اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۲ -


در اينكه مراد از ((بيت من زخرف )) چيست ؟ مفسّران دو احتمال داده اند نخست اينكه : منظور خانه اى است پر از طلا يا اشيائى كه از طلا ساخته شده باشد، يا منظور خانه اى است كه پُر از نقش و نگار (نقش و نگارهاى طلايى ) باشد و تفسير اول با توجه با تعبير ((من زخرف )) صحيح تر به نظر مى رسد.
* * *
در هفتمين و آخرين بخش از اين آيات كه در ذيل آيات مربوط به قارون آمده است ، به عنوان يك دستور كلّى مى فرمايد: ((اين سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه قصد برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است ؛ (تلك الدّار الآخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا فى الاءرض و لافسادا والعاقبة للمتّقين ).
آرى عاقبت جاه طلبان مستكبر همان عاقبت قارون است كه همه چيز خود را بر سر جاه طلبى و استكبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگى ننگينش پايان داد و براى هميشه مورد لعن و نفرين واقع گشت .
ممكن است از عطف كردن فساد به علو فى الاءرض چنين استفاده شود كه افراد برترى جو و جاه طلب سرانجام دست به فساد در ارض مى زنند و براى سيراب كردن عطش خود از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند.
جالب اينكه در حديثى از على عليه السّلام مى خوانيم كه به هنگام خلافت ظاهرى شخصا در بازارها قدم مى زد، افراد گمشده را راهنمائى مى كرد، ضعيفان را كمك مى نمود و از كنار فروشندگان و كسبه رد مى شد و اين آيه را براى آنها تلاوت مى نمود ((تلك الدّار الآخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا فى الاءرض و لافسادا؛ سپس به تفسير آن مى پرداخت به گونه اى كه نه تنها شامل زمامداران مى شد، بلكه همه صاحبان قدرت را (به هر شكل و هر صورت ) شامل مى شد)).
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است : هنگامى كه اين آيه را تلاوت نمود گريه كرد و فرمود: ((ذهبت واللّه الاءمانىّ عند هذه الآية ؛ با وجود اين آيه همه آرزوها برباد رفته است )).(3)
شايد منظور امام عليه السّلام اين است : با توجه به اينكه خداوند سراى آخرت را تنها از آن كسانى مى داند كه حتى اراده برترى جويى در دل ندارند و بذر جاه طلبى در سر نمى پرورانند كار بسيار مشكل است .
از مجموع آياتى كه در بالا ذكر شد و بعضى ديگر آيات مشابه به خوبى استفاده مى شود كه جاه طلبى مخصوصا اگر با صفات زشت ديگر همچون كبر و غرور و تعصّب و لجاجت تواءم شود آثار مرگبار در زندگى انسانها دارد و مى تواند نه تنها يك فرد بلكه جامعه اى را به سقوط بكشاند.
* * *
حبّ جاه در روايات اسلامى
در روايات اسلامى از اين صفت رذيله نكوهش شديد شده گاه تحت عنوان ((حب جاه ))، گاه تحت عنوان ((حبّ رياست )) و گاه تحت عنوان ((شرف )) كه به عنوان نمونه ، روايات ذيل از ميان انبوه روايات گلچين شده است :
1- تاءثير مخرّب اين رذيله اخلاقى در دين انسان به قدرى شديد است كه در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((ما ذثبان ضاريان ارسلا فى زريبة غنم اءكثر فسادا فيها من حبّ المال و الجاه فى دين الرّجل المسلم ؛ دو گرگ درنده كه در آغل گوسفندان رها شوند فساد و خرابى آنها بيشتر از حبّ مال و مقام در دين انسان مسلمان نيست )).(4)
مطابق اين بيان ، جاه طلبى و مقام پرستى ، دين و ايمان انسان را برباد مى دهد، آنگونه كه گرگ گرسنه گوسفندان را.
