اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۱۴ -


در روايات اسلامى چنانكه بعدا اشاره خواهيم كرد نيز تصريح به اين معنى شده است .
آنچه در شاءن نزول اين آيه نقل شده نيز به خوبى گستردگى مفهوم امانت را نشان مى دهد زيرا در شاءن نزول مى خوانيم هنگامى كه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم با پيروزى كامل وارد مكه شد، ((عثمان بن طلحه )) كليددار كعبه را احضار فرمود و كليد را از او گرفت تا درون كعبه را از لوث بتها پاك سازد. پس از انجام اين مقصود عباس عموى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم تقاضا كرد منصب كليددارى بيت اللّه كه مقام بسيار برجسته اى بود، به او سپرده شود، ولى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم چنين نكرد و كليد را به دست ((عثمان بن طلحه )) داد در حالى كه آيه فوق را تلاوت مى فرمود: ((انّ اللّه ياءمركم اءن تؤ دّوا الاءمانات الى اءهلها...)) اين در حالى است كه هنوز ((عثمان )) مسلمان نشده بود.
در سوّمين آيه صريحا از سه چيز نهى شده ؛ خيانت به خدا و خيانت به رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و خيانت به امانت هايى كه در ميان مردم است مى فرمايد اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم خيانت نكنيد و در امانات خود نيز خيانت روانداريد (يا اءيّها الّذين آمنوا لاتخونوا اللّه و الرّسول و تخونوا اءماناتكم ).(204)
معروف در ميان مفسران ، آن است كه منظور از امانت خدا و پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم كه نهى از خيانت در آن شده است همان ((اسرار)) مسلمانان است ، كه بعضى از افراد ضعيف الايمان به خاطر حفظ منافع شخصى خود براى مشركان افشا كردند و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت كه يك نمونه از آن در داستان ((ابولبابه )) ديده مى شود. كه بعضى از اسرار نظامى مسلمانان را براى دشمنان سرسختى مانند يهود ((بنى قريظه )) فاش ساخت . و يا داستان حركت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را براى ((ابوسفيان )) فاش كردند. و منظور از خيانت در امانات در جمله دوم همان اماناتى است كه در ميان مردم معمول است .
بعضى ديگر خيانت به خدا را مربوط به فرائض و واجبات ، و خيانت به پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را مربوط به سنت ها، و خيانت به مردم را مربوط به اموال آنها دانسته اند.
احتمال ديگرى نيز داده شده كه از احتمالات سابق جامع تر و بهتر است و آن اين كه آيه مفهوم گسترده اى دارد كه شامل هر گونه امانت معنوى و مادى و مالى و غيرمالى مى شود. بنابراين هم خيانت به امانت هاى الهى ممنوع است هم امانت هايى كه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم از آيين خود نزد امّت گذارده و هم امانت هايى كه مردم نسبت به يكديگر دارند چه در مربوط به امور مالى و چه اسرار زندگى . لذا در حديث آمده است كه پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به ابوذر فرمود: ((يا اءباذر اءلمجالس بالاءمانة و افشاء سرّ اءخيك خيانة ؛ اى ابوذر گفتگوهايى كه در مجالس خصوصى مى شود امانت است و افشاء سرّ برادرت خيانت محسوب مى شود)).(205)
آيه 28 همين سوره انفال كه در دنبال آيه سابق آمده است نشان مى دهد كه حتى اگر اموال و منافع اولاد انسان به خطر بيفتد نبايد به خاطر آنها خيانت كرد (همان گونه كه در داستان ابولبابه آمده است كه وجود اموال و اولاد او در ميان يهوديان سبب شد كه نسبت به اسرار نظامى مسلمين خيانت كند) مى فرمايد: ((واءعلموا انّما اءموالكم و اءولادكم فتنة و انّ اللّه عنده اءجر عظيم ؛ بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است و پاداش عظيم نزد خدا است )).
بنابراين امانت هاى الهى و مردمى چيزى نيست كه انسان بتواند به بهانه هاى مختلف در آن خيانت كند.
