كاوشي نو در اخلاق اسلامي و شئون حكمت عملي
جلد اول

آيت الله العظمي حسين مظاهري
ترجمة حميدرضا آژير

- ۵ -


تكمله
از قرآن و روايات متواتر چنين پيداست كه اعمال به دو مفهوم ديگر نيز تجسم مي يابند:
الف)‌اعمال برخاسته از اقوال و افعال و بلكه افكار ،‌به گونه اي هماهنگ با همين اعمال يا افكار تجسم مي يابند . پس اعمال زشت ،‌به گونه اي زشت تجسم مي يابند و اعمال نيكو‌،به گونه اي نيكو ،‌و آدمي با اعمال خود برانگيخته خواهد شد و اعمال همچنان با انسان خواهد بود . بلكه از اين آيات و روايات چنين پيداست كه همۀ نعمتهاي بهشتي چيزي نيست مگر همان اعمال نيكو و نقمتهاي دوزخ ،‌حتّي آتش نيز عين اعمال ناپسند آدميان است .
ب) اعمال برخاسته از افعال و اقوال ،‌بلكه افكار و ملكه ها تاثير شگرفي درنيكبختي يا نگونبختي دنيوي دارند . حتّي مي توان گفت كه كاميابي و بدبختي دنيوي نيست مگر همين اعمال خير و شر. از آيات و روايت چنين به دست مي آيد كه اعمال پاك يا پلشت در سعادت يا بدبختي فرزندان و حتّي ملّت وجامعه تاثير دارد ،‌و نبايد چنين تصور كرد كه اين با عدالت ناهمسو است ،‌چه ،‌قرآن مي فرمايد :‌
(و لا تزر وازرة‌ وزر اخري .)73‌
و كسي بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد .
زيرا اين آثار وضعي ،‌چونان آتش است و هر كه آن را برفروزد ،‌خويش را به آتش كشيده است .چنان كه اطرافيان خود را نيز خوراك آتش مي كند ،‌اگر چه در ميان آنها كودكي خُرد و بي گناه نيز درخواب باشد . آري ،‌بردوش او ، دو بار خواهد بود ؛ بار سوختن خويشتن و بار سوختن ديگران . انسان بي گناهي كه به آتش ديگري بسوزد پاداش مصيبتي را دريافت كرده است بدون آنكه كاري كرده باشد ،‌و امّا اين سخن پروردگار : (و لاتزرو وازرة‌ وزر اخري .)‌به آخرت مربوط است و با سخن ما پيوندي ندارد .
ما نخست آيات و رواياتي را بيان مي كنيم كه بر تجسّم عمل به مفهوم اوّل دلالت دارد و در پي آن ،‌آيات و رواياتي را مي آوريم كه برتجسّم عمل به مفهوم دوم اشاره دارد. اما از جمله آياتي كه به مفهوم اوّل دلالت دارند آيات زير است :‌
(و ما تقدّموا لانفسكم من خيرٍ‌تجدوه عنداللّه انّ اللّه بما تعملون بصير .)‌74
وآنچه ازخير براي خود ،‌پيشاپيش مي فرستيد ،‌نزد خدا مي يابيد . همانا خدا به آنچه مي¬كنيد بيناست .
(فكيف اذا جمعناهم ليومٍ‌ لاريب فيه و وفّيت كلّ‌ نفسٍ‌ ما كسبت .)‌75
حالشان چگونه خواهد بود در آن روزي كه بي ترديد ،‌همه را گرد آوريم تا پاداش عمل هر كس داده شود .
(‌يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضراً‌ و ما عملت من سوءٍ تودّ لو انّ بينها و بينه امداً‌ بعيداً‌ و يحذّركم اللّه نفسه .)‌76
روزي كه هر كس كارهاي نيك و كارهاي بد خود را در برابر خويش حاضر ببيند ،‌آرزو كند كه اي كاش ميان او و كردار بدش فاصله اي زياد بود . خداوند شما را از خودش مي ترساند .
(‌و ما كان لنبيٍّ‌ان يغّل و من يغلل يأت بما غلّ يوم القيامة ثمّ توفّي كلّ نفسٍ‌ما كسبت و هم لا يظلمون .)‌77
هيچ پيامبري خيانت نكند و هر كه به چيزي خيانت كند ،‌آن را در روز قيامت با خود آورد . سپس جزاي عمل هر كس به تمامي داده خواهد شد و بر كسي ستمي نرود .
(ليجزي اللّه كلّ نفسٍ‌ ما كسبت .)‌78
تا خدا هر كس را برابر عملش كيفر دهد .
(ليحملوا اوزارهم كاملةً‌ يوم القيامة و من اوزار الّذين يضلّونهم بغير علم .)‌79
تا در روز قيامت ،‌همۀ بار گناه خويش و بار گناه كساني را كه به ناداني گمراهشان كرده بودند ،‌بردارند .
(و وجدوا ما عملوا حاضراً‌)‌80
و آنچه را كرده اند حاضر مي يابند .
(و ان كان مثقال حبّةٍ‌ من خردلٍ‌ اتينا بها .)‌81
و اگرعملي به سنگيني يك خردل هم باشد به حسابش مي آوريم .
(من كفر فعليه كفره و من عمل صالحاً‌ فلانفسهم يمهدون .)‌82
كساني كه كافر باشند ،‌كفرشان به زيانشان باشد و آنها كه كاري شايسته كرده باشند ،‌براي خود پاداشي نيكو آماده كرده اند .
(و جعلنا الاغلال في اعناق الّذين كفروا هل يجزون الّا ما كانوا يعملون .)‌83
و ما غلها را برگردن كافران بگذاريم .آيا نه چنين است كه در برابر اعمالشان مجازات مي شوند ؟‌
(و قيل للظّالمين ذوقوا ما كنتم تكسبون .)‌84
و به ستمگران گفته مي شود :‌در برابر آنچه كه انجام داده ايد ،‌عذاب را بچشيد .
(يوم تري المؤمنين و المؤمنات يسعي نورهم بين ايديهم و بايمانهم بشريكم اليوم جنّات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ذلك هو الفوز العظيم .يوم يقول المنافقون و المنافقات للّذين امنوا انظرونا نقتبس من نوركم قيل ارجعوا وراءكم فالتمسوا نوراً‌فضرب بينهم بسورٍ‌له باب باطنه في الرحمة‌و ظاهره من قبله العذاب .)‌85
روزي كه مردان مؤمن و زنان مؤمن را ببيني كه نورشان پيشاپيش و در سمت راستشان مي رود .در آن روز ،‌بشارتشان به بهشتهايي است كه در آن ،‌نهرها روان است و در آن ،‌جاويدخواهيد ماند ،‌و اين كاميابي بزرگي است . روزي كه مردان منافق و زنان منافق به كساني كه ايمان آورده اند مي گويند :‌درنگي كنيد تا از نورتان فروغي گيريم .گويند :‌ به دنيا بازگرديد و از آنجا نور بطلبيد . ميانشان ديواري برآورند كه بر آن ديواردري باشد؛‌درون آن رحمت و بيرون آن عذاب باشد .
(يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللّه و لتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ‌.) 86
اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد . و بايد هركس بنگرد كه براي فردايش چه پيش مي فرستد .
(يوم ينظر المرء ما قدّمت يداه .)87‌
روزي كه آدمي هرچه را پيشاپيش فرستاده است مي نگرد .
(علمت نفس ما احضرت .)‌88
هر كه بداند چه حاضر كرده است .
(علمت نفس ما قدّمت و اخّرت .)‌89
هر كس مي داند چه چيز پيشاپيش فرستاده ،‌و چه چيزبر جاي گذاشته است .
(هل ثوّب الكفّار ما كانوا يفعلون .)‌90
آيا كافران برابر اعمالشان پاداش يافته اند ؟
(يومئذٍ‌يصدر الناس اشتاتاً‌ ليروا اعمالهم . فمن يعمل مثقال ذرّةٍ‌ خيراً‌ يره . و من يعمل مثقال ذرّةٍ‌ شراً‌ يره .)‌91
در آن روز ،‌مردم ،‌پراكنده از قبرها بيرون مي آيند تا اعمالشان را به آنها بنمايانند ،‌پس هر كس به وزن ذرّه اي نيكي كرده باشد ،‌آن را مي بيند و هر كس به وزن ذرّه اي بدي كرده باشد ،‌آن را مي بيند .
اكنون به ذكر روايات مربوط به بحث مي پردازيم :‌
قيس بن عاصم به پيامبر (ص)‌عرض كرد :‌مرا پنده بده . پيامبر (ص) فرمود :‌
" انه لابد لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حي و تدفن معه و انت ميت فان كان كريماً‌ اكرمك و ان كان لئيما أسلمك ،‌ثم لا يحشر الّا معك و لا تبعث الّا معه و لا تسأل الّا عنه ،‌فلا تجعله الّا صالحاً‌،‌فانّه ان صلح أنست به و ان فسد لا تستوحش الّا منه و هو فعلك . 92"
اي قيس !‌ناگزير همنشيني خواهي داشت كه با تو به خاك سپرده خواهد شد ،‌در حالي كه او زنده است و تو با او درحالي كه تو مرده اي به خاك سپرده خواهي شد . پس اگر كريم باشد ،‌تو را گرامي خواهد داشت و اگر فرومايه باشد ،‌تو را تسليم خواهد داشت . او برانگيخته نمي شود ‌،مگر با توو تو برانگيخته نمي شوي ،‌مگر با او . و ا زتو نپرسد مگر پيرامون او . پس او را صالح بگردان كه اگراو صالح باشد بدو اُنس يابي و اگر تباه گردد ،‌جز ازاو وحشت نيابي ،‌و اين همان رفتار توست .
اين پند در ادبيات زير چنين آمده است :
تخيّر خليطا من فعالك انّما قرين الفتي في القبر ما كان يفعل
ولابد بعد الموت من أن تعدّه ليوم ينادي المرء فيه فيُقبل
فان كنت مشغولاً‌ بشي فلا تكن بغير الّذي يرضي به اللّه تشغل
فلن يصحب الانسان من بعد موته و من قبله الّا الّذي كان يعمل
أالا انّما الانسان ضيف لأهله يقيم قليلاً بينهم ثم يرحل 93
آميخته اي از رفتار نيك خود را برگزين كه همنشين شخص در قبر ،‌همان عملكرد اوست . ناگزير پس از مرگ ،‌بايد آن را براي روزي به شمار آوري كه آدمي را بخواند و او روي آورد .پس اگر مشغولي ،‌جز به چيزي مشغول مشو كه خداوند بدان خشنود مي گردد.
آدمي پس و پيش از مرگش با خود ،‌هيچ به دنبال نكشد مگر عملكردش را . هان كه آدمي ميهمان خانواده خويش است كه اندكي در ميان ايشان به سر مي برد و سپس مي كوچد .
از يكي از دو امام (ع)‌رسيده است كه فرمود :
" اذا مات العبد المؤمن و دخل معه في قبره ستة صور فيهنّ‌ صورة‌ احسنهنّ‌ وجهاً‌و ابهاهنّ هيئة‌ و اطيبهنّ‌ ريحاً‌ انظفهنّ‌ صورة فيقف صورة‌ عن يمينه و اُخري عن يساره و اُخري بين يديه و اُخري خلفه و اُخري عند رجله ،‌و تقف الّتي هي احسنهنّ‌ فوق رأسه ،‌فان اُتي عن يمينه منعته الّتي عني يمينه ،‌ثم كذلك الي ان يؤتي من الجهات الست . قال :‌فتقول احسنهنّ صورة‌ :‌من انتم جزاكم اللّه عني خيراً‌؟ فتقول الّتي عن يمين العبد :‌انا الصلاة‌ و تقول الّتي عن يساره :‌أنا الزكاة‌ و تقول الّتي بين يديه :‌ أنا الصيام و تقول الّتي خلفه :‌أنا الحجّ و العمرة و تقول الّتي عند رجليه :‌أنا برّ من وصلت من اخوانك . ثمّ‌ يقلن :‌من أنت ؟‌فأنت أحسننا وجهاً‌ وأطيبنا ريحاً‌ و ابهانا هيئة‌ . فتقول :‌أنا الولاية‌ لآل محمّد - صلوات اللّه عليهم اجمعين . 94"
هر گاه بنده مؤمني بميرد ،‌شش چهره با او در قبر وارد شود كه در ميان ايشان است ،‌زيباترين چهره و درخشانترين پيكر و خوشبوترين وپاكترين چهره . پس چهره اي در سمت راست او و چهره اي در سمت چپ و چهره اي در برابر او و چهره اي پشت سر او و چهره اي نزد پاي او مي ايستد . زيباترين چهره ،‌بالاي سر او مي ايستد و اگر از سمت راست براو ناگواري وارد شود ،‌چهره اي كه در سمت راست ايستاده ،‌آن را باز مي دارد و اين چنين است در شش جهت . امام (ع)‌مي فرمايد : خوش چهره ترين آنها به ديگران مي گويد :‌شما كيانيد ،‌خداوند از سوي من به شما جزاي خير دهد ؟ چهره اي كه در سمت راست بنده مؤمن قرار دارد مي گويد : من نماز هستم ،‌و چهره اي كه درسمت چپ اوست مي گويد :‌من زكات هستم ،‌و چهره اي كه در برابر اوست مي گويد :‌من روزه هستم ،‌و چهره اي كه پشت سراوست مي گويد :‌من حج و عمره هستم ،‌و چهره اي كه پيش پاي او ايستاده مي گويد :‌من نيكي صله رحم تو به برادرانت هستم . يكي از آنها مي گويد ،‌خود تو كه هستي ؟‌چهره تو از همۀ‌ ما نيكوتر و بوي تو از همۀ ما پاكتر و پيكر تو از همۀ‌ ما درخشانتر است . او مي گويد : من ولايت خاندان محمد(ص)‌هستم .
امام صادق (ع)‌مي فرمايد :‌
"ما من موضع قبر الّا و هو ينطق كل يوم ثلاث مرّات :‌أنا بيت التراب ،‌أنا بيت البلاء‌،‌أنا بيت الدّود . قال :‌فاذا دخله عبد مؤمن قال :‌مرحباً‌و أهلاً‌،‌امّا واللّه لقد كنت اُجبّك و أنت تمشي علي ظهري فكيف اذا دخلت بطني ،‌فستري ذلك قال :‌فيفسخ له مدّ‌ البصر و يفتح له باب يري مقعده من الجنة . قال : و يخرج من ذلك رجل لم ترعيناه شيئاً‌ قطّ‌ احسن منه . فيقول :‌يا عبداللّه ما رأيت شيئاً‌ قطّ احسن منك . فيقول : أنا رأيك الحسن الّذي كنت عليه و عملك الصالح الّذي كنت تعمله . قال : ثمّ تؤخذ روحه فتوضع في الجنّة‌ حيث رأي منزله ،‌ثمّ‌ يقال له نم قرير العين . فلا يزال نفخة من الجنة تصيب جسده يجد لذّتها وطيبها حتّي يبعث .قال و اذا دخل الكافر قال :‌لا مرحباً‌ ولا اهلاً‌ امّا واللّه لقد كنت ابغضك و انت تمشي علي ظهري فكيف اذا دخلت بطني ،‌ستري ذلك . قال :‌فتضمّ‌ عليه فتجعله رميماً‌ و يعاد كما كان و يفتح له باب الي النار فيري مقعده من النار . ثمّ قال :‌ثمّ انّه يخرج أقبح من رأي قط. قال فيقول : يا عبداللّه من أنت ؟‌ما رأيت شيئاً‌ اقبح منك . قال فيقول : انا عملك السّيء الذي كنت تعمله و رأيك الخبيث .قال : ثمّ‌ توخذ روحه فتوضع حيث راي مقعده من النار . ثم لم تزل نفخة‌ من النار تصيب جسده فيجد ألمها و حرّها في جسده إلي يوم يبعث و يسلط اللّه علي روحه تسعة‌ و تسعين تنيّنا تنهشه ليس فيها تنيّن ينفخ علي ظهر الارض فتنبت شيئاً‌.95"
هيچ آرامگاهي نيست مگر اينكه روزانه سه بار چنين به سخن مي آيد : من خانه خاكم ،‌من خانه بلايم ،‌و من خانه كرمهايم . امام (ع)‌مي فرمايد :‌پس هر گاه بنده مؤمني بدان وارد شود ،‌گور به او مي گويد :‌خوش آمدي ،‌به خدا سوگند ،‌آنگاه كه بر بالاي من گام مي نهادي تو را دوست داشتم چه رسد به اينكه اكنون در دل من جاي گرفته اي . اين است پوشش من . و براي او عرصه اي مي گشايد به گستره بُرد چشم او و براي او دري مي گشايد كه او از آن در ،‌جايگاه خويش را دربهشت مي بيند . امام (ع)‌مي فرمايد :‌از آن ،‌مردي برون آيد كه دو چشم هرگز نيكوتر از اورا نديده است . شخص مُرده مي گويد :‌اي بنده خدا !‌من هرگز زيباتر از تو نديده ام . او در پاسخ مي گويد :‌من همان رأي نيكوي تو هستم كه بر آن بودي و عمل صالح تو هستم كه آن را به جاي مي آوردي . امام (ع)‌مي فرمايد :‌سپس روح او گرفته مي شود و در بهشت ،‌درهمان جايي قرار مي گيرد كه ديده بود . سپس به او مي گويند : بخواب آرام ديده . پيكر او همچنان لذّت و بوي پاك را از بهشت دريافت مي كند تا هنگامي كه برانگيخته شود . امام (ع) مي فرمايد :‌و هر گاه كافري به گور در آيد ،‌گور بدو گويد :‌آمدنت ناخوش باد ،‌به خدا سوگند آن هنگام كه بر پشت من گام مي نهادي تو را دشمن مي داشتم چه رسد به اينكه اكنون در دل من جاي گرفته اي . اين است پوشش من.امام (ع) مي فرمايد : گور او را در برمي گيرد و مي پوشاندش و سپس به حال نخست باز مي گردد و دري از آتش به روي او گشوده مي شود و او جايگاه خود را در دوزخ مي بيند . امام (ع)‌سپس فرمود :‌از آن مردي برون آيد كه كسي زشت تر ازاو هرگز نديده است . مُرده به او مي گويد :‌اي بنده خدا !‌تو كيستي ؟ من هرگز زشت تر از تو نديده ام . او مي گويد : من عملكرد پليد تو وانديشه پلشت توام . سپس روح او گرفته مي شود ودر جايگاهش ،‌درآتش قرار مي گيرد . پيكر او همچنان بوي آتش را درمي يابد و درد و حرارت آن را تا روز رستخيز مي چشد ،‌وخداوند ،‌نودو نه اژدها بر روح او چيره مي گرداندكه او را مي گزند و اگر تنها يكي از اين اژدهاها برروي زمين بدمد ،‌ديگر گياهي نرويد .