2- در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم : ((حبّ الجاه و المال ينبتان النّفاق فى القلب كما ينبت الماء البقل ؛ علاقه شديد به مقام و مال ، نفاق را در قلب انسان مى رويانند همان گونه كه آب سبزه را مى روياند)).(5)
3- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((من طلب الرّئاسة هلك ؛ كسى كه طالب مقام باشد (و دلباخته آن گردد) هلاك مى شود)).(6)
4- اين مساءله به قدرى اهميت دارد كه در روايات اسلامى نسبت به ظهور كمترين نشانه هاى آن هشدار داده شده است از جمله در حديثى از همان امام بزرگوار مى خوانيم كه فرمود: ((ايّاكم و هؤ لاء الرّؤ ساء الّذين يتراءّسون فواللّه ماخففت النّعال خلف رجل الّا هلك و اءهلك ؛ از اين گروه رياست طلب بپرهيزيد، به خدا سوگند صداى كفشها پشت سر كسى بلند نمى شود مگر اينكه هم خودش هلاك مى شود و هم ديگران را هلاك مى كند)).(7)
توجه به اين نكته لازم است كه محرومان در آن زمان غالبا پابرهنه ها بودند و كفشهاى صدادار مربوط به دنياپرستان و ثروتمندان بود، بديهى است كه اين گونه افراد براى خدا و معنويت دنبال كسى نمى روند.
5- در حديث ديگرى از رسول گرامى اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم درباره ريشه هاى اصلى گناهان چنين آمده است : ((اءوّل ما عصى اللّه تبارك و تعالى بستّ خصال حبّ الدّنيا و حبّ الرّياسة و حبّ الطّعام و حبّ النّساء و حبّ النّوم و الرّاحة ؛ نخستين گناهانى كه در جهان در برابر فرمان پروردگار انجام گرفت به سبب شش چيز بود: دنياپرستى ، عشق به مقام ، علاقه شديد به غذاهاى رنگين ، علاقه شديد به زنان و علاقه به خواب و راحتى )).(8)
6- از امام صادق عليه السّلام مى خوانيم : ((انّ حبّ الشّرف و الذّكر لايكونان فى قلب الخائف الرّاهب ؛ علاقه به مقام و اسم و آوازه در قلب كسى كه خوف خدا دارد و از او ترسان است نخواهد بود)).(9)
7- از همان امام معصوم مى خوانيم كه فرمود: ((من طلب الرّئاسة بغير حقّ حرم الطّاعة له بحقّ؛ كسى كه رياست را به ناحق طلب كند از اطاعت خداوند به حق محروم خواهد شد)).(10)
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه جاه طلبى و حب مقام با حق پرستى در تضاد است .
از اين حديث اين نكته نيز استفاده مى شود كه رياست طلبى بر دو گونه است .
* * *
رياست حق و باطل
در بعضى از آيات قرآن مى خوانيم كه يكى از خواسته هاى بندگان خاص ‍ خدا (عبادالرّحمان ) اين است كه مى گويند: ((و اجعلنا للمتّقين اماما؛ خداوندا! ما را پيشواى پرهيزگاران قرار دِه )).(11)
از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه رياست طلبى هميشه مذموم نيست ، بلكه به گفته ((علّامه مجلسى )) (رضوان الله تعالى عليه ) در ((بحارالانوار))، رياست بر دو گونه تقسيم مى شود، حق و باطل ، سپس ‍ براى رياست حق مثال به متصدى شدن مقام فتوا و تدريس و وعظ مى زند و مى گويد: كسى كه اهليت اين كار را دارد و عالم به متون كتاب و سنت است و هدفش هدايت خلق و تعليم مسائل دين باشد اين از نوع رياست حق است كه گاه وجوب عينى يا كفائى دارد، ولى كسى كه آگاهى از اين امور ندارد يا آگاهى دارد ولى هدفش تنها شهرت طلبى و جلب قلوب و تحصيل مال و مقام است اين از نوع رياست باطل است و اين كار كسانى است كه به صفت رذيله جاه طلبى گرفتارند.
