اخلاق اسلامى جلد ۳

على تهرانى

- ۵ -


سوره توبه آيه 111 ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التورات و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم همانا خدا از مومنان خواسته با جان و مالشان در راه بر پا داشتن دين و عدالت ، مجاهده و نبرد نمايند. پس در اين راه مى كشند و كشته هم مى شوند و بهشت (و وسعت ، سرافرازى ، آزادى و آزادگى) را پاداش آن قرار داده و اين پاداش وعده ثابت خداست و در تورات و انجيل و قرآن (و در تمام اديان الهى و روشهاى انسانى) ثبت است و تخلف ندارد و چه كسى در وفاى به وعده از خدا شايسته تر است پس اى مومنان بر اين معامله (مجاهده با مال و جان در اره خدا و دريافت رستگارى و بهشت) خرسندى كنيد و بدانيد رستگارى بزرگى است .

توضيح :

از اين آيه استفاده مى شود، مبارزه و رزم با كافران و تجاوزگران و سد كنندگان راه آزادى و مانعان از نشر فضايل انسانى و اخلاقى ، در تمام اديان الهى بوده و مخصوص بدين خاص و زمان خاصى نيست بلكه ناموس اصلاح اجتماعى و گسترش عدالت همگانى ، بسته به آن است .

سوره توبه آيه 123 - يا ايها الذين آمنو قاتلوا الذين يلوونك من الكفار و ليجدوا فيكم غلظة و اعلموا ان الله مع المتقين اى گروه مومنان با كافران و ستمگران روى ميزان نزديك بودن و دورتر بودن بشما، كارزار كنيد (و پس از نابود كردن يا اصلاح كردن دسته اى كه نزديكتر بنابود كردن يا اصلاح دسته بعد به پردازيد تا بساط كفر و ستم از روى زمين برچيده شود) و بايد (قبل از شروع جنگ) توانائى و سطوت و صلابت خود را به آنان (در اثر تهيه قواى قدرتمند و سلاح هاى مدرن و كافى) بنمايانيد و بدانيد خدا با پرهيزكاران (در اطاعت از دستورات انقلابى و اصلاحى) است .

توضيح :

از اين آيه استفاده مى شود كه بر مجتمعات اسلامى لازم است پس از تصفيه محيطها خود از كافران و متجاوزان و آتش ‍ افروزان ، در مرزها سرحدات قلمرو اسلامى ، قوا و سلاح هاى كافى متمركز نمايند و بحدى خود را قدرتمند نشان دهند كه كافران و متجاوزان خيال تجاوز را در مغز خود نياورند برنگهدارى از قلمرو اسلامى ، بايد در صدد گسترش آن و رفع كفر و سم و نادرستى از مجتمعات ديگر انسانى باشند و اين معناى جهانى بودن آئين مقدس اسلام و مقدميت جنگ براى صلح كلى جهانى است .

سوره حج آيه 39 تا 41 - اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدير اذن و دستور داده شد. مومنانى كه مورد تجاوز و غصب حقوق و كشتار واقع مى شوند بخاطر آنكه ستم شده اند، برزم برخيزند و همانا خدا بر يارى و پيروز نمودن آنها تواناست .

الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان يقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوى عزيز آنان كسانى هستند كه بخاطر پرستش خداى يگانه (و عدالت و آزادى و آزادگى خواهى) از خانه هاشان رانده شوند (و يا در خانه هاشان محصور و محبوس و مسلوب الاختيار شدند) و اگر خدا با دست مومنان و عدالت خواهان و شر كافران و ظالمان را دفع نمى نمود، كانون هاى پرستش حق و مركزهاى ياد خدا، ويران مى شد و مسلم خدا كسانى را كه بيارى او (و مقابله با ستمگرى) بپاخيزند يارى مى نمايد و (بر پيروزى دادنشان) توانا و (بر همه كس و همه چيز) غالب است .

الذين ان مكنا هم فى الارض اقاموا الصلاة و آتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور اينها چنين افراد شايسته اى هستند كه پس از اقتدار يافتن در زمين مسلط شدن بر كافران و ظالمان ، نماز را بپا مى دارند و زكات مى دهند و امر بمعروف و نهى از منكر مى نمايند و سرانجام هر امرى بسوى اوست (و دماغ گردنكشان و متجاوزان را با دست تواناى مجاهدان خود ساخته بخاك ميمالد).

سوره مائده آيه 33 - انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخرة عذاب اليم همانا يگانه سزاى آنها كه با خدا و رسولش سرجنگ دارند و در زمين كوشش در فساد كارى و مفسده انگيزى مى نمايند، اين است كه يا كشته شوند يا بدار آويخته شوند يا يك دست و يك پاى يكى از يك طرف بدن و ديگرى از طرف ديگر بدن آنان قطع شود يا نفى بلد (تبعيد) شوند تازه اين خوارى و عقوبت آنها است در دنيا و برايشان در آخرت عذاب دردناكى است .

