبح و مفسده فعل را مى داند، در عين حال قوه شهويه و يا غضبيه بر او غالب مى گردد و مرتكب آن فعل مى شود، چنانكه خداوند سبحان مى فرمايد:
افراءيت من اتخذ الهه هوا، و اضله الله على عليم ؟! (جاثيه : 23)
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گمراه گردانيد؟!
و نيز مى فرمايد: و حجدوا بها و استيقنتها انفسهم (نمل : 14)
و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت ، آن را انكار كردند.
خلاصه اينكه : عصمت انبياء عليهم السلام علمى است كه دائما آنها را از گناه باز مى دارد، و اعضا و جوارح آنان را همواره در راه فطرت توحيد قرار مى دهد، و هيچ وقت مغلوب قواى طبيعى و هوى و هوس نمى شوند.

امكان تحصيل عصمت

س 299- آيا عصمتى كه انبياء و ائمه عليهم السلام دارند، قابل تحصيل و كسب است ؟
ج - امكان به معناى احتمال بله ، ولى دليل بر اثبات اين معنى نداريم .

توضيح معناى عصمت

س 300- شما درباره (عصمت ) فرموده ايد كه تكوينى نيست ، تشريعى است و به همت خود انبياء عليهم السلام بستگى دارد. مقصود از اين سخن چيست ؟
ج - كجا اين حرف را زده ايم كه عصمت تشريعى است ؟! عصمت نتيجه علمى است كه خداوند متعال به معصوم عليه السّلام مى دهد كه بر سر دو راهى با اختيار خويش راه خير را اختيار مى كند؛ بنابراين ، در مورد عصمت تكليف داريم ، ولى خود عصمت تكليف نيست ، و پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام كه معصوم بودند نيز تكليف داشتند، و اين تكليف امرى تشريعى است .

س 301- آيا معصوم عليه السّلام مى تواند با خدا مخالفت كند؟
ج - بله ، وگرنه تكليف معنى ندارد.

س 302- خداوند سبحان از زبان حضرت يوسف مى فرمايد: و ما ابرى ء نفسى ، ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى . (يوسف : 53)
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چرا كه نفس قطعا بسيار بد فرما است ، مگر كسى كه پروردگارم به او رحم كند.
از جمله (الا ما رحم ربى ) استفاده مى شود كه حضرت يوسف عليه السّلام عاصم و نگاه دار داشته است ، پس عصمت به تكوين بر مى گردد و به اختيار خود او نبوده است .
ج - معصوم عليه السّلام در مودر معصيت علمى پيدا مى كند كه به سوى معصيت گرايش پيدا نمى كند؛ ولى تكاليفى كه ما داريم براى پيغمبر و امام عليه السّلام نيز هست . خداوند متعال مى فرمايد: و لو لا فضل الله عليك و رحمته ، لهمت طائفه منهم ان يضلوك . و ما يضلون الا انفسهم ، و ما يضرونك من شى ء، و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه ، و علمك ما لم تكن تعلم ، و كان فضل الله عليك عظيما (نساء: 113)
و اگر تفضل و رحمت الهى در حق تو نبود، گروهى از ايشان آهنگ آن را داشتند كه تو را گمراه كنند، ولى كسى جز خود را گمراه نمى كنند، و هيچ گونه زيانى به تو نمى رسانند، و خداوند بر تو كتاب و حكمت نازل كرد، و (به وحى خويش ) چيزى را نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ است .
نيز مى فرمايد: و لقد همت به ، و هم بها لو لا ان راءى برهان ربه . (يوسف : 22)
و آن زن ( زليخا) آهنگ او ( حضرت يوسف عليه السلام ) را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ آن زن را مى كرد.
بنابراين ، تعليم الهى علت است براى عصمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم كه به سبب آن گناه نمى كند.
پس حقيقت عصمت ، علم است كه معصوم به واسطه آن از معصيت به دور است ، ولى در عين حال امام و پيغمبر عليهم السلام در مورد آن تكليف دارند.

س 303- آيا معصوم عليه السّلام مى تواند در مورد عصمت و معصيت ، از تكليف تخلف كند؟ اگر جواب مثبت است ، چرا تخلف نمى كند؟
ج - بله ، مى تواند، ولى تخلف نمى كند چون معصوم است .

س 304- خداوند متعال در آيه تطهير درباره اهل بيت عليهم السلام مى فرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ، و يطهركم تطهيرا (احزاب : 33)
به يقين خداوند مى خواهد كه از شما هل بيت هر پليدى را بزدايد، و شما را چنانكه بايد و شايد، پاكيزه بدارد.
آيا از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه خداى متعال رجس و پليدى يا سبب آن يعنى معصيت را از آنها برداشته است ؟
ج - بالاخره آن بزرگواران عليهم السلام در مورد معصيت تكليف داشتند، و آنچه به ما متوجه است به آنها هم بوده ، و عصمت داشتن آنها ربطى به تكليف شان ندارد.