* * *
سومين آيه مخصوص به امانت هاى مالى است و در لابلاى آياتى كه سخن از تنظيم اسناد مالى مى دهد واقع شده مى فرمايد: هرگاه بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر اطمينان داشته باشد (مى تواند بدون نوشتن سند يا گرفتن گروگان ، امانت خويش را به بسپارد. و در اين صورت كسى كه امين شمرده شده بايد امانت را (به موقع ) بپردازد، و از خداوندى كه پروردگار او است پروا كند. (و خيانت نكند)) (فان اءمن بعضكم بعضا فليؤ دّ الّذى اؤ تمن اءمانته و ليتّق اللّه ربّه ).
تعبير امانت در آيه بالا ممكن است اشاره به وام هايى باشد كه بدون نوشتن سند و دادن گروگان - تنها به خاطر اعتماد و اطمينان - به افراد مى دادند، يا اشاره به اموالى باشد كه به عنوان رهن سپرده مى شد، و يا هر دو. و در هر صورت دليل روشنى است بر لزوم احترام امانت در هر شكل و در هر صورت .
* * *
در پنجمين و آخرين آيه مورد بحث باز هم سخن از امانت الهى است امانتى بزرگ و گسترده كه آسمان ها و زمين و كوه ها از نگهدارى آن عاجز بودند و انسان يك تنه آن را بر دوش كشيد مى فرمايد: ((ما امانت را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم آنها از حمل آن اِبا كردند و از آن هراس داشتند امّا انسان آن را بر دوش كشيد او بسيار ظالم و نادان بود. (چرا كه قدر اين مقام والا را نشناخت و به خود ستم كرد) (انّا عرضنا الاءمانة على السّماوات و الاءرض و الجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها و حملها الاءنسان انّه كان ظلوما جهولا).
اين چه امانتى بود كه آسمان با آن عظمت و زمين با اين وسعت ، و كوه ها با آن صلابت از حمل آن ناتوان بودند در حالى كه اين انسان خاكى با اين جثّه كوچكش آن را بر دوش كشيد.
مفسران پيشين و بزرگان معاصر احتمالات زيادى در تفسير اين آيه ذكر كرده اند ولى آنچه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه منظور از اين امانت بزرگ الهى همان تكليف و مسئوليت است كه بدون عقل و آزادى و اراده ميسّر نيست .
آرى تعهّد و تكليف و مسئوليت در برابر خدا و خلق و خويشتن بار بسيار سنگينى است كه هيچ موجودى جز انسان استعداد پذيرش آن را نداشت ، و به دنبال آن خداوند عقل را كه ملاك ثواب و عقاب ، و آزادى و وسيله انتخاب است به او داد، و مجموع اين سه صفت (تكليف و عقل و آزادى ) عظمت بى نظيرى به انسان داد، و او را به مقام خليفة اللّهى رسانيد.
ولى اين انسان ظلوم و جهول ، قدر اين مقام منيع را نشناخت ، در گرداب شهوات غوطه ور شد، و از سعادت بزرگى كه در انتظار او بود دور ماند و به خويشتن ستم كرد.
بنابراين ظلوم و جهول بودن انسان به خاطر پذيرش اين امانت نبود، چرا كه پذيرش آن نشانه عقل و سبب افتخار او است ، زيرا بدون آن هرگز به مقام خليفة اللّهى نمى رسيد، بلكه ظلوم و جهول بودنش به خاطر عدم حفظ اين امانت ، و خيانت در آن بود.
آرى امانتى كه حفظ آن مى توانست او را به اوج آسمان سعادت برساند خيانت در آن سبب شد كه به پَست ترين ذلّت ها كشانده شود و حتى به مصداق ((بل هم اءضلّ)) از چهاپايان هم پَست تر شود.
