دروغ مصلحت آميز، بحثى در مفهوم و گستره آن

سيد حسن اسلامى

- ۳۷ -


فضيلت به خاطر فضيلت : اينك بايد ديد كه مكتب هاى تربيتى مذهبى با چه دقت و توجه عميقانه در اين راه قدم برداشته براى نيل به هدف نهايى خود - كه تزكيه و تربيت فرد است - با تمام قوا مى كوشد تا يك صفت حسنه به صورت واقعى و ريشه دار در فرد ايجاد شود.
كافى است كه در خصوص همين صفت مورد بحث ، روايتى را كه اصبغ بن نباته از على - عليه السلام - نقل مى كند، مورد بررسى قرار دهيم .
على (عليه السلام ) به اصبغ بن نباته مى فرمايد: لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله وجده ؛ هيچ كس طعم ايمان را نمى چشد، مگر آن كه از دروغ گويى اعم از شوخى و جدى پرهيز كند. اگر چه بزرگان دين و مربيان مكتب اخلاقى اسلام در روايات زيادى با بيان هاى مختلف دروغ گويى را تحريم و مفاسد و مضار آن را بيان كرده اند، ولى از آنجا كه هدف اصلى اين مكتب در درجه اول تربيت شخص و توجه به عمق ذات اوست . ملاحظه مى فرماييد كه على (عليه السلام ) با چه دقتى مى خواهد توجه اصبغ را - كه يكى از شاگردان مكتب اوست - به اهميت و ارزش فضايل اخلاقى به خاطر ايجاد شخصيت فردى جلب كند.
راستى هر وقت كه من به اين روايت برمى خورم نشاط عجيبى در خودم احساس مى كنم . مكتب تربيتى اسلام در تربيت فرد چه دست توانايى دارد!و چه امتيازات روشنى ! هم چنان كه اگر كسى غذايى را خورد و طعم آن را درك نكرد قطعا از نظر جسم مريض است . هم چنين على (عليه السلام ) مى فرمايد اگر كسى هم مدعى ايمان به خدا باشد، ولى از دروغ چه به عنوان شوخى و استهزا و چه از روى جد پرهيز نكند، درست مانند همان شخص بايد گفت ايمان او ناقص است .
ضعف نفس و دروغ گويى : بياييد اين روايت را كمى بيش تر بررسى و تجزيه كنيم تا به شاه كارهاى تربيتى اسلام بيش تر آشنا شويم .
شكى نيست كه آشكارترين اثر ايمان به خدا، اتكا به خود و قدرت نفس ‍ است و دروغ گويى ، از صفات رذيله اى است كه يكى از علل اصلى آن ، ضعف نفس و بى شخصيتى است . زياد ديده شده است افرادى كه خيلى هم در مقابل احكام اسلام و دستورهاى تربيتى اخلاقى بى بند و بار نيستند. با اين حال در مقابل سوال هاى بى جان ديگران در برابر تقاضاهايى كه قادر به انجام آن نيستند، و يا نمى خواهند به آن تقاضا پاسخ مثبت بدهند، به دروغ متوسل مى شوند.
اگر شخصى برخلاف آداب معاشرت از موضوع محرمانه اى سوال مى كند براى اين كه جواب دهنده اين قدرت نفس را در خود نمى بيند كه بگويد متاسفانه از جواب صريح به شما معذوريم ، دست به دامن دروغ مى زند اگر شخص مزاحمى در موقع يكى از كارهاى لازم درب خانه را مى كوبد براى اين كه قادر نيست با كمال ادب و انسانيت و با نهايت قدرت جلوى در رفته و بگويد الان از پذيرفتن شما معذوريم ، به دروغ گويى دست زده زن يا بچه و يانوكرش را مجبور مى كند كه بروند و بگويند آقا در منزل نيست غافل از اين كه براى فرار از ترك آداب معاشرت خيالى به ترك ادبى كه از لوازم ايمان است اقدام كرده .
اين ها و نظاير آن ، كارهاى معمولى و روزانه اى است كه عده اى از مسلمانان مومن به خاطر آن كه طعم ايمان را نچشيده و قدرت نفس در آن لعابه وجود نيامده مرتكب مى شوند.
