اخلاق در قرآن جلد سوم

آيت الله مكارم شيرازى
با همكارى جمعى از فضلاء و دانشمندان

- ۲۳ -


11: سخن چينى و اصلاح ذات البين
اشاره :
 

زندگى اجتماعى هميشه تواءم با تزاحمها و نزاعها است و يكى از شاخه هاى تزاحم بگو و مگوهائى است كه در ميان افراد صورت مى گيرد و گاه دامنه پيدا مى كند و به مشاجرات شديد و حتّى در بعضى اوقات ممكن است به خون ريزى منتهى شود!
وظيفه ديگران اين است كه در اصلاح ذات البين و رفع سوء تفاهم و فراهم آوردن جوّ خوش بينى و حُسن ظن در ميان افرادى كه درگير مناقشات هستند بكوشند و به اصطلاح آب بر روى آتش بپاشند.
ولى متاءسّفانه گروهى هستند كه بر اثر انگيزه هاى مختلف درست در جهت خلاف اين مطلب گام برمى دارند گوئى بنزين بر آتش مى پاشند و دامنه اين حريق را وسيعتر مى كنند و به يقين در تمام مفاسدى كه از آن به بارمى آيد شريك و سهيم اند؛ سخن اين را براى آن مى برند و سخن آن را براى اين و حتّى گاهى از خودشان چيزى نيز بر آن مى افزايند اين گروه را سخن چين مى نامند و از بدترين خَلق خدا هستند در حالى كه گروه اوّل صالحان . مصلحانند و كار آنها در حد جهاد فى سبيل اللّه است .
همانگونه كه در روايات وارد شده است : ((اءجر المصلح بين النّاس كاجر المجاهد بين اءهل الحرب )).(380)
سخن چينى هرگاه تكرار شود به صورت يك خُلق و خُوى درمى آيد و از رذايل بسيار زشت اخلاقى است در آيات و روايات اسلامى اشارات زيادى در نكوهش اين رذيله اخلاقى و ستايش فراوان درباره اصلاح ذات البين آمده است .
با اين اشاره به آيات قرآن باز مى گرديم و آيات مربوط به اين دو صفت را بررسى مى كنيم سپس به تحليل ريشه ها، پيامدها و آثار نامطلوب سخن چينى و بركات اصلاح ذات البين و طرق درمان آن رذيله اخلاقى و تقويت اين فضيلت مى پردازيم .
1- ويل لكلّ همزة لمزه . (همزه - 1)
2- و لا تطع كلّ حلاّف مهين - همّاز مشّاء بنميم - منّاع للخير معتد اءثيم - عتلّ بعد ذلك زنيم . (قلم - 10 تا 13)
3- يا اءيّها الّذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبيّنوا اءن تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين . (حجرات - 6)
4- من يشفع شفاعة حسنة يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعة سيّئة يكن له كفل منها و كان اللّه على كلّ شى ء مقيتا. (نساء - 85)
5- يسئلونك عن الاءنفال قل الاءنفال للّه و الرّسول فاتّقوا اللّه و اءصلحوا ذات بينكم و اءطيعوا اللّه و رسوله ان كنتم مؤ منين . (انفال - 1)
6- و لاتجعلوا اللّه عرضة لايمانكم اءن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بين النّاس و اللّه سميع عليم . (بقره - 224)
7- لا خير فى كثير من نجواهم الّا من اءمر بصدقة اءو معروف اءو اصلاح بين النّاس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات اللّه فسوف نؤ تيه اءجرا عضيما. (نساء - 114)
8- ...ان اريد الّا الاءصلاح ما استطعت و ما توفيقى الّا باللّه عليه توكّلت و اليه انيب . (هود - 88)
ترجمه :
1- واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى !
2- و از كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمد و شد مى كند - و بسيار مانع كار خير، و متجاوز و گناهكار است - علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است پيروى مكن .
3- اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد مبادا به گروهى از روى نادانى آسيب برساند و از كرده خود پشيمان شويد!