نهج البلاغه عبده چاپ بيروت صفحه 67 - اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اوليائه و هو لباس التقوى و درع الله الحصينة و جنته الوثيقة فمن تركه رغبة عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء و ديث بالصغار و القماة و ضرب على قلبه بالاسداد و اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف همانا جهاد درى از درهاى بهشت است كه خدا براى دوستان خاص خود گشوده و پيراهن پرهيزكارى و زره محكم خدا و سپر مورد اطمينان و حفظ كننده اوست پس هر كس آنرا ترك كند و از انجامش روى گرداند (در اثر وضعى و تكوينى عملش) خدا جامه ذلت و خوارى را بر او مى پوشاند بلا و ناملايمات را بر او احاطه مى دهد و مرد تحقيرها و خوارى ها واقع مى شود و بر قلب بينشش پرده ها مى افتد و بواسطه ترك و ضايع كردن جهاد حقش از او سلب مى شود و مشقت و ذلت بر او مسلط مى شود و از مورد عدالت و انصاف واقع شدن محروم مى گردد.

توضيح :

اين روايت با سندهاى متعدد در كافى و غير آن از كتب احاديث هم نقل شده و از آن استفاده مى شود كه در ناموس خلقت و قانون فطرت ، هر گروهى كه به تن آسانى و دست برداشتن از حقوقشان و نشستن از قيام بر عليه ستمگران و برده سازان ، مبتلا شوند، پست ، خوار، مورد تجاوز و استثمار و در معرض نابودى قرار مى گيرند و اين اثر وضعى و تكوينى رفتار و روش خود آن است كه هيچگاه و در هيچ موقعيت و شرايطى قابل تخلف و اجتناب نيست و تنها با قيام براى احقاق حقوق و حركت براى مبارزه پيگرد براى قلع و فمع ظالمان و بهره كشان ، مرتفع مى شود و بجايشان عدالت ، رفاه ، آسايش ، آزادى و آزادگى جايگزين مى گردد.

وسائل الشيعه جلد 11، صفحه 6، روايت 8 - از حضرت باقر نقل كده كه در نامه اى كه بيكى از خلفاى بنى اميه نوشت ، مرقوم فرمود و من ذلك ماضيع الجهاد الذى فضله عزوجل على الاعمال و فضل عامله على العمال تفضيلا فى الدرجات و المغفرة و الرحمة لانه ظهر به الدين و به يدفع عن الدين و به اشترى الله من المومنين انفسهم و الموالهم بالجنة الخ ازكارهاى بدى كه انجام گرفت از ميان رفتن جهاد است كه خدا آنرا بر تمام اعمال برترى داده و انجام دهنده آنرا بر تمام انجام دهندگان نيكوئى هاى ديگر بمراتب و درجات بلند و آمرزش و بخشايش برترى داده زيرا دين با جهاد آشكار شد و دشمنان دين با جهاد از ميان مى روند و خدا از مومنان خواسته مالهاى خود را در راه جهاد صرف نمايند و جانهاشان را فدا كنند و در پاداش آن بدريافت بهشت و نعمت هاى معنوى و اخروى مفتخر گردند:

مصدر مذكور صفحه 9، روايت 16 - از حضرت صادق از نبى اكرم روايت كرد كه فرمود: اغزوا تورثوا ابنائكم مجدا با دشمنان خدا و خلق جنگ نمائيد تا سعادت ، عزت و آزادگى را باولاد خود به ارث رسانيد.

روايت درباره جهاد با ستمگران و تجاوزكاران و كافران از حد تواتر هم فرا تراست و حقير در رساله "امر به معروف و نهى از منكر" آنرا قريب به پنجاه دسته معرفى كرده ام و نمونه اى از بعضى از آن دسته ها را ذكر و ترجمه نموده ام لذا در اين رساله به همين مقدار اكتفا مى كنم و ذيلا يكى از آياتى كه در اين اواخر بعضى از گويندگان و بعضى از نويسندگان عصر، برايش تفسيرى خام و بى ارتباط با مفاد آن و بر خلاف مسلماتى در اين آئين مقدس ، ارائه مى دهند و قهرا افرادى هم آن سخنان را مى شوند و يا آن نوشته ها را مى خوانند به اشتباه آنان دچار مى شوند، ذكر مى كنم و درباره اش با مستندات معتبر تحقيقى ارائه مى دهم .

سوره بقره آيه 156 - لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يومن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لاانفصام لها و الله سميع عليم اكراهى در دين نيست همانا راه راست و هدايت از راه منحرف و ضلالت (با دليل هاى رسا و نشانه هاى بس واضح) روشن شد، پس هر كس به سركشان و طغيانگران كافر سود و نگرود و تنها بخداى يگانه كرايش نمايد (و احكام و دستوران او را تصديق كند و پيروى نمايد) مسلم به ريسمان محكمى كه پاره نمى شود (به مرامى كه متكفل سعادت دنيوى و اخروى اوست و از تامين سعادتش چيزى فروگذار نكرده) چنگ افكنده و خدا (گفتارهاى همگان را) شنوا (برانديشه هاى همگان) دانا است .

گويندگان و نويسندگان كه بر آنها اشاره كرديم با تمسك به اين آيه گفته اند: در دين اسلام هيچكس را نمى بايد در گرويدن بدين و قبول احكام آن و عمل به وظايف تعيين شده در آن ، اجبار كرد بلكه در اين آئين همه مختارند و مى توانند هر دينى را بخواهند اختيار كنند. فقط مبلغان اسلامى مى بايست اين آئين و احكام آنرا با ادله واضع و گواهان روشن عرضه كنند و در آن صورت در هر كس تمايل به آن پيدايش يافت و خواست به آن مى گرود. و خلاصه در اين آئين يكى از آزاديهاى مورد تصويب ، آزادى در انتخاب مرام و عمل به وظائف دينى است .

