اخلاق از ديدگاه قرآن پيامبر و عترت

سيد حسين موسوى راد لاهيجى

- ۶ -


هوشيار باش كه يك روى دنيا هميشه بسوى آخرتست  
امام على عليه السلام فرمود:

يا عاشق الدنيا لغيرك وجهها
ولتندمن اذا ارتك قفاها
اى عاشق دنيا، روى دنيا طرف ديگرى است و آنگاه كه از تو جدا گردد به خدا سوگند كه پشيمان خواهى شد.
تا چند اسير نفس شيطان باشى
افتاده به دام فسق و عصيان باشى
ترسم كه پرده از ميان بردارند
خوار و خجل و زار و پشيمان باشى
چگونه دنياپرستان ادعاى دوستى خدا مى كنند؟  
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كيف يدعى حب الله من مكن قلبه حب الدنيا. (200)  آن كس كه محبت و دوستى دنيا را در دلش جاى داده است ، چگونه ادعاى دوستى و محبت با خدا مى نمايد. بلى اگر دنيا را براى خدا دوست بدارد، كه دنيا متجر اولياء الله و محل تجارت براى آخرت است ، خير است نه شر، مقصود اينكه دنيا را براى غير خداى تعالى دوست داشتن زشت است .
حب و بغض براى خدا يك فريضه است ، فريضه . 
پيامبر گرامى عليه السلام فرمود: الحب فى الله فريضه ، و البغض فى الله فريضه . (201)  حب و بغض و دوستى و دشمنى در راه خدا و بخاطر او واجب و فرض است .
مردم بنده دنيا و دين لقلقه زبانشان مى باشد  
قال الحسين عليه السلام ان الناس عبيد الدنيا و الدين لعق على السنتهم يحطونه ما درت معائيشهم فاذا محصوابالبلاء قل الديانون (202)  امام حسين عليه السلام فرمود: براستى مردم برده و بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبان ايشان مى باشد، در دور و بر دين مى گردند و تا وقتى كه زندگيشان تاءمين گردد، و لذا چون آزمايش گردند، به بلائى و گرفتارئى آنگاه مى بينى كه دينداران اندكند.
اين دغل دوستان كه مى بينى
مگسانند دور شيرينى
اگر پاره اى از مؤ منان و مسلمانان با همه بلايا و مشكلات از ناحيه دين مبتلا شدند و نرميدند آنگاه سر از پيروزى و رستگارى بدر مى آورند
شقاوتمندان تا دم دروازه مرگ در طلب دنيااند  
عن على عليه السلام : كم من شقى حضره اجله و هو مجد فى الطلب . حضرت على عليه السلام فرمود: چه بسا از شقاوتمندان مرگشان فرا رسيده و هنوز مجدانه در طلب دنيا هستند از پيامبر عليه السلام مى خوانيم : فرمود: من نظر الى ما فى ايدى الناس ‍ حزنه . هر كس به مال مردم و آنچه كه در اختيار آنان است نظر داشته باشد به حزن و اندوه خود افزوده است .
سخنان حكيمانه على عليه السلام در مذمت دنياپرستى  
حضرت على عليه السلام فرمود: الدنيا كلها جهل الا مواقع العلم كله حجه الاما عمل به ، و العمل كله رياء الا ماكان مخلصا و الاخلاص على خطر حتى ينظر العبد بما يختم له (203)  جميع شئون دنيا براى ما مجهول و ناشناخته است الا مواضع و مواردى كه به آنها علم پيدا كرده باشيم ، تمامى علمها بين ما و خدا براى ما انسانها حجت است و با آن علم در قيامت با ما احتياج مى كند، مگر آن علمى كه بر طبق آن عمل كرده باشد و اعمال ما تماما ريا و خودنمائى است مگر آنهائى كه با خلوص نيت و پاكى ضمير واقع شده باشد. پس از آن فرمود: اخلاص در عمل را خطرى بزرگ تهديد مى كند تا روزى كه انسان ببيند كه وضعش چگونه ختم مى شود و عمرش چگونه پايان مى پذيرد
دنيا منزلگاه گذرا و آخرت محل قرار است  
عن على عليه السلام : ايهاالناس انما الدنيا دارمجاز و الاخره دار قرار فخذوامن ممركم لمقركم (204)  دنيا دار گذرا و عبور است و آخرت سراى جاودان و قرار هميشگى پس از منزلگاه گذرا، براى آخرت جاودان زادى و توشه اى برگيريد و تهيدست از اين سراى به عالم آخرت منتقل نشويد. كه پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
من لم ير لله عزوجل عليه نعمة الا فى مطعم او مشرب او ملبس فقد قصر عمله و دنا عذابه
كسى كه نعمتهاى خدا را درباره خودش جز بر خوردنى و نوشيدنى و پوشيدنى نمى داند اعمالش در دنيا نارسا و كوتاه است و عذابى كه دامنگيرش خواهد شد بسيار نزديك است .
بلى معلوم است كه دنياطلبان ، آنانكه بجز دنيا نمى انديشند مبغوض خداوند تبارك و تعالى مى باشند.
دنيا شما را از آخرت و اين از سخنان درر بار پيامبر صلى الله عليه و آله به و آخرت از دنيا باز ندارد نقل از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه فرمود:
خيار هذه الامه الذين لا يشغلهم دنيا هم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنيا هم (205) 
برترين و گرامى ترين اين امت كسانى هستند كه دنيا آنان را از آخرت باز ندارد و آخرت را از دنيا هم باز ندارند. تو اين يك پاسخ قانع كننده و منقنى است براى آن مستشكلينى كه مى گويند دو هندوانه در يك دست نمى توان گرفت يعنى نمى شود بين دنيا و آخرت جمع كرد نمى توان مؤ من و متعبد دنيا را دنبال كند، نمى شود دنيا طلب آخرت طلب و آخرت طلب دنيا طلب باشد.
پس از اقامه فرائض و اجراى همه واجبات محوله به دنيا بپردازيد به كشت و صنعت اهميت دهيد به كسب علوم اشتغال ورزيد هسته هاى علم و دانش و صنعت را بشكافيد كه اين خود بزرگترين خدمت به بشر است و خدمت به بشر بهترين عبادت است و شما آخرت طلبان نيز به عبادت و اطاعت خدا فقط به نماز و روزه و ذكر و ورد اكتفاء نكنيد كه از فيض اجر و پاداش خدمت به خلق در ابعاد مختلفش باز مى مانيد.
