گام به گام با اخلاق مديريت و شيوه هاى پيشرفت آن

جواد حبيبى تبار

- ۵ -


ب - رعايت آراستگى ظاهر  
در روايت نبوى وارد شده است : النظافة من الايمان نظافت جزء ايمان است و زندگى ائمه هدى عليه السلام هم نشانگر اهميت موضوع نظافت و آراستگى است . مدير بايد ضمن اينكه باطن خود را اصلاح مى كند ظاهر خود را نيز اصلاح نمايد و در رابطه با نظافت بدن و لباس و وسائل كار و محيط كار خود و مجموعه تحت مديريتش دقت به خرج بدهد. مسئله نظافت شايد در نگاه اول مهم به نظر نيايد، اما مسلم است نظافت مهم است . هر اندازه كه مسئله تبليغات ( كه در مباحث قبل تشريح شد ) اهميت دارد و مديريت صحيح وابسته به آن است به همان ميزان مديريت وابستگى به نظافت دارد. زيرا نظافت و پيراستگى موجب مى شود كه تبليغات هم موثر افتد و در مسئله تبليغ اصل جذابيت ظاهرى مبلغ نيز مورد تاكيد است . اصولا نظافت ، ارباب رجوع را جذب مى كند. نظافت به كار اهميت مى دهد. فوت كاسه گرى در مديريت نظافت است . تا آنجا كه مسئله نظافت مورد تاكيد قرار گرفته است كه انتخاب لباس نظيف و مناسب براى مدير سفارش شده است . امام صادق مى فرمايد: الثوب النفى يكبت العدو (111) پيراهن و لباس با رونق دشمن را كسل مى كند. براى توجه به اهميت مسئله نظافت به اين روايت توجه كنيد ( مدير جهان اسلام حضرت رسول - صلى الله عليه وآله - روزى خواستند از منزل خارج و نزد اصحاب خود بروند ) اراد يوما يخرج على اصحابه فكان ينظر فى حب الماء و يستوى عمامته و شعره فقيل له او تفعل ذالك يا رسول الله فقال - صلى الله عليه وآله - نعم ان الله تعالى يحب من العبدان يتزين لاخوانه اذا خرج اليهم (112) اراده كرد پيغمبر خدا روزى تا بر اصحاب خود خارج شود پس آن حضرت در ظرفى از آب مى نگريست و عمامه خود و موهايش را منظم مى نمود. كسى عرضه داشت آيا شما چنين كارى هم مى كنيد اى رسول خدا؟ حضرت - صلى الله عليه وآله - در پاسخ فرمودند بله خداوند دوست مى دارد آن بنده اى را كه هر گاه خواست به نزد برادرانش برود خود را زينت دهد ( بوسيله منظم و تنظيف كردن خود نه زينت هاى حرام ) بعضى ها تصور مى كنند كه اسلامى بودن يا با تقوى بودن ، با نظافت و با نظم و با زيبائى ظاهر و حفظ شئون لازمه مختلفه منافات دارد. لذا كم و بيش ‍ مشاهده مى گردد كه بعضى ها با لباس غير نظيف يا پاره و با موهائى شانه نزده و با لباسى نامنظم در معرض ديد مردم قرار مى گيرند كه بايد متذكر شويم كه هيچ يك از اينها علامت تقوى در اسلام و يا ديانت نيست و برعكس براى جذب افراد به سوى اسلام بايد منظم و نظيف و پاكيزه بود.
بخش سوم : اصول اخلاقى و عوامل ترقى در مديريت كلان 
1 - تقوى
2 - گذراندن مراحل قبلى مديريت
3 - سياست مدن
4 - اطاعت
5 - محبت ، ايثار، اخلاق نيكو
6 - توجه به كيفيت
7 - مشورت
8 - وحدت رهبرى
9- كفايت
10 - عدالت
11 - نظارت
12 - مشخص نمودن هدف
13 - برنامه ريزى كلان
14 - آگاهى دادن
15 - تقسيم وظايف
16 - علم و تخصص
17 - تشويق
18 - تنبيه
19 - حضور دائم در صحنه ها
20 - شناساندن دشمنان
آخرين بخش از مباحث ما در رابطه با مديريت ، راجع به مديريت كلان است . كه اين مبحث را به همين موضوع اختصاص داده ايم . در رابطه با مباحث قبلى در دو بخش گذشته گفته شد كه اصول مذكور در آن بخش ها جزء شروط مديريت كلان نيز مى باشد. ليكن آنچه يادآورى آن در اينجا لازم و ضرورى است اين نكته است كه اصولا يك مدير در مديريت كلان بايد ابتدائا شرائط مديريت محدود و گسترده را دارا باشد تا بعد از موفقيت در آن مراحل از مديريت بتواند مديريت كلان را بر عهده بگيرد و قبل از هر چيز خود سازى لازم است .