محمد رضا مهدوى كنى (831) : مواردى كه دروغ گفتن جايز است
چنان كه گفته شد، دروغ بالطبع از كارهاى زشت و ناپسند و عادت به آن از رذايل اخلاق و گناهان كبيره است و تا ضرورت و مصلحت مهمى در ميان نباشد(832) گفتن دروغ جايز نيست .
اينك مواردى كه به خاطر ضرورت يا مصلحت گفتن دروغ تجويز شده است .
1- مقام ضرورت و ناچارى : در اين مورد هيچ گونه ترديدى نيست و ادله اربعه (كتاب و سنت و عقل و اجماع ) نيز بر آن دلالت دارد. عقل انسان حكم مى كند كه در مقام ضرورت ، اقل الضررين (آن كارى كه ضررش ‍ كم تر است ) را بايد اختيار كرد. قرآن مجيد تقيه را در مقام اكراه و اضطرار جايز دانسته و بديهى است كه تقيه از مصاديق دروغ و خلاف واقع است و انسان در مقام اضطرار مى تواند عقيده خود را پنهان كند و برخلاف عقيده و ايمانش گواهى دهد؛ چنان كه قرآن مى گويد ...الا من اءكره و قلبه مطمئن بالايمان ...(833) ...جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند، در حالى كه قلبشان مطمئن به ايمان است و (( هيچ گونه نگرانى و تزلزل در ايمان خود ندارند. ))
و از رسول خدا، صلى الله عليه و آله و سلم ، نقل شده است : ما من شى الا و قد اءحله الله لمن اضطر اليه ؛(834) هيچ كارى نيست ، جز آن كه خداوند آن را براى كسى كه ناچار شده باشد حلال كرده است .
و همين مضمون نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است : اذا حلف الرجل تقيه لم يضره اذا هو اءكره و اضطر اليه و قال : ليس شى ء مما حرم الله الا و قد اءحله لمن اضطر اليه ؛(835) اگر انسان از روى تقيه سوگند دروغ ياد كند، ضررى ندارد؛ در صورتى كه ناچار شده باشد. آنگاه فرمود: هر حرامى در مقام اضطرار حلال مى شود.
در باب دفع ضرر احاديثى به حد استفاضه يا تواتر وارد شده كه انسان به خاطر جلوگيرى از ضرر (مالى ، جانى و عرضى ) مى تواند سوگند دروغ ياد كند، البته مقصود از ضرر مالى ، آن گونه ضررى است كه تحمل آن دشوار و حداقل مهم باشد و اما ضررهاى ناچيز و كم اهميت ، موجب جواز دروغ نمى شود.
خلاصه كلام آن كه فقها و علماى اخلاق در حليت و جواز دروغ در مقام ضرورت اختلافى ندارند؛ تنها مطلب مورد اختلاف و گفت و گو آن است كه آيا دروغ در اين گونه موارد مطلقا و بى قيد و شرط جايز است يا در صورتى جايز است كه توريه امكان نداشته باشد؟ قول مشهور آن است كه جواز دروغ مشروط بر عدم امكان توريه است ؛ پس اگر توريه امكان داشته باشد، دروغ گفتن جايز نيست ، زيرا با اين فرض ضرورتى براى گفتن دروغ وجود ندارد و در حقيقت مجوزى براى اين عمل موجود نيست .
