گنجينه اخلاق «جامع الدرر» (جلد دوم)

عارف سالك آيت الله حاج سيد حسين فاطمى (ره )

- ۱۸ -


و در صافى از امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت است عامه كه دزديدند از كتاب خدا عظيم تر و شريف تر آيه را كه بسم الله باشد پس نبايد رزيّه خوانها(430) آن را سرقت كنند اگر چه بعد، يك شعر بخوانند.
چنانكه در روايت كافى است «ذى بال » را حمل فرموده بر هر عظيم و صغير و فرموده :
ينبغى الاتيان بها عند افتتاح كل اءمر عظيم و صغير ليبارك فيه .
يعنى : سزاوار است گفتن بسم الله را در وقت شروع به هر امر بزرگ و كوچك تا آنكه مبارك شود به او.
در توحيد صدوق و تفسير امام (عليه السلام ) روايت است كه مى فرمايد:
من تركها من شيعتنا امتحنه الله بمكروه لينبهه على الشكر و الثناء و يمحق عنه وصمة تقصيره عند تركه .(431)
يعنى : از شيعيان ما كسى كه ترك كند بسم الله را، خداوند او را امتحان مى كند به مكروهى تا آنكه متنبه كند او را بر شكر و ثناء و خدا برطرف نمايد از او نقص تقصيرش را.
و در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه :
مالهم ؟ قاتلهم الله عمدوا الى اءعظم آية فى كتاب الله فزعموا اءنها بدعة اذا اءظهروها(432)
يعنى : چه شده است آنها را؟ خدا بكشد ايشان را. مى پوشند بزرگتر آيه از كتاب خدا را و گمان مى كنند اگر ظاهر كنند آن را بدعت است .
و قطب راوندى در لب اللباب روايت كرده از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود: ذكر كن خداوند را در نزد هر سنگ و كلوخى و ايجاد كن در عقب هر گناهى ، توبه را و اگر گناه پنهان بوده ، توبه را نيز پنهان دار و خلق را از گناه خود مطلع مساز و اگر آن گناه ظاهر بود، توبه را نيز ظاهر ساز تا بر مردم عدالت تو ظاهر شود.(433)
و در كتاب «اشعثيّات » كه هزار روايت است به يك سند صحيح از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) چنانكه در «اقبال » سيد و در رساله اجازات مفصلا حال آن كتاب را نوشتند براى رفع اشتباه بعض عظماء اصحاب كل كتاب لايبدء فيه بذكر الله فهو اءقطع .
و نيز قطب راوندى در «دعوات » خود روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ببنديد باب معصيت را بر خود به گفتن اعوذبالله و بگشاييد ابواب طاعت را به گفتن بسم الله و فرمود: رد نمى شود دعايى كه اول آن بسم الله گفته شود.(434)
و در «عيون » و «بحارالانوار» روايت است كه : هرگاه حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) در احتجاج بر رشيد مى خواستند كه به آيه اى استشهاد جويند، اول استعاذه مى فرمودند و بعد بسم الله و شروع مى كردند.
و در كتاب جعفر بن محمد بن شريح كه از اجلاء اصحاب حضرت صادق (عليه السلام ) است او و هم پدر او. و سند كتاب او در فهرست شيخ طوسى مذكور است و در غايت اعتبار است . به سندش از امام محمد باقر (عليه السلام ) رواى كرده :
اذا توضاء اءحدكم اءو اءكل اءو شرب اءو لبس ثوبا و كل شى ء يصنع ينبغى اءن يسمى عليه فان هو لم يفعل كان الشيطان فيه شريكا(435)
يعنى : در وقتى كه وضو بگيرد يكى از شما يا بخورد و يا بياشامد يا لباس ‍ بپوشد و هر كارى خواست بكند، سزاوار است بسم الله بگويد وگرنه شيطان با او شريك است .