س 305- آيا صدور معصيت از آنان ، حتى امكان هم ندارد؟
ج - صدور معصيت از معصومين عليهم السلام امكان ندارد.

س 306- پس بايد عصمت به تكوين برگردد.؟
ج - خير، آنان تكليف دارند.

س 307- پس مى توان گفت : تكليف داشتند، ولى عدم صدور معصيت به دست خدا است ، نه به اختيار آنها.
ج - خير، آنها در مورد معصيت مجبور نيستند، بلكه به اختيار و اراده خود گناه را ترك مى كنند، هر چند اراده آنان تابع اراده خداست .

س 308- اگر از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم گناه سر نمى زد، پس براى چه هر روز استغفار مى نمود. چنانكه در روايت وارد شده است كه خود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمود: انه ليغان على قلبى و انى لاستغفرالله بالنهار سبعين مره .(135) به يقين قلب من زنگار آلود مى گردد، (از اين رود) در هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مى طلبم .
ج - به يقين پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم معصيت قلبى و خارجى نمى نمود، بنابراين يك معنى براى كلمه (ليغان ) بايد در نظر گرفت كه حتى معصيت قلبى هم نباشد.

س 309- عصمت نتيجه علم است يا خود علم ؟
ج - عصمت ، نتيجه علمى است كه خداوند متعال به معصومين عليهم السلام افاضه فرموده است ، زيرا و علمك ما لم تكن تعلم (نساء: 113) در آيه گذشته غير از علمى است كه در جمله و يعلمك الكتاب و الحكمه (نساء: 113) مطرح است .
ولى از آنجا كه آن بزرگواران انسان و بشر هستند، به تكاليف انسانى مكلف هستند، بنابراين در اينجا دو مرحله مطرح است : يك مرحله علم و عصمت ، و مرحله ديگر، مرحله اختيار و توجه تكليف .

عدم منافات قضا شدن نماز رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم با عصمت آنحضرت

س 310- حضرت تعالى در كتاب (سنن النبى ) روايتى از امام عليه السّلام نقل فرموده ايد كه : (شبى براى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم عباى دولا انداختند و حضرت روى آن خوابيدند و خوابشان برد و نمازشان قضا شد.)(136) اين روايت را چگونه معنى و توجيه مى فرماييد؟
ج - حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بشر بودند، بدنشان احساس استراحت نمود و به خواب ادامه دادند. و اين روايت ، حديث مشهورى است . البته بعد از آن ديگر روى عباى دو لايه نخوابيدند.

س 311- آيا اين روايت با آن حديث كه رسول اكرم مى فرمايد: تنام عيناى ، و لاينام قلبى (137) (چشمانم به خواب مى رود، ولى قلبم نمى خوابد.) منافات ندارد؟
ج - معناى اين حديث آن است كه هيچگاه خدا را فراموش نمى نمايم و از نظرم نمى رود، و هرگز خدا و موقعيت خلقت خود را فراموش نمى كنم .

س 312- چگونه مى شود كه آن حضرت خدا را فراموش نكند، ولى حكم واجب او را فراموش نمايد؟ و آيا با عصمت آن حضرت سازگار است ؟
ج - حضرت به (بلال ) دستور فرموده بودند كه ايشان را بيدار كند، ولى او هم به خواب رفته بود. حضرت به او اعتراض كردند و بلال عرض كرد: (همان كس كه در چشمهاى شما تصرف نمود، در چشمهاى من تصرف كرد.)
با اين همه ، مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نيست ؛ زيرا اين گونه مخالفت ، مخالفت امر نيست تا با عصمت منافات داشته باشد.

معناى آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك ...

س 313- آيا آيه انا فتحنا لك فتحا مبينا، ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر. (فتح : 1 و 2) (ما تو را پيروزى بخشيديم ، چه پيروزى درخشانى ، تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد.) كه ذنب و گناه براى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اثبات مى كند، با عصمت آن حضرت منافات ندارد؟
ج - خير، زيرا (ذنب ) در آيه به معناى عصيان و مخالتف تكليف مولوى نيست ، چنانكه (مغفرت ) در اين آيه به معناى آمرزش از گناه نيست ، بلكه (ذنب ) از (ذنب ) و به معناى دنباله و تبعه و پيامد است ، چنانكه غفران به معناى سرپوش ‍ گذاشتن و ناپديد كردن است .
بنابراين آيه شريفه در مقام امتنان به رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم است به اين كه خداوند متعال به واسطه فتح مكه ، تبعات و آثار شوم و پيامدهاى ناگوار قبل از آن مانند انتقام جويى و ايجاد ناامنى و فشار قريش بر آن حضرت ، و بعد از آن را سرپوش گذاشت ، و آن ها را از سر راه آن حضرت برداشت .

