دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۱۴ -


اين آموزه قرآن كريم است كه هرگاه با دشمن عهدى بسته شد، مسلمانان ملزم هستند كه آن را تا پايان مدتش نگه دارند و هيچ قدمى برخلاف آن بر ندارند، اما اين پاى بندى مشروط به آن است كه دشمن نيز پاى بند مفاد پيمان باشد و در جهت گسستن آن حركتى نكند. قرآن كريم ، اين پاى بندى را نشانه تقوا مى شمارد،(359) اما اگر مسلمانان با دشمنان پيمانى بستند و آنان برخلاف مفاد آن عمل كردند و در حقيقت پيمان شكنى كردند، آن پيمان عملا بى اثر شده است و مسلمانان ديگر ملزم نيستند كه يك طرفه پيمان را نگه دارند؛ با اين حال نمى توانند بى آن كه دشمن را خبردار كنند، پيمان را نديده بگيرند، بلكه بايد به آنان اعلام نمايند كه از اين پس ، آن پيمان ارزشى ندارد و آنان پاى بند آن نيستند. خداوند متعال مى فرمايد:و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء ان الله لا يحب الخائنين ؛ اگر مى دانى كه گروهى در پيمان خيانت مى ورزند، به آنان اعلام كن كه همانند خودشان عمل خواهى كرد، زيرا خدا خائنان را دوست ندارد.(360)
بدين ترتيب پاى بندى به پيمان نشانه تقوا و پيمان شكنى نشان خيانت است كه مسلمانان از آن دور هستند و براى آن كه بدان موسوم نشوند، يك طرفه پيمانى را نمى شكنند؛ مگر آن كه طرف مقابل در اين جهت اقدامى كند يا خود به طرف مقابل اعلام كنند كه از اين پس پاى بند مفاد آن پيمان نخواهند بود.(361) در اين باب تصريح كرده اند كه مجاز بودن دروغ ، مشروط به آن است كه پيمان شكنى يا نقض امان نباشد. در اين مورد نووى مى گويد: (( فقيهان اتفاق نظر دارند بر اين كه فريفتن كافران به هر شكل كه ممكن باشد، جايز است ؛ مگر آن كه پاى پيمان يا امان شكستن در ميان آيد كه در اين صورت جايز نيست . )) (362)
عسقلانى نيز از ابن بطال نقل مى كند كه در اين باب از استادش سوال كرد و او پاسخ داد كه دروغ مجاز در جنگ ، تصريح به امان دادن را شامل نمى شود، از اين رو نمى توان به دروغ به دشمن گفت كه به شما امان مى دهيم و چون تسليم شدند، آن امان را ناديده بينگاريم و عمل خود را دروغ مجاز به شمار آوريم .(363) اقوال ديگر نيز، نزديك به همين مطلب است ؛ در نتيجه مى توان گفت آن چه دروغ مجاز شمرده شده است ، دروغ در جنگ مى باشد، نه دروغ به دشمنان . ما قاعده خاصى نداريم كه دروغ به دشمن را - به عنوان دشمن - مجاز بشمارد. قواعد عام پاى بندى به پيمان ، وفادارى ، صداقت و پرهيز از خيانت ، اين مورد را نيز شامل مى شود و نمى توان به دشمن - چون دشمن است - دروغ گفت ، بلكه تنها در حالت جنگى و در معركه جنگ جايز است .