اميرمؤمنان (ع)‌مي فرمايد :
"انّ ابن آدم اذا كان في آخر يوم من الدّنيا و اوّل يوم من الاخرة‌ مثل له ماله و ولدُه و عمله ،‌فيلتفت الي ماله فيقول : واللّه انّي كنت عليك لحريصاً‌ شحيحاً‌ فمالي عندك ؟ فيقول خذ منّي كفنك . ثمّ‌ يلتفت الي ولده فيقول :‌واللّه انّي كنت لكم لمحباً‌و انّي كنت عليكم لمحاميا ،‌فماذا لي عندكم ؟‌فيقولون :نؤدّيك الي حفرتك و نواريك فيها . ثم يلتفت الي عمله فيقول : واللّه انّي كنت فيك لزاهداً‌ و انّك كنت عليّ لثقيلاً‌،‌فماذا عندك ؟ فيقول أنا قرينك في قبرك ،‌و يوم حشرك حتّي أعرض أنا و أنت علي ربّك .فان كان للّه وليّاً‌ أتاه أطيب الناس ريحاً‌ و أحسنهم منظراً‌ و أزينهم رياشاً‌ فيقول :‌ابشر بروح من اللّه و ريحان و جنه نعيم قد قدمت خير مقدم . فيقول من أنت ؟‌فيقول :‌أنا عملك الصالح ... و ان كان لربّه عدوّاً‌ فانّه يأتيه أقبح خلق اللّه رياشاً‌و أنتنه ريحاً‌ فيقول له :‌ابشر بنزل من حميم و تصليه جحيم .96"‌
هنگامي كه آدمي به آخرين روز دنيا و نخستين روز آخرت مي رسد مال و فرزندان و اعمال او ،‌برايش تجسّم مي يابند . او به مال خود روي مي كند و مي گويد : به خدا سوگند من در راه به دست آوردن تو ،‌بسي حريص و آزمند بودم ،‌اينك نزد تو چه دارم ؟‌مال در پاسخ بدو مي گويد :‌كفن خود را از من بستان . او سپس به فرزندانش روي مي آورد و مي گويد :‌من دوستدار و حامي شما بودم ،‌اينك نزد شما چه دارم ؟ آنها مي گويند :‌ما تو را به گودالت مي رسانيم و در آن پنهانت مي كنيم . او سپس به اعمال خود روي مي آورد و مي گويد :‌به خدا سوگند كه من از تو رويگردان بودم و تو بر من گران بودي ،‌نزد تو چه دارم ؟ او مي گويد :من همنشين تو در گور و روز رستخيز هستم تا آن هنگام كه من و تو بر خدايت عرضه شويم . و اگر او دوستدار خدا بوده باشد خوشبوترين مردم و خوش چهره ترين آنها و آراسته ترين ايشان نزد او آيد و گويد:‌بشارت باد تو را به روح و ريحاني از سوي خدايت و جنت نعيمي كه به بهترين شكل پيش او نهاده مي شود . بنده خدا به او گويد :‌تو كيستي ؟‌او در پاسخ مي گويد :‌من عمل صالح تو هستم ...و اگر مُرده ،‌دشمن خدا باشد ،‌بدشكل ترين و گنديده ترين آفريده خدا ،‌نزد او آيدو گويد :‌بشارت باد تو را به آتش ،‌و او را به دوزخ مي افكند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"ما من ذي مال ذهب او فضه يمنع زكاه ماله الّا حبسه اللّه عزّوجلّ‌ يوم القيامه بقاع قرقر و سلط عليه شجاع اقرع يريده و هو يحيد عنه فاذا رأي انّه لا مخلص له منه امكنه من يده فقضمها كما يقضم الفجل ،‌ثم يصير طوقا في عنقه . و ذلك قول اللّه عزّوجلّ : ( سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه ) و ما من ذي مال ابل او غنم او بقره يمنع زكاه ماله الّا حبسه اللّه يوم القيامه بقاع قرقر ،‌يطأه كلّ ذات ظلف بظلفها و ينهشه كل ذات ناب بنابها و ما من ذي مال نخل او كرم او زرع يمنع زكاتها الّا طوّقه اللّه ريعه أرضه إلي سبع أرضين إلي يوم القيامه .97"‌
هيج صاحب زر و سيمي نيست كه زكات مال خود را ندهد مگر اينكه خداوند به روز رستخيز او را در زميني هموار نگاه دارد و ماري بر او چيره گرداند كه بر اثر فراواني سم ،‌موي سرش ريخته باشد. اين مار در طلب اوست و او از اين مار ،‌گريزان . پس چون دريابد كه از او رهايي ندارد ،‌دست خود را در اختيار او مي نهد و او دستش را خُرد مي كند چنان كه تربچه خرد مي شود ،‌سپس بر گردن او چنبره مي زند ،‌و اين است همان فرمودة‌ پروردگار كه (سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامه )‌،‌"در روز قيامت آنچه را كه در بخشيدنش بخل مي ورزيدند چون طوقي به گردنشان خواهند آويخت ."‌و هيچ صاحب شتر و گوسفند و گاوي نيست كه زكات مال خود را ندهد مگر اينكه خداوند به روز رستخيز او را در زميني هموار نگاه دارد و هر سُم داري با سمش او را مي كوبد و هر نيش داري او را مي گزد . و هيچ صاحب نخل و تاك و كِشْتي نيست كه زكات مال خود را ندهد مگر اينكه خداوند ،‌محصول زمين او را تا هفت زمين ،‌تا به روز رستخيز به گردن او بياويزد .
و نظير آن است اين روايت از پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"مانع الزكاه يجرّ‌ قصبه في النار يعني امعاه في النّار و مثل له ماله في النّار في صوره شجاع اقرع له زبيبتان يفرّ‌ الانسان منه و هو يتبعه حتّي يقضمه كما يقضم الفجل و يقول :‌ انا مالك الّذي بخلت به .98"
آنكه زكات خويش را نپردازد ،‌روده هايش بر آتش كشيده شود و مال او در آتش به چهرة‌ ماري تجسّم مي يابد كه از فراواني سَم ،‌موي سرش ريخته باشد و در چشمانش دو خال سياه داشته باشد . آدمي از او مي گريزد و او در پي آدمي ،‌همچنان مي آيد تا اينكه سرانجام او را مي گيرد و چون تربچه خردش مي كندد و مي گويد :‌من مال تو هستم كه بدان بخل مي ورزيدي .
امام صادق عليه السلام در حديثي مفصل مي فرمايد:
"اذا بعث اللّه المؤمن من قبره خرج معه مثال يقدمه امامه ،‌كلما رأِي المؤمن و هَوْلاً‌ من اهوال يوم القيامه قال له المثال :‌لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و الكرامه من اللّه عزّوجلّ حتّي يقف بين يدي اللّه عزّوجلّ‌ ،‌فيحاسبه حساباً‌ يسيراً‌و يأمر به الي الجنّه و المثال امامه ،‌فيقول له المؤمن :‌يرحمك اللّه نعم الخارج خرجت معي من قبري و ما زلت تبشّرني بالسرور و الكرامه من اللّه حتي رأيت ذلك فيقول من أنت ؟‌فيقول :‌انّا السرور الّذي كنت ادخلت علي أخيك المؤمن في الدنيا خلقني اللّه عزّوجلّ منه لاُبشّرك 99"
هر گاه خداوند ،‌انسان مؤمني را از گورش برانگيخته گرداند ،‌با او همانندي از گور بيرون مي آيد و پيشاپيش او حركت مي كند ،‌و هرگاه اين مؤمن از قيامت هراسي بيابد ،‌اين همانند به او گويد :‌نترس و غمگين نشو و از سوي خدا شادي و كرامت بر تو مژده باد ،‌تا آنكه در برابر خدا قرار مي گيرد ،‌و خداوند به آساني اعمال او را محاسبه مي كند و دستور مي دهد كه او را به بهشت برند در حالي كه اين همانند ،‌پيشاپيش او حركت مي كند . شخص مؤمن به او مي گويد :‌رحمت خدا بر تو باد ،‌نيكو بيرون آينده اي هستي كه من همراه تو از گورم بيرون آمدم و همچنان مرا به شادي و كرامت الهي بشارت دادي تا آن را ديدم .مؤمن به او مي گويد :‌تو كيستي ؟‌او مي گويد:‌من همان شادي و سروري هستم كه تو در دنيا به دل برادر مؤمنت وارد كردي ،‌و خداوند مرا از آن سرور آفريده است تا تو را مژده دهم.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: از پدرم امام باقر عليه السلام شنيدم كه مي فرمود :‌
"انّ‌ العمل الصالح يذهب الي الجنه فيمهد لصاحبه كما يبعث الرجل غلامه فيفرش له . ثم قرأ :‌(‌و اما الّذين آمنوا و عملوا الصالحات فلأنفسكم يمهدون .)100‌
همانا عمل شايسته به بهشت مي رود و زمينه را براي صاحب خود هموار مي كند ،‌چنان كه غلامش را بفرستد تا جايي را برايش مفروش كند ،‌و سپس اين آيه را تلاوت فرمود :‌آنان كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند زمينه را براي خويش هموار ساخته اند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"اذا دخل المؤمن في قبره كانت الصلاه عن يمينه و الزّكاه عن يساره و البّر مظّل عليه و يتنحّي الصبر ناحيه . فاذا دخل عليه المكان اللذان يليان مساءلته قال الصبر للصّلاه و الزّكاه و البر : دونكم صاحبكم ،‌فان عجزتم عنه فأنا دونه .101"‌
هر گاه مؤمن به قبرش در آيد ،‌نماز در سمت راست او قرار خواهد گرفت و زكات در سمت چپ او و نيكي بر او سايه مي افكند و صبر در گوشه اي مي ايستد ‌،و هر گاه دو فرشتة‌ پرسش ،‌بر او وارد شوند ،‌صبر به نماز و زكات و نيكي گويد :‌صاحبتان را دريابيد و اگر ناتوانيد من او را درمي يابم .
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد :
"انّ للمرء المسلم ثلاثه اخلّاء فخليل يقول :‌أنا معك حيّاً‌و ميّتاً‌ و هو عمله و خليل يقول له :‌أنا معك الي باب قبرك ثم اخلّيك و هو ولده و خليل يقول له: أنا معك الي أن تموت و هو ماله فاذا مات صارا للوارث .102"
شخص مسلمان سه دوست دارد :‌دوستي كه به او مي گويد :‌تو خواه زنده باشي خواه مُرده ،‌من با تو خواهم بود . اين همان عمل اوست و دوستي كه به او مي گويد :‌من تا نزد گور با تويم و سپس تو را رها مي كنم ،‌و اين همان فرزند اوست . و دوستي كه به او مي گويد :‌من تا دم مرگ با تو هستم ،‌و اين همان مال اوست كه هرگاه بميرد به وارث منتقل مي شود .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"و عظني جبرئيل فقال : يا محمد أحبب من شئت فانّك مفارق و أعمل ما شئت فانّك ملاقيه .103"
جبرئيل به من پند داد و گفت : اي محمّد !‌ هر كه را مي خواهي دوست بدار كه تو از او جدا خواهي شد و هر چه مي خواهي بكن كه تو آن را ملاقات خواهي كرد .
رفع اشكال درباره جاودانگي دوزخيان
با آنچه بيان داشتيم ،‌جواب اشكال مشهور ،‌يعني ناهماهنگي ميان اعمال و عقوبتها روشن شد .
توضيح اينكه : قرآن بارها تكرار كرده است كه كافران در روز قيامت ،‌همچنان در عذاب و در آتشِ‌ جاودان خواهند بود و بهشتيان ،‌در فردوس ،كامياب خواهند بود و در آنجا پاينده هستند .
خداوند مي فرمايد :
(و الّذين كفروا و كذّبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون .)‌104
و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند ،‌آنان دوزخيانند ،‌و در آن ماندگار هستند .
(و الّذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنّه هم فيها خالدون .)105‌
و كساني كه ايمان آوردند و كار شايسته كردند ،‌آنان بهشتيانند و در آن پاينده هستند .
و نظير اين دو آيه در قرآن ،‌بيش از صد مورد است و از قرآن چنين پيداست كه براي اهل عذاب ،‌كيفرهاي شديدي در ميان است كه عقل را به تحير و شگفتي مي كشاند ،‌چنان كه نعمتهاي بهشتي نيز عقل را شگفت زده مي كند و سخن از اموري است كه نه چشمي مانند آن را ديده و نه گوشي شنيده است .
خداوند مي فرمايد :
(واصحاب الشّمال ما اصحاب الشّمال في سمومٍ‌و حميمٍ‌ و ظّلٍ‌ من يحموم ٍ‌لا باردٍ‌ و لا كريمٍ‌ انّهم كانوا قبل ذلك مترفين .)‌106
اما اصحاب شقاوت ،‌اصحاب شقاوت چه حال دارند ؟‌در باد سَموم و آب جوشانند ،‌در سايه اي از دود سياه ،‌نه سرد و نه خوش ،‌اينان پيش از اين در ناز و نعمت بوده اند .
(علي سررٍ‌موضونهٍ‌ متّكئين عليها متقابلين . يطوف عليهم ولدان مخلّدون . باكوابٍ‌ و اباريق و كأسٍ‌ من معينٍ‌ لا يصدّعون عنها و لا ينزفون . و فاكههٍ‌ ممّا يتخيّرون و لحم طيرٍ‌ ممّا يشتهون و حور عين كـأمثال اللؤلؤ المكنون .)‌107
بر تختهايي مرصع ،‌رو به روي هم ،‌بر آنها تكيه زده اند ،‌پسراني همواره جوان ،‌گردشان مي گردند ‌،با قدحها و ابريقها و جامهايي از شرابي كه در جويها جاري است ،‌از نوشيدنش نه سر درد گيرند و نه بيهوش شوند و ميوه هايي كه خود بر مي گزينند و گوشت پرنده ،‌هر چه بخواهند و حوران بهشت چشم ،‌همانند مرواريدهايي درصدف .
نظير اين دو آيه در قرآن بيش از هزار مورد است . اين در حالي است كه شكنجه و لذت روحي براي دوزخيان و بهشتيان ،‌بيش از اينهاست و اگر خطايي نمي رسيد مگر (اخسئوا فيها و لا تكلّمون )108‌"در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد ."‌و براي دوزخيان و نيز براي اهل بهشت خطابي نمي شد مگر:( يا ايّتها النّفس المطمئنّه ارجعي الي ربّك )109‌"اي نفس مطمئنه به سوي خدايت بازگرد "‌كافي بود كه اين عذاب بر ديگر گونه هاي عذاب و اين گونه لذّت بر ديگر گونه هاي لذّت ، برتري يابد .
اين اشكال پيش مي آيد كه سنخ عذاب و عقاب ،‌با عمل موقت ،‌همسازي ندارد و با اعمال فراوان نيز ناهمسوست ،‌تا ديگر چه رسد به اعمال اندك موقت ولي قرآن در آياتي فراوان – كه برخي از آنها بيان شد – اين اشكال را پاسخ مي دهد . و اهل بيت عصمت – كه قرآن تبيين مي كنند – به صراحت پاسخ اين اشكال را مي دهند ،‌و ما پاره اي از اين روايات متواتر معنوي را پيشتر آورده ايم .
چكيده پاسخ چنين است ،‌نعمتهاي بهشتيان و كيفرهاي دوزخيان در واقع ،‌چيزي نيست مگر همان اعمال ايشان كه به سوي ايشان بازگشته است . پس هر كه در اين دنيا بر گردن خويش ‌،غُل لجاجت و تعصّب و تكبّر داشته باشد و بر پايه همين غُلها گام بردارد ،‌سرنوشتش چنان خواهد بود كه خداوند مي فرمايد :‌
(انّا جعلنا في اعناقهم اغلالاً‌ فهي الي الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بين ايديهم سدّاً‌ و من خلفهم سّداً‌ فاغشيناهم فهم لا يبصرون و سواء‌عليهم ءانذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون . 110
و ما بر گردنهايشان تا زنخها غلها نهاديم ‌،چنان كه سرهايشان به بالاست و پايين آوردن نتوانند ،‌در برابرشان ديواري كشيديم و در پشت سرشان ديواري و بر چشمانشان نيز پرده اي افكنديم تا نتوانند ديد ،‌تفاوتشان نكند ،‌چه آنها را بترساني و چه نترساني ،‌ايمان نمي آورند .
همين غلها ،‌به غلهايي بدل مي شود كه خداوند چنين بدان اشاره دارد :
(خذوه فغلّوه ثمّ‌ الجحيم صلّوه . ثمّ‌ في سلسلهٍ‌ ذرعها سبعون ذراعاً‌ فاسلكوه )‌111
بگيريدش ،‌زنجيرش كنيد ،‌و به جهنمش بكشيد و او را با زنجيري به درازاي هفتاد ذراع بكشيد .
قرآن كريم ،‌بارها در آيات خلود ،‌به اين اشكال پاسخ داده است ،‌خداوند مي فرمايد :
(و بشّر الّذين آمنوا و عملوا الصالحات انّ‌ لهم جنّات ٍ‌تجري من تحتها الانهار كلّما رزقوا منها من ثمرهٍ‌ رزقاً‌ قالوا هذا الّذي رزقنا من قبل واتوا به متشابهاً‌و لهم فيها ازواج مطهّره و هم فيها خالدون .)‌112
به آنان كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته كرده اند ،‌بشارت ده كه بر ايشان بهشتهايي است كه در آن نهرها جاري است و هر گاه كه از ميوه هاي آن برخوردار شوند گويند : پيش از اين ،‌در دنيا ،‌از چنين ميوه هايي برخوردار شده بوديم كه اين ميوه ها شبيه به يكديگرندن و نيز در آنجا همسراني پاكيزه دارند و در آنجا جاودانه باشند .
(بلي من كسب سيّئه و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النّار هم فيها خالدون .)‌ 113
آري ،آنان كه مرتكب كاري زشت مي شوند و در گناه غرقه مي گردند ،‌اهل جهنمند و جاودانه در آن .
(لبئس ما قدّمت لهم انفسهم ان سخط اللّه عليهم و في العذاب هم خالدون .)‌114
بد است آنچه پيشاپيش براي خود فرستادند . خشم خدا بر آنهاست و در عذاب ،‌جاودانه اند .
نظير آياتي از اين دست ‌، فراوان است . و چكيدة‌ سخن اينكه ،‌پاسخ اين اشكال در دو آيه به صراحت آمده است :‌
(كلوا واشربوا هنيئاً‌ بما اسلفتم في الايّام الخاليه .)‌115
بخوريد و بياشاميد ،‌گوارا باد شما را ،‌اينها پاداش اعمالي است كه در گذشته به جاي مي آورده ايد .
(و جايء يومئذٍ‌ بجهنّم يومئذٍ‌ يتذكّر الانسان و انّي له الذّكري ،‌يقول يا ليتني قدّمت لحياتي.)116
و در آن روز كه جهنم را حاضر آرند ،‌آدمي پند گيرد و چه جاي پند گرفتن باشد ؟ مي گويد اي كاش براي زنده گشتن خويش ،‌پيشاپيش چيزي مي فرستادم .