هرگز قرآن را فراموش نمى كند

س 314- خداوند متعال مى فرمايد: سنقرئك فلا تنسى ، الا ماشاء الله (اعلى : 6 و 7)
ما به زودى (آيات خود را) بر تو خواهيم خواند، تا فراموش نكنى ، مگر اينكه خدا بخواهد.
آيا از اين آيه شريفه بر نمى آيد كه اگر خدا بخواهد، نسيان و فراموشى براى پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم امكان دارد؟
ج - نخست بايد توجه كرد كه آيه شريفه فوق در خصوص وحى است ، و همه علما به اتفاق معتقدند كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى را فراموش نمى كند. و علاوه بر اين عده اى از علما بر اين اعتقادند كه آن حضرت گذشته از اينكه در وحى اشتباه نمى كند همچنان دانسته و به عمده از فرمان مولى مخالفت نمى نمايد، و اين معناى عصمت است ؛ اما در رابطه با اشتباه و خطا در امور غير وحى و غير تكاليف مى گويند: دليلى بر نفى آن نداريم .
ولى حقيقت اين است كه خصوص نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليهم السلام در اين امور نيز خطا نمى كنند، اما راجع به ساير انبياء عليهم السلام ، از صريح قرآن بر مى آيد كه خطا و نسيان از آنها واقع شده است .
اينك مى گوييم : آيه شريفه فوق در مقام امتنان بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و بيانگر آن است كه خداوند به گونه اى اين موهبت را به ايشان عطا فرموده و به گونه اى قرآن را به آن بزرگوار تعليم نموده كه هرگز آن را فراموش نخواهد كرد. و استثناء واقع در آيه (الا ماشاء اللّه ) نظير استثنايى است كه در گفتار ديگر خداوند متعال آمده است ، آنجا كه مى فرمايد: و اما الذين سعدوا ففى الجنه خالدين فيها مادامت السموات و الارض ، الا ما شاء ربك عطاء غير مجذود (هود: 108)
و اما كسانى كه نيكبخت شده اند، تا آسمانها و زمين برجاست ، در بهشت جاودانند، مگر اينكه پروردگارت بخواهد، اين بخششى است كه هرگز بريده و گسسته نمى گردد.
و اين نشان دهنده قدرت مطلقه حق سبحانه و تعالى است ، يعنى با وجود آنكه خداوند متعال اين موهبت را به پيغمبر اكرم داده ولى همچنان قدرت خداوند مطلق است ، و اين گونه نيست كه با عطا كردن ، از دست قدرتش خارج شده و قادر بر رد آن نباشد، بلكه هر وقت بخواهد مى تواند اين عطا را از او بگيرد، گر چه هرگز نخواهد گرفت .

مباحث علوم قرآنى

تاريخ تدوين قرآن

س 315- آيا قرآن در عصر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نقطه داشت ؟
ج - قرآن مجيد در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و بعد از رحلت حضرت تا مدت دو قرن ، به خط كوفى و بدون حركت ، اعراب و بدون نقطه نوشته مى شد تا اينكه در اواخر قرن اول هجرى قمرى ، (ابوالاسود دئلى ) به راهنمايى حضرت امير المومنين عليه السّلام علم نحو را اختراع نمود. و در زمان (عبدالملك ) خليفه اموى به دستور وى حروف قرآن نقطه گذارى ، و قرائت قرآن تا اندازه اى آسانتر شد. بعد (خليل بن احمد نحوى ) علاماتى براى كيفيت تلفظ حروف (مانند: فتحه ، كسره ، ضمه ، سكون و تنوين ، نشانه مد و تشديد) را اختراع و قرآن را علامتگذارى نمود، و بدين ترتيب مشكل خواندن قرآن بكلى برطرف شد.

شماره آيات قرآن

س 316- شماره آيات قرآن چقدر است ؟
ج - شماره آيات قرآن ، به حسب روايت و در قرآن حافظ و به نقل از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام از 6200 آيه گرفته تا 6300 آيه و 6400 و نهايت 6600 آيه نقل شده است . سيبويه نحو نيز از علماى احصاء است .