 

ذات نايافته از هستى بخش
 
كى تواند كه شود هستى بخش
 
خشك ابرى كه بود ز آب تهى
 
نايد از وى صفت آبدهى
 
بنابراين براى مديريت كلان لازم است :
1 - گذراندن دوران خود سازى فردى با موفقيت .
2 - گذراندن دوران مديريت محدود و گسترده با موفقيت .
3 - احراز شرائط مديريت كلان .
به تعبير ديگر كسى كه مى خواهد ديگران را بسازد، ابتدائا لازم است خود ساخته باشد.
مولا امير المومنين عليه السلام در فرمان مشهور خود خطاب به مالك اشتر مى فرمايد: ما در اين فرمان بيش از هر چيز پسر حارث را به پرهيز كارى و اطاعت از خداوند متعال وصيت مى كنيم و از او انتظار داريم كه در انجام اوامر الهى دقيقه اى فروگذار نكند . ما باز خاطر نشان مى كنيم كه سعادت هر دو جهان در گرو تحصيل رضايت خداوند است و بدون خشنودى او، هيچ طاعت ، پسنديده و مقبول نيست در قسمتى ديگر از اين فرمان چنين مى خوانيم :
فرماندار مصر بايد ديو هوس و خواسته هاى نفسانى خود را همچون پارسايان ، همواره تحت زنجير زهد و عبادت خود مقهور و زندانى نمايد. زيرا عفريت نفس ، آتشى است كه خاموش شدنى نيست و اگر دمى انسان را غافل ببيند بناگاه مانند شعله دوزخ شعله ور مى شود و خرمن سعادت و زندگانى آدمى را خاكستر مى نمايد.
مديريت كلان در تعبيرات قرآن
در قرآن مجيد مديريت كلان تحت عنوانهائى از قبيل امام ، رسول و نبى به كار رفته است . عناوين ديگرى نيز در غير اصلاحات قرآن وجود دارد مثل خليفه ، امير، حاكم ، مرشد، ولى امر، مولا، و غيره . امام به معنى جلودار قافله و پيشوا مى باشد. امام يعنى راهنما و راهبر كه از يك سيستم مديريتى به نام امت و امامت برخوردار است كه در اين تشكيلات مديريت ، امام از عموم مسلمين بعنوان حزب خداوند در مقابل حزب الشيطان استفاده مى كند.
شروط و لوازم مديريت كلان  
مدير در مديريت كلان بايد داراى شرائط و صفاتى به شرح ذيل باشد:
1 - اصل تقوى  
تقوى وجود ملكه اى در شخص است كه او را از ارتكاب و انجام مخالفت با حق تعالى و معاصى باز مى دارد و يك نوع حس خدا ترسى است . وجود تقوى به عبارت ديگر يعنى مديريت بر خود بر اساس ضوابط و دستورات شرع مقدس اسلام . البته مسلم است كه احراز اين شرط بايد قبل از تصدى مديريت باشد. صفت امانت نيز از فروع تقوى خواهد بود. در فرمان امير مومنان على عليه السلام به مالك اشتر چنين مى خوانيم :
يوسف مصر در دادگاهى كه براى او برپا شده بود عليرغم پاكدامنى و داشتن گريبانى پاره شده كه گواه او بود چنين گفت : من خود را تبرئه نمى كنم و گناه را يكباره بر عهده زليخا وانمى گذارم زيرا اهريمن نفس ‍ همواره فريبنده و افسونگر است و انسان را به امور ناشايست وامى دارد و جز در پناه خداوند مهربان ، كسى را از اين اهريمن امانى نيست .
2 - گذراندن مديريت محدود و گسترده  
مدير جهان اسلام بايد قطعا دوران مديريت محدود و گسترده را موفقيت پشت سر گذاشته باشد. همچنانكه پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - قبل از شروع دعوت عمومى هود مبنى بر قولوا لا اله الا الله تفلحوا آن بزرگوار موظف به انذار قوم خود شد كه و انذر عشيرتك الا قربين
(113) با دقت در انتخاب حكام و امراء توسط اميرالمومنين عليه السلام متوجه اين اصل مى شويم . مثلا آن حضرت شخصيتى مانند مالك ابن حارث نخعى مشهور به اشتر ( چون در يكى از جنگ ها تيرى بر گوشه چشم مالك اصابت كرده و اثرى از آن بر جاى مانده بود او را اشتر مى خواندند ) كه در تاريخ سرداران اسلام نشانه هاى بارزى از خود باقى گذارده و در فتوحات اسلامى در شام و آسياى صغير، نقش موثرى ايفاء نموده بود و از افراد بصير و با سابقه فرماندهى و مديريت بود را براى ولايت مصر برگزيد.
3 - اصل سياست مدن  
براى مديريت كلان دارا بودن توانائى اداره شهرها و بلكه كشور در زمينه مربوطه لازم و ضرورى است و لذا گفته مى شود كه مدير بايد مدبر باشد. اساسا پيامبران الهى نيز بر اساس اداره خود و يا اداره خويشاوندان و يا جهان درجاتى دارند . آن دسته از پيامبران كه صرفا مامور تربيت خود و خانواده خود بوده اند نبى نام دارند و آن دسته كه مامور تربيت ديگران نيز بوده اند رسول نام دارند و آن دسته كه دوران مديريت خود و گروه خود را گذرانده و به مديريت كلان رسيده اند اولوالعزم ناميده مى شوند.
در فرمان امام على عليه السلام به مالك مى خوانيم :
اى مالك هيچ مى دانى آنجا كه اكنون با سيطره و حكومت تو اداره مى شود كجاست ؟ آنجا كشور مصر است . آنجا سرزمين فراعنه و پادشاهان بزرگ است كه جهان براى جولان آنها در حاكميت بنظرشان ميدان تنگ و نارسايى بود. مصر كشورى كهنسال و ديرين است كه با روزگار، كشتى هاى فراوان گرفته و با تمام گرم و سرد جهان ستيز نموده ، تا امروز كه همچون تو حكمرانى را بر سينه وسيع و پر طاقت خود مشاهده مى كند. مصر در طول زندگانى خود پادشاهان بيدادگر به خود ديده است . آگاه باش كه در تاريخ روزگار نام در صفحه بيدادگران و به ننگ نگاشته نيايد. همانطور كه تو در كار پيشواى پيشين خود نگران بودى ، مردم نيز رفتار تو را با دقت بيشترى مراقبت مى كنند و از كار و كردار تو غافل نيستند. خداوند را گوشى شنواست كه گفتار بندگان خود را مى شنود و به فرياد دادخواهان رسيدگى مى كند. لذا بنده پرهيزكار ناگزير است به شدت حساس و بيدار باشد تا زبان ديگران به دشنام و تشنيع او آلوده نگردد سپس در اين فرمان راجع به نحوه انتخاب وزرا و قضات و نظاميان از سرداران و افسران دستورات مفصلى داده شده است كه همگى ناظر به سياست مدن است .
4 - اصلاطاعت
در مديريت اسلامى اصل قلدرى ، زورگويى و سلطه كاذب داشتن لحاظ نشده است . به عبارت ديگر مدير مسلمان ، سلطان به معنى مصطلح كلمه نيست كه مدير بنشيند و فرمان بدهد و ديگران چون او فرمان داده و با توجه به شخص او چون اوست كوركورانه اطاعت كنند. بلكه در مديريت اسلامى اصل اطاعت از متقى مورد تاكيد قرار گرفته و شكى نيست مدير جهان اسلام يعنى رسول اكرم - صلى الله عليه وآله - متقى ترين مردم بوده و از اين جهت سخنان و دستوراتش مورد اطاعت قرار مى گرفته است . البته بايد دانست مراد از اطاعت ، هيچگاه اطاعت از فرمانى كه در جهت مخالفت فرمان خدا باشد نيست . در فرمان امام على عليه السلام به مالك اشتر مى خوانيم :
هر آن امرى كه از مافوق مى شنوى ، با امر خدا مقايسه كن چنانچه خداوند تو را از آن عمل باز مى دارد، زنهار فرمان خدا را در راه هوى و هوس مخلوق قربانى نكن . هرگز نگو كه من مامور و معذورم هرگز نگو كه به من دستور داده شده و كوركورانه بايد اطاعت كنم . و هرگز توقع اين كه ديگران حكم تو را كوركورانه اطاعت كنند تحميل مكن . اگر چنين بگويى و اين گونه عمل كنى آئينه قلبت زنگ آلود مى شود و روحيه دين دارى در تو پائين مى آيد و از خداوند دور مى شوى هر چند با بنده نزديك باشى .