نكته ديگر آن است كه دروغ در جنگ ، به همان مسائل جنگى و پيش بردن آن محدود است و مسائل ديگر و خارج از ميدان جنگ را شامل نمى شود. به تعبير ديگر تا هنگامى كه در حالت جنگى قرار داريم و دو طرف مسلحانه در پى نابودى يكديگرند، مى توان دروغ گفت ، اما آن جا كه مسائل فراجنگى يا غير جنگى پيش مى آيد و سخن از ديپلماسى و گفت و گو در پشت ميز مذاكره به ميان كشيده مى شود، ديگر نمى توان از دروغ استفاده كرد؛ براى مثال نمى توان به دشمنان به دروغ امان نامه داد و چون تسليم شدند، آنان را از بين برد. اين ديگر دروغ در جنگ نيست ، بلكه خيانت است و خدا عاملان آن را دوست ندارد. ابن المنير مى نويسد: (( معناى جنگ نيرنگ است )) آن است كه جنگ خوب براى جنگاوران - كه كاملا به نتيجه اش مى رسد - جنگى است كه مبتنى بر فريب كارى باشد، نه رويارويى مسلحانه ، چرا كه رويارويى خطرخيز است ؛ حال آن كه پيروزى ، با فريب كارى بى خطر، ممكن است . )) (364)
خلاصه آن كه دروغ در جنگ ، به حالت جنگ منحصر است و به ترفندها و تاكتيك هاى جنگى اختصاص دارد. حال اين پرسش پيش مى آيد كه مقصود از دروغ در جنگ چيست ؟
دروغ در جنگ ، به معناى اصطلاحى نيست
عده اى در بيان مقصود از دروغ در جنگ تا آن جا پيش رفته اند كه گفته اند، اساسا آن چه دروغ در جنگ خوانده مى شود، به معناى دروغ گويى نيست ، بلكه مقصود چيز ديگرى است .
محمد بن حسن شيبانى ، فقيه بزرگ حنفى مذهب ، پس از گشودن بابى تحت عنوان الحرب خدعة و نقل حديثى در اين باب ، مى گويد كه پاره اى از عالمان ، ظاهر اين حديث را ملاك قرار داده و گفته اند كه دروغ در اين حالت مجاز است ، اما خود بر آن است كه مقصود دروغ محض نيست ، بلكه مراد به كار بستن تعريض و كنايه در اين حالت است . آن گاه موارد متعددى از اين گونه تعريض ها را در حالت جنگ نقل مى كند؛ مانند نيرنگى كه امام على عليه السلام به عمرو بن عبدود در جنگ خندق زد و او را از پاى درآورد. پس از نقل موارد گوناگون از اين دست ، به اين نتيجه مى رسد كه به كار بستن نيرنگ هاى جنگى و دشمن فريبى در حالت جنگ مجاز است .(365)
درباره اين كه در حالت جنگ مى توان حقيقتا دروغ گفت يا بايد دست به تعريض زد، ميان اهل سنت ديدگاه هاى مختلفى است . نووى مى گويد كه در اين جا ظاهر روايت آن است كه واقعا مى توان دروغ گفت ، اما تعريض ‍ برتر است ابوبكر ابن عربى (فقيه )، گفته است كه دروغ در جنگ به نص ، مستثنا و جايز دانسته شده است ، چرا كه مسلمانان بدان نيازمند هستند و عقل را در اين مجال راهى نيست . مهلب بر آن است كه در اين موارد مى توان نيرنگ زد، اما حقيقتا دروغ نمى توان گفت و آن گاه مى گويد: (( در هيچ كجاى دين اصلا نمى توان دروغ گفت . )) (366)
اگر بخواهيم ديدگاه ها را در اين زمينه جمع بندى كنيم ، به اين نتيجه مى رسيم كه دروغ در حالت جنگ مجاز است . دروغ در اين حالت ، انواع نيرنگ هاى سياسى و نظامى و تاكتيك هاى جنگى را شامل مى شود، اما آن جا كه سخن از امان دادن به ميان مى آيد، چون ديگر حالت جنگى از ميان رفته و زمينه صلح فراهم آمده است ، دروغ مجاز نمى باشد، چرا كه اصل بر حرمت فريب كارى است ؛ مگر آن كه دليل خاصى داشته باشيم ، كه در اين جا موجود نيست .