مرحوم شيخ انصارى - رضوان الله عليه - مى فرمايد:(836) هر چند نظر مشهور از لحاظ عقلى قابل قبول است ، لكن با توجه به اين كه در تمام اخبار اضطرار هيچ گونه اشاره اى به اين شرط نشده دليلى بر لزوم رعايت آن ديده نمى شود، زيرا با توجه به امكان توريه در بسيارى از موارد اضطرار، اگر چنين شرطى لازم مى بود، لااقل در يك مورد به آن اشاره مى شد؛ بنابر اين ممكن است كه شارع مقدس به خاطر تسهيل امر بر بندگان ، ميدان را براى مردم باز گذارده و در اين گونه امور رعايت توريه را الزامى نكرده باشد، سپس مرحوم شيخ به مقتضاى احتياط و مراعات اصول كلى مى فرمايد: احتياط آن است كه با بهره گيرى از توريه حتى الامكان از دروغ گفتن خوددارى شود كه اين مقتضى عمومات و اطلاق اخبار است و تا دليلى معتبر بر خلاف آن نباشد، عموم و اطلاق مقدم است .(837)
2. اصلاح ميان مردم :(838) يكى ديگر از موارد استثنا اصلاح ميان مردم است ؛ يعنى در صورتى كه انسان براى ايجاد الفت و محبت و رفع كينه و كدورت دروغ بگويد و بدين وسيله ميان آنها صلح و صفا و صميميت برقرار كند، دروغ حرام نيست ؛ مثلا اگر دو نفر يا دو گروه با يكديگر قهر باشند، پيش يكى از آنها رفته و از قول ديگرى بگويد كه فلانى تعريف و تمجيد شما را مى كرد و از اين كه با شما قهر كرده ، اظهار ناراحتى مى نمود و به نظر من او مايل است كه با شما آشتى كند، و هم چنين نزد آن ديگرى رفته و از قول دوست اولى ، مشابه همين مطالب را بگويد. اين گونه دروغ ها گذشته از اين كه حرام نيست ، پسنديده نيز هست و رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين - عليهم السلام - آن را تحسين و بر آن تاكيد كرده اند اينك توجه شما را به چند حديث جلب مى كنيم .
در وصيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده است يا على ان الله اءحب الكذب فى الاصلاح و اءبغض الصدق فى الفساد...(839) اى على ! خداوند دروغ صلح آميز را دوست و از راست فتنه انگيز بيزار است ...
معاويه بن عمار از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: (( المصلح ليس بكذاب ؛(840) كسى كه به خاطر اصلاح دروغ بگويد دروغ گو نيست . ))
اين حديث اشعار مى دارد بر اين كه اصرار شخص مصلح بر دروغ ، موجب نمى شود او را كذاب بنامند. و در حديث ديگر عيسى بن حسان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: كل كذب مسئول عنه صاحبه يوما الا كذبا فى ثلاثه ... و رجل اءصلح بين اثنين يلقى هذا بغير ما يلقى به هذا يريد بذلك الاصلاح ما بينهما؛(841) هر دروغى روزى صاحبش درباره آن بازخواست خواهد شد؛ مگر در سه مورد... يكى از آن موارد، شخصى است كه مى خواهد ميان دو نفر اصلاح كند، پيش اين چيزى و نزد آن چيز ديگر مى گويد كه ميان آن دو الفت ايجاد كند و به قول معروف دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است .(842)
در اين جا مقصود از مصلحت ، صلح و آشتى ميان مومنان است ، نه مصلحت شخصى و اغراض خصوصى و - چنان كه قبلا گفته شد - اصلاح ميان مردم به اندازه اى مهم است كه امام صادق (عليه السلام ) براى اين كار از مال خود سرمايه گذارى كرده و مقدارى پول به يكى از اصحاب خويش مى دهد تا هرگاه ميان دو نفر از شيعيان خصومت و اختلافى رخ داد، به وسيله آن پول ميان آنها آشتى برقرار سازد.(843)
3. خدعه و نيرنگ در جنگ : شك نيست كه جنگ يك ضرورت دينى و اجتماعى است كه به علل مختلف (عقيدتى ، سياسى و اقتصادى ) بر ملت ها و جوامع بشرى الزام يا تحميل مى گردد و معمولا براى خروج از اين تحميل و رهايى از اين مخمصه و سرعت بخشيدن به شكست دشمن ، از وسايلى استفاده مى شود كه در مواقع عادى جايز نيست . كشتن و اسير گرفتن انسان ها و غارت اموال و ابزار به منظور تضعيف ماشين جنگى دشمن و تقويت بنيه نيروى خودى و تخريب منازل و مراكز اقتصادى و كشتن افراد غير نظامى ، همه و همه از جمله وسايل دست يابى به پيروزى و در نتيجه شكست دشمن است . بى ترديد اگر جنگ با انگيزه دفاع و يا رفع فتنه و فساد باشد، استفاده از اين گونه امور شرعا و عقلا مانعى ندارد. در اين ميان يكى از عوامل مهم ، غافل گيرى دشمن است كه در اين راستا عنصر خدعه و نيرنگ مى تواند وسيله خوبى باشد، زيرا اگر بتوانيم با خدعه و فريب دشمن را غافل گير كنيم و با يك حمله ضربتى و برق آسا به او يورش بريم ، مى توانيم با كم ترين تلفات دشمن را شكست بدهيم . با توجه به اين مقدمه مى توان حدس زد كه دين مقدس اسلام كه با دروغ و خدعه و فريب شديدا مخالف است ، چرا آن را در جنگ تجويز مى كند.