به تعبير ديگر آسمان ها و زمين و كوه ها با آن همه عظمت و وسعت ، استعداد براى پذيرش اين امانت نداشتند و در اين عرضه الهى كه به شكل تكوينى صورت گرفت با زبان حال عدم آمادگى خود را براى پذيرش ‍ تكليف و مسئوليت اعلام داشتند ولى انسان به خاطر استعدادهاى بالايى كه خدا به او داده بود، در اين عرضه تكوينى امانت را پذيرفت ، و اين بزرگترين افتخار او بود.
ولى از آنجا كه گروه عظيمى از انسان ها حق اين امانت الهى را ادا نكردند، و در حفظ آن نكوشيدند و از اين رومستحق عنوان ظلوم و جهول شدند، زيرا بزرگترين ظلم را به خويشتن كردند و از افتخار عظيمى كه خدا به آنها داده بود غافل ماندند.
ذيل اين آيه در واقع اشاره اى است به اين نكته مهم كه خيانت در امانت ، ناشى از ظلم و جهل است و اين همان چيزى است كه ما در اين بحث آن را دنبال مى كنيم .
آرى حفظ امانت ، دليل بر عقل و عدالت است ، و خيانت در آن دليل بر ظلم و جهالت .
از آنچه در بالا گفته شد به خوبى روشن مى شود كه منظور از اين انسان ظلوم و جهول ، افراد كافر بى ايمان و يا مؤ منان ضعيف و بى تقوا است وگرنه اولياءاللّه و نيكان و پاكانى كه در مسير آنها گام برداشتند همواره حق اين امانت را ادا كرده و مى كنند و در واقع همان ها هدف آفرينش نوع انسانند.
* * *
از مجموع آياتى كه در بالا آمد اهمّيّت حفظ امانت (اعم از امانت هاى الهى و انسانى ) به خوبى روشن مى شود، كه اسلام تا چه حد به اين امر حياتى اهميت داده و آن را نشانه عقل و ايمان و عدالت شمرده است .
امانت و خيانت در روايات اسلامى
در احاديثى كه از پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و امامان معصوم عليهم السّلام به ما رسيده است اهمّيّت فوق العاده اى به اين مساءله داده شده گاه از امانت به عنوان يكى از اصول اساسى مشترك در ميان همه اديان آسمانى ياد شده ، و گاه به عنوان نشانه اصلى ايمان و گاه به عنوان سبب جلب و جذب رزق و روزى و اعتماد مردم ، سلامت دين و دنيا و غنا و بى نيازى ياد شده است كه گلچينى از اين روايات را در ذيل از نظر مى گذرانيم :
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم خطاب به على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((يا اءباالحسن اءدّ الاءمانة الى البرّ و الفاجر فى ما قلّ و جلّ حتّى فى الخيط و المخيط؛ اى ابوالحسن ! امانت را چه مربوط به شخص نيكوكار باشد يا بدكار، چه كم باشد چه زياد به صاحبش ‍ برسان ، حتى در نخ و سوزن )).(206)
على عليه السّلام مى گويد اين سخن را پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم ساعتى پيش از وفاتش به من فرمود و سه بار آن را تكرار كرد.
2- در حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه فرمود: ((لاايمان لمن لااءمانة له ؛كسى كه امانت را رعايت نمى كند ايمان ندارد)).(207)
3- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ((انّ اللّه عزّوجلّ لم يبعث نبيّا الّا بصدق الحديث و اءداء الاءمانة الى البرّ و الفاجر؛ خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر اين كه راست گويى و اداء امانت نسبت به نيكوكار و بدكار جزء تعليمات او بود)).(208)
اين تعبير نشان مى دهد كه در تمام اديان آسمانى راستى و امانت جزء مهمترين تعليمات بوده و از اصول ثابت اديان الهى شمرده مى شود.