نحوه گردآورى قرآن

س 317- آيا در زمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم قرآن يكجا و در يك مصحف گردآورى شده بود؟
ج - خير، هر مقدار از قرآن كه به تدريج نازل مى شد، در لوحه ها، روى استخوان شانه شتر، سعف و شاخه هاى درخت خرما و امثال اينها ضبط و نوشته مى شد. و كسانى كه به قرائت ، حفظ و ضبط آيات و سوره هاى قرآن مشغول بودند قراء(جمع قارى ) ناميده مى شدند.
تا اينكه يك سال بعد از رحلت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، جنگ (يمايه ) و (مسيلمه كذاب ) پيش آمد كه در آن جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شدند. لذا عمر نزد ابى بكر آمد و به او گفت : اگر جنگ ديگرى اتفاق بيفتد، بقيه قراء كشته خواهند شد و قرآن از بين خواهد رفت ، لذا خليفه اول (زيد بن ثابت ) را كه يك از كاتبان وحى بود، با بيست و پنج نفر ديگر از مهاجرين و انصار موظف نمود كه قرآنهايى را كه توسط كاتبان وحى بر روى الواح ، استخوان ها و سعف ها نوشته شده و در خانه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم يا نزد قاريان از صحابه بود جمع آورى كنند و همه را در يك صحف گرد آورند. اين كار انجام شد و نيز نسخه هايى از آن استنساخ گرديد و به اطراف بلاد اسلام فرستاده شد. اين قرآن ابى بكر بود كه تا زمان عثمان از آن تعبيت مى كردند.
در زمان عثمان اختلافى بين قرآن بنى تميم و قرآن ديگرى پيدا شد، لذا (عبدالله بن مسعود) و عده اى از صحابه براى عثمان نوشتند: در اثر مسامحه اى كه مردم در استنساخ و قرائت قرآن كرده اند، اختلافاتى بوجود آمده است كه اگر ادامه پيدا كند، كتاب خدا در معرض تحريف و تغيير قرار مى گيرد. از اين رو، وى دستور داد قرآن ها رااز بلاد اسلامى جمع آورى كردند كه مجموع آنها يك تلى شد و به دستور خليفه سوم همه را سوزاندند. از سوى ديگر، به دستور وى قرآن ابى بكر را (كه نخست نزد خود ابوبكر، و بعد نزد عمر، و بعد از او نزد خود وى بود) به امانت گرفتند، و به پنج نفر از قاريان از صحابه كه باز يكى از آنها زيد بن ثابت بود، دادند و از آن هفت نسخه برداشته و به هفت جا (مكه ، مدينه ، مصر، كوفه ، بصره ، بحرين و يمن ) فرستادند و قرآنى كه اينك در دست ماست از آن قرآن (قرآن عثمان ) استنساخ شده است .
بعد دستگاه قراء پيش آمد و مساءله شمارش آيات را نيز با روايات ثابت مى كنند. يكى از قراء، (عاصم كوفى ) است كه قرائتش را از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فرا گرفته است ، و قرآنى كه امروزه در دست ما است با قرائت او مطابقت دارد.

س 318- آيا قرآن فعلى كه از قرآن عثمان و آن نيز از قرآن ابى بكر استنساخ شده ، مورد قبول حضرت اميرالمؤ منين و امامان ديگر عليهم السلام بوده است ؟
ج - بعد از رحلت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام (كه به نص قطعى ، و تصديق پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم از همگان افضل و اعلم ، و به قرآن مجيد آشنا بود) در منزل خود نشست و در مدت شش ماه ، قرآن كريم رابه ترتيب نزول (نه به شكل قرآن فعلى كه از سوره هاى بزرگتر شروع و به سوره هاى كوچكتر تمام مى شود) تاءليف نمود و همه رادر يك مصحف گرد آورد و روى شترى بار كرد، و به مردم ارائه داد ولى آنان نپذيرفتند. ليكن حضرت قرآن آنان را پذيرفت و هيچگونه اعتراضى يا مخالفتى حتى در زمان خلافت ظاهرى خود با آن نكرد، امامان ديگر عليهم السلام بعد از ايشان نيز آن را قبول داشته و از آن نقل مى كردند و به آيات آن استناد مى نمودند، حتى به خواص اصحاب خود هم چيزى نفرموده اند، بلكه به پيروان خود دستور داده اند كه از قرائت مردم متابعت كنند. بنابراين ، قرآن فعلى مورد پذيرش ائمه اطهار عليهم السلام است و جاى هيچ گونه ترديدى در آن وجود ندارد.

تفاوت قرآن عثمان با قرآن ابى بكر

س 319- آيا قرآن عثمان با قرآن ابى بكر اختلافى داشت ؟
ج - آيه شريفه من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا عليه . (احزاب : 23): (از ميان مؤ منين مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند.) در قرآن ابى بكر نبود، ولى بعدا به ثبوت رسيد و آن را در قرآن عثمان در سوره احزاب گنجاندند.