آن كه در اين آيات ،‌ژرف بينديشد ،‌پاسخ اين اشكال براي او رخ مي نمايد و لي به هر روي ،‌بيان آن ،‌از سود تهي نيست و در اين مجال ،‌در مثنوي اشعار فراواني آمده است كه زيبنده است برخي از آنها را بياوريم :‌
اي دريده پوستين يوسفيان گرگ برخيزي از اين خواب گران
گشت گرگان يك به يك خوهاي تو مي درانند از غضب اعضاي تو
زان چه مي بافي همه روزه بپوش زان چه مي كاري همه روزه بنوش
فعل توست اين غصّه هاي دم به دم اين بود معناي قد جفّ القلم
كه نگردد سنت ما از رشد نيك را نيكي بود بد راست بد
كار كن هين تا سليمان زنده است تا تو ديوي تيغ او بُرنده است
گر ز خاري خسته اي خود كشته اي ور حرير و قز دري خود رشته اي
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست آن درختي گشت ازو زقوم رست
چون ز خشم آتش تو در دلها زدي مايه نار جهنم آمدي
آتشت اينجا چو آتش سوز بود آنچه از دي زاد مرد افروز بود
آتش تو قصد مردم مي كند نار كز وي زاد بر تو مي زند
آن سخنهاي چو مار و كژدمت مار و كژدم گشت مي گيرد دمت119
اينها همه تجسّم است به مفهوم نخست ،‌اما تجسّم به مفهوم دوم همان است كه در عرف ،‌مكافات و جزا خوانده مي شود ،‌و چه نيكو سروده است شاعر :‌
چو بد كردي مشو ايمن ز آفات كه واجب شد طبيعت را مكافات
و نزد اهل تحقيق ،‌آثار قهريه ناميده مي شود ‌،و چه نيكو سروده است شاعر :‌
اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا
چنان كه نزد اهل دل،‌تجسّم ناميده مي شود و ما پيشتر آن را بيان داشته ايم و ظاهر آيات و روايات نيز بر همين مفهوم دلالت مي كند . از جمله اين آيات است :
(ذلك بأنّ‌ اللّه لم يك مغيّراً‌ نعمهً‌ انعمها علي قوم ٍ‌ حتي يغيّروا ما بأنفسهم و انّ اللّه سميع عليم .)‌120
زيرا خدا نعمتي را كه به قومي ارزاني داشته است ،‌دگرگون نسازد ،‌تا آن قوم ،‌خود آن را دگرگون سازند و خدا شنوا و داناست .
(فلمّا انجاهم اذا هم يبغون في الارض بغير الحقّ يا ايّها النّاس انّما بغيكم علي انفسكم متاع الحيوه الدّنيا ثمّ‌ الينا مرجعكم فننبّئكم بما كنتم تعملون .)‌121
چون خدا آنها را برهاند ،‌بيني كه در زمين به ناحق سركشي كنند ،‌اي مردم !‌اين سركشي به زيان خودتان است . تمتعي است در اين زندگي دنيوي ،‌آنگاه همه به نزد ما باز مي گرديد تا از كارهايي كه كرده ايد آگاهتان سازيم .
(و لا يزال الّذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه او تحلّ‌ قريبا من دارهم حتّي يأتي وعد اللّه انّ‌ اللّه لا يخلف الميعاد . )‌122
و كافران را پيوسته به سبب اعمالشان حادثه اي مي رسد ،‌يا آن حادثه در نزديكي خانه هايشان فرود آيد تا آنگاه كه وعدة‌ خدا فراز آيد ،‌زيرا خدا خلف وعده نمي كند .
(و اذ تأذّن ربّكم لئن شكرتم لازيدنّكم و لئن كفرتم انّ‌ عذابي لشديد .)‌123
و پروردگارتان اعلام كرد كه اگر مرا سپاس گوييد ،‌بر نعمت شما مي افزايم و اگر كفران كنيد ،‌بدانيد كه عذاب من سخت است .
(فاصابهم سيّئات ما عملوا و حاق بهم ما كانوا به يستهزءون .)‌124
به كيفر كردار بدشان رسيدند و همان چيزهايي كه به ريشخند مي گرفتند به سرشان تاختن آورد .
(وضرب اللّه مثلاً‌ قريه كانت امنهً‌ مطمئنّهً‌ يأتيها رزقها رغداً‌من كلّ‌ مكانٍ‌ فكفرت بانعم اللّه فاذاقها اللّه لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون125 .)‌
خدا ،‌قريه اي را مثل مي زند كه امن و آرام بود،‌ روزيِ‌ مردمش به فراواني از هر جاي مي رسيد ،‌اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان ،‌به گرسنگي و وحشت ،‌مبتلايشان ساخت .
(و اذا اردنا ان نهلك قريهً‌ امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ‌ عليها القول فدمّرناها تدميراً‌ )‌126
چون بخواهيم قريه اي را هلاك كنيم ،‌ثروتمندانشان را فرماييم تا در آنجا تبهكاري كنند ،‌آنگاه عذاب بر آنها واجب گردد و آنان را در هم فرو كوبيم .
(قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبه المجرمين .)‌127
بگو :‌در زمين سيركنيد و بنگريد كه پايان كار مجرمان چگونه بوده است .
(فكلّاً‌ أخذنا بذنبه فمنهم من ارسلنا عليه حاصباً‌ و منهم أخذته الصّيحه و منهم من خسفنا به الارض و منهم من اغرقنا و ما كان اللّه ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون .) 128
همه را به گناهشان فرو گرفتيم : بر بعضي ،‌بادهاي ريگبار فرستاديم ،‌بعضي را فرياد سهمناك فرو گرفت ،‌بعضي را در زمين فرو برديم ،‌بعضي را غرقه ساختيم و خدا به آنها ستم نمي كرد ،‌آنها خود به خويشتن ستم كرده بودند .
(ظهر الفساد في البرّ‌ و البحر بما كسبت ايدي النّاس ليذيقهم بعض الّذي عملوا لعلّكم يرجعون .)‌129
به سبب اعمال مردم ،‌فساد در خشكي ودريا ،‌آشكار شد تا به آنان جزاي بعضي از كارهايشان را بچشاند ،‌باشد كه بازگردند .
(و لو يؤاخذ اللّه النّاس بما كسبوا ما ترك علي ظهرها من دابّه ولكن يؤخّرهم الي أجلٍ‌ مسميٍّ‌ فاذا جاء اجلهم فانّ اللّه كان بعباده بصيراً‌ .) 130
و اگر خدا بخواهد مردم را به سبب كارهايي كه كرده اند بازخواست كند ،‌بر روي زمين هيچ جنبنده اي باقي نگذارد . ولي آنها را تا زماني معيّن مهلت مي دهد و چون مدّتشان به سر آمد ‌،به اعمال بندگان خويش آگاه است .
(فاصابهم سيّئات ما كسبوا و الّذين ظلموا من هؤلاء سيصيبهم سيّئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين .)‌131
عقوبت اعمالشان ،‌دامنگيرشان شد ،‌و از اين ميان به آنهايي كه راه كفر پيش گرفته اند ،‌عقوبت اعمالشان خواهد رسيد و نمي توانند از ما بگريزند .
(و ما اصابكم من مصيبهِ‌ فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثيرٍ‌ )‌132
اگر شما را مصيبتي رسد ،‌به خاطر كارهايي است كه مي كنيد و خدا بسياري از گناهان را عفو مي كند .
(و ليخش الّذين لو تركوا من خلفهم ذرّيهً‌ ضعافاً‌ خافوا عليهم فليتّقوا اللّه و ليقولوا قولاً‌ سديداً) 133
بايد از خداي بترسند كساني كه اگر پس از خويش ،‌فرزنداني ناتوان بر جاي مي گذارند و از سرنوشت آنان بيمناكند . بايد كه از خداي بترسند و سخن عادلانه و به صواب گويند .
(و لو انّ‌ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الارض ولكن كذّبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون .)‌134
اگر مردم قريه ها ،‌ايمان آورده و پرهيزگاري پيشه كرده بودند ،‌بركات آسمان و زمين را به رويشان مي گشوديم ،‌ولي پيامبران را به دروغگويي نسبت دادند . ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذه شان كرديم .
(‌من عمل صالحاً‌ من ذكرٍ‌ او انثي و هو مؤمن فلنحيينّه حيوهً‌ طيّبه و لنجزينّهم اجرهم بأحسن ما كانوا يعملون .) 135
هر زن و مردي كه كاري نيكو انجام دهد ،‌اگر ايمان آورده باشد ،‌زندگي خوش و پاكيزه اي بدو خواهيم داد و پاداشي بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد .
(و امّا الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينه و كان تحته كنزلهما و كان ابوهما صالحاً‌ فاَراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما رحمهً‌ من ربّك و ما فعلته عن امري ذلك تأويل ما لم تسطع عليه صبراً‌ ) 136
اما ديوار ،‌از آنِ‌ دو پسر يتيم ‌،از مردم اين شهر بود . در زيرش گنجي از آنِ‌ پسران بود . پدرشان مردي صالح بود . پروردگار تو مي خواست آن دو به حدّ رشد برسند و گنج خود را بيرون آرند . و من اين كار را به ميل خود نكردم . رحمت پروردگارت بود اين است راز آن سخن كه گفتم : تو. را شكيب آن نيست .
(فاستجبنا له و وهبنا له يحيي و اصلحنا له زوجه انّهم كانوا يسارعون في الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و كانوا لنا خاشعين .) 137
دعايش را مستجاب كرديم و به او يحيي را بخشيديم و زنش را برايش شايسته گردانيديم . اينان ،‌در كارهاي نيك شتاب مي كردند و با بيم و اميد ،‌ما را خواندند و در برابر ما خاشع بودند.
(و جعلها كلمهً باقيهً في عقبه لعلهم يرجعون .) 138
و اين سخن را در فرزندان خود سخني پاينده كرد ،‌ باشد كه به خدا باز گردند .
(فقلت استغفروا ربّكم انّه كان غفّاراً‌ يرسل السّماء عليكم مداراً‌ و يمددكم باموالٍ و بنين و يجعل لكم جنّاتٍ و يجعل لكم انهاراً ) 139
سپس گفتم ،‌از پروردگاتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است ،‌ تا از آسمان برايتان پي در پي باران فرستد ،‌و شما را به اموال و فرزندان مدد كند و برايتان بُستانها و نهرها بيافريند .
و اينك به ذكر روايات مربوط به بحث ،‌مي پردازيم . امام باقر و صادق- عليهماالسلام - مي فرمايند:
"يحفظ الاطفال بصلاح آبائهم كما حفظ اللّه الغلامين بصلاح ابويهما .140"
كودكان به شايستگي پدرانشان حفظ مي شوند ، چنان كه خداوند آن دو نوجوان را به سبب شايستگي پدرشان حفظ كرد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
" ان اللّه يحفظ ولد المؤمن الي الف سنه و ان الغلامين كان بينهما و بين أبيهما سبعماه سنه .141"
همانا خداوند ،‌فرزندان مؤمن را تا هزار سال حفظ مي كند ،‌و فاصله زماني ميان اين دو نوجوان و پدرشان ،‌هفتصدسال بود .
امام باقر عليه السلام مي فرمايد:
" امّا انّه ليس من سنه أقلّ مطراً‌ من سنه ،‌ولكن اللّه يضعه حيث يشاء إنّ اللّه جلّ جلاله اذا عمل قوم بالمعاصي صرف عنهم ما كان قدّر لهم من المطر في تلك السنه الي غيرهم و الي الفيافي و البحار و الجبال و انّ اللّه ليعذّب الجعل في حجرها بحبس المطر عن الارض الّتي بمحلّتها لخطايا من بحضرتها و قد جعل اللّه لها السبيل الي مسلك سوي محلّه اهل المعاصي قال : ثمّ قال ابوجعفر (ع)‌:‌فأعتبروا يا اولي الابصار . ثمّ قال : وجدنا في كتاب علي (ع)‌قال ، قال رسول اللّه (ص) : اذا ظهر الزنا كثر موت الفجأه و اذا طفّف المكيال اخذهم اللّه بالسنين و النقص ،‌و اذا منعوا الزكاه منعت الأرض بركتها من الزرع و الثمار و المعادن كلّها و اذا جاروا في الاحكام يعاونوا علي الظلم و العدوان و اذا نقضوا العهد سلّط اللّه عليهم عدوّهم و اذا قطعوا الأرحام جعلت الاموال في ايدي الاشرار ،‌و اذا لم يأمروا بمعروف و لم ينهوا عن منكر ولم يتبّعوا الاخيار من أهل بيتي سلّط اللّه عليهم شرارهم فيدعو عند ذلك خيارهم فلا يستجاب لهم .142 "
هيچ سالي كم بارش تر از سال ديگر نيست ،‌ليكن خداوند بارش را در جايي مي نهد كه مي خواهد . همانا خداوند – جلّ و علا – هر گاه قومي به گناه پردازند ،‌باراني را كه در آن سال براي آنها مقرّر كرده بود به افراد ديگر و به بيابانها و درياها و كوهستانها منتقل مي كند ،‌خداوند خروك را به سبب جلوگيري از بارندگي در زميني كه سوراخ او در آن قرار دارد عذاب مي كند ،‌چرا كه گناه اين مردمان در حضور او صورت پذيرفته وحال آنكه خداوند براي او راه و مكان ديگري جز سرزمين گنهكاران قرار داده است . امام باقر عليه السلام سپس مي فرمايد:هر گاه زنا آشكار شود ،‌مرگ ناگهاني فراوان گردد . و هرگاه كم فروشي رواج يابد ‌،خداوند آنها را به قحطي و كاستي گرفتار آورد . و هر گاه زكات نپردازند ،‌زمين بركت خود را از كشت و ميوه گرفته تا معادن از آنها دريغ ورزد . و هر گاه در احكام ستم روا دارند ‌،همگان در ظلم و تعدّي نسبت بديشان همياري كنند . و هر گاه پيمان شكنند ،خداوند دشمنشان را بر آنها چيره گرداند . و هر گاه قطع رحم كنند ،‌دارايي آنها در دست تبهكاران قرارگيرد و هر گاه امر به معروف و نهي از منكر نكنند و از نيكان خاندان من پيروي نكنند ،‌خداوند اشرار را بر ايشان چيره گرداند . و در اين هنگام نيكان آنها دعا كنند ليكن دعايشان مستجاب نگردد .
اميرمؤمنان (ع)‌به نقل از پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"ثلاثه من الذنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر الي الآخره : عقوق الوالدين و البغي علي النّاس و كفر الاحسان .143"
سه گناه است كه كيفر آن به شتاب افكنده مي شود و به رسيدن رستاخيز نمي نماند :‌عاق والدين ،‌تجاوز بر مردم و پوشاندن نيكي ديگران .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"الذنوب الّتي تغيّر النعم البغي و الذنوب الّتي تورث الندم القتل و الّتي تنزل النقم الظلم و الّتي تهتك الستور شراب الخمر و الّتي تحبس الرزق الزنا و التي تعجلّ‌ الفناء قطيعه الرحم و الّتي ترّد الدعاء‌و تظلم الهواء عقوق الوالدين . 144"
گناهي كه موجب دگرگوني نعمتها مي شود ،‌تجاوز است و گناهي كه پشيماني به بار مي آورد ،‌قتل است و گناهي كه موجب نقمت مي شود ،‌ستم است و گناهي كه موجب پرده دري است ،‌ميگساري است و گناهي كه روزي را باز دارد ،‌زناست و گناهي كه نابودي را شتاب بخشد ،‌قطع رحم است . و گناهي كه دعا را باز پس زند و زمينه را براي رواج ظلم فراهم كند،‌عاق والدين است .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"‌اتّقوا الذنوب فانّها ممحقه للخيرات ،‌ان العبد ليذنب الذنب فينسي به العلم الذي كان قد علمه ‌،و انّ العبد ليذنب فيمنع به من قيام الّيل و انّ‌ العبد ليذنب فيحرم به الرزق و قد كان هنيئاً‌ له ،‌ثم تلا : (‌ انا بلونا هم كما بلونا اصحاب الجنّه )‌145 "
ازگناه بپرهيزيد كه آن ،‌از ميان برنده خيرات است . همانا بنده اي كه گناه مي كند ‌،موجب مي شود علمي را فراموش كند كه قبلاً آن را مي دانسته است و گناه بنده موجب مي شود كه از عبادت شبانه باز بماند . و گناهش سبب مي گردد از آن روزي اي محروم بماند كه برايش گوارا بوده است . و سپس اين آيه را تلاوت فرمود:( انّا بلونا هم كما بلونا اصحاب الجنّه .)‌(‌ما آنها را آزموديم ‌،چنان كه صاحبان آن بستانها را آزموديم .)‌"‌
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"انّما وضعت الزكاه اختياراً‌ للاغنياء‌ و معونه للفقراء و لو انّ النّاس ادّوا زكاه اموالهم ما بقي مسلم فقيراً‌ محتاجاً‌ و لا ستغني بما فرض اللّه له ،‌ و انّ‌ النّاس ما افتقروا و لا احتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الّا بذنوب الاغنياء و حقيق علي اللّه تعالي ان يمنع رحمته ممّن منع حقّ اللّه في ماله . و اقسم بالّذي خلق الخلق و بسط الرزق انّه ما ضاع مال في برّ‌ و لا بحر الّا بترك الزكاه ،‌و ما صيد صيد في برّ‌ و لا بحر الّا بترك التسبيح في ذلك اليوم .146"‌
همانا زكات وضع شده است براي آزمون توانگران و ياري رساندن به تهيدستان ،‌و اگر مردم زكات خويش را بپردازند ديگر تهيدستي نيازمند نخواهد ماند و از آنچه خدا فرض كرده بي نيازحاصل خواهد آمد و همانا مردم ،‌فقير نمي شوند و نياز نمي يابند و گرسنه نمي مانند و برهنه نمي گردند مگر به گناه توانگران و شايسته است براي خدا كه رحمت خويش رااز كسي دريغ ورزد كه از پرداختن حق خدا در مالش دريغ ورزيده است . سوگند به خدايي كه خلايق را آفريده و روزي را گسترده ،‌مالي در خشكي يا دريا تباه نگردد مگر به ناديده گرفتن زكات ،‌و در دريا و خشكي جانوري شكار نشود مگر اينكه در آن روز ،‌تسبيح خدا نكرده باشد .