4- از همان امام بزرگوار نقل شده كه براى آزمايش ايمان مردم فرمود: ((لاتنظروا الى طول ركوع الرّجل و سجوده ، فانّ ذلك شئى اعتاده فلو تركه استوحش لذلك ولكن انظروا الى صدق حديثه و اءداء اءمانته ؛ نگاه به ركوع و سجود طولانى افراد نكنيد (و تنها آن را نشانه ديانت آنها ندانيد) چرا كه اين چيزى است كه ممكن است به آن عادت كرده باشد، و هرگاه آن را ترك كند، نگران مى شود ولى نگاه به راست گويى و امانت آنها كنيد)).(209)
5- شبيه همين معنى با تعبير تكان دهنده اى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است كه فرمود: ((لاتنظروا الى كثرة صلاتهم و صومهم و كثرة الحجّ و المعروف و طنطنتهم باللّيل ولكن انظروا الى صدق الحديث و اءداء الاءمانة ؛ نگاه به فزونى نماز و روزه آنها و كثرت حج و نيكوكارى آنها و سر و صدايشان در شب (هنگام راز و نياز خدا) نكنيد، بلكه نگاه به راست گويى و امانت آنها كنيد)).(210)
هدف از تعبير اين نيست كه نماز و روزه و حج و انفاق ، سبك شمرده شود، بلكه هدف آن است كه اين ها تنها نشانه دين دارى افراد معرفى نگردد، بلكه به دو ركن اساسى دين يعنى راستى و امانت بيشتر توجه شود.
6- امام سجاد عليه السّلام در اين زمينه تعبير عجيبى دارد؛ به شيعيانش ‍ مى فرمود: ((عليكم باداء الاءمانة فوالّذى بعث محمّدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بالحقّ نبيّا لو اءنّ قاتل اءبى الحسين ابن على عليهما السّلام اءئتمننى على السّيف الّذى قتله به لاءدّيته اليه ؛ به شما باد به اداء امانت ، سوگند به آن كسى كه محمد صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم را به حق پيامبر خويش قرار داد، اگر قاتل پدرم حسين عليه السّلام شمشيرى را كه با آن پدرم را شهيد كرد نزد من امانت مى سپرد (و من امانت او را قبول مى كردم ) در امانتش ‍ خيانت نمى نمودم )).(211)
7- شبيه همين معنى - به تعبير ديگرى - از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: ((انّ ضارب علىّ بالسّيف و قاتله لو ائتمننى و استنصحنى و استشارنى ، ثمّ قبلت ذلك منه ، لاءدّيت اليه الاءمانة ؛ آن كس ‍ على عليه السّلام را با شمشير زد و شهيد كرد، هرگه امانتى نزد من بگذارد يا نصيحتى بخواهد يا مشورتى كند، و من از او بپذيرم ، حق امانت را بجامى آورم )).
(در نصيحت و مشورت و هم در امانت هاى عادى ).(212)
8- از حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه حتى مقامات عظيم پيشوايان بزرگ همچون على عليه السّلام در سايه صدق الحديث و اداءالامانة بود، امام به يكى از يارانش به نام ((عبداللّه بن ابى يعفور)) فرمود: ((انظر ما بلغ به على عند رسول اللّه صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم فالزمه ؛ نگاه كن ببين على عليه السّلام كه در سايه چه چيزى آن همه مقام نزد پيامبر اسلام صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم پيدا كرد، آن را بشناس و رها مكن . سپس افزود: ((فانّ عليّا عليه السّلام انّما بلغ مابلغ به عند رسول اللّه بصدق الحديث و اءداء الاءمانة ؛ زيرا على عليه السّلام به آن همه مقامات در نزد پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم رسيد به خاطر راست گويى و اداى امانت بود)).(213)
9- در حديث ديگرى در مورد آثار همه دنيوى امانت و خيانت از على عليه السّلام مى خوانيم ((اءلاءمانة تجرّ الرّزق و الخيانة تجرّ الفقر؛ امانت رزق روزى مى آورد، و خيانت مايه فقر است )).(214)
10- در حديث كوتاه و بسيار پرمعنى از همان بزرگوار مى خوانيم : ((راءس ‍ الاسلام اءلاءمانة ؛ راءس (ريشه و اساس و سرچشمه ) اسلام امانت است )).(215)