4- كسى كه شفاعت (تشويق و كمك ) به كار نيكى كند نصيبى از آن براى او خواهد بود، و كسى كه شفاعت (تشويق و كمك ) به كار بدى كند سهمى از آن خواهد داشت و خداوند حسابرس و نگهدار هر چيز است .
5- از تو درباره انفال (غنائم و هر گونه مالى بدون مالك مشخص ) سؤ ال مى كنند، بگو انفال مخصوص خدا و پيامبر است ، پس از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و خصومتهايى را كه در ميان شماست آتشى دهيد! و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد اگر ايمان داريد!
6- خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد! و براى اينكه نيكى كنيد، و تقوا پيشه سازيد و در ميان مردم اصلاح كنيد (سوگند ياد ننمائيد) و خداوند شنوا و داناست .
7- در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خير و سودى نيست ، مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران ، يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
8-... من جز اصلاح تا آنجا كه توانايى دارم نمى خواهم و توفيق من جز به خدا نيست ، بر او توكّل كردم و به سوى او بازمى گردم !
تفسير و جمع بندى
در نخستين آيه مى فرمايد: واى بر هر عيب كننده مسخره جوئى (ويل لكل همزة لمزه )
در تفسير ((همزه )) و ((لمزه )) و فرق ميان اين دو سخن بسيار است كه در تفسير نمونه ذيل آيه شريفه آورده ايم مهم آن است كه يكى از تفسيرهايى كه براى آيه فوق شده است اين است كه آيه اشاره به افراد سخن چين مى كند. از ابن عباس پرسيدند منظور از اين آيه چيست ؟ و آنها چه كسانى هستند كه خداوند ايشان را مذمت به ويل كرده است ؟ ابن عباس در پاسخ گفت : ((هم المشاؤ ن بالنميمة المفرقون بين الاءحبّة الناعتون للناس بالعيب ؛ آنها كسانى هستند كه اقدام به سخن چينى مى كنند و ميان دوستان تفرقه ، ايجاد مى نمايند و عيب بر مردم مى گذارند)). مرحوم ((طبرسى )) در ((مجمع البيان )) اين معنى را به عنوان اوّلين تفسير براى آيه ذكر كرده و ((فخررازى )) آن را هفتمين و آخرين تفسير براى آيه ذكر مى كند و با توجّه به مفهوم وسيعى كه همزه و لمزه دارد و هر گونه عيب وعيبجوئى را شامل مى شود سخن چينى نيز در مفهوم آيه درج است ؛ خداوند به اينگونه اشخاص وعده مجازات ((حُطَمَه )) را داده است ؛ همان آتش برافروخته الهى كه از دلها سرمى زند و تمام وجود آدمى را فرامى گيرد.
از اين آيه استفاده مى شود كه آتش قيامت - برعكس - آتش دنيا نخست به درون مى زند و اعماق قلب را مى سوزاند سپس به برون و شايد بخاطر اين باشد كه رذائل اخلاقى و اعمال زشت ناشى از آن از درون انسان سرچشمه مى گيرد و بازتابش از اعمال بيرون است .
* * *
در دوّمين آيه روى سخن را به پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم كرده مى فرمايد: از آنها كه بسيار سوگند ياد مى كنند و افراد پَستى هستند و بسيار عيب جو و سخن چين مى باشند اطاعت مكن . (و لاتطع كلّ حلّاف مهين همّاز مشّاء بنميم ).
و به دنبال اين صفات زشت صفات ديگرى را در آيات بعد براى آنها مى شمرد مانند ممانعت از كار خير، تجاوزگرى ، كينه توزى ، خشونت ، و كفر به آيات الهى و به دنبال آن مى فرمايد: ما بر بينى او داغ ننگ مى نهيم (سَنَسِمُهُ) (و او را در دنيا و آخرت رسوا مى سازيم ).
ذكر سخن چينى و نمامى در رديف رذائل مهم ديگر و همچنين كفر بر آيات الهى دليل بر زشتى فوق العاده اين عمل است !
تعبير به ((مشّاء بنميم )) به صورت صيغه مبالغه ، اشاره به كسانى است كه پيوسته در مبان دوّم سعايت و سخن چينى مى كنند و آنها را نسبت به يكديگر بدبين مى كنند و تخم عداوت و دشمنى در دلها مى كارند و اين يكى از مهمترين گناهان كبيره است .