نام سوره هاى قرآنى در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

س 320- آيا سوره هاى قرآنى در زمان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به همين نامهايى كه فعلا معروف هستند شناخته شده بودند و با همين نامها از آن ها ياد مى شد؟
ج - هر سوره ، مجموعه اى از آيات است كه غرض يا اغراض خاصى را داراست ، و اول و آخر آن با هم مناسبت دارد و از همين جا معلوم مى شود كه يك سوره است . در قرآن مجيد نيز در مواردى لفظ (سوره ) ذكر شده است ، از جمله در جايى مى فرمايد: فاتوا بسوره من مثله (بقره : 23)
پس سوره اى مانند آن بياوريد.
نيز در جاى ديگر مى فرمايد: سوره انزلناها (نور: 1)
اين سوره اى است كه ما آن را نازل كرده ايم .
در اول امر، هر سوره را به اسم كلمه يا موضوعى كه در آن مطرح شده بود مى خواندند، و در قرآنهاى قديمى نيز بسيار ديده مى شد كه سر سوره بقره مثلا مى نوشتند سوره يذكر فيها البقره (سوره اى كه در آن از جريان بقره ياد مى شود) و يا بر سر سوره اعراف نوشته مى شد: سوره يذكر فيها الاعراف (سوره اى كه در آن از اعراف ياد مى شود) و به همين صورت يا آخر، تا اينكه از كثرت استعمال اسمها علم بالغلبه و نام خود سوره ها گرديد و گفته شد: سوره البقره ، سوره الاعراف و امثال اينها.
البته ناگفته نماند كه برخى از سوره ها (مانند سوره فاتحه ، بقره ، هود، يس ، واقعه و نظاير آنها) در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به همين نام ها معروف گرديده بودند، چنانكه از روايات ماءثور از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر مى آيد، و برخى از سوره نيز بعد از آن حضرت به نام مخصوص معروف گرديدند.

عدم توقيفى بودن نام سوره هاى قرآن

س 321- آيا نامهايى كه بر سوره ها گذاشته شده ، توقيفى است ؟
ج - خير، توقيفى نيستند.

عامه بسم الله الرحمن الرحيم را جزو قرآن نمى دانند.

س 322- آيا عامه ؛ (بسم الله الرحمن الرحيم ) هر سوره را جزو سوره مى دانند؟
ج - (سيوطى ) اشعرى مذهب است كه اشاعره قائل به جزئيت سوره هستند، وى در كتاب (ارتقان ) نه روايت از طريق خودشان در اين رابطه نقل كرده است .

س 323- آيا (بسم الله الرحمن الرحيم ) جزو قرآن است ؟
ج - بله آيه قرآنى است ؛ چنان كه از حضرت امير مومنان عليه السّلام و نيز از عمر نقل شده است ؛ ولى عامه آن را جزو سوره نمى دانند و لذا در نماز هم مراعات نمى كنند.

ترتيب سوره هاى قرآنى

س 324- آيا روايتى داريم كه ترتيب سوره هاى قرآن را بر طبق نزول بيان كند؟
ج - (سيوطى ) در كتاب (اتقان ) دو روايت ترتيب سوره ها بر طبق نزول قرآن مجيد نقل مى كند كه آن دو نيز با يكديگر متفاوت و متعارضند.

تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآن

س 325- آيا تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآن ، قرآن رااز حجيت نمى اندازد؟
ج - تقديم و تاءخير سوره يا آيه ضررى به مقاصد عاليه قرآن مجيد نمى رساند؛ زيرا در رابطه با قرآن دو روايت از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است :
1. (يصدق بعضه بعضا)(138) بخش هاى قرآن يكديگر را تصديق مى كنند.
2. ينطق بعضه ببعض ، و يشهد بعضه على بعض .(139) بخشى از آن گوياى بخش ديگر، و قسمتى از آن گواه قسمتى ديگر است .

مدت توقف وحى بعد از نزول سوره (اقراء)

س 326- بعد از نزول سوره (اقراء) و چند سوره ديگر، چند روز وحى قطع شد؟
ج - معلوم نيست ، ولى همين اندازه مى دانيم كه وحى قطع شد، و تحمل زخم زبان دشمنان و كفار بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم خيلى سخت بود، زيرابه آن حضرت مى گفتند: (ودعه ربه ): (پروردگارش او را واگذاشته است .) يا: (ودعك ربك .): (پروردگارت تو را واگذاشته است .) تا اينكه سوره (الضحى ) نازل شد و فرمود:
(ما ودعك ربك ...) (ضحى : 3)
پروردگارت تو را وانگذاشته است ...

زمان نزول سوره برائت (توبه )

س 327- آيا سوره برائت (توبه ) در سال 9 هجرى بعد از فتح مكه نازل شد؟
ج - بله ، بعد از فتح مكه نازل شد.

س 328- آيا در آن هنگام همه اسلام آورده بودند؟
ج - خير، همگان اسلام نياورده بودند، ولى مسلمانان آزاد بودند كه به مكه بروند.

عدم تحريف قرآن از ديدگاه شيعه

س 329- آيا به اعتقاد شيعه قرآن موجود تحريف شده است ؟
ج - قرآن موجود در نزد شيعه ، همان قرآنى است كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده و هيچ گونه تحريف و تغيير پيدا نكرده است ، جز اينكه آيات مدنى در سوره هاى مكى و بالعكس درج شده ، و قرآن فعلى به ترتيبى كه آيات و سوره هاى آن در ظرف بيست و سه سال به حسب احوال و اوضاع گوناگون ، و مناسبات و وقايع مختلف بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به تدريج نازل مى شد، نيست ؛ بلكه از سوره هاى بزرگتر شروع و به سوره هاى كوچكتر ختم مى شود؛ ليكن در عين حال هيچگونه اختلاف و تحريف در آن راه نيافته است .
از اينها گذشته ، خداوند متعال نيز از مصونيت قرآن مجيد از هرگونه تباهى و نابودى و تحريف و تغيير خبر داده و مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون . (حجر: 9)
- بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن ) رانازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
و نيز مى فرمايد: و انه لكتاب عزيز لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد (فصلت : 41 و 42)
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پيش روى اين كتاب و از پشت سر آن هرگز باطل به سويش نمى آيد، اين كتاب فرو فرستاده از سوى خداوند حكيم و ستوده است .
بنابراين ، قرآن مجيد به حفظ و صيانت الهى ، محفوظ و مصون بوده ، و از هرگونه تحريف نگهدارى شده ، و همان قرآنى كه به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده است ، و پر واضح است كه درج آيات مدنى در سوره هاى مكى ، و آيات مكى در سور مدنى موجب تحريف نمى گردد و ضررى به مقاصد عاليه قرآن كريم نمى رساند.

دليل عدم تحريف ، تصحيف و تغيير قرآن

س 330- آيا قرآن تحريف يا تصحيف و يا تغيير پيدا كرده است ؟
ج - مشهور ميان فريقين (شيعه و سنى ) عدم تغيير در قرآن است ، و تنها عده معدودى از از خاصه و عامه قايل به تغيير هستند. و حق در نظر ما اين است كه هيچ گونه تغييرى در آن واقع نشده ، و حتى يك كلمه از قرآنى كه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نازل شده ناقص نگرديده است ؛ زيرا اگر در هر آيه اى احتمال بدهيم كه كلمه اى ساقط و حذف شده است ، ظواهر آيات قرآن از حجيت ساقط مى گردد، و اگر قرآن از حجيت ساقط شود، گفتار پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كه به واسطه قرآن است از حجيت و اعتبار ساقط مى شود، و اگر گفتار پيغمبر صلى عليه و آله و سلم از حجيت افتاده و اعتبار نداشته باشد، سخن امام عليه السلام نيز كه به نص و تعيين پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اعتبار پيدا كرده ، از اعتبار ساقط مى گردد، و قهرا رواياتى كه مضمون آنها تحريف قرآن است از اعتبار مى افتد.
بنابراين ، از وجود و اعتبار اين دسته از روايات ، عدم اعتبار آنها ثابت مى شود. و در نتيجه اين روايات به هيچ وجه نمى تواند تحريف قرآن را ثابت كند.

عمل به بخش هاى تحريف نشده تورات و انجيل

س 331- آيا عمل كردن به بخشهاى تحريف نشده تورات و انجيل جايز است ؟
ج - بعد از نسخ آنها به قرآن مجيد، عمل كردن به آنها جايز نيست .

معناى اعجاز قرآن

س 332- اعجاز قرآن به چه چيز ثابت مى شود؟
ج - اعجاز قرآن مجيد، با تحدى هايى كه قرآن نموده ثابت مى شود، كه هم با اسلوب لفظ خود كه از سنخ لهجه عرب دوران فصاحت و بلاغت ويژه امت عرب است كه اين لهجه در دوران فتوحات اسلامى و آميزش زبان غير عرب با عرب از بين رفته است - و تحدى نموده ، هم با جهات معنوى خود دعوى اجاز مى نمايد.

رد قرآن

س 333- آيا هر مطلبى كه در قرآن (ضرورى ) است ، و اگر كسى مثلا ادعا كرد كه حكم (تعدد زوجات ) امروزه قابل اجرا نيست ، منكر ضرورى شده و كافر است ؟
ج - بله ، اين رد قرآن و ارتداد است كه كسى بگويد: حكم در يك زمان قابل اجرا است و در زمانهاى ديگر خير، زيرا خداوند متعال درباره قرآن مى فرمايد: لاياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلقه ، تنزيل من حكيم حميد. (فضلت : 42)
نه از پيش روى و نه از پشت سر آن ، باطل به سويش نمى آيد، و از حكيمى ستوده نازل شده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه احكام قرآن كريم قابل تغيير و با اينكه حكمى از آن برداشته شود و حكم ديگرى جايگزين او گردد، نيست .

شرايط فهم و تفسير قرآن

س 334- شرايط فهم معناى قرآن و تفسير آن چيست به گونه اى كه انسان اطمينان پيدا كند كه آن را فهميده است ؟
ج - قرآن كريم كتابى است با لهجه خاص عربى كه با مراعات آن لهجه و ادبيان ويژه آن مى توان قرآن را فهميد. البته خداوند متعال مى فرمايد: انا جعلناه قرآنا عربيا، لعلكم تعقلون ، و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم . (ز خرف : 3 و 4)
- ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد، و براستى كه آن در كتاباصلى ( لوح محفوظ) به نزد ما سخت والا و استوار است .
مقصود از اين آيه شريفه آن است كه امّالكتاب نزد ماست ، بالاتر از افهام شما، و نيز از جهت استحكام بالاتر از آن است كه درزى در مطالب آن وارد شود.

تكاملى فراتر از قرآن !!!

س 335- آيا ممكن است تكاملى براى انسان فرض كرد كه در قرآن مطرح نشده باشد؟
ج - چنين تكاملى قطعا بى فايده است ، و اگر فايده داشت قرآن كريم آن را مطرح مى كرد.

عدم تغيير قرآن

س 336- آيا قرآن قابل تغيير در هر عصر است ؟
ج - قرآن كريم كلامى است كه ناسخ ندارد، و براى هميشه زنده است ؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: لاياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد. (فصلت : 42)
نه از پيش روى و نه از پشت سرش ، باطل به سويش نمى آيد، و از سوى حكيمى ستوده فرو فرستاده شده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه قرآن نسخ و نقض بردار نيست . همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: انه لقول فصل ، و ما هو بالهزل . (طارق : 13 و 14)
در حقيقت ، قرآن گفتارى قاطع و روشنگر است ، و شوخى نيست .
از اين آيه شريفه نيز استفاده مى شود كه قرآن كريم ، حق بر و قاطع است .

استفاده از قرآن ، فراتر از ائمه عليه السلام !!!

س 337- آيا ممكن است ما مطلبى را از قرآن استفاده كنيم كه با استفاده اى كه ائمه عليه السّلام از قرآن نموده اند، منافات داشته باشد؟
ج - مطلبى كه ائمه عليه السّلام بيان كرده اند صحيح ، و آنچه ما برخلاف آن استفاده كنيم غلط است .

س 338- آيا ممكن است از قرآن استفاده جديد كرد كه ائمه عليه السلام آن را بيان نكرده باشند؟
ج - بيانات ائمه عليه السّلام در تفسير محدود است ، برخى به ما رسيده و برخى براى ما نقل نشده است ؛ لذا به يك معنى ، ممكن است ما با موازين ادبى و دينى چيزى از قرآن بفهميم كه با آن دسته از بيانات ائمه عليه السّلام كه براى ما نقل شده منافات نداشته ، و در عين حال مغايرت داشته و نو باشد.