11- شبيه همين معنى با كمى تفاوت از لقمان حكيم نقل شده فرمود: ((يا بنّىّ اءدّ الاءمانة تسلم لك دنياك و آخرتك و كن اءمنياتكن غنيّا؛ پسرم ! امانت را ادا كن تا دنيا و آخرت تو سالم باشد، و امين باشى تا غنى شوى )).(216)
12- اين بحث را با حديث ناب ديگرى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم فرمود: ((لاتزال امّتى بخير ماتحابّوا و تهادّوا و اءدّوا الاءمانة و اجتنبوا الحرام و وقّروا الضّيف و اءقاموا الصّلاة و آتواالزّكاة فاذا لم يفعلوا ذلك ابتلوا بالقحط و السّنين ؛ امت من همواره در مسير خير و سعادتند مادام كه با يكديگر محبت كنند و به يكديگر اعتماد كنند، و امانت را به صاحبان آن بپردازند و از حرام پرهيز كنند، مهمان را گرامى دارند، نماز را برپا كنند، و زكات را بپردازند، و هنگامى كه چنين نكردند به قحطى و خشكسالى گرفتار مى شوند)).(217)
* * *
اين روايات كه تنها گلچينى از روايات مربوط به امانت در منابع اسلامى است ، به خوبى نشان مى دهد كه امانت چه جايگاهى در ميان تعليمات اسلامى دارد، و خيانت تا چه حد زيانبار، ويران گر و مايه بدبختى و دورى از خدا است . هر يك از روايات بالا به يكى از ابعاد ويران گر خيانت اشاره مى كند كه تاءمل و دقت در آنها چيزهاى بسيار به انسان مى آموزد.
شاخه هاى امانت
هنگامى كه سخن از امانت به ميان مى آيد غالب مردم به امانت در امور مالى توجه مى كنند، ولى همان گونه كه در تفسير آيات با صراحت از پيشوايان اسلام نقل شده بود، امانت معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه شامل تمام مواهب الهى و نعمت هاى خداداد مى شود.
از قرآن مجيد و اسلام و ايمان و ولايت گرفته تا كوچك ترين مواهب مادى و معنوى همه در مفهوم وسيع امانت درج است .
احاديثى كه مى گويد امانت موجب غنى و بى نيازى ، و خيانت موجب فقر است ناظر به امانت هاى مالى و مادى است .
ولى آيه و بعضى از رواياتى كه اشاره به عرضه شدن امانت به آسمان ها و زمين مى كند به يقين به معنى امانت مادى و مالى نيست ، بلكه فراتر از آن است ، و ناظر به امانت هاى معنوى مى باشد.
در حديثى از اميرمؤ منان عليه السّلام مى خوانيم هنگامى كه وقت نماز فرامى رسيد حال او دگرگون مى شد، و هنگامى كه از آن حضرت سؤ ال مى كردند مى فرمود: ((وقت نماز رسيده همان وقت امانتى كه خداوند آن را در آسمان ها و زمين عرضه داشت ، و از حمل آن اِبا كردند و ترسان شدند)).(218)
در حديثى مى خوانيم كه امام صادق عليه السّلام فرمود: هنگامى كه خداوند ارواح پيغمبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم و فاطمه زهرا عليها السّلام و ائمه معصومين عليهم السّلام را آفريد، سخنانى فرمود: از جمله اين كه : ((ولايتهم اءمانة عند خلقى ؛ ولايت آنها امانتى است در نزد خلق من )).(219)
از احاديث ديگرى استفاده مى شود كه خلافت رسول اللّه صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم امانت است .(220)
يا اين كه نماز و زكات و حج امانت است .(221)
و يا همسران نزد شما امانت الهى هستند.(222)
و در نهج البلاغه در نامه اميرمؤ منان على عليه السّلام به اشعث بن قيس ‍ مى خوانيم كه فرمود: ((و انّ عملك ليس لك بطعمة ولكنّه فى عنقك اءمانة ؛ فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نيست ، بلكه امانتى است در گردن تو)).(223)
و نيز در حديثى از پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه مجالس (خصوصى كه اسرار در آن گفته مى شود) امانت است .(224)
حتى در بعضى از روايات دارد كه غسل جنابت (به عنوان يك تكليف الهى ) امانتى است كه خداوند نزد بندگانش گذارده است .(225)
به هر حال امانت و خيانت را نمى توان در عمل خاص و برنامه معينى محدود ساخت چرا كه آثار و پى آمدهاى آن نيز تنها در بخش امانت و خيانت مالى محدود نمى شود.