خواجوى كرمانى گويد:
پيش صاحب نظران ملك سليمان باد است
بلكه آنست سليمان كه ز ملك آزاد است
آنكه گويند كه بر آب نهاده است جهان
مشنو اى خواجه كه چون در نگرى بر بادست
آنك شداد در ديوان زر افكندى خشت
خشت ايوان شه اكنون ز سر شدادست
خاك بغداد بر مرگ خلفا مى گريد
ورنه اين شط روان چيست كه در بغدادست
گر پر از لاله سيراب بود دامن كوه
مرو از راه كه آن خون دل فرهادست
همچو نرگس بگشا چشم و ببين كاندر خاك
چند روى چو گل و قامت چون شمشاد است
حاصلى نيست به جز عم ز جهان خواجو را
شادى جان كسى كو ز جهان آزاد است . (206) 
مال دنيا جمع نمى گردد مگر با پنج خصلت  
قال على بن موسى الرضا عليه السلام : لا يجتمع المال الا بخصال خمس ، ببخل شديد و امل و حرص غالب و قطيعه الرحم و ايثار الدنيا على الاخره . على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود: مال جمع نمى گردد مگر با پنج خصلت : بخل شديد، آرزوى دراز، حرص ، قطع رحم و مقدم داشتن دنيا بر آخرت . مال دنيا با اين خصلتهاى زشت بدست مى آيد كه با غير اين اوصاف مال جمع نمى گردد با اين اوصاف جمع مال و سرمايه ، چه فخر و مباهاتى دارد؟
نصيب و بهره ات را از دنيا كم مكن  
با اينكه حرص و آز و تهيه مال ثروت اندوزى مذموم غلط است ، بندگان مؤ من خدا مجاز نيستند حظ و بهره خود را از دنيا فراموش نموده و ناديده بگيرد كه نعمت ها و بهره هاى مادى از دنيا حق هر مؤ من است كه بيشتر و بهتر از ديگران مورد استفاده قرار دهد، در تفسير آيه شريفه : و لا تنس نصيبك من الدنيا، خطو بهرات را از دنيا فراموش مكن حضرت صادق عليه السلام فرمود: لا تنس صحتك و قوتك و فراعك و شبابك و نشاطك و غناك و ان تطلب به الاخره ، (207)  صحت و سلامت نيرومندى ، فراغت ، جوانى ، نشاط و بى نيازى خود را فراموش نكنيد، در دنيا از آنها بهره بردارى كن ، و متوجه باش كه از آن سرمايه هاى عظيم به نفع معنويات و آخرت خود استفاده نمائى . در ايه شريفه و تفسيرى كه حضرت امام از آيه نموده از مجموعه اين نعمت ها كه بايستى آنها را به نعمت بزرگ الهى تعبير كرد، توصيه به بهره بردارى هر چه بيشتر و سفارش به استفاده و انتفاع براى آخرت كرده است .
مسئوليت اعمالت را خود بعهده بگير  
حضرت صادق عليه السلام فرمود: احمل نفسك لنفسك فان لم تفعل لم يحملك غيرك (208)  بار مسئوليت خويش را بعهده بگير، كه فقط خودت بايد بر دوش بگيرى ، و اگر از انجام وظيفه شانه خالى كنى ديگرى بار مسئوليت تو را حمل نخواهد كرد.
از لحظات حياتبخش فرصتها بهره مند شويد  
رسول گرامى عليه السلام چنين نويد مى دهد كه : ان لربكم فى ايام دهركم نفحات الا فتعرضو الها (209)  در ايام زندگى شما، لحظاتى فرا مى رسد كه در معرض نسيم حيات بخش الهى قرار مى گيرد با اين توصيه ممهز و مجهز گرديم كه از آن فرصتهاى طلائى . برتر از به نفع دنيا و آخرت خويش بهره بردارى نمائيم كه در يك سخن گهربار ديگر از رسول خدا عليه السلام مى خوانيم : من فتح له باب خير فلينتهزه فانه لا يدرى متى يعلق عنه . (210)  حضرت فرمود: آن كس كه برويش باب خيرى گشوده شد غنيمت بشماريد و از فرصت استفاده كند زيرا نمى داند، چه بسا در زمانى آن در رحمت برويش بسته گردد. چه بى توفيقند آنهائى كه از اين فرصتهايى استفاده نمى كند، چه بسا ديگران را هم از بهره ورى آن در رحمت باز مى دارد.
اخلاق اسلامى و آفات لسان 
غيبت و نمامى از بدترين اوصاف اخلاقى در زندگى بشر است ، اوصافى كه از كينه توزى و عناد باطن نشئت گرفته و پرونده شومى در ديوان محاسبات از انسان بيادگار مى گذارد، شايسته است هر چه زودتر مؤ من قلب خويش را از اين پليديها پاكسازى نمايد.
غيبت مكن غيبت شوى ، چاه مكن در او افتى  
حضرت جعفربن محمد الصادق عليه السلام فرمود: لا تغتب فتغتب و لا تحفر لا خيك حفرة فتقع فبيها (211)  غيبت مكن كه در معرض غيبت قرار مى گيرى و براى برادرت چاه مكن كه خودت در آن فرو مى افتى :
گناه شنونده غيبت برابر غيبت كننده است : عن على عليه السلام : السامع للغيبه كالمغتاب (212)  اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: گناه شنونده غيبت همانند غيبت كننده است .
غيبت در اسلام احكامى دارد، و از نظر فقه اسلامى حق الناس است و تا غيبت شونده رضايت ندهد، خداوند نيز از او نخواهد گذشت ، همين طور اگر شنونده غيبت با رغبت ، بشنود، غيبت كسى را كه پشت سر و در غياب او بدگويى مى كنند، گناه غيبت كننده و شنونده غيبت يكسان است . يعنى شنونده غيبت فضاحت و رسوائى غيبت شونده را رضايت مى دهد و در افشاى اسرار و ارتكاب گناه غيبت كننده ، شركت نموده است .
در غياب مسلمين پرده درى نكنيد 
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا تغنابو المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم (213)  رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: به غيبت حرام مسلمانان خود را مشغول نسازيد، و عيوب و زشتيهاى آن را جستجو نكنيد.
شخصيت و آبروى مردم را كه در حفظ آن مى كوشند با ذكر بعضى معايبشان خرد نكنيد، اين عيوب و زشتى ها در همه هست چه بهتر كه به خود بنگريم .
همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردى
نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى .
اينكه به چند حديث در آفات لسان بپردازيم :
بى شرم ترين انسانها بذى و دشنام دهنده است  
عن اميرالمؤ منين عليه السلام : لا اوقح من بذى (214) .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: هيچ كس از دشنام دهنده بى شرم تر و بى باكتر نيست .
در اسلام غيبت مؤ من و مسلمان حرام است ، يعنى اگر مسلمانى در خلوت گناهى انجام داد، اگر كسى فهميد، حرام است در پشت سر او صفحه بگذارد و افشاء كند و دشنام دهنده كسى است كه به شخصى مؤ من و مسلمان عمل زشتى را نسبت مى دهد و آبرو و حيثيت او را مى برد و شخص بدزبان از غيبت و نسبت و تهمت هر عمل زشت و قبيح به مسلمانان و مؤ منان دريغ نمى ورزد.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين مورد مى فرمايد:
احب الاعمال الى الله حفظ اللسان . (215) 
كفاره كسى كه پشت سرش غيبت كردى اين است كه براى او آمرزش بطلبى .
به نكات مفيد و ارزشمند چند حديث توجه كنيد:
از سخنانى كه براى دنيا و آخرت نفعى ندارد بپرهيزيد: عن على عليه السلام : عجبت لمن يتكلم بما لا ينفعه فى دنياه ولا يكتب له اجره فى اخراه . (216) 
شگفتا بر كسى كه سخنان او نه در دنيا نفعى به او مى رساند و نه در آخرتش اجرى دارد!!
سخنى كه از دهان درآيد در حقيقت از عقل و از يك عمر تجربه او تراوش مى كند كه يا بايد هدفى از آن براى منافع مادى ، يا اخروى و يا در خدمت به كسى باشد، چه بد است سخن ياوه و بيهوده ، و چه بدتر و زشت تر سخنى كه مضر بحال او و دنيا و آخرت بوده باشد.
از نصايح درر بار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر غفارى مى خوانيم : يا اباذر: اترك فضول الكلام وحسبك من الكلام ما تبلغ به حاجتك (217)  .
اى اباذر: از سخنان زائد برنياز، خوددارى كن ، از سخن ها، همان ترا بس است كه رفع احتياج تو بنمايد.
از كار بيهوده بپرهيز و زبان از لغزش نگهدار:
يا اباذر: دع مالست منه فى شى ء ولا تنطق فيما لا يعنيك ، واخزن لسانك كما تخزن ورقك (218) 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى اباذر: هر چه را كه در آن ترا بهره اى نيست رها كن ، و به سختى كه فايده اى به حال تو ندارد لب مگشا، و زبان خود را از لغزشها مانند پول كه در حفظ آن مى كوشى نگهدارى كن .
كه در توصيه ديگرش پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
يا اباذر: ان الله عزوجل اذا اراد بعبد خيرا فقهه فى الدين و زهده فى الدنيا و بصره بعيوب نفسه . (219)  .
اى اباذر: خداوند عزوجل هرگاه خبر كسى را بخواهد او را در دينش فقيه و دانا مى گرداند، و در دنيا به زينت زهد مزين مى نمايد، و او را به عيب هاى خويش بصير و بينا مى گرداند.
اگر كسى بپرسد كه چرا خداوند اين حالت را براى بعضى دون بعض ديگر مى خواهد؟ در پاسخ بايد گفت : صلاحيت ها و ارزشهاى معنوى را خود شخص بايد در خود ايجاد كند تا لياقت اين كرامت و عنايت را از طرف پروردگارش بدست آورد.
از هزاران كلام انبياء هشت انتخاب كردم  
لقمان حكيم مى گويد: چهارصد پيامبر را خدمت كردم و از آنها هزارها سخن آموختم كه همه آنها هشت سخن را انتخاب كردم : اول : اذا قمت الى الصلاة فاحفظ قلبك . هرگاه به نماز ايستادى قلبت را از غير خدا حفظ كن . دوم : چون در مجالس نشستى زبانت را كنترل كن ، از هر سخنى بيفايده و يا مضر خودارى كن . سوم : اذا جلست على المائده فاحفظ بطنك . هرگاه بر سفره غذا نشستى از هر غذاى نامناسب اجتناب كن ، غذاهاى كه مناسب با حال تو نيست . چهارم : اذا دخلت بيتا غير بيتك فاحفظ عينك . اگر داخل منزلى شدى چشمت را از هر نامحرمى حفظ كن : و به چپ و راست نگاه نكن . پنجم : دو چيز را فراموش نكن ، خدا را كه همه جا با تو است ، مرگ را كه هرگز از تو جدا نمى شود، بالاخره گريبانت را خواهد گرفت ، ششم : دو چيز را بخاطر مسپار، به كسى كه به تو بدى كرد فراموش كن و در صدد انتقام و تلافى مباش . هر يك از رقم پنجم و ششم دو سخن كه مجموعا هشت سخن است كه حضرت لقمان از انبياء عظام برگزيده است . ابوحاتم رازى گفت : حكما از افلاطون و سقراط و ارسطو علوم خود را از پيامبر بدست آوردند و از آنها لقمان حكيم است كه در اثر شاگردى انبياء معاصرش به مقام حكمت و دانش و بينش رسيده اند.
زبانت را مركب غيبت برادرت قرار مده  
عن على عليه السلام : اياك ان تجعل مركبك لسانك فى غيبه اخوانك او تقول ما يصير عليك حجه و فى الاساة اليك عله (220)  بپرهيز از اينكه زبانت را در غيبت نمودن برادرانت مركب خود قرار دهى يا اينكه چيزى بگوئى كه بر عليه تو حجت باشد يا در بدى نسبت به تو علت باشد. با توجه به اينكه تو بوسيله زبانت و بديهايت حجت و دليل و علت بر محكوميت و جهنمى شدنت بوده باشد.
از مصاحبت با عيب جويان بپرهيزيد  
عن على عليه السلام : اياك و مباشره مبتغى عيوب الناس فانهم لم يسلم مصاحبهم منهم . (221)  از مباشرت و معاشرت با عيب جويان بپرهيزيد زيرا رفيق و مصاحبى ايشان از گزندشان محفوظ نخواهد ماند.
جانم به فداى آنكه او اهل بود
سر در قدش اگر نهى سهل بود
خواهى كه بدانى به يقين دوزخ را
دوزخ به جهان صحبت نااهل بود
بدترين مردم كيانند؟  
عن على عليه السلام : شر الناس من لا يغفر الزله و لا يستر العورة . (222)  اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: بدترين مردم آنكسى است كه از لغزش و اشتباه مردم نگذرد، و عيب كسى را نپوشاند. چنين اوصاف بشدت در اسلام مذموم و مورد تقبيح قرار گرفته است در بيان امام حسن عليه السلام مى خوانيم : صاحب الناس مثل ما تحب ان يصاحبوك به . (223)  با مردم طورى معاشرت كن كه دوست دارى مردم با تو آنطور معاشرت نمايند. آيا كسى دوست دارد كه مردم از لغزش او نگذرند و يا پرده معايب و قبيحات او را بدرند؟ پس خود را اين رفتار زشت را با مردم نداشته باشد.
جهنم را با منع غيبت بر خود حرام كنيد  
قال رسول الله عليه السلام : يا اباذر من ذب عن اخيه المسلم كان حقا على الله عزوجل ان يعتقه من النار. (224) پيامبر اكرم عليه السلام فرمود: اى اباذر هر كس از غيبت برادر مسلمان خود جلوگيرى نمايد بر خداوند است كه آتش جهنم او را آزاد سازد. مفهوم بيان حضرت رسول عليه السلام اين است كه غيبت مجاز آدمى را جهنمى مى كند
كسى كه مردم از زبانش مى ترسند او  اهل جهنم است
عن النبى عليه السلام : من خاف الناس لسانه فهو من اهل النار.پيامبر اكرم عليه السلام فرمود: كسى كه مردم از زبان او در امان نيستند و از او مى ترسند او از اهل آتش است . اين حديث شريف در معرض اين سئوال است . اهاى مردم ايا مى خواهيد اهل آتش ‍ را بشناسيد، يكى از صفات اهل صفات آتش اين است كه مردم را با زبان خود مى آزارد و رنج مى دهد. چقدر از مردم هستند كه قادر بر كنترل زبان و بيان خود نمى باشند چون عقرب جرار بر مبناى اقتضاى طبيعت بايد هميشه عده اى را نيش بزنند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
ان الله عند لسان كل قائل فليتق الله عبد و لينظر ما يقول .(225) 
خداوند ناظر زبان هر گوينده اى است ، بنده بايد از خدا بترسد و ببيند چه مى گويد.
از نادانى همين بس كسانى كه زياد حرف مى زنند مى خواهند هر چه مى داند مى گويد دانائى خود را به ثبوت برسانند، در حالى كه اينان هر آنچه كه گفته اند بيش از آن بلد نبوده اند كه بگويند.
امير مؤ منان عليه السلام فرمود:
لا تتكلم بكل ما تعلم فكفى بذالك جهلا.(226) 
هر چه را مى دانى مگو كه اين كار براى نادانى تو بس است .
و همينطور نسبت جهل مى دهد به كسى كه آرزويش را طولانى كند.
عن على عليه السلام : ما عقل من اطال امله . (227) 
على عليه السلام فرمود: عاقل نيست كسى كه آرزويش را طولانى كند.
اين اوصاف پر واضح است كه ضد اخلاق است و با اخلاق حسنه سازش ندارد.
مغبوضترين و فتنه انگيزترين شما نمام است  
پيامبر عظيم الشاءن اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ابغضكم الى الله المشاؤ ن بالنميمة الفرقون بين الاخوان ، المتمسون للبراء العشرات (228) 
مغبوضترين شما نزد خداوند كسانى هستند كه در راه تفتين و فتنه و نمامى را در پيش مى گيرند بين برادران جدائى مى افكنند و مى كوشند تا دامن افراد پاك را به لغزشها آلوده نمايند و آنان را در جامعه ننگين سازند.
با اين اوصاف زشت خشم و غضب ذات و غضب اقدس الهى را براى خويش تضمين نموده يعنى نه تنها بندگان خدا را از خود عصبانى و ناراحت كرده اند بلكه خداوند نيز از آنان خشمگين است .
بنابراين سعى كنيم خود را با غيبت و نمامى و فتنه انگيزى مغضوب ناس و خداوند مهربان قرار ندهيم .
اخلاق نفسانى يا بيماريهاى حسادت 
حسد يك بيمارى اخلاقى و روحى است كه چون آتش چوب را مى خورد، بيمارى حسد حاسد و حسود را مى خورد و بيماريش مسلم است .
از بيمارى حسد و عواقب آن بپرهيزيد. 
امام على عليه السلام فرمود: الحسد يفنى الجسد.(229) 
بيمارى حسد بدن را به فنا و نيستى محكوم مى كند.
روايت است كه :
العجب لغفلة الحساد سلامة الاجساد.
شگفتا از حسودان كه از سلامت بدن خود غافل اند.
و على عليه السلام فرمود:
الحسود دائم السقم . (230) 
حسود دائما بيمار است .
ايضا فرمود: الحسود عليل ابدا. (231) 
حسود هميشه عليل و بيمار است .
بيمارى حسد، بيمارى جسم نيست كه با داروهاى موجود شفاپذير باشد، بيمارى روح و روان است . لكن واكنش و آثار بيمارى هايش به جسد و بدن برمى گردد، حسود بايد خود را با انديشيدن به اينكه چرا نسبت به ديگران بدبين است و كينه توزى مى كند و چه نفعى مى تواند ببرد خود را معالجه و درمان نمايد، و داروى شفابخش بيماريهاى روحى را در كتاب هاى اخلاقى بجوئيد.
تمجيد بيش از لياقت تملق ، و كمتر از آن حسادت است .  
عن على عليه السلام : باكثر من الاستحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد .(232) 
ثنا و تمجيد بيش از حد لياقت ، تملق و چاپلوسى است ، و كمتر از آنچه سزاوار است يا ناشى از عجز است يا منشاء روانى آن بيمارى حسد است .
هر گاه شخص بيش را بيش از آنچه لياقت و صلاحيتش اقتضاء مى كند تعريف و تمجيدنمايى ، او را تملق كرده اى .
و هر گاه كمتر از حد صلاحيت و لياقتش تعريف و توصيف كنى ، نسبت به او حسادت ورزيده اى . پس حق هر كس را به قدر لياقت و صلاحيتش ادا كنيد.