چرا دروغ در جنگ مجاز است ؟
همه فقيهان و عالمان ، نوعى نيرنگ را در جنگ پذيرفته اند. اساسا بخشى از جنگ براساس نيرنگ و فريفتن يكديگر استوار است و آن چه از طريق نيرنگ حاصل مى شود، از راه رويارويى مستقيم به دست نمى آيد. بسيار خوانده و شنيده ايم كه جنگ هاى فرسايشى و بى حاصل به همت يك نيرنگ و تاكتيكى حساب شده ، به نتيجه رسيده است . مثال كلاسيك اين مسئله ، جنگ مردم آتن با ساكنان شهر تروا است . اين جنگ ده ساله و بى حاصل ، با يك نيرنگ به سود مردم آتن تمام شد. آنان به نشان صلح و دست كشيدن از جنگ ، اسب چوبى بزرگى را كنار دروازه شهر تروا گذاشتند و خود عقب نشينى كردند. مردم تروا، آن اسب را به داخل شهر بردند و پيروزى خود را جشن گرفتند. نيمه شب ، جنگاورانى كه در شكم آن اسب چوبى پنهان شده بودند، بيرون آمدند و دروازه را گشودند و به سادگى شهر را تسخير كردند.
تصور جنگ بى نيرنگ ، ممكن نيست . همه جنگ ها سرشار از نيرنگ هاى تازه و مكرر بوده اند و گاه يك نيرنگ قديمى ، صدها سال هم چنان كاربرد خود را حفظ كرده است ، از اين رو بخشى از آموزش فرماندهان ستاد به تاكتيك ها و ترفندها و فن فريفتن دشمن اختصاص دارد. مجله الحرس ‍ الوطنى كه در عربستان منتشر مى شود، گزارش هايى از پيشينه ، كاركرد و انواع ترفندها و حيله هاى جنگى به استناد تاريخ جنگ هاى اسلامى مى آورد كه خواندنى است .(367)
در هر صورت جنگ بى نيرنگ ، مانند جنگ بى سلاح است ، به همين خاطر يا بايد يك سره دست از جنگ شست و يا آن كه آماده نيرنگ زدن و نيرنگ خوردن بود. در مواجهه با اين واقعيت چون هيچ ملتى - هر چند صلح طلب باشد - نمى توان گاه از جنگ بپرهيزد، ضرورت نيرنگ بازى آشكار مى شود. حال بى آنكه بخواهيم در باب ضرورت جنگ صحبت كنيم و با قبول اصل لزوم نيرنگ در جنگ ، ببينم چرا دروغ در جنگ مجاز است ؟
ديدگاه ها
با تاءمل در آن چه در اين باب گفته شده است ، به چهار ديدگاه مى رسيم :
1. دروغ تعبدا در جنگ مجاز است ؛
2. دروغ از سر ضرورت در جنگ مجاز مى باشد؛
3. دروغ در جنگ مجاز نيست ، نيرنگ مجاز مى باشد؛
4. اساسا در جنگ ، مفهوم دروغ منتفى است .
1. دروغ تعبدا در جنگ مجاز است
برخى بر آن هستند كه حكم حرمت دروغ و موارد مجاز آن ، اساسا تابع شرع است و عقل را در اين مجال راهى نمى باشد. بدين ترتيب همان شارعى كه دروغ را منع كرده ، در مواردى آن را مجاز شمرده است . جنگ نيز يكى از آن موارد مى باشد و ما در اين مورد نصوص متعددى داريم . عسقلانى اين نظر را به ابوبكر ابن عربى ، نسبت مى دهد.(368)
2. دروغ از سر ضرورت در جنگ مجاز مى باشد
جنگ حالتى اضطرارى و فوق العاده است و در آن خون ها به حق و ناحق ريخته مى شود. اسلام اساسا با جنگ مخالف است ، اما چون ناگزير آن را تجويز كند، دروغ را نيز كه لازمه جنگ است و كم تر از آن زيان بار است تجويز مى كند. عبدالرحمان حسن حبنكه در اين مورد مى نويسد: (( روشن است كه جنگ ، نيرنگ است و همان طور كه پيكار و كشتن - كه در اصل حرام است - در جنگ از سر ضرورت مباح اعلام شده است ، دروغ گويى به دشمن نيز در حالت جنگ مباح است ؛ حال آن كه در موارد بسيار از كشتن كم زيان تر است . )) (369)
بدين ترتيب از باب مردار خوارى ، دروغ در جنگ مجاز است .
3. دروغ در جنگ مجاز نيست ، نيرنگ مجاز است
طبق اين ديدگاه آن چه در جنگ واقعا رخ مى دهد، فريفتن طرف مقابل است . در موارد بسيارى ما كارى مى كنيم و دشمن از آن تفسيرى مى كند كه با مقصود ما يكى نيست و ما خود اين را خواسته ايم ؛ مثلا اگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى جنگ عزم مكه مى كرد، به جاى آن كه درباره فاصله مدينه تا مكه و منزل هاى ميان راه بپرسد، از مسير طائف مى پرسيد و بدين ترتيب بى آن كه دروغى گفته باشد، دشمن را گمراه مى كرد و قصد خود را پنهان مى داشت . سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلف صالح چنين بوده است . آنان صريحا در جنگ دروغ نمى گفته اند، بلكه وانمود مى كرده اند كه قصدى دارند؛ حال آن كه چنان قصدى نداشته اند. آنان از طريق رفتارهاى قابل تفسير و گفتارهاى چند وجهى ، دشمن را مى فريفتند، نه از طريق دروغ گويى صريح .
حاصل آن كه هرگز نبايد دروغ گفت ؛ حتى در جنگ و آن چه به عنوان دروغ در جنگ مجاز دانسته شده است ، اساسا دروغ اصطلاحى نمى باشد، بلكه رفتار و اعمال فريبنده است كه آن هم از مقوله كلام نيست و يا حداكثر سخنان كنايه آميز و تعريض است كه باز قابل استناد نمى باشد مهلب چنين ديدگاهى دارد و معتقد است كه دين اسلام در هيچ كجا دروغ را مجاز نمى شمارد و پيامبرى كه خود مى گويد (( هر كه بر من به عمد دروغ بندد، جايگاه خود را از آتش برگزيند )) محال است كه به دروغ گفتن فرمان دهد.(370)
اين ديدگاه را درباره اعمال دروغين و رفتارهاى فريبنده مى توان به كار بست ، اما اگر در جنگ واقعا ناچار شديم كه به دشمن صريحا دروغ بگوييم ، آيا كارى غير اخلاقى مرتكب شده ايم ؟ گر چه كاربست اين ديدگاه در عرصه هاى گوناگون زندگى ممكن است مطلوب باشد و بتوان آن را در تفسير ديگر موارد دروغ مجاز به كار گفت ، اما قطعا به كار بردن آن در عرصه جنگ ممكن نمى باشد. جنگ از نيرنگ جدايى ناپذير است . نيرنگ نيز گاه رفتارى و گاه گفتارى است . نيرنگ گفتارى هم دروغ ناميده مى شود، تعريض هم همواره ممكن نيست ، از اين رو جنگ از دروغ - آن هم از نوع صريح آن - جدايى ناپذير است .
4. اساسا در جنگ ، مفهوم دروغ منتفى است
اين ديدگاه كم تر بحث و بررسى شده است و نگارنده با تاءمل در مفهوم دروغ و عرصه جنگ بدان رسيده است . طبق اين ديدگاه نمى كوشيم تا مسئله دروغ مجاز در جنگ را بررسى كنيم رابطه آن را با حكم حرمت كل آن دريابيم ، بلكه بر آن هستيم تا نشان دهيم كه در جنگ ، اساسا دروغ معنايى ندارد و به اصطلاح تخصصا از مفهوم دروغ خارج است .
اين ديدگاه ، تنها براساس تعريفى كه از دروغ به دست داديم قابل دفاع است . در مورد ماهيت دروغ گفتيم (371) كه عبارت است از بيان سخنى براى گمراه كردن مخاطب يا شخص ديگر. اين قصد گمراه كردن ، در همه دروغ ها - چه خيرخواهانه و چه بدخواهانه - وجود دارد. اگر جايى اين قصد نبود، ديگر دروغى نيست . دروغ ، يعنى سوء استفاده كردن از اعتماد ديگرى و گمراه كردن او.
فرض كنيم گروهى گرد يكديگر مى آيند و با يكديگر قرار مى گذارند كه هر كس بزرگ ترين دروغ را گفت ، جايزه اى ببرد. در اين صورت اين گونه دروغ ها هرگز گمراه كننده و در نتيجه غير اخلاقى نخواهد بود، زيرا هر يك پيشاپيش خود را آماده شنيدن دروغى مى كند و ديگر گمراه نمى شود. مثال واقعى اين مسئله ، رسمى است كه در ميان گروهى از اروپاييان در باب دروغ روز اول آوريل وجود دارد. در چنين روزى - كه زمانى آغاز سال مسيحى محسوب مى شد - مسيحيان صرفا براى شوخى و تفريح به يكديگر دروغ مى گفتند و چون همه مى دانستند در آن روز دروغ هايى خواهند شنيد، كسى فريب نمى خورد، اما گاه كسانى از سر طمع يا ساده لوحى و مانند آن ممكن بود در آن روز دروغ هايى را كه مى شنوند باور كنند. به اين كسان (( قربانى آوريل )) ، و (( ماهى آوريل )) مى گفتند.(372)
امروز نيز جشن واره هايى به همين مناسبت برگزار مى شود و به كسانى كه در مسابقه دروغ گويى بتوانند بهترين دروغ را بگويند، جايزه داده مى شود؛ براى مثال مى توان از جشن واره اى نام برد كه به ياد بود دروغ گوى بزرگ و درست كار انگليسى ! ويل ريتسون (1808-1890م ) برگزار مى شود. اين مِى فروش محبوب و پرطرف دار در گوشه اى از كامبريا (از نواحى انگلستان ) مِى خانه اى داشت و براى سرگرم نگه داشتن مشتريان خود، از افسانه هاى محلى سود مى جست و هر وقت افسانه هايش تمام مى شد، از خود بر مى ساخت و يا به افسانه هاى موجود پر و بال مى داد و به اين ترتيب شنوندگان خود را راضى نگه مى داشت و آنان را به وجد مى آورد. مبالغه گويى هاى بى زيان او به جايى رسيد كه به عنوان پر طمطراق (( بزرگ ترين دروغ گوى دنيا )) مفتخر شد. اينك به ياد اين مرد، نوامبر هر سال در سانتون بريج مسابقه اى برگزار مى گردد و به كسى كه بتواند بهترين دروغ را بگويد عنوان (( بزرگ ترين دروغ گوى دنيا )) (373) همراه با جام افتخار داده مى شود.(374) ما نيز داستان هايى درباره رقابت ميان دروغ گويان و شرط بندى هاى آنان شنيده ايم كه همه گوياى نوعى توافق قبلى بر سر دروغ گويى مى باشند.
در چنين موقعى مسئله فريب كارى منفى است ، چون همه به سخنانى كه مى شنوند، بدبينانه مى نگرند و اصل را بر آن مى گذارند كه سخن گو دروغ مى گويد، چرا كه در دروغ دو عنصر پا به پاى يكديگر حضور دارند: يكى قصد فريب و ديگرى سوء استفاده از اعتماد طرف مقابل .
مثال مشخص ترى مى زنيم . به منزل دوست خود مى رويم و او ليوانى نوشيدنى به ما تعارف مى كند و مى گويد كه شربت آبليمو است ، اما چون يك نفس آن را مى نوشيم ، در مى يابيم كه سخت فريب خورده ايم و آن مايع سرشار از فلفل است . در اين جا مفهوم دروغ صادق است و قصد گمراه كردن وجود دارد و اين دروغ كاركرد موثرى داشته است ، اما فرض ‍ كنيد كه باز به منزل همين دوست مى رويم و با توجه به سابقه او - كه از دست انداختن ديگران لذت مى برد - ليوانى را كه به ما مى دهد، با احتياط مى گيريم و نخست آن را مى چشيم . در اين جا ديگر دروغ كاركرد خود را از دست داده است و چون ما با سوء نيت به همه رفتار و گفتار دوست خود مى نگريم ، فريب او را نخواهيم خورد و همه گفته هايش را بدبينانه ارزيابى خواهيم كرد.
در جنگ نيز دقيقا همين مسئله صادق است . دو طرف على القاعده بنا را بر آن مى گذارند كه هر چه از دشمن برسد و هر گفتارى كه به زبان آورده شود و... و اخبارى كه از دشمن مى رسد، ممكن است دروغ باشد و خبر آوران نيز ممكن است در حقيقت عامل دشمن باشند و نقش جاسوس دو جانبه را بازى كنند و... خلاصه فضاى بدبينى و سوء نيت بر همه جا حاكم است و همه سخنان دروغ مى باشد؛ مگر آن كه خلاف آن ثابت شود؛ يعنى درست عكس وضع عادى كه اصل بر صدق گوينده است . در چنين فضايى كه دروغ ديگر كاركرد خود را ندارد و همه سخنان دروغ تلقى مى شوند، گاه سخن راست از دروغ گمراه كننده تر و مفيدتر است .
داستانى كه در مورد سلمان فارسى و نجات پيامبر صلى الله عليه و آله به وسيله او نقل مى كنند، گوياى همين حقيقت مى باشد.(375) اين داستان - حتى اگر سند تاريخى نداشته باشد - فضايى را ترسيم مى كند كه چون هيچ كس سخن سلمان را باور ندارد، راست گويى او را نيز نوعى دروغ و يا شوخى تلقى مى كنند و راه او را باز مى گذارند تا همراه آن حضرت بگذرد.
سخن كوتاه ، در جنگ مى توان بى پروا دروغ گفت - آن هم دروغ صريح - علاوه بر ادله ديدگاه هاى قبلى ، مهم ترين دليل جواز آن اين است كه دروغ در چنين حالتى اساسا كاركرد خود را از دست مى دهد.
قانون هاى ضد جنگى كه امروزه تصويب و بعضا به اجرا گذاشته شده ، مويد اين مطلب است . در اين قانون ها عمدتا بر محدود كردن سلاح هاى جنگى و به اصطلاح انسانى كردن جنگ و يا رفتار مناسب با اسيران جنگى تاءكيد شده است ؛ براى مثال طبق پاره اى از اين ها، به كار بدن مين ضد نفر يا گازهاى سمى در جنگ مجاز نيست ، هم چنين رفتارهاى وحشيانه با اسيران جنگى به منظور تخليه اطلاعاتى ممنوع شمرده شده . در متون دينى نيز دستوراتى در باب برخورد با دشمن و رعايت آداب انسانى آمده است ؛ مثلا امام على عليه السلام در جنگ صفين و پيش از آغاز جنگ ، به ياران خويش فرمان مى دهد تا از كشتن زخميان ، فراريان و افراد بى دفاع خوددارى كنند.(376)
با اين همه در ميان اين احكام ضد جنگ ، هيچ اشاره اى به ممنوع بودن دروغ يا غير انسانى بودن آن نشده است . علت اين بى توجهى ظاهرا يك چيز بيش نيست و آن اين كه اساسا در جنگ نمى توان از دروغ اجتناب كرد و دروغ بخشى از قواعد بازى جنگ به شمار مى رود، از اين رو دو طرف آن را به عنوان اصل مى پذيرند و هر يك مى كوشد آن را بهتر و دقيق تر به كار برند، به همين خاطر همه گفته هاى طرف مقابل را بر دروغ حمل مى كنند و اين امر باعث مى شود كه خود به خود مسئله گمراه گرى آن از ميان برود و به عرف جنگ تبديل شود كه تا جنگ برپاست ، اين عرف نيز پذيرفته است و چون جنگ به پايان رسيد، به كار بردن اين بازى نيز ديگر مجاز نخواهد بود، هم چنين در حال جنگ نيز نمى توان از اين بازى براى مقاصد غير جنگى سود جست .
كاربست دو قاعده
اگر هم تحليل فوق رضايت بخش نباشد و ما در پى اصلى عام تر برآييم كه دروغ گويى را در جنگ توجيه كند، سراغ دو قاعده اى كه در فصل حق دروغ گفتن مطرح كرديم ، مى رويم . در آن جا گفتيم كه براى پرهيز از نسبى گرايى در حكم دروغ و حفظ اطلاق آن ، مى توان دو قاعده را مبنا قرار داد و براساس آن ، دروغ هاى مجاز را از غير مجاز تشخيص داد. يكى از اين دو قاعده ، قاعده زرين بود كه طبق آن با ديگران بايد همان طور رفتار كرد كه انتظار داريم با ما آن گونه رفتار شود.
موثرترين نمونه كاربرد اين قاعده در اين جا هويداست . ما در جنگ به دشمن دروغ مى گوييم و طبيعتا انتظار داريم كه دشمن نيز متقابلا به ما دروغ بگويد. اين قاعده اگر عمومى شود، به اصل حكم و كليت آن لطمه اى نمى زند. تنها نتيجه منفى آن - طبق ديدگاه كانت - آن است كه بر اثر عمومى شدن آن ، هيچ دشمنى به دشمن خود اعتماد نخواهد كرد و همگان اصل را بر اين خواهند گذاشت كه دشمن دروغ گوست و قصد گمراه كردن ما را دارد. چنين نتيجه اى هم اشكالى ندارد و ما انتظار نداريم كه دشمن سخن ما را باور كند. وانگهى ، هم اينك وضع به طور طبيعى چنين است و همگان اصل را بر اين مى گذارند كه دشمن دروغ مى گويد.
ممكن است كسى اشكال كند كه اگر واقعا وضع چنين است و كسى به دشمن خود اعتماد نمى كند، پس چرا هم چنان در جنگ دروغ گفته مى شود؟
پاسخ آن است كه همه اين اصل را پذيرفته اند، اما هر يك از دو طرف مى كوشد، حريف را در موقعيتى فرض كند كه سخن او را باور خواهد كرد، به همين خاطر از اين حربه استفاده مى كند. از اين گذشته ، هدف دروغ در جنگ فقط فريفتن دشمن نيست . دروغ در جنگ كاركردهاى متعددى دارد، از جمله تضعيف روحيه دشمن و ايجاد جنگ روانى ، از اين رو كسى از به كار بردن اين اسلحه قديمى ، اما كارآمد و بى خرج دريغ نمى كند.
طبق دومين قاعده ، هيچ مسلمانى حق ندارد به ستم كاران تمايل پيدا كند يا ستم بپذيرد و يا ابزار ستم گرى ديگران واقع شود. طبق همين قاعده بود كه گفتيم مى توان به قاتلى كه مى خواهد از صداقت ما براى كشتن شخص ‍ بى گناهى استفاده كند، دروغ گفت .
در اين جا نيز با يكى از نمونه هاى آشكار ستم گرى مواجه هستيم و بايد آن را برطرف كنيم . اى برطرف سازى گاه آشكار و با شيوه هاى مشخص و گاه به وسيله فريفتن دشمن است .
ما حق نداريم كسى را ابتدائا بفريبيم ، اما اگر كسى عامدانه و عالمانه و از روى سوء نيت خود را در معرض فريفتن قرار داد، ديگر مسئوليتى در قبال او نخواهيم داشت و فريفتن او كارى غير اخلاقى نخواهد بود. فريفتن هنگامى غير اخلاقى است كه كسى به ما اعتماد كند و ما از اين اعتماد سوء استفاده نماييم . آن جا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ گفتن به كسى كه سخن ما را باور مى كند، خيانت بزرگى مى شمارد، دقيقا به همين نكته اشاره مى نمايد. من حق ندارم كسى را كه به من اعتماد كرده است بفريبم ، اما آن كه از آغاز مرا فريب كار فرض مى كند و عملا خود را در موقعيتى قرار مى دهد كه فريفته شود، هيچ حقى نسبت به من ندارد و من نيز در برابر او مسئوليتى نخواهم داشت و فريفتن وى را غير اخلاقى نخواهم دانست ، چرا كه به گفته امام على عليه السلام بى وفايى با بى وفايان نزد خداوند، وفادارى به شمار مى رود.(377)
سخن كوتاه ، دروغ در حالت جنگ - و فقط در آن حالت - و براى مقاصد جنگى مجاز است . اين دروغ شامل امان دادن نمى شود. عقل و نقل گواه اين اصل است . اين امر، استثنايى بر قاعده راست گفتن به شمار نمى رود تا بخواهيم درباره تخصيص قاعده كلى سخن بگوييم ، بلكه خود در كنار اصل ديگرى به نام قاعده راست گويى ، اصل مستقلى است . به كار بردن اين قاعده هيچ محذور اخلاقى پديد نمى آورد، چون عنصر فريب در آن مسلم فرض شده و هر يك از دو طرف ، آن را پذيرفته است ، از اين رو مى توان اخلاقا در جنگ به دشمن دروغ گفت .
گفتنى است كه در حالت جنگ ، تنها به دشمنان مى توان دروغ گفت ، نه به نيروهاى خودى ، چرا كه دروغ در اين حالت ، فريفتن كسى است كه به ما اعتماد دارد و سوء استفاده از كسى مى باشد كه سخن ما را باور كرده است ، به همين دليل نمى توان به خودى ها دروغ گفت .
اين اصل به عنوان قاعده مورد قبول ، اما اجراى آن دشوار است . در جنگ خبرچين ها و جاسوس هاى دو طرف مشغول گردآورى و انتقال اخبار هستند و اگر فرمانده نيروهاى مسلمان در جنگ به نيروهاى خود خبرى درست بدهد، امكان انتقال آن به دشمن وجود دارد. از سوى ديگر گستره دستگاه هاى مخابراتى و اطلاع رسانى ، برد اخبار را افزايش داده است و نمى توان انتظار داشت سخنى كه در لشكرگاه مسلمانان گفته مى شود، در همان حد بماند و به دشمن نرسد.
اين عوامل دست به دست يكديگر مى دهد و موقعيت خاصى را مى آفريند كه طى آن ، گاه پرهيز از دروغ به فاجعه مى انجامد و راست گفتن به خودى همان قدر خطرناك مى شود كه راست گفتن به دشمن خطرساز مى باشد، به همين خاطر در جنگ ، اصل را بر بدبينى و بى اعتمادى قرار مى دهند و چون چنين است ، دروغ گويى غير اخلاقى نخواهد بود. اگر من در جنگ سخنى را از فرمانده خود شنيدم ، ممكن است فرمانده راست گفته باشد و امكان دارد كه عمدا خبرى دروغ را منتشر مى كند تا به تدريج به دشمن برسد و او فريب بخورد، از اين رو نبايد انتظار داشت كه همه آن چه را كه در جنگ مى شنويم ، راست باشد و بايد بدبينانه اخبار و شنيده هاى خود را ارزيابى كنيم .
چكيده فصل
1. احاديث متعددى دروغ گفتن در جنگ را مجاز شمرده اند.
2. اين حكم به حالت جنگى اختصاص دارد و امان دادن دروغين و بيرون از ميدان جنگ را شامل نمى شود، از اين رو دروغ گفتن به دشمن به طور مطلق مجاز نيست ، بلكه در جنگ و صرفا براى مقاصد جنگى مجاز است .
3. اصل اين قاعده را همه مسلمانان قبول كرده اند.
4. پاره اى بر آن هستند كه در اين حالت نيز، نبايد صريحا دروغ گفت ، بلكه بايد از طريق توريه و تعريض دشمن را فريفت .
5. عده اى قائلند كه در اين حالت ما شرعا مجازيم كه به دشمن دروغ بگوييم و عقل را به اين عرصه راهى نيست .