5 - اصل محبت ، ايثار و اخلاق نيكو  
انى بعثت لا تمم مكارم الاخلاق (114) پيامبر ما - صلى الله عليه وآله - يكى از دلائل بعثت خود به نبوت را اين نكته اعلام فرموده كه من مبعوث شدم تا اينكه مكارم اخلاق را كامل نمايم . لذا مدير جهان اسلام بايد فردى با محبت و با اخلاق حميده و فاضله باشد. رابطه مدير با مردم از نظر اسلام يك رابطه خشك و غير عاطفى نمى باشد. مدير جهان اسلام در كوچكترين گرفتارى مردم كه به وى رجوع مى شود خود را شريك آنها مى داند. در زندگى پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - اين نكته به وضوح مشاهده مى شود. حتى كنيزانى كه مورد ايذاء موالى خود واقع مى شدند به پيامبر خدا مراجعه مى كردند و استمداد مى طلبيدند. در
تعابير اسلامى كه اصطلاح ولى به معناى مدير بكار رفته است ناظر به همين معناست چون ولى به معنى سرپرست است و مدير بايد خود را سرپرست زيردستان خود بداند آن هم سرپرستى دلسوز و از خود گذشته و ايثارگر.
در اين رابطه به اين كلام مولى على عليه السلام در فرمان حكومت مصر خطاب به مالك توجه فرمائيد:
اى فرماندار، رعاياى تو از عيب منزه نيستند ولى تو بايد همچون پدرى دلسوز و غيور بر معايب و نقائص فرزندان خود پرده بركشى و راضى به شر براى آنها نباشى . هرگز خود را در اسرار محرمانه رعيت كه مربوط به مصالح كشور نيست دخالت مده و بر كشف راز مردم حريص مباش . زيرا وظيفه تو حفظ قوانين اجتماع و انتظام مسائل معاشرت در ميان ملت است تا آن كه حدود آشكار گردد. اى آنكه از خداوند رازپوش طمع دارى پرده از اسرار تو برندارد، پرده از اسرار مردم برندار. پس آن چنان كه معايب خود را مى پوشانى معايب ديگران را نيز بپوشان دستى به سوى دل شكستگان دراز كن و آن غم كده هاى ويران را آباد نما.... آرى قلب شكسته ، عرش خداست . پس هر آن كس كه آن را تعمير كند كعبه مقدس را آباد كرده نموده است . گره از كار رعيت بگشا و اختلاف آنها را با احتياط كامل كه شايسته احترام حق عمومى است پايان بده . همانطور كه ملت براى تو است تو نيز براى ملت باش . از مردم باش تا مردم از آن تو باشند. پناه به خدا اگر اندكى در زندگانى حكمرانى ، نظر شخصى تو راه يابد..... اى مالك تو حكمرانى و حكمران همچون پدر است . پس اى پدر ناگزيرى بسيارى از لغزشهاى فرزندان خود را ناديده انگارى و با چشم آكنده از گذشت و محبت به چهره اولاد خود بنگرى
6 - اصل توجه به كيفيت  
مدير جهان اسلام بايد بيش از هر چيز به كيفيت توجه داشته باشد. گرچه توجه به كميت نيز در جاى خود لازم است . مدير جهان اسلام با ارزش دادن و شخصيت دادن به فرد فرد مومنين و متقين و بالا بردن توانائى هاى آنان مى تواند از آنها حتى به اندازه ده برابر تعدادشان استفاده ببرد و كارايى آنها را زياد كند. همچنانكه بعضى از آيات قرآن ناظر به همين جهت است و حتى آنقدر كيفيت مهم است كه مى توان گفت يك فرد مومن واقعى به اندازه يك امتى ارزش دارد. من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض ‍ فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا .(115)
امام على عليه السلام در مورد انتخاب افسران و سربازان به مالك مى فرمايد: تهى دست را به آسانى مى توان فريب داد. تهى دست قلبى تهى و روحى افسرده دارد چه زود كه در نخستين ديدار با دشمن دست از پيكار بكشد و ميدان نبرد را جولانگاه حريف قرار دهد.
مى بينيم كه امام عليه السلام چگونه به كيفيت بها داده اند. در جاى ديگرى مى فرمايند: اى پسر حارث تا مى توانى تازه مسلمان را به حكمرانى برمگزين . آنانى كه از دير باز به دين شريف اسلام سر تسليم فرود آورده اند مردمى كه عفيف و پاك دامن و روشنفكر و مهربان هستند، آنها از نظر مدت طولانى سابقه به ناموس و مال مردم با چشمى پر حيا مى نگرند و دست خيانت به سوى دارايى غير دراز نمى كنند اين نيز نمونه اى از توجه امام عليه السلام به كيفيت است .
7 - اصل كيفيت  
در بخش دوم مديريت در رابطه با اين اصل مفصلا توضيح داده شد و اشاره شد كه اين اصل مشترك با اصول مديريت كلان است . در اينجا توجه شما را به كلام امير مومنان على عليه السلام جلب مى نمايم كه خطاب به مالك مى فرمايد: اى واى والى مصر، تو را به استفاده از انديشه خير انديشان و عناصر سفارش مى نمايم . تبادل افكار به شرطى كه از مغزهاى بزرگ و عناصر صالح سفارش مى نمايم . تبادل افكار به شرطى كه از مغزهاى بزرگ و قلوب پاك تراوش كند، در حل امور كشور، تاثير بسزائى دارد. البته بايد سنجيد سپس در مورد اسرار سخن گفت . با بخيل مشورت مكن زيرا او پيوسته از گدائى دم مى زند و تو را از رادمردى و گشاده دستى باز مى دارد. شخص ترسو را نيز در مجلس مشورت خود راه مده كه اين عنصر ضعيف ، هم خود مى ترسد و هم مى كوشد تا پايه تصميم و اراده افراد مورد مشورت خود را سست كند
8 - اصل هم سطحى با پايين ترين قسمتهاى جامعه  
اين اصل نيز در بخش مديريت گسترده مورد تاكيد و توضيح قرار گرفت ما مى بينيم همان پيامبر اسلامى كه به در روم و قيصر نامه مى نويسد زندگى شخص او در چه سطحى و به چه وضعى است . اصل كلى اينست كه مدير جهان اسلام خود را جداى از مردم نداند و پايين ترين سطح را براى زندگى خود انتخاب نمايد. در فرمان امام على عليه السلام به مالك اشتر چنين آمده است :
اى مالك با تمام وسائلى كه در اختيار دارى و با منتهاى نيرويى كه درجات توست به جلب رضايت عموم و خرسندى جامعه بكوش زيرا كه اكثريت نگهبان مملكت و حصار كشور است . هميشه با توده مردم باش ، با شادى آنها شاد شو و در اندوهشان شركت كن . اى مالك از آن زيردستى كه از ديگران نزد تو بدگوئى كند بپرهيز.
9- اصل وحدت رهبرى  
از اساسى ترين لوازم و اصول مديريت كلان وحدت رهبرى است . چون در غير اين صورت تشتت و تفرقه در آراء موجب ايجاد تفرقه و تشتت در ميان امت خواهد شد. خداوند در قرآن مجيد وقتى به پيامبر خود مى فرمايد: و شاور هم فى الامر سپس تاكيد مى فرمايد: فاذا عزمت فتوكل على الله هنگامى كه شخص تو اى پيامبر تصميم گرفتى ( درنگ منماى ) و بر خداى خود توكل كن . مى بينيم وحدت رهبرى در آيه شريفه مورد تاكيد قرار گرفته است . در فرمان امام على عليه السلام خطاب به مالك اشتر گرچه تاكيد بر مشورت و نيز مجالست با علماء و دانشمندان شده است ولى نسبت به حكومت شورايى توصيه نشده است و تمام مسئوليت ها متوجه شخص ‍ مالك شده و حضرت تصريح فرموده كه شخص مالك در مقابل اميرمومنان پاسخگو مى باشد.
10 - اصل كفايت  
كفايت از نكات بديع مسائل اجرائى مديريت اسلامى است . يعنى فقط كسى كه لياقت و توانائى دارد در اين ميدان قدم بگذارد. كفايت و لياقت براى مديريت كلان چيزى نيست كه در هر كسى موجود باشد. بنابراين در رابطه با مسائل مختلف در ابعاد گوناگون در رابطه با مسائل اجرائى و غيره مدير مجموعه كلان بايد كفايت لازم را دارا باشد. در عهد نامه مالك اشتر چنين آمده است :
در شهر چون فرماندارى نوين از مركز حكومت قدم گذارد و زمام امور را بدست گيرد، گروهى از اوباش ، فرصت را غنيمت شمرده و بى اطلاعى و ناآشنائى حاكم به منطقه استفاده كرده مقاصد شخصى خود را به صورت مصالح اجتماعى جلوه دهند و دشمنان خويش را دشمنان توده معرفى كنند. اين پست فطرتان كه در گرد حاكم جديد به سعايت و سخن چينى حلقه مى زنند مى خواهند كه قدرت حكومت را آلت اجراى هدفهاى خود نمايند. در اين موقع وظيفه حكمران فعال (با كفايت ) آن است كه فتنه انگيز را از خود دور بدارد و در دعاوى مردم دقت داورى كند بديهى است توجه به اين جهات ناشى از صفت كفايت و تدبير مدير است .
