آشنايى با اديان بزرگ

حسين توفيقى

- ۶ -


8- مسيحيت

1- عصر ظهور عيسى (ع )

حضرت عيسى مسيح (ع ) در نقطه اى ازجهان متولد شد كه به تازگى زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين يكى از آخرين سرزمينهايى بود كه به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شكل نامطلوبى زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاى بى فرجامى در گوشه و كنار فلسطين برخاست ، ولى بى رحمانه شكست خورد، ولى بعدا شاگردان و پيروان او با عزمى استوار به نشر آيين وى پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاى پيشين را به خود جلب كرد.

2- پيشگويى ظهور عيسى (ع )

در جهان چند مجموعه دينى يافت مى شود؛ مثلا اديان ابراهيمى يك مجموعه و اديان هند و چين مجموعه ديگرى يا تشكيل مى دهند. هر دينى كه متاءخر است ، ادعا مى كند كه ظهور آن در اديان قبلى مجموعه خودش پيشگويى شده است . از اين رو، مسيحيان از گذشته هاى دور در تلاش بوده اند پيشگويى ظهور حضرت عيسى (ع ) را در عهد عتيق يعنى كتاب يهوديان پيدا كنند. از آنجا كه در هيچ جاى كتاب عهد عتيق نام عيسى بن مريم (ع ) نيامده است ، مسيحيان براى نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتى زده اند تا پيشگوييهاى ديگرى را كه در آن كتاب يافت مى شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در انجيل متى فراوان است و به همين دليل ، گفته مى شود كه انجيل متى براى ارشاد يهوديان نوشته شده است .

مسيحيان مقدار زيادى از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسى (ع ) مربوط مى كنند كه از ديدگاه قرآن كريم اشتباهى بيش نيست (نساء: 157).

3- سرگذشت عيسى (ع )

پيروان اديان الهى به بركت اعتقادات دينى نسبت به وجود تاريخى فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبى برخوردارند، ولى يكى از دغدغه هاى دانشمندان غير متدين به وجود تاريخى انبياء (ع ) مربوط مى شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشكيك پيرامون وجود تاريخى حضرت عيسى (ع ) را چنين گزارش ‍ مى دهد:

آيا عيسى وجومد داشته است ؟ آيا تاريخ زندگى بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اى مانند افسانه هاى خدايان مشركان نبوده است ؟ از مدتى پيش ، يعنى در قرن هجدهم ، به طور خصوصى درباره احتمال اسطوره بودن عيسى بحث مى كردند. دانشمندى به نام ولنى در كتاب ويرانه هاى امپراطورى به سال 1790 همين شك را ابراز مى داشت . هنگامى كه ناپلئون در سال 1808 با يك نويسنده نامدار آلمانى به نام ويلند ملاقات كرد، درباره سياست يا جنگ چيزى از او نپرسيد، بلكه سؤ ال كرد آيا وى به تاريخى بودن عيسى معتقد است يا نه ؟(32)

به نقل متى و لوقا، عيسى در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت كيلومترى اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسى (ع ) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادى است ، ولى تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعى ، دشوار مى نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادى بوده است . مادرش ، مريم نامزد نجارى از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسى در آغاز هر يك از انجيلهاى متى و لوقا آمده است . مرقس و يوحنا كه اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفى نمى زنند و فقط به ناصره اشاره مى كنند (مرقس 1:9 و يوحنا 1:45-46، رك .:يوحنا 7:42). در انجيل متى مى خوانيم :

(18) اما ولادت عيسى مسيح چنين بود كه چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنكه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون كه مردى صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهانى رها كند (20) اما چون او در اين چيزها تفكر مى كرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وى ظاهر شده گفت : (اى يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا كه آنچه در وى قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسرى خواهد زائيد و نام او را عيسى خواهى نهاد زيرا كه او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.) (22) و اين همه براى آن واقع شد تا كلامى كه خداوند به زبان نبى گفته بود تمام گردد (23) كه اينك باكره آبستن شده ، پسرى خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند كه تفسيرش اين است : خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان كه فرشته خداوند بدو امر كرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسى نام نهاد (متى 1:18-25).

پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناى آن نجات خداست . يوناييان و روميان آن را به يسوس 8 تبديل كردند و در زبان عربى عيسى شد.

از احوال حضرت عيسى در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمى چيزى مذكور نيست . اينكه در حدود سى سالگى براى دريافت تعميد نزد حضرت يحيى (ع ) رفت ، نشان مى دهد كه احتمالا وى پيش از آن با فرقه اسنى و زاهدان آشنا بوده است .

در اناجيل ، ذكرى از برادران و خواهران عيسى به ميان آمده است . به عقيده مسيحيان كاتوليك و ارتدوكس ، مريم تا آخر عمر، باكره بود و در نتيجه ، محال است عيسى برادرانى به معناى دقيق كلمه داشته باشد. ايشان كلام انجيل را تاءويل مى كنند. ولى مسيحيان پروتستان به تفسير لفظى اين عبارات گرايش دارند و مى گويند: درست است كه عيسى از مريم باكره به دنيا آمد، ولى مريم و يوسف نجار پس از تولد وى ، زندگى زناشويى طبيعى داشته اند و از اين طريق ، فرزندانى براى ايشان به دنيا آمده اند. عبارتى از انجيل متى كه قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مى كند.

