اخلاق اسلامى جلد ۳

على تهرانى

- ۱۰ -


فصل چهل و هشتم : در بيان محافظه و ضد آن تهاون

در اين روايت ، محافظه و تهاون دو لشگر ديگر براى عقل و جهلند و مقصود از "محافظه " كه از حفظ گرفته شده و در فارسى به معناى نگهدارى كردن است ، حفظ و نگهدارى نفس است از گرفتار آمدن بزيان ابدى و عذاب اخروى و محروم شدن از وصال محبوب و كمال حقيقى ، و انسان در اين كار عقلانى و الهى بايد اقدام به دو كار نمايد: 1 - مراقبت و مواظبت نمودن هميشگى از خود در گفتارها و رفتارها و تفكراتش براى پيش گيرى از گرفتار آمدن به لغزشها و مخالفتها 2 - محاسبه نمودن و سنجش افكندن در وقتى از اوقات شبانه روزى خود ميان راست و درست رويها و لغزشها و نادرست پوئيها و بهتر است كه براى اين كار ساعتى را كه خاطرش نسبتا از كارهاى ديگر فارغ است (مانند پس از نماز صبح يا پس از نماز عشاء) تعيين نمايد و در آن ، ميان آن دو دسته از رفتارش در صورتى كه خداى نكرده مخالفت ها و لغزشهايش بيشتر بود به مراقبتش بيفزايد و خلافكاريها و لغزشهايش را، تلافى نمايد و در صورتى كه راست رويها و درستكاريهايش بيشتر بود، شكر خدا را نمايد و آن را احسانى بخود و توفيقى براى خود از جانب خداى تعالى بداند و علاوه به مراقبتش بيفزايد تا در آينده هيچگاه لغزش و خلافى از او سر نزند و جز افكار و گفتار و كردار راست و درست و در جهت حركت بسوى كمال حقيقى از او پيدايش نيابد. و مقصود از "تهاون " كه از هون گرفته شده و در فارسى به معناى سستى و ناتوانى است ، سستى نمودن و ناتوانى نشان دادن در حفظ نفس از گرفتار آمدن به زيان ابدى و عذاب اخروى و محروم شدن از وصال محبوب و كمال حقيقى است و علت گرفتار آمدن انسان در چنگ اين لشگر و ياور شيطان ، ترك مراقبت و محاسبه مذكور است .

در اين روايت شريف محافظه (كه معلوم شد عبارت از مراقبت و محاسبه است) از لشگريان عقل شمرده شده و بديهى است انسان عاقل كه غريزه خود دوستى در او تهذيب شده و در مسير حركت بسوى كمال حقيقى كه رضوان الله و وصال اوست در آمده ، داراى چنين صفت و ياورى است ولى چنين انسانى علاوه بر آنكه از گفتارها و كردارهايش مراقبت مى نمايد تا مبادا در آنها دچار لغزش و كجروى شود و نفس خود را در هر روز يكبار پاى ميز محاكمه و محاسبه و سنجش مى آورد و مسلم هيچگاه به نادرستى در گفتار و به لغزش و كجروى در رفتار دچار نمى شود همچنين مراقبت و محاسبه را در افكار و خاطره هاى ذهنيش نيز برقرار مى نمايد و نفسش را از خاطره ها و فكرهاى شيطانى غير خدائى هم حفظ مى نمايد و بر عكس انسان جاهل كه غريزه مذكور در او در بند وهميات مادى و خياليات دنيوى گرفتار آمده سست و ناتوان است و افسار نفس اژدها صفتش رها شده و در تاخت و تاز در بيان گمراهى و تباهى است كه بالاخره حقيقت انسانيش را بنا بودى مى كشاند و او را در صورت حيوان گنگ يا درنده و يا در صورت شيطانى و حفره اى انباشته از آتش و عذاب هاى ديگر سرنگون مى نمايد، و بر لزوم مراقبت از خود و تشويق بر آن و وجوب محاسبه نفس و ترغيب بر آن روايات بسيارى رسيده كه اينك نمونه اى از آنها:

اصول كافى جلد 2، صفحه 455، روايت 8، از حضرت صادق نقل كرده اقصر نفسك عما يضرها من قبل ان تفارقك واسع فى فكاكها كما تسعى فى طلب معيشتك فان نفسك رهينة بعملك مراقب باش تا نگهدارى نفست را از آنچه برايش زيان دارد پيش از آنكه از اين بدن خاكى مفارقت كند و كوشش كن در آزادى آن (از نادرستيها) همانطور كه كوشش مى نمائى در راه به دست آوردن معاش خود زيرا نفس تو به عملت بسته است و رفتارت توشه و معاش ابدى آن است .

مصدر مذكور روايت 9، از آن حضرت نقل كرده : كم من طالب الدنيا لم يدركها و مدرك لها قد فارقها فلا يشغلنك طلبها عن عملك و التمسها من معطيها و مالكها فكم من حريص على الدنيا قد صرعته و اشتغل بما ادرك منها عن طلب آخرته حتى فنى عمره و ادركه اجله چه بسيار كسانى كه خواستار دنيا بودند و به آن نرسيدند و چه بسيار كسانى كه به آن رسيدند ولى بزودى از آن جدا شدند پس مراقب باش كه خواستارى دنيا تو را از عمل و رفتارت براى آخرت و خداى تعالى غافل نگرداند و مواظب باش كه دنيا را (به مقدار لازم براى زندگى دنيويت) از بخشنده و مالكش (كه خداست) درخواست نمائى ، پس چه بسيار كسانى بر دنيا حرص ورزيدند و دنيا آنها را هلاك نمود و چه بسيار كسانى كه با سرگرم شدن به مقدار ناچيزى از آن ، از فعاليت براى آخرت خود باز ماندند تا عمرشان تمام شد و اجل گريبان گيرشان گشت .