امام صادق عليه السلام پيرامون آية‌ (و ما اصابكم من مصيبهِ‌ فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثيرِ‌ )‌،‌" اگر شما را مصيبتي رسد ،‌به خاطر كارهايي است كه مي كنيد و خدا بسياري از گناهان را عفو می كند ." مي فرمايد:
"ليس من التواء عرق و لا نكبه حجر و لا عثره قدم و لا خدش عود الا بذنب و لما يعفوا اللّه اكثر ،‌فمن عجّل اللّه عقوبه ذنبه في الدنيا فأن اللّه عزّوجلّ‌ اجلّ و اكرم و أعظم من أن يعود في عقوبته في الاخره 147"‌
پيچيدگي مرگ و گرفتاري و لغزيدن گام و نا به هنجاري پيش نيايد مگر به سبب گناهي ،‌اگر چه خدا از بسياري از گناهان چشم مي پوشد و خداوند كيفر گناهان هر كه را در اين دنيا به شتاب اندازد بزرگتر و والاتر و عظيمتر از آن است كه دوباره در رستاخيز كيفرش كند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"ما نعلم شيئاً‌ يزيد في العمر الاّ صله الرحم حتّي انّ الرّجل يكون أجله ثلاث سنين فيكون وصولاً‌ للرحم فيزيد اللّه في عمره ثلاثين سنه فيجعلها ثلاثا و ثلاثين سنه و يكون أجله ثلاثا و ثلاثين سنه فيكون قاطعاً‌ للرحم فينقصه اللّه ثلاثين سنه و يجعل أجله الي ثلاث سنين .148"
ما چيزي را نمي دانيم كه به عمر بيفزايد مگر صله رحم ،‌تا آنجا كه مي توان گفت اجل مرد ،‌سه سال است و وقتي صله رحم مي كند خداوند به عمر او سي سال مي افزايد و اجل او سي و سه سال مي گردد و هر گاه قطع رحم كند خداوند سي سال از اين مقدار مي كاهد و اجل او سه سال مي گردد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"من ظلم مظلمه اُخذ بها في نفسه أو في ماله أو في ولده .149"
هر كه ستمي روا دارد ،‌يا خود او يا مالش يا فرزندانش بدان گرفتار آيد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"ما انعم اللّه علي عبد نعمه فسلبها ايّاه حتّي يذنب ذنبا يستحق بذلك السلب .150"
خداوند نعمتي به بنده اي نداد و سپس از او سلب نكرد مگر آنكه او گناهي كرده باشد سزامند اين سلب .
عباس بن هلال شامي مي گويد از امام رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود :
"كلّما احدث العباد من الذنوب ما لم يكونوا يعملون احدث اللّه لهم من البلاء ما لم يكونوا يعرفون .151"
هر گاه بندگان به ارتكاب گناهي پردازند كه قبلاً‌ مرتكب نمي شدند ،‌خداوند براي آنها بلايي نازل كند كه قبلاً با آن آشنايي نداشتند .
حضرت علي عليه السلام به نقل از رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله مي فرمايد :‌
"اذا غضب اللّه عزّوجلّ علي امّه و لم ينزل بها العذاب غلت أسعارها و قصرت أعمارها و لم تربح تجارّها و لم تزك ثمارها و لم تغزز انهارها و حبس عنها امطارها ،‌و سلّط عليها شرارها .152"
هر گاه خدا بر امّتي خشم گيرد و بر آنها عذاب فرو فرستد ،‌نرخها گران مي شود و عمرها رو به كوتاهي مي نهد و بازرگانان سود نبرند و ميوه هاشان فزوني نگيرد و آب رودهاشان خروشان نشود ،‌و باران از ايشان دريغ شود ،‌و تبهكاران بر ايشان چيرگي يابند .
اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايد :‌
"و أيم اللّه ما كان قوم قطّ‌ في غضّ‌ نعمه من عيش فزال عنهم إلا بذنوب اجترحوها ،‌لانّ اللّه تعالي ليس بظلام للعبيد . و لو انّ‌ النّاس حين تنزل بهم النقم و تزول عنهم النعم فزعوا الي ربّهم بصدق من نياتهم و له من قلوبهم لرد عليهم كل شارد و اصلح لهم كلّ‌ فاسد .153"
به خداي سوگند كه هرگز مردمي در زندگي ،‌آكنده از نعمتهاي سرشار به سر نبرده اند و اين زندگي از دست آنها ستانده نشده مگر به سبب گناهاني كه مرتكب شده اند ،‌زيرا خداوند نسبت به بندگان ،‌ستمگر نيست ،‌و اگر مردم به هنگام فرود آمدن بلا و از ميان رفتن نعمت با نيتي راست و اشتياق قلبي به خدايشان پناه برند ،‌خداوند ستانده ها را بديشان بازگرداند و هر گونه تباهي را در ميانشان اصلاح مي كند .
امام كاظم عليه السلام مي فرمايد:
"ظهر في بني اسرائيل قحط شديد سنين متواتره و كان عند إمرأه لقمه من خبز و فوضعتها في فيها لتأكل ،‌فنادي السّائل يا أمّه اللّه الجوع ،‌فقالت المرأه : اتصدّق في مثل هذا الزمان ،‌فَأخْرَجتها من فيها ‌،فدفعتها الي السّائل و كان لها ولد صغير يحتطب في الصّحراء فجاء الذّنب فاحتمله فوقعت الصّيحه ،‌فعدمت الامّ إثر الذّئب ،‌ فبعث اللّه تبارك و تعالي جبرئيل – عليه السلام – فاخرج الغلام من فمّ الذّئب فدفعه الي اُمّه . فقال لها جبرئيل – عليه السلام – يا أمه اللّه أرَضيت لقمه بلقمه .154"
درميان بني اسرائيل ،‌ساليان پي در پي خشكسالي شديدي پديد آمد و زني لقمه اي نان در دهان نهاد تا بخورد كه ناگاه گدايي به اوگفت : اي بندة‌ خدا !‌من گرسنه ام . زن پيش خود گفت : در چنين روزي اين لقمه را به او صدقه مي دهم ولقمه را از دهان خود بيرون آورد و به گدا داد . او كودكي خُرد داشت كه براي جمع كردن هيزم به صحرا رفته بود ،‌پس به ناگاه گرگي بر او تاخت و كودك را به دندان گرفت و فريادي از كودك به گوش رسيد . مادر در پي گرگ دويدن آغازيد كه خداوند تبارك و تعالي جبرئيل را فرو فرستاد و او كودكِ‌ زن را از دهان گرگ بيرون آورد و به مادرش سپرد و گفت : اي بنده خدا ،‌آيا اين لقمه ،‌تو را در برابر آن لقمه خشنود مي سازد !‌
علامه طباطبايي – رحمه اللّه – مي گويد : "از احكام اعمال اين است كه ميان اين عمل و رويدادهاي بيروني پيوندي است . مقصود از اعمال ،‌همان حسنات و سيّئاتي است كه عناوين حركتهاي بيروني هستند نه حركات و سكناتي كه آثار اجسام طبيعي مي باشند " خداوند مي فرمايد :
( و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثيرٍ‌ .)‌155
و هر مصيبتي به شما رسد به سبب كارهايي است كه كرده ايد و خداوند از بسياري گناهان در مي گذرد .
خداوند مي فرمايد :
(‌انّ اللّه لايغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم و اذا أراد اللّه بقومٍ سوءاً‌ فلا مرد له .)‌156
خدا چيزي را كه از آنِ‌ مردمي است ،‌دگرگون نكند تا آن مردم ،‌ خود دگرگون شوند . چون خدا براي مردمي که بدي خواهد ،‌هيچ چيز مانع او نتواند شد .
(ذلك بأنّ اللّه لم يك مغيّراً نعمهً انعمها علي قومٍ حتّي يغيّروا ما بأنفسهم .)‌157
زيرا خدا نعمتي را كه به قومي ارزاني داشته است ، دگرگون نسازد ،‌تا آن قوم ،‌خود آن را دگرگون سازند .
آيات ،‌آشكار هستند و در اينكه ميان اعمال – خواه خير باشد يا شر – با حوادث پيوندي وجود دارد .
همة اين مفاهيم را دو آيه از قرآن مجيد در كنار يكديگر آورده است .
(و لو انّ اهل القري امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركاتٍ من السّماء و الارض ولكن كذّبوا فأخذناهم بما كانوا يكسبون .)158
اگر مردم قريه ها ايمان آورده و پرهيزگاري پيشه كرده بودند ‌،بركات آسمان و زمين را به رويشان مي گشوديم ‌،ولي پيامبران را به دروغگويي نسبت دادند. ما نيز به كيفر كردارشان مؤاخذه شان كرديم .
(ظهر الفساد في البّر و البحر بما كسبت أيدي النّاس ليذيقهم بعض الّذي عملوا لعلّهم يرجعون .)‌159
به سبب اعمال مردم ،‌فساد در خشكي و دريا آشكار شد تا به آنان ،‌جزاي بعضي از كارهايشان را بچشاند ،‌باشد كه بازگردند .
"پس ،‌رويدادهاي هستي تا حدّي تابع اعمال مردم مي باشند و نوع بشر در صورتي كه فرمانبري از خدا را پيش گيرد و راهي را بپيمايد كه موجب خشنودي اوست ،‌سبب ساز خيرات و بازشدن درهاي بركات خواهد گشت .و انحراف از راه عبوديت و فرورفتن در سرگرداني وگمراهي و تباهيِ نيّت و پليديِ اعمال ، سبب ساز ظهور فساد در خشكي و دريا و نابودي ملتهاست . و موجب مي گردد ستم انتشار يابد و امنيّت از ميان برود . و ديگر نابهنجارهايي رخ نمايد كه به انسان و اعمال او باز مي گردد ،‌نيز موجب ظهور مصيبتها ،‌حوادث مهلك طبيعي مانند سيل ،‌زلزله ،‌آذرخش ،‌طوفان و نظاير آن مي شود . خداوند سيل عرم و طوفان نوح و آذرخش ثمود و تندباد عاد را از اين دست مي داند .160 "
فايده دوم : خاستگاه همۀ اعمال ،ملكات و هويّات است .
اشكالي در اين نيست كه خاستگاه اعمال ،‌اعم از كردار وگفتار و بلكه خاستگاه افكار ،‌همان هويات و ملكات است . خداوند مي فرمايد :‌
( قل كلّ يعمل علي شاكلته )‌161
بگو :‌هر كس به نيت خويش عمل مي كند .
پس انسان بي باك ،‌هراسي از اين ندارد كه سخن به حق بگويد و قدم به حق بردارد . و بسياري اوقات ،‌گفتار ،‌رفتار و انديشۀ او بدون توجّه خود او از همين ملكه بر مي خيزد ،‌چنان كه انسان ترسو از همه چيز مي ترسد ،‌چه رسد به آنكه در برابر دشمن ،‌قامت راست كند يا سخن به حق بگويد يا گام در راه حق بردارد و به هر روي ‌،ترس بر همه رفتار و گفتار و انديشه هاي او سايه گسترده است . بيشتر گفتار ،‌كردار و انديشه هاي انسان بي باك ،‌او را به خطر مي افكند و او بدون در ميان بودن انگيزه اي عقلايي به خطر مي افتد . و بر همين قياس است ديگر ملكات ،‌به ويژه ملكاتِ‌ رسوخ يافته در نفس . گويي آدمي توان آن را ندارد كه برخلاف اين ملكات و هويّات گامي بردارد و بي آنكه خود بداند ،‌بر اساس آنها عمل مي كند و پيمودن راهي جز آن ،‌به رنج فراوان نيازمند است . پس براي انساني بخشنده ‌،گواراترين لذّت آن است كه مال خويش را انفاق كند و ديگران را شاد گرداند ،‌چنان كه سخت ترين امور براي انسان خسيس ،‌آن است كه زكات مال خويش را بپردازد با آنكه مي داند خداوند دربارۀ زكات فرموده است :
(و اتوهم من مال اللّه الّذي اتاكم .)162‌
و از آن مال كه خدا به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد .
(و الّذين يكنزون الذّهب والفضّه و لا ينفقونها في سبيل اللّه فبشّرهم بعذابٍ‌ اليمٍ . يوم يحمي عليها في نار جهنّم فتكوي بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون .) 163
و كساني را كه زر و سيم مي اندوزند و در راه خدا انفاقش نمي كنند ،‌به عذابي دردآور بشارت ده .روزي كه در آتش جهنم گداخته شوند و پيشاني و پهلو و پشتشان را با آن داغ كنند . اين است آن چيزي كه براي خود اندوخته بودند . حال طعم اندوخته خويش را بچشيد .
ولي با اين حال ،‌مال خويش را مي اندوزد و آن را شماره مي كند و حتّي حاضر نيست زكات مال و حقوق واجب خويش را بپردازد . آيا چنين نيست كه قرآن در حقّ‌ برخي مي فرمايد :
(و اذا قالوا اللهمّ ان كان هذا هو الحقّ من عندك فامطر علينا حجارهً من السّماء او ائتنا بعذابٍ اليمٍ . )164
و آن هنگام را كه گفتند : بار خدايا ،‌اگر اينكه از جانب تو آمده ،‌حق است ،‌بر ما از آسمان باراني از سنگ ببار يا عذاب درد آوري بر ما بفرست .
(و اذا سمعوا ما انزل الي الرّسول تري اعينهم تفيض من الدّمع ممّا عرفوا من الحقّ‌)‌165
چون آنچه را كه بر پيامبر نازل كرده ايم ،‌بشنود و حقيقت را دريابند ،‌چشمانشان پر از اشك مي شود و مي گويند : پروردگارا!‌ ما ايمان آورديم ‌،ما را نيز در زمره شهادت دهندگان بنويس .
اين زبان حال كساني است كه دلي سالم دارند و آن زبان حال كساني است كه لجاجت و تعصّب در وجود آنها ريشه دوانده است و پيشتر پيرامون اين نكته سخن گفته ايم . از همين رو ،‌چنين شهرت يافته است كه عصمت از درجات ايمان و معرفت است و قرآن بيان مي دارد كه اگر ايمان در دلي رسوخ يابد ،‌نخستين درجه آن ،‌دست يافتن به علم اليقيني است كه مانع از ارتكاب گناه مي گردد ،‌ديگر چه رسد به درجات بالاتر آن ،‌مثل عين اليقين و حقّ اليقين . خداوند مي فرمايد :
(بسم اللّه الرّحمن الرّحيم . الهكم التّكاثر . حتّي زرتم المقابر كلّا سوف تعلمون . ثمّ كلّا سوف تعلمون .كلّا لو تعلمون علم اليقين . لترونّ الجحيم .ثمّ‌ لترونّها عين اليقين . ثمّ‌ لتسئلنّ يومئذِ عن النّعيم .)166‌
به نام خداي بخشاينده مهربان ،‌به غفلت كشيد شما را ،‌نازش به بسياري مال و فرزند ،‌تا به گورها رسيديد ،حقّاً كه به زودي خواهيد دانست ،‌باز هم حقّا كه به زودي خواهيد دانست ،‌حقّاً اگر از روي يقين بدانيد ،‌البته جهنم را خواهيد ديد ،‌سپس به چشم يقينش خواهيد ديد ،‌كه در آن روز ،‌شما را از نعمتهاي دنيوي باز خواست مي كنند
(قالت الاعراب امنّا اقل لم تومنوا و لكن قولوا اسلمنا و لمّا يدخل الايمان في قلوبكم .)‌167
اعراب باديه نشين گفتند: ايمان آورديم . بگو : ايمان نياورده ايد،‌بگوييد كه تسليم شده ايم و هنوز ايمان در دلهايتان داخل نشده است .
مفهوم اين آيه شريفه ،‌آن است كه هنوز ايمان در دل باديه نشينان وارد نشده است و ملكه ايمان براي آنها پديد نيامده است و اِلّا با پيامبر به مخالفت برنمي خاستند . به طور كلي اگر فضايل به شكل ملكه دربيايند ،‌صاحب اين فضايل ‌،رفتار و گفتاري خير مي يابد واز آن لذّت مي برد و حتّي بيشتر اوقات ،‌سر زدن نيكيها از وي بدون توجه اوست . و اگر پلشتها به شكل ملكه در آيند ،‌از صاحب آن نشأت مي گيرند و او از آنها لذّت مي برد و سرزدن امور ناپسند از او ،‌غالباً بي هيچ توجهي صورت مي پذيرد . ما آياتي را بيان داشتيم كه چنين شخصي در روز رستخيز حقايق را انكار مي كند با آنكه واقعيات براي او از باب حقّ اليقين است . خداوند مي فرمايد:‌
(يوم يبعثهم اللّه جميعاً‌ فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انّهم علي شيءٍ الا انّهم هم الكاذبون .) 168
روزي كه خدا همۀ آنها را زنده مي كند ‌،همچنان كه براي شما قسم مي خوردند ،‌براي او هم قسم خواهند خورد و مي پندارند كه سودي خواهند برد ،‌آگاه باشيد كه دروغگو يانند .
اگر براي علم اخلاق و تهذيب و تزكيه نفس و يافتن اخلاق الهي و عمل به اخلاقيات ،‌نبود مگر همين فايده ،‌خود كافي خواهد بود كه ما به تهذيب و تخلّق به فضايل و عمل بدان و دوري از پليديهاي اخلاقي پايبند باشيم .
فايده سوم : تكيه علم سودمند بر فضايل
علم بر پايه عقل و شرع ،‌از هدفي شريف برخوردار است . چنان كه خداوند مي فرمايد :‌(هل يستوي الّذين يعلمون و الّذين لا يعلمون انّما يتذّكر اولوا الالباب .) 169
آيا آنهايي كه مي دانند با آنهايي كه نمي دانند برابرند ؟‌تنها خردمندان پند مي پذيرند .
(هل يستوي الاعمي و البصير ام هل تستوي الظّلمات و النور .)‌170
آيا نابينا و بينا برابرند ؟ يا تاريكي و روشني يكسانند ؟‌
(أفمن يهدي الي الحقّ‌ احقّ ان يتّبع امّن لا يهدّي الّا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون .)171
آيا آنكه به حق راه مي نمايد به متابعت سزاوارتر است يا آنكه به حق راه نمي نمايد و خود نيز نيازمند هدايت است ؟‌شما را چه مي شود؟ چگونه حكم مي كنيد ؟
اسلام بر پايه عقل ،‌مقام عالم و علما را اين چنين بالا برده است :‌
الف )‌علم را علت غايي تكوين و تشريع تلقي كرده است . خداوند مي فرمايد :‌
(اللّه الذّي خلق سبع سماواتٍ و من الارض مثلهنّ يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا اللّه علي كل شيءٍ قدير و انّ اللّه قد احاط بكلّ شيءٍ علماً . ) 172
خداست آن كه هفت آسمان و همانند آنها ،‌زمين بيافريد . فرمان او ميان آسمانها و زمين جاري است تا بدانيد كه خدا بر هر چيز قادر است و با علم بر همه چيز احاطه دارد .
(هو الذّي بعث في الاميّيّن رسولاً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه.)‌1736
اوست خدايي كه به ميان مردمي بي كتاب ،‌پيامبري از خودشان مبعوث داشت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمتشان بياموزد .
ب) آدم عليه السلام جانشين خداوند متعال و مسجود ملائكه قرار گرفت ،‌زيرا او نماد اسماء و صفات الهي است . خداوند مي فرمايد :‌
(و علّم آدم الاسماء كلّها .)‌174
خداوند همۀ اسماء را به آدم آموخت .
ج)‌رهبري و حكومت به عالِم اختصاص يافت . خداوند مي فرمايد :
(انّ اللّه اصطفاه عليكم و زاده بسطهً في العلم و الجسم .)‌175
خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است .
د) ارزش و سنگيني زمين ،‌به وجود عالِم ،‌بسته شده است و زمين با مرگ عالِم ،‌كاستي مي پذيرد و ارزش خود را از كف مي نهد . خداوند مي فرمايد :
(اولم يروا انّا نأتي الارض ننقصها من اطرافها .)‌176
آيا هنوز ندانسته اند كه ما از اطراف اين سرزمين مي كاهيم .
امام باقر عليه السلام مي فرمايد:
"او لم يروا انّا نأتي الارض ننقصها من اطرافها ،‌هو ذهاب العلماء 177"‌
مقصود از "آيا هنوز ندانسته اند كه ما از طرف اين سرزمين مي كاهيم ."‌رحلت علماست .
ه)‌ خداوند ،‌روستا را به سبب وجود عالِم ،‌شهر ناميده است و فرموده :
(و اضرب لهم مثلاً ‌اصحاب القريه اذ جاءها المرسلون ... و جاء من اقصي المدينه رجل يسعي .)178‌
داستان مردم آن قريه را برايشان بياور ،‌آنگاه كه رسولان بدان جا آمدند ... مردي از دور دست شهر دوان دوان آمد .
آيا نمي بينيد كه خداوند تبارك و تعالي به صرف وجود پيامبران در قريه انطاكيه آن را شهر ناميده و فرمود : (‌‌و جاء من اقصي المدينه )
و) خداوند هدايت فردي را ،‌مثل زنده كردن همۀ مردم و گمراه كردن انساني را ،‌چون كُشتن همه مردم دانسته است و فرموده :‌
(من قتل نفساً‌ بغير نفس اوفساد في الارض فكانّما قتل النّاس جميعاً‌ و من احياها فكانما احيا الّناس جميعاً ) 179
هر كس ، كس ديگر را نه به قصاص قتل كسي يا ارتكاب فسادي بر روي زمين ،‌بكشد ،‌چنان است كه همۀ مردم را كشته باشد ،‌و هر كس كه به او حيات بخشد ‌،چون كسي است كه همۀ مردم را حيات بخشيده باشد .
در اصول كافي به نقل از سماعه آمده است كه به امام صادق عليه السلام عرض كرد :‌
مقصود از آيۀ: (من قتل نفساً بغير نفسٍ ...)‌ چيست ؟‌و امام فرمود :‌
"من أخرجها من ضلال الي هديً فكانّما احياها و من اخرجها من هديً‌ الي ضلال فقد قتلها180"
هر كس او را از گمراهي به هدايت آورد ،‌گويي او را زنده گردانيده و هر كس او را از هدايت به گمراهي آورد ،‌گويي او را كُشته است .
اين بود گزيده اي از آيات ،‌اما روايات در اين زمينه بسيار است و ما تنها پاره اي از آنها را مي آوريم :
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"‌المؤمن اذا مات و ترك ورقه واحده عليها علم تكون تلك الورقه يوم القيامه سترا فيما بينه و بين النار و اعطاه اللّه تبارك و تعالي بكل حرف مكتوب عليها مدينه اوسع من الدنيا سبع مرّات و ما من مؤمن يقعد ساعه عند العالم الا ناداه ربّه عزّوجلّ‌ ،‌جلست الي حبيبي و عزتي و جلالي لاسكنّنك الجنّه معه و لا ابالي .181"
مؤمن هر گاه بميرد و تنها يك برگ از خود به يادگار نهد كه بر آن دانشي نگاشته شده باشد ،‌به روز رستخيز همين برگ ‌،مانعي ميان او و آتش خواهد بود و خداوند تبارك و تعالي در برابر هر حرف از اين برگ ،‌ شهري بدو بخشد ،‌هفت بار وسيعتر از اين دنيا . و مؤمني ساعتي نزد عالِمي نمي نشيند مگر آنكه خداوند او را چنين ندا دهد :‌نزديك دوست من نشستي ‌، به عزت و جلالم سوگند كه تو را در كنار او ،‌در فردوس جاي دهم و هيچ ابايي از اين ندارم .
پيامبر صلي اللّه و علیه و اله مي فرمايد :‌
"يا علي نوم العالم افضل من الف ركعه يصليها العابد . يا علي لا فقر اشدّ من الجهل و لا عباده مثل التفكر .182"‌
اي علي !‌ خواب دانشمند از هزار ركعت نماز عابد ،‌ برتر است . اي علي ! فقري بدتر از جهل و عبادتي چونان تفكّر نيست .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"اذا كان يوم القيامه جمع اللّه عزّوجلّ النّاس في صفٍّ واحد و وضعت الموازين ،‌فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء‌فيرجع مداد العلماء علي دماء‌الشهداء‌.183"
آن هنگام كه روز رستخيز فرا رسد ‌،خداوند همۀ مردمان را در يك جاي گرد آورد و ترازوها فرا نهد و خون شهدا با مركب علما وزن شود و مركب علما بر خون شهدا برتري داده شود.
امام رضا عليه السلام از قول پدران خود مي فرمايد:
" العلم ضاله المؤمن184 "‌
علم گمشدۀ‌ مؤمن است .
امام صادق عليه السلام به نقل از پدرانش مي فرمايد كه پيامبر اكرم (ص) فرموده است :‌
"‌من سلك طريقاً يطلب فيه علما سلك اللّه به طريقاً‌ الي الجنّه ،‌و ان الملائكه لتضع اجنحتها لطالب العلم رضاً‌ به ،‌ و انّه ليستغفر لطالب العلم من في السماء و من في الارض حتّي الحوت في البحر و فضل العالم علي العابد كفضل القمر علي سائر النجوم ليله البدر ،‌و انّ‌ العلماء‌ ورثه الانبياء ،‌انّ الانبياء لم يورثوا ديناراً و لا درهماً ولكن ورثوا العالم ،‌فمن اخذ منه اخذ بحظّ وافر 185"
هر كه راهي را در طلب علمي بپويد ،‌خداوند او را به بهشت رساند و فرشتگان بالهاي خود را از سرِ‌ خشنودي بر او بگستراند و هر كه در آسمان و زمين است ‌،حتّي ماهيان دريا ،‌براي او طلب آمرزش كنند ، و برتري عالم بر عابد ،‌چونان برتري ماه شب چهارده است بر ديگر ستارگان ،‌و دانشمندان وارثان پيامبرانند . پيامبران نه ديناري به ارث نهند و نه درهمي و تنها ميراث آنها دانش است و هر كه از آن توشه برستاند به بهره اي سترگ دست يازيده است .
"‌خرج –صلي اللّه عليه و اله و سلّم – فاذاً في المسجد مجلسان ،‌مجلس يتفقّهون و مجلس يدعون اللّه و يسألونه ،‌فقال :‌كلا المجلسين الي خير ،‌امّا هولاء فيدعون اللّه و امّا هولاء فيتعلمون و يتفقّهون الجاهل ،‌هولاء افضل ،‌بالتعليم ارسلت ،‌ثم قعدمعهم .186"‌
روزي پيامبر به مسجدي در آمد و در آنجا دو گروه را يافت : گروهي كه مي انديشيدند و گروهي كه به درگاه خدا دعا مي كردند و از او درخواست مي نمودند پس فرمود :‌هر دو گروه بر خير و خوبي هستند ،‌اين عدّه دعا مي كنند ولي گروهي كه مي آموزند و به جاهل مي آموزانند ،‌برترند و من براي تعليم بر انگيخته شده ام و سپس نزد همين گروه نشست .
امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد:
"ان رجلاً جاء الي علي بن الحسين عليه السلام برجل يزعم انه قاتل ابيه ،‌فاعترف ،‌فاوجب عليه القصاص و سأله ان يعفوا عنه ليعظم اللّه ثوابه ،‌فكانّ نفسه لم تطب بذلك ،‌فقال علي بن الحسين عليه السلام للمدّعي للدم الولي المستحق للقصاص :‌ان كنت تذكر لهذا الرجل عليك فضلا فهب له هذه الجنايه واغفر له هذا الذّنب .
قال :‌يا بن رسول اللّه له علي حق ولكن لم يبلغ ان اعفوا له عن قتل والدي قال :‌فتريد ماذا؟‌قال : اريد القود . فان اراد لحقّه علي ان اصالحه علي الديه صالحته و عفوت عنه . فقال علي بن الحسين عليه السلام : فماذا حقه عليك؟ قال :‌يا بن رسول اللّه لقنني توحيد اللّه و نبوّه محمّد رسول اللّه و امامه علي و الائمه – عليهم السلام .
فقال علي بن الحسين عليه السلام : فهذا لا يفي بدم أبيك ؟‌بلي و اللّه هذا يفي بدماء أهل الارض كلهم من الاوّلين و الاخرين سوي الانبياء‌و الائمه – عليهم السلام – ان قتلوا ،‌فانه لا يفي بدمائهم شي ان يقنع منه بالديه . قال : بلي . قال علي بن الحسين عليه السلام للقاتل : أفتجعل لي ثواب تلقينك له حتّي ابذل لك الديه فتنجوا بها من القتل ؟ قال : يا بن رسول اللّه انا محتاج اليها و انت مستغن عنها ،‌فان ذنوبي عظيمه و ذنبي الي هذا المقتول ايضاً بيني و بينه لا بيني و بين وليه هذا .
قال علي بن الحسين عليه السلام :‌فتستسلم للقتل احب اليك من نزولك عن هذا التلقين ؟‌قال : بلي يا بن رسول اللّه .
فقال علي بن الحسين عليه السلام لوليّ المقتول : يا عبداللّه بين ذنب هذا اليك و بين تطوّله عليك ،‌قتل اباك حرّمه لذّه الدّنيا و حرّمك التمتع به فيها علي انك ان صبرت و سلمت فرفّيقك ابوك في الجنان و لقّنك الايمان فاوجب لك به جنه اللّه الدائمه و انقذك من عذابه الدائم ‌،‌فاحسانه اليك اضعاف اضعاف جنايته عليه ،‌فامّا ان تعفو عنه جزاءً علي احسانه اليك لاحدّثكما بحديث من فضل رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله خير لك من الدنيا بما فيها و امّا ان تأبي ان تعفو عنه حتّي ابذل لك الديه لتصالحه عليها ثم اخبرته بالحديث دونك ،‌فلما يقوتك من ذلك الحديث خير من الدنيا بما فيها لو اعتبرت به .
فقال الفتي : يا بن رسول اللّه قد عفوت عنه بلاديه و لا شيء الا ابتغاءوجه اللّه و لمسألتك في امره ،‌فحدّثنا يا بن رسول اللّه بالحديث .
قال علي بن الحسين عليه السلام ان رسول اللّه صلي اللّه عليه و اله لمّا بعث الي النّاس كافه بالحقّ بشيراً و نذيراً الي اخر ما سيأتي في ابواب معجزاته صلي اللّه عليه و اله. 187
مردي كسي را نزد امام سجاد عليه السلام آورد كه گمان مي كرد او پدرش را كُشته است . آن مرد نيز اعتراف كرد و بر اين اساس ،‌قصاص بر او واجب گشت . امام از او خواست چشم از اين جرم فروبندد تا خدا پاداش او را بزرگ گرداند ،‌ولي او تن بدان نداد . امام سجاد عليه السلام به وليّ دم كه صاحب قصاص بود فرمود:‌اگر براي اين مرد فضيلتي را براي خويش به خاطر مي آوري از اين جنايت چشم فروبند و اين گناه را بر او ببخشاي او گفت :‌اي فرزند پيامبر ! او بر من حقي دارد ولي نه آنقدر كه بدين سبب خون پدرم را بر او ببخشم . امام عليه السلام فرمود :‌پس چه مي خواهي ؟ گفت : خواهان قصاصم . اگر او مي خواهد بر اساس حقي كه بر من دارد با او به ديه سازش كنم با او سازش مي كنم و از او در مي گذرم . امام عليه السلام فرمود :‌حق او بر تو چيست ؟‌گفت :‌اي فرزند پيامبر ،‌او توحيد خدا و پيامبري محمّد و امامت علي و امامان (ص)‌را به من آموخته است . امام عليه السلام فرمود: آيا اين همسنگ خون پدر تو نيست ؟ آري به خدا سوگند ،‌اين همسنگ خون همۀ اهل زمين از نخستين كس تا آخرين فرد آنهاست ،‌جز پيامبران و امامان كه ديگر ديه ،‌هم سنگ خون آنان شمرده نمي شود . گفت :‌آري . حضرت عليه السلام به قاتل فرمود : آيا ثواب آموختن اين حقايق را به من مي دهي تا ديۀ تو را بپردازم و تو از كشته شدن رهايي يابي ؟ او در پاسخ گفت : اي فرزند رسول اللّه !‌من بدان محتاجم و تو از آن بي نياز و گناهان من بسي فراوان است و گناه كشتن اين مقتول نيز به من و او مربوط مي شود ،‌نه به من و تو . امام عليه السلام فرمود :‌پس كُشته شدن براي تو محبوبتر است از اينكه از دين حق چشم پوشي كني ؟عرض كرد آري اي فرزند رسول خدا . امام عليه السلام به وليّ دم فرمود : اي بنده خدا ،‌مقايسه كن ميان اين گناه كه بر تو روا داشته شده و منتي كه بر تو نهاده . كُشتن پدر تو ،‌او را از لذت زندگي محروم مي كند و تو را از بهره وري از آن در دنيا بي بهره مي سازد ،‌چه ، اگر صبر پيشه سازي ،همراه تو ، پدرت در بهشت خواهد بود كه ايمان را به تو تلقين خواهد كرد و بر اساس آن ،‌خداوند بهشت جاويد را بر تو واجب خواهد ساخت و تو را از عذاب دايم رهايي خواهد بخشيد ،‌پس نيكي او در حق تو چندين برابر جنايت اوست در حقّ تو ،‌پس اگر به سبب نيكويي او در حق تو ،‌از گناهش چشم پوشي ،‌‌ براي شما دو تن ،‌حديثي را در فضيلت پيامبر اكرم (ص) نقل مي كنم كه براي تو از دنيا و هر آنچه در آن است بهتر مي باشد و يا از عفو او خودداري مي كني و من براي سازش با او به تو ديه پرداخت مي كنم و در برابر ،‌اين حديث تنها به او مي گويم و توشه اي كه تو از اين حديث بر مي بندي بسي بهتر از دنيا و هر آن چيزي است كه در آن قرار دارد . آن جوان عرض كرد :‌اي فرزند رسول خدا ! بدون دريافت ديه يا هر چيز ديگري جز خشنودي خدا و ميانجيگري تو از او چشم پوشيدم و اينك آن حديث را براي ما بازگو.
امام زين العابدين عليه السلام فرمود:پيامبر (ص)‌هنگامي كه به حق براي همه مردم به عنوان بشير و نذير برانگيخته شد ... تا پايان حديث كه در ابواب مربوط به معجزات پيامبر (ص) گفته خواهد آمد .
"قالت فاطمه – سلام اللّه عليها :‌و قد اختصم اليها امرأتان فتنازعتا في شيء من امر الدّين ،‌احديهما معانده و الاخري مؤمنه ففتحت علي المؤمنه حجتها فاستظهرت علي المعانده ففرحت فرحاً شديداً ،‌فقالت فاطمه – سلام اللّه عليها :‌انّ‌ فرح الملائكه باستظهارك عليها اشدّ من فرحك و انّ حزن الشيطان و مردته بحزنها اشدّ من حزنها ،‌و انّ‌ اللّه تعالي قال الملائكه :‌اوجبوا لفاطمه بما فتحت علي هذه المسكينه الاسيره من الجنان الف الف ضعف مما كنت اعددت لها،‌واجعلوا هذه سنهً في كل من يفتح علي اسير مسكين فيغلب معانداً مثل الف الف ما كان معداً‌ له من الجنان .188"‌
دو زن ،‌خدمت فاطمه زهرا (س) رسيدند كه بر سر امري دنيوي با يكديگر كشمكش داشتند . يكي از اين دو منكر و ديگري مؤمن بود . حضرت فاطمه (س)‌حجت زن مؤمن را بر او نمود و آن زن ،‌زن منكر را پشتيباني كرد و زن منكر بسيار شاد گرديد . حضرت (س)‌فرمود: همانا شادي فرشتگان در پشتيباني تو از اين زن بيشتر از شادي توست . و حزن شيطان و طرفداران او ،‌بيشتر از حزن آن زن است و اينكه خداوند تبارك و تعالي به فرشتگانش فرمود :‌براي فاطمه به سبب گشايشي كه بر اين زن مسكين اسير پديد آورد ،‌هزار هزار برابر بيش از آن زن ،‌بهشت فراهم كنيد و اين را سنتي قرار دهيد براي هر كسي كه گشايشي در اسير مسكيني پديد آورد و منكري را چيرگي بخشد و مقدار آن هزارهزار برابر بهشتي باشد كه براي خود او ،‌فراهم آمده است .
حسن بن علي عليه السلام به كسي كه هديه اي براي او آورده بود فرمود :‌
"ايما احب اليك ؟‌ان ارد عليك بدلها عشرين ضعفاً عشرين الف درهم او افتح لك باباً‌من العلم تقهر فلان الناصبي في قريتك ،‌تنقذبه ضعفاء اهل قريتك؟ ان أحسنت الاختيار جمعت لك الامرين و ان اسأت الاختيار خيّرتك لتأخذ ايّهما شئت .
فقال :‌يا بن رسول اللّه فتوابي من قهري ذلك الناصب و استنقاذي لاولئك الضعفاء من يده قدره عشرون الف درهم ؟‌قال :‌بل اكثر من الدنيا عشرين الف الف مرّه . فقال :‌يا بن رسول اللّه فكيف اختار الادون بل اختار الافضل الكلمه الّتي اقهر بها عدو اللّه و أذوده عن اولياء اللّه فقال الحسن بن علي عليه السلام : قد احسنت الاختيار و علّمه الكلمه و اعطاه عشرين الف درهم . فذهب فافحم الرجل ،‌فاتّصل خبره به .