((حلّاف )) به كسى گفته مى شود كه بسيار سوگند ياد مى كند و معمولا كسانى هستند كه نه مردم به آنها اعتماد دارند و نه خودشان نسبت به خودشان و توصيف آنها به مهين (پَست ) نيز گواه ديگرى بر اين معنى است و به خاطر همين فرومايگى و پَستى است كه بر ديگران عيب مى گذارند و پيوسته سخن چينى و افساد مى كنند گوئى از محبّت و الفت مردم نسبت به يكديگر رنج مى برند و مى خواهند همان گونه كه خودشان از چشم مردم افتاده اند مردم نيز نسبت به يكديگر چنين شوند.
در سوّمين آيه مطابق شاءن نزول معروفى كه دارد ((وليد بن عقبه )) با گروهى براى جمع آورى زكات از طايفه ((بنى مصطلق )) از سوى پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم اعزام شدند. هنگامى كه اهل قبيله باخبر شدند كه نماينده رسول خدا به سوى آنها مى آيد با خوشحالى به استقبال او شتافتند ولى از آنجا كه ميان آنها و ((وليد)) خصومت شديدى بود تصوّر كرد آنها قصد كُشتن او را دارند (يا اينكه به عمد آنها را متهم به چنين قصدى كرد) خدمت پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم بازگشت و عرض كرد آنها از پرداخت زكات خوددارى كردند، پيامبر سخت برآشفت و آماده ، مقابله با آن گروه شد و مطابق روايتى مردم فشار براى جنگ با آنان آوردند(381) آيه نازل شد و به مسلمانان دستور داد كه هرگاه فاسقى خبرى براى شما آورد درباره آن تحقيق كنيد (مبادا دروغ يا تهمت و سخن چينى باشد) پيغمبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم دستور تحقيق به ((خالد بن وليد)) داد كه با گروهى به سراغ آنها برود.
او با شتاب زدگى هيچ كارى انجام نداد، پس از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق كاملا به اسلام وفادارند. خبر به پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم رسيد و پيامبر فرمود: اءلتّانّى من اللّه و العجلة من الشّيطان ؛ درنگ كردن و تحقيق نمودن از سوى خدا و عجله از شيطان است .(382)
طبق حديثى از امام صادق عليه السّلام آيه فوق اشاره به نمّام و سخن دارد.(383)
از اين تعبير روشن مى شود كه نمّامى و سخن چينى ، سخنان دروغ را نيز شامل مى شود.
* * *
در چهارمين آيه كه بعضى از بزرگان مانند علّامه مجلسى آن را در بحث نميمه آورده اند مى فرمايد: كسى كه شفاعت براى كار بدى كند سهمى از آن را خواهد داشت . (و من يشفع شفاعة سيّئة يكن له كفل منها) اين آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه سخن چينى را نيز شامل مى شود چه شفاعت سوئى از اين بدتر كه در ميان دو مسلمان آتش عداوت و دشمنى را شعله ور سازد آنها را نسبت به يكديگر بدبين كرده و به جان هم بيندازد و لذا در حديثى از پيامبر نقل شده كه فرمود: ((من اءمر بسوء اءو دلّ عليه اءو اءشار فهو شريك ؛ كسى كه دعوت به كار بدى كند يا راهنمائى به آن نمايد و يا حتّى اشاره كند شريك در آن كار است )).
* * *
در پنجمين آيه سخن از اصلاح ذات البين است كه در نقطه مقابل سخن چينى و افساد ذات البين قرار دارد مى فرمايد: تقواى الهى پيشه كنيد و برادرانى را كه با هم اختلاف دارند آتشى دهيد و اطاعت خدا و پيغمبر او را كنيد اگر ايمان داريد.
(فاتقوا اللّه و اءصلحوا ذات بينكم و اطيعوا اللّه و رسوله ان كنتم مؤ منين ).
در شاءن نزول اين آيه آمده است كه بعد از پايان جنگ بدر ميان دو نفر از انصار بر سر غنائم جنگى مشاجره لفظى در گرفت آيه فوق نازل شد و تصريح كرد كه اختيار غنائم جنگى با پيامبر است و بايد در ميان افرادى كه اختلاف دارند اصلاح كنيد.
* * *
در ششمين آيه مى فرمايد: خداوند را معرض سوگندهاى خود قرار ندهيد، براى نيكى كردن و تقوا پيشه نمودن ، و اصلاح در ميان مردم كردن ، و خداوند شنوا و دانا است (و لاتجعلوا اللّه عرضة لايمانكم اءن تبرّوا و تتّقوا و تصلحوا بين النّاس و اللّه سميع عليم ).
در تفسير اين آيه دو نظر وجود دارد نخست اين كه ناظر به كسانى است كه گاهى نسبت به كسى عصبانى مى شدند و مى گفتند ما درباره او كار خير نخواهيم كرد، و براى اصلاحشان ، هيچ اقدامى نمى كنيم ، آيه شريفه نازل شد و گفت : اين سوگندها باطل و بيهوده است ، هيچ چيزى نمى تواند مانع كار خير و اصلاح مردم شود. (شاءن نزولى كه براى آيه ذكر شده نيز اين نظر را تاءييد مى كند چرا كه نقل شده است ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم به نام ((عبداللّه بن رواحه )) اختلافى روى داد و او سوگند ياد كرد كه براى اصلاح كارشان اقدامى نكند، آيه نازل شد و اين گونه سوگندها را بى اساس معرفى كرد).(384)
تفسير ديگر اين است كه براى انجام كار خير و تقوا و اصلاح در ميان مردم سوگند ياد نكنيد، چرا كه رجحان انجام اين كارها به قدرى روشن است كه نياز به سوگند ندارد.
در هر صورت اهمّيّت اصلاح در ميان مردم از آيه به خوبى روشن مى شود به خصوص اين كه آن را در كنار كارهاى خير و تقوا و پرهيزكارى قرار داده است .
در هفتمين آيه سخن از گفتگوهاى در گوشى است كه در بسيارى از مواقع سبب آزار ديگران و بدبينى و سوءظن مى شود، و گاه راه را براى نقشه هاى شيطانى و مخفيانه فراهم مى سازد، لذا مى فرمايد: در بسيارى از سخنان درگوشى و محرمانه (آنها خير و فايده اى نيست ) (لا خير فى كثير من نجواهم ).
امّا بلافاصله مى افزايد: مگر كسى كه بخواهد توصيه به كمك كردن به ديگران يا انجام كار نيك يا اصلاح در ميان مردم دهد (كه در صورت فايده اين گونه ((نجواها)) بر ضررهايش برترى دارد) (الّا من اءمر بصدقة اءو معروف اءو اصلاح بين النّاس ).
و در پايان آيه در يك تعبير تشويق آميز نسبت به اين امور مى افزايد و هر كس ‍ براى خشنودى خدا چنين كند به زودى پاداش بزرگى به او خواهيم داد (و من يفعل ذلك ابتغاء مرضاة اللّه فسوف نوتيه اءجرا عظيما).
استثناء مساءله اصلاح ذات البين از نكوهش و نجوا از يك سو و قرار گرفتن اصلاح در كنار صدقه و معروف از سوى ديگر، و وعده پاداش عظيم براى آن از سوى سوّم ، همگى گواه بر اهمّيّت اين كار است .
در اين كه فرق ميان صدقه و معروف چيست ؟ بعضى گفتند صدقه به معنى كمك هاى مستحبى بلاعوض است ، و معروف به معنى قرض الحسنه مى باشد، و بعضى براى معروف مفهوم عامى قائل شده اند كه شامل تمام كارهاى نيك مى شود (بنابراين نسبت آن با صدقه ، نسبت عموم و خصوص ‍ مطلق است ).
در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه و آله و سلّم نيز آمده است كه يكى از بهترين ((اصلاح )) در ميان مردم است هنگامى كه نسبت به يكديگر بدبين شوند و نزديك ساختن آنها به يكديگر است ، هنگامى كه دور شوند ((اءلا اءدلّك على صدقة يحبّها اللّه و رسوله ؟ تصلح بين النّاس اذا تفاسدوا و تقرّب بينهم اذا تباعدوا)).(385)
بنابراين اصلاح در ميان مردم هم به طور مستقل ذكر شده ، و هم به عنوان يكى از مصاديق عمده صدقه و معروف . و به تعبير ديگر چون اصلاح در ميان مردم فرد كامل معروف و صدقه است جداگانه ذكر شده است .
* * *
در هشتمين و آخرين آيه سخن از برنامه يكى از پيامبران بزرگ الهى به نام ((شعيب )) است ، او هدف از قيام خود را چنين بيان مى كند: من جز اصلاح تا آنجا كه توانايى دارم ، نمى خواهم (ان اريد الّا الاصلاح ما استطعت ).
اين همان هدفى است كه تمام پيامبران الهى آن را تعقيب مى كردند، اصلاح عقيده ، اصلاح اخلاق ، اصلاح عمل و اصلاح روابط اجتماعى مردم .
بعضى در تفسير اصلاح گفته اند، مفهوم آن اين است كه مى خواهيم دنياى شما را با عدالت و آخرت شما را با عبادت اصلاح كنم ، ولى روشن است كه اصلاح مفهوم وسيع ترى دارد كه فراتر از عدالت را نيز شامل مى شود.
سپس براى توفيق در اين امر بسيار مهم يعنى اصلاح دين و دنياى انسان ها در تمام زمينه ها از خداوند بزرگ مى طلبد و مى گويد: توفيق من جز به يارى خدا نيست ، بر او توكّل كردم ، و به سوى او بازمى گردم . (و ما توفيقى الّا باللّه عليه توكّلت و اليه انيب ).
جالب اين كه شعيب هنگامى اين سخن را به قوم گمراه گفت كه آنها غرق فساد مالى و اخلاق بودند، و نهى شعيب را از عبادت بت ها و كم فروشى و فساد مالى ، مخالف آزادى خود قلمداد مى كردند و مى گفتند از تو كه آدم عاقل و فهميده اى هستى بعيد است بخواهى جلوى آزادى فكرى و عملى ما را بگيرى گويا آنها نيز مانند گروهى از مردم عصر ما كه از مفهوم صحيحى آزادى بى خبرند و نمى دانند يا نمى خواهند بدانند كه آزادى افتخارآميز بشر، تنها در چهارچوب ارزش ها است ، در بيراهه ها سرگردان بودند، كه شعيب به آنها پاسخ گفت هدف من اصلاح به معنى واقعى كلمه است ، نه تسليم هوا و هوس هاى شما شدن .
قابل توجّه اين كه قوم شعيب عليه السّلام او را به عنوان انسانى عاقل و فرزانه مى شناختند، و عنوان ((حليم )) و ((رشيد)) را براى او متعرف بودند، امّا همين كه براى اصلاح فساد عقيدتى و فساد مالى آنها قيام كرد، به مخالفت با او برخاستند.
* * *
از مجموع آيات فوق دو نكته كاملا روشن مى شود، نخست اين كه نمّامى و سعايت و سخن چينى و ايجاد اختلاف در ميان انسان ها، يكى از بزرگترين گناهان و نكوهيده ترين صفات است . و ديگر اين كه اصلاح در ميان مردم يكى از وظايف مهم الهى و انسانى است كه با هيچ عذرى نمى توان آن را ترك گفت .
* * *
سخن چينى (نميمه ) در روايات اسلامى
با توجّه به اين كه سخن چينى از بدترين پديده هاى شوم اجتماعى است كه جامعه را به هم مى ريزد، و سرچشمه مفاسد بى شمار و حتّى خون ريز مى شود، در احاديث اسلامى مؤ كدا از آن نهى شده و روايات تكان دهنده اى پيرامون آن وارد شده است از جمله :
1- در حديثى از رسول خدا صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم مى خوانيم كه از ياران خود پرسيد: ((اءلا انبّئكم بشراركم ؛ آيا شما را از بدترين افراد آگاه سازم ؟ عرض كردند آرى رسول خدا!)) فرمود: ((المشّائون بالنميمة و المفرّقون بين الاءحبّة الباغون للبراء المعايب ؛ آنها كسانى هستند كه براى سخن چينى تلاش مى كنند، و بين دوستان جدائى مى افكنند و بر افراد پاك عيبجوئى مى كنند)).(386) نميمه در اصل به معنى صداى كوتاه و آهسته اى است كه از حركت چيزى يا از برخورد پاى انسان به زمين هنگام راه رفتن برمى خيزد و از آنجا كه افراد سخن چين ، معمولا سخنان خود را آهسته و در گوشى به اين و آن مى رسانند، تا به عنوان خبر مهمّى مورد استقبال قرار گيرد، اين واژه بر سخن چينى اطلاق شده است .(387)
و بعضى گفته اند نميمه در اصل به معنى تزيين كلام دروغين است ، (چرا كه افراد سخن چين سعى مى كنند، حتّى سخنان دروغ خود را به لباس زيبا درآورند).(388)
شبيه همين معنى از اميرمؤ منان على عليه السّلام نيز نقل شده است .(389)
2- در حديث ديگر از امام باقر عليه السّلام مى خوانيم : ((الجنّة محرّمة على القتاتين المشائين بالّنميمة ؛ بهشت به افراد قتّات كه تلاش در سخن چينى دارند حرام است )).(390)
قتّات از ماده ((قَت )) (بر وزن شط) در اصل به معنى دروغ گفتن و استراق سمع نمودن است ، خواه سخن چينى در آن باشد يا نباشد بنابراين قتّات كسى است كه مى خواهد مخفيانه از اسرار مردم باخبر شود و در ميان آنها افساد كند كه گاه تواءم با سخن چينى نيز مى شود.
در بعضى از روايات و كتب لغت قتّات و نمّام به يك معنى تفسير شده است .
3- در حديث ديگرى از ((ابوذر)) از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است كه فرمود: ((يا اءباذر صاحب الّنميمه لا يستريح من عذاب اللّه فى الآخرة ؛ شخص سخن چين در آخرت از عذاب الهى آسوده نخواهد شد)).(391)
4- در حديث ديگرى تعبير شديدترى درباره افراد سخن چين از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم نقل شده است ، در يكى از خطبه هايش فرمود: ((و من مشى فى نميمة بين اثنين سلّط اللّه عليه فى قبره نارا تحرقه الى يوم القيامة ؛ كسى كه در ميان دو نفر سخن چينى كند خداوند در قبرش آتشى مسلّط مى كند كه تا روز قيامت او را مى سوزاند)).(392)
5- در حديثى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم آمده است كه : در يكى از سال ها بنى اسرائيل گرفتار خشكسالى شديد و قحطى شدند، موسى عليه السّلام چند مرتبه به نماز استسقاء پرداخت و دعاى او مستجاب نشد (از اين نظر در تعجّب فرو رفت ) خداوند به او وحى فرستاد كه من دعاى تو و همراهانت را مستجاب نمى كنم ، چرا كه در ميان آنها فرد سخن چينى است كه اصرار بر كار خود دارد، موسى عليه السّلام عرض كرد پروردگارا آن مرد كيست ؟ كه ما او را از ميان خود بيرون كنيم ؟ خداوند فرمود: اى موسى من شما را از سخن چينى نهى مى كنم آيا ممكن است خودم نمامى كنم (سرّ آن گنهكار را فاش نمايم ، در اين هنگام موسى دستور داد) همگى توبه كردند و باران نازل شد.(393)
6- در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((اءربعة لايدخلون الجنّة الكاهن و المنافق و مدمن الخمر و القتّاة و هو النّمام ؛ چهار گروهند كه وارد بهشت نمى شوند: كاهن (آنها كه به دروغ از امور پنهانى و آينده خبر مى دهند و ادعاى آگاهى بر اسرار غيبت دارند) و منافق و معتاد به مشروبات الكلى و قتّات يعنى نمّام )).(394)
7- از اميرمؤ منان على عليه السّلام آمده است كه فرمود: ((النّمام جسر الشَّرّ؛ سخن چين پل شرّ و فساد است )).(395)
8- در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است : ((لاتجتمع اءمانة و نميمة ؛ امانت و درستكارى با سخن چينى هرگز جمع نمى شود)). (شخص سخن چين خائن است ).(396)
9- اين سخن را با حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلىّ اللّه عليه وآله و سلّم پايان مى دهيم هر چند احاديث در اين زمينه بسيار است فرمود: ((انّ اءحبّكم الى اللّه الّذين يؤ لفون و ياءلفون و انّ اءبغضكم الى اللّه المشائون بالنميمة ، المفرّقون بين الاخوان ؛ محبوب ترين شما نزد خداوند كسانى هستند كه در ميان مردم الفت و دوستى ايجاد مى كنند و خودشان نيز محبّت و دوستى را پذيرا مى شوند و مبغوضترين شما نزد خداوند كسانى هستند كه سعى در سخن چينى دارند، و در ميان دوستان جدايى مى افكنند)).(397)
* * *
از مجموع اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه نمامى و سخن چينى از گناهان كبيره و بسيار خطرناك و سبب خُسران و زيان دنيا و آخرت است كسانى كه مرتكب اين كار شوند و در ميان دوستان و خانواده ها جدايى افكنند هرگز روى بهشت را نخواهند ديد، مگر اين كه توبه كنند و به جبران اعمال خويش بپردازند. در خلال اين روايات اشارات پُرمعنايى به فلسفه حرام بودن اين عمل و پيامدهاى آن شده بود كه در بحث هاى آينده مشروح تر مورد توجّه قرار خواهد گرفت .
پيامدها و آثار سوء سخن چينى
بارها گفته ايم سرمايه اصلى يك جامعه اعتماد و اطمينانى است كه افراد با يكديگر دارند، اين اعتماد متقابل سبب اتحاد صفوف و همكارى و تعاون در حد اعلا و پيشرفت جامعه در تمام زمينه ها است .
اسلام كه اهمّيّت فوق العاده اى به حفظ اعتماد عمومى و وحدت صفوف مى دهد هر چيزى را كه لطمه اى بر آن سازد حرام شمرده و هر چه سبب تقويت آن گردد لازم مى داند (گاه به طريق وجوب و گاه به طريق استحباب دعوت به آن كرده است ).
بى شك نمّامى و سخن چينى از عوامل مهم تفرقه و ايجاد بدبينى در ميان افراد جامعه و سبب عداوت و دشمنى ، و گاه موجب متلاشى شده خانواده ها است . به همين دليل در روايات بالا شخص نمّام و سخن چين ، شرورترين افراد جامعه شناخته شده است .
در حديثى از اميرمؤ منان على عليه السّلام مى خوانيم كه فرمود: ((ايّاكم و النّمائم فانّها تورث الضّغائن ؛ از سخن چينى بر حذر باشيد كه سبب كينه و دشمنى است )).(398)
و در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است : ((ايّاك و الّنميمة فانّها تزرع الضّغينة و تعبّد عن اللّه و النّاس ؛ از سخن چينى بپرهيز كه تخم عداوت و دشمنى مى پاشد و انسان را از خدا و مردم دور مى سازد)).(399)
و در بعضى ديگر از احاديث تعبير به ((شحناء)) شده است كه همان معنى عداوت و دشمنى را مى رساند.
در احاديث گذشته نيز خوانديم : كه سخن چين بدترين خَلق خدا شمرده شده به خاطر اين كه در ميان دوستان جدايى مى افكند، و افراد پاك را متهم مى سازد.
از اين گذشته سخن نمّام و سخن چين در جامعه ، منفور و مطرود مى گردد، زيرا طرفين نزاع كه به سخنان او گوش فرادادند، غالبا پشيمان مى شوند و سيل لعن و نفرين را به كسى كه سبب جدايى ها گشته سرازير مى كنند و مردم را از تماس گرفتن با چنين شخصى برحذر مى دارند، در يكى از احاديث بالا نيز خوانديم كه سخن چين هم از خدا دور مى شود و هم از خلق خدا.