سپس از بعضى از محققان نقل مى كند كه معنى ((جاه )) همان تملك دلها و نفوذ در آنهاست . و حكم آن حكم تملك اموال است ، اينها همه از امورى است كه جزء اهداف زندگى دنيا مى باشد و با مرگ پايان مى يابد و دنيا مزرعه آخرت است ؛ پس كسى كه از اين امور زاد و توشه اى براى آخرت برگيرد سعادتمند و خوشبخت است و كسى كه آن را وسيله هوسرانى قرار دهد بدبخت و بيچاره است .(12)
در واقع كسانى كه مقام را براى رسيدن به اهداف مقدس اجتماعى و انسانى به تعبير ديگر براى اهداف الهى مى طلبند نه جاه طلبند و نه مقام پرست ؛ آنها در خط اميرمؤ منان على عليه السّلام حركت مى كنند كه مى فرمايد: ((اءما والّذى فلق الحبّة و براء النّسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود النّاصر و مااءخذ اللّه على العلماء اءلّايقارّوا على كظّة ظالم و لاسغب مظلوم لاءلقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاءس اءوّلها؛ آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدائى كه دانه را شكافت ، و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گرداگردم را گرفته و به ياريم قيام كرده اند و از اين جهت ، حجت تمام شده است ، اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه ) گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم )).(13)
* * *
نشانه هاى جاه طلبى
افراد جاه طلب را غالبا مى توان از حركات و كلمات و رفتارشان شناخت ؛ آنها تمايل دارند تمام كارهاى نيكى را كه انجام مى دهند تابلو كنند و همه از آن آگاه شوند تا در نزد مردم مقام و منزلتى پيدا كنند.
به همين دليل جاه طلبان غالبا به رياكارى نيز كشيده مى شوند چرا كه بدون رياكارى حسّ جاه طلبى آنها اشباع نمى شود لذا بعضى از بزرگان اخلاق جاه طلبى و رياكارى را همراه يكديگر در كتابها خود عنوان كرده اند.(14)
بسيارى از جاه طلبان حتّى علاقه دارند كارهايى را هم كه انجام نداده اند به حساب آنها بگذارند و به مضموت آيه شريفه : ((و يحبّون اءن يحمدوا بمالم يفعلوا؛ دوست دارند نسبت به كار نيكى كه انجام نداده اند مورد ستايش قرار گيرند!))(15)
هدف آنها كسب وجاهت عمومى و اسم و آوازه است از هر طريقى كه باشد نه براى اينكه وجاهت عمومى را مقدّمه اى براى انجام اصلاحات اجتماعى و كارهاى خير قرار دهند، بلكه به اين منظور كه مردم آنها را بستايند و در برابر آنها خضوع كنند، و به مدح ستايش آنها بپردازند.
جاه طلبان سعى مى كنند به سراغ كارهايى بروند كه اسم و آوازه و شهرتى در آن است هر چند بازده ضعيف داشته باشد و هرگز به كارهايى كه سروصدا و آوازه اى ندارد تمايل نشان نمى دهند هر چند فايده آن براى جامعه فوق العاده زياد باشد.
جاه طلبان توقع و انتظار دارند دائما مدح آنها شود، كمترين نقد و نكوهش از آنها به عمل نيايد، انتظار دارند در مجالس همه آنها را احترام كنند و كسى بالاتر از آنها ننشيند، در اثناء سخنان آنها سخن نگويد و به اصطلاح سخن آخر، سخن آنها باشد.
افرادى كه آنها را تكريم و تعظيم مى كنند در نظر آنها افراد با معرفتى هستند و افرادى كه نسبت به آنها اعتنايى ندارند، افرادى بى معرفت و نمك نشناسند؛ به همين دليل اين افراد غالبا مورد تنفّرند و اگر نيازمندانى به آنها مراجعه كنند از روى اجبار و ناچارى است .
اين افراد بسيار زود شناخته مى شوند حتّى در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((انّ شراركم من اءحبّ اءن يوطّا عقبه ؛ كسانى كه دوست دارند مردم پشت سر آنها بيفتند بدترين شما هستند)).(16)
در حديث ديگر از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم : ((من اءحبّ اءن يمثّل له الرّجال فليتبؤ مقعده من النّار؛ كسى كه دوست دارد مردم دست به سينه در مقابل او بايستند خود را مهياى آتش دوزخ كند!))(17)
ديگر از نشانه هاى آنها اين است كه آنها از دنيائى از وهم و خيال به سر مى برند و آنچه را در واقعيت عينى از مقام و منزلت به دست نمى آورند، در عالم اوهام و خيالات براى خود فراهم مى سازند.