مصدر مذكور صفحه 457، صفحه 17، از حضرت موسى بن جعفر نقل كرده كه مى فرمود: لاتستكثروا كثير الخير و لا تستقلوا قليل الذنوب فان قليل الذنوب يجتمع حتى يصير كثيرا و خافوا الله فى السر حتى تعطوا من انفسكم النصف و سارعوا الى طاعة الله و اصدقوا الحديث و و ادوا الامانة فانما ذلك لكم و لا تدخلوا فيما لا يحل لكم فانما ذلك عليكم مراقب باشيد كه بهر اندازه كار نيكو نموده باشيد، در نظرتان بسيار جلوه ننمايد و گناه كم را، ناچيز نشماريد زيرا گناه كم (اگر مراقب حال خود نباشيد دوباره گرفتار آن مى شود و آهسته آهسته) جمع مى شود و قهرا انباشته و زياد مى گردد. و از خدا در پنهانى پروا داشته باشيد تا نفس خود را منصف و خالى از تعصب و جانبدارى كردن از خود نمائيد و بشتابيد به انجام طاعت خدا و راست گفتار باشيد و اداى امانت نمائيد زيرا اينها همه بسود شماست و هيچگاه در آنچه براى شما حلال و روا نيست ، وارد نشويد زيرا كار بر زيان شماست .

مصدر مذكور صفحه 453، روايت 2، از حضرت موسى بن جعفر نقل كرده : *ليس منامن لم يحاسب نفسه فى كل يوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سيئا استغفر الله منه و تاب اليه نيست از ما كسى كه از نفسش در هر روز حساب پس نگيرد پس اگر عمل نيكو كرده از خدا بخواهد كه اين گونه عمل از او زيادتر انجام گيرد و اگر عمل بد كرده از خدا طلب آمرزش كند و بسوى او توبه و بازگشت نمايد.

وسائل الشيعه جلد 11 - صفحه 378، روايت 3، از حضرت زين العابدين نقل كرده كه مى فرمود: ابن آدم انك لاتزال بخير ما كان لك واعظ من نفسك و ماكنت المحاسبة من همتك الخ اى پسر آدم همانا تا هنگامى كه مراقب حال خود و آموزگار نفس خود باشى و بحساب كشى از نفس خود، همت گمارى ، با خوبى و رستگارى هم آغوشى .

مصدر مذكور روايت 6، از نهج البلاغه نقل كرده : من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر الخ هر كس نفسش را پاى ميز محاكمه و محاسبه آورد، سود كرده و هر كس از نفسش غفلت كند و آنرا بخودش واگذارد زيان نموده .

مصدر مذكور روايت 7، از اباذر نقل كرده كه رسول اكرم در وصيتش به او فرمود: يا اباذر حاسب نفسك قبل ان تحاسب فانه اهون لحسابك غدا الخ اى اباذر نفست را محاسبه كن پيش از آن كه (مردنت فرا رسد و در آخرت) پاى ميز محاكمه و حساب خداوندى قرار گيرد زيرا حساب كشيدن تو از نفست در اين دنيا آسان تر است از مورد محاسبه قرار گرفتن آن در آخرت .

مصدر مذكور روايت 8، از حضرت عسكرى از آباء گراميش از امير مومنان نقل كرده كه فرمود، نبى اكرم فرمود: اكيس الكيسين من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت فقال رجل يا امير المومنين كيف يحاسب نفسه ؟ قال اذا اصبح ثم امسى رجع الى نفسه و قال يا نفسى ان هذا يوم مضى عليك لايعود اليك ابدا و الله يساءلك عنه بما افتيته فما الذى عملت فيه اذكرت الله ام حمدته اقضيت حوائج مومن فيه انفست عنه كربة احفظته بظهر الغيب فى اهله و ولده احفظته بعد الموت فى مخلفيه اكففت عن غيبة اخ مومن اعنت مسلما، ما الذى صنعت فيه ؟ فيذكر ما كان منه فان ذكر انه جرت منه خيرا احمد الله و كبره على توفيقه و ان ذكر و معصية او تقصيرا استغفر الله و اعزم على ترك معاودته عاقل و با فراست ترين عاقلان و با فراستها، كسى است كه از نفسش حساب بكشد و براى پس از مردنش ‍ عمل نمايد. مردى پرسش نمود يا امير مومنان چگونه از نفسش حساب بكشد؟ در پاسخ فرمود: چون صبح كند سپس در شب وارد شود، در نفس خود فرو رود و بگويد اى نفس من اين روزى بود كه بر تو گذشت و هيچگاه بر نمى گردد و خدا درباره آن از تو پرسش مى نمايد كه در چه راهى آن را مصرف كردى چه عملى در آن انجام دادى آيا در آن خدا را ياد كردى و ستايش نمودى ؟ يا حوائج مومنى را در آن بر آورده ساختى ؟ يا گرفتارى اى را از مومنى برطرف نمودى ؟ يا در غياب مومنى حق او را نسبت به عيال و فرزندانش حفظ كردى ؟ يا پس از مردن مومنى حقش را درباره بازماندگانش رعايت نمودى ؟ يا از غيبت نمودن برادر مومنى خود را بازداشتى ؟ يا مسلمانى را يارى نمودى ؟ آخر چه كارى در آن انجام دادى ؟ قهرا نفست با تو گويا مى شود و آنچه انجام داده ياد آورى مى كند پس اگر انجام كار خوبى را براى تو ياد آور شد، خدا را شكر گذار و بزرگ شمار كه موفقت بر آن نمود و اگر انجام كار بد و تقصيرى را ياد آور شد، از خدا خواستار آمرزش شو و تصميم بگير كه ديگر بر آن معصيت و تقصير، بازگشت منمائى .