در وصاياى رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده است : يا على ! ثلاث يحسن فيهن الكذب : المكيده فى الحرب وعدتك زوجتك والاصلاح بين الناس (844) يا على سه چيز است كه دروغ در آن نيكو است : خدعه و نيرنگ در جنگ ، وعده به همسر و اصلاح ميان مردم .
و از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : كل كذب مسئول عنه يوما الا كذبا فى ثلاثه : رجل كائد فى حربه فهو موضوع عنه و...(845) هر دروغى يك روز مورد بازخواست واقع مى شود؛ مگر در سه چيز كسى كه در جنگ با دشمن خدعه مى كند و...
از اين احاديث استفاده مى شود كه دروغ در سه مورد جايز است كه يكى از آنها جنگ است .
4. وعده به خانواده و همسر: در دين مقدس اسلام نفقه (هزينه زندگى ) زن و فرزند به عهده مرد است (در مورد همسر مطلقا و در مورد فرزندان در صورت نياز آن ها و تمكن پدر) البته نفقه واجب به تناسب امكانات و در حد اقتصاد و ميانه روى است و بيش از آن لزومى ندارد، ولى چون بسيارى از اوقات در اثر زياده طلبى و چشم و هم چشمى تقاضاى خانواده فراتر از امكانات مرد و بيش از حد كفاف است . در چنين وضعى مرد بر سر دو راهى قرار مى گيرد يا بايد با برخورد منفى و رد صريح در برابر خواسته هاى آنان موضع گيرى كند و يا با برخورد اميدوار كننده و وعده هاى مصلحتى و غير جدى تا حدودى آنها را راضى و قانع سازد، حال با توجه به اين كه پاسخ منفى و تند جز جريحه دار شدن عواطف و تزلزل اركان خانواده سرانجامى ندارد، ناگزير اجازه داده شده است كه از روش دوم استفاده شود؛ گرچه اين كار اولا و بالذات پسنديده نيست و تكرار آن اعتماد متقابل را در اعضاى خانواده از ميان مى برد و احيانا آنها را به تقليد وا مى دارد و به دورويى و دروغ گويى ترغيب مى كند، ولى چون راهى جز آن در برابر انسان وجود ندارد، از باب اقل الضررين و يا اكل ميته تجويز شده است .(846)
ولى بايد دانست با توجه به اين كه سه موضوع جنگ و اصلاح و وعده به همسر در احاديث با هم آورده شده ، وحدت سياق نشان مى دهد كه وعده دروغ بدون قيد و شرط تجويز نشده است ، زيرا دروغ در دو مورد ديگر (جنگ و اصلاح ) به منظور حفظ مصلحت مهمى است كه ترك آن مفسده بزرگى را در پى دارد، چون در جنگ مسئله پيروزى و شكست مطرح است كه به آسانى نمى توان از آن گذشت و هم چنين مسئله اصلاح ميان مومنان از مسائل با اهميت اجتماعى و اخلاقى است كه در مكتب اسلام به آن اهتمام فراوان ابراز شده است تا جايى كه بيش از سه روز ادامه قهر را ميان برادران ايمانى جايز ندانسته و آنها را موظف كرده است كه حداكثر توان خويش را در اصلاح و ائتلاف به كار برند. با توجه به اين سياق در مورد خانواده و همسر نيز بايد در شرايطى نظير همان شرايط تجويز شده باشد؛ بنابراين با بودن امكانات مالى ، در هر موضوع جزئى نمى توان به خانواده دروغ گفت و اگر سرپرست خانواده بخواهد هر روز به بهانه هاى پوچ و بى اساس به خانواده اش دروغ بگويد، علاوه بر آن كه از نظر تربيتى آثار بدى در پى دارد، حس اعتماد و اطمينان را در اعضاى خانواده از بين مى برد و جايگاه رفيع پدر و سرپرست خانواده را متزلزل ساخته و آن را در معرض سقوط قرار مى دهد و در نتيجه اساس خانواده را نابود مى كند.
محمد تقى مصباح يزدى (847)
انتقاد ديگرى به كانت شده كه در زمان خودش با او بحث كرده اند و آن طور كه تاريخ فلسفه نشان مى دهد، شخصى به نام بنيامين كونستان - كه يك نويسنده فرانسوى بود - با كانت ملاقات كرد و درباره نظريه اخلاقى او بحث كرد كه شما مى گويى راست گفتن هميشه خوب است ، و به عنوان فرد بارز فضايل اخلاقى ، شما مثال ميزنى به راست گفتن ؛ در صورتى كه ما مى بينيم راست گفتن هميشه خوب نيست . اگر آدم راست بگويد و راست گفتن او موجب كشته شدن چندين انسان بى گناه شود، خوب نيست اگر دشمنى در صدد پيدا كردن افراد بى گناهى است ، خصومت شخصى دارد و مى خواهد اين ها را از روى ظلم به قتل برساند و از ما محل آنها را مى پرسد، ما هم مى دانيم اگر راست بگوييم موجب قتل اين ها مى شويم و اين خوب نيست . و به عبارت ديگر ما يك قاعده اخلاقى مطلق كه در هر زمان و هر شرايطى كليت داشته باشد، يا نداريم يا بسيار كم است . و از ميان اين قواعد مطلقى كه شما پيدا كرده ايد مى بينيم كه اين يكى كليت ندارد.
كانت در جوابش گفت : ما بايد راست بگوييم ، اگر خواستيم سخن بگوييم بايد راست بگوييم حالا موجب قتل كسانى مى شود گناهش گردن كسى است كه موجب قتل مى شود، ربطى به ما ندارد ما كار خوبى كرده ايم كه راست گفتيم او كار بدى كرده قتل نفس كرده ؛ به هر حال اصرار ورزيد بر اين كه قواعد اخلاقى كليت دارد و در هيچ شرايطى قابل استثنا نيست .
باز ممكن است انتقادى شود كه اين با موازين مذهبى جور در نمى آيد؛ مثلا در اسلام چنين راست گفتنى جايز نيست و هر دروغ گفتنى بد نيست . آن دروغى كه موجب اصلاح ذات البين باشد، خوب است و حتى گاهى واجب است . دروغى كه موجب نجات انسانى بشود، آن دروغ خوب است ، مى بايست گفت . بالاتر، دروغى كه موجب نجات مال محترمى باشد - ولو مال غير باشد - خوب است و بايستى گفت ، دست كم ، دروغ گفتن در اين مورد اشكال اخلاقى ندارد. اگر واجب نباشد، حرام هم نيست كه در روايات ما هست مال التجاره اى را كه مى خواستند از آن ماليات نامشروع بگيرند، امام (عليه السلام ) مى فرمايند دروغ بگو و آن مال را نجات بده ؛ حتى مى فرمايد قسم دروغ بخور. بى خود مال مردم را به دست سلاطين ظلم مده ؛ پس دروغ گفتن از نظر مذهبى گاهى واجب است ، گاهى جايز. راست گفتن گاهى حرام مى شود و طبق موازين مذهبى نمى توانيم اين نظريه را بپذيريم كه قواعد اخلاقى داراى اطلاق و كليت است ولى كانت مى گويد من بحث عقلى مى كنم ؛ من مقيد نيستم كه هرچه مى گويم موافق مذهب باشد. يا مى گويد مذهب من اين نيست ؛ مثلا مى گويد براى من چنين چيزى ثابت نشده كه در مسيحيت وظيفه چنين است .
به هر حال اين هم اشكال اصولى نيست . بله ، براى كسى كه معتقد به مذهب اسلام باشد نمى تواند نظريه كانت را بپذيرد، ولى بايد به نظريه كانت جواب داد. بايد روشن كرد كه مبناى شما درست نيست ، طبق موازين عقلى كه خودش مى پذيرد و يا بايد بپذيرد. منظورمان از غير اصولى ، يعنى مبتنى بر مسائل عقلى و برهانى نيست . مبتنى بر مقدماتى است كه ناشى از عقيده ما به دينى مى شود و يا ناشى از فهم عرفى است . اين ها را در يك بحث فلسفى و عقلى نمى شود مستند قرار داد. بله ، اگر از نظر فلسفى نتوانستيم نظريه كانت را رد كنيم نوبت مى رسيد به اين كه بگوييم موازين مذهبى با اين موافق نيست و موازين مذهب مقدم است بر اين استدلالى كه احتمال خطا بودنش مى رود؛ يعنى امر داير مى شود بين مظنون و مقطوع . آن چه از ناحيه وحى رسيده قطعى است ، اما آن چه او استدلال مى كند احتمال خطا دارد.
محمد لگنهاوزن : راست گويى و دروغ گويى در فلسفه اخلاق (848)
و لا تلبسوا الحق بالبطل و تكتموا الحق و اءنتم تعلمون (849) حقيقت را با گمراهى در هم نياميزيد و حقايق را مخفى نكنيد؛ در حالى كه آن را مى دانيد.
طبق آيه شريفه فوق الذكر، دروغ گويى و فريب كارى با سخن نادرست تفاوت دارد.
گاهى انسان سخن نادرست را بدون قصد فريب و صرفا از روى اشتباه مطرح مى كند و گاهى با مخفى كردن حقيقت و حتى بدون بيان جمله نادرست ، ديگران را فريب مى دهد. از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه راستگويى نوعى هماهنگى بين زبان و قلب است ؛(850) بنابراين اگر كسى حقيقتى را بيان كند كه از نظر او نادرست است ، راست گو نيست .
آيات و روايات بسيارى در مذمت دروغ گويى وجود دارد، به همين لحاظ دانشمندان مسلمان در آثار خود دروغ گويى را تقبيح و راست گويى را ستوده اند. فريب دادن ، دروغ گفتن (عموما) و عدم درست كارى ، علاوه بر اين كه موضوعاتى مذهبى هستند، از قديمى ترين موضوعات در قلمرو اخلاق عملى به شمار مى روند كه فلاسفه بدان توجه كرده اند.
فلاسفه مسلمان ، در بحث از راست گويى و دروغ گويى به متون مذهبى قرآن و احاديث متون فلسفى (مانند اخلاق نيكو ماخوس ارسطو) و كتب سنتى عرفان اسلامى (مانند قوت القلوب المكى ) استناد كرده اند؛ گر چه محور بحث آنها براساس فضايل مثبتى مانند اخلاق و صدق است كه مانع دروغ گويى مى شوند، نه چگونگى منع دروغ گويى گاهى رذايل براساس قوايى كه رذيله اخلاقى بدان مربوط است ؛ يعنى عقل غضب و شهوت تقسيم مى شوند، از اين رو فريب از رذايل عقلى مى باشد كه در اثر تسلط قواى غضبيه و شهويه بر آن ناشى مى شود و ارتباط نزديكى با نيرنگ و شيطنت دارد.(851)
ابن سينا صدق را از اقسام حكمت مى شمارد اما از نظر ابوحامد غزالى صدق فضيلتى عرفانى است كه كسب فضايل عرفانى ديگرى همچون صبر و عشق را براى افراد مستعد ميسر مى سازد. غزالى براى صدق شش ‍ جنبه قائل است :
1. صدق در گفتار، لذا نه تنها انسان بايد از گفتن سخن نادرست بپرهيزد بلكه هم چنين بايد به شيوه اى صحبت كند كه مستمعين برداشت نادرست نكنند گرچه وى استثنائاتى را كه در آن ها سخن راست موجب زيان مى شود مجاز مى داند؛ به ويژه از نظر غزالى فريب در تاكتيك هاى جنگى براى اصلاح ذات البين و حفظ روابط حسنه ميان زن و شوهر مجاز است .
2. صدق در رابطه با خدا اقتضا دارد كه انسان در مناجات با خدا كلمه اى مخالف حالت روحى خود بيان نكند. اين نوع صدق به اخلاص مربوط است و بايد انسان قصد قربت داشته باشد، زيرا عدم قصد قربت مستلزم نوعى دورويى است .