* * *
اسباب و انگيزه هاى حبّ جاه
مرحوم ((فيض كاشانى )) در بحث ((حبّ جاه )) سخن جالبى دارد، مى گويد: ((تعلّق خاطر مردم به جاه و مقام ، و يا به تعبير ديگر مالكيت قلوب و دلها بيش از تعلّق خاطر آنها به مال و ثروت است ؛ زيرا رسيدن به مال از طريق جاه آسان تر است از رسيدن به جاه از طريق مال ، چه اينكه بسيارند كسانى كه اموال زيادى دارند ولى بر قلوب مردم حاكم نيستند، امّا كسانى كه بتوانند در دلهاى مردم نفوذ كنند به دست آوردن مال و ثروت براى آنان آسان است )).
ثانيا - اموال در معرض تلف قرار دارد و نگهدارى آن آسان نيست ولى اگر كسى بتواند مالكيت قلوب را براى خود فراهم سازد حفظ آن آسانتر است (هر چند در اين راه آسان است ).
ثالثا - معمولا مالكيت دلها روز به روز گسترده تر مى شود بى آنكه نياز به زحمت فراوانى داشته باشد و همان ثناخوانى مردم براى گسترش آن كافى است در حالى كه براى افزايش مال معمولا زحمت فراوانى لازم است )).(18)
گرچه مرحوم ((فيض )) مطالب بالا را براى بيان محبوبيت ((جاه ومقام )) ذكر كرده ولى از يك نظر مى توان آنها را انگيزه هاى ((حبّ جاه )) شمرد چرا كه وقتى جاه و مقام سبب افزايش مال و رسيدن به آرزوها و هوا گردد و اضافه بر آن سبب خضوع و تواضع مردم شود، طبيعى است كه نظرها به سوى آن جلب مى شود به طورى كه مى توان گفت كمتر كسى است كه از حب جاه هر چند به صورت ضعيف و كمرنگ خالى باشد و در عبارت معروفى در السنه بزرگان آمده است : ((آخر ما يخرج من قلوب الصّديقين حبّ الجاه ؛ آخرين چيزى كه از دلهاى انسانهاى راستين خارج مى شود، جاه طلبى است )).(19)
ديگر از اسباب ((جاه طلبى )) ((حبّ ذات )) افراطى است كه انسان براى اشباع آن به هر كارى دست مى زند و سعى مى كند با دست و پا كردن مقامات بالاترى در اجتماع ، خود را راضى كند.
عقده حقارت و خود كم بينى نيز، عكس العملهاى متفاوتى مى تواند داشته باشد از جمله ((جاه طلبى )) است ؛ افرادى كه به هر دليل تحقير شده اند و حقارت آنها را رنج مى دهد سعى مى كنند از طريق جاه طلبى و بلند پروازى اين شكست درونى خود را جبران نمايند. حسادت نسبت به ديگران و همچنين كينه توزى و انتقام جوئى نيز مى تواند از اسباب اين صفت رذيله باشد تا از اين طريق ديگران را در موضع پَست تر قرار دهد و حسادت خود را عملى كند يا از افراد مورد نظر انتقام بگيرد.
كوتاه سخن اين كه جاه طلبى از صفات رذيله پيچيده اى است كه ريشه در بسيارى از رذيله هاى ديگر دارد.
* * *
طرق درمان جاه طلبى :
با توجّه به بحثهايى كه در گذشته براى پيشگيرى يا درمان رذائل اخلاقى داشته ايم يك اصل كلّى براى ما روشن شده است كه اگر گرفتاران در چنگال رذايل اخلاقى به پيامدهاى سوء اين صفات بينديشند غالبا به فكر درمان و ترك آن خواهند افتاد.
