گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد اول)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۱۷ -


فى آداب الغسل
و در كتاب ((اسرار الصلاة )) مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى تبريزى قدس ‍ سره ذكر شده : يستحب فيها التسمية و الدعاء بالماءثور فى اثنائه يقول : ((اللهم طهر قلبى و اشرح لى صدرى و اجر على لسانى مدحتك و الثناء عليك اللهم اجعله طهورا و شفاءا و نورا انك على كل شى ء قدير. و بعد الفراق يقول : اللهم طهر قلبى و زك عملى و تقبل سعيى و اجعل ما عندك خيرا لى ، اللهم اجعلنى من التوابين و اجعلنى من المتطهرين )) و روى غير لك و هذه الاءذكار كما ترى شاهدة الى ان الغرض الاصلى و المقصود الاءهم ، طهارة القلب و شرح الصدر و هو على ما روى عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم ) نور يقذف فى القلب فيشرح منه الصدر و علامته التجافى عن دار الغرور و الانابة الى دار الخلود. و المراد منه على ما يراه بعض اءهل التحقيق : نور معرفة النفس و هو ان يرى حقيقة نفسه بلا صورة و لا مادة نورا ذات حياة و علم و هو النور الذى اءشير اليه فى آخر مناجاة شهر شعبان : ((و اءلحقنى بنور عزك الاءبهج فاءكون لك عارفا)) كما ذكره بعض المشايخ . و بالجمله ؛ اذا اءعطى العبد نور معرفة النفس الذى به يمكن الوصول الى معرفة الرب يرى بهذا النور ملكوت هذه العوالم المحسوسة للناس فيكون انسانا ملكوتيا و يدخل فى دار الخلود. لغلبية الروحانية و هذا هو المراد من الانابة الى دار الخلود. و كيف كان و كما ان طهارة الجوارح يرفع الموانع من دخول المسجدو الصلوة كذلك طهارة السر عن مقتضيات هذا العالم المحسوس ‍ عالم الطبيعة المظلمة يرفع الموانع عن الانابة الى دار الخلود اى دار السلام و دار الحيوان و جوار الله و بدخول هذه الدار يقرب العبد من الله و يحصل له المعرفة الكشفية فيكون ما عندالله خيرا مما عنده و عند الناس و يرى هذا العالم عالم الغرور.(534)
(ترجمه : هنگام غسل تسميه (بردن نام خداوند) و دعاى ماءثوره در ميان انجام غسل مستحب است پس مى گويد: ((خدايا! دلم را پاكيزه و سينه ام را گشاده گردان و سپاس و ستايشت را بر زبانم جارى كن . خداوندا! اين غسل را برايم پاكى بخش و شفا و نور قرار ده كه تو بر هر چيزى توانايى )). پس از پايان غسل بگويد: خدايا! دلم را پاك و عملم را پاكيزه گردان ، كوششم را بپذير و آنچه را نزد تو است برايم خير قرار ده . خداوندا! مرا از توبه كنندگان و پاك شدگان قرار ده )) و جز آن هم روايت شده است . و اين ذكرها، چنانكه مى بينى شاهدى است بر اين كه هدف اصلى و مقصود مهم تر، پاكى و گشاده شدن سينه است . و آن بنا بر آنچه از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده : ((نورى است كه در دل مى افتد و با آن سينه گشاده مى شود. و نشانه اش تهى يافتن دار الغرور و بازگشت به دار الخلود است )). و مقصود از آن بنا به نظر برخى از اهل حقيقت ، نور معرفت نفس است به گونه اى كه حقيقت نفس اش را به صورت بى ماده ببيند. نورى كه داراى حيات و علم است . و آن چنان كه برخى اساتيد گفته اند نورى است كه در پايان مناجات شعبانيه به آن اشاره شده است : ((و مرا به نور عزت نيكوترت پيوند ده تا به تو عارف شوم .)) و خلاصه ، آنگاه كه به بنده نور معرفت نفس ‍ كه رسيدن به معرفت پروردگار با آن ممكن است ، داده شد با اين نور ملكوت اين دنياهاى ملموس مردم را ديده و انسان ملكوتى مى شود و به جهت چيرگى روحانيتش به منزلگاه جاودانگى وارد مى شود و اين همان مقصود از بازگشت به دار الخلود (منزل جاودانه ) است . و در هر حال چنان كه طهارت جوارح ، موانع ورود به مسجد و نمازگزاردن را بر مى دارد به همين طور طهارت درون از خواسته هاى اين دنياى محسوس ، دنياى پست تاريك ، موانع بازگشت به منزل جاودانى يعنى دارالسلام و منزل زندگانى و جوار خداوند را بر مى دارد. و با ورود به اين منزل ، بنده به خداوند نزديك شده و معرفت پشت پرده را به دست آورده و آنچه نزد خدا است بهتر از آنچه نزد خود و نزد مردم است مى شود.