11 - اصل عدالت  
چه آنكه حكومت با كفر پابرجا مى ماند ولى با ظلم سرنگون مى شود. امام على عليه السلام به مالك مى فرمايد:
آيا كدام پس انداز از عدل و داد براى ملوك و حكمرانان ارزشمندتر است و در جاى ديگر اين فرمان مى فرمايد:
اى مالك ، انصاف و عدل سر لوحه برنامه براى حكومت است تو كه با خانواده و عشيره خود به مصر مى روى و ممكن است برخى از مصريان را بيش از ديگران دوست بدارى ، هرگز در قضاوت و داورى اين گونه تعلقات را مراعات مكن . دادگاه خانه ملت است و قانون حق عموم . در مقابل قرآن ، خويشاوندى و علاقه شخصى هرگز جايگاه و احترامى نخواهد داشت . اسلام منادى آزادى و مساوات است و عموم مسلمانان بايد از اين نداى آسمانى برخوردار گردند. اى پسر حارث اگر چنين نكنى و همگان را نظر مساوى ننگرى بر بندگان خداوند ظلم كرده اى و خداى قادر را به دشمنى با خود برانگيخته اى آرى هر ظالمى دشمن خداوند است ، دشمنى با هم كار آسانى نيست . واى بر آن كسى كه خالق هستى بر دشمنى با او اراده كند. چه زود است كه دست حق او را بر زمين بزند و عاقبت كار او را در هر دو جهان تباه سازد.
اى پسر حارث خداى خود را غافل مدان كه همواره در كمين ظالمين است . دادرسى بندگان خود را گوش مى دهد و كوچكترين ظلم را از بزرگترين افراد ناديده نمى گيرد. مى دانى كه محبوب ترين صفت ها براى زمام دار در همه حال كدام است ؟ آن كه هميشه در راه زندگى ، معتدل باشد و عدلش مانند ابر تمام كشور را در سايه خود بگيرد و با جديت تمام بكوشد كه زير دستان خود را راضى و خشنود سازد.
اى مالك ، از خشم ملت بترس كه نمونه اى از خشم خداوند قهار است . نزديكان خود و مقربان درگاهت را فداى مصلحت عموم كن زيرا آنها هر چه از تو برنجد هرگز با رنجش تو قابل مقايسه نيست .

12 - اصل نظارت  
اصل نظارت و رسيدگى مدام به امور نيز از اصول لازمى است كه در رابطه با مديريت كلان مورد تاكيد قرار مى گيرد و مفصلا در بخش دوم همين سلسله مباحث مورد تشريح قرار گرفته است . امام على عليه السلام مى فرمايد:
اى مالك ، هرگز از جريان امور كشور و طرز سلوك حكام با رعيت لحظه اى غافل مباش . به جزئيات امور شخصا رسيدگى كن و گزارش هاى كشور را تا كلمه آخر با كمال دقت بشنو. بايد به منظور انجام اين مسئوليت بزرگ گروهى بازرس بر عمال خويش بگمارى تا مخفيانه تو را از چگونگى اوضاع مملكت آگاه نمايند. بازرسان بايد رفتار حاكم در حوزه ماموريت او با منتهاى احتياط مراقبت كنند و كوچكترين خلاف را بى درنگ به مركز حكومت گزارش دهند.
13 - اصل مشخص نمودن هدف براى مجموعه تحت مديريت  
در سراسر فرمان امام عليه السلام به مشخص است كه حضرت اهداف حكومت خود را ترسيم فرموده است از جمله مى فرمايد:
دولت ما با تمام وسائلى كه در اختيار دارد مصمم است به آبادى مملكت و آسايش رعيت بپردازد.
14 - اصل برنامه ريزى براى مجموعه تحت مديريت بر اساس هدف  
كل فرمان امام عليه السلام به مالك برنامه حكومتى است . لذا در آن دستور به مسائل حكومتى از قبيل امور اقتصادى اعم از كشاورزى ، باغدارى ، بازرگانى و... .و نيز امور نظامى انتظامى ، اطلاعاتى ، قضائى ، امنيتى ، سياسى و... پرداخته شده و براى هر يك برنامه ارائه شده است . از جمله در فرمان امام عليه السلام به مالك مى خوانيم :
از من به ياد دار كه بزرگترين افسر ايراد نطق هاى آتشين و سخنرانى هاى موثر در برابر صفوف سپاه است و يا مى فرمايد:
در كشور مصر به منظور تكميل سازمان دولت از ايجاد دادگاه ها و مراكز عدالت ناگزير خواهى بود و يا مى فرمايد:
اگر در نتيجه حادثه اى از حوادث روزگار، زندگى بر كشاورزان مصر تباه شود.. .و آنها تهيدست شوند، وظيفه فرمانداران است كه به امراى خراج و كارمندان امور مالى درباره آنها سفارش كنند تا از ماليات توده كسر و به وامداران تخفيف بخشند.
15 - اصلآگاهى دادن به مجموعه تحت مديريت نسبت به هدف و برنامه هاى طراحى شده
همانطور كه ملاحظه شد امام على عليه السلام در فرمان خود به مالك نسبت به برنامه هاى حكومتى خود در راستاى هدف نهايى آگاهى داده است .
16 - اصل تقسيم وظائف و واگذارى آنها به تناسبحال افراد
اميرالمومنين عليه السلام به تقسيم وظائف لشگرى ، كشورى ، اقتصادى ، قضايى و.... در فرمان خود به مالك اشتر تصريح نموده و نيز بر واگذارى سمت هاى مختلف بر اساس توانايى هاى افراد تاكيد فرموده است مثلا مى فرمايد:
قاضى بايد دانشمند و با تقوى پرحوصله و خونسرد داراى قوت قلب و قدرت بيان و قدرت حافظه و دور از آزمندى و طمع باشد و دستخوش ‍ عواطف و احساسات نگردد و آن حضرت در مورد افسران مى فرمايد:
افسر بايد پرهيزگارترين سپاهيان و نجيب ترين افراد باشد. افسر بايد همچون تو غم لشگر خورد و بر سربازان خويش پدرى مهربان و فرماندهى آگاه و بيدار باشد. افسر بايد به عظمت روح و شجاعت قلب سرآمد همه سپاه بوده باشد. افسر نبايد به اندك ناروايى خشمناك و عصبانى شود و در جاى ديگر مى فرمايد:
هر كس را به كارى كه در خور اوست بگمار و هر چيز را به جاى خود بگذار
17 - اصلداشتن علم و تخصص در رشته خود
( البته بايد دانست رسولان الهى و ائمه عليه السلام اين علم را از ناحيه ذات اقدس الهى دريافت كرده اند. )
امير المومنين عليه السلام در فرمان خود به مالك اشاره به وجود طبقات و دسته هاى مختلف نموده ، ولى مى فرمايند:
تا توانى با پرهيزكاران درآميز و در معاشرت عناصر صالح ، پايه دولت خويش را استوار كن ... يعنى در همان حال كه همنشينان دانشمند و با تقواى خود را مى نوازى بيدار باش تا چشم طمع بر دين تو نگشايند.... تا مى توانى با دانشمندان و علماى پاكدامن معاشر باش و از حكمت حكماى كشور خويش تا حد كافى استفاده كن . آرى دانشمندان و ارباب حكمت تو را در تحكيم مبانى مملكت كمك مى كنند و با نيروى فضيلت و كمال ، اختلاف مردم را رفع و پريشانى را مرتفع مى نمايند
18 - اصلاعمال تشويق و تنبيه در موارد لازم
امام على عليه السلام در چند جا در فرمان خود به مالك به موضوع تنبيه و تشويق پرداخته اند:
اى پسر حارث در عمليات كاركنان حكومت خود نيك بازرسى و دقت كن . آنكه با فداكارى انجام وظيفه مى نمايد بايد قولا و عملا تشويق شود. حتى كوچكترين عمل پسنديده اش را نبايد نديده انگاشت و در مقابل از بدكاران نيز بايد بر اساس قوانين اسلامى انتقام بگيرى و آنها را به كيفر برسانى . اى مالك مبادا كه در حكومت تو خادم و خائن يكسان باشند زيرا خادمى كه در ازاى خدمت خود مزد و رحمت نبيند، دلسرد و بى قيد مى شود و خائنى كه جزاى خيانت خود را به حد كمال نيابد، كردار زشت خويش را با جرات بيشترى تكرار كند.....
هر مرد سپاهى كه عملى فوق العاده از خود نشان داد مقتضى است در پيش ‍ عموم سپاه معرفى گردد و افسر مربوط بايد سربازان برجسته صف را با عبارات گرم و مهيج ، در پيشگاه لشگر نام برد و به قدرى كه لازمه تقدير و تشكر باشد فروگذار نكند. اين عمل ( تقدير و تشويق ) علاوه بر اينكه سربازان فعال را شاد مى كند و روح وظيفه شناسى را در آنان بيدار مى نمايد مسلما افراد تنبل و بى قيد را به سبب رشك به فداكارى برمى انگيزاند. تاكيد مى كنم خدمتگزاران صميمى و باوفا اعم از كشورى و لشگرى بايد در عمل نيز تشويق شوند. و آن چنان در اعطاى جايزه به فرمانبران جدى ، احتياط كن كه افراد خود شيرين كن و بيكار، از فرصت استفاده نكنند تا بدون رنج به گنج برسند
همين طور امام على عليه السلام در خصوص تنبيه فرمانداران ظالم مى فرمايد:
در آن موقع كه بازرسان بر خيانت حاكمى شهادت دادند، تو اجازه دارى تا شخص دون فطرت ( ظالم ) را در كمال مذلت و خجلت به سوى خود احضار كنى ، آنچه از ديگران ربوده ، تا دينار آخر از او پس بگيرى و به كيفرى كه در قرآن تعيين شده مجازاتش كنى و او را براى هميشه از خدمات دولتى محروم نمائى و داغ ننگين خيانت را آن چنان بر پيشانيش بگذارى كه تا قيامت به هيچ وجه پاك نشود.
19 - اصل حضور دائمى در جميع صحنه ها و عدم غفلت از كوچكترين اتفاقات
اين اصل نيز مورد تاكيد فراوان مولى اميرالمومنين على عليه السلام است آنجا كه مى فرمايد: اى مالك هرگز از جريان امور كشور و طرز سلوك حكام با رعيت لحظه اى غافل مباش و به جزئيات امور شخصا رسيدگى كن و در جاى ديگر مى فرمايد:
شخصا در دبيرخانه قدم بگذار و از احوال دبيران حكومتى لختى بازجوئى نما. چه آنكه دبيرخانه در سازمان و تشكيلات يك نقطه اى حساس و خطير است
و نيز در قسمت ديگرى از اين فرمان مى فرمايد:
اى پسر حارث ، حكومت هاى كسرى و قيصر از مردم روى پوشانيدند و از مجالست با مستمندان و حضور در جوامع عمومى گريزان بودند. اما تو اى حاكم مسلمانان نبايد از ملت خود محجوب و پنهان باشى بلكه بايد بيش از همه با مردم در تماس باشى تا جزئيات زندگى مردم را به نحو روشن و واضح دريابى
20 - اصل شناساندن خطرات و دشمنان و دادن هوشيارى  
اين اصل را نيز مى توان از دستورالعمل امام على عليه السلام خطاب به مالك استنباط نمود آنجا كه مى فرمايد:
اگر با دشمن صلح نمودى پس از امضاء قرارداد صلح ، از دشمن خود غافل و بى خبر مباش . دشمن هر چه باشد دشمن است ، مصالح ميدان جنگ و رموز چ ، دشمن خونخوار را بر آن وا مى دارد كه بجاى پيكان زهر آلود، بوسه محبت پيش كش كند و بر چهره غضبناك و دهان آتش فشان خود، پرده بشاشت و فروغ لبخند بگذارد. او اين اقدامات را از اين جهت انجام مى دهد كه شما با آسودگى و اطمينان شمشير از كمر بگشائيد تا آنگاه يكباره از كمين برخيزد و دمار از روزگار غفلت برآورد در جاى ديگر از اين فرمان آن حضرت ، مالك را از اتخاذ تصميم در حال عصبانيت بر حذر مى دارد، چون اين يكى از خطرات براى مدير است . آنجا كه مى فرمايد:
اى مالك بر نفس خويش مسلط باش و زمام عقل و اراده را به دست هرزه گرد مسپار. دست نگار و زبان را در اختيار بگير. چون بزهكارى را به درگاه حكومت حاضر كنند و تو سخت خشمناك شوى و به جوش آيى ، زنهار در آن زمان فرمان به كيفر مده ، زيرا دستگاه مغز و اعصاب تو سخت آشفته است و بيم آن مى رود كه حكمى بر خلاف حق بر زبان جارى كنى اندكى ، بياساى و بگذار كه فكرت آرام شود آنگاه به وظيفه ات قيام كن .
ما در اينجا همگان را به مطالعه و دقت در متن كامل فرمان امام على عليه السلام خطاب به مالك اشتر دعوت مى نمائيم و در پايان از خداوند تبارك و تقدس خواهانم به جميع كسانى كه براى رضاى او مسئوليتهاى مختلف را بر دوش مى كشند توفيق شناخت وظيفه و عمل به آن را عنايت بفرمايد.