تفاوت معناى تفسير و تاءويل

س 339- فرق بين تفسير و تاءويل چيست ؟
ج - تفسير از قبيل معانى الفاظ است ؛ ولى تاءويل اين گونه نيست . توضيح آنكه : تفسير عبارت است از بيان معانى الفاظ و آيات قرآن و پرده داشتن از مقاصد و مداليل آنها؛ ولى تاءويل در اصطلاح قرآن به معناى (مدلول خلاف ظاهر) (چنانكه معروف است ) نيست ، بلكه تاءويل هر چيز همان حقيقتى است كه منشاء و سرچشمه آن چيز است به گونه اى كه به نحوى تحقق دهنده ، و حاكى از آن ، و به نحوى آن را در بردارد. مثلا خداوند متعال درباره وزن و كيل مى فرمايد: و اءوفوا الكيل اذا كلتم ، و زنوا بالقسطاس المستقيم ك ذلك خير و اءحسن تاءويلا. (اسراء: 35) - و چون پيمانه مى كنيد، پيمانه را تمام دهيد، و با ترازوى درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام تر است .
ميزان و ترازو و وزن كردن و كيل نمودن حقيقتى است كه نشان از بالا بودن سطح فكر و اقتصاد جامعه ، و حكايت از مترقى بودن وضع زندگى اجتماعى افراد آن مى كند، و واضح است كه در ترازو و كشيدن و كيل كردن لفظى در كار نيست ، تا تاءويل آنها از قبيل معناى خلاف ظاهر آن لفظ باشد.
در قضيه حضرت يوسف عليه السّلام نيز وقتى كه پدر و مادر و برادران آن حضرت در مقابل او به سجده افتادند، فرمود: هذا تاءويل رؤ ياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا. (يوسف 100)
- اين است تاءويل خواب پيشين من ك كه پروردگارم حقيقتا آن را راست گردانيد.
حضرت يوسف عليه السّلام به خاك افتادن والدين و يازده برادر خود را كه حقيقتى خارجى است ، در خواب به صورت سجده يازده ستاره ، آفتاب و ماه ديده بود، كه حكايت از سجده آنان در برابر وى مى كرد، و سجده آنان تاءويل رؤ ياى حضرت يوسف بوده است ؛ بنابراين ، رؤ ياى حضرت يوسف عليه السّلام لفظ نبود تا معناى خلاف ظاهر داشته باشد و گفته شود تاءويل از قبيل معناى خلاف ظاهر لفظ است .
و اساسا رؤ يا و خواب ديدن از قبيل الفاظ نيست تا معناى ظاهر و يا خلاف ظاهر داشته باشد، بلكه تاءويل خواب ، حقيقتى است خارجى و عينى (به خاك افتادن والدين و برادران ) كه در خواب به صورت واقعيت مخصوص ديده مى شود.
در قصه حضرت موسى و خضر عليهماالسلام نيز پس از آنكه حضرت خضر عليه السّلام كشتى را سوراخ نمود و پسر را كشت و ديوار را درست كرد و حضرت موسى عليه السّلام اعتراض نمود، حضرت خضر عليه السّلام حقيقت مطلب و غرض اصلى كارهايى را انجام داده بود، بيان نمود، و تاءويل آنها را بازگو كرد و فرمود: ساءنبك بتاءويل مالم تستطع عليه صبرا. (كهف : 78)
- به زودى تو را از تاءويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت .
و يا فرمود: ذلك تاءويل مالم تسطع عليه صبرا. (كهف : 82)
- اين بود تاءويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى .
پر واضح است كه در اين داستان حقيقت و منظور واقعى فعل ، كه به منزله روح آن فعل است و به صورت فعل ظهور كرده است (تاءويل ) ناميده شده است . و از قبيل معناى خلاف ظاهر نيست .
بر اين پايه ، تاءويل در قرآن به معناى حقايق و واقعيات خارجى است كه رؤ يا ك يا فعل و واقعه خارجى از آن حكايت مى كند، و يا حامل آن است ، نه از قبيل معنايى كه لفظى داشته باشد و از قبيل معناى خلاف ظاهر باشد، چنانكه معروف است و اكثر چنين پنداشته اند.

معناى تاءويل

س 340- دليل كسانى كه قرآن را برخلاف ظاهر لفظ آن تاءويل مى كنند، چيست ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاءويله . (آل عمران : 7)
- اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلب تاءويل آن (به دلخواه خود) از متشابه آن پيروى مى كنند.
عده اى به منظور فتنه انگيزى بين مسلمانان ، حقايق دينى را به گونه اى برخلاف واقع وانمود مى كنند. مانند اينكه نماز نمى خوانند، ولى وقتى از آنان پرسيده مى شود كه چرا نماز نمى خوانيد؟ مى گويند دل بايد پاك باشد، همين كافى است . اين در حقيقت ناديده گرفتن و انكار معانى قرآن و ثواب اعمال ، و برگرداندن همه به پاكى دل ، و توجيهى براى ارتكاب منكرات است . در حالى كه دل و اعضا و جوارح ديگر ارتباط مستقيم با هم دارند، و اگر حقيقتا دل پاك باشد، افعالى كه از اعضاى انسان سر مى زند پاك خواهد بود، و بالعكس ، چنانكه خداوند سبحان مى فرمايد:
(ولكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعملون
(انعام :43)
- ولى دلهاى آنها سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى دادند برايشان آراسته است .

س 341- آيا تاءويل همان حمل كردن لفظ بر معناى خلاف ظاهر است ؟
ج - معناى تاءويل قرآن ، غير از تاءويل متعارف است كه ما مى گوييم . تاءويل قرآن از قبيل معناى لفظ نيست ، از قبيل حقايق است . براى نمونه خداوند سبحان مى فرمايد:
(بسم الله الرحمن الرحيم ، حم و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى اءم الكتاب لدينا لعلى حكيم
(زخرف : 1 4)
به نام خداوند رحمتگر مهربان ، حاء ميم ، سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را قرآنىعربى قرار داديم باشد كه بينديشيد، براستى كه آن در كتاب اصلى ( لوح محفوظ) بهنزد ما سخت والا و استوار است .