و اين عالم را عالم فريب مى بيند.)
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): انما الاعمال بالنيات و لكل امرء ما نوى .
از كتاب ((جامع السعادات )) نقل مى كنم عين عبارت كتاب است ليكن ترجمه آن را ذكر مى نمايم . ترجمه حديث شريف : پيغمبر فرمود: اعمال ، قبولى آن و رد آن به نيت است كسى كه هجرت او به طرف خدا و رسول است ، پس هجرت او به طرف خدا و رسول است و كسى كه هجرت او به طرف دنيائى است كه به او برسد يا به طرف زنى است كه تزويج كند او را، پس هجرت او طرف آن است . وقتى اين فرمايش نمودند كه به آن حضرت عرض نمودند: بعض اين اشخاص كه به جهاد مى روند غرض آنها غنيمت و اسير به دست آوردن و طلب شهرت و آوازه و غلبه و استيلا است . حاصل براى خدا نيست حضرت فرمودند: هر كس مى رسد در عملش به آنچه نيت نموده و طلب نموده ، اگر خدا است جزايش خير، اگر غير خداست جزايش ‍ شر. و نير رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ان الله لا ينظر الى صوركم و اموالكم بل ينظر الى قلوبكم ؛ زيرا كه قلب مركب نيت است ؛ مى فرمايد: خداوند نظر به اعمال و مالهاى شما نمى كند، نظر به قلب و نيت شما مى كند. نراقى مى فرمايد: اول چيزى كه تعليم اطفال خود مى نمودند اين حديث شريف يعنى : ((انما الاعمال بالنيات )) بوده و مى فرمودند: اين حديث نصف علم است .(535 ) مثل ما مسلمين امروزه نبودند موسيقى تعليم به اطفال خود مى كنيم واى به حال ما وقتى كه در مقام محاكمه با اطفال روز قيامت ما را بدارند. صراف بينا است و عادل و قادر.
نيز در ((جامع السعادات )) مى فرمايد: نيت روح و جان عمل است و حقيقت آن است جزاء حقيقة متوجه نيت است اگر براى خدا است ، ممدوح و جزايش خير و ثواب است و اگر مشوب و مخلوط به غرضهاى دنيويه است ، مذموم و جزايش شر و عقاب است .(536)
فيه اءيضا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: مردم چهار صنف هستند:
اولى مردمى است كه خدا مالى به او عطا فرموده و او آن مال را از روى علم و دستور حق صرف مى كند؛
دمى مالى ندارد آرزو دارد و مى گويد اگر خدا به من مالى عطا فرمايد مثل آن شخص صرف طاعت خدا مثل ساختن پلى يا زيارت حضرت سيد الشهداء - ارواحنا فداه - مى نمايم هر دو - چه آنكه داشته و عمل نموده و چه آنكه نداشته و آرزو داشته و در نيت او بوده - در اجر و ثواب - مساوى هستند؛
سومى مالى خدا به او عطا فرموده از روى علم در آن عمل ننموده به جهل خود در آن رفتار نموده مثلا آلات موسيقى از آن مال تهيه نموده و غير ذلك از معاصى ؛
چهارمى مالى ندارد از آنها تهيه نمايد آرزو دارد مى گويد اگر من هم مالى داشم از آنها تهيه مى نمودم - چه آنكه داشته و تهيه نموده و چه آنكه نداشته و آرزو داشته و در نيت او بوده - در وِزر گناه مساويند. مى فرمايد: آيا نمى بينى در خوبى و بدى عمل در نيت شرى عمل كننده است ؟ و نيز فرمود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ): بنده اعمال حسنه دارد و در صحيفه مهر زده شده ملائكه او را بالا مى برند حق سبحانه فرمايد دور بيندازيد اين صحيفه را در عملش مرا اراده ننموده و براى من نبوده ، خطاب به ملائكه فرمايد چنين و چنان براى او بنويسيد، عرض نمايند: خدايا او اين اعمال را ننموده ! خطاب فرمايد: در نيت او بوده به جا آورد.(537)