مصدر مذكور صفحه 380، روايت 9، از نبى اكرم نقل كرده : حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهز واللعرض الاكبر از نفس هاتان حساب بكشيد پيش از آنكه مورد محاسبه قرار گيريد و نفسهاى خود را بسنجيد پيش از آنكه مورد سنجش قرار گيريد و مهيا شويد (و كارهاى خود را روبراه كنيد و حسابهاى خود را تصفيه نمائيد) براى در معرض محاسبه بزرگتر قرار گرفتن .

مصدر مذكور روايت 10 - از حضرت زين العابدين نقل كرده كه فرمود، رسول اكرم فرموده : لايكون العبد مومنا حتى يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريك شريكه الخ بنده ، مومن نمى شود مگر آنكه شديدتر از حساب كشيدن از شريكش در كسب ، از نفسش حساب بكشد.

فصل چهل و نهم : در بيان دعا و ضدش استنكاف

دعا، خواستارى بخشايش و نيكوئى از خداست و استنكاف ، مقابل آن و به معناى سرباز زدن از اين خواستارى و از روى بى اعتنائى و خود بى نياز بينى ، ترك آن است .

در فضيلت و لزوم دعا، آيات و روايات بسيارى رسيده و دعاهاى مخصوصى از ائمه دين بيادگار مانده كه انباشته از بيان معارف حقه و بشارتها و پروا دادن ها و تعليماتى لازم درباره وظائف فردى و جمعى انقلابى ، سياسى ، اقتصادى و ده ها مطالب ديگر است كه از جمله آنها زبور آل محمد عليهم صوات الله صحيفة سجاديه است .

سوره اعراف آيه 55، ادعوا ربكم تضرعا و خفية انه لايحب المعتدين بخوانيد پروردگارتان را، از روى زارى (كه نشانه فروتنى و احتياج است) و پنهانى (كه نشانى اخلاص و بى ريائى است) زيرا دوست نمى دارد از حد در گذرندگان را (كه خود را بزرگ مى يابند و از اظهار نيازمنديها بسوى او، ابا دارند).

سوره غافر آيه 14، فادعوا الله مخلصين له الدين و لو كره الكافرون پس بخوانيد خدا را در حالى كه پاك كننده ايد براى او دينتان را اگر چه نزد ناگرويدگان ناخوشايند باشد.

همين سوره آيه 60، و قال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين و گفت پروردگارتان ، مرا بخوانيد، دعايتان را براى شما (و مطابق منافع و مصالح واقعى تان) برآورده مى سازم همانا آنها كه از عبادت من (و اظهار نيازمندى بسوى من) تكبر مى نمايند، زود باشد كه در جهنم داخل شوند در حالى كه پست شدگان و ذليلانند.

همين سوره آيه 65، هو الحى لا اله الا هو فادعوه مخلصين له الدين اوست زنده نيست خدائى جز او پس بخوانيد او را در حالى كه پاك كنندگانيد براى او دينتان را.

اصول كافى جلد دوم صفحه 466، روايت 1، از حضرت باقر نقل كرده كه در تفسير اين آيه ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين فرمود: هو الدعاء و افضل العبادة الدعاء مقصود از عبادت در آن ، دعا است و با فضيلت ترين عبادت ، دعا است - راوى گفته پرسيدم تفسير اين آيه ان ابراهيم لاواه حليم سوره توبه آيه 115، چيست ، فرمود: مقصود از اواه ، همان دعاست ، و قهرا مقصود اين است : همانا ابراهيم بسيار دعا كننده و بردبار بود.

مصدر مذكور روايت 2، از حضرت باقر نقل كرده كه در پاسخ كسى كه پرسش نمود: كدام عبادت با فضيلت تر است فرمود: ما من شى ء افضل عند الله من ان يسئل و يطلب مما عنده و ما احد ابغض الى الله ممن يستكبر عن عبادته و لايسئل ما عنده هيچ چيزى نزد خدا با فضيلت تر از اين نيست كه از آنچه نزد اوست سئوال و طلب شود و هيچكس پيش او دشمن تر از آن كس نيست كه از عبادت او (و اظهار نيازمندى بسوى او) تكبر ميورزد و از آنچه نزد اوست سئوال و طلب نمى نمايد.

مصدر مذكور روايت 3، از حضرت صادق نقل كرده كه به ميسر ابن عبدالعزيز فرمود: يا ميسر ادع و لاتقل ان الامر قد فرغ منه ان عند الله منزلة لاتنال الابمسئلة و لو ان عبدا سد فاه و لم يسئل لم يعط شيئا فسل تعط يا ميسر انه ليس من باب يقرع الا يوشك ان يفتح لصاحبة اى ميسر، بخوان خدا را و مگو كه كار تمام شده (اگر مقدر شده باشد امر مورد درخواست ، واقع مى شود و در غير اين صورت واقع نمى شود) همانا نزد خدا منزله و مقامى است كه بدست نمى آيد جز با سئوال و اگر بنده ، دهنش را ببندد و از او سئوال ننمايد، عطا نمى شود پس سئوال كن تا عطا شوى اى ميسر همانا نيست درى كه كوبيده شود مگر آنكه نزديك است براى كوبنده باز گردد.