در اينجا مناسب است در فضائل تسميه و تحميد و صلوات تيمنا و تبركا ذكرى بشود: اول :ولا تكتب بخطك غير شى ء يسرك فى القيامة لو تراه ؛يعنى به خط خود ننويس مگر چيزى را كه در روز قيامت تو را مسرور كند اگر ببينى آن را.
ناگفته نماند كه گفتن تمام اذكار و خواندن آيات و ادعيه و تسميه و استعاذه هنگامى محقق مى شود كه موثر در شخص باشد. نه اينكه بگويد تسميه را و ابدا در ياد خدا نباشد. يا اينكه استعاذه كند ولى هميشه در تحت فرمان شيطان باشد، مثل او مانند كسى است كه در پناه حصار و قلعه باشد و درنده اى از دور قصد او كند و او مكرر بگويند: پناه به اين حصار مى برم از شر اين درنده . و ابدا داخل در قلعه نشود تا آن سبع برسد و او را بدرد و مانند كسى كه دشمن بخواهد او را احاطه كند، او به بزرگى پناه برد. شخص ‍ بزرگ بفرمايد: داخل در حصار من شو تا در امان باشى . و او به زبان بگويد: داخل در حصار توام . ولى با دست خالى به ميان دشمنان رود. اطراف او را گرفته از بين ببرند او را. آن كس كه بسم الله مى گويد و از خداوند استعانت مى جويد و راه هوا و هوس مى پويد، مانند همان پناه برنده به شخص بزرگ است ؛ زيرا كه معبود او شيطان و هوا است ؛ براى اينكه عبادت ، اطاعت و انقياد است نه غير آن ،كما قال الله تعالى «اءفراءيت من اتخذ الهه هواه »(436) و قال «الم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان »(437)(438)مراد در اين دو آيه شريفه جز پيروى هواى نفس و انقياد شيطان نيست ، نه اينكه مراد از عبادت سجده كردن باشد.
و «سمه » در لغت به معنى داغ است . چنانكه سمه سلاطين را بر مواشى و حشم او مى گذارند، تا كسى جرئت نكند آنها را سرقت نمايد. بنابر اين بسم الله اگر از روى حقيقت باشد، داغ خداست و دارنده آن داغ ، از شر راهزنان و شياطين انس و جان در امان خداوند منان مى باشد. به همين خاطر است كه حضرت رضا (عليه السلام ) در تفسير بسم الله فرمود:اءى اءسم نفسى بسمة من سماة الله عزوجل و هو العبودية فافهم و كن فيه صادقا و لا تكن كاذبا فتكون من الهالكين .(439)(440)
يعنى : به گفتن بسم الله داغ و نشان بندگى خدا را بر خود مى زنم از داغهايى كه بر خلق خود زده و او عبوديت است . بفهم و راستگو باش و مباش ‍ دروغگو، پس مى باشى از هلاكت شوندگان .
و توجه به اين مطلب براى اهل منبر اءهم است : در تفسير نيشابورى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه : روز قيامت مى آورند قومى را تا نزديك بهشت ، پس بوى بهشت كه به شامّ آنها رسيد و حور و قصور و نعم آن را مشاهده كردند، خطاب مى رسد كه : برگردانيد ايشان را كه نصيبى از بهشت ندارند ببريد آنها را به آتش . برمى گردانند آنها را به حسرتى كه مافوق ندارد. مى گويند:لو اءدخلتنا النار قبل اءن ترينا ما اءريتنا من ثوابك و ما اءعددت فيها لاوليائك كان اءهون علينا؛
يعنى : خداوندا اگر ما را داخل در آتش مى كردى ، قبل از آنكه به ما نشان دهى بهشت را و آن نعمت هايى كه براى اولياء خود در آنجا مهيا و آماده فرمودى ، براى ما آسان تر بود دخول در آتش . خطاب مى رسد: خواستم حسرت شما زياده شود؛ به علت آنكه وقتى در خلوت بوديد با من مبارزه مى كرديد به گناهان بزرگ ، وقتى در ميان مردم بوديد از خلايق حيا مى كرديد ريا كار و منافق بوديد؛ يعنى ظاهر شما بر خلاف باطن شما بود.اكنت اءهون الناظرين عليكم فاليوم اءذيقكم اءليم عذايى مع ما حرمتكم من نعيم همچنانكه جميع علوم كتب سماويه درباره بسم الله جمع است ، جميع مقامات عبوديت در تحت الصاق به رب به طريق صحيح شرعى است . و آن به خلق و صفات و اخلاق او جل جلاله مندرج است كه :العبودية جوهرة كنهها الربوبية الخ و از آنست كه در تفسير مسطور است كه : فرعون قبل از آنكه دعواى ربوبيت كند، بسم الله بر فوق باب قصر خود نوشته بود. پس چون ادعاى خدايى كرد و حضرت موسى (عليه السلام ) نفرين مى كرد و تقاضاى هلاكت او را مى فرمود، خطاب رسيد يا موسى !لعلك تريد اهلاكه اءنت تنظر الى كفره و اءنا اءنظر اءلى ما كتبه على بابه يعنى اى موسى ! تو هلاك فرعون را مى خواهى و نظر به كفر او دارى و من نظر مى كنم به آنچه بر در خانه خود نوشته . پسر هرگاه كافرى براى نوشتن بسم الله بر در سراى خود از عذاب و هلاك محفوظ ماند، پس هرگاه مومن حقيقت آنرا بر دل نقش كند البته محل نزول رحمت الهيه خواهد شد.(441)
در حكايتى آورده اند كه : سائلى بر در سراى عالى آمد. او را چيزى ندادند. تبرى برداشت و اراده كرد منزل او را خراب كند. سبب پرسيدند. گفت : يا خانه خود را مطابق بخل خود كند يا سخاى خود را فرا خور منزل خود قرار دهد.
حضرت اقدس الهى عم نواله دلقك يعنى مسخره فرعون را غرق نفرمود، به جهت تشبه او به موسى و هارون (عليهم السلام )فكيف بقائل هذه الاية الشريفه فى كل عمره كما فى «الانوار النعمانية ».(442)
و روايت كرده اند كه : حضرت عيسى عبور فرمود به قبرى كه صاحب او را عذاب مى كردند. و پس از مراجعت ديد طبقهاى نور نثار قبر او مى شود. تعجب كرد. وحى رسيد:يا عيسى كان هذا العبد عاصيا و كان قد ترك امراءة حبلى فولدت و ربت ولده حتى كبر فسلمته الى الكتاب فلقنه المعلم بسم الله الرحمن الرحيم فاستحييت من عبدى اءن اعذبه بنارى فى بطن الارض و ولده يذكر اسمى على ظهر الارض يعنى : اى عيسى ! اين بنده گناهكار بود. زن حامله اى داشت زاييد و طفل را تربيت نمود تا بزرگ شد. نزد معلم گذاشتند. معلم به او بسم الله آموخت . از بنده خود حيا مى كنم كه عذاب كنم او را به آتش خود در زير زمين و فرزند او در روى زمين مرا ياد مى كند.(443)
مولف گويد: از روى التماس و عجز عرض مى كنم : اگر مايل نيستيد اطفال شما مانند اين طفل بسم الله بياموزد و شما پس از مرگ نتيجه ببريد، لااقل آلات لهو براى آنها تهيه نكنيد كه فرداى قيامت از شما شاكى باشند طبق احاديث .
عارفى بسم الله نوشت و وصيت كرد كه در كفن او قرار دهند و گفت : روز قيامت مى گويم الهى با من به عنوان كتاب خود معامله كن .
به روايت ابن مسعود كما فى مجمع البيان بسم الله نوزده حرف است و زبانيه جهنم نيز نوزده است خداوند آنها را به اين حروف دفع مى فرمايد. و شبانه روز بيست و چهار ساعت است پنج نماز براى پنج ساعت است و باقى ساعات را اين حروف كفاره ذنوب مى گردند.
و از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت است كه كسى كه كاغذى از زمين بردارد كه در آن بسم الله باشد اجلالالله تعالى از صديقين مقرر گردد و تخفيف عذاب از پدر و مادر او شود، اگر چه كافر باشند.
و نقل كرده اند: كسى به برداشتن كاغذى كه در او بود اين نام مبارك و معطر كردن آن و احترام نمودن آن را به مقامات عاليه در دنيا و آخرت رسيد.
و در كتاب قرآن و دعا در «بحارالانوار» روايت است كه : هر كس قرائت كند آن را با اعتقاد به ولايت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آل طاهرين آن حضرت ، و مطيع و منقاد اءمر ايشان باشد و مومن به ظاهر و باطن قرآن باشد، عطا مى كند خداوند به هر حرفى از آن حسنه اى كه افضل باشد از آنچه در دنياست از اقسام اءموال و خيرات آن . و از براى مستمع قرآنست ثلث آنچه براى قارى است . پس بسيار كنيد از اين خير كثير هر چه كه توانيد، پيش از آنكه از شما فوت شود وقت آن و حسرت آن بر دل بماند.(444)
و در «بحار» از «تفسير امام (عليه السلام ») روايت است كه : خداوند فضيلت داده محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به فاتحة الكتاب بر جميع پيغمبران و عطا نكرده است آن را به احدى قبل از آن حضرت مگر بسم الله آن را به سليمان . و حضرت سليمان آن را افضل از تمام مملكت خود يافت . عرض كرد: يارب ما اءشرفها من كلمات انها لاثر عندى من جميع ممالكى التى وهبتهالى ؛يعنى چه شرافتى است در اين كلمات كه اعظم و اكرم است نزد من از تمام ملكى كه به من عطا فرمودى ؟ جواب رسيد:يا سليمان و كيف لا يكون كذلك ؟چگونه چنين نباشد و حال آنكه هيچ عبد و امه اى نيست كه مرا به آن اسم بخواند مگر اينكه واجب كنم براى او، هزار مقابل آنچه عطا كنم به كسى كه تصدق كند هزار مثل مملكت تو را. يا سليمان ! اين هفت آيه است كه نبخشم آنرا مگر به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) سيد پيغمبران يعنى از بسم الله تا آخر حمد.(445)
و در تحفة الاخوان گويد: حكايتى است كه شيطان فربهى ملاقات كرد شيطان لاغرى را. سبب لاغرى را سوال كرد. گفت : من موكلم بر كسى كه هرگاه داخل منزل خود مى شود، بسم الله مى گويد و در وقت خوردن و تمام اوقات بسم الله مى گويد اين سبب لاغرى من است . شيطان فربه گفت : وليكن مصاحب من آنرا نمى داند پس در اءكل و شرب و جماع و لباس و غيره با او مشاركت مى كنم اين است سبب چاقى من .
و نيز حكايت شده كه : كنيزكى زهر خورانيد به مولاى خود و در او اثر نكرد به علت عادتى كه داشت به گفتن بسم الله در تمام اوقات . از كنيز سوال كرد كه : چه چيز تو را واداشت بر اين عمل ؟ گفت : تو پير شده اى و من شوهر مى خواهم . پس كنيز را آزاد كرد. و نيز آورده اند كه : زنى بود كه در تمام حركات و سكنات خود، بسم الله مى گفت . و شوهرش منافق بود. او را بد مى آمد. وقتى خواست بر زن بهانه جويد و او را آزار كند، پس صره زرى به او داد و گفت : حفظ كن اين را. زن صره را گرفت و بسم الله گفت و آن را در رقعه دوخت و باز بسم الله گفت . شوهرش او را دزديد و از غضبى كه داشت در دريا افكند و آمدن و درب دكان خود نشست . صيادى ماهيى آورد و به او فروخت . و او ماهى را به منزل فرستاد. چون شكم او را خواست بشكافد، به عادت بسم الله گفت . چون شكافت صرة زر را در شكم ماهى يافت و در جاى خود نهاد. شوهرش آمد و آن صره را طلب كرد. آن زن رفت و آورد صره را و در نزد شوهر گذاشت . و چون شوهر آن صره را ديد، به سجده افتاد و گفت :آمنت بالله رب العالمين .(446)
و نيز دارد كه : مردى در مكه دائما روزه دار بود و كسى نمى ديد كه او افطار كند بلكه كاغذى از جيب خود بيرون مى آورد و در آن نظر مى كرد. هنگامى كه براى غسل كردن لباس از تن بيرون كرد، كسى كاغذ را از حبيب او بيرون آورد. ديد در آن نوشته بسم الله الرحمن الرحيم .تعجب نمودند. هاتفى ندا داد:لا تعجبوا فانا بالتسمية اءعطيناه و بالر حمانية رفقناه و بالرحيمية غفرناله .(447)
صاحب جامع الاخبار از عبدالله ابن مسعود روايت مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس كه بگويد بسم الله الرحمان الرحيم بنا كند خداوند از براى او هفتاد هزار قصر از ياقوت سرخ و در هر قصرى باشد هفتاد هزار شهر از لؤ لؤ سفيد و در هر شهرى هفتاد هزار خانه و در هر خانه هفتاد هزار سرير از زبرجد سبز و فوق هر سرير هفتاد هزار فراش ‍ از سُندُس و استبرق و بر آن زوجه باشد از حورالعين كه برطرف راست صورت آن حوريه نوشته باشد محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسول الله و بر طرف چپ صورتش على ولى الله و بر جبين او الحسن و بر ذقنش ‍ الحسين و بر دو لبش بسم الله الرحمان الرحيم . ابن مسعود مى گويد: عرض ‍ كردم يا رسول الله ! لمن هذه الكرامة ؟ قال (صلى الله عليه و آله و سلم ): لمن يقول بالحرمة و التعظيم بسم الله الرحمان الرحيم .(448)
در نوزدهم بحار نيز روايت كرده اند حديث فوق را.
وسعت رزق در مجموعه ورام
عن الصادق (عليه السلام ): من قطع ثوبا جديدا و قراء «انا اءنزلناه فى ليلة القدر» ستا و ثلاثين مرة فاذا بلغ الى قوله تعالى «تنزل الملائكة والروح » اءخذ شيئا من الماء فرش به الثوب رشا خفيفا ثم صلى فيه ركعتين و دعا ربه تعالى و قال فى دعائه «الحمد لله الذى رزقنى ما اءتجمل به فى الناس و اءوارى به عورتى و اءصلى فيه لربى و حمد الله تعالى لم يزل ياءكل فى سعة حتى يبلى ذلك الثوب .
ترجمه : كسى كه جامه جديدى بگيرد و سوره قدر را سى و شش مرتبه بخواند وقتى كه رسيد به «تنزل الملائكة » آب بگيرد و كمى بر او بپاشد و دو ركعت نماز در آن جامه بخواند و در دعايش دعاء مذكور را بخواند و حمد كند خدا را، در وسعت رزق است تا بپوسد و كهنه شود آن جامه .
قضيه مرد عارف و خطاب او به جمادات نزد خدا
شخصى بر عارفى وارد شد و ديد سخن مى گويد و حال آنكه كسى با او نيست جز اينكه مشتى زر در نزد او ريخته و شيشه و شمعى نهاده و دسته اى از نى آتش زده و حال آنكه چراغ مى سوزد. پس مرد، داخل حجره شد. بعد از سلام پرسيد كه : جناب شما با كه تكلم مى كنيد؟ فرمود: با اين اشياء كه مى بينى . عرض كرد: اينها كه جمادند و قابل مخاطبه نيستند. فرمود: تو غافلى زيرا كه همه اشياء ناطقند و گويا، اما به زبان بى زبانى . پس فرمود: از زر پرسيدم كه تو اين عزت از كجا يافتى ؟ جواب گفت : من چون در معدن بودم ، جميع حيوانات مرا لگد مى كردند و ذليل بودم و چون ذلت را اختيار كردم ، خداوند مرا عزيز كرد به طورى كه در نزد همه طبقات عزيزم . در ذيل كريمه و لله العزة و لرسوله (449)فرمود حق تعالى اءنا العزيز و من اءراد العزة فليطع العزيزپس از شيشه پرسيدم : چرا هر جا شربت مرغوبى و روغن محبوبى و جوهر لطيفى است در تو مى ريزند و تو را عزت نموده ، در جاى بلند مى گذارند؟ در جواب گفت : چون ظاهر و باطن من يكى است و طينت من صاف و غل و غش ندارد و با مردم راست مى گويم ؛ يعنى آنچه در دل من است به آنها مى نمايانم .
در اينجا توجه فرماييد به حديث قدسى :
اذا ساوت سريرة المومن علانيته فقد باهى الله بملائكته و يقول هذا عبدى حقا
يعنى : اگر مساوى شد ظاهر و باطن مومن ، خداوند به ملائكه مباهات مى فرمايد و مى گويد: اين بنده من است از روى حقيقت .
پس از شمع پرسيدم كه : چرا تو مى سوزى ؟ جواب داد: من از موم و از زنبور به عمل آمده ام و آنچه مى خورد زنبور از گل و گياه ، آنچه حرام است موم مى شود و هر چه حلال و پاكيزه است عسل مى شود. چون من از حرام به عمل آمدم ، ناچار بايد بسوزم . پس از فتيله سوال كردم : تو كه از جنس موم نيستى پس چرا بايد بسوزى ؟ در جواب گفت : من به جهت مصاحبت با ناجنس مى سوزم كه يك دم با او رفاقت كردم ، حقير و ذليل گرديدم . مى گويد: پس از نى سوال كردم تو چرا مى سوزى ؟ گفت : به جهت ادعاى دروغى كه از من مى بينند مى گويند: اى كذاب تو مى گويى : من نيم . پس اين شاخ و برگ چيست از تو كه جلب نظر مى كند؟ كسى كه اظهار هستى مى كند دعوى نيستى او دروغ است «يقولون بافهواههم ما ليس فى قلوبهم (450)» «لم تقولون ما لا تفعلون (451)»
حكايت سيد ابوالحسن طاهر و مرد خراسانى
در تحفة الازهار مذكور است كه سيد ابوالحسن طاهر بن الحسين ، مردى بوده عالم و فاضل و كامل و زاهد و با ورع و تقوا و صلاح ، جليل القدر و عظيم الشاءن و بلند همت . او با مردى خراسانى دوستى و رفاقت داشت . مرد خراسانى همه ساله به حج مى رفت و در مدينه قبر پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را زيارت مى كرد و دويست اشرفى مخصوصا براى سيد به همراه مى آورد و چون بر سيد وارد مى شد تقديم مى كرد و اين مبلغ معين بود همه ساله براى سيد تا اينكه يكى از منافقين مومن نما - كه امروزه زياد از حد و اندازه يافت مى شوند - به نزد خراسانى رفت و گفت : مالت را ضايع مى كنى و صرف مى نمايى در غير محلش ؛ زيرا كه طاهر آنرا در غير طاعات خدا و رسول مصرف مى كند. و چندان چون شيطان خراسانى را وسوسه كرد تا او را از دادن آن وجوه به سيد منصرف كرد و به ملاقات او نرفت و مال را به ديگرى داد و همچنين سال دوم . و چون در سال سوم اراده حج كرد، قبل از حركت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در خواب ديد كه به او فرمود: فلانى واى بر تو در حق فرزندم ، قبول كردى سخن دشمنان او را و قطع نمود صله او را. قطع مكن صله او را و بده به او آنچه فوت شده از او تا تو را توانايى هست . پس از خواب برخاست . مسرور و خوشحال بود از خوابى كه ديده بود. تهيه سفر حج كرده علاوه ششصد اشرفى براى سيد برداشت با مقدارى هدايا. چون از حج فارغ شد و به مدينه رفت پس از زيارت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خدمت سيد رفت . در مجلسى كه سادات و فضلاء و اشراف جمع بودند دست و پاى طاهر را بوسيد و نشست . پس سيد ابتداء به سخن فرمود و گفت : فلانى شنيدى در حق من سخن دشمنان مرا تا جدم پيغمبر را در خواب ديدى و امر فرمود تو را برساندن ششصد اشرفى كه قطع كرده بودى در طول سه سال به علاوه هدايايى و اگر امر نمى كرد تو را نمى آوردى و آن را در بلد خود از مال خود جدا كردى . سوگند مى دهم تو را كه غير از اين بوده ؟ خراسانى عرض كرد: همينطور است والله اى فرزند رسول خدا كسى جز خداى تعالى آگاه نبود. طاهر فرمود: در نظر من بود خبر تو در سال اول و دوم و سوم . دل تنگ شدم پس ديدم جدم رسول خدا را كه فرمود به من : غم مخور كه براى خواطر تو رفتم نزد فلانى و امر كردم او را كه بدهد به تو آنچه فوت شده و تا مى تواند از تو قطع نكند. پس حمد كردم خداى عزوجل را و شكر نمودم نعمت و احسان حق را چون تو را ديدم ، دانستم كه نياورده ترا مگر براى آنچه در خواب ديدم . پس خراسانى دگر بار برخاست و دست و پاى سيد طاهر را بوسيد و التماس نمود كه از او درگذرد به واسطه اينكه گوش ‍ داده به سخن دشمن در حق سيد و مال و هدايا را تسليم سيد كرده و او را از خود راضى و خشنود نمود.
در نيت قربت و غير آن
مرحوم فيض رحمة الله عليه در باب نيت ، راجع به استعمال عطر سه قسم ذكر فرموده كه خلاصه آن اينست :
قسم اول كسى كه عطر بزند قربة الى الله و براى پيروى از سنت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، محشور مى شود در حالى كه بوى او بهتر است از بوى مُشك .
قسم دوم براى تفاخر به اقران و هواى نفس يا جلب توجه زنهاى نامحرم ، محشور مى شود و بوى او بدتر است از مردار.
قسم سوم فقط براى لذت بردن از بوى خوش ، عطر مى زند. اين كس در آخرت عذاب نمى شود لكن از او سوال مى شود و از نعمتهاى بهشت او كم مى شود.(452)
چنانكه ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب » روايت كرده كه صديقه طاهره عليها السلام از پدر بزرگوار خود انگشترى خواست . آنجناب فرمود: چون نماز شب كردى از خدا بخواه حاجتت برآورده شود. پس آن مخدره چنان كرد. هاتفى گفت : آنچه طلب كردى در زير مصلاى تو است . چون نظر فرمود، انگشترى از ياقوت ديد كه تمام دنيا در قيمت با او برابرى نمى كند. پس در انگشت كرد و فرحناك شد. چون به خواب رفت ، خود را در بهشت ديد. سه قصر مشاهده كرد كه در بهشت مانند آنها نديده بود. سوال فرمود: اين سه قصر از آن كيست ؟ گفتند: از فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . چون داخل يكى از آنها شد، تختى ديد كه سه پايه دارد. پرسيد: چرا اين تخت يك پايه كم دارد؟ گفتند: صاحبش انگشترى از خدا خواست به عوض آن يك پايه از اين تخت برداشته شد. چون از خواب برخاست ، صبح شرفياب خدمت پدر بزرگوار شد و قضيه خواب را عرضه داشت .
حضرت فرمود:
معاشر آل عبدالمطلب ليس لكم الدنيا انما لكم الاخرة و ميعادكم الجنة ما تصنعون باالدنيا فانها زائلة غرارة .
يعنى : شما آل عبدالمطلب را چكار به دنيا؟ آخرت براى شماست وعده گاه شما بهشت است آنگاه فاطمه انگشتر را به جاى خود گذاشت . آن تخت را در خواب با قوائم اربعه يافت .(453)