فقال له اذا حضره :‌يا عبداللّه ما ربح احد مثل ربحك و لا اكتسب احد من الاوداء ما اكتسبت ،‌اكتسبت مودّه اللّه اولاً و موده محمّد (ص)‌ و علي عليه السلام ثانياً و مودّه الطيبين من الهما ثالثاً و مودّه ملائكه اللّه رابعاً و مودّه اخوانك المؤمنين خامساً ،‌فاكتسبت بعدد كل مؤمن و كافر ما هو افضل من الدنيا الف مرّه فهنيئاً لك هنيئاً . 189"‌
كدام يك نزد تو محبوبتر است ؟‌اينكه به جاي آن ، بيست برابر آن را معادل بيست هزار درهم به تو بدهم يا در برابر تو ،‌دري از دانش بگشايم كه با آن بر فلان ناصبي روستاي خود چيرگي يابي و بدين ترتيب ضعفاي روستاي خود را نجاب بخشي ؟‌اگر نيكو گزينش كني ، هر دو امر را براي تو گرد خواهم آورد وگر نه تو را مخيّر خواهم كرد كه يكي از آن دو را برگزيني . او گفت :‌اي فرزند رسول خدا !‌آيا پاداش من از چيرگيم بر آن ناصبي و نجات دادن اين ضعفا از دست او ،‌بيست هزار درهم مي ارزد ؟‌امام عليه السلام فرمود :‌بلكه بيست هزار هزار بار بيشتر از دنياست . او گفت : اي فرزند رسول خدا ! چگونه پَست تر را مي گزينم ،‌من برتر اين دو را بر مي گزينم كه همان سخني است كه در پرتو آن بر دشمن خدا چيرگي يابم و در برابر اولياي خدا به دفاع از آن برخيزم . امام عليه السلام فرمود :‌نيكو برگزيدي و به او آن سخن را آموخت و بيست هزار درهم بدو داد . او نيز رفت و بر دشمن خدا پيروزي يافت و خبرش به امام رسيد . پس چون حضور امام رسيد ،‌امام به او فرمود :‌اي بنده خدا ،‌هيچ كس چونان تو سود نبرد و هيچ دوستي ،‌آن چه را تو به دست آوردي به كف نياورد ،‌اولاً ،‌دوستي خدا و محمّد و علي – عليهم السلام – را به دست آوردي و ثانياً ،‌دوستي پاكان خاندان او را و ثالثاً‌،‌دوستي فرشتگان خدا را و رابعاً دوستي برادران مؤمن خود را و خامساً ، به تعداد هر مؤمن و كافري ،‌آن به دست آوردي كه هزار بار بهتر از دنياست ،‌پس گوارايت باد .
امام هادي عليه السلام مي فرمايد:
"حضرت امرأه عند الصديقه فاطمه الزهرا – عليها السلام – فقالت : انّ لي والده ضعيفه و قد لبس عليها في امر صلوتها شيء و قد بعثتني اليك اسألك ،‌فاجابتها فاطمه – عليها السلام – عن ذلك فثّنت فاجابت ،‌ثمّ تلثّت الي ان عشّرت فاجابت ،‌ثمّ خجلت من الكثره ،‌فقالت ،‌لا اشق عليك يا ابنه رسول اللّه .
قالت فاطمه – عليها السلام – هاتي و سلي عما بدالك ،‌أرأيت من اكتري يوماً يصعد الي سطح بحمل ثقيل و كراه مأه الف دينار يثقل عليه ؟‌فقالت :‌لا . فقالت :‌اكتريت انا لكل مسأله باكثر من ملء ما بين الثري الي العرش لؤلؤاً فاحري ان لا يثقل عليّ ما سمعت ابي – صلي اللّه عليه و اله – يقول :‌ان علماء شيعتنا يحشرون فيخلع من خلع الكرامات علي قدر كثره علومهم و جدّهم في ارشاد عباد اللّه حتي يخلع علي الواحد منهم الف الف حلّه من نور .
ثم ينادي منادي ربّنا عزّو.جلّ‌ ايّها الكافلون لا يتام آل محمد (ص)‌الناعشون لهم عند انقطاعهم عن ابائهم الّذين هم ائمتّهم ،‌هؤلاء تلامذتكم و الايتام الّذين كفلتموهم و نعشتموهم فاخلعوا عليهم خلع العلوم في الدنيا . فيخلعون علي كلّ‌ واحد من اولئك الايتام علي قدر ما اخذوا عنهم من العلوم حتّي انّ‌فيهم يعني في الايتام لمن يخلع عليه مأه الف خلعه . و كذلك يخلع هؤلاء الايتام علي من تعلم منهم .
ثم ان اللّه تعالي يقول ،‌اعيدوا علي هولاء العلماء الكافلين للايتام حتّي تتمّوا لهم خلعهم ،‌و تضعفوا لهم ،‌فيتمّ‌ لهم ما كان لهم قبل ان يخلعوا عليهم و يضاعف لهم و كذلك من يليهم ممن خلع علي من يليهم .
و قالت فاطمه – سلام اللّه عليها – يا امه اللّه انّ سلكه من تلك الخلع لا فضل مما طلعت عليه الشمس الف الف مرّه و مافضل فانّه مشوب بالتغيص و الكدر .190"
زني خدمت حضرت فاطمه زهرا (س)‌ رسيد و گفت كه مادري دارم ضعيف و در مسئله نماز براي او اشكالي پيش آمده و مرا فرستاده تا از تو بپرسم . حضرت فاطمه (س)‌پاسخ او را بداد و او سؤال دوم را مطرح كرد و حضرت پاسخ آن را نيز داد تا شمار پرسشهاي او به ده رسيد و از كثرت پرسشها ،‌شرمنده شد و گفت : اي دختر پيامبر خدا ،‌نمي خواهم تو را به سختي بيفكنم . حضرت فاطمه زهرا (س)‌ به او فرمود :‌هر چه مي خواهي بپرس ،‌آيا ديده اي كسي را كه روزي مركبي كرايه كند و با آن بار گراني را به جايي بلند مرتبه برد و كرايه آن صد هزار دينار باشد ؟ او گفت :‌نه . حضرت (س)‌فرمود :‌من براي هر مسئله كرايه اي پرداخته ام بيشتر از مرواريدهاي ميان زمين و آسمان و بر من شايسته است كه آنچه را از پدرم شنيده ام بر من گران نيايد .
پيامبر (ص)‌ مي فرمود :‌علماي شيعه ما ،‌به اندازه فراواني علوم و اهتمامشان در راهنمايي بندگان خدا برانگيخته مي شوند ،‌بديشان خلعت بخشيده مي شود تا جايي كه تنها به يكي از آنها ،‌هزارهزار حلّه از نور داده مي شود ،‌سپس منادي خداي ما ،‌ندا در مي دهد كه :‌اي عهده داران يتيمهاي خاندان محمّد كه امور آنها را پس از دوريشان از پدرانشان – كه همان امامانشان هستند – سروسامان داديد ،‌اينان و يتيماني كه عهده دار امور آنان شديد و كارشان را سروسرمان بخشيديد ،‌شاگردان شما هستند ،‌پس بدانها خلعت دهيد چونان خلعت علوم در دنيا ،‌پس به هر يك به اندازه اي كه اين يتيمها از آنان علم ستاده اند ‌،خلعت بخشيده مي شود تا جايي كه به يتيماني از اين عده ،‌صد هزار خلعت بخشيده مي شود و همين مقدار به كساني داده مي شود كه به اين يتيمان آموخته اند .
سپس خداوند تبارك و تعالي مي فرمايد : دانشمندان عهده دار يتيمان را بازگردانيد تا خلعت هايشان به كمال رسد و اين خلعت ها را چند چندان كنيد . پس خلعتهاي ايشان را از آنچه پيشتر بوده كاملتر مي گرداند و آن را چندچندان مي كند و همچنين ادامه مي يابد .
حضرت فاطمه (س)‌مي فرمايد :‌اي بنده خدا!‌رشته اي از اين خلعتها هزارهزار بار برتر است از آنچه خورشيد بر آن تابيده است و آنچه به اين ارمغان برتري داده شود به كدورت و ناگواري آميخته است .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"العلم رأس الخير كله و الجهل رأس الشّر كله .191"
علم ،‌اصل همۀ خيرها و جهل ،‌اصل همۀ شرهاست .
امير مؤمنان (ع)‌مي فرمايد :‌
"بخّ بخّل عالم عمل فجدّ‌ و خاف البيات فاعدّ و استعدّ ان سئل نصح و ان ترك صمت كلامه صواب و سكوته من غير عيّ‌ جواب .192"
زهي زهي به حال عالمي كه كوشيد و جدّيت به كار زد و از آن شب هراسيد و آماده كرد و آماده شد ، اگر از او بپرسند اندرز دهد وگرنه خاموشي ورزد ،‌سخنش درست و خاموشيش بدون عجز ،‌پاسخ است .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"النظر الي وجه العالم عباده .193"‌
نگريستن به چهرۀ عالِم ‌،عبادت است .
ابوذر به نقل از پيامبر اكرم (ص) مي گويد :
"باب من العلم تتعلّمه احب الينا من الف ركعه تطّوعاً و قال :‌ سمعنا رسول اللّه (ص)‌يقول :‌اذا جاء الموت طالب العلم و هو علي هذه الحال مات شهيداً .194"‌
بابي از دانش كه مي آموزي ،‌نزد ما از هزار ركعت نماز استحبابي محبوبتر است وگفت :‌از پيامبر (ص) شنيديم كه مي فرمود :‌هر گاه مرگ دانشجويي در اين حال فرا رسد ،‌او شهيد مرده است .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"فقيه واحد اشدّ علي ابليس من الف عابد .195"
وجود يك فقيه براي ابليس ،‌دشوارتر از هزار عابد است .
سماعه مي گويد :
"قلت لابي عبداللّه (ع) : انزل اللّه عزّوجلّ: ( من قتل نفساً‌ فكانّما قتل الناس جميعاً و من احياها فكانما احياالناس جميعاً .)‌قال : من اخرجها من ضلال الي هدي فقد احياها و من اخرجها من هدي الي ضلال فقد و اللّه اماتها .196"
به امام صادق عليه السلام عرض كردم :خداوند فرموده است : هر كه يك نفر را بكُشد ،‌گويي همۀ مردم را كُشته است و هر كه تني را زندگي بخشد ،‌گويي همۀ مردم را زندگي بخشيده است . امام صادق عليه السلام فرمود: مقصود آن است كه هر كه تني را از گمراهي به هدايت آورد ،‌گويي او را زندگي بخشيده است و هر كه كسي را از هدايت به گمراهي آورد ،‌به خدا سوگند كه او را كُشته است .
اسحاق بن عمار مي گويد كه از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود :
"ليت السياط علي رؤس اصحابي حتي يتفقهوا في الحلال و الحرام .197"‌
اي كاش تازيانه بر سر اصحاب من مي بود تا در حلال و حرام بينديشند .
موسي بن جعفر مي فرمايد:
"فقيه واحد ينقذ يتيماً‌من ايتامنا المنقطعين عنّا و عن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج اليه اشد علي ابليس من الف عابد ،‌لان العابد همه ذات نفسه فقط و هذا همه مع ذات نفسه عباداللّه و امائه لينقذهم من يد ابليس و مردته فذلك هو افضل عنداللّه من الف الف عابد و الف الف عابده.198"
يك فقيه كه يتيمي از يتيمان ما را كه دستشان از ما و ديدگانشان از ديدن ما كوتاه است و نيازمند آموزش مي باشد ،‌آموزش دهد بر ابليس از هزار عابد دشوارتر است ،‌زيرا همِّ عابد تنها خود اوست در حالي كه همّ چنين عالمي هم به خود اوست و هم به بندگان خدا تا آنها را از دست ابليس و همسالان او رهايي بخشد ،‌و او نزد خدا از هزار هزار مرد عابد و هزار هزار زن عابد برتر است .
محمّد بن علي بن الحسين مي گويد ... علي بن موسي الرّضا به نقل از پدرش موسي بن جعفر و او به نقل از پدرش جعفر بن محمّد و او به نقل از پدرش محمّد بن علي و او به نقل از پدرش علي بن الحسين و او به نقل از پدرش حسين و او به نقل از اميرمؤمنان - عليهم السلام – مي گويد كه اميرمؤمنان از پيامبر (ص)‌ شنيده است كه فرموده :
"طلب العلم فريضه علي كل مسلم فاطلبوا العلم من مظانه و اقتبسوه من اهله ،‌فان تعليمه للّه حسنه و طلبه عباده و المذكراه به تسبيح و العمل به جهاد و تعليمه من لا يعلمه صدقه و بذله لاهله قربه الي اللّه تعالي ،‌لانه معالم الحلال و الحرام و منار سبل الجنّه و المونس في الوحشه و الصاحب في الغربه و الوحده و المحدّث في الخلوه و الدليل علي السّراء و الضرّاء و السلاح علي الاعداء و الزين عند الاخلاء يرفع اللّه به اقواماً فيجعلهم في الخير قاده تقتبس آثارهم و يهتدي بفعالهم و ينتهي الي رأيهم و ترغب الملائكه في خلّتهم و باجنحتها تمسحهم و في صلاتها تبارك عليهم يستغفر لهم كل رطب و يابس حتّي حيتان البحر و هو امّه و سباغ البّر و انعامه ،‌انّ العلم حياه القلوب من الجهل و ضياء الابصار من الظلمه و قوه الابدان من الضّعف يبلغ بالعبد منازل الاخيار و مجالس الابرار و الدرجات العلي في الدّنيا و الاخره ،‌الذكر فيه يعدل بالصيام و مدارسته بالقيام ،‌به يطاع الربّ و يعبد و به توصل الارحام و به يعرف الحلال و الحرام ،‌العلم امام العمل و العمل تابعه يلهمه السعداء و يحرمه الاشقياء ،‌فطوبي لمن لم يحرّمه اللّه حظّه .199"
طلب دانش بر هر مسلماني واجب است ،‌پس دانش را بايد از اهلش بجوييد و آن را فراگيريد .آموزش در راه خدا حسنه است ،‌و طلب آن عبادت و گفتگوي علمي تسبيح ،‌و عمل بدان جهاد و آموزش آن به كسي كه سود ندارد ،‌صدقه و دادن آن به اهلش ،‌موجب نزديكي به خداوند تبارك و تعالي است .زيرا آن نشانه هاي حلال و حرام و علامت راههايي است كه به بهشت مي رسد و ياور آدمي است به هنگام وحشت و يار انسان به هنگام قربت و تنهايي و سخنگوي درخلوت و راهنماي به هنگام سختي و شدت و جنگ افزار در برابر دشمنان و آرايش در ميان دوستان است . خداوند در پرتو آن ،‌مردماني را به اوج مي رساند و در امور خير، ‌راهبرشان مي گرداند كه از آثار ايشان اقتباس مي شود و از رفتار نيكشان ره مي يابند و همه به انديشه ايشان مي رسند و فرشتگان به سرشت ايشان مي گرايند و با بال خويش ،‌غبار از پيكر آنها مي زدايند و در نمازشان براي آنها طلب بركت و آمرزش مي كنند . هر خشك و تري ،‌حتّي ماهيان دريا و حشرات و درندگان و چهارپايان خشكي ،‌براي ايشان است . دانش ،موجب زنده بودن دل در برابر جهل ،‌و پرتو ديدگان در ميان ظلمت ،‌و نيرومندي جسم از سستي است . دانش ،‌نيكان را به منزلگاههاي برگزيدگان و سراي نيكان و درجات والاي دنيا و آخرت مي رساند . يادآوري در دانش ،‌همسنگ روزه و مباحثه آن چونان شب زنده داري است . در پرتو آن ،‌خداوند را فرمانبرده و او را مي پرستند و با آن صله رحم به جاي آورده مي شود و حلال از حرام جدا مي گردد . علم ،‌جلودار عمل و عمل ،‌پيرو علم است . نيك بختان از آن برخوردار و نگون بختان از آن بي بهره هستند ،‌پس خوشا به حال آن كس كه خدا از دانش ،‌بي بهره اش نساخته است .
"جاء رجل من الأنصار الي النّبي (ص)‌ فقال : يا رسول اللّه اذا حضرت جنازه و مجلس عالم ايّهما احبّ اليك ان اشهد ؟ فقال رسول اللّه (ص) ان كان للجنازه من يتبعها و يدفنها ،‌فانّ‌ حضور مجلس عالم أفضل من حضور الف جنازه و من عياده الف مريض و من قيام الف ليله و من صيام الف يوم و من الف درهم يتصدّق بها علي المساكين و من الف حجه سوي الفريضه و من الف غزوه سوي الواجب تغزوها في سبيل اللّه بما لك و نفسك و اين تقع هذه المشاهد من مشهد عالم !‌ اما علمت انّ اللّه يطاع بالعلم و يعبد بالعلم ؟‌ و خير الدنيا و الاخره مع العلم و شرّ الدّنيا و الاخره مع الجهل .200"‌
مردي از انصار ،‌خدمت پيامبر (ص)‌رسيد و عرض كرد :‌يا رسول اللّه تو ترجيح مي دهي من در مراسم تشييع جنازه حضور يابم يا در محضر عالِم ؟‌پيامبر (ص)‌فرمود :‌اگر براي آن جنازه ‌،كساني هستند كه تشييعش كنند و به خاكش سپارند ،‌حضور در مجلس عالم بهتر است از حضور در هزار تشييع جنازه و عيادت هزار بيمار و شب زنده داري هزار شب و روزه هزار روزه و صدقه هزار درهمي به بينوايان و هزار حجّت به جز واجبات و هزار غزوه به جز جنگهاي در راه خدا با مال و جان و اينها كجا و محضر عالم كجا !‌آيا نمي داني كه خدا با علم ،‌فرمانبرده و پرستش مي شود و خير دنيا و آخرت در دانش نهفته و شرّ آن در محدوده جهل قرار گرفته است .
در دعايي رسيده است كه :‌
"او لعلك فقدتني من مجالس العلماء فخذلتني .201"‌
يا اينكه شايد تو مرا در مجالس علما نيابي و خوارم سازي .
ولي همين علم با اين شرافت و فضيلت ،‌اگر در انسان غير مهذب و ناپرهيزگار نهاده شود ،‌نه ارزشي دارد ،‌نه شرافتي و نه فضيلتي و هر يك از اين امور سه گانه بر ديگري موكول است و حتّي مي توان گفت :‌قرآن و روايات ،‌علم بدون تهذيب و به دور از تقوي را ،‌جز وزر و وبال نمي داند و عالم غير مهذّب را به سگ و عالم غير متّقي را به درازگوش مانند كرده است و مي فرمايد :
(فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث .)202‌
مَثَلِ او ،‌چون مَثَلِ آن سگ است كه اگر به او حمله كني ،‌زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كني ،‌باز هم زبان از دهان بيرون آرد .
(مثل الّذين حمّلوا التّواره ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً .)‌203
مَثَل كساني كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمي كنند ،‌مَثَل آن خر است كه كتابهايي را حمل مي كند .
به طور كلي ،‌اين امور سه گانه همگي از كمال شرافت برخوردار هستند و در شرافت علم ،‌آيات و روايات پيشگفته ما را بس و در شرافت تقوي ،‌همين ما را بس كه قرآن در آغاز سوره بقره ،‌علّت نهايي فروفرستادن قرآن را هدايت افراد متقي معرفي مي كند و مي فرمايد :
(الم ، ذلك الكتاب لا ريب فيه هدًي للمتّقين .)‌204
الف .لام .ميم . اين است همان كتابي كه در آن هيچ ترديدي نيست .پرهيزگاران را راهنماست .