مصدر مذكور صفحه 467، روايت 5، از حضرت صادق روايت شده كه مى فرمود: ادع و لاتقل قد فرغ من الامر فان الدعاء هو العبادة ان الله يقول ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيد خلون جهنم داخرين و قال ادعونى استجب لكم بخوان خدا را و مگو كه كار تمام شده زيرا دعا همان عبادت است كه خداى تعالى در دو آيه مذكور كه ترجمه شد به اين مطلب (كه دعا همان عبادت است) تصريح فرموده .

اين روايت با سندهاى متعدد نقل شده است .

مصدر مذكور روايت 6، از آن حضرت نقل كرده كه مى فرمود: عليكم بالدعاء فانكم لاتقربون بمثله و لاتتركوا صغيرة لصغرها ان تدعوا بها ان صاحب الصغار هو صاحب الكبار بر شما باد بدعا كردن زيرا شما بهيچ چيز همانند دعا، قرب بخداى تعالى تحصيل نمى نمائيد و ترك نكنيد خواستارى حاجت كوچك خود را بخاطر كوچكيش زيرا دارنده كوچك ها همان دارنده بزرگهاست .

مصدر مذكور روايت 8، از حضرت صادق از امير مومنان نقل كرده كه فرمود: احب الاعمال الى الله فى الارض الدعاء و افضل العبادة العفاف قال : و كان امير المومنين رجلا "دعاء محبوبترين عملها نزد خدا در زمين ، دعاء است و با فضيلت ترين عبادتها، عفت و نجابت است و حضرت صادق خود فرمود: امير مومنان مردى بسيار دعا كننده بود.

در اينجا سه سئوال مطرح مى شود:

سئوال اول :

چگونه دعاى انسان قبول مى شود و حاجتش از غير از راه هاى طبيعى برآورده مى شود؟.

در پاسخ اين سئوال مى گوئيم لازمه قبولى دعاى انسان و برآورده شدن حاجتش با دعا، اين نيست كه در آن اسباب و علل طبيعى وجود نداشته باشد و قانون عليت و وساطت معدات و اسباب در آن ، نقض شده باشد زيرا مطابق ادله عقلى و صريح عده اى از ادله شرعى (مانند اين مضمون كه از شرع رسيده : خدا تنها امور را بر ميزان اسبابشان بجريان مى اندازد) نقض و درهم شكسته شدن اين قانون محال است . ولى چنانكه ابو على سينا در اشارات نمط دهم تحقيق كرده و مستدل نموده ، براى بعضى از پديده ها، وسايط و اسباب روشن و آشكار است كه همه بر آن مطلع مى شوند و براى بعضى از آنها وسايط و اسباب دقيق و مخفى است كه درك آنها يا اختصاص به متخصصان دارد و يا هنوز در سيستم تفكرات بشرى قابل درك نيست . و بنابر اين هيچ دليلى وجود ندارد كه وساطت و دخالت دعاى انسان را (با شرائطى كه برخى از آنها ذكر مى شود) در پيدايش معدات و اسباب وسطى برآورده شدن حاجتش ، نفى نمايد و در اين زمينه در كتب فلسفى تحقيقات عميقى عرضه شده كه جاى آن در اين نوشته اخلاقى نيست و لذا از نقل آن چشم مى پوشيم و تنها بخاطر رعايت فهم عمومى به اشاره به اين نكته قناعت مى نمائيم كه نزد همه روشن است : با آنكه صنعت ها و علوم طبيعى و رياضى و بلكه علوم انسانى بتكاملى اعجاب انگيز و در خور ستايش نائل آمده ، هنوز علل و عوامل خيلى از پديده هاى طبيعى (مانند علل و عوامل وسطى پيدايش حيات در كره زمين) كشف نشده و اين كشف نشدن دلالت ندارد كه در واقع ، آنها علل و عوامل وسطى ندارند. پس اگر در شرعيات هم بچنين چيزهائى برخورد كرديم بايد قبول كنيم كه سيستم فكرى ما هنوز در آنها نتوانسته نفوذ كند نه آنكه آنها را انكار كنيم يا گمان بريم در آن موارد قانون عليت و وساطت معدات و اسباب ميان پديده ها و رويدادهاى حادث و خداى قديم ، نقض شده و باطل گشته است .

سئوال دوم :

در بعضى از آيات و برخى از روايات (چنانكه ذكر و ترجمه شدند) وعده داده شده كه خدا دعاى دعا كننده ها را مستجاب مى سازد با آنكه خيلى از اوقات خواسته هاى انسانهاى نيازمند و دعاگر، برآورده نمى شود.

در پاسخ اين سئوال مى گوئيم : اولا به قرينه عقلى اى كه پيچيده بر آن آيات و روايات است ، در صورتى بر طبق وعده دعاى دعا كننده مستجاب مى شود كه بر مصلحت او و بلكه بر مصلحت همه مسلمانان و بلكه بر مصلحت مجموع نظام عالم باشد زيرا بر آورده شدن بايد بسود او تمام شود و گرنه بجاى آنكه چنين انسان دعاگرى مورد احسان واقع شود، مورد ستم و بدى واقع مى گردد، و اين بر خلاف خواسته خود دعا كننده هم هست زيرا او با دعاهايش بحسب نيت واقعيش براى خود خوبى و نيكوئى را خواسته نه بدى و ستم را، پس مى توانيم بگوئيم : در تمام مواردى كه استجابت دعا ديده نمى شود، احتمال آن كه يا براى هميشه وجود آنچه خواسته شده بر صلاح نبوده و يا فعلا بر صلاح نيست و در آينده بر صلاح است و بر آورده مى شود، داده مى شود و ثانيا استجابت دعا بحسب آثار رسيده از شرع مقدس شرايطى دارد كه مسلم اگر كسى كه دعايش مستجاب نشده درست دقت كند مى يابد كه آن شرايط يا بعضى از آنها در مورد دعايش وجود نداشته كه اينك بعضى از آن شرايط را با نقل و ترجمه بعضى از روايات و آيات ارائه مى دهيم :