و فيه ايضا فرمود رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه بيرون رفتند به جنگ تبوك ، در مدينه جماعتى هستند هر چه بر ما وارد شده از تعب و طى نمودن وادى و گرسنگى و اتفاقات كه نمودم و حال آنكه آنها در مدينه هستند با ما شريك مى باشند در عمليات ماها. خدمتش عرض ‍ نمودند: چگونه مى شود و حال آنكه با ما نيستند؟ آن حضرت فرمود: بس ‍ است عذرى كه بود آنها را در حسن نيت با شما شريك مى باشند.(538)
فيه ايضا: در خبر است مردى از مسلمين در راه خدا كشته شد به دست كفار در بين مسلمين خوانده مى شد به كشته شده حمار؛ زيرا كه مقاتله نمود با مردى از كفار نيت او اين بود خر او را از او بگيرد بر اين كشته شود و نسبت داده كشتن او به نيت او.(539)
ايضا فيه : هجرت كرد مردى به طرف جهاد با اصحاب رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نيت او از مهاجرت ، گرفتن زنى بود كه در عساكر كفار بود او را تزويج نمايد و اسم آن زن اءم القيس بود. نزد اصحاب رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين مرد مشهور شد به مهاجر اءم القيس .(540)
از همه اين روايات معلوم مى شود مقصد و مطلوب ، نيت است در عمل .
فيه ايضا: در اخبار بسيار وارد است : كسى كه اهتمام نمود به حسنه ليكن به جا نياورد نوشته مى شود براى او حسنه .(541)
ايضا فيه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه زنى را تزويج به صداقى نمود قصد دادن مهر او را ندارد پس او زانى است !(542)
ايضا فرمود: كسى كه وجهى از غير به عنوان قرض گرفت نيت اداء آن را ندارد اين شخص سارق است .(543)
و نيز رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كسى كه معطر نمود خود را براى خدا، روز قيامت مى آيد در حالى كه بوى او پاكيزه تر است از مشك و كسى كه معطر نمود خود را براى غير خدا، روز قيامت مى آيد در حالى كه بوى او متعفن تر است از جيفه گنديده .(544)
همه اينها مجازات است بر حسب نيت .
فى ((سفينة البحار)) قال الجزرى فى معنى ((الاسلام بداء غريبا و سيعود غريبا كما كان فطوبى للغرباء)) اءى اءنه كان فى اءول اءمره كالغريب الوحيد الذى لا اءهل له عنده لقلة المسلمين يومئذ و سيعود غريبا كما كان اءى يقل المسلمون فى آخر الزمان فيصيرون كالغرباء فطوبى للغرباء)) اءى الجنة لاءولئك المسلمين الذين كانوا فى اءول الاسلام و يكونون فى آخرة و انما خصهم بها لصبرهم على اءذى الكفار اءولا و آخر و لزومهم دين الاسلام .(545)
(در كتاب ((سفينة البحار)) در معنى حديث شريف : الاسلام بداء غريبا و سيعود غريبا كما كان فطوبى للغرباء. از جزرى نقل مى كند: يعنى اول وقتى كه پيغمبر محترم مبعوث به رسالت شد اسلام مثل غريب ، تنها و بى كس بود و به واسطه كمى مسلمين گويا اهلى براى او نبود و زود است به حالت غربت بر مى گردد چنانچه در ابتداء غريب بود. يعنى مسلمين در آخرالزمان به حدى كم مى شوند كه مانند شخصى غريبى در بين جمعيتى . و اينكه در ذيل حديث فرمود: فطوبى للغرباء؛ يعنى بهشت براى مسلمين است كه در صدر اسلام با آن كمى دينشان را حفظ كردند و اسلام را يارى كردند و همچنين براى مسلمين است كه در آخرالزمان با همه خوارى و ذلت و فشار دينشان را نگاه مى دارند و بر اذيت و آزار جهال و كفار چه در صدر اسلام و چه در آخرالزمان صبر و بردبارى مى كنند.)