3. لازمه صدق در نيت ، عدم ترديد و قاطعيت در عمل بر طبق اصول انسانى است .
4. لازمه صدق در اجراى نيت عمل مطابق با نيت است ؛ در حالى كه شرايط آن مهيا باشد.
5. صدق در عمل ، منوط به تطابق بين حالت درونى و عمل بيرونى است ؛ به طورى كه جايى براى نفاق باقى نماند.
6. بالاترين صدق ، همراهى تام و تمامى با ديگر منازل متعدد عرفان ، مانند خوف ، رجا، زهد، رضا و توكل دارد؛ به عنوان مثال وقتى شخص به كمال توبه مى رسد صدق در توبه را كسب مى كند فردى كه در تمام فضايل عرفانى به مرحله صدق پا نهد (( صديق )) ناميده مى شود و به بالاترين مرتبه ممكن در تقوى دست يافته است .(852)
متفكران مسلمان معمولا در مواردى استثنايى دروغ گفتن را مجاز مى دانند در اين خصوص غالبا به داستان عمار ياسر اشاره مى كنند. والدين وى به دليل تبرى نجستن از پيامبر (صلى الله عليه و آله ) زير شكنجه جان دادند، ولى عمار ياسر آن چه را كفار مى خواستند بر زبان آورد و نجات يافت سپس جريان را براى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل كرد و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) وى را دل دارى داد. علما در عدم تحريم كلى فريب به اين واقعه استناد مى كنند اين نوع فريب و اعتقاد به جواز آن را تقيه گويند.
در دوران امام باقر (عليه السلام ) براى حفظ شيعه ، تقيه لازم بود و آن خود نمونه اى از تقوا تلقى مى شد. تبيين اين اصل بحث هاى بى شمارى را بر سر موارد جواز و عدم جواز فريب به دنبال داشته است .(853)
برخى از علماى مسيحى ، فلاسفه غرب و افراد برجسته اى همچون آگوستين و كانت نيز مى گفتند كه دروغ گفتن مطلقا خطاست . در همان زمان ، جواز بيان جملات گمراه كننده در موارد اندكى پذيرفته شده بود. براى حل اين تضاد، دروغ گويى به نحوى تعريف مى شد كه بعضى موارد را شامل نشود، لذا گروسيوس و به دنبال وى تعداد بى شمارى از متفكران پروتستانى معتقد بودند كه سخن نادرست گفتن به كسانى مانند دزدها و قاتلها - كه حقيقت مديون آن ها نيست - دروغ محسوب نمى گردد.
در علم اخلاق كاتوليك نظريه (( نگه دارى ذهنى )) به وجود آمد. براساس اين نظريه ، فرد مجاز است سخن اشتباه بر زبان بياورد، به شرط آن كه آن چه مصحح اشتباه است به ذهن بياورد؛ به عنوان مثال اگر دزدى از شما بپرسد پول داريد يا نه ؟ شما مى توانيد جواب منفى بدهيد، ولى در ذهن خود اضافه كنيد: (( نه در دستم . ))
ابتدا نظريه نگه دارى ذهنى موارد محدودى داشت . ولى راه سوء استفاده را هموار كرد، زيرا به جاى بيان موارد جواز و عدم جواز دروغ گويى ، راه گريز از آن را نشان داد و در همه جا به كار رفت . اگر در دادگاه كسى مى خواست به دروغ به نام خدا سوگند بخورد از عذاب خداوند مى ترسيد، ولى با توجه به اين نظريه ، اين باور به وجود آمد كه نگه دارى ذهنى كه خداوند از آن آگاه است در دادگاه مى تواند مجوز شهادت دروغ شود؛ بنابراين دزد مى توانست ادعا كند كه چيزى ندزيده است ، ولى در ذهن خود اضافه كند: (( از وقتى كه دست گير شده ام )) و يا (( از امپراتور چنين چيزى ندزديده ام )) . پاسكال در كتاب خود به نام (( Provincial letters)) اين نوع سوء استفاده را به استهزا مى گيرد.(854)