راز خود را كتمان كنيد تا محسود ديگران واقع نشويد 
عن على عليه السلام : استعينوا على حوائجكم بالكتمان فان كل ذى نعمة محسود. (233) 
براى تهيه و تاءمين نيازهاى زندگى خود از كتمان و پنهان عمل كردن كمك بگيريد، و كارى كه مى خواهيد انجام دهيد يا انجام داده ايد قبلا به كسى اعلام و ابلاغ نكنيد مگر از راه مشورت و كسب راهنمائى باشد زيرا هر صاحب نعمتى مورد حسد دگران است .
افراط در ملامت موجب اشتعال عناد و لجاجت است  
عن على عليه السلام : الافراط فى الملامة تشبت نيران اللجاج . (234) 
زياده روى و افراط در ملامت و سرزنش ، آتش و عناد و لجاجت را مشتعل مى نمايد.
انسان متعهد، و مؤ من بكوشد، و اين بيمارى مهلك را بجان و به درون قلب خود راه ندهد.
اخلاق جنسى 
هر انسانى همانند همه موجودات زنده داراى غرائز جنسى و حب به تولد و تناسل است اين غريزه در همه موجودات تحت قوانين تكوينى عالم داراى شرائط خاص خود اعمال مى گردد لكن در عامه مردم موفقيت خاص قانونى و ايدئولوژى خود را از دست داده و اين حجاب دريده شده و تمامى قوانين غريزه و اخلاق جنسى پشت پا زده مى شود و از حريم تجاوز گرديده است علت خاص خود را در بر دارد. نسل انسان و حيوان از نظر تكوينى و فطرى از راه شهوت و تمايل به جنس مخالف و حراست شده است ، اما آنچه كه موجب اشكال و اعتراض است شهوت ناخواسته و نامشروع و نابجا مى باشد
انقطاع لذات و بقاء تبعات را به خاطر بياوريد  
عن على عليه السلام : قال اذكرو انقطاع اللذات و بقاء التبعات . (235)  اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: بياد داشته باشيد قطع لذات و انقطاع خوشى ها و بجا ماندن گناهان و معاصى را در پى دارد، قوانين شريعت و اخلاق جنسى اقتضاء دارد. كه اين لذات مشروع و منقبط و قانونمند باشد: پيامبر خدا عليه السلام فرمود: اخاف على امتى من بعدى ثلاثا: ضلاله الاهوا و اتباع الشهوات فى البطون و الفرج و الغفله بعد المعرفه . (236)  پس از خود بر امتم از سه چيز بيم و هراس دارم ، گمراهى هوسها و پيروى خواهشهاى شكم ها و فرجها كه از راه نامشروع شكمها را پر كنند. به تمايلات جنسى خود از راه حرام و نامشروع پاسخ دهند و غفلت پس از معرفت آنها كه ايمان به خدا و اعتماد به دين از خدا خارج مى گردد. شهوات نابجا را پيامبر اكرم تا آنجا مبطل روزه و وضو معرفى داشته و در كنار چند صفت زشت ديگر چنين فرمود: خمس خصال يفطرون الصائم و ينقضن الوضوء الكذب و الغيبه و النميمه و النظر بشهوه و اليمين الكاذبه .(237)  پنج خصلت است كه روزه و وضو را باطل دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز و قسم دروغ ، هر يك از اين اوصاف زشت پنجگانه در حقيقت آثار معنوى و اجر و ثواب روزه و وضوء را خنثى مى كند و از اثر وضعى كه اين اعمال شايسته و عبادت برجسته مى تواند در روح . روان انسان اثر مثبت بگذارد از بين مى برد و ثواب روزه دارى و وضو كه خود يك عبادت است آدمى را محروم مى سازد. اما اينكه اين اعمال زشت و وقيح ، مبطل روزه و وضو مى باشد يا نه ؟! در ارتباط به احكام فقهى و استنباط فقهاء عطام مى باشد و ظاهر بيان حديث ابطال روزه و وضو را نشان مى دهد.ظاهرى روزه و وضو و حكم به بطلان روزه و وضو را بوسيله گناه دروغ و غيبت و سخن چينى و نظر شهوت انگيز نداده اند. الا اينكه دروغ و نسبت دروغ به خدا و پيامبر و اهل بيت معصومين عليه السلام را مبطل روزه دانسته اند به رسائل علميه فقهاء مراجعه نمايند.
بهشت را به ناملايمات و جهنم را به شهوات پوشيده اند  
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ان الجنه حفت بالمكاره و ان النار حفت بالشهوات .
بهشت را ناملايمات طبيعت و مكروهات نفسانى احاطه نموده است ، ولى جهنم محفوظ و پوشيده از هوى و هوس و شهوات است .
و حضرت امير المؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
و اعلموا انه ما من طاعه شى ء الا ياتى فى كره و ما من معصيه الله شى ء الا ياتى فى شهوه .
مردم ! بدانيد هيچ يك از طاعات و عبادات الهى انجام نمى پذيرد مگر با احساس كراهت و بى ميلى . و هيچيك از معصيتهاى خداوند تحقق نمى يابد مرگ با رغبت و تمايلات شهوى .
ناگفته نماند عبادات عامه مردم چنين حالتى دارد، ولى خاضعان از بندگان خدا با كمال طوع و رغبت و با تمام خشوع و خضوع و حضور قلب عبادت مى كنند و از گناه و معصيت بشدت وحشت داشته و هرگاه غافلگير شدند پس از گناه به توبه و استغفار و با گريه و زارى از آن رهائى مى يابند.
چند چيز موجب سعادت شخص است  
امام صادق عليه السلام فرمود: ما كل من نوى شياء قدر عليه و لا كل من قدر على شى وفق له و لاكل من وفق اصاب له موضعا فاذا جتمعت و القدره و التوفيق و الاصابه فهنالك تمت السعادة ، چنين نيست كه هر كس چيزى نيت كند به انجامش ‍ قادر باشد و چنين نيست هر كس قدرت كارى را دارد به آن موفق گردد، چنين نيست كه هر كس واجد توفيق شود عملش به موضع حق اصابت نموده است ، پس وقتى انانيت و قدرت و توفيق و اصابت حق به هم پيوست سعادت كامل نصيب مى گردد. (238) 
چه بسا يك لحظه شهوترانى حزن و اندوه طولانى در بر دارد  
قال على عليه السلام : كم من شهوة ساعه اورثت حزنا طويلا.(239)  اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: چه بسا ساعتى شهوترانى نابجا و حرام اندوهى طولانى و دراز در پى داشته باشد، انسانهاى كه داراى عوامل بازدارنده و تقوى نيستند و هيچ چراغ قرمزى در جلو روى خود نمى بينند چه بسا در معرض كوچكترين مواضع شهوى و گناه از پاى در مى آيند و كنترل خويش را از دست مى دهند و چنين انسانهاى سست عنصر و بى تقوا با يك لحظه شهوترانى و لذتجوئى يك عمر خويش را گرفتار و پريشان نموده و خانواده هاى چه بسا محترم خويش را رسوا و دامنشان را لكه دار مى كنند و حزن و اندوه فراوانى را براى خود و اعضاء محترم خانواده خود فراهم مى سازد. پيامبر عليه السلام فرمود: اشجع الناس من غلب هواه . (240)  قوى ترين و شجاع ترين مردم كسى است كه بر هواى و هوسش غلبه كند. يعنى خود را اسير هوا و هوس نكند و از لذائذ زودگذر و شهوات چشم بپوشد.
آنچه كه از احتياط گذشت ترس است  
ان للحزم مقدرا فان زاد عليه فهو جبن . (241)  امام حسن عليه السلام فرمود: احتياط اندازه اى دارد، چون از اندازه گذشت ترس ناميده مى شود احتياط و ترس بيش از حد معمول ناراحتى هاى و مشكلات بيشترى خواهد شد در امر ازدواج و مسائل جنسى با توكل بخدا و پايبندى به قوانين و رسومات معقول و مطلوب هر قوم و قبيله كارساز است و مورد توجه عقلا و پيران قبيله باشد اعمال شود و با اميد بخدا پيش برويد. در حديث شريف احتياط امرى نيكو است و مبناى (الاحتياط طريق النجاة ) (احتياط راه نجات و رستگارى است ) اما از حدش تجاوز كرد ديگر او را احتياط نمى نامند، بلكه آن را جبن و ترس گويند و جبن در اسلام براى خيلى چيزها مذموم و قبيح است . شر ما فى الرجل شح هالح و جبن خالع . (242)  بدترين صفت مرد بخل مفرط و ترس ‍ شديد است . اسلام على الدوام پيروان خود را به شجاعت و شهامت و نترسيدن تحريص مى نمايد و در حديث ديگر از پيامبر بزرگ اسلام مى خوانيم نه اينكه جوان در امر ازدواج و مسائل جنسى خود بايد بترسند بلكه بايد جوانان را هم نترساند آنجا كه فرمود: لا ترعو و المسلم فان روعه المسلم ضللم عظيم . (243)  مسلمان را نترسانيد كه ترساندن مسلمان ستمى بزرگ است .
با زنان نامحرم خلوت ننمائيد كه سوم شما شيطان است  
عن النبى عليه السلام : لا يخلون رجل بامراة الاكان ثالثها الشيطان . (244)  پيامبر عليه السلام فرمود هيچ مردى با زن اجنبى خلوت نمى كند مگر آنكه سومى آن دو نفر شيطان است ، همينطور پيامبر عليه السلام فرمود: من كان يومن بالله و اليوم الاخره فلا يبيت فى موضع يسمع نفسه امراه ليست له بمحرمه (245)  كسى كه بخدا و روز جزا ايمان دارد شب را در جائى نمى خوابد كه صداى نفس كشيدن او را زن نامحرم بشنود، قوانين اسلامى و اخلاق جنسى اقتضا دارد كه انسان مؤ من و متعهد مسائل جنسى را در تمام شرائط و ابعاد مختلف رعايت كند. اين حريم مهم و با اهميت را حفظ مى نمايد.
سخنان حكيمانه مرد مجرم و گناهكار  
در بحار الانوار علامه مجلسى داستانى را نقل مى نمايد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: مردم به حضور مسيح آمد و عرض كرد مرتكب زنا شده ام مرا تطهير كن ، عيسى عليه السلام دستور داد كه اعلام كنند تا تمام مردم در تطهير گناهكار حضور يابند، وقتى همه جمع شدند و گناهكار در حفره اجراى حد قرار گرفت به صداى بلند گفت : كسى كه خودش بايد مورد حد الهى واقع شود نبايد در حد من شركت كند همه مردم رفتند بجز حضرت عيسى و حضرت يحيى باقى ماندند. در اين موقع جناب يحيى كنار حفره نزد مرد مجرم آمد گفت : اى گناهكار! مرا موعظه كن مرد گفت : خودت را با هواى نفست آزاد مگذار كه سقوط خواهى كرد، يحيى عليه السلام گفت : باز هم بگو و موعظه كن مرد گفت : از بكار بردن خشم خودارى نما. يحيى عليه السلام گفت : موعظه ات مرا كافى است . اين قوانين در اسلام از احكام شرعى و لازم الاجراست .
اخلاق عيبجويان و ايرادگرايان 
يكى از بدترين و قبيح ترين خصال و اوصاف بشر يا عيبجوئى و ايرادگيرى او از ديگران است . عيبجو و ايرادگرا اصلا بخود نمى انديشد، على الدوام در صدد عيب گرفتن اين و آن است . اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اذا اراد ان تذكر عيوب غيرك فاذكرا عيوب نفسك . هر گاه اراده كردى عيب و ايراد ديگران را بگوئى نگاه به عيوبات خود كن از عيب و ايراد مردم چشم بپوشيد تا ديگران هم عيب و بديها شما را كمتر باز گويند. آدمى بى عيب و ايراد و بى نقض آفريده نشده ، مگر معصومين عليه السلام بعضى از انسانها اصلا معايب و مساوى خويش را نمى بينند و هميشه چشمان بسوى گناه و معصيت مردم است و درصدد عيبجوئى و ايرادگرائى از اين و آن مى باشد.
قبل از عيبجوئى مردم به عيب خود بپرداز 
قال على عليه السلام : من بحث عن عيوب الناس فليبدء بنفسه . (246)  اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كسى كه در كنجكاوى و جستجوى عيبهاى مردم است ، پس بايد ابتدا كند به نفس خودش ، و به عيبهاى خويش بنگردد.
همه عيب خلق ديدن نه مروتست و مردى
نگهى به خويشتن كن كه همه گناه دارى
در حديث ديگر مى خوانيم : من اذاع الفاحشه كان كمبدئها .(247)  پيامبر اكرم عليه السلام فرمود: كسى كه اعمال زشت و قبيح ديگرى را اشاعه دهد و به سر زبانهاى مردم بگذارد اعمال خود او مثل مرتكب شونده آن عمل زشت است . يعنى ممكن است به عقوبت همان شخص گرفتار شود، چرا كه اشاعه فحشاء در اسلام بشدت منع شده است . از سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : شر الناس من كان متبعا لعيوب الناس عميا. (248)  بدترين مردم كسى است كه عيب و ايراد مردم را دنبال مى كند و از ديدن عيب و زشتى هاى خود كور است و اعمال زشت خود را نمى بيند
از معايب ديگران عبرت و نواقص خود اصلاح نمائيد  
يكى از راههاى شناخت مفاسد اخلاقى و ضد ارزش و اصلاح آن ديدن معايب ديگران و متنبه شدن نسبت به اعمال خويشتن است گفته اند از لقمان پرسيدند: ادب از كه آموختى ؟ گفت : از بى ادبان . اوصاف زشت ظاهرى افراد كه مقبول جامعه نيست و مردم از آن گريزانند: كسى كه مى خواهد عيب هاى خود را بشناسد و اخلاق خود را اصلاح نمايد مى تواند با دقت در صفات ناپسند اين گروه ، حال و بيماريهاى خويش را مورد مطالعه قرار دهد اگر همانند آنان به همان درد مبتلا است خود را اصلاح كند و آن روش ناپسند را ترك گويد. على عليه السلام فرمود: من حاسب وقف على عيوبه و احاط بذنوبه . (249)  كسى كه حساب نفس خود را برسد خويش واقف مى شود و به گناهانى كه مرتكب شده است احاطه مى فرمايد. ناگفته نماند آن كس كه در عيوب ديگران دقت مى كند و نقائص اين و آن را بررسى مى نمايد بدين منظور كه عيب خود را بشناسد و آن را اصلاح نمايد و از نظر دين و اخلاق اسلامى مانعى ندارد اما اگر از جهت عيبجوئى و تجسس در نقاط ضعف ديگران به اين كار خلاف اخلاق دست زند در صورتى كه عملش به غيبت اهانت و پرده درى و نظاير اينها نشود مانعى نيست ، والا خود حرام است و بشدت از آن بايد اجتناب نمايد.
نقش سوءظن و حسن ظن به مسلمانان  
در معناى سخنان حضرت اميرالمؤ منين مى خوانيم : فرمود: هرگاه صلاح و درستكارى بر زمان و اهل آن حاكم باشد اگر كسى در سوء ظن گناهى نديده باشد به وى ستم نموده است اما موقعى كه نادرستى و فساد بر زمان و اهل زمان حاكم باشد اگر كسى ناشناخته و بدون تحقيق با دگرى به حسن ظن رفتار كند خويشتن را در معرض خطر قرار داده است . بنابراين شرائط و زمان در هر جامعه ملاك آن جامعه است ، با اينكه بايد به مسلمانان حسن ظن داشته باشيم اما اگر فساد و فحشاء و منكرات در بين جوامع اسلامى شيوع داشته باشد به احدى قبل از شناخت كامل نمى توان اطمينان كرد، مثل اينكه در فقه ما اماميه ، سوق و بازار مسلمين ، ملاك طهارت قرار گرفته و مثلا ذبيحه سوق مسلمان و بر شى خوردنى و نوشيدنى را حكم به طهارت داده اند ولى وقتى مسلمانان رعايت مسائل حلال و حرام را ننمايند بخودى خود آن اعتماد از بازار مسلمانان سلب مى گردد، بطورى كه نمى توان به بازار مسلمانان در دنيا اعتماد كرد و اين سلب اعتماد بخاطر بى اعتمادى مسلمانان است كه بوجود آورده اند.
نقش عيبجوئى از ديگران و معايب خود نديدن  
از جمله راههاى جلوگيرى از معايب و مفاسد اخلاقى همانا ديدن خوبيها و نديدن زشتيها مردم است ، از نظر على عليه السلام كه بزرگترين معلم اخلاق بشر است ، نديدن خوبيها و ديدن زشتيها نشانه پستى و دنائت شخص عيبجو مى باشد كه خود آن حضرت در اين باره فرموده است اشرار و افراد بد و از پى بديهاى مردم مى روند و خوبيهاى آنان را نمى بينند همانطور كه مگس پى نقاط فاسد و مجروح بدن مى رود و جاهاى سالم را ترك مى گويد. اگر كسى بعنوان برادر دينى با يك نفر مسلمان طرح دوستى بريزند ولى هدفش در اين كار آن باشد كه عيب هاى او را افشاء نمايد و به زشتى هاى اخلاقيش واقف گردد، آنها را به ذهن بسپارد تا موقعى كه لازم بداند و بخواهد شخصيت او را درهم بشكند آن عيوب را بگويد و مردم را به آن زشتى ها متوجه سازد چنين مسلمان خائن است و از نظر اسلامى وضع بسيار خطرناكى دارد و خودش از آن خطر آگاه نيست .
طرح دوستى بخاطر عيبحوئى  
امام صادق عليه السلام فرمود: ابعد ما يكون العبد من الله ان يكون الرجل يواخى لرجل و هو يحفظ عليه زلاته ليعيره بها يوما ما. (250)  بزرگترين عاملى كه مى تواند آدمى را از خداوند دور نمايد اين است كه مردى با مرد ديگر طرح دوستى بريزد به اين منظور كه لغزشهاى او را به ذهن بسپارد تا روزى او را مورد ملامت و تحقير قرار دهد گناه اين عمل بزرگ و قابل اهميت است .
با صميميت معايب همديگر را تذكر دهيم  
يكى ديگر از طرق شناخت معايب و اصلاح جامعه اسلامى اختصاص دادن قسمتى از فراغت و اوقات جوانان مؤ من براى تجسس از عيوبات سيرت و صورت مسلمانان است . استفاده از برادران با ايمان در شناخت عيوب و نقائص اخلاقى آنقدر مهم است كه امام موسى عليه السلام در ضمن حديثى به دوستان خود توصيه فرموده است كه اوقات بيدارى در شبانه روز را چهار قسمت كنيد: قسمتى براى عبادت ، قسمتى براى كار و امرار معاش و ساعتى براى لذائذ مشروع جنسى و غير جنسى حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: و ساعه لمعاشره الاخوان و الثقات الذين يعرفونكم و يخلصون لكم فى الباطن . (251)  و ساعتى را براى معاشرت و مجالست با برادران دينى و مورد اعتمادتان اختصاص دهيد، آنانكه عيوبتان را معرفى مى كنند و در كمال صفا و خلوص باطن به شما تذكر مى دهند تا خويشتن را اصلاح نمائيد.
علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد  
يكى از راههاى شناخت عيب هاى اخلاقى اين است كه هر فردى از برادران دينى خود درخواست كند كه در گفتار و رفتار وى دقت كند و اگر در آن عيبى مشاهده كرد تذكر دهد تا شخص عيوبات خود را برطرف كند. در صدر اسلام اين يكى از روشهاى خودسازى بود و مسلمانان از اين راه متوجه عيوب اخلاقى خود مى شدند و بدينوسيله خود را اصلاح مى كردند و در مساجد و معابر، به هم مى رسيدند يكى به ديگرى توصيه مى كند: امام صادق عليه السلام فرمود: رحم الله من اهدى الى عيوبى . (252)  مشمول رحمت الهى شود كسى كه بر من منت گذارد و عيبهايم را به من هديه دهد، و مرا به عيوباتم متذكر شود.
اخلاق عجب و خودستائى 
عجب و خود بينى از اوصاف بسيار انسانى است اين اخلاق مذموم در انسان ايجاد رعب و وحشت نموده و آدمى را گرفتار غربت و تنهائى مى كند، هيچكس حاضر نيست او را دريابد. انسان عاقل سزاوار است به هيچ يك از امتعه و اموال و دارائى مادى و معنوى تكبر و خودستائى به خود راه نداد و همواره آزاد و راحت زندگى مى نمايد.
گناه رنج آور بهتر از اعمال نيك عحب آور است  
گناه غرور و عجب خود بزرگ بينى گناه بزرگى است . عن على عليه السلام : سيئه تسوك خير عندالله من حسنه تعجبك . (253)  گناهى كه ترا آزار دهد و مايه رنج و ناراحتى درونيت گردد در پيشگاه الهى بهتر از كار خوبى است كه باعث غرورت شود و ترا به عجب وا دارد. خودبين و خود بزرگ بين و گمان مى كند كه هر چه مى گويد و هر عمل كه مى كند دور از خطا و بر وفق مراد است و اين خود دلالت دارد كه عقلش ناتوان گرديده و فروغ خردش به ضعف و سستى گرائيده است .
سه چيز كمرشكن است  
عن الباقر عليه السلام : ثلاث قاصمات الظهر رجل استكثر عمله و نسى ذنوبه و اعجب برايه . (254)  امام باقر عليه السلام فرمود: سه چيز است كه كمر انسان را مى شكند: اول - عمل و كردار خود را بزرگ و زياد شمردن ، دوم - گناه خويش را فراموش كردن ، سوم - از راءى و نظريات خويش خوشش آمده كسيكه راءى و عمل خويش را بزرگ بشمارد و به آن افتخار مى كند بسيار زشت و قبيح است .
عجب و خودپسندى در راءس همه حماقت ها است  
حضرت على عليه السلام در مذمت عجب فرمود: العجب راءس الحماقه ، خود خواهى و تكبر و خودبزرگ بينى اساس همه حماقت ها و نادانى است . انسان كه اندك پول و مال يا علم و كمال و يا مقام و جاه او را به خودخواهى و خودپسندى و تكبر وا مى دارد نمى فهمد كه اين همه چيزها نمى تواند موقعيت او را براى هميشه تثبيت نمايد بلكه موقتى و چند صباحى بيش با او نمى باشد، بنابراين دنيا چه جايگاهى براى تكبر دارد؟
متكبرين با جباران محشور مى گردند  
عن النبى عليه السلام : اجتنبو الكبر فان العبد لا يزال يتكبر حتى يقول الله عزوجل اكتبو عبدى هذا فى الجباران . (255)  از كبر و خودبزرگ بينى اجتناب كنيد كه بنده ممكن است آنچنان مغرور به خودبينى و خود برزگ بينى تا كار بجائى برسد كه خداوند مى فرمايد نام اين بنده متكبر را در صف جباران و در گروه ستمگران و زورگويان بنويسيد از عبارت پيدا است كه اگر اين بنده با همان نخوت و خودبينى از دنيا رفت و در قيامت خطاب به ملائكه مى شود كه او را در صف جباران قرار دهند. امام على عليه السلام متكبر را ذليل معرفى مى كند و مى فرمايد: من يتكبر للناس ذل . (256)  هر كس به مردم تكبر كند و خود را بزرگتر از مردم ببيند و در بين مردم ذليل و خوار مى گردد. درباره عجب و برترى جوئى نسبت به عبادت و حسنات خاتم الانبياء مى فرمايد: ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك . (257)  هيچ بنده اى نيست كه از حسنات و اعمال نيك خود عجب پيدا كند مگر اينكه هلاك مى شود. يعنى معنويت و شخصيت او نابود مى گردد.
عجب انسان را از خداوند طلبكار مى كند  
على عليه السلام مى گويد از حضرت رضا عليه السلام درباره عجبى كه عمل را فاسد مى كند سئوال نمودم در پاسخ فرمودند: عحب داراى مراتب و درجاتى است يك قسم آن اين است كه عمل بد آدمى در نظر خودش خوب جلوه مى كند. آن را نيكو مى پندارد و بر اثر آن دچار اعجاب و خود بينى مى شود. و قسم ديگر آن اين است كه افراد با ايمان از عبادت خود دچار عجب شوند خويشتن را از عذاب الهى ايمن پندارند و تصور كنند كه با عبادت خود بر خداى منت دارند نه خداوند بر آنان منت دارد. همين كه مؤ من به ترديد مى افتد كه او با عبادتش بر خدا منت دارد؟ يا خدا بر او منت دارد؟ خدائى كه همه اشياء و عالم را براى انسان آفريده و همه انسانها را براى عبادت و بندگى خودش آفريده است اين خود دليل است كه انسان بايد منت بكشد از خداوند بزرگ و بر اين عبادت سپاسگزار هم باشد.