در كتاب ((جواهر السنيه فى احاديث القدسيه )) فرموده : خدا مى فرمايد: كسى كه بى وضو بوده وضو نگيرد به من جفا نموده و كسى كه بى وضو بود و وضو گرفت و دو ركعت نماز نخواند به من جفا كرده و كسى كه بى وضو بود وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و بعد از نماز مرا نخواند به من جفا كرده و كسى كه بى وضو بود و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و بعد از آن مرا خواند اگر من دعاى او را مستجاب نكنم به او جفا كردم و من خداى جفا كننده نيستم .(546)
فى اليقين
فى ((البحار)) عن مالك بن عطيه عن ابى عبدالله (عليه السلام ) فى قوله (و ما يؤ من اءكثرهم بالله الا و هم مشركون )(547) قال : هو قول الرجل لولا فلان لهلكت و لولا فلان لاصبت كذا و كذا و لولا فلان لضاع عيالى اءلا ترى اءنه قد جعل شريكا فى ملكه يرزقه و يدفع عنه قال : قلت فيقول لولا ان الله من على بفلان لهلكت ، قال : نعم لا باءس فيه .
اءيضا عن ابى ولاد الحناط و عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : من صحة يقين المرء المسلم اءن لا يرضى الناس بسخط الله و لا يلومهم على ما لهم يؤ ته الله فان الرزق لا يسوقه حرص حريص و لا ترده كراهية كاره و لو ان اءحدكم فر من رزقه كما يفر من الموت لاءدركه رزقه ، كما يدركه الموت ثم ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فى اليقين و الرضا و جعل الهم و الحزن فى الشك و السخط.
بيان المجلسى ((من صحة يقين المرء المسلم )) اءى من علامات كون يقينه بالله و بكونه مالكا لنفعه و ضره قاسما لرزقه على ما علم صلاح دينه و دنياه فيه و ان الله مقلب القلوب و هى بيده يصرفها كيف يشاء و ان الاخرة الباقية خير من الدنيا الفانية صحيحا غير معلول و لا مشوب لشك و شبهة و انه واقع ليس محض الدعوى . ((اءن لا يرضى الناس بسخط الله )) باءن يوافقهم فى معاصيه طلبا لما عندهم من الزخارف الدنيوية اءو المناصب الباطلة اءو يفتيهم بما يوافق رضاهم من غير خوف و تقية و لا ياءمرهم بالمعروف و لا ينهيهم عن المنكر من غير خوف ضرراو عدم تجويز تاءثير بل لمحض رعاية رضاهم و طلب التقرب عندهم اءو ياءتى اءبواب الظالمين و يتذلل عندهم لا لتقيد مجوزة و لا لمصلحة جلب نفع لمومن او لدفع ضرر عنه بل الطلب ما فى اءيديهم لسوء يقين بالله و براز فيته مع اءنه يترتب عليه خلاف ما اءمله كما روى من اءرضى الناس بسخط الله ، سخط الله عليه و اءسخط عليه الناس و لا يلومهم على ما لم يؤ ته الله اءى لا يذمهم و لا يشكوهم على ترك صلتهم اياه بالمال و غيره فان صاحب اليقين يعلم اءن ذلك شى ء لم يقدره الله له و لا يرزقه اياه لعدم كون صلاحه فيه مطلقا اءو فى كونه بيد ذلك الرجل و بتوسطه بل يوصله اليه من حيث لا يحتسب فلا يلوم اءحدا بذلك لاءنه ينظر الى مسبب الاءسباب و لا ينظر اليها لا يعرض على الله فيما فعل به و هذا اللوم يتضمن نوعا من الشرك حيث جعلهم الرازق و المعطى مع الله و سخطا لقضاء الله و الموقن برى ء منهما.(548)
قال المولى الجليل القاضى ابو سعيد القمى رحمة الله فى شرحه على ((التوحيد)) للصدوق رحمة الله فى الخبر نزهونا عن الربوبية و ارفعوا عنا حظوظ البشرية فلا يقاس بنا اءحد من الناس فانا نحن اءسرار الالهية فالمودعة فى الهياكل البشرية و الكلمة الربانية الناطقة فى الاءجساد الترابية و قولوا بعد ذلك ما استطعتم فان البحر لا ينزف و عظمة الله لا يوصف .