* * *
آثار و پيامدهاى امانت و خيانت
مهمترين و آشكارترين اثر امانت ، مساءله اعتماد است .
مى دانيم در زندگى اجتماعى كه اساس كار تعاون و همكارى براى مبارزه با مشكلات و بهره گيرى هر چه بيشتر از مواهب حيات است ، مساءله اعتماد نقش اصلى را ايفا مى كند، چرا كه اگر اعتماد متقابل نباشد جامعه بشرى به جهنم سوزانى تبديل مى شود كه همه از يكديگر وحشت دارند، و به جاى اين كه نيروها در جهت سازندگى به كار بيفتد در جهت پيشگيرى از اين وحشت به كار گرفته خواهد شد.
به تعبير ديگر جامعه انسانى بدون اعتماد متقابل ، همه چيز خود را از دست مى دهد، هر چند همه امكانات را در اختيار داشته باشد، و به عكس با داشتن اعتماد متقابل همه چيز دارد، هر چند به ظاهر فاقد امكانات باشد.
پايه و اساس اين اعتماد دو چيز است : 1- امانت 2- صداقت . و اين كه در روايات گذشته خوانديم امانت سبب غنا و بى نيازى مى شود، و خيانت مايه فقر، دليلش همان است كه در بالا آمد.
و اين كه در روايات نيز آمده بود تمام انبياى الهى امانت و صداقت را در متن دستورهاى خود داشته نيز به خاطر همين است .
مرحوم كلينى در كافى ماجراى جالبى در اين زمينه نقل مى كند مى گويد: مردى به نام عبدالرّحمن فرزند سيّابه (كه از علاقه مندان خاص امام صادق عليه السّلام بود) نقل مى كند هنگامى كه پدرم از دنيا رفت ، يكى از دوستانش ، درِ خانه ما آمد و به من تسليت گفت سپس افزود آيا پدرت چيزى براى شما باقى گذاشته است گفتم نه او كيسه اى كه هزار درهم در آن بود به من داد گفت از اين مال نگهدارى كن و از درآمد آن بهره بردارى نما، من اين خبر را در حالى كه بسيار خوشحال بودم به مادرم گفتم ، سپس با كمك دوستى به وسيله آن هزار درهم متاع هايى خريديم و در مغازه اى مشغول كسب شدم و خداوند اموال زيادى به من روزى كرد، زمان حج فرارسيد من به مادرم گفتم به قلب من افتاده است كه به زيارت خانه خدا بروم ، مادرم گفت : هزار درهم آن مرد را به او برگردان ، من نزد او آمدم ، امانتش را به او بازگراندم . او گفت شايد اين مقدار كم بوده بيشتر به تو بدهم ، گفتم نه (من از آن استفاده فراوان بردم ) ولى مى خواهم حج بروم . دوست داشتم امانتت را به تو بازگردانم .