اين اصل در مورد جاه طلبى نيز صادق است ، اگر جاه طلبان بدانند اين صفت رذيله نه تنها آنها را از خدا دور مى سازد، بلكه در نظر خَلق خدا نيز منفور مى شوند، مردم از آنها مى گريزند و دوستان خود را به آسانى از دست مى دهند، اين صفت ، آنها را به رياكارى كه از خطرناكترين گناهان است مى كشاند، و حتّى گاه همچون ((سامرى و قارون )) به كفر و مقابله با پيامبران الهى سوق مى دهد، آنها اگر بدانند كه جاه طلبى همچون گرگى كه در ميان گله گوسفندان بى دفاع ، وارد شود دين و ايمان انسان را برباد مى دهد، و نفاق را در دل مى روياند همان گونه كه آب ، گياهان را در زمين مى روياند، به يقين در كار خود تجديد نظر خواهند كرد.
آنها اگر به ناپايدارى دنيا و كوتاه بودن عمر و عاريتى بودن نعمتها بينديشند، و به گفته بعضى از بزرگان اخلاق ، بدانند كه اگر تمام كسانى كه در شرق و غرب جهان هستند سالها براى انسان سجده كنند چيزى نمى گذرد كه نه سجده كننده باقى مى ماند و نه مسجود؛ مسلّما بيدار مى شوند.
مطالعه حالات فرعونها، و نمرودها، قارونها، سامريها، و پايان اسف انگيز زندگى آنها نيز درس ديگرى براى بيدارى و هوشيارى جاه طلبان است اينها از يكسو، و از سوى ديگر جاه طلبى از ضعف ايمان مخصوصا اعتقاد به توحيد افعالى سرچشمه مى گيرد و با تقويت پايه هاى ايمان برطرف مى شود، كسى كه آگاه از عظمت خدا باشد مى داند كه تمام عالم آفرينش در برابر ذات پاك او ذره ناچيزى است ، به علاوه مى داند عزّت و ذلّت ، عظمت و حقارت در دست او است و از همه مهمتر دلهاى بندگان در كف با كفايت او مى باشد از همه اينها گذشته اقبال مردم كه افراد جاه طلب به آن دل بسته اند و ادبار آنها كه از آن بيم و هراس دارند به قدرى ناپايدار است كه براى آن حسابى نيست و به گفته بعضى ، ادبار و اقبال دلها همچون ديگى كه در حال جوشيدن است دائما در حال تغيير است و كسى كه بر اساس آن برنامه ريزى كند مانند كسى است كه بخواهد روى امواج دريا بنائى بسازد و سرمايه گذارى در اين راه قطع نظر از زيانهاى آخرت در دنيا نيز عاقلانه نيست .
اينها همه طرق درمان از جنبه هاى علمى بود، امّا در جنبه هاى عملى راه درمان اين است كه خود را در شرايطى قرار دهد كه ((حب جاه )) را بشكند، مثلا در مجالس در جايى بنشيند كه افراد عادى و نه شخصيت ها مى نشينند، لباس خود را لباسى انتخاب كند كه افراد متوسط يا نيازمند آن را مى پوشند، و همچنين در مركب و خانه و تغذيه و مانند آن .
بعضى از بزرگان علم اخلاق معتقدند بهترين راه براى قطع حب جاه ، دورى گزيدن از مردم و روى آوردن به گمنامى است مشروط بر اين كه انتخاب اين روش ها نيز ناخودآگاه وسيله اى براى كسب جاه در نظر مردم نباشد.
بسيارى از متصوّفه و مدّعيان عرفان براى شكستن حبّ جاه به كارهايى روى آورده و مى آورند كه هرگز با موازين شرع سازگار نيست و عُجب اين كه گاه نام اين گناهان بيّن را ((گناهان صورى !)) مى گذارند كه قابل اغماض و جبران است ! مرحوم ((فيض كاشانى )) نقل مى كند يكى از شاهان قديم قصد كرد به حضور يكى از زهّاد زمان برسد، آن زاهد هنگامى كه احساس ‍ كرد او دارد نزديك مى شود سفارش كرد نان و سبزى براى او حاضر كنند و با ولع و حرص به خوردن نان و سبزى پرداخت ، در حالى كه لقمه هاى بزرگ برمى داشت هنگامى كه شاه اين منظره را ديد زاهد از چشم او افتاد و بدون گفتگو بازگشت ، زاهد گفت : ((الحمدللّه الّذى صرفك عنّى ؛ شُكر خدايى را كه تو را از من منصرف ساخت )).
از بعضى ديگر نقل مى كنند كه گاه مشروبات غيرالكلى را در ظرفى كه رنگ شراب به آن مى داد مى نوشيد تا مردم گمان كنند شراب خوار است و از چشم آنها بيفتد!
و از ديگرى نقل مى كنند كه در منطقه اى به زهد معروف شده بود و مردم به او اقبال كردند، او وارد حمّام شد و عمدا لباس شخص ديگرى را مخفيانه پوشيد و بيرون آمد و سر راه ايستاد، تا مردم او را شناختند و گرفتند و زدند و لباس را از او باز پس گرفتند، و گفتند: اين مردى است كلاه بردار و از او دورى مى كردند!!
بى شك اين گونه كارها در بعضى از موارد حرام مسلّم و مواردى مكروه است و هرگز شرع اسلام اجازه نمى دهد كه انسان خود را با ارتكاب اين اعمال زشت بدنام كند و از چشم مردم بيندازد، همان گونه كه سوءظن به خَلق خدا از نظر اسلام ممنوع است ، ايجاد عوامل سوءظن نيز مجاز نيست .
بنابراين براى درهم شكستن حبّجاه بايد راه هايى را برگزيد كه با موازين شرع و معيار عقل سازگار است و با وجود طرق مشروع ، معنى ندارد كه انسان با اين بهانه ها به سراغ امورى برود كه نامطلوب و يا نامشروع است .
و عجب اين كه مرحوم ((فيض كاشانى )) بعد از ذكر نمونه هايى از آن چه در بالا آمد (خوردن مشروب حلال در ظرفى كه آن را به صورت مشروبات الكلى نشان مى دهد) مى افزايد از نظر فقهى مجاز بودن ارتكاب چنين عملى محل تاءمّل است ولى اهل حال گاهى خود را به امورى درمان مى كردند كه فقيه هرگز به آن فتوا نمى دهد و اين را راه براى اصلاح قلب مى شمردند، و سپس اين گونه گناهان صورى را به اعمال نيك جبران مى نمودند، سپس داستان دزد حمّام را ذكر مى كند.(20)
اگر اين سخن را بعضى از متصوّفه مى گفتند چندان جاى تعجّب نبود؛ امّا از فقيه معتبرى همچون فيض كاشانى ، اين سخن بعيد است ، تصرّف در اموال ديگران و لباس ديگرى در حمّام ، مخصوصا براى ايجاد سوءظن و بدبينى ، گناه مسلّمى است نه گناه صورى و ارتكاب گناه نه مناسب اهل حال است نه مايه اصلاح قلب ، اضافه براين ، باوجود طرق مشروع و مباح چه دليلى دارد كه انسان به سوى اين كارهاى زشت و غيرمنطقى كشيده شود. به نظر مى رسد كه اين عالم بزرگوار در اين بخش از كلمات تحت تاءثير سخنان ((غزالى )) در ((احياءالعلوم )) واقع شده و غزالى از اين گونه سخنان بسيار دارد، و شايد هم نظر مرحوم ((فيض )) فقط نقل قول بوده نه تاءييد.
فرقه ((ملامتيّه ))(21) كه يكى از فرق معروف صوفيه است در انتخاب اين روش براى گمنامى و بدنامى ، افراط مى كردند، و به همين دليل به عنوان ((ملامتيّه )) معروف شدند؛ ولى اسلام هرگز با اين كارهاى غير عاقلانه و دور از منطق عقل و شرع موافقت نمى كند و براى رسيدن به اهداف مطلوب اسباب مشروع را توصيه مى كند.
البتّه بايد توجّه داشت كه مرحوم فيض در ديگر از سخنانش اعمال و روشهاى ملامتيّه را كه سعى داشتند با ارتكاب گناهان كبيره خود را از چشم مردم بيندازند نفى مى كند، و آن را مجاز نمى شمارد.
َََ
2: بهانه جويى و لجاجت
اشاره :
بهانه جويى و لجاجت را مى توان از مهمترين موانع درك حقيقت دانست زيرا اين امر سبب مى شود كه انسان به حق نرسد بلكه در باطن راسخ ‌تر گردد!.
منظور از بهانه جويى و لجاجت اين نيست كه انسان براى كشف حقيقت پافشارى كند و پى در پى سؤ ال مطرح نمايد، زيرا سؤ ال كليد اصلى كشف حقايق است ، بلكه منظور اين است ، بعد از آشكار شدن حق باز هم بر سخن باطل يا عمل نادرست خود پاى بفشارد، و يا تشبث به بهانه ها عذرهاى واهى و سخنان دور از منطق از پذيرش حق سر باز زند.
اين صفت رذيله ممكن است به صورت خصوصى در فرد يا افرادى ظاهر شود، يا به صورت عام مبدّل به خُلق و خُوى يك ملّت گردد.
تاريخ نشان مى دهد كه در ميان اقوام پيشين ، بنى اسرائيل بيش از همه لجوج و بهانه جو بودند، و به همين دليل آثار بسيارى از قرآن از لجاجت آنها سخن مى گويد كه در تفسير آيات به خواست خدا به آن خواهيم پرداخت .
مى توان گفت در ميان تمام اقوام نادان و خودخواه و خودپرست كه حاضر نيستند به آسانى اعمال و رفتار خود را از دست دهند اين رذيله اخلاقى وجود دارد.
به هر حال اين خوى زشت از زيانبارترين خوهاى شيطانى است ، و شايد نخستين كسى كه درس لجاجت را به لجوجان آموخت ، شيطان بود و به قدرى آثار مرگبار آن زياد است كه گاه سرچشمه جنگهاى خونين مى گردد و نفوس و اموال را برباد مى دهد و شهرهاى آباد را ويران مى سازد.
با اين اشاره به قرآن مجيد و روايات اسلامى باز مى گرديم و سپس از تحليل هاى مختلف در مورد عوامل اين خوى زشت و آثار زيانبار آن و طرق درمان آن سخن خواهيم گفت .
1- و لو رحمناهم و كشفنا ما بهم من ضرّ للجّوا فى طغيانهم يعمهون . (مؤ منون - 75)
2- اءمّن هذا الّذى يرزقكم ان اءمسك رزقه بل لجّوا فى عتوّ و نفور. (ملك - 21)
3- قال اءنظرنى الى يوم يبعثون - قال انّك من المنظرين قال فبما اءغويتنى لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم . (اعراف - 14 تا 16)
4- قال ربّ انّى دعوت قومى ليلا و نهارا - فلم يزد هم دعائى الّا فرارا - و انّى كلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اءصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اءصرّوا و استكبروا استكبارا. (نوح - 5 تا 7)
5- فرجعوا الى اءنفسهم فقالوا انّكم اءنتم الظّالمون - ثمّ نكسوا على رؤ وسهم لقد علمت ما هؤ لاء ينطقون - قال اءفتعبدون من دون اللّه مالا ينفعكم شيئا و لايضرّكم ... قالوا حرّقوه و اءنصروا آلهتكم ان كنتم فاعلين . (انبياء - 64 تا 68)
6- و اذ قال موسى لقومه انّ اللّه ياءمركم اءن تذبحوا بقرة ، قال اءتتّخذنا هزوا قال اءعوذ باللّه اءن اءكون من الجاهلين ... فذبحوها و ما كادوا يفعلون . (بقره - 67 تا 71)
7- و اذ قلتم يا موسى لن نؤ من لك حتّى نرى اللّه جهرة فاءخذتكم الصّاعقة و اءنتم تنظرون - ثمّ بعثناكم من بعد موتكم لعلّكم تشكرون . (بقره - 55 و 56)
8- قالوا يا موسى انّا لن ندخلها اءبدا ماداموا فيها فاءذهب اءنت و ربّك فقاتلا انّا ههنا قاعدون . (مائده - 24)
9- و قالوا يا اءيّها السّاحر ادع لنا ربّك بما عهد عندك انّنا لمهتدون - فلمّا كشفنا عنهم العذاب اذا هم ينكثون . (زخرف ، 49 و 50)
10- اءويكون لك بيت من زخرف اءو ترقى فى السّماء و لن نؤ من لرقيّك حتّى تنزّل علينا كتابا نقرؤ ه قل سبحان ربّى هل كنت الّا بشرا رسولا. (اسراء - 93)
ترجمه :