در تفسير سوره روم در ذيل آيه (فى روضة يحبرون )(549) در وصف تغنى و آواز در بهشت
روزى رسول خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) وصف بهشت مى فرمود، مردى بر پاى خاست گفت : يا رسول الله ، در بهشت آواز خوش باشد من آن را دوست دارم ؟ فرمود: به خدائى كه جان من در يد قدرت او است كه در بهشت درختى است چون آن درخت را فرمان مى رسد كه سماعى بشنوان مر بندگانى را كه در دنيا خود را از سماع اغانى و ملاهى دور داشته اند، درخت به آواز در آيد به تسبيح و تهليل چنان آوازى كه خلائق مانند آن نشنيده باشند!(550)
فى ((سفينة البحار)) عن عاصم بن حميد عن ابى عبدالله فى حديث قال : قلت : جعلت فداك انى اءردت اءن اءساءلك عن شى ء اءستحيى منه ، قلت : هل فى الجنة غناء؟ قال : ان فى الجنة شجرا ياءمر الله رياحها فتهب فتضرب تلك الشجرة باءصوات لم يسمع الخلائق بمثلها حسنا، ثم قال : هذا عوض ‍ لمن ترك السماع فى الدنيا من مخافة الله .(551)
(ترجمه : در ((سفينة البحار)) از عاصم بن حميد از امام ششم حديث مى كند مى گويد: عرض كرد قربانت گردم ميل دارم سوالى از حضور اقدست نمايم ، حيا مى كنم . گفتم آيا در بهشت غنا و آواز خوش هست ؟ فرمود: به درستى كه در بهشت درختى است خدا به باد امر مى فرمايد مى وزد پس به درخت مى خورد آوازهائى از درخت بر مى آيد كه خلائق آواز به اين خوشى نشنيده اند. پس مى فرمايد اين عوض آنچه است كه در دنيا از ترس خدا ترك كردند شنيدن آواز و غنا را.)
فيه النبوى : ما من عبد دخل الجنة الا و يجلس عند راءسه و عند رجليه اثنتان من الحور العين تغنيانه باءحسن صوت .(552)
(ترجمه : نيز در ((سفينة البحار)) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ بنده مومن داخل بهشت نمى شود مگر آنكه دو حورالعين بالاى سر و پايين پاى او مى نشينند و با لحن خوشى براى او آواز مى خوانند.)
فى مناقب اميرالمومنين (عليه السلام )
در ((كبريت احمر)) بيرجندى در كتاب ((فضائل السادات )) از شاذان بن جبرئيل از ام سلمه روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: جمع نمى شوند جمعى كه ذكر كنند فضائل اميرالمومنين (عليه السلام ) را مگر اينكه ملائكه نازل مى شوند اطراف آن جماعت را مى گيرند تا متفرق شوند و چون به آسمان عروج نمودند ملائكه آسمان مى گويند: از شما بوئى استشمام مى كنيم كه بهترين بوها است ! مى گويند: در نزد قومى نشستيم كه ذكر مى كردند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او، از بوهاى آنها معطر شديم ! ملائكه آسمان مى گويند: ما را ببريد. ما هم نيز با ايشان بنشينيم ، آنها به ملائكه مى گويند: آنها متفرق شدند و به منزلهاى خود رفتند، مى گويند: ما را ببريد تا از آن مكان معطر شويم !
مثل آن را ((منتخب طريحى )) در مجالى ذكر و مراثى اهل بيت آورده است . مخفى نماند بوى بهشت آن قدر معطر است كه اگر حورالعين از گيسوى خود چيزى به اين عالم بگشايد اهل اين عالم طاقت نياورند و از بوى خوش آن هلاك شوند!