هنگامى كه مناسك حج را بجاآوردم ، خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم جمعيت زيادى نزد حضرت بودند، هنگامى كه مجلس خلوت شد امام به من اشاره اى فرمود، نزدش رفتم فرمود آيا نيازى دارى ؟ عرض كردم من عبدالرحمن بن سيّابه هستم . فرمود پدرت چه كرد؟ عرض كردم مرحوم شد، حضرت ناراحت شد طلب آمرزش براى او كرد، سپس فرمود: آيا چيزى براى شما گذاشته است ؟ گفتم نه فرمود پس چگونه حج كردى ؟ من ماجراى دوست پدرم را بازگو كردم ، هنوز سخنانم تمام نشده بود فرمود هزار درهم را چه كردى ؟ عرض كردم به صاحبش برگرداندم فرمود: ((احسنت )) آيا مايل هستى پندى به تو دهم ؟ عرض كردم فدايت شدم آرى ، فرمود: ((عليك بصدق الحديث و اءداء الاءمانة تشرك النّاس فى اءموالهم هكذا - و جمع بين اءصابعه -؛ بر تو باد به راست گويى و اداء امانت تا شريك مال مردم شوى اين چنين - هنگامى كه اين سخن را مى گفت انگشتان خود را به هم جمع كرده بود و به من نشان مى داد، يعنى مانند اين انگشتان -)).
عبدالرحمن مى گويد من اين سخن (نورانى ) را به خاطر سپردم ، و كار من به قدرى بالا گرفت كه در يك سال زكات اموال من سيصد هزار درهم شد.(226)
ما هم در دوران زندگى خود نظير اين گونه اشخاص را ديده ايم ، تاجر با فضيلتى در نجف اشرف بود كه معاصرين ما همه او را مى شناسند، به خاطر شهرتش به امانت دارى ، هر كس هر چه داشت به دست او مى سپرد، و فكرش از هر نظر راحت بود، تا آنجا كه چون او تابعيت عراق را داشت و بسيارى از علماء و فضلا و طلاب نداشتند، خانه هايى را كه مى خريدند همه به نام او مى كردند، و شايد هنگام وفاتش بيش از پانصد خانه از افراد مختلف به نام او بود، كه هيچ كدام با مشكلى روبرو نشدند (رحمة اللّه عليه ).
از سوى ديگر هنگامى كه امانت در يك جامعه يا در يك خانواده حكم فرما شود، مايه آرامش فكر و روح آنها است ، زيرا در صورت احتمال خيانت همه از هم وحشت دارند و دائما از اين نگرانند كه خيانتى نسبت به آنها صورت نگيرد، و مال يا جان يا ناموس يا مقامشان به خطر نيفتد، و به يقين ادامه چنين زندگى كه افراد از يكديگر بترسند ناگوار و دردناك است واى بسا سبب بيمارى هاى جسمى و روحى فراوانى شود.
از سوى سوم امانت بسيارى از هزينه هاى زندگى را كم مى كند، و سبب صرفه جويى در وقت و عمر و مال است ، زيرا هنگامى كه راه خيانت در محيط باز شود مديران و مسئولان مختلف ناچارند بازرس ها و حساب رس هايى با هزينه هاى سنگين براى پيش گيرى از خيانت هاى احتمالى در بخش هاى مختلف بگمارند، و گاه لازم مى شود نسبت به بازرس ها هم بازرس هاى ديگر كه اعمال آنها را كنترل كنند در نظر بگيرند. هر چند اين امور نيز به طور كامل نمى تواند جلو مشكلات ناشى از خيانت را بگيرد، ولى به هر حال جلو از بين رفتن نيرو و سرمايه زيادى را مى گيرد، هم اكنون در جامعه خود شاهد و ناظر مسايل دردناكى در زمينه اسناد مالى و از ميان رفتن اعتماد و امنيت اقتصادى و به زندان افتادن افراد زيادى در اين رابطه هستيم كه اگر به جاى اينها كمى صداقت و امانت بود، هيچگاه گرفتار اين ضايعات عظيم نمى شديم .
از سوى چهارم امانت سبب جلب محبّت و پيوند دوستى در ميان افراد است ، در حالى كه خيانت عامل بسيارى از جنايات و حوادث ناگوار اجتماعى است اگر پرونده هاى جرائم و جنايات را ورق زنيم مى بينيم بسيارى از آنها زائيده خيانت ها است ، اگر درباره طلاق ها و جدايى ها، بحث و بررسى كنيم ، سرچشمه بسيارى از آنها را خيانت يكى از دو همسر نسبت به يكديگر مى بينيم .