قرآن مجيد مقام پرهيزگاران را نزد خدا ،‌ اين چنين بيان مي فرمايد :
(انّ المتّقين في جنّاتٍ و نهر . في مقعد صدقٍ عند مليكٍ‌ مقتدرٍ.)‌205
پرهيزگاران در باغها و كنار جويبارانند ‌،در جايگاهي پسنديده ،‌نزد فرمانروايي توانا .
در شرافت تهذيب و فضيلت آن ،‌آيات و روايات پيشگفته در وجود تهذيب ،‌ما را بس است . گويي آيات مكرر در برانگيختن پيامبر و نزول قرآن ،‌عمده ترين فضيلت تهذيب تلقّي مي شود ،‌و از جمله ،‌اين آيات است :‌
(هو الّذي بعث في الامّين رسولاً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه .)206
اوست خدايي كه به ميان مردمي بي كتاب ،‌پيامبري از خودشان مبعوث داشت تا آياتش را بر آنان بخواند و آنها را پاكيزه سازد و كتاب و حكمتشان بياموزد .
از آيات ،‌چنين بر مي آيد كه هر يك از اينها به ديگري بستگي دارد . علمي كه تهذيب و تقوي با خود نداشته باشد ،‌نه بهايي دارد و نه سودي و تقوايي كه با خود،‌علم يا تهذيب نداشته باشد ،‌ارزشي ندارد و حتي بسياري اوقات موجب خودپسندي و خود محوري مي گردد .آيا در تاريخ نديده اي كه تقواي خوارج نه تنها برايشان فايده مند نبود كه وبالي بر دوش آنها شد؟ حتي تهذيبي كه علم به همراه خود نداشته باشد ،‌چنين حكمي دارد .آيا نمي بينيد تعداد زيادي جاهلان را كه مهرباني و مهرورزي در خود دارند و از روي مهر و رحمت به ديگران ،‌گناهان بزرگي مرتكب مي شوند . تا جايي كه شهرت يافته است كه زني زنا داد و از پول آن صدقه پرداخت و به او گفته شد :‌واي بر تو ،‌نه زنا كن نه صدقه بپرداز . پس خوشا به حال آنكه علم و تهذيب و تقوي را در كنار يكديگر گرد آورد . آنچه عملاً‌ در سخن ما جاي دارد ،‌اين است كه علم براي آن كس كه نفسش را تهذيب نكرده و علمي كه با عمل هم نفس نيست ،‌نه تنها فايده مند نخواهد بود بل براي خود و ديگران زيان به همراه خواهد داشت . آيا چنين نبوده است كه همه بدعتگزاري¬ها و نحله هاي باطل ،‌زير درفش علمي پديد آمده كه از تهذيب و تقوي به دور بوده است ؟!
براي اثبات اين سخن به بيان برخي آيات و روايات مي پردازيم .
آياتي پيرامون عالِم غير مهذب
خداوند عزّ و جلّ مي فرمايد :‌
(واتل عليهم نبا الّذي اتيناه اياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشّيطان فكان من الغاوين ،‌و لو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الي الارض و اتّبع هويه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الّذين كذّبوا باياتنا فاقصص القصص لعلّهم يتفكّرون.)207
خبر آن مرد را برايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم و او از آن علم عاري گشت و شيطان در پي اش افتاد و در زمره گمراهان درآمد .اگر خواسته بوديم به سبب آن علم كه به او داده بوديم ‌،رفعتش مي بخشيديم ولي او در زمين بماند و از پي هواي خويش رفت . مَثَل او چون مَثَل آن سگ است كه اگر به او حمله كني زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش كني باز هم زبان از دهان بيرون آرد . مَثَل آنان كه آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است . قصه را بگوي ،‌شايد به انديشه فرو روند .
در كتاب الكامل چنين آمده است :
"چون موسي در گذشت ،‌خداوند يوشع بن نون را به پيامبري در ميان بني اسرائيل فرستاد و او را فرمود كه به سوي اريحا ،‌شهر گردن فرازان روانه گردد . چون بدانجا رسيدند ،‌گردن كشان برگرد بلعم باعور – از فرزند زادگان لوط – گرد آمدند و گفتند :‌خدا را برايشان بخوان . بلعم ،‌بزرگترين نام خدا را مي دانست . بلعم به ايشان گفت :چگونه بر پيامبر خداوند و گرويدگان بدو بخوانم كه فرشتگان با ايشانند ؟‌آنان بارها به نزد او آمدند و او پيوسته از پذيرفتن درخواست ايشان سر بر مي تافت . آنان به نزد زن او آمدند و ارمغاني برايش آوردند و زن پذيرفت كه اين را از شوهرش بخواهد . آنان از او خواستند كه اين كار را در نگاه شوهرش نيكو فرانمايد و از او بخواهد كه خدا را بر بني اسرائيل بخواند . زن اين سخن با شوهر در ميان گذاشت و او از آن رخ برتافت . زن پيوسته پافشاري كرد تا بلعم گفت :‌از خدا براي اين كار دستوري بخواهم . وي از خدا دستوري خواست و خدا او را در خواب از اين كار باز داشت و او گزارش اين كار به همسرخود بداد . زن گفت :‌ديگر باره از خدا بخواه . او ديگر باره دستوري بخواست ولي پاسخي نيافت . زن گفت : اگر خدا مي خواست تو را باز مي داشت . آن زن پيوسته او را مي فريفت و بر اين كار بر مي انگيخت تا اينكه بلعم باعور به گردن كشان پاسخ داد كه اين كار براي ايشان بكند . وي سوار بر خر شد و رو به سوي كوهي مشرف بر بني اسرائيل آورد تا بر آن بايستد و خدا را بر اسرائيليان بخواند و ايشان را نفرين فرستد . هنوز چندان مسافتي را نرفته بودند كه خر بخوابيد . او پياده شد و خر را بزد تا او ايستاد و بلعم سوار آن گشت و اندكي برفت كه خر به زانو درآمد . سه بار چنين كرد چون خر را براي بار سوم به سختي بزد ،‌خر به فرمان خدا به سخن در آمد و گفت :‌واي بر تو اي بلعم ،‌به كجا مي روي ؟‌آيا فرشتگان را نمي بيني كه پيوسته مرا بر مي گردانند ؟بلعم برنگشت و در اين هنگام ،‌خدا خر را رها ساخت و بلعم سوار بر آن بيامد تا بر اسرائيليان مشرف گشت . هر بار كه خواست ايشان را نفرين كند ،‌زبانش به سود ايشان مي گشت و او خدا را براي ايشان مي خواند ،‌و چون مي خواست خدا را براي مردم خود بخواند ،‌زبانش به زبان ايشان مي گشت و او خدا را بر ايشان مي خواند .آنان انگيزه اين كار را از او پرسيدند و بلعم باعور گفت : اين ، كاري است كه خدا در آن بر ما چيره گشته است . آنگاه زبانش آويزان شد و بر سينه اش افتاد . بلعم گفت :‌اينك خوبي اين سراي و آن سراي از دست من بشده است و براي من جز نيرنگ و ترفند چيزي نمانده است او به گردن كشان فرمان داد كه زنان خود را بيارايند و كالاهايي براي فروش به اسرائيليان ،‌به ايشان دهند و ايشان را به سوي سپاه اسرئيلي روانه كنند و فرمان دهند هر كس دست به سوي ايشان دراز كنند او را از خود نرانند . بلعم به گردن كشان گفت :‌اگر يك مرد ،‌با يكي از اين زنان ،‌زنا كند كار شما را استوار سازم . آنان چنان كردند و زنان به لشگرگاه اسرائيليان در آمدند ... در اين هنگام خدا بيماري طاعون را بر بني اسرائيل فرو فرستاد ... و در آن دم ‌،بيست هزار ،‌و به گفته برخي هفتاد هزار تن از بني اسرائيل نابود شدند و خدا اين آيه را درباره بلعم باعور فرو فرستاد .
(و اتل عليهم نبأ الّذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشّيطان فكان من الغاوين .)208‌
خبر آن مرد را برايشان بخوان كه آيات خويش را به او عطا كرده بوديم و او از آن علم عاري گشت و شيطان در پي اش افتاد و در زمره گمراهان در آمد .
(و لا تشتروا باياتي ثمناً قليلاً و ايّاي فاتّقون . و لا تلبسوا الحقّ بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون.)‌209
و آيات مرا به بهاي اندك مفروشيد و از من بيمناك باشيد ،‌حق را به باطل مياميزيد و با آنكه حقيقت را مي دانيد ،‌كتمانش نكنيد .
(فويل للّذين يكتبون الكتاب بايديهم ثمّ يقولون هذا من عند اللّه ليشتروا به ثمناً قليلاً فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم ممّا يكسبون .)210
پس واي بر آنهايي كه كتاب را خود به دست خود مي نويسند ،‌تا سودي اندك برند و مي گويند كه از جانب خدا نازل شده است پس واي بر آنها بدانچه نوشتند و واي بر آنها از سودي كه مي برند .
(و لما جاءهم كتاب من عند اللّه مصدّق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون علي الّذين كفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعن اللّه علي الكافرين .) 211
و چون ايشان را از جانب خدا كتابي آمد و او را شناختند ،‌هر چه كتابشان را هم تصديق كرده بود و آنكه زان پيش خواستار پيروزي بر كافران بودند به او ايمان نياوردند ،‌كه لعنت خدا بر كافران باد .
(الّذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم و انّ فريقاً منهم ليكتمون الحقّ و هم يعلمون .)212
اهل كتاب ،‌همچنان كه فرزندان خود را مي شناسند ،‌پيامبر را نيز مي شناسند ،‌ولي گروهي از ايشان در عين آگاهي ،‌حقيقت را پنهان مي دارند .
(انّ الّذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات و الهدي من بعد ما بيّنّاه للنّاس في الكتاب اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاّعنون .)‌213
كساني را كه دلايل روشن و هدايت كننده ما را ،‌پس از آنكه در كتاب براي مردم بيانشان كرده ايم ،‌كتمان مي كنند ،‌هم خدا آنها را لعنت مي كند و هم ديگر لعنت كنندگان .
(انّ الّذين يكتمون ما انزل اللّه من الكتاب و يشترون به ثمناً قليلاً اولئك ما يأكلون في بطونهم الاّ النّار و لا يكلّمهم اللّه يوم القيامه و لا يزكّيهم و لهم عذاب اليم . اولئك الّذين اشتروا و الضّلاله بالهدي و العذاب بالمغفره فما اصبرهم علي النّار .)214
آنان كه كتابي را كه خدا نازل كرده است ، پنهان مي دارند ،‌تا بهاي اندكي بستانند ،‌شكمهاي خود را جز از آتش انباشته نمي سازند . و خدا در روز قيامت با آنها سخن نگويد و پاكشان نسازد و بهرۀ آنها عذابي دردآور است اينان گمراهي را به جاي هدايت برگزيدند و عذاب را به جاي آمرزش . چه چيز بر آتش شكيبا يشان ساخته است ؟
(يحرّفون الكلم من بعد مواضعه يقولون ان اوتيتم هذا فخذوه و ان لم تؤتوه فاحذروا و من يرد اللّه فتنته فلن تملك له من اللّه شيئاً‌ اولئك الّذين لم يرد اللّه ان يطهر قلوبهم لهم في الدّنيا خزي و لهم في الاخره عذاب عظيم . )‌215
و سخن خدا را دگرگون مي سازند و مي گويند:‌اگر شما را اين چنين گفت ،‌بپذيريد و گرنه از وي دوري گزينيد ،‌و هر كس را كه خداوند به فتنه گري افكند ،‌عذاب او بخواهد و تو ،‌او را از قهر خدا رهايي نخواهي داد . اينان كساني هستند كه خدا نخواسته است كه دلهايشان را پاك گرداند . آنان را در دنيا ،‌خواري و در آخرت ،‌عذابي بزرگ است .
(و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل انّي رسول اللّه اليكم مصدقاً لما بين يدي من التوراه و مبشراً برسول يأتي من بعدي اسمه احمد فلمّا جاءهم بالبيّنات قالوا هذا سحر مبين.)216
و عيسي بن مريم گفت :‌ اي بني اسرائيل ! من پيامبر خدا بر شما هستم . توراتي را كه پيش از من بوده است ،‌تصديق مي كنم ،‌و به پيامبري كه بعد از من مي آيد و نامش احمد است ،‌بشارتتان مي دهم . چون آن پيامبر با آيات روشن خود آمد ،‌گفتند :‌اين جادويي آشكار است .
(مثل الّذين حمّلوا التوراه ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً .)‌217
مَثَل كساني كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمي كنند . مَثَل آن خر است كه كتابهاي را حمل مي كند .
رواياتي پيرامون عالِم غير مهذب
طلحه بن زيد به نقل از امام صادق عليه السلام و او به نقل از پدرانش فرموده :‌
"ان العالم الكاتم علمه يبعث انتن اهل القيامه ريحاً تلعنه كل دابه حتي دوات الارض الصغار 218"
عالمي كه بر دانش خويش ،‌سرپوش نهد ،‌به روز رستخيز چنان بوي ناپسندي از خويش بپراكند كه هر جنبنده اي ،‌حتي جانوران كوچك زمين ،‌بر او نفرين فرستند .
پيامبر اكرم (ص) فرمود :
"العلم وديعه اللّه في ارضه و العلماء امنائه عليه فمن عمل بعلمه ادّي امانته و من لم يعمل بعلمه كتب في ديوان الخائنين .219"
دانش ،‌وديعت الهي در زمين است و علما امانتدار اين دانش هستند ،‌پس هر كس به علمش عمل كند ،‌امانت خويش را پرداخته است و آنكه به علم خويش عمل نكند ،‌نام او در سياهۀ‌ خائنان نگاشته آيد .
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
"من ازداد علماً و لم يزدد هدي لم يزدد من اللّه الّا بعداً‌220 "
هر كه علمش فزوني يافت ،‌ بدون آنكه هدايتش فزوني يابد ،‌تنها دوري او از خدا افزايش يافته است .
امام صادق عليه السلام فرمود:
"اشدّ النّاس عذابا عالم لا ينتفع من علمه بشيء .221"‌
بيشتر از همه مردم ،‌دانشمندي كيفر مي بيند كه به هيچ روي ازدانشش بهره اي نبرد .
پيامبر اكرم (ص) فرمود:
"من عرف نفسه فقد عرف ربه ،‌ثم عليك من العلم بما لا يصح العمل الّا به و هو الاخلاص .222"
هر كه خويش را شناسد ،‌خداي خويش را شناخته است ،‌و بر تو باد از دانش آنچه را كه عمل جز بدان صحيح نيست كه اين همان اخلاص است .
جعفر بن محمّد (ع) به نقل از پدرش مي فرمايد كه پيامبر اكرم (ص) فرمود است :
"صنفان من امّتي اذا صلحا صلحت امّتي و اذا فسد افسدت امتي ،‌قيل : يا رسول اللّه و من هما ؟‌قال :‌الفقهاء و الامراء .223"‌
دو گروه از امت من هستند كه اگر صلاح يابند ،‌امت من صلاح مي يابد و اگر به تباهي كشيده شوند ،‌امت من به تباهي كشيده شود . عرض شد يا رسول اللّه !‌اين دو گروه كدامند ؟ فرمود : فقها و امرا
حفص مي گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود:
"...كفي بخشيه اللّه علماً و كفي الاعتزار باللّه جهلاً ،‌يا حفص انه يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد . و من تعلم و عمل و علم لله دعي في ملكوت السماوات عظيماً فقيل تعلم لله و عمل لله و علم لله . 224"
براي علم ،‌همين بس كه در پرتو آن ،هراس از خداي حاصل آيد و براي جهل ،‌همين بس كه گستاخي به خداي به كف آيد . اي حفص! هفتاد گناه جاهل بخشيده مي شود پيش از آنكه يك گناه عالِم بخشيده شود . هر كه براي خدا علم را بياموزد و بدان عمل كند و به ديگران بياموزد ،‌در ملكوت آسمانها ،‌عظيم خوانده مي شود ‌،و گويند :‌براي خدا آموخته و عمل كرده و آموزانده است .
خداوند به داود (ع)‌ وحي كرد :
"ان اهون ما انا صانع بعالم غير عامل بعلمه اشد من سبعين عقوبه ان اخرج من قلبه حلاوه ذكري و ليس الي الله عزّوجلّ طريق يسلك الا بعلم و العلم زين المرء في الدنيا و سائقه الي الجنه ،‌و به يصل الي رضوان الله تعالي . و العالم حقاً هو الذي ينطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاكيه و صدقه و تقواه ‌،لا لسانه و تصاوله و دعواه . و لقد كان يطلب هذا العلم في غير هذا الزمان من كان فيه عقل و نسك و حكمه و حياء و خشيه ،‌و انا اري طالبه اليوم من ليس فيه من ذلك شيء و العالم يحتاج الي عقل و رفق و شفقه و نصح و حلم و صبر و بذل و قناعه و المتعلم يحتاج الي رغبه و اراده و فراغ و نسك و خشيه و حفظ و حزم .225"
كمترين كاري كه من با عالِم غير عامل به عملش – كه از هفتاد كيفر بدتر است – مي كنم ،‌اين است كه شيريني ياد خود را از دل او بيرون برم . و خداوند راهي ندارد كه پيموده شود مگر در پرتو علم . علم زينت آدمي در دنياست ‌،كه او را به سوي بهشت رهنمون مي شود . آدمي با آن به خشنودي خدا دست مي يابد ،‌و عالِم حقيقي ،‌همان كسي است كه اعمال صالح و دعاهاي پاك ،‌و صداقت و تقوايش آينه اي باشد بازتابانندۀ او ،نه زبان و جمله و ادعايش . اين علم پيش از اين زمان مورد طلب كساني بوده است كه از عقل و عبادت و حكمت و شرم و خداترسي برخوردار بوده اند و من امروز طالب آن را مي بينم كه چنين ويژگيهايي را ندارد ،‌در حالي كه عالِم به عقل و مهر و رحمت و خير خواهي و دورانديشي و شكيبايي و بخشش و قناعت نيازمند است و آموزنده به رغبت و اراده و آسودگي خاطر و عبادت پيشگي و خداترسي و خويشتنداري و قاطعيت محتاج است .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"ان من العلماء من يحبّ‌ ان يحزن علمه و لا يؤخذ عنه فذاك في الدرك الاوّل من النار . و من العلماء من اذا وعظ انف و اذا وعظ عنف فذاك في الدرك الثاني من النار . و من العلماء من يري ان يضع العلم عند ذوي الثروه و الشرف و لا يري له في المساكين وضعاً فذاك في الدرك الثالث من النار . و من العلماء من يذهب في علمه مذهب الجبابره و السلاطين فان ردّ عليه شيء من قوله او قصّر في شيء من امره غضب فذاك في الدرك الرابع من النار . و من العلماء من يطلب احاديث اليهود و النصاري ليعزر به علمه و يكثر به حديثه فذاك في الدرك الخامس من النار . و من العلماء من يضع نفسه للفتيا و يقول سلوني ،‌و لعلّه لا يصيب حرفاً و احداً و الله لا يحب المتكلمين ،‌فذاك في الدرك السادس من النار . و من العلماء من يتخذ علمه مروّه و عقلاً فذاك في الدرك السابع من النار .226"‌
برخي از علما دوست دارند كه دانش خويش را اندوخته كنند و از آن چيزي بر نمي ستانند ،‌كه اين عده در دَرَك نخست آتش قرار دارند و بعضي از دانشمندان كه خود پند ناپذيرند ولي در به كرسي نشاندن نظر خود متوسّل به زور مي گردند كه اين جماعت در دَرَك دوم آتش قرار دارند . و گروهي از دانشمندان بهتر آن مي بينند كه دانش خود را نزد ثروتمندان و اشراف بگسترانند نه بينوايان و بيچارگان كه اين عده نيز در دَرَك سوم آتشند . و جماعتي از علما در دانش اندوزي همان راه جباران و سلاطين را در پيش مي گيرند و اگر سخني از ايشان رد شود يا در دستور ايشان كوتاهي كنند . خشمگين مي شوند كه اينها نيز در دَرَك چهارم آتش قرار مي گيرند و دسته اي از علما در جستجوي احاديث يهود و مسيحيان هستند تا بدين وسيله علم خويش را استوار سازند و احاديثشان را فزوني بخشند كه اين جماعت نيز در دَرَك پنجم آتش واقع مي شوند و شماري از علما خود را در جايگاه فتوا مي نشانند و فرياد "سلوني " مي زنند و حال آنكه چه بسا يك حرف هم به صواب نگويند ،‌و خداوند كساني را كه خويش را به دشواري مي افكنند دوست ندارد و اين دسته در دَرَك ششم آتشند و پاره اي از علما نيز علم خود را موجب جوانمردي و عقلشان مي دانند كه اينها نيز در دَرَك هفتم آتشند .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"قطع ظهري اثنان :عالم متهتك و جاهل متنسّك ،‌هذا يصّد الناس عن علمه بتهتكه و هذا يصّد النّاس عن نسكه بجهله .227"‌
دو جماعت پشت مرا شكستند :‌عالم پرده در و عابد نادان . آن يكي با پرده دري خود ،‌مردم را از علم باز مي دارد و اين يكي با جهل خويش ،‌همگان را از عبادت باز مي دارد.