در ((عدة الداعى ))، قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): لو ان ثوبا من ثياب اءهل الجنة اءلقى الى اءهل الدنيا لم تحمله اءبصارهم و اماتوا من شهوة النظر اليه فاذا كان هذا حال الثوب فما ظنك بلابسه . و من هذا قول اميرالمومنين (عليه السلام ) لو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك من نعيمها لزهقت نفسك و لتحملت من مجلسى هذا الى مجاورة اءهل القبور استعجالا لها و شوقا اليها و هذه المبالغة حاصلة من الوصف فكيف المشاهدة .
و قدر ورد عنهم (عليهم السلام ): كل شى ء من الدنيا سماعه اءعظم من عيانه و كل شى ء من الاخرة عيانه اعظم من سماعه . قال الله تعالى : (و اذا راءيت ثم راءيت نعيما و ملكا كبيرا)(553) و فى الوحى القديم : ((اعددت لعبادى ما لا عين راءت و لا اءذن سمعت و لا خطر على قلب بشر يا هذا ان تاقت نفسك الى هذا النعيم فاترك الدنيا فان ترك الدنيا مهر الاخرة و انما مثل الدنيا و الاخرة كالضرتين .(554)

در ((عدة الداعى )) ابن فهد حلى است رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده : اگر جامه اى از جامه هاى اهل بهشت آويخته شود به سوى اهل دنيا چشمهاى اله دنيا را قدرت ديدارش نيست و از شوق نظر به آن مى ميرند. وقتى حال جامه اهل بهشت چنين باشد كه نتوان ديد پس چگونه است نظر كردن به خود اهل بهشت ! و فرمايش اميرالمومنين (عليه السلام ) هم به همين معنى اشاره مى فرمايد: اگر چشم دل را بگشائى و ببينى آنچه را كه خدايت برايت وصف فرموده از نعمتهاى بهشت هر آينه قالب تهى مى كنى و از همى مجلس بر مى خيزى و همنشينى با اهل قبور را اختيار مى كنى ؛ براى اينكه زودتر برسى به آن نعمتها؛ اين حال تصور مبالغه است چه رسد به ديدن و مشاهده !
و از معصومين (عليهم السلام ) رسيده : هر چيزى از دنيا شنيدنش بزرگ تر است در مرحله تصور از ديدنش از نزديك بخلاف نعمت هاى آخرت كه ديدنش بزرگ تر است از شنيدنش ؛ خدا مى فرمايد: وقتى در آخرت ديدى نعمتها را خواهى يافت چه نعيمها و مملكت بزرگ .
و در وحى قديم است كه فرمود: براى بندگان نعمتهائى مهيا كرديم كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به دل هيچ بشرى خطور نكرده . اين در صورتى كه براى رسيدن به اين نعمتها ترك دنيا كنى به علت اينكه ترك دنيا مهر و صداق آخرت است و بدان مثل دنيا و آخرت مثل دو هوو است كه باهم جمع نمى شوند.