قرآن مجيد به برخى از معجزات عيسى در كودكى ، از قبيل زنده كردن پرنده هايى كه از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مى كند. اين موارد در برخى انجيلهاى اپوكريفايى آمده است .

4- يحياى تعميد دهنده

اندكى پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسى مسيح (ع )، حضرت يحيى بن زكريا (ع )، پيامبر جوان و پرآوازه بنى اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام كرد و به موعظه مردم پرداخت . اين پيامبر به مردم مى گفت : (توبه كنيد، زيرا ملكوت آسمان نزديك است ) (متى 3:2، 1:4، لوقا 3:3).

از ديدگاه بنى اسرائيل ، ملكوت آسمان گونه اى حكومت الهى بود كه آرمان مقدس آنان به شمار مى رفت . به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف ) يحياى تعميد دهنده در دعوت خود موفقيت چشمگيرى به دست آورد و تاءثير عميقى بر مردم گذاشت به طورى كه همه طبقات اجتماعى ، گروه گروه ، نزد او مى آمدند و توبه مى كردند و وى آنان را غسل تعميد مى داد.

اندك اندك حضرت يحيى با هيروديس تيتراخ ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندى به فرمان وى سر او را در زندان بريدند (متى 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9).

هنگامى كه حضرت عيسى خبر دستگيرى حضرت يحيى را شنيد، شهر خود، ناصره را ترك كرد و به شهر كفرناحوم در كنار درياچه جليل آمد.

(23) و عيسى در تمام جليل مى گشت و در كنايس ايشان تعليم داده ، به بشارت ملكوت موعظه همى نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مى داد (24) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضانى كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد (25) و گروهى بسيار از جليل و ديكاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متى 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)

حضرت عيسى (ع ) نيز مانند حضرت يحيى (ع ) تا زمانى كه به عنوان يك پيامبر در مورد نزديك شدن ملكوت آسمان پيشگويى مى كرد، مشكلى با مردم نداشت و پذيرش پيام امو چشمگير بود. بسيارى از كسانى كه به آن حضرت ايمان مى آوردند، يقين داشتند كه وى به زودى پادشاه يك آرمانشهر خدايى خواهد شد. رهبران يهود هنگامى با حضرت عيسى به مخالفت برخاستند كه مشاهده كردند وى آرزوى آنان براى قيام يك مسيح فاتح را برنمى آورد و از سوى ديگر او بر ضد ناهنجاريهاى اخلاقى و رفتارهاى ناپسند آنان به ستيز برخاسته است .عيسى مسيح (ع ) به تكرار، حضرت يحيى (ع ) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيك وى بهره برده است (متى 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8).

5- قيام عيسى (ع )

حضرت عيسى (ع ) دنباله كار حضرت يحيى (ع ) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملكوت خداوند آغاز كرد. وى ارشاد و رهبرى مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در كنيسه هاى نواحى مجاور به ايراد موعظه پرداخت . لوقا مى گويد: به جليل برگشت و در كنيسه ها به موعظه پرداخت :

روح خداوند بر من است زيرا كه مرا مسح كرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگارى و كوران را به بينايى موعظه كنم و تا كوبيدگان را آزاد سازم (لوقا 4:18).

هنگامى كه عيسى به سى سالگى رسيد، به بشارت دادن آغاز كرد. تعليم اساسى وى دو بخش داشت :

1. توبه كنيد؛ يعنى از گناه دست برداريد و به سوى خدا برگرديد؛

2. ولايت و سرپرستى خدا (ملكوت آسمان ) را بر زندگى خود پذيرا شويد.

عيسى ، علاوه بر وعظ و تعليم ، امور زير را انجام مى داد:

1. اجراى معجزات و شفاى بيماران به قدرت خدا؛

2. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها؛

3. بخشودن گناهان به نام خدا؛

4. تسلى دادن بيماران ، ماتميان و بينوايان ؛

5. همنشينى با گناهكاران ؛

6. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماى شريعت ؛

7. پيشگويى يك گرفتارى جهانى كه در آن پيروزى از آن خدا خواهد بود؛

8. بنيانگذارى گروهى از شاگردان كه مانند او سلوك كنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشكيل شد.

6- عيساى انقلابى

با مطالعه اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه حضرت عيسى (ع ) يك فرد انقلابى بوده و براى پيروز كردن ستمديدگان بر ستمكاران تلاش ‍ مى كرده است . البته نبايد فراموش كرد كه مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مى گفتند كه هدف وى مسائلى ملكوتى بوده و كشته شدن او براى كفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين ديدگاه با اناجيل هماهنگى زيادى ندارد، ولى با نوشته هاى پولس موافق است . اينك نمونه هايى از كارهاى انقلابى و سياسى وى :

1-6- نفوذ در تشكيلات دشمن

حضرت عيسى مسيح (ع ) با آنكه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشكار كنند، باز هم در مسير اهداف والاى رسالت به يك تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراى يهود (سنهدرين ) شركت كند. گر چه كسى نمى داند نقش اين شاگرد كه انكار ظاهرى حضرت مسيح (ع ) را ايجاب مى كرده است چه بوده ، اما طبيعى به نظر مى رسد كه او توطئه هاى شورا و خيانت يهوداى اسخريوطى را به آن حضرت گزارش داده باشد.

سرانجام هنگامى كه عيسى مسيح (ع ) در ظاهر دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز كه همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاكم رفت و به ظاهر جسد عيسى مسيح (ع ) را از وى تحويل گرفت و آن را با تحليل زياد به خاك سپرد.

انجيل نويسان او را اين گونه معرفى كرده اند:

شخص دولتمند از اهل رامه ، يوسف نام كه او نيز از شاگردان عيسى بود (متى 27:57-60).

يوسف نامى از اهل رامه كه مردى شريف از اعضاى شورا و نيز منتظر ملكوت خدا بود (مرقس 15:43).

يوسف نامى از اهل شورا كه مردى نيكو و صالح بود كه در راءى و عمل ايشان مشاركت نداشت و از اهل رامه ، بلدى از بلاد يهود بود و انتظار ملكوت خدا را مى كشيد (لوقا 23:50-53).

يوسف كه از اهل رامه و شاگرد عيسى بود، ليكن مخفى به سبب ترس يهود (يوحنا 19:38).

2-6- تعميد در خون

حضرت مسيح (ع ) در گفتارى شوق آميز واژه مقدس تعميد را براى بيان آرزوى شهادت در راه خدا - كه تعميد در خون است - به كار مى برد (مانند وضوى خون در ادبيات اسلامى ). همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناى شهادت آمده است . در اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مى خورد (متى 2:11، مرقس ‍ 1:8، لوقا 3:16). تعبير صبغة الله در قرآن كريم (بقره 138) نيز به نظر گروهى از مفسران به معناى تعميد الهى است .

(49) من آمده ام تا آتشى در زمين افروزم ، پس چه مى خواهم اگر الآن در گرفته است (50) اما مرا تعميدى است كه بيابم و چه بسيار در تنگى هستم تا وقتى كه آن به سر آيد (51) آيا گمان مى بريد كه من آمده ام تا سلامتى بر زمين بخشم ، نى بلكه به شما مى گويم تفريق را (52) زيرا بعد از اين پنج نفر كه در يك خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد (53) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا 12:49-53).

3-6- صليب شهادت

مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسى مسيح (ع ) در راه گناهان بشر نشان صليبى به گردن مى آويزند. حضرت عيسى بارها به تاءكيد گفته است كه پيرو واقعى او كسى است كه صليب خود را بردارد وبه دنبال او برود. از اين سخن مى توان به روشنى دريافت كه سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگى آن حضرت باز مى گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست . اين سنت بايد به (انكار خويشتن ) و اعلام آمادگى براى شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه كه مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامى به نشانه آمادگى براى شهادت در راه خدا كفن مى پوشيدند. همچنين دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت (ع )، در اشاره به جانبازيهاى خود، گفته است : (من پنجاه سال است كه چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاكنون كسى را نيافته ام كه مرا بر آن بياويزد.) (33)

(25) و هنگامى كه جمعى كثير همراه او مى رفتند روى گردانيده بديشان گفت : (اگر كسى نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران ، حتى جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمى تواند بود (27) و هر كه صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمى تواند شاگرد من گردد.) (لوقا 14:25-27).

(34) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت : (هر كه خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انكار كند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد (35) زيرا هر كه خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاك سازد و هر كه جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.) (مرقس ‍ 8:34-35، متى 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25).

4-6- شمشير به جاى سلامت

مردم آسايش طلب تصور نادرستى از مسيحاى موعود داشتند. حضرت عيسى مسيح (ع ) به منظور تصحيح انديشه هاى آنان ، هدف رسالت خويش را به روشنى اعلام كرد:

(34) گمان مبريد كه آمده ام تا سلامتى بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتى بگذارم بلكه شمشير را (35) زيرا كه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم (36) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متى 10:34-36).

5-6- دعوت به دفاع مسلحانه

هنگامى كه تعقيب و دستگيرى حضرت مسيح (ع ) قطعى و نزديك شد و دانست كه با وى همچون يك مجرم رفتار خواهند كرد، براى دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد، اما پاسخ مساعدى نشيند:

(36) پس به ايشان گفت : (...كسى كه شمشير ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد (37) زيرا به شما مى گويم كه اين نوشته (يعنى پيشگويى ) در من بايد به انجام رسد يعنى با گناهكاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعنى واقع مى شود).) (38) گفتند: (اى خداوند اينك دو شمشير.) به ايشان گفت : (كافى است .) (لوقا 22:36-38).

از آنجا كه ياران عيسى به سبب تصور نادرست خود از مسيحاى موعود براى او خطرى احساس نمى كردند، فرمان مؤ كد وى را براى خريدن شمشير جدى نگرفتند. اما هنگامى كه (جمعى كثير با شمشيرها و چوبها) به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پى مى بردند. ولى به علت فقدان آمادگى قبلى ، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحرانى بى نتيجه بود و موجب قصاص مى گرديد. از اين رو، حضرت مسيح (ع ) در آن شرايط آنان را از اين كار منع كرد: (34)

(51) ناگاه يكى از همراهان عيسى (يعنى شمعون پطرس ) دست آورده ، شمشير خود را از غلاف كشيده ، بر غلام رئيس كهنه زد و گوشش را از تن جدا كرد (52) آنگاه عيسى وى را گفت : (شمشير خود را غلاف كن زيرا هر كه شمشير گيرد به شمشير هلاك شود.) (متى 26:51-52، مرقس ‍ 14:47، لوقا 22:50-51، يوحنا 18:10-11).

6-6- تحقير پادشاه

حضرت عيسى مسيح (ع ) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگرى و سنگدلى او كه قاتل حضرت يحيى (ع ) بود، هيچ باك و پروايى نداشت :

(31) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده ، به وى گفتند: (دور شو و از اينجا برو زيرا كه هيروديس مى خواهد تو را به قتل رساند.) (32) ايشان را گفت : (برويد و به آن روباه گوييد اينك امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان ) بيرون مى كنم و مريضان را صحت مى بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه ) كامل خواهم شد (33) ليكن مى بايد امروز و فردا و پس فردا (براى انجام رسالت ) راه مى روم زيرا كه محال است نبيى بيرون از اورشليم كشته شود.) (لوقا 13:31-33).

برخورد حضرت مسيح (ع ) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولى پس از وى پولس اطاعت از فرمانروايان را توصيه كرد:

(1) هر شخص مطيع قدرتهاى برتر بشود زيرا كه قدرتى جز از خدا نيست و آنهايى كه هست از جانب خدا مرتب شده است (2) حتى هر كه با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر كه مقاومت كند، بر خود آورد (3) زيرا از حكام عمل نيكو را خوفى نيست ، بلكه عمل بد را. پس اگر مى خواهى كه از آن قدرت ترسان نشوى ، نيكويى كن كه از او تحسين خواهى يافت (4) زيرا خادم خداست براى تو به نيكويى ، ليكن هرگاه بدى كنى بترس ؛ چون كه شمشير را عبث برنمى دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب ، انتقام از بدكاران مى كشد (5) لهذا لازم است كه مطيع او شوى نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز (6) زيرا كه به اين سبب باج نيز مى دهيد؛ چون كه خدام خدا و مواظب در همين امر هستند (7) پس حق هر كس را به او ادا كنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس ‍ رسول به روميان 13:1-7).

7-6- خدا و قيصر

گفته مى شود كه در اناجيل آمده است : (كار قيصر را به قيصر واگذاريد و كار خدا را به خدا.) بايد دانست كه (اولا) عبارت مذكور در اناجيل به اين شكل است : (مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا)، (ثانيا) اين سخن به چيزى دلالت نمى كند، زيرا حضرت مسيح (ع ) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است :

(20) و مراقب او بوده ، جاسوسان فرستادند كه خود را صالح مى نمودند تا سخنى از او گرفته ، او را به حكم و قدرت والى بسپارند (21) پس از او سؤ ال نموده گفتند: (اى استاد مى دانيم كه تو را به راستى سخن مى رانى و تعليم مى دهى و از كسى رودارى نمى كنى ، بلكه طريق خدا را به صدق مى آموزى (22) آيا بر ما جايز هست كه جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟ (23) او چون مكر ايشان را درك كرد بديشان گفت : (مرا براى چه امتحان مى كنيد؟) (24) دينارى به من نشان دهيد (آنان دينارى را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از كيست ؟) ايشان در جواب گفتند: (از قيصر است .) (25) او به ايشان گفت : (پس مال قيصر را به قيصر رد كنيد و مال خدا را به خدا.) (26) پس چون نتوانستند او را به سخنى در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ، ساكت ماندند (لوقا 20:20-26، متى 22:15-22، مرقس 12:13-17).

8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان

حضرت عيسى مسيح (ع ) رهبران دينى خودپسند، رياكار و دنياپرست را به شدت سرزنش مى كرد. همين امر آنان را برانگيخت تا براى نابودى آن حضرت توطئه و اقدام كنند. برخى از سخنان او در اين باب چنين است :

(...(13) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه در ملكوت آسمان را به روى مردم مى بنديد زيرا خود داخل آن نمى شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مى شويد (14) واى بر شمااى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا خانه هاى بيوه زنان را مى بلعيد و از روى ريا نماز را طويل مى كنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت (15) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار زيرا كه بر و بحر را مى گرديد تا مريدى پيدا كنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مى سازيد...(29) واى بر شما اى كاتبان و فريسيان رياكار كه قبرهاى انبيا را بنا مى كنيد و مدفنهاى صادقان را زينت مى دهيد (30) و مى گوييد اگر در ايام پدران خود مى بوديم ، در ريختن خون انبيا با ايشان شريك نمى شديم (31) پس ‍ برخود شهادت مى دهيد كه فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز كنيد (33) اى ماران و افعى زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد كرد...) (متى 23:1-36، لوقا 11:39-54).

9-6- نمايش قدرت

حضرت عيسى مسيح (ع ) گفت :

(27) (زيرا كه پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خويش به اتفاق ملائكه خود و در آن وقت هر كسى را موافق اعمالش جزا خواهد داد (28) هر آينه به شما مى گويم كه بعضى در اينجا حاضرند كه تا پسر انسان را نبينند كه در ملكوت خود مى آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد.) (متى 16:27-28، مرقس 9:1، لوقا 9:26-27).

سرانجام آن حضرت در واپسين روزهاى زندگى خود در ميان استقبال پرشور منتظران ملكوت آسمانى در حالى كه بر كوه الاغى سوار بود وارد شهر قدس شد. از جمله شعارهايى كه در آن جمع به گوش مى رسيد، اين بود: (مبارك باد پادشاه اسرائيل كه به اسم خداوند مى آيد.)

(39) آنگاه بعضى از فريسيان از ميان بدو گفتند: (اى استاد شاگردان خود را نهيب نما.) (40) او در جواب ايشان گفت : (به شما مى گويم اگر اينها ساكت شوند هر آينه سنگها به صدا آيند.) (لوقا 19:39-40).

وى با شكوه و جلال فراوان به معبد پا نهاد و آن مكان مقدس را از كسانى كه به خريد و فروش مشغول بودند، پاكسازى كرد. شايد برخى مردم انتظار داشتند مسيحاى موعود بر اسب سوار شود و تخت پادشاهان ستمكار را واژگون سازد، اما تنها كارى كه حضرت عيسى مسيح (ع ) در آن شرايط انجام داد اين بود كه بر كره الاغى عاريتى سوار شد و پس از ورود به معبد، (تختهاى صرافان و كرسيهاى كبوتر فروشان را واژگون ساخت ) (متى 21، مرقس 11، لوقا 19 و يوحنا 12).

در واقع حضرت مسيح (ع ) با كار خود جامعه بنى اسرائيل را آزمايش ‍ كرد و پس از مشاهده مخالفت آشكار فريسيان با اقدامات اصلاحى او در معبد، دانست كه شرايط براى انقلاب فراهم نيست . از اين رو، پس از عتاب فراوان ، شهر قدس را مخاطب قرار داد و گفت :

(37) (اى اورشليم ، اورشليم ، قاتل انبيا و سنگسار كننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع كنم ، مثل مرغى كه جوجه هاى خود را زير بال خود جمع مى كند و نخواستيد (38) اينك خانه شما براى شما ويران گذارده مى شود (39) زيرا به شما مى گويم از اين پس مرا نخواهيد ديد تا بگوييد مبارك است او كه به نام خداوند مى آيد.) (متى 23:37-39، لوقا 13:34-35).

10-6- تكميل تورات

حضرت عيسى مسيح (ع ) در موعظه بر روى كوه ، رسالت خود را چنين شرح داد:

(17) گمان مبريد كه آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم ، نيامده ام تا باطل بنمايم ، بلكه تا تمام كنم (18) زيرا هر آينه به شما مى گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه اى با نقطه اى از تورات هرگز زايل نخواهد شد، تا همه واقع شود (19) پس هر كه يكى از اين احكام كوچكترين (يعنى جزئى ترين حكم تورات ) را بشكند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملكوت آسمان كمترين شمرده خواهد شد؛ اما هر كه به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملكوت آسمان بزرگ خواندهم خواهد شد...(38) شنيده ايد كه گفته شده است چشمى به چشمى و دندانى به دندانى (39) ليكن من به شما مى گويم با شرير مقاومت مكنيد، بلكه هر كه به رخساره راست تو طپانچه زند ديگرى را نيز به سوى او بگردان ...) (متى 5:17-48).

برخى از افراد عبارت فوق را به معناى تسليم در برابر ستمكاران و پذيرش ستم آنان دانسته اند، اما مى توان گفت كه اين سخن يك توصيه اخلاقى مبالغه آميز است و تنها به عفو و بخشايش در امور شخصى دلالت مى كند. دستورهاى اكيد و فراوانى مانند آن ، مبنى بر صبر و عفو بدكاران و سلام دادن به افراد بى فرهنگ و بزرگوارى ورزيدن برابر ناهنجاريهاى ايشان در قرآن مجيد و احاديث اسلامى يافت مى شود و سيره اولياى الهى بر آن گواهى مى دهد.(35)

حضرت اميرالمؤ منين على (ع ) يكى از صفات پسنديده انسان تقواپيشه را اين مى داند كه از كسى كه به او ستم روا داشته ، گذشت مى كند: (يعفو عمن ظلمه و يعطى من حرمه و يصل من قطعه .) (36) همچنين آن حضرت در نامه به امام حسن مجتبى (ع ) به امورى از اين قبيل سفارش مى كند و مى افزايد: (نبايد اين دستور العمل را در غير مورد آن ، يا نسبت به كسى كه شايسته آن نيست ، اجرا كرد.) (37) در روايتى نيز مى خوانيم كه امام جعفر صادق (ع ) همين عبارت مربوط به طپانچه زدن را به حضرت مسيح (ع ) است . (38)در موردى ديگر از انجيل مى خوانيم :

(21) آنگاه پطرس نزد او آمده ، گفت : (خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، مى بايد او را آمرزيد آيا تا هفت مرتبه ؟) (22) عيسى بدو گفت : (تو را نمى گويم تا هفت مرتبه ، بلكه تا هفتاد هفت (70*7) مرتبه ) (متى 18:21-22، لوقا 17:3-4).

به گفته يوحنا، هنگامى كه حضرت عيسى مسيح (ع ) را دستگير كردند، يكى از دشمنان به او طپانچه زد. آن حضرت فورا اعتراض كرد و گفت : (براى چه مى زنى ؟) (يوحنا 18:22-23).

همچنين ، با آنكه حضرت مسيح (ع ) عدم مقاومت در برابر شرير را توصيه كرده ، شاگردان و پيروان وى اين سفارش را مربوط به امور شخصى مى دانستند و در برابر زورگويان كاملا مقاومت مى كردند (شرح اين مقاومتها در كتاب اعمال رسولان آمده است ). آنان براى اينكه بتوانند در برابر پادشاهان و دشمنان دين ايستادگى كنند به درگاه الهى چنين دعا كردند:

(24) (خداوندا، تو آن خدا هستى كه آسمان و زمين و دريا و آنچه را در آنهاست آفريدى ... (27) زيرا كه فى الواقع بر بنده قدوس تو عيسى كه او را مسح كردى ، هيروديس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاى اسرائيل با هم جمع شدند (28) تا آنچه را كه دست و راءى تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند (29) الآن اى خداوند به تهديدات ايشان نظر كن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليرى تمام به كلام تو سخن گويند.) (اعمال رسولان 4:24-29).

هنگامى كه بزرگان يهود ديدند تعاليم عيسى منافع آنان را مورد تهديد قرار مى دهد، براى كشتن او توطئه كردند. يكى از شاگردان او به نام يهوداى اسخريوطى به وى خيانت كرد. آنگاه عيسى كه به اتهام توطئه براندازى حكومت استعمارى روم ، تحت تعقيب قرار گرفته بود، به مقامات رومى سپرده شد. به نوشته اناجيل ، وى در آخرين شب زندگى ، عشاى ربانى را با شاگردان خود صرف نظر كرد. پس از شام آخر، مقامات رومى او را دستگير كردند و به محكمه بردند و در آنجا به اعدام محكوم شد.

طبق تعليم اناجيل ، عيسى مصلوب شد، روى صليب مرد و او را دفن كردند. پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند. وى چندين بار براى شاگردان خود ظاهر شد، سپس به آسمان رفت . در روز عيد گلريزان (پنحاهه ، پنطيكاست ) روح القدس در رسولان حلول كرد و پس از ايشان جماعتى را پديد آورد كه در طى قرون و اعصار، رسالت عيسى (ع ) را به دوش داشتند و چون او عمل مى كردند.

7. رسولان

حضرت عيسى مسيح (ع ) در آغاز قيام خويش ، يارانى را برگزيد تا به نشر دعوت وى كمك كنند. اين موضوع در پايان سوره صف آمده است و در اناجيل مى خوانيم :

(18) و چون عيسى به كناره درياى جليل مى خراميد، دو برادر يعنى شمعون مسمى به (پطرس ) و برادرش اندرياس را ديد كه دامى در دريا مى اندازد؛ زيرا صياد بودند (19) بديشان گفت : (از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم ) (20) در ساعت دامها را گذارده ، از عقب او روانه شدند (متى 4:18-20؛ مرقس 1:16-18).

اين ياران را معمولا (شاگردان ) عيسى مى نامند. او دوازده تن از آنان را برگزيد و آنان را (رسول ) ناميد (لوقا 6:13). قرآن مجيد رسولان حضرت عيسى (ع ) را (حوارى ) مى نامد كه در زبان حبشى به همين معنى است . او مى خواست هنگامى كه پيروزمندانه بر كرسى جلال مى نشيند، آنان نيز بر دوازده كرسى بنشيند و بر دوازده بسط بنى اسرائيل داورى كنند (متى 19:28).

نام دوازده رسول حضرت عيسى (ع ) در اناجيل (متى 10:2-4؛ مرقس ‍ 3:16-19؛ لوقا 6:14-16؛ اعمال رسولان 1:13) از اين قرار است .

1. شمعون (پطرس )؛

2. اندرياس (برادر پطرس )؛

3. يعقوب (پسر زجبدى )؛

4. يوحنا (برادر يعقوب )؛

5. فيليپس ؛

6. برتولما؛

7. توما؛

8. متى ؛

9. يعقوب (پسر حلفى )؛

10. تدى (به گفته لوقا: يهودا برادر يعقوب )؛

11. شمعون غيور؛

12. يهوداى اسخريوطى .

به گفته اناجيل ، همان طور كه عيسى پيشگويى كرده بود، همه رسولان در مورد او لغزش خوردند و هنگام دستگيرى وى ، او را رها كردند و گريختند. يهوداى اسخريوطى نيز قبلا با مراجعه به بزرگان يهود، براى كمك به دستگيرى عيسى اعلام امادگى كرده بود و به همين منظور، وى را به آنان نشان داد و در مقابل آن پولى گرفت . پس از رفتن حضرت عيسى ، يازده رسول ديگر با انتخاب فردى به نام (مقياس )به جاى يهوداى اسخريوطى ، عدد دوازده را كامل كردند (اعمال رسولان 1:15 - 26).

بزرگترين رسول شمعون است كه حضرت عيسى (ع ) وى را (پطرس )يعنى (صخره )ناميد و او را سنگ زير بناى كليسا يعنى جامعه مسيحيت قرار داد:

(18) (و من نيز تو را مى گويم كه تويى پطرس وبر اين صخره ، كليساى خود را بنا مى كنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت (18) و كليدهاى ملكوت آسمان را به تو مى سپارم و آنچه در زمين ببندى ، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايى ، در آسمان كشاده شود.)(متى 16: 18 - 19؛ 21: 15 - 19).

يوحنا در خردسالى رسول شده (يوحنا 13:23 - 25 و 21: 20) و به عقيده مسيحيان ، انجيل خود را در سن پيرى ، در پايان قرن اول نوشته است . متاى رسول نيز يكى از اناجيل را نوشته است . همچنين برخى از رساله هاى عهد جديد به پطرس يوحنا و رسولان ديگر منسوب شده است . چندين انجيل و رساله اپوكريفايى را به رسولان نسبت داده اند و بعضى از جوامع مسيحى سابقه كليساى خود را به برخى از رسولان مى رسانند.

با آنكه حضرت عيسى (ع ) پطرس را به جانشينى خود برگزيده بود، رسول ديگرى به نام (پولس )عملا موقعيت بهترى پيدا كرد و معمار مسيحيت كنونى شد. نام اين شخص در آغاز، (شاؤ ول )بود كه از نامهاى عبرى است و تلفظ يونانى آن (ستولس )مى شود .او پس از قبول مسيحيت ، نام خود با به (پولس ) تغيير داد كه ترجمه يونانى واژه (شاؤ ول )و به معناى (كوچك )است .

وى با آنكه يك يهود متعصب بود، تابعيت رومى داشت و پس از رفتن حضرت عيسى (ع )، به آزار مسيحيان مشغول بود تا اينكه مدعى شد هنگامى كه براى دستگيرى برخى مسيحيان از شهر قدس به دمشق مى رفته است ، نور عيسى را در راه ديده و به دستور او مسيحى شده است (اعمال رسولان 9: 1 - 31).

پولس با شور و نشاط فراوان به تبليغ مسيحيت آغاز كرد و در اين راه بسيار رنج كشيد. او كه مدعى رسالت از جانب حضرت مسيح بود، به مناطق مختلف سفر كرد و مسيحيت را به اطراف درياى مديترانه گسترش ‍ داد. رساله هايى نيز به تازه مسيحيان آن مناطق نوشت و به آنان رهنمود داد. برخى از اين رساله ها در كتاب عهد جديد گرد آمده است .

انديشه هاى تازه پولس ميان رسولان تنش مى آفريد و درگيريهاى وى با پطرس و ساير رسولان ، در كتاب اعمال رسولان و رساله هاى خود او منعكس شده است . وى مى نويسد: (اما چون پطرس به انطاكيه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم ؛ زيرا كه مستوجب ملامت بود.)(رساله به غلاطيان 2: 11).

پولس هنگام برشمردن فضائل خويش و خطرهايى كه در راه تبليغ مسيحيت بر خود هموار كرده است ، به (برادران كذبه )اشاره مى كند و مقصود او رسولانى است كه با انديشه هاى او مخالفت مى كرده اند:

(22) آيا عبرانى هستند، من نيز هستم . اسرائيلى هستند، من نيز هستم . از ذريت ابراهيم هستند، من نيز مى باشم (23) آيا خدام مسيح هستند، چون ديوانه حرف مى زنم من بيشتر هستم . در محنتها افزونتر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مكرر (24) از يهوديان پنج مرتبه ، از چهل يك كم ، تازيانه خوردم (25) سه مرتبه مرا چوب زدند، يك دفعه سنگسار شدم ، سه كرت شكسته كشتى شدم ، شبانه روزى در دريا به سر بردم (26) در سفرها بارها، در خطرهاى نهرها، در خطرهاى دزدان ، در خطرهاى از قوم خود، در خطرها از امتها، در خطرها در شهر، در خطرها در بيابان ، در خطرها در دريا، در خطرها در ميان برادران كذبه (27) در محنت و مشقت ، در بيخوابيها بارها، در گرسنگى و تشنگى ، در روزها بارها، در سرما و عريانى (28) بدون آنچه علاوه بر اينهاست ، آن بارى كه هر روزه بر من است يعنى انديشه براى همه كليساها (29) كيست ضعيف كه من ضعيف كه من ضعيف نمى شوم ؟ كه لغزش مى خورد كه من نمى سوزم (30) اگر فخر مى بايد كرد، آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر مى كنم (31) خدا و پدر عيسى مسيح مسيح خداوند كه تا به ابد متبارك است ، مى داند كه دروغ نمى گويد (32) در دمشق ، والى حارث پادشاه ، شهر دمشقيان را براى گرفتن من محافظت مى نمود (33) و مرا از دريچه اى در زنبيلى از باره قلعه پايين كردند و از دستهاى وى رستم (رساله دوم به قرنتيان 11: 22 - 33).

گفته مى شود كه پولس در حدود سالهاى 64 - 67 در رم درگذشته است . از نظر مسيحيان جمعى از رسولان مانند پطرس و پولس شهيد شده اند. آرامگاه پطرس در تپه واتيكان شهر رم بسيار اهميت دارد و از دير باز مركز مسيحيت كاتوليك بوده است . كليساى (سنت پيتر)و كاخها و باغهاى اطراف آن از زيباترين آثار هنرى جهان است . در كتابهاى تاريخى مستقل هيچ چيز درباره رسولان يافت نمى شود.

8- پايه گذارى كليسا

هر يك از چهار انجيل زندگينامه و مقدارى از سخنان حضرت عيسى (عليه السلام ) را مى آوردند، ولى عمده اهتام آنها به پيام رسانى آن حضرت مربوط مى شود. همچنين داستان مصلوب شدن وى در پايان هر چهار انجيل آمده است . به طورى كه از اناجيل به دست مى آيد، آن حضرت زاهدى پرشور بود كه براى اصلاح جامعه پوسيده و فرسوده فلسطين در عصر خود برنامه گسترده اى داشت و براى اجراى آن نهايت سعى و كوشش را به عمل آورد، ولى موفقيت وى در آن زمان بسيار ناچيز بود. اما به خاطر پايه گذارى كليسا يعنى جامعه مسيحى كه از چند شاگرد تشكيل شده بود، پس از رفتن وى و با گذشت ساليان دراز،اندك اندك دينى كه به وى منسوب بود، پاگرفت . از نظر تاريخ نگاران نقش پولس كه پس از وى مسيحى شد، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است . ولى مسيحيان نقش روح القدس را در اين كار مهم مى دانند.

جامعه مسيحيت كه توصيف آن در كتاب عهد جديد آمده است ، كليساى رسولان ناميده مى شود و مقصود از آن ، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است . اين جامعه از نظر زمانى به تقريب ، فاصله سالهاى 30 تا 100، يعنى از عيد گلريزان تا تدوين آخرين بخش كتاب مقدس را در بر مى گيرد.

جامعه مسيحى نخستين اين گونه بود:

(42) (تازه مسيحيان ) در تعليم رسولان و مشاركت ايشان و شكستن نان و دعاها مواظبت مى نمودند (43) همه خلق ترسيدند و معجزات و علامات بسيار از دست رسولان صادر مى گشت (44) همه ايمانداران با هم مى زيستند و در همه چيز شريك مى بودند (45) و املاك و اموال خود را فروخته ، آنها را به هر كس به قدر احتياجش تقسيم مى كردند (46) هر روزه در هيكل به يك دل پيوسته مى بودند و در خانه ها نان را پاره مى كردند و خوراك به خوشى و ساده دلى مى خوردند (47) و خدا را حمد مى گفتند و نزد تمامى خلق عزيز مى گشتند (اعمال رسولان 2:42- 47).

اين عزت با گذشت زمان ، نخست از جانب يهود و سپس از جانب امپراطورى روم به دشمنى مبدل شد.

در اورشليم جامعه اى از مسيحيان يهودى الاص به رهبرى يعقوب رسول پايه گذارى شد و تعداد افراد آن در همان شهر و سپس در ساير مناطق فلسطين گسترش يافت . فرستادگانى نيز مانند پولس و برنابا بشارت را به اقوام غيريهودى رساندند. به دنبال اين قضيه ، نخستين مورد از مشكلاتى كه پيش روى كليسا قرار داشت ، پديد آمد و اين سؤ ال مطرح شد كه آيا بت پرستان تازه مسيحى ، پيش از آنكه به مسيحيت پذيرفته شوند، بايد به دين و شريعت يهودى گردن نهند يا خير؟ عقيده پولس كه مورد قبول پطرس و يعقوب نيز واقع شد، اين بود كه خدا عيسى را از مردگان برخيزاند و با اين عمل راه براى دوره جديدى از نجات گشوده شد و بر اين اساس ‍ مسيحيان از اين پس به پيروى از شرع يهود ملزم نيستند.

آنگاه مسيحى شدن بت پرستان به بركت تبليغ و تبشير رسولان در همه مناطق امپراطورى روم افزايش يافت و افرادى كه از غيريهوديت به مسيحيت راه يافته بودند، در كليساى مسيحى اكثريت يافتند. جوامع كوچك مؤ منان نيز در شهرهاى امپراطورى از سوريه تا مصر و پس از آن در آناتولى و يونان و سرانجام در ايتاليا به وجود آمدند. بر اساس ‍ منقولات سنتى ، پطرس نخست در اورشليم ، سپس در انطاكيه و سرانجام در رم به رهبرى جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وى در عهد نرون در شهر رم رخ داد.