اصول كافى جلد 2، روايت 1، از وليد بن صبيح نقل كرده كه گفت : هنگام صبحى در حضور حضرت صادق در بين راه مكه و مدينه بودم ، سائلى آمد، امر فرمود چيزى به او بدهيد سپس ديگرى آمد، امر فرمود به او هم چيزى بدهيد سپس سومى آمد، امر فرمود به او هم چيزى بدهند سپس چهارمى آمد حضرتش تنها درباره اش دعا كرد كه خدا تو را سير نمايد و پس از آن بما توجه نمود و فرمود: اما عندنا ما نعطيه و لكن اخشى ان نكون كاحد الثلاثة الذين لايستجاب لهم دعوة : رجل اعطاه الله مالا فانفقه فى غير حقه ثم قال اللهم ارزقنى فلايستجاب له و رجل يدعو على امرئته ان يريحه منها و قد جعل الله امرها اليه و رجل يدعو على جاره و قد جعل الله له السبيل الى ان يتحول عن جواره و يبيع داره در نزد ما چيزى بود كه به او بدهيم ولى ترسيدم با آن كار همانند يكى از سه نفر باشم كه دعايشان مستجاب نمى شود 1 - كسى كه مالى دارد و در غير موردش مصرف كند سپس بگويد: بار خدايا به من روزى ده و دعايش مستجاب نمى شود 2 - كسى كه زنش را نفرين كند كه خدا او را از چنگش خلاص كند با آنكه خدا طلاق را قرار داده و با طلاق دادن مى تواند خود را خلاص كند. 3 - كسى كه همسايه اش را نفرين كند با آنكه خدا براى خلاصيش راه را گشوده چه مى تواند با فروش خانه و تهيه خانه ديگر از همسايه اش دور شود.

توضيح از اين روايت و روايات ديگرى كه دوتاى ديگر از آنها را نقل و ترجمه مى نمائيم ، استفاده مى شود كه يكى از شرايط استجابت دعا اين است كه انسان با دست خود، خود را گرفتار و حاجتمند نكرده باشد و روى ميزان عادى ، خود توانا بر رفع نيازمنديش نباشد چه در صورت توانائى ، خود بايد دامن همت بكمر زند و در راه برآورده ساختن نيازهاى فردى و اجتماعيش به فعاليت در آيد و لذا در قرآن كريم هم در سوره نمل آيه 62، فرموده امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء يا آن كس كه دعاى درمانده را چون او را بخواند، استجابت مى كند و بدى و ناراحتى را از او بر طرف مى نمايد.

مصدر مذكور روايت 2، از آنحضرت نقل كرده كه فرمود: اربعة لاتستجاب لهم دعوة رجل جالس فى بيته يقول : اللهم ارزقنى فيقال له الم آمرك بالطلب و رجل كانت له امرئة فدعا عليها فيقال له الم اجعل امرها اليك و رجل كان له مال فافسده فيقول اللهم ارزقنى فيقال له الم آمرك بالاقتصاد الم آمرك بالاصلاح و رجل كان له مال فادانه بغير بينة فيقال له الم آمرك بالشهادة چهار صنفند كه دعائى از آنها مستجاب نمى شود: 1 - كسى كه در خانه اش نشسته و مى گويد بار خدايا مرا روزى ده پس به او گفته مى شود آيا دستور ندادم بتو كه بپا خيزى و از راه هاى مشروع و فعاليت هاى اقتصادى صحيح ، تحصيل روزى نمائى 2 - كسى كه زنى ناسازگار دارد و بر او نفين مى نمايد پس به او گفته مى شود آيا امر طلاقش را بتو واگذار نكردم 3 - كسى كه مالى داشته و با اسراف و تبذير آن را تمام كرده و مى گويد خدايا بمن روزى بده پس به او گفته مى شود آيا بتو دستور به اقتصاد در معيشت و زندگى ندادم ؟ آيا به تو دستور به اصلاح مال و فاسد نكردن آن ندادم ؟ 4 - و كسى كه مالى داشته و بى گرفتن گواه بقرض داده و شخص مديون انكار نموده پس به او گفته مى شود آيا به تو دستور بگرفتن گواهان بر قرض دادن را ندادم ؟

توضيح :

نسبت به هر چهار مورد در قرآن كريم دستور رسيده و در اين روايت شريف اشاره به آن آيات شده .

مصدر مذكور روايت 3 - از آن حضرت نقل شده كه فرمود: ثلاثة ترد عليهم دعوتهم ، رجل رزقه الله مالا فانفقه فى غير و جهه ثم قال يارب ارزقنى فيقال له الم ارزقك و رجل دعا على امرئته و هولها ظالم فيقال له الم اجعل امرها بيدك و رجل جلس فى بيته و قال يارب ارزقنى فيقال له الم اجعل لك السبيل الى طلب الرزق سه صنفند كه دعايشان بر آنها بر مى گردد و مستجاب نمى شود 1 - كسى كه خدا مالى را روزى او كرده و در غير راهش مصرف نموده و سپس گفته اى پروردگار من بمن روزى بده پس به او گفته مى شود آيا به تو روزى ندادم ؟ 2 - كسى كه زنش را كه درباره اش ستم كرده نفرين نمايد پس به او گفته مى شود آيا امر طلاقش را بدست تو ندادم ؟ 3 - كسى كه در خانه اش نشسته و گفته اى پروردگار من به من روزى ده پس به او گفته مى شود آيا براى تو راه خواستارى روزى را از طريق كسب و كار قرار ندادم ؟.

در بعضى از روايات رسيده : كه بعضى بحضور ائمه دين مى رسيدند و از مستجاب نشدن دعايشان گله مى نمودند و ايشان در جواب اين آيه شريفه را قرائت مى نمودند: سوره بقره آيه 40 و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم وفا كنيد بعهد من تا وفا كنم بعهد خود و مى فرمودند شما بوعده هاى خود كه با خدا نموده ايد و متعهد شده ايد بوظايف فردى و اجتماعى تان عمل كنيد، وفا كنيد تا خدا هم بوعده اى كه با شما نموده و فرموده مرا بخوانيد تا دعاى شما را استجابت نمايم ، وفا نمايد.

سئوال سوم :

آيا عادت دادن مردم بدعا نمودن و تشويق آنها بخواستارى مايحتاج دنيوى و اخرويشان از خداى تعالى ، وادار كردنشان به تنبلى و شانه خالى كردن از براه انداختن قواى فكرى بدنى خود در راه برآورده ساختن نيازمنديهاشان نيست ؟ كه در نتيجه آن ، نيروهاى انسانى بسيارى در جامعه اسلامى تلف مى شود و چنين افرادى ، انگل ديگران و سرباز زير بار طاقت فرساى كار شبانه روز روندگان ، مى گردند.

در پاسخ اين سئوال مى گوئيم : تنها با اندك تفكر در آنچه درباره اصل دعا و شرايطش عرضه داشتيم ، بى مورد و نادرست بودن اين سئوال روشن مى شود و در اينجا علاوه بر آن توضيحى تقديم مى نمائيم : آئين مقدس اسلام ، راه و برنامه زندگى سعادت مادى و معنوى بخش براى انسانهاست و قهرا بر طبق ابعاد و جهات گوناگون وجود انسان اين موجود خارق العاده ، تنظيم و پايه گذارى شده و چنانكه در فلسفه الهى و علوم انسانى تشريح شده ، رهائى چنين موجود نامحدود (كه بحسب طبيعتش در راه تحصيل هر چيز مورد دلخواهش خواه مادى و خواه معنوى خواه مشروع و خواه غير مشروع در هيچ حدى از آن بسنده نمى كند) براى وجود و تكامل اين نوع ، در نهايت خطرناك است و صفحه تاريخ گذشته از فجايع و جناياتى كه از افسار گسيختگى بعضى از افراد اين نوع واقع شده ، انباشته از سياهيها و تباهى هاست و لذا در اين آئين و در ساير اديان خدائى (از راه درست و مطابق با واقع) رها نبودن و وابسته بودن اين موجود به موجودى غير متناهى ، گوش زد شده و در آن تاكيد فراوان از راه هاى بسيارى رفته تا خود را رها و سر خود نداند و در همه چيز، خود را متعلق و محتاج بچنين موجودى كه بخوبى ها دستور ميدهد و از بديى ها نهى و منع مى نمايد، بداند و حتى اختيار و آزادى اى كه دارد وديعه و هديه اى از او بحساب آورد و در راههائى كه او تعيين نموده بحركت در آورد. و يكى از آن راه ها، ترغيب انسانها بدعا و تضرع نمودن به او تعالى است و گواه بر آن ، يكى از مضامين و مطالب دعاهائى است كه از ائمه دين رسيده و مطالعه آنها كاملا روشن گر اين مدعاست و ديگرى روايات متعددى است كه دعا را همان عبادت و پرستش خداى تعالى و خضوع نزد او معرفى كرده و استجابت را همان پاداش و اجر بر اين عبادت و پرستش و خضوع قرار داده است .

و در پايان اين بحث لازم بياد آورى است كه بعضى گمان كرده اند كه دعا نمودن و خواستارى رفع گرفتاريها يا نيازمنديها و جلب خوبى ها و بى نيازيها از خداى تعالى ، منافات با خشنودى از قضا و قدر حضرتش دارد و ما در جلد اول فصل هفتم صفحه 175 - 176، جواب اينها را (كه نوعا در طول تاريخ گذشته براى توجيه كردن آسايش طلبى ها و شانه خالى كردنهاشان از فعاليت هاى فردى و اجتماعى به اين گونه حرفها و لاطائلات متمسك مى شدند) عرضه داشتيم و لذا در اينجا به خاطر فرار از تكرار، اعاده نمى نمائيم .

نشاط و ضد آن كسل در اين روايت دو لشگر ديگر براى عقل و جهلند و مقصود از نشاط، حال و همت داشتن در قيام به وظايف فردى و اجتماعى الهى است كه از جمله آنها انجام عبادات است و بديهى است كه انسان عاقل و داراى غريزه طبيعى خود دوستى تهذيب شده و در مسير تحصيل كمال واقعى و رسيدن به محبوب حقيقى در آمده ، سرشار از چنين نشاطى است و مقصود از كسل ، بى حالى و كسالت نشاندادن در قيام بر انجام وظائف مذكور و عبادات است و بديهى است كه انسان جاهل و داراى غريزه طبيعى مذكور كه بدام ماديات و دنياويات افتاده و در مقام تهيه متاعهاى دنيوى و سبز و سرخ ماديات است ، در قيام مذكور، سست و خالى از حال است چه در نزدش ارزشى ندارد.

فرح و ضدش حزن نيز در اين روايت دو لشگر ديگر براى عقل و جهلند و فرح بمعناى هميشه خوشحال و بى غم بودن و نسبت بهمه چيز بى تفاوت بودن از صفات نكوهيده است و مسلم در اين روايت اراده نشده بلكه مقصود از آن حالتى است كه در انسان عاقل و تهذيب شده در اثر آنكه در مسير كمال حقيقى و وصال محبوب اصيل يعنى خداى تعالى بحركت در آمده و هر آن نزديكيش را به او تعالى بيشتر مى يابد، وجود دارد و او را هميشه تر و تازه و داراى طراوت و بشاشت و اخلاق خوش نشان مى دهد و مقصود از حزن كه از لشگريان جهل و صفت انسان جاهل است ، غمناك شدن در اثر نرسيدن به اهداف مادى و اغراض و مطالع دنيوى يا از دست دادن بعضى از آنها است كه انسان جاهل و بدام نفس پرستى و ماده خواهى گرفتار آمده هميشه مبتلا به آن است .

الفت و ضد آن فرقت نيز در اين روايت دو لشگر ديگر براى عقل جهلند و بديهى است : انسان عاقل و داراى غريزه طبيعى خود دوستى تهذيب شده و بسوى حق بحركت در آمده ، خلايق را آثار محبوبش مى بيند و از انس و الفتى كه به محبوبش دارد، انس و الفت بتمام آثارش حاصل مى نمايد و زود انس گيرنده و دلسوز براى همگان است و بر عكس انسان جاهل كه غريزه طبيعى مذكور در او بدام مطالع دنيوى و زخارف مادى گرفتار آمده و دلبسته به اين امور پست است از همه (جز آنها كه چشمداشت دريافت محبوبهايش يعنى دنياويات را از ايشان دارد) خود را جدا و بى تماس و ناماءنوس مى بيند.

فصل پنجاهم : در بيان سخاء و ضد آن بخل

سخاوت و كرم از اخلاق كريمه و صفات پسنديده و از سجاياى انبياء و اولياء الهى و مورد تصويب و انتخاب عقل است و در تهييج و ترغيب بر آن بعضى از آيات قرآنى و روايات بسيارى رسيده و بر عكس بخل و امساك از بخشش ، از اخلاق رذيله و صفات نكوهيده و از سجاياى دنيا پرستان و خود خواهان و مورد تصويب و انتخاب جهل و شيطان و هواهاى نفسانى است و در پروا دادن از آن و تهديد بر آن بعضى از آيات قرآنى و روايات زيادى رسيده و اينك نقل و ترجمه نمونه اى از آنها.

سوره حشر آيه 9، و سوره تغابن آيه 16، و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون و كسانى كه جلوى بخل و امساك نفس ‍ خود را مى گيرند مسلم رستگارانند.

جامع السعاده صفحه 264، روايت ذيل را از نبى اكرم نقل كرده

السخاء شجرة من شجر الجنة اغصانها متدلية على الارض فمن اخذ منها غصنا قاده ذلك الغصن الى الجنة سخاوت درختى از درختان بهشت است كه شاخه هايش آويخته بر زمين است پس هر كس يكى از آن شاخه ها را بگيرد آن شاخه او را بسوى بهشت مى كشاند.

ان السخاء من الايمان و الايمان فى الجنة همانا سخاوت از ايمان است و ايمان بى شك در بهشت است .

السخاء شجرة تنبت فى الجنة فلا يلج الجنة الا سخى سخاوت درختى است كه در بهشت ميرويد و داخل بهشت نمى شود مگر سخاوتمند.

قال الله سبحانه ان هذا دين ارتضيته لنفسى و لن يصلحه الا السخاء و حسن الخلق فاكرموه بهما ما استطعتم خداى تعالى فرمود همانا اين دينى است كه براى خود برگزيدم و آن را اصلاح نمى كند مگر سخاوت و نيك خلقى پس آن را اكرام كنيد و بزرگ شماريد تا آن حد كه توانا هستيد با سخاوت نمودن و نيك خلقى كردن .

ما جعل الله اوليائه الا على السخاء و حسن الخلق خدا دوستانش را جز سخاوتمند و نيك خلق ، قرار نداده .

ان السخى قريب من الله قريب من الناس قريب من الجنة و بعيد من النار همانا سخاوتمند نزديك به خدا و نزديك بمردمان و نزديك به بهشت و دور از آتشند.

ان افضل الناس ايمانا ابسطهم كفا همانا با فضيلت ترين مردمان در ايمان دست بازترين آنهاست در بخشش .

و از حضرت باقر نقل كرده كه فرمود: خياركم سمحائكم و شراركم بخلائكم و من خالص الايمان البر بالاخوان و السعى فى حوائجهم و ان البار بالاخوان ليحبه الرحمن و فى ذلك مرغمة للشيطان و تزحزح عن النيران و دخول الجنان خوبان شما سخاوتمندان شمايند و بدان شما بخيلان شمايند و از ايمان خالص و صافى ، نيكوئى نمودن به برادران و كوشش در روا ساختن حاجت ها و نيازهاى آنان است و همانا نيكى كننده بر برادران ايمانى مورد دوستدارى خداى رحمان است و در اين كار ماليده شدن دماغ شيطان بخاك و دور گشتن از آتش ها و داخل شدن در بهشت است .

و از حضرت كاظم نقل كرده كه فرمود: السخى الحسن الخلق فى كنف الله لايستخلى الله منه حتى يدخله الجنة و ما بعث الله نبيا و لاوصيا الا سخيا و لاكان احد من الصالحين الاسخيا و مازال ابى يوصينى بالسخاء حتى مضى انسان سخاوتمند و نيك خلق در حفظ و نگهدارى خداست و خدا او را وا نمى گذارد تا داخل بهشت شود و خدا بر نينگيخت پيامبر و وصى پيامبرى را جز سخاوتمند و هيچ يك از شايسته گان نبودند جز سخاوتمند و هميشه پدرم تا در گذشت ، به سخاوتمندى مرا سفارش مى فرمود. سوره آل عمران آيه 180، و لاتحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة و گمان مى كنيد آنها كه امساك و بخل ورزيدند به آنچه خدا به آنها از كرامش داده ، اين كار بسود آنها است بلكه بزيان آنهاست . زود باشد كه در قيامت ، آنچه را كه بخل ورزيدند با آتش تافته شود و همانند طوقى برگردنشان آويخته گردد.

سوره نساء آيه 37 - الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل و يكتمون ما آتاهم الله من فضله خدا دوست نمى دارد كسانى را كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل دستور مى دهند و پنهان مى دارند اموالى را كه خدا از احسانش به آنها داده .

جامع السعاده صفحه 263، اين روايات را از بنى اكرم نقل كرده : اياكم والشح فانه اهلك من قبلكم حملهم ان يسفكوا دمائهم و يستحلوا محارمهم بر شما باد پرهيز كنيد از بخل و امساك از بخشش زيرا اين كار كسانى را كه پيش از شما مى زيستند هلاك كرد و آنان را وادار نمود كه خونهاى يكديگر را بريزند و محرمهاى خود را حلال شمارند.

لايدخل الجنة بخيل هيچ بخيى داخل بهشت نمى شود.

البخيل بعيد من الله بعيد من الناس بعيد من الجنة قريب من النار و جاهل سخى احب الى الله من عابد بخيل و ادوى الداء البخيل

بخيل دور است از خدا دور است از مردمان دور است از بهشت نزديك است از آتش و جاهلى كه سخاوتمند باشد در نزد خدا محبوب تر از عابدى است كه بخيل باشد و سخت ترين دردها، بخل است .

الشح و الايمان لايجتمعان فى قلب واحد بخل و ايمان در يك قلب جمع نمى شوند.

سخاوت داراى مراتبى است كه بالاترين آنها ايثار بر نفس است كه انسان با آنكه خود احتياج دارد ديگران را برخود مقدم مى دارد و بخاطر خدا متاع مورد نيازش را چون آنها نيازمندند به آنها وامى گذارد.

در قرآن كريم و روايات شريف ، اين كار شديدا مورد ستايش قرار گرفته .

و نيز سخاوت گاهى در مال و گاهى در علم و گاهى در وقت و گاهى در جان و گاهى در عفو از جرم است و قهرا بخل هم در مقابل آن داراى همين اقسام است . چه اگر مالت را در راه خدا و موارد لازم انفاق و مصرف كردى سخاوت با مال است و اگر علمت را در راه خدا در موارد لازم بكار گرفتى و بديگران آموختى ، سخاوت در علم است و اگر بحركت در آمدى و در راه خدا و كمك بمستمندان به فعاليت و صرف وقت برخاستى سخاوت با وقت است و اگر بر جهاد در راه خدا و مبارزه با ستمگران و متجاوزان قيام كردى و جانت را در اين راه دادى سخاوت با جان است كه شايسته اسم شجاعت هم هست و اگر از آنها كه نسبت بشخص تو مرتكب گناهى و ستمى شده اند (در صورتى كه با گذشت تو اصلاح شوند و ديگر در مقام گناه و ستمكارى نباشند) در گذشتى سخاوت در عفو از جرم است . و در اينجا اين نكته لازم بياد آورى است كه آن مصرف نمودن مال ، سخاوت و مورد ستايش است كه باندازه و در مورد لازم باشد و خلائى فردى يا اجتماعى را پر كند نه آنكه در غير مورد لزوم و يا زياده از اندازه و يا در راه تعيشات و تهيه زندگى فوق اقتصادى براى خود يا كسان خود باشد چه اين اسراف و تبذير است و انجام دهنده اش از برادران شيطان است و خودش فساد انگيز و اختلاف آور و آتش افروز است .

در اين روايت شريف كه آخرين جمله آنرا شرح كرديم و قهرا با اين كار، اين رساله پايان يافت ، سخاوت از لشگريان عقل و بخل از لشگريان جهل شمرده شده و بديهى است : انسان عاقل كه غريزه خود دوستى در او تهذيب شده و در مسير تحصيل كمال حقيقى كه تحصيل رضوان الله و وصال اوست در آمده ، اموال دنيوى و متاعهاى مادى در نظرش تنها بعنوان وسيله امرار معاش و نگهدارى از مركب بدن كه او را در اين مسير حمل مى نمايد، جلوه مى كند و قهرا دلبسته به آنها نيست و در راه مطلوب و معبودش با سخاوت تمام و بلكه با ايثار بمصرف ميرساند و بر عكس انسان جاهل كه غريزه مذكور در او گرفتار مطامع دنيوى و ذخاير مادى شده و در مسير خواستارى و جمع آورى آنها در آمده ، خود آنچه را كه بدست مى آورد مى خواهد و همه بجان و دلش بسته اند و همانند جانش بلكه بالاتر از جانش آنها را حفظ مى نمايد و بر مصرفش بخل ميورزد و قهرا در موارد لازم هم انفاق و مصرف نمى كند چه رسد بموارد مستحب .

الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا

24 ربيع الثانى 1399 - مشهد مقدس على تهرانى