مهمانى اهل بهشت
و در ((لقاء الله )) مرحوم حاج ميرزا جواد آقا - طاب ثراه - مرقوم است در روايت مهمانى اهل بهشت خبرى كه وارد شده است بعد از قرآن خواندن استدعاى استماع كلام حضرت پروردگار را مى نمايند به آنها تفضل مى شود و از استماع مدتهاى مديده بيهوش مى شوند. بعد كه به هوش مى آيند استدعاى زيارت جمال حضرت جميل تعالى را مى نمايند، نورى تجلى مى نمايد كه از تجلى آن نور بيهوش مى افتند.(555)
فى تفسير ((اهدنا الصراط المستقيم
فى ((مجموعة ورام )) قال جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام ): قوله تعالى (اهدنا الصراط المستقيم ) يقول ارشدنا الصراط المستقيم ارشدنا للزوم الطريق المودى الى محبتك و المبلغ جنتك و المانع من اءن نتبع اءهوائنا فنعطب اءو ناءخذ بارائنا فيها فنهلك ثم قال (عليه السلام ): فان من اتبع هواه و اءعجب براءيه كان كرجل سمعت اعناء(556) العامة تعظمه و تصفه فاءحببت لقائه من حيث لا يعرفنى فاعرف مقداره و محله فراءيته فى موضع قد اءحدق به خلق من اعناء العامة فوقفت منتبذا(557) عنهم مغشيا بلثام (558) انظر اليه و اليهم فما يزال يراوغهم (559) حتى خالف طريقهم و خالفهم و لم يقر(560) فتفرقت العوام عنه لحوائجهم و تبعته اقتفى (561) اثره فلم يلبث ان مر بخباز فتغفله (562) فاءخذ من دكانه رغيفين مسارقة (563) (فعجبت منه ) ثم قلت فى نفسى لعله معاملة (564) ثم مر بعد بصاحب رمان فما زال به حتى تغفله و اءخذ من عنده رمانتين مسارقة فعجب منه ثم قلت فى نفسى لعله معاملة ثم اءقول فما حاجته اذا الى المسارقة ثم لم اءزل اتبعه حتى مر بمريض فوضع الرغيفين و الرمانتين بين يديه و مشى تبعته حتى استقر فى بقعة من صحراء فقلت له يا عبدالله لقد سمعت بك فاءحببت لقاءك فلقيتك لكنى راءيت منك ما اشتغل قلبى و انى سائلك عنه ليزول به شغل قلبى قال : و ما هو؟ قلت : راءيتك مررت بخباز و سرقت منه رغيفين ثم بصاحب رمان و سرقت منه رمانتين . قال : فقال لى قبل كل شى ء حدثنى من اءنت ؟ قل : رجل من ولد آدم من اءمة محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ). قال : حدثنى من اءنت ؟ قلت : رجل من اءهل بيت رسول الله قال اءين بلدك ؟ قلت : المدينة . قال : لعلك جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن اءبى طالب (عليه السلام )؟ قلت : بلى فقال لى : فما ينفعك شرف اءصلك مع جهلك بما شرفت به و تركك علم جدك و اءبيك لئلا تنكر ما تحب اءن يحمد به غيرك و يمدح فاعله قلت : و ما هو؟ قال : القرآن كتاب الله ! قلت : و ما الذى جهلت منه ؟ قال : قول الله عزوجل (من جاء بالحسنة فله عشر اءمثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها)(565) و انى لما سرقت الرغيفين كانت سيئتين و لما سرقت الرمانتين كانت سيئتين فهذه اربع سيئات . فلما تصدقت بكل واحدة مننهما كانت اربعين حسنة فانقص من اربعين حسنة اربع سيئات يبقى ست و ثلاثون !؟ قلت : ثكلتك اءمك اءنت الجاهل بكتاب الله . اءما سمعت الله عزوجل يقول : (انما يتقبل الله من المتقين )(566) انك لما سرقت رغيفى كانت سيئتين و لما سرقت الرمانتين كانت سيئتين فلما دفعتهما الى غير صاحبهما بغير امر صاحبهما كنت انما قد اءضفت اءربع سيئات الى اءربع سيئات و لم تصف اءربعين حسنة الى اءربع سيئات فجعل يلاحظنى فانصرفت و تركته .(567)
(ترجمه : در ((مجموعه ورام )) ابن ابى فراس در تفسير آيه مباركه اهدنا الصراط المستقيم از امام ششم جعفر بن محمد (عليهما السلام ) نقل مى كند كه فرمود: يعنى راهنمائى فرما ما را به راه راست و توفيق مرحمت فرما به ملازمت حق كه كشاننده باشد ما را به محبت و دوستى تو و رساننده باشد ما را به بهشت عنبر سرشت و حفظ كننده باشد ما را از پيروى كردن ميل و هواى نفس كه در نتيجه پيروى نفس انسان به هلاكت مى افتد يا اينكه در اثر عمل كردن به اراده و ميل خود هلاك مى شود پس از آن براى اينكه بيشتر انسان را توجه دهد به عواقب وخيمه پيروى هوى و خواهش نفس و خودپسندى حكايتى بيان مى فرمايد به اين مضمون . مى فرمايد: