گزيده عين الحياة در اخلاق

علامه محمد باقر مجلسى

- ۲ -


و باز صاحب كشاف از عايشه روايت كرده است كه روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم بيرون آمد، و عبائى پوشيده بود از موى سياه ، پس حضرت امام حسن آمد او را داخل عبا كرد، بعد از آن حضرت امام حسين آمد او را داخل عبا كرد، پس حضرت فاطمه و على بن ابى طالب آمدند هر دو را داخل عبا كرد و اين آيه را خواند (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) . بعد از آن صاحب كشاف گفته است : اگر گويى كه چرا اين جماعت را در مباهله داخل كرد؟ جواب مى گويم : براى آن كه اين دلالت بر حقيت و اعتماد داخل كرد؟ جواب مى گويم : براى آن كه اين دلالت بر حقيت و اعتماد بر راستى او بيش تر مى كرد از آن كه ديگران را داخل كند؛ زيرا كه عزيزترين خلق را نزد خود، و پاره هاى جگر خود، و محبوب ترين مردم را نزد خود، در معرض مباهله و نفرين در آورد، و اكتفا بر خود نكرده به تنهايى ، چه بسيار است كه آدمى خود را هلاكت مى دهد و اين قسم اعزه (13) را حفظ مى كند.

و در موطاء مالك كه امام اهل سنت است روايت شده است از انس كه چون آيه تطهير نازل شد، قريب به شش ماه رسول خدا در هنگام رفتن به نماز صبح بر در خانه فاطمه مى گفت : الصلاة اءهل البيت (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا).

واعلم يا اءباذر ان الله عز و جل جعل اءهل بيتى فى امتى كسفينة نوح من ركبها نجا، و من رغب عنها غرق ، و مثل باب حطة فى بنى اسرائيل ، من دخله كان آمنا.

و بدان اى ابوذر كه خداوند عالميان اهل بيت مرا در ميان امت من از باب كشتى نوح گردانيده ، كه هر كه سوار آن كشتى شد نجات يافت ، و هر كه نخواست آن را و داخل آن كشتى نشد غرق شد، هم چنين اهل بيت من هر كه در كشتى ولايت و محبت و متابعت ايشان مى نشيند، از گرداب فتنه و كفر و ضلالت نجات مى يابد، و هر كه از جانب ايشان به سوى ديگر ميل مى كند در درياى شقاوت غرق مى شود، و اهل بيت من در اين امت مانند در حطه اند كه در بنى اسرائيل بود، كه خدا امر فرمود داخل آن در شوند، و هر كه داخل آن در شد از عذاب خدا در دنيا و عقبى ايمن شد، و هم چنين در اين امت هر كه چنگ در دامان متابعت ايشان مى زند، و از راه پيروى و متابعت ايشان خدا را طلب مى كند. از جمله ايمنان است ، والا طعمه شيطان و مستحق عذاب و خذلان است .

بدان كه خداوند عالميان امر فرمود بنى اسرائيل را كه (ادخلو الباب سجدا وقولوا حطة نغفر لكم خطاياكم) (14) و جمعى از مفسرين گفته اند: مراد از در حطه در قريه بيت المقدس است ، يعنى : در آييد به يكى از درهاى قريه بيت المقدس از روى خضوع و شكستگى ، يا چون در كوچك است خم شويد و به ركوع داخل شويد، يا بعد از داخل شدن سجده كنيد و استغفار كنيد، و بگوئيد خداوندا از گناهان ما بگذر تا بيامرزيم گناهان شما را.

و بعضى گفته اند: در قريه اريحا مراد است ، و جمعى از محققين اعتقاد اين است كه مراد در آن قبه اى است كه در تيه براى قبله ايشان مقرر كرده بودند، و رو به آن نماز مى كردند، پس بعضى ابا كردند، و درهاى ديگر داخل شدند، يا داخل نشدند، و بعضى كه از آن در داخل شدند آن عبارت كه استغفار ايشان بود تغيير دادند، و به جاى حط، حنطه گفتند و گندم طلبيدند، پس خدا طاعونى بر ايشان گماشت كه در يك ساعت بيست و چهار هزار كس ايشان بمردند.

و بدان كه مضمون اين دو تشبيه بليغ كه در اين حديث وارد شده است در احاديث سنى و شيعه متواتر است ، و دلالت بر اين مى كند كه در هر باب تسليم و انقياد اهل بيت بايد نمود، و پا از جاده متابعت ايشان به در نبايد گذاشت ، و به همين اكتفا نبايد كرد كه نام شيعه بر خود گذارند، و در اعمال و اعتقادات از طريقه ايشان به در روند، بلكه ايشان وسيله ميان خلق و خدا، و هدايت از غير ايشان حاصل نمى شود.

يا اباذر احفظ ما اءوصيك به تكن سعيدا فى الدنيا و الآخرة .

يا اءباذر نعمتان مغبون فيهما كثير من الناس : الصحة ، و الفراغ .

يا اءباذر اغتنم خمسا قبل خمس : شبابك قبل هرمك ، و صحتك قبل سقمك ، و غناك قبل فقرك ، و فراغك قبل قبل شغلك ، و حياتك قبل موتك .

يا اءباذر اياك و التسويف باءملك ، فانك بيومك ، ولسك بما بعده ، فان يكن غدا لك ، لم تندم على ما فرطت فى اليوم .

يا اءباذر كم من مستقبل يوما لا يستكمله ، و منتظر غدا لا يبلغه .

يا اءباذر لو نظرت الى الاءجل و مسيره ، لاءبغضت الاءمل و غروره .

يا اءباذر كن كاءنك فى الدنيا غريب ، اءوكعا بر سبيل ، و عد نفسك من اءصحاب القبور.

يا اءباذر اذا اءصبحت فلا تحدث نفسك بالمساء، و اذا اءمسيت فلا تحدث نفسك بالصباح ، وخذ من صحتك قبل سقمك ، و من حياتك قيبل موتك ، لا تدرى ما اسمك غدا.

يا اءباذر اياك اءن تدركك الصرعة عند الغرة ، فلا تمكن من الرجعة ، و لا يحمدك من خلفت بما تركت ، و لا يعذرك من تقدم عليه بما اشتغلت به .

يا اءباذر ما راءيت كالنار نام هاربها، و لا مثل الجنة نام طالبها.

يا اءباذر كن على عمرك اءشح على درهمك و دينارك .

يا اءباذر هل ينتظر آحدكم الا غنى مطغيا، اءو فقرا منسيا، اءو مرضا مفسدا، اءو هرما مفنيا اءو موتا مجهزا، اءو الدجال فانه شر غائب ، اءو الساعة ينتظر، و الساعة اءدمى و اءمر.

اى ابوذر حفظ كن آن چه من تو را به آن وصيت مى كنم ، و عمل نما تا سعادتمند گردى در دنيا و آخرت .

اى ابوذر دو نعمت است ، كه غبن دارند (15) در آن دو نعمت بسيارى از مردم : يكى صحت بدن و اعضاء و جوارح ، و يكى فراغ و فرصت و مجال ، يعنى در اين دو نعمت فريب مى خورند، و غنيمت نمى شمارند، و مى گذارند كه از دستشان مى رود، و بعد از آن حسرت مى خورند و فايده ندارد، و در احاديث مفتوح به فا وارد شده است ، يعنى باعث فتنه ايشان است ، و ايشان را از خدا غافل مى گرداند.

اى ابوذر غنيمت شمار و قدر بدان پنج چيز را پيش از پنج چيز جوانى را پيش از پيرى ، كه چون پير شدى بندگى نمى توانى كرد، و حسرت خواهى برد، و غنيمت دان تندرستى را پيش از بيمارى ، كه چون بيمار شوى عبادت نمى توانى كرد، چنان چه در صحت مى توانى كرد، و قدر بدان توانگرى را پيش از آن كه فقير شوى ، و آن چه خواهى در راه خدا نتوانى داد، و حسرت توانگرى را برى ، يا به علت فقر از عبادت بازمانى ، و غنيمت دان فارغ بودن را پيش از آن كه مشغول شوى به كارهايى كه فرصت عبادت نداشته باشى ، و مغتنم دان زندگى را پيش از مرگ ، كه بعد از مرگ هيچ چاره نتوانى كرد.

اى ابوذر زينهار كه تاءخير كارهاى خير مكن به طول و امل و آرزوها، كه بعد از اين خواهم كرد؛ به درستى كه اين روزها كه در دست تو است همين را دارى ، و بعد از اين را نمى دانى كه خواهى داشت ، پس امروز را صرف كار خود كن ، كه اگر فردا زنده باشى در فردا هم چنان باشى كه امروز بودى .

و اگر فردا از عمر تو نباشد نادم و پشيمان نباشى كه چرا امروز را ضايع كردى ، و حال آن كه آخر عمر تو بود.

اى ابوذر چه بسيار كسى كه روزى در پيش داشته باشد، و آن روز را تمام نكرده بميرد، و چه بسيار كسى كه انتظار فردا برد و به او نرسد.

اى ابوذر اگر ببينى اجل خود و تندى رفتار آن را كه چه زود مى آيد، و عمر به سرعت مى گذرد هر آينه دشمن خواهى داشت آرزوهاى دور و دراز خود را، و فريب آن نخواهى خورد.

اى ابوذر در دنيا مانند غريبى باش كه به غربتى در آيد، و آن را وطن خود نشمارد، و يا مسافرى كه در منزلى فرود آيد، و قصد اقامت ننمايد، و خود را از اصحاب قبور بشمار، و قبر را منزل خوددان ، و در تعمير و آبادانى آن همت بگمار.

اى ابوذر چون صبح كنى در خاطر خود فكر شام را راه مده ، و شام را از عمر خود حساب مكن ، و چون شام كنى خيال صبح و انديشه آن را در خاطر مگذران ، و از صحت خود توشه بگير پيش از بيمارى ، و از زندگى بهره بردار پيش از مردن كه نمى دانى فردا چه نام خواهى داشت ، نام زندگانى خواهى داشت يا نام مردگان ، يا آن كه در روز قيامت نمى دانى كه نام سعدا خواهى داشت يا نام اشقيا.

اى ابوذر بينديش مبادا كه از پا در آيى و بميرى رد هنگام غفلت در جميع دنيا، پس تو را رخصت برگشتن نباشد كه كار خود درست كنى ، و وارث تو تو را مدح نكند به آن چه از براى او گذاشته اى ، و آن خداوندى كه به نزد او رفته اى تو را معذور ندارد در آن چيزهايى كه مشغول آنها شده اى ، و بندگى او را براى آنها ترك كرده اى .

اى ابوذر نديدم چون آتش جهنم چيزى را كه گريزنده از آن خواب كند و غافل باشد، زيرا كسى كه از امر سهل خايف و گريزان است از خوف آن خواب نمى كند، و آتش جهنم با آن عظمت جمعى كه دعواى خوف از آن مى كنند به خواب مى روند، بلكه هميشه در خوابند، و نديدم مثل بهشت چيزى را كه طلب كنند، و خواهان آن خواب كند، زيرا كه مردم از براى لذتهاى سهل دنياى فانى خواب را بر خود حرام مى كنند، و سعى در تحصيل آن مى نمايند، و طالبان بهشت ابدى و نعيم نامتناهى پيوسته در خوابند.

اى ابوذر قدر عمر را بدان ، و بر عمر خود بخيل تر باش كه ضايع نشود از دينار و درهم .

اى ابوذر هر يك از شما يكى از چند چيز را انتظار مى بريد و در پيش داريد: يا توانگرى به هم رسانيد و طاغى شويد، و به سبب آن از سعادت ابد محروم شويد، يا فقر و بى چيزى كه به سبب آن خدا را فراموش كنيد، يا بيمارى كه شما را فاسد گرداند و از اصلاح باز دارد، يا پيرى كه شما را از كار بيندازد، يا مرگى كه به سرعت در رسد و مهلت ندهد، يا فتنه دجال كه شرى است غايب و مى رسد، يا قيامت بر پا شود و قيامت از همه چيز عظيم تر و تلخ ‌تر است .

توضيح اين كلمات طريفه و مواعظ شريفه را در ضمن سه مقصد بيان مى نمايد.

مقصد اول : در احتراز از طول امل

بدان كه مفاد اين نصايح شافيه ، اهتمام در عمل ، و احتراز از طول امل است ، و طول امل از امهات صفات ذميمه است ، و مورث چهار خصلت است :

اول : كسل و ترك طاعت ، زيرا كه شيطان او را از اين راه فريب مى دهد، كه فرصت بسيار است و عمر دراز است ، و در هنگام پيرى عبادت مى توان كرد، ايام جوانى را صرف عيش و طرب مى بايد كرد.

دوم : آن كه باعث ترك توبه مى شود، و تاءخير مى كند توبه را به گمان اين كه مهلت خواهد يافت ، تا مرگ به ناگاه او را بگيرد و مهلت ندهد.

سوم : آن كه باعث حرص بر جمع مال ، و تحصيل امور لازمه آن مى شود، براى آن كه چون گمان عمر بسيار به خود دارد، به اندازه آن تحصيل مايحتاج خود مى كند، چون اعتماد بر خداوند خود ندارد، و نمى داند كه اگر خدا خواهد او را زود فقير مى كند، و آن چه تحصيل كرده است به كار او نمى آيد. و اگر خدا مصلحت داند اگر به كار خدا باشد خدا او را توانگر مى كند.

چهارم : آن كه باعث قساوت قلب و فراموشى آخرت مى گردد، و اين صفات ذميمه مايه شقاوت ابدى است .

چنان چه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به اسانيد معتبره منقول است كه خصلتى كه از آن بيش تر بر شما مى ترسم دو خصلت است ، يكى متابعت خواهشهاى نفس كردن ، و يكى طول امل ، اما متابعت هواى نفسانى پس آدمى را از قبول حق و متابعت آن منع مى كند و باز مى دارد، و اما طول امل پس موجب فراموشى آخرت مى گردد.

و ايضا از آن حضرت منقول است : هر كه املش دراز است عملش نيكو نيست .

و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه صلاح اول اين امت به زهد و يقين است ، و فساد آخر ايشان به بخل و طول امل است . و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه بسيار ياد كنيد مرگ را، و بيرون آمدن از قبرها را، و ايستادن نزد خداوند خود را در مقام حساب ، تا مصيبتهاى دنيا بر شما آسان شود.

و فرمود: هر كه فردا را از عمر خود حساب كند، مصاحبت مرگ را نيكو نكرده است ، و او را نشناخته است .

مقصد دوم : دجال

بدان كه يكى از فتنه هاى آخرالزمان خروج دجال است كه قبل از ظهور حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه خروج خواهد كرد.

و چنان چه در احاديث عامه وارد شده است : او در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم متولد شد، و حضرت به نزد او رفتند و با حضرت سخن گفت ، و حضرت به او تكليف اسلام كرد، و قبول نكرد و گفت : تو به پيغمبرى از من سزاوارتر نيستى ، و هرزه ها گفت : و دعواهاى بزرگ كرد، حضرت به او فرمود: دور شو كه از اجل خود تجاوز نخواهى كرد، و به آرزوى خود نخواهى رسيد و غير آن چه از براى تو مقدر شده است نخواهى يافت .

پس حضرت به اصحابش فرمود: هيچ پيغمبرى مبعوث نشده است مگر اين كه قوم خود را از فتنه دجال حذر فرموده است ، و خدا او را تاءخير فرمود، و در اين امت ظاهر گردانيد، پس اگر دعواى خدايى كند و در نظر شما امر او مشتبه شود، يقين بدانيد كه خداوند شما اعور و يك چشم نيست ، و بيرون خواهد آمد، بر خرى سوار خواهد شد كه ما بين دو گوش الاغ او يك ميل باشد، يعنى ثلث فرسخ ، و با او بهشتى و دوزخى و كوهى از نان و نهرى از آب خواهد بود. و اكثر اتباع او يهودان و زنان و باديه نشينان خواهند بود، و گرد عالم خواهد گشت ، و داخل آفاق زمين خواهد شد. به غير از مكه و مدينه و دو سنگسان مدينه ، كه داخل آنها نمى توان شد.

مقصد سوم : معاد

بدان كه معاد عبارت است : از زنده گردانيده حق تعالى خلايق را در روز قيامت براى مكافات ، و اين معاد ضرورى دين جميع پيغمبران است ، و از راه آيات صريحه قرآنى و اخبار متكثره نبوى و اجماع امت به نحوى به ظهور رسيده كه قابل شك نيست ، و شبهه اى در آن راه ندارد، و انكار كردن آن يا تاءويل كردن كه روح لذتها مى دارد اما به اين بدن بر نمى گردد موجب كفر و زندقه است .

و بر هر مكلف واجب است كه اعتقاد كند و به يقين بداند كه آخر تزلزل در بناى آسمان و زمين راه خواهد يافت ، و آسمانها به امر الهى در نور ديده خواهد شد، و كوهها از يكديگر خواهد پاشيده ، حق تعالى بدنهاى همه را از اجزاى خودشان چنان چه بود خواهد ساخت ، و اعضاى پوسيده از هم پاشيده را جمع خواهد كرد به قدرت كامله خود و حيات خواهد بخشيد، و ارواح خلايق را به بدنها آميزش خواهد داد؛ زيرا كه اين امور ممكن است ، و آيات متكثره و احاديث متواتره از وقوعش خبر داده به نحوى كه اصلا قابل تاءويل نيست .

ايضا بايد دانست كه خصوصيات قيامت ، از صراط و ميزان و سنجيدن نامه هاى اعمال و امثال اين ها، متحقق خواهد گشت ، و بعد از آن حق تعالى به مقتضاى وعده و وعيد خود بهشتى را بهشت جاودان ارزانى خواهد داشت ، با حور و قصور و بساتين (16) و غلمان (17) و غير اين ها از آن چه آدمى به آن لذت مى برد، و دوزخى را به عذاب اليم دوزخ كه مشتمل است بر آتش و مار و عقرب و زقوم (18) و حميم (19) و امثال اين ها از موذيات و مولمات گرفتار خواهد كرد، و جميع اين ها از آيات و احاديث متحقق و ثابت گرديده ، و قابل تاءويل نيست .

و ديگر بايد دانست كه به مقتضاى آيات و احاديث خصوصيات بعد از موت ، از عذاب قبر و سؤ ال منكر و نكير و امثال اين ها حق است ، و نفوس رد زمان بعد از موت و پيش از ظهور روز قيامت كه آن را برزخ گويند موجودند، و در ساعت اول به بدن خود تعلق مى گيرند، و منكر و نكير از ايشان در همين بدن سؤ ال مى كنند، و ضغط (20) و فشار قبر كه اكثر مردگان را مى باشد در همين بدن است .

و بعد از آن ارواح مؤمنان در بدنهاى مثالى در ميان هوا طيران مى كنند، و در بهشت دنيا مى باشند، و از نعمتهاى آن متنعم مى شوند، و گاهى در وادى السلام كه صحراى نجف اشرف است حاضر مى شوند، و بر قبر خود و زيارت كنندگان خود اطلاع دارند، و روح كافران در بدنهاى مثالى معذب مى باشند در وادى برهوت يا غير آن ، ايشان عذاب مى كنند تا هنگامى كه محشور شوند.

و شبهه هاى ملاحده را در اين بابها گوش نبايد كرد، بعد از آن كه مخبر صادق خبر داده ، و راه تاءويل را در هر باب مى بايد بست كه به زودى اين كس را به الحاد مى رساند.

يا اءباذر ان شر الناس عندالله يوم القيامة عالم لا ينتفع بعلمه ، و من طلب علما ليصرف به وجوه الناس اليه لم يجد ريح الجنة .

يا اءباذر من ابتغى العلم ليخدع به الناس ، لم يجد ريح الجنة .

يا اءباذر اذا سئلت عن علم لا تعلمه ، فقل لا اءعلمه ، تنج من تبعته ، و لا تفت الناس بما لا علم لك به تنج من عذاب الله يوم القيامة .

يا اءباذر يطلع قوم من .هل الجنة الى قوم من اءهل النار، فيقولون : ما اءدخلكم النار و قد دخلنا الجنة بفضل تاءديبكم و تعليمكم ؟ فيقولون : انا كنا ناءمر بالخبر و لا نفعله .

اى ابوذر بدترين مردم و پست ترين مردم نزد خداوند عالميان در قيامت عالمى است كه مردم از علم او منتفع نشوند، يا خود از علم خود منتفع نشود، و كسى كه طلب علم كند براى اين كه روى مردم را به سوى خود بگرداند، و مرجع ايشان باشد، بوى بهشت را نشنود.

اى ابوذر كسى كه طلب علم كند براى اين كه مردم را فريب دهد، نيابد بوى بهشت را.

اى ابوذر اگر از تو پرسند از علمى كه ندانى بگو نمى دانم ، تا نجات يابى از گناه آن كه بر خلاف واقع چيزى را بيان كند. و فتوا مده مردم را به چيزى تا نجات يابى از عذاب الهى در روز قيامت .

اى ابوذر مشرف مى شوند و نظر مى كنند جماعتى از اهل بهشت به سوى گروهى از اهل جهنم ، پس از ايشان مى پرسند: چه چيز باعث شد كه شما را به جهنم آوردند؟ و حال آن كه ما به بركت تعليم و تاءديب شما داخل بهشت شده ايم ؟ گويند: ما مردم را به خوبى ها امر مى كرديم و خود به جا نمى آورديم .

توضيح اين فصل :

فضيلت علم و فضل علما

بدان كه علم از اشراف سعادات ، و افضل كمالات است ، و آيات و اخبار در فضيلت آن بسيار است ، و قدرى از آن در اصول و فروع دين واجب عينى اس ، و فضيلت انسان بر جميع مخلوقات به علم است ، و سرمايه جميع كمالات ديگر است .

چنان چه به اسانيد معتبره از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه طلب علم واجب است بر هر مسلمانى ، به درستى كه خداوند عالميان دوست مى دارد طالبان علم را.

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ايها الناس بدانيد كه كمال دين در طلب علم است ، و عمل كردن به آن ، به درستى كه طلب علم بر شما لازم تر است از طلب مال ؛ زيرا كه روزى رد ميان شما قسمت شده است ، و ضامن شده اند آن را از براى شما، و خداوند عادلى قسمت كرده و ضامن شده است ، و البته وفا مى كند به ضمان خود، و علم را نزد اهلش سپرده اند و شما را امر كرده اند كه از ايشان طلب كنيد، پس طلب نماييد تا بيابيد.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: كسى كه علوم دين را ياد نگيرد، خدا در روز قيامت نظر رحمت به سوى او نفرمايد، و اعمال او را قبول نكند.

و فرمود: چون خدا خير بنده اى را خواهد او را دانا مى گرداند در دين خود.

و فرمود كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خيرى نيست رد زندگانى مگر دو كس را: عالمى را كه اطاعت او كنند، يا شنونده اى كه حفظ كند و علم نمايد.

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: عالمى كه مردم به علم او منتفع شوند بهتر است از هفتاد هزار عابد.

اصناف علما و صفات عالمى كه متابعت او مى توان نمود

از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه هر گاه ديديد عالمى را كه دنيا را دوست مى دارد، او را متهم دانيد بر دين خود، و دين خود را به او وامگذاريد، به درستى كه هر كه چيزى را دوست مى دارد آن چيز را جمع مى كند و طلب مى نمايد كه محبوب اوست ، گاه باشد كه دين شما را به دنياى خود ضايع كند، به درستى كه خداوند عالميان وحى فرمود به حضرت داوود كه ميان من و خود واسطه مكن عالمى را كه فريب دنيا خورده باشد، كه تو را از راه محبت من برمى گرداند، به درستى كه ايشان راهزنان بندگان منند كه رو به من دارند، كم تر چيزى كه نسبت به ايشان مى كنم آن است كه شيرينى لذت مناجات خود را از دل ايشان برمى دارم .

و حضرت صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت نموده كه دو صنفند از امت من كه اگر ايشان صالحند جميع امت صالحند، و اگر ايشان فاسدند جميع امت فاسدند، پرسيدند يا رسول الله كيستند؟

فرمود: فقيهان و پادشاهان .

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام : مى خواهيد خبر دهم شما را به كسى كه سزاوار فقيه بودن است ، گفتند: بلى يا اميرالمؤمنين . فرمود: آن كسى است كه مردم را از رحمت الهى نااميد نكند، و از عذاب الهى ايمن نگرداند، و به معصيت خدا رخصت ندهد، و قرآن را ترك نكند براى رغبت به چيزهاى ديگر.

مذمت علم بى عمل

از حضرت صادق عليه السلام منقول است : كسى كه بى بصيرت و علم عمل مى كند مانند كسى است كه بى راهه مى رود، هر چند بيش تر مى رود از راه دورتر مى شود.

و ايضا از آن حضرت منقول است كه حق تعالى قبول نمى فرمايد عملى را مگر با معرفت ، و قبول نمى فرمايد معرفتى را مگر با عمل ، پس كسى كه عارف شد، معرفت او را راهنمايى مى كند به عمل ، و كسى كه عمل من او را معرفت نخواهد بود، يا علم از او مسلوب مى شود، به درستى كه اجزاء ايمان بعضى از بعضى حاصل مى شود و به يكديگر مربوطند.

و ايضا از آن حضرت منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه عمل نمايد به غير علم ، افساد او بيش از اصلاح او خواهد بود.

و اين معنى ظاهر است كه عقل آدمى مستقل نيست در ادراك خصوصيات عباداتى كه موجب نجات است ، و اگر نه ارسال پيغمبران بى فايده خواهد بود، و هر عبادتى را شرايط بسيار هست كه به فوت هر يك از آنها آن عبادت باطل مى شود. پس بدون علم خدا را به نحوى كه فرموده است

بادت نمى توان نمود، و هر گاه راههاى دنيا را بدون قائى و راهنمايى نتوان طى كرد، راه بندگى خدا را كه خطيرترين راههاست ، و در هر گامى چندين چاه و چندين كمين گاه است ، و در هر كمين گاهى چندين هزار از شياطين جن و انس در كمينند، بدون دليلى و راهنمايى نتوان رفت ، و دليل و راهنماى اين راه شرع و اهالى آن است از انبيا و ائمه عليه السلام و علمايى كه از علوم ايشان به خير و شر بينا شده باشند، و طرق نجات و هلاك را دانند.

مذمت فتوا دادن كسى كه اهليت آن نداشته باشد

چنان چه از آيات و اخبار ظاهر مى شود بدترين گناهان كبيره افترا بر خدا و رسول بستن است ، به آن كه حكمى از احكام الهى را كسى كه اهليت فهم آن حكم از آيات و اخبار نداشته باشد بيان كند، بدون آن كه نسبت دهد به كسى كه او اهليت اين امر داشته باشد.

پس اگر كسى خود اهليت اين فهم نداشته باشد اما از عالمى كه او را در اين مرتبه باشد و روايت كند كه از او چنين شنيده ام جايز است ، و به غير اين دو صورت هر چند موافق واقع گفته باشد خطا گفته است و گناه كار است ، و حق سبحانه و تعالى فرمايد: كيست ظالم تر از كسى كه افترا بر خدا بندد به دروغ . و مى فرمايد: آن جماعتى كه افترا بر خدا مى بندند روهاى ايشان سياه خواهد بود در روز قيامت . و آن جماعتى كه حكم به غير ما انزل الله مى كنند در يك آيه كافر فرموده . و در يك آيه ظالم فرموده ، و در يك آيه فاصق فرموده .

و به سند صحيح از عبدالرحمن بن حجاج منقول اس كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: تو را حذر مى نمايم از دو خصلت كه در اين دو خصلت هلاك شده است هر كه هلاك شده است : زينهار كه فتوا ندهى مردم را به راءى خود، و زينهار كه عبادت نكنى خدا را به چيزى كه ندانى رضاى خدا در آن ، يا به دينى كه حقيقت آن را ندانى .

و به سند صحيح از حضرت امام محمد باقر منقول است : هر كه فتوا دهد مردم را به غير علم و هدايتى كه خدا او را كرده باشد، لعنت كنند او را ملائكه رحمت و ملائكه عذاب ، و به ملحق شود گناه آن كسى كه به فتواى او عمل نمايد.

و فرمود: حق الهى بر مردم آن است كه آن چه را دانند بگويند، و آن چه را ندانند توقف نمايند و ساكت شوند.

و حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه عمل به قياس نمايد خود را و ديگران را هلاك مى كند، و هر كه فتوا دهد و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را نداند خود هلاك شده است ، و ديگران را هلاك كرده است .

يا اءباذر ان حقوق الله جل ثناؤ ه اءعظم من اءن يقوم بها العباد، و ان نعمه اءكثر من اءن تحصيها العباد، ولكن اءمسوا تائبين ، و اءصبحوا تائبين .

اى ابوذر حقوق الهى بر بندگان و آن چه از بندگى او بر ايشان لازم است از آن عظيم تر است كه بندگان قيام به آن توانند نمود، و بندگى او را چنان چه سزاوار آن است به جا توانند آورد، به درستى كه نعمت هاى خدا از آن بيش تر است كه بندگان احصاى (21) آنها توانند نمود، پس چون در بندگى و احصاى نعمت و شكر آن آدمى عاجز است ، پس هر صبح و شام توجه كنيد، تا خداوند عالميان از تقصيرات شما بگذرد.

اين فقرا شريفه مشتمل است بر چند خصلت از مكارم خصال .

عدم اغترار به عبادت و اعتراف به عجز

بدان كه بدترين صفات ذميه عجب است ، و عمل خود را خوب دانستن ، و خود را مقصر ندانستن ، و اين از جهل ناشى مى شود؛ زيرا كه اگر كسى در شرايط قبول و كمال عبادت تفكر بكند، و در عيوب خود و پستيها و عجز و نقص خود به ديده بصيرت نظر نمايد، و عظمت معبود خود را شناخته باشد، مى داند كه هيچ عبادت نكرده ، و اعتماد بر غير لطيف معبود خود كه اكرم الاكرمين است نمى توان كرد.

چنان چه منقول است كه حضرت امام موسى عليه السلام به يكى از فرزندان خود فرمود: اى فرزند بر تو باد به جد و اهتمام در عبادت ، و بيرون مبر هرگز نفس خود را از حد تقصير در عبادت و طاعت الهى ، و هميشه خود را در آن درگاه صاحب تقصير بدان ، به درستى كه خدا را عبادت نمى توان كرد به نحوى كه او سزاوار عبادت است .

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام به جابر فرمود: اى جابر خدا هرگز تو را از نقص و تقصير بيرون نبرد، يعنى چنين كند كه هميشه دانى كه مقصر و ناقصى .

و از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه عابدى در بنى اسرائيل چهل سال خدا را عبادت كرد، و بعد از آن قربانى كرد و قربانى او مقبول نشد، و علامت قربانى ايشان آن بود كه آتشى مى آمد و آن را مى سوخت ، چون ديد كه قربانيش مقبول نشد، به نفس ‍ خود خطاب كرد كه تقصير همه از توست ، و ناقص بودن عمل از تقصير و گناه تو است ، پس خدا وحى به سوى او فرستاد كه مذمتى كه نفس خود را كردى و درگاه ما بهتر بود از عبادت چهل ساله تو.

و حضرت امام موسى عليه السلام فرمود: هر عبادتى كه از براى خدا كنى در آن عبادت پيش نفس خود صاحب تقصير باش ، به درستى كه بندگان همه در عملهايى كه مى كنند ميان خود و خدا مقصرند، مگر كسى كه خدا او را معصوم گردانيده باشد.

و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه خدا مى دانست گناه از براى مؤمن از عجب بهتر است ، و اگر نه اين بود نمى گذاشت كه هيچ مؤمنى به گناه مبتلا شود.

و از آن حضرت منقول است كه گاه هست آدمى گناه مى كند، و از آن نادم و پشيمان مى شود، و بعد از آن عمل خيرى مى كند مسرور و خوشحال مى شود، و از آن ندامت و پشيمانى باز مى ماند، پس اگر بر حال اول مى ماند براى او بهتر بود از حالى كه آخر به هم رساندى .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد، و پرسيد كه نماز تو چون است ؟ گفت : كى از نماز من پرسيده است و حال آن كه من سال هاست عبادت مى كنم ، پرسيد گريه و چون است ؟ گفت : آنقدر مى گريم كه از روى من جارى مى شود، آن عالم به عابد گفت : اگر خنده كرده بودى و الحال ترسان بودى بهتر بود از گريه اى كه باعث اعتماد و اعتقاد تو به عبادت شده است ؛ زيرا عبادت كسى كه بر عبادت خود اعتماد داشته باشد بالا نمى رود.

و از اما محمد باقر عليه السلام منقول است كه دو كس داخل مسجد شدند:

يك عابد و ديگرى فاسق ، چون بيرون آمدند عباد، فاسق و فاسق ، نيكوكار شده بود؛ زيرا عابد بر عبادت خود اعتماد كرده بود، و خود را از نيكان مى دانست ، و اين عجب در خاطر او بود، و فاسق در فكر گناه خود بود، و نادم و پشيمان بود، و استغفار مى كرد از گناهان خود.

شكر نعمت

شكر از امهات صفات حميده است ، و ضدش كفران از اصول صفات ذميمه است ، و شكر هر نعمتى موجب مزيد آن نعمت است ، و كفرانش مورث حرمان است ، چنان چه حق تعالى مى فرمايد: اگر شكر نعمت كنيد نعمت را زياد مى كنم ، و اگر كفران نماييد عذاب من شديد و عظيم است .

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه را چهار چيز دادند از چهار چيز محروم نكردند: كسى را كه راه دعا را دادند از اجابت محروم نكردند، و كسى را كه راه استغفار دادن توبه او را قبول كردند، و كسى را كه شكر دادند از زيادتى نعمت محروم ننمودند، و كسى را صبر كرامت كردند از اجر و ثواب محروم نمى نمايند.

و در حديث ديگر فرمود: سه چيز است كه به آنها هيچ ضرر نمى رساند: دعا كردن در هنگام سختيها، و استغفار نزد گناه ، و شكر در وقت نعمت .

و حضرت رسول (ص) فرمود: طعام خورنده شكر كننده ، ثوابش مثل ثواب روزه دارى است كه از براى خدا روزه داشته باشد؛ و صاحب عافيتى كه بر عافيت شكر كند، ثوابش مثل كسى است كه به بلايا مبتلا باشد و صبر كند؛ و مال دارى كه شكر كند در ثواب محرومى است كه قانع باشد.

توبه

بدان كه توبه از جمله نعمتهاى عظمى است كه حق تعالى به اين امت

فرموده است و به بركت پيغمبر آخرالزمان و اهل بيت او صلوات الله عليهم بر اين امت آسان كرده است ؛ زيرا توبه هاى امم سابقه دشوار بود، چنان چه در توبه گوساله پرستى امر شد شمشير بكشند و يكديگر را بكشند تا توبه ايشان مقبول شود، و بر اين امت بر پوشانيدن گناهان و توسعه در توبه ايشان نعمتهاى عظيم فرموده است .

چنان چه از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول (ص) فرمود: چون بنده اراده حسنه مى كند، اگر آن حسنه را نكرد به محض آن نيت خير خدا يك حسنه در نامه عمل او مى نويسد، و اگر به جا آورده ده حسنه در نامه عملش مى نويسد، و چون اراده گناهى مى كند اگر به جا نياورد بر او چيزى نمى نويسند، و اگر به جا آورد تا هفت ساعت او را مهلت مى دهند، و ملك دست راست كه كاتب حسنات است به ملك دست چپ كه كاتب سيئات است مى گويد:

تعجيل مكن و زود منويس ، شايد حسنه اى بكند كه اين گناه را محو كند؛ زيرا خدا مى فرمايد: به درستى كه حسنات سيئات را برطرف مى كند، يا شايد استغفارى بكند كه گناهش آمرزيده شود، پس اگر گفت : (( استغفر الله الذى لااله الا هو عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم الغفور الرحيم ذوالجلال و الاكرام و اءتواب اليه ، )) بر او چيزى نمى نويسد. و اگر هفت ساعت گذشت و حسنه و استغفار هيچ يك نكرد، ملك دست راست به ديگرى مى گويد: بنويس بر اين شقى محروم .

و از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه چون بنده اى توبه نصوح (22) مى كند كه عزم داشته باشد كه ديگر آن گناه را نكند، و تدارك مافات بكند، خدا او را دوست مى دارد، و در دنيا و آخرت بر او ستر مى نمايد، راوى گفت : چگونه بر او ستر مى نمايد؟ فرمود: از خاطر ملكين مى برد آن چه را بر او نوشته اند از گناه ، و وحى مى فرمايد به اعضا و جوارح كه گناهان او را كتمان نمايند، و وحى مى فرمايد به بقعه هاى زمين كه گناهانى كه بر روى شماها كرده است كتمان نماييد، پس چون به مقام حساب مى آيد هيچ چيز بر او گناه گواهى نمى دهند.

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: شادى و فرح و خوشنودى خدا از توبه بنده اش زياده است از فرح شخصى كه در شب تارى راحله (23) و توشه گمشده خود را بيابد.

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: خدا دوست مى دارد بنده اى را كه فريب خورده و گناه كرد، و هر چند كه گناه كند توبه كند، و كسى كه در اصل گناه نكند بهتر است ، و ليكن خدا آن گناه كننده توبه كننده را نيز دوست ميدارد.

و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: خدا وحى نمود به حضرت داوود كه برو به نزد بنده ام دانيال ، و بگو به او مرا معصيت كردى تو را

آمرزيدم ، و ديگر معصيت كردى تو را آمرزيدم ، اگر مرتبه چهارم معصيت كنى تو را نمى آمرزم ، چون داوود آمد و تبليغ رسالت نمود، گفت : اى پيغمبر خدا پيغام خدا را رسانيدى ، پس چون سحر شد دانيال با خداوند خود مناجات كرد كه اى پروردگار من داوود پيغمبر تو رسالتى به سوى من آورد، به عزت و جلالت قسم كه اگر تو مرا نگاه ندارى و حفظ نكنى معصيت خواهم كرد، و ديگر معصيت خواهم كرد.

(( يا اباذر فى ممر الليل و النهار فى آجال منقوصة ، و اءعمال محفوظة ، و الموت ياءتى بغتة ، و من يزرع خيرا يوشك اءن يحصد خيرا، و من يزرع شرا يوشك اءن يحصد ندامة ، و لكل زارع مازرع . ))

اى ابوذر تو در گذرگاه شب و روزى كه بر تو مى گذرند، واز اجل و عمر تو كم مى كنند، و خدا و ملائكه عملهاى تو را حفظ و ثبت مى كنند، و مرگ ناگاه و بى خبر مى رسد، و هركه تخم خير و نيكى در دنيا مى كارد به زودى در آخرت حاصل نيكى و سعادت درو مى كند، و هر كه تخم بدى در اين دنيا مى پاشد عن قريب حاصل ندامت و پشيمانى درو مى كند. و هر زراعت كننده اى مثل آن چه زراعت مى كند مى يابد.

(( يا اءباذر لايسبق بطى ء بحظه ، و لا يدرك حريص مالم يقدرله ، و من اعطى خيرا فالله اءعطاه ، و من وقى شرا فالله وقاه . ))

اين ابوذر كسى كه سستى كند در طلب روزى ، ديگرى بهره او را نمى برد، و كسى كه حريص باشد و بسيار سعى كند در طلب رزق ، زياده از آن چه خدا مقرر كرده است به او نمى رسد، و هركه خيرى به او مى رسد خدا به او عطا فرموده است و بايد از جانب خدا داند. و كسى كه شرى و بدى از او دور مى شود خدا از او دور گردانيده و او را حفظ كره و بايد كه خدا را شكر كند.

بدان كه به مقتضاى آيات و احاديث بسارى روزى عبارت از چيزى چند است كه صاحب حيات به آن منتفع شود، خواه خوردنى باشد، و خواه پوشيدنى ، و خواه غير آن ها، مقدر است از جانب حق سبحانه و تعالى از براى هر كس يك قدرى بر وفق حكمت و مصلحت ، و خلاف است كه آيا حرام روزى مقدر است يا نه . و حق اين است كه خدا از براى هر كس از مصارف حلال روزى مقدر ساخته كه اگر متوجه حرام نشوند به ايشان برسد، و به قدر آن چه از حرام متصرف مى شوند از روزى حلال ايشان باز مى گيرد.

چنان چه به سند صحيح از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول اكرم (ص) در حجة الوداع فرمود: به درستى كه روح الامين در دل من دميده كه هيچ نفسى نمى ميرد تا روزى مقدر خود را تمام صرف نكند، پس از خدا بترسيد و تقوا و پرهيزگارى را پيشه خود كنيد، و اجمال كنيد (24) در طلب روزى ، و بسيار سعى مكنيد، و اگر چيزى از روزى دير به شما برسد شما را باعث نشود كه از راه حرام طلب كنيد، و معصيت خدا را وسيله تحصيل روزى ننماييد؛ به درستى كه خدا روزى را حلال قسمت كرده است ، و حرام قسمت نكرده است ، پس كسى كه تقوا ورزد و گناهان را ترك نمايد، و بر تنگى روزى صبر كند، روزى او از حلال به او مى رسد، و كسى كه پرده ستر الهى را بدرد، و از غير حلال معاش خود را اخذ كند، كسر مى كند خدا از روزى حلال او، و در قيامت حساب از او مى طلبد.

بدان كه احاديث در طلب رزق بسيار است ، و احاديث در دعا كردن براى روزى بسيار است ، و كسى گمان نكند كه چون روزى مقدر است سعى و دعا بى فايده است ؛ زيرا كه بعضى از روزى چنان مقدر شده است كه بى سعى حاصل شود، و بعضى مقدر شده است كه با سعى حاصل شود، و بعضى مقدر شده است كه با دعا به دست آيد، پس آدمى مى بايد موافق فرموده خدا سعى بكند، و مبالغه بسيار در سعى نكند، و سعى را مانع عبادت و بندگى خدا نكند، و با وجود سعى توكل بر خدا داشته باشد.

و بدان از سعى بدون مشيت الهى چيزى حاصل نمى شود، و به زيادتى حرص و سعى كردن و ترك عبادت الهى نمودن چيزى بر مقدر نمى افزايد، و دعا نيز بكند و بداند كه دعا دخيل است ، و از جمله اسباب تقدير روزى است . و اگر نه ترك كردن تجارت و سعى مذموم است ، و احاديث متواتره براين مضمون وارد است .

و ايضا بايد كه روزى را از جانب خدا داند، و جميع خيرات و دفع جميع شرور را از او داند، و اگر خدا كسى را واسطه كند و احسانى به او بكند شكر احسان او بكند، بلكه مى بايد هر كه از خلق به تو نيكى و احسان كند، حق نعمت او را بشناسد، و شكر او را بكند، اما اعتماد بر او نكند، و او را رازق خود نداند، و براى خشنودى او مخالف پروردگار خود نكند، و بداند كه خدا او را واسطه كرده است كه اين روزى به او رسيده است ، و اگر خدا نمى خواست او قادر بر ايصال اين نعمت نبود.

چنان چه از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه حق تعالى روز قيامت به بنده اى از بندگانش فرمايد: آيا شكر كردى فلان شخصى را؟ گويد: نه بلكه تو را شكر كردم ، فرمايد: چون او را شكر نكردى مرا نيز شكر نكردى ، پس حضرت فرمود: شكر كننده ترين شما كسى است كه شكر مردم رابيشت تر كند.