ما به اين افراد غرب زده و دموكراسى مآب مى گوئيم : اولا بنا بر اين مى بايد تمام جهادهائى كه در اسلام چه در زمان نبى اكرم و چه پس از او در زمان خلفاى سه گانه واقع شد و به حسب بعضى از روايات و بلكه به حسب تسليم علماى اسلام ، مورد رضايت اميرالمومنان (عليه السلام) بود را، دفاع و جلوگيرى از تهاجم آنها بر مسلمانان معرفى كنند و بديهى است اگر هم توانند نسبت به بعضى از آنها چنين ادعائى را ثابت كنند نسبت به اكثر قريب باتفاق آها اين ادعا هذيانى بيش نيست و بى هيچ شك بايد آنها را جهاد ابتدائى و تهاجمى در راه دعوت به اسلام بدانند و قهرا بايد نبى اكرم و وصى او اميرمومنان را در اقدام بر آنها مسئول بدانند زيرا خداى تعالى از اكراه بر اسلام آوردن بنا بر تفسير خام و نادرستى كه از آيه مذكور كرده اند، نهى فرموده .

بعضى از اينها متوجه اين اشكال شده و خواسته اند از طريق ديگر جنگ ها را دفاع حساب كنند نه تهاجم به اينطور كه گفته اند دفاع از توحيد بوده ولى بى محتوا بودن اين گفته روشن است چه آيا دفاع از توحيد جز اين است كه ، گروهى مجهزا بپا مى خيزند و دست بجنگ مى زنند تا كسانى كه به اختيار خود فكرى غير توحيدى را انتخاب كرده اند، مجبور كنند دست از فكر انتخابى خود بردارند و جبرا فكر توحيدى را بپذيرند و ثانيا به صريح قرآن كريم ، نبى اكرم بر همه انسانها در سراسر جهان و حتى اگر در كرات ديگر وجود داشته باشند تا پايان زندگى انسانها در عالم ماده مبعوث شده . و ما ارسلناك الا كافة للناس سوره سبا آيه 28 - و نفرستاديم تو را مگر بر مردمان تماما، و با جماع امت و دلالت آيات و روايات بسيار، بايد اين آئين مقدس به سراسر جهان انسانى عرضه شود و هركس بپذيرد برادر مسلمانان مى شود و هر كس نپذيرد در صورتى كه اهل كتاب باشد (مانند يهود و نصارى) يا شبهه كتابى بودن در او برود (مانند مجوس) يا بايد جزيه (ماليات سرانه) بدهد و بشرايط ذمه كه در كتب فقهى ذكر شده (كه همه آنها در راه كنترل كردن آن افراد و محدود كردن اختياراتشان مى باشد) عمل نمايد و يا جنگ كند و قهرا بخاطر نپذيرفتن فكر اسلامى كشته شود و اگر از غير اين سه گروه باشد، چاره اى ندارد جز آنكه اسلام بياورد و يا جنگ كند و كشته شود. مرتدان و آنها كه از اين مرام ، بمرام هاى ديگر برگردند، مردانشان كشته مى شوند و زنانشان پس از هر نماز در مقابل صف هاى جماعت مسلمانان شلاق مى خورند تا يا بدامن اين آئين برگردند و يا بميرند. اعمال اجبار بر انسان در اين حكم هم قابل انكار نيست . حدود و تعزيراتى كه بر گناه كاران در اين آئين جارى مى شود بويژه آن حدودى كه به هيچ وجه گناهكار صدمه اى به ديگران نزده و زيانى به كسى وارد نكرده و تنها بر خودش ستم كرده و زيان رسانده ، يكى ديگر از اعمال اجبار بر ترك بدكارى و بر انجام نيكوكارى است و اختيار افراد مملكت اسلامى را محدود مى نمايد. آيا اين حكم : كسى كه در ماه مبارك رمضان روزه اش را عمدا بخورد تا سه روز حاكم شرع با ضربه هاى شلاق او را تنبيه مى كند و در روز چهارم او را مى كشد، محدود كردن اختيار افراد و اجبارشان بر پيروى از احكام شرع مقدس نيست ؟ و بر اين قياس ‍ كن اكثر موارد حدود و تعزيرات اسلامى را ممنوع بودن انتشار نوشته هائى بر عليه اسلام و وجوب جلوگيرى از عرضه آنها و لزوم محو و نابود كردن آنها باسم كتب ضاله در سورت منتشر شدن يكى ديگر از نشانه هاى محدود بودن آزاديها در اسلام است . اساسا يكى از هدفهاى شرايع كه از جانب خداى تعالى فرستاده شده ، كنترل انسانها و محدود كردن آنها بحدود و قوانين الهى است . آئين اسلام هم يكى از آنهاست و در اين راه به حسب جامعيت تكاملى كه دارد از آنها پيشى گرفته و آزاديها را كما و كيفا محدود كرده و علت اين امر هم معلوم است چه انبياء و اولياء براى انسان سازى و سعادت مادى و معنوى آورى برانگيخته شده اند نه براى همسان كردن محيطهاى انسانى با محيطهاى حيوانى و رهانيدنشان از هر قيد و بندى ، آزاديهاى چهارگانه

1 - آزادى انديشه و فكر 2 - آزادى سياسى 3 - آزادى اقتصادى . كه در اين موقعيت (كه ديكتاتورى بس شكننده كوبنده رژيم پهلوى بگور تاريخ رفته) در سر زبانهاست و فكرها را بخود مشغول كرده و آرزوها با بسوى خود معطوف داشته ، از پديده ها و اختراعات فلاسفه موسس و طرفتدار نظام سرمايه دارى دمكراسى است و چنانكه مشهود همگان است ، فسادها و نادرستى ها و اختلافهائى طبقاتى نژادى و طائفه اى را در محيطهاى گسترشش در پى آورده نه از مجعولات و مقبولات نظام اسلامى ، دين الهى فقط آزاديهائى كه با وجود انسانى انسان با تمام ابعاد گوناگونى كه دارد و با ملاحظه نشئة دنيوى و اخرويش منافات ندارد به رسميت مى شناسد و هر آزادى اى كه به چنين وجودى اگر چه نسبت به يكى از ابعاد و يكى از نشئه هايش باشد، زيان برساند، مردود شناخته و جلو آنرا گرفته است . و حكومت اسلامى موظف است با آن مبارزه كند و از فردى كه خواستار آن است ، سلب اختيار نمايد.

كلمه لا اكراه فى الدين كه در سوره و آيه مذكور آمده ، ترجمه اش اين است : اكراه و اجبارى در دين نيست و بديهى است اگر به همين ظاهر ابتدائى كه در ذهن انسان ابتداءا مى آيد، واگذارده شود بر خلاف ضرورت دين و آيات صريحى ديگر است و لذا علماء و محققان اسلامى در تفسير آن و بيان مقصود از آن وجوهى ارائه داده اند كه ما بعضى از آنها را نقل مى نمائيم :

1 - اين آيه شريفه در مقام بيان يك حقيقت واقعى است و آن اين است : دين امرى قلبى و تكوينى است و در صورتى كه از راه دليل روشن براى انسان ثابت نشود و قلبا معتقد به آن نگردد ممكن نيست با فشار و زور در دلش جايگزين گردد و واقعا متدين به آن شود و اگر هم بگويد ايمان آوردم ، نفاق ورزيده و در واقع ايمان ندارد و تنها تلفظ و تظاهر به آن نموده و تنها ديندار واقعى شدن به اين است كه انسان در دلايل روشن و گواهان آشكار كه بر حقانيت اين دين قائم است با نظر بصيرت بنگرد و يقين به حقانيتش در او پيدايش ‍ يابد و قهرا در مقام نهى مسلمانان از دست زدن به اسلحه براى وادار كردن مشركان و كافران به اسلحه آوردن و يا كشته شدن و يا نسبت به كافران كتابى وادار به جزيه دادن نمودن و نيز جلوگيرى از اقدام به امر بمعروف و نهى از منكر با مراتب سه گانه اش (كه بالاخره منجر به اعمال زور و قدرت براى محدود كردن و تحت كنترل در آوردن مفسدان و گناهكاران مى گردد) نيست .

2 - منافقان مى گفتند: مشركان و كافرانى كه اسلام اختيار مى كنند نه بخاطر آن است كه اسلام را بر حق يافته اند بلكه از ترس شمشير نبى اكرم و مسلمانان است و خداى تعالى در جوابشان در اين آيه فرمود: همانا راه درست و هدايت از راه انحراف و ضلالت بوسيله دليل هاى روشنى دليل هاى روشنى كه قرآن كريم و نبى اكرم ارائه مى دهد و نشانه هاى بس واضحى كه بر وجود خداى تعالى و حقانيت اين دين پيش روى همگان جلوه مى كنند، متمايز و روشن شده پس اگر چه در راه دعوت به اين دين ، مسلمانان دست به جهاد ابتدائى تهاجمى مى زنند و مشركان و كافران را به يكى از امورى كه ذكر كرديم وا مى دارند، ولى آنها هم دارنده عقل و فكرند و قهرا با تفكر در دليل هاى روشن و نشانه هاى واضح ، واقعا مسلمان مى شوند نه آنكه (چنانكه شما منافقان مى گوئيد) فقط تظاهر به آن نمايند.

3 - اين جمله تنها درباره كفار اهل كتاب نازل شده و مى خواهد بگويد كه آنها مى توانند قبول جزيه كنند و در دين خود با شرايطى كه بر مراعات آن وادار مى شوند، به اين آئين مقدس نگروند و خلاصه اجبار نمى شوند كه فقط مسلمان شوند.

4 - اين آيه شريفه با آيات جهاد و از جمله آيه 73 - از سوره توبه يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم اى پيامبر ما با كافران و منافقان مجاهده و نبرد كن و بر آنها (با بدست گرفتن اسلحه و كشيدنش بروى آنان) سخت بگير، نسخ شده و بنا بر آنچه حقير در كتاب "طرح كلى نظام اسلامى " بيان داشته ام ، نسخ عبارت است از انشاء حكم مخصوصى در شرايط و موقعيت خاصى بر موضوعى كه پيش از آن داراى حكم مخصوص ديگر در شرايط خاص ديگرى بوده و لذا مقصود از نسخ اين جمله توسط آيات جهاد و آيات امر بمعروف و نهى از منكر نسبت به بعضى از مراتب آن دو و عده اى ديگر از آياتى كه دلالت بر وجود اكراه و اجبار در اين آئين مقدس دارند، اين است كه هنگام ضعف مسلمانان و ناتوان بودنشان از دست زدن به سازندگى فردى و اجتماعى با اعمال قدرت و اسلحه ، تنها به ارشادات و تبليغات و ارائه ادله روشن و گواهان رسا، اكتفا كنند و هنگام قدرت و توانا بودنشان بر جنان فعاليت سازنده و خدائى اى ، اقدام بر آن نمايند. و چقدر بجا و مناسب بود كه چنين نويسندگان و گويندگانى بجاى نسبت دادن اين گونه امور و احكامى كه ضد طبيعت اسلام است به اسلام ، با معرفى صحيح اين آئين و تعيين حدود كمى و كيفى آزاديهاى موجود در اين مطلب مذكور را بيان مى داشتند و همان هدف و غرضى كه در تبليغات ناقص خود داشتند با سبك مذكور و بيان اينكه چون در اين زمان و موقعيت ، مسلمانان راستين توانا بر مبارزات قهر آميز با نادرستى ها و گناهان و وادار كردن مشركان ، كافران و نادرستان بر توحيد، ايمان و درستى نيستند، جاى عمل كردن به لا اكراه فى الدين و رفتار كردن به الميسور لايسقط بالمعسور آن مرتبه از تكليف كه در توانائى انسان است به خاطر توانا نبودن بر مرتبه بالاترش از گردنش برداشته نمى شود و اقدام نمودن بر روشنگرى و ارشاد و تبليغات مسالمت آميز است تا در نتيجه ابتداء در محيط خود، بساختن ملتى اسلامى موفق شوند و سايه نظامى اسلامى را همه جانبه بر آن بگسترانند و سپس با چنين روشنگرى و ارشاد و تبليغات و در صورت توانا شدن با مبارزات قهر آميز، ستم ها، شركها، كفرها، نفاق ها و در يك كلمه نادرستيها را از تمام محيطهاى زيست انسانى بزدايند و سايه يك نظام اسلامى همه جانبه را بر سراسر جهان بگسترانند و جهانيان را داراى يك نظام سياسى ، اجتماعى و اقتصادى نماينده و نا آسودگى ها، دردها، ناملايمات ، مشكلات و در يك كلمه نارسائيهاى مادى و معنوى را براى هميشه ريشه كن نمايند و آنجا است كه وعده حق تعالى به وقوع مى پيوندد و آينده در قلمرو اسلام در مى آيد هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لوكره المشركون سوره صف آيه 9 اوست آنكه فرستاد پيامبرش را با در دست داشتن هدايت و آئين و روش حق و درست تا بر تمام آئين ها و روش هاى ديگر نادرست ، پيروز نمايد اگر چه (فعلا) مشركان و نادرستان (داراى تسلط در محيطها) از آن كراهت داشته باشند (و بر منافع نامشروعشان از چنين پيروزى اى ، بيمناك باشند).

جهاد با دشمنان خارجى كه عبارت است از بذل جان و صرف مال در جنگ با مشركان يا كافران يا مفسدان و ستمگران و طغيانگرانى كه از اطاعت امام (مقام سرپرستى اسلامى) خارج شده اند، به يك اعتبار كه مورد نظر ماست بر چهار قسم است .

1 - جهاد با مشركان و كافران براى مسلمان كردن و يا (اگر كافر كتابى باشند) براى تحت كنترل اسلام در آوردنشان .

2 - جهاد براى دفع مشركان و كافرانى كه از خارج از مرزهاى قلمرو اسلامى ، بر مسلمانان و شهرهاى آنان يورش آورده اند و يا بى اقدام به لشگركشى و بى آنكه مملكت يا شهرى از قلمرو اسلامى را اشغال نظامى كنند، اشغال اقتصادى نموده باشند و استقلال مجد و سعادت آنها را ولو در آينده به خطر افكنده باشند.

3 - جهاد با سركشان و طغيانگرانى كه از اطاعت مقام سرپرست اسلامى

سرپيچى نموده اند ولى هنوز بر عليه مقام سرپرستى اسلامى يا بر عليه احكام اسلام يا بر چپاول اموال و منافع مسلمانان اقدام ننموده اند.

خواه در ظاهر تظاهر به قبول اسلام نمايند و خواه تصريح به مسلمان نبودنشان كنند.

4 - جهاد با همين گروه ستمگر و تجاوز پيشه در صورتى كه بر عليه حكومت اسلامى يا بر عليه احكام اسلام يا بر چپاول اموال و منافع مسلمانان به فعاليت در آمده باشند.

جهاد در صورت اول و سوم جهاد ابتدائى و تهاجمى و معروف به جهاد الدعوت است و داراى شرايطى است كه از جمله آنها اذن و دستور مقام سرپرستى اسلامى است و جهاد در صورت دوم و چهارم كه جهاد دفاعى است ، داراى هيچ شرطى جز توانائى مسلمانان راستين و داراى هدف و انتخاب تاكتيك هاى صحيح دفاعى ، نيست زيرا علاوه بر آنكه آيات و رواياتى بر آن ارشاد كرده و آنرا مشروط بشرطى نكرده و در قرآن كريم آمده كه خدا بر اقدام بر آن اذن و دستور داده ، وجوب آن فطرى است و همان فطرت انسانى كه درك مى كند اين عالم كه مركب از پديده ها و رويدادهاست و جائى از آن ثابت نيست ، داراى مبدئى ثابت و مجرد است ، درك مى كند كه هر انسانى بايد از حقوق مربوط بخود و شئون انسانيتش دفاع كند ولى اين جهاد دفاع داراى شكل خاص يا تاكتيك معينى نيست و به حسب زمانها و موقعيت ها و محيطها، به شكل هاى متعددى انجام مى شود. مثلا اگر توانا بمبارزه مسلحانه نباشند، به مبارزه سياسى (همانند اعتصابات ، اجتماعات و سخن رانيها) اقدام مى كنند و اگر توانا بمارزه سياسى هم نباشند به مبارزات اقتصادى ، دست مى زنند و اگر نتوانند با مبارزات مثبت دشمن را به زانو در آورند، با مبارزات منفى او را از ميان بر مى دارند و اگر نتوانند با مبارزات علنى به اهدافشان برسند بر مبارزات مخفى همت مى گمارند و از مرتبه سبك مبارزه شروع مى كنند تا به سنگين ترين مرتبه آن كه پيروزى نهائى را در پى مى آورد، مى رسند.

فصل چهل و يكم : در بيان حج و ضدش نبذ ميثاق

حج در لغت به معناى قصد است هر قصدى كه باشد و در شرع مقدس قصد مخصوصى است يعنى قصد انجام حركات و فعل ها و گفتارهائى با شرايط و كيفيات خاصى و ترك امورى كه در كتب فقهى و حديثى بيان و تشريح شده و "نبذ" به معناى افكندى است و "ميثاق "به معناى عهد و پيمان است و در اين روايت "حج " كه تجديد عهد و پيمان وفادارى با خداى تعالى و نبى اكرم (در مكه مكرمه محل تولد آورنده اين آئين و محبط نزول وحى) است ، از لشگريان عقل و "نبذ ميثاق " كه افكندن عهد و اعراض كردن از تجديد پيمان مذكور است ، ضد حج و از لشگريان جهل قرار داده شده و بديهى است شخص عاقل كه غريزه طبيعى خود دوستى در او تهذيب شده و بسى كمال حقيقى به حركت در آمده بر اين عمل عبادى جامع كه بر لزوم انجام و حرمت تركش در شرع مقدس تاكيد شده و تجديد عهد با خداى تعالى و انسان كامل و موسس اكمل اديان است ، اقدام مى كند و با مشاده آيات خدا در مسير و در مقصد و با انجام وظايف عبادى و اجتماعى تعيين شده ، كمك كارى براى عقلش در راه تحصيل كمال حقيقى پيدايش مى يابد و برعكس ‍ شخص جاهل و پيرو وهم كه غريزه مذكور در او در بندهاى تاريك ماديات و شهويات دچار آمده با اعراض و روگردان شدن از چنين عبادت جامع ، ياورى براى جهل (قوه واهمه) خود در راه غرق شده در ماديات و تعيشات حيوانى به وجود مى آورد.

ما در اين نوشته اخلاقى بعضى از اسرار باطنى و حكمت هاى درونى اين عمل عبادى را با كمك گرفتن از بعضى از روايات رسيده از معادن وحى بيان مى نمائيم و مسائل و احكام ظاهرى آنرا به عهده كتب فقهى و رساله هاى عملى وامى گذاريم .

از بحث گذشته در اين نوشته (با بيانى روشن و دل نشين) معلوم شد: غايت حقيقى و هدف اصلى وجود انسان ، معرفت خداى تعالى و رسيدن به مقام محبت و انس با حضرتش مى باشد و بى شك رسيدن به چنين هدف و غايتى ، متوقف به تصفيه نفس و تجرد و تعاليش ‍ از عالم ماده است و آن صورت نگيرد مگر با تحصيل حالت بيزارى از شهوتهاى حيوانى و خوددارى از لذتهاى خيالى و وهمانى و دورى از جلوه هاى دروغين و گول زننده سبز و زرد حطام دنيوى و آن صورت نگيرد و مگر با رياضات نفسانى و اقدام بر مجاهده ها، انفاقها، عبارتها براى خداى تعالى چه مجاهده در راه خدا (كه در جهاد انجام مى شود) با گذشتن از جان و مال همراه است و قهرا نفس ‍ و مال پرستى را از دل مى برد و انفاق مال در راه او (كه در دادن زكات خمس ، و ساير صدقات وجود مى گيرد) با چشم پوشى از قسمتى از متاع هاى دنيوى همراه است و قهرا تمايل شديد به آنها را از درون انسان ميزدايد و اجتناب از خوردنيها، آشاميدنيها و شهوتهاى ديگر (كه در روزه انسان موفق به آن مى گردد) با تضعيف قواى حيوانى همراه است و قهرا انسان را از ارتكاب گناهان بسيارى كه مبدئشان وجود شهوت شديد در اوست ، محفوظ مى دارد و پرستش حق كردن و بياد او بودن كه در نماز بجا مى آيد با عشق به كمال حقيقى و علاقه به پرواز از پستيهاى ماديات به اوج گرفتن بر ارتفاعات معنويات و الهيات همراه است و قهرا انسان را به اين پرواز موفق مى كند و از ماديات دور و با الهيات و در نهايت به كمال حقيقى و حق مطلق مى رساند.

اكثر اين حكمت ها و اسرار (اگر نگوئيم تمام آن) در حج وجود دارد چه در آن هم انفاق مال در راه خدا و هم تن در دادن بخطرهاى جانى (كه در مسير و مقصد و برگشت محتمل است) و هم عبادت پرستش ، نيايش و بياد حق بودن ، وجود دارد و علاوه در آن تحمل دورى از وطن ، اقوام ، دوستان و به رنج و خستگى بدنى در افتادن ، نهفته است كه اينها نيز براى انسان در تمرين تنزه از دنيويات و شايق شدن به اخرويات ، كمكى ارزنده اند. و اضافه بر تمام اينها هر يك از اعمالى كه در اين عبادت جامع انجام مى گيرد، دلالت بر يكى از احوال آخرت دارد و قهرا انسان آگاه را بياد آن مى اندازد و در نتيجه ، خود را براى مصادف شدن با آن آماده مى سازد و اينك به تشريح اين حقيقت با اختصار ولى روشن ، مى پردازيم :

چون از خانه و شهرش با برداشتن زاد و توشه و ساير مايحتاج و تهيه ساى وسائل سفر، به سوى ميقات حركت مى كند و سختى هاى مراحل و منازل ميان راه را مى نگرد، بياد سفرش از دنيا به سوى آخرت و گذشتن از عقبات اين مسير پر خطر مى افتد و در مقام بر مى آيد كه زاد و توشه و راحله مناسبى براى اين سفر تهيه كند تا از آن عقبات و گردنه ها به سلامت بگذرد و به بهشت و رضوان حق واصل گردد. و چون به مخاطره هاى ميان راه مى انديشد، بياد سئوال پس از مرگ و تنهائى و ساير انواع نا آسودگى ها و عذابهاى عالم قبر و برزخ (كه همه تجسم رفتار و اخلاق خود انسان است) مى افتد و در مقام اصلاح افعال و اخلاقش بر مى آيد تا از مبتلا شدن به آنها محفوظ بماند و چون به ميقات مى رسد و لباسهايش را در مى آورد و دو لباس احرام را مى پوشد به عريان شدن و جدا گشتن از تمام مايملكش و تنها ميان كفن پيچيده شدنش ، پس از مردن مى افتد و در مقام بر مى آيد كه تا آنجا كه بتواند در حال حيات از اموالش ‍ براى زندگى اخرويش بفرستد و چون نيت مى كند و با تلبيه (لبيك و سعديك الخ) گفتن احرام مى بندد، متوجه مى شود كه تلبيه اش ‍ اجابت ندارى خداى تعالى و اذن للناس بالحج الخ در ميان مردمان براى دعوت به حج بانگ در افكن . است و اميدوارى و ترسانى او را فرا مى گيرد چه احتمالى مى دهد به وظائفش عمل كرده باشد و جواب مثبت از لبيك و سعديك خود از حق تعالى دريافت دارد و احتمال مى دهد در عمل به وظائف تقصير نموده باشد و در جوابش لالبيك و لاسعديك از حق صادر شود و نيز از دعوت حق با بانگ و اذن للناس بالحج براى حج ، بياد دعوتش با نفخ صور براى رستاخيز در عالم ديگر بخاطر دريافت آنچه در عالم انجام داده مى افتد و خوف و رجاء او را فرا مى گيرد چه اگر اعمالش خالص و صالح و اخلاقش نيكو باشد، در آن عالم مرفه ، سر افراز و متنعم است اگر خداى نكرده جز اين باشد در آن عالم مبتلا به انواع عذابها، بليه ها و سرافكندگى هاست و قهرا در صدد تحصيل اخلاص و اصلاح اعمال و تهذيب اخلاق بر مى آيد و در اين راه از هيچ كوششى فروگزارى نمى نمايد. و چون به مكه مكرمه داخل مى شود و مى يابد كه در مامن حق تعالى داخل شده و من دخل كان آمنا و هر كس در مكه داخل شود از هر تعرض و زيانى ايمن است و كسى حق مزاحمت با او را ندارد بياد انتقالش به عالم آخرت مى افتد و اين فكر او را فرا مى گيرد كه آيا در آن عالم هم از عقوبت ها، عذابها و عتابها ايمن است يا مبتلاست و در صدد آن مى آيد كه در راه اين تامين كوشا باشد و چون چشمش به بيت الله مى افتد، عظمت و جمال حق در نظرش مجسم مى شود و خدا را بر اين توفيق شكر مى كند از او مى خواهد كه حجش مقول واقع شود و در نفسش اين معنا كه آيا حجش مقبول است يا مقبول نيست خلجان مى كند و بياد انتقالش به عالم آخرت و مشاهده بهشت پروردگارش مى افتد و از خداى تعالى رستگارى اخروى و بهشتش را خواستار مى شود و در ذهنش اين فكر كه آيا موفق به دريافت بهشت و رضوان الله مى شود و يا نمى شود مى آيد، و قهرا در مقام سعى و كوشش عملى و ساختن و شايسته كردن نفسانى خود بر مى آيد تا در رسيدن به هدف و غايت خود موفق گرد و چون با حالت خضوع و خوف و رجاء مشغول طواف مى شود بياد اين مى افتد كه اين خانه جسمانى كه گردش با بدن براى تعظيم حق مى چرخد، مثالى ظاهرى در اين عالم ماده و شهادت براى حقيقت ربوبى و ذات الهى در عالم تجرد و غيبت است و همانطور كه با بدنش بدور اين خانه مى چرخد و چرخشش با ذكر حق از خانه شروع مى شود و به خانه ختم مى گردد همچنين بايد با قلبش بدور آن حقيقت تجردى و غيبى به چرخش در آيد و با شهوت او و توجه به او، طواف قلبيش را از او شروع كند و به او ختم نمايد انا لله و انا اليه راجعون و چون به خانه خدا نزديك شود و با حجرالاسود يا جزئى ديگر از خانه (باعتبار منسوب بودنش باو) لمس كند يا ببوسد، بياد قرب بحق و شهود او و وصالش (كه حج حقيقى و لمس و وصل معنوى است) مى افتد و در مقام تحصيل آن توسط تهذيب و تصفيه خود و اعمالش بر مى آيد، و چون به سعى ميان صفا و مرو مشغول مى شود، خود را از حالت و وجدى كه از رويت خانه جسمانى پروردگارش به او دست داده ، در تكاپو و هل هله كردن و آمد و شد مكانى مى يابد و بياد وله و هيمان و وجد و از خود بيخود شدن و تنها در معشوق و معبود خود فرو رفتنى كه از وصال معنوى و شهود حقيقى و قلبى پروردگارش ، به باطن و سر او دست مى دهد، مى افتد و آتش اشتياق يافتن چنان حالت معنوى و لذت شهودى ، در او فروزان تر مى گردد و فعاليتش در اين راه به نصاب خود مى رسد و چون به وقوف در عرفات موفق شود و ازدحام مردم و طنين فريادهاى آنان را با لغت هاى مختلف گرد آمدن هر فرقه از آنها را بگرد پيشواى خود مى بيند، بياد حشر خلايق و حيرت زدگى آنها و گرد آمدن هر گروهى از ايشان را بدور امام و پيشواى خود مى افتد و در مقام اين بر مى آيد كه امام و پيشواى صالحى را برگزيند و طورى رفتار كند كه در آن روز وحشتناك از وجشت و حيرت و ساير گرفتاريها مصون بماند و چون از عرفات به سوى مشعر و سپس به سوى منى و پس از آن بسوى مكه و خانه خدا حركت كند، بياد اين مى افتد كه پس از گرفتار آمدنش به اين خانه ماده ودار حركت ، خدا تكوينا و بحسب نحوه وجودش اين اجازه و اختيار را به او داده كه با انجام نيكوئيها دوباره بسوى او مراجعت كند و از لذت شهود رحمت و عنايت و ذات او بهره مند گردد و چون در منى به تبعيت از ابراهيم خليل ، اقدام بافكندن سنگ ها بسوى مواضع مخصوص (كه سمبل محل تجسم شيطان است) مشغول شود، بياد وجوب مبارزه با شيطانهاى حنى و انسى مى افتد و براى اين كار به تهيه وسايل لازم و انجام فعاليتهاى جسمى و روحى مى پردازد و چون موفق بذبح شود و به اين حقيقت كه ذبحش بشكرانه موفق شدنش بر غلبه بر شيطان و نفس اماره (با انجام اعمال حج) است ، متوجه مى شود: كه اولا بايد در مقام اين برآيد كه با پشيمانى از گذشته و ترميم نادرستى هائى كه تا آن زمان انجام داده و با متعهد شدن بر انجام اعمال شايسته و متخلق شدن به اخلاق حميده و اجتناب از معصيت و حضور در مجالس لهو و لعب و معاشرت با فاسقان و نااهلان ، اين پيروزى بر شيطان رجيم و نفس اماره را تكميل كند و لذا در روايت رسيده : علامه قبول الحج ان يصيرحاله بعد الحج احسن مما كان عليه قبله نشانه قبولى حج اين است كه حال و رفتار حاجى پس از حج بهتر از حال و رفتار او پيش از حج باشد.

و نيز رسيده : ان علامة قبول الحج ترك ما كان عليه من المعاصى و ان يستبدل باخوانه البطالين اخوانا صالحين و بمجالس اللهو و الغفلة مجالس الذكر و اليقظة همانا نشانه قبولى حج ، ترك معصيت هائى است كه پيش از آن انجام مى داده و گرفتن برادران شايسته است بجاى دوستان ناشايسته و مبدل كردن مجالس و محافل لهو و لعب و فراموشى از حق است به مجالس و محافل ذكر حق و بيدارى از خواب سنگين غفلت و ثانيا بياد اين مى افتد كه بايد كارى كند كه پس از آن به شكرانه موفق گشتن بر ازاله نادرستى ها و اخلاق نكوهيده و توفيق يافتن بر زينت دادن خود بدرستى ها و اخلاق حميده ، نفس اماره و خود پرستى را در خود، ذبح كند و از ميان بردارد تا براى هميشه از شرش خلاص گردد و داراى نفس مطمئن گردد و شايسته خطاب "ارجعى الى ربك راضية مرضية به سوى پروردگار برگرد در حالى كه تو از او خوشنود و او از تو خشنود است " شود.