آياتي پيرامون وابسته بودن علم به عمل
(أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب افلا تعقلون .)228
آيا در حالي كه كتاب را مي خوانيد و مردم را به نيكي فرمان مي دهيد ،‌خود را فراموش مي كنيد ؟‌آيا به عقل در نمي يابيد ؟
(سمّاعون للكذب اكّالون للسّحت .)‌229
دروغ را مي شنوند و حرام را مي خورند .
(مثل الذّين حمّلوا التّوراه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً‌.)230
مَثَلِ كساني كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نمي كنند ،‌مَثَل آن خر است كه كتابهايي را حمل مي كند .
(لِمَ تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون.)‌231
چرا سخناني مي گوييد كه به كارشان نمي بنديد ؟‌خداوند سخت به خشم مي آيد كه چيزي بگوييد و به جاي نياوريد .
رواياتي پيرامون بستگي علم به عمل
امام صادق عليه السلام به نقل از پدرش مي فرمايد:
"ايّاكم و الجهال من المتعبّدين و الفجار من العلماء فانّهم فتنه كل مفتون 232"
بپرهيزيد از جاهلان عبادت پيشه و علماي تبهكار كه موجب فريفتن هر فريفته اي هستند .
عيسي بن مريم (ع)‌مي فرمايد :
"الدّنيا داء الدّين و العالم طبيب الدّين ،‌فاذا رأيتم الطبيب يجر الداء الي نفسه فاتّهموه و اعلموا انه غير ناصح لغيره .233‌
دنيا درد دين است و عالم ،‌پزشك دين،‌پس هر گاه ديديد كه اين پزشك ،‌خود دردمند است او را متهم كنيد و بدانيد كه براي ديگران خيرخواه نيست .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"اذا رايتم العالم محبّا للدّنيا فاتّهموه علي دينكم فانّ كل محبّ‌ يحوط ما احبّ‌.234"
هر گاه ديديد كه يك عالِم ،‌دنيا پرست است ،‌او را در دينتان متهم سازيد كه هر دوستداري ، ‌آن چيزي را حفظ مي كند كه دوست دارد .
اسامه مي گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:
"و كونوا دعاه الي انفسكم بغير السنتكم و كونوا زيناً و لا تكونوا شيناً‌"235
ديگران را با جز زبان به سوي خود بخوانيد و موجب زيبايي باشيد ،‌نه زشتي .
امام صادق عليه السلام دربارۀ آيۀ شريفه (انما يخشي الله من عباده العلماء)‌ مي فرمايد:
"يعني من يصدّق قوله فعله ،‌و من لم يصدّق قوله فعله فليس بعالم .236"
يعني كسي كه سخنش ‌، عملش را تصديق كند و هر كه سخنش عملش را تصديق نكند،‌عالم نيست .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"انّ العالم اذا لم يعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب كما يزّل المطر عن الصفا.237"
هر گاه مؤمن به علمش ،‌عمل نكرد ،‌پندش از دلها بلغزد ،‌آن گونه كه قطره باران از صخره بلغزد .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"الا ان شرّ الشرّ‌ شرار العلماء و ان خير الخير خيار العلما.238"‌
هان كه بدترين بدها ،‌علماي بدند و نيكوترين نيكوها ،‌علماي نيكو .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"اوحي الله الي بعض انبيائه قل :‌ للّذين يتفقهون لغير الدّين و يتعلّمون لغير العمل و يطلبون الدنيا لغير الاخره يلبسون للنّاس مسوك الكباش و قلوبهم كقلوب الذئاب السنتهم احلي من العسل و اعمالهم امرّ من الصبر اياي يخادعون ؟ و بي يستهزؤن ؟‌لا تيحنّ لهم فتنه تذر الحكيم حيراناً 239"
خداوند به يكي از پيامبرانش وحي كرد كه چنين بگو : همانا كساني كه جز براي دين ،‌تفقّه مي كنند و جز براي عمل ،‌مي آموزند و دنيا را جز براي آخرت ،‌مي خواهند ،‌امور را بر مردم مشتبه مي كنند و دلهايشان ،‌همچون دلهاي گرگان است و زبانهاشان ،‌شيرينتر از شهد و كارهايشان ،‌تلخ¬تر از زقّوم است . آيا مرا مي فريبند ؟‌و مرا به مسخره مي گيرند ؟‌در فتنه اي گرفتارشان كنم كه انسان حكيم در آن سرگشته بماند .
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"كل علم و بال علي صاحبه الّا من عمل به .240"
هر عملي گردنگير صاحبش است مگر علمي كه بدان عمل شود .
سليم بن قيس هلالي مي گويد : از امير مؤمنان (ع)‌شنيدم كه به نقل از پيامبر اكرم (ص) مي فرمود:
"العلماء رجلان : رجل عالم اخذ بعلمه فهذا ناج و عالم تارك لعلمه فهذا هالك . و انّ اهل النار لتأدون من ريح العالم التارك لعلمه . و انّ اشدّ اهل النار ندامه و حسره رجل دعا عبداً الي الله فاستجاب له و قبل منه فاطاع الله فادخله الله الجنه و ادخل الداعلي النار بتركه علمه و اتباعه الهوي و طول الامل ،‌امّا اتبع الهوي فيصد عن الحقّ‌ و طول الامل ينسي الاخره .241"
دانشمندان دو گروهند : يكي علم را مي ستاند و رهايي مي يابد و ديگري علم را كنار مي نهد و به هلاكت مي رسد . دوزخيان از عالمي كه به علمش عمل نمي كند در آزار خواهند بود . بدبخت ترين دوزخيان در پشيماني و حسرت،‌كسي است كه بنده اي را به سوي خدا فرا مي خواند و آن بنده هم پاسخش مي دهد و از او مي پذيرد و خدا او را به بهشت در مي آورد ،‌ولي خودِ دعوتگر را به سبب ترك علم و پيروي از هوي و هوس و آرزوهاي طولاني ،‌به آتش در مي افكند . پيروي از هوي و هوس از حق باز مي دارد و آرزوهاي طولاني آخرت را در طاق نسيان مي نهد .
رواياتي پيرامون بسته بودن عمل به علم
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:
"نوم مع علم خير من صلاه مع جهل 242"
خواب همراه با علم ،‌بهتر از نماز همراه با جهل است .
طلحه بن زيد مي گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود:
"العامل علي غير بصيره كالسائر علي غير الطريق و لا يزيده سرعته السير من الطريق لا بعداً 243"
عامل بدون بينش ‌،چونان كسي است كه در غير راه پيش مي رود . و هر چه ،‌شتابش فزوني گيرد ،‌از راه ،‌دورتر مي افتد .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: كه پيامبر اكرم (ص) فرموده است :
"من عمل علي غير علم كان ما يفسده اكثر مما يصلح .244"
هر كه بدون علم عمل كند ،تبهكاريش بيش از اصلاحش خواهد بود .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"قطع ظهري اثنان : عالم متهتك و جاهل متنسّك ، هذا يصدّ الناس عن علمه بتهتكه و هذا يصدّ النّاس عن نسكه بجهله ." 245
دو نفر پشت مرا شكستند : عالم پرده در و جاهل عبادت پيشه . آن يكي با پرده دريش ،‌ مردم را از عملش باز مي دارد و اين يكي با جلهش ،‌مردم را از عبادت باز مي دارد .
امير مؤمنان عليه السلام مي فرمايد:
"المتعبّد علي غير فقه كحمار الطاحونه يدور و لا يبرح ركعتان من عالم خير من سبعين ركعه من جاهل لأن العالم تأتيه الفتنه فيخرج منها بعلمه و تأتي الجاهل فتنسفه نسفاً‌ و قليل العمل مع كثير العلم خير من كثير العمل مع قليل العلم و الشك و الشبهه .246"
متعبّد بدون ژرف انديشي ،‌چونان خر آسياب است كه همچنان به دور خود مي چرخد و راه به جايي نمي برد . دو ركعت نماز عالم ،‌برتر از هفتاد ركعت نماز جاهل است ،‌زيرا هر گاه فتنه اي به عالمي رسد ،‌با علم خود از آن رهايي مي يابد ،‌ولي همين فتنه ‌،جاهل را در هم مي كوبد . و كار اندك همراه با علم زياد ،‌بهتر است از كار فراوان ،‌همراه با علم اندك و دودلي .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"...ان رجلاً كان له جار و كان نصرانياً فدعاه الي الاسلام و زينه له فاجابه . فأتاه سحيراً فقرع عليه الباب . فقال له : من هذا ؟‌قال : أنا فلان . قال : و ما حاجتك ؟ فقال :توّضأ و البس ثوبيك و مرّ بنا الي الصلوه .قال :فتوضأ و لبس ثوبيه و خرج معه . قال :‌فصلّيا ماشاءالله . ثم صليا الفجر . ثم مكثا حتي اصبحا . فقام الّذي كان نصرانيّاً يريد منزله . فقال له الرّجل : اين تذهب ؟‌النّهار قصير و الذّي بينك و بين الظّهر قليل . قال : فجلس معه الي اَنْ صلّي الظهر . ثمّ قال : و ما بين الظهر و العصر قليل ،‌فاحتسبه حتّي صلّي العصر . قال : ثمّ قام و اراد أن ينصرف إلي منزله ،‌فقال له :‌إنّ هذا آخر النّهار و أقلُّ من اوّله ،‌فاحتبسه حتي صلّي المغرب ،‌ثمّ‌ أراد أنْ ينصرف إلي منزله ،‌فقال له : إنّما بقيت صلاه واحده .قال : فمكث حتّي صلّي العشاء الآخره . ثمّ‌ تفرقا فلما كان سُحيرا غدا عليه ،‌فضرب عليه الباب . فقال : من هذا ؟ قال أنا فلان . قال : و ما حاجتك ؟‌قال :توّضا و البس ثوبيك و اخرج بنا فصّل . قال : اطلب لهذا الدّين من هو افرغ مني و أنا انسان مسكين و عليّ عيال . فقال ابو عبدالله (ع) :ادخله في شيء اخرجه منه او قال : ادخله من مثل ذه و اخرجه من مثل هذا .247"
مردي ،‌همسايه اي مسيحي داشت كه او را به اسلام فرا مي خواند و اسلام را براي او مي آراست و او نيز اسلام را پذيرفت . اين مرد روزي صبح بسيار زود ،‌نزد همسايۀ خود آمد و در را كوبيد . مرد تازه مسلمان گفت : تو كيستي ؟‌گفت :‌من فلانيم . او پرسيد : چه كار مي كني ؟‌مرد مسلمان به او گفت : وضو بگير و جامه بر تن كن و با من به نماز بيا . او وضو گرفت و جامه بر تن كرد و با او بيرون شد . آن دو ،‌مقدار زيادي نماز گزاردند و سپس نماز صبح را به جاي آوردند ،‌و سپس تا صبح درنگ كردند . مرد مسيحي برخاست تا به منزلش رود . مرد مسلمان به اوگفت : كجا مي روي ؟ روز كوتاه است و فاصلۀ چنداني تا ظهر نمانده است ،‌او هم نشست تا نماز ظهر را نيز بخواند مرد مسلمان سپس گفت :‌چيزي به عصر نمانده است و او را تا نماز عصر هم نگاه داشت . مسيحي در اين هنگام خواست به خانه اش بازگردد كه مرد مسلمان به او گفت :‌ديگر روز به پايان رسيده است و ديگر چيزي به پايان روز نمانده و او را تا نماز مغرب نگاه داشت . مسيحي در اين هنگام آهنگ سراي خويش كرد كه مرد مسلمان به او گفت : تنها يك نماز باقي مانده است و او هم درنگ كرد تا نماز عشا را هم به جاي آورد و سپس از هم جدا شدند . پس چون صبح بسيار زود روز بعد فرا رسيد ،‌فرد مسلمان د رخانه مرد مسلمان شده را بكوفت . او گفت : كيستي ؟ پاسخ داد : من فلاني هستم . مرد مسيحي گفت : چه كار داري ؟‌مرد مسلمان پاسخ داد :‌وضو بگير و جامه ات را بر تن كن تا براي گزاردن نماز خارج شويم .مرد مسيحي در پاسخ گفت :‌براي اين دين در جستجوي كسي باش كه از من بيكارتر باشد . من انسان بيچاره و عيالواري هستم . امام صادق عليه السلام مي فرمايد: او را در چيزي وارد كرد و سپس خارجش نمود ،‌يا فرمود : او را اين چنين وارد كرد و آن چنان خارج نمود .
امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
"... انّ رجلاً من بني اسرائيل كان يعبد الله في جزيره من جزاير البحر خضراء نَضَرَهٍ ‌،كثيره الشجر ،‌ظاهره الماء و انّ ملكاً من الملائكه مرّ به ،‌فقال :‌يا ربّ‌ أرني ثواب عبدك هذا . فاراه الله (تعالي )‌ذلك ،‌فاستقلّه الملك . فأوحي الله (تعالي ) اليه : اَنْ اصحبه . فأتاه الملك في صوره إنسّي ،‌فقال له : من أنت؟‌قال : أنا رجل عابد بلغني مكانك و عبادتك في هذا المكان ،‌فأتيتك لأ عبدالله معك . فكان معه يومه ذلك . فلمّا أصبح قال له الملك :‌انّ مكانك لنزه و ما يصلح الاّ للعباده . فقال له العابد :‌انّ لمكاننا هذا عيباً . فقال له : و ما هو؟ قال :‌ليس لربّنا بهيمه فلو كان له حمار رعيناه في هذا الموضع ، فانّ هذا لحشيش يضيع . فقال له (ذلك ) الملك :‌و ما لربك حمار! فقال : لو كان له حمار ما كان يضيع مثل هذا الحشيش . فأوحي الله الي الملك انما اثيبه علي قدر عقله .248"
مردي از بني اسرائيل در جزيره اي سر سبز و خرّم با درختاني فراوان و آبي زلال ،‌خدا را عبادت ميكرد . فرشته اي از فرشتگان بر او گذشت و عرض كرد :‌با خدايا ! پاداش اين بنده را به من نشان بده . خداوند هم ، او را بدو نشان داد و فرشته اين مكان را براي آن عابد ،‌كوچك شمرد . خداوند به او وحي كرد كه همراه او باش . فرشته به چهرۀ انساني نزد او آمد . آن مرد به او گفت :‌تو كيستي ؟‌فرشته گفت :‌من مردي عابدم كه خبر جايگاه و عبادت پيشگي تو در اين مكان به من رسيده است و من هم ،‌نزد تو آمده ام تا با تو ،‌خدا را پرستش كنم . او يك روز را همراه اين مرد گذراند .پس چون صبح شد ،‌فرشته به او گفت :‌جاي سر سبزي داري كه جز براي عبادت ،‌شايسته نيست . مرد عابد به او گفت :‌اين مكان يك نقص دارد . فرشته گفت :‌چه نقصي ؟‌عابد گفت :‌خداي ما،‌چارپايي ندارد و اگر درازگوشي مي داشت ،‌او را در اين مكان مي چرانديم ،‌لذا اين گياه ضايع نمي شد . فرشته به او گفت :‌ولي خداي تو كه درازگوشي ندارد . عابد گفت : اگر او درازگوشي مي داشت اين گياه ضايع نمي شد . خداوند به اين فرشته وحي كرد كه پاداش او را به قدر خردش داده ام .
فايدۀ سوم :‌وابسته بودن عبوديت بر فضايل
ميان اهل دل ،‌چنين شهرت دارد كه بايد ها و نبايدها اگر چه تابع مصالح و مفاسد نفس الامري هستند ،‌ولي اين مصالح و مفاسد ،‌همان گونه كه بدان امر شده يا از آن برداشته شده است ،‌غالباً همان نفس امر و نهي مي باشند ،‌بدين معنا كه نفس امر مولي و نفس نهي او ،‌داراي مصلحت است ،‌و اين مصلحت همان پديد آوردن روح تعبّد در عبد است . بنده با انجام اين عبادت و دست كشيدن از آن نواهي ،‌در عبوديت و تسليم فرو مي رود . اين از والاترين مقامات عبد به شمار مي آيد و به دست آوردن آن از اوجب واجبات است .
اين سخني نيكوست به گونه اي كه اگر بگوييم اين سخن در انحصار مصالح در نفس امر و نهي كافي است ،‌سخني بيهوده نگفته ايم، ‌زيرا اين مصلحت ،‌مصلحتي مفيد است . پيشتر گفتيم كه تهذيب و تخلّص به فضايل ،‌مقدّمۀ رسيدن به مقام عبوديّت است ،‌روشن است كه اين عبوديّت هر چه فزوني يابد ،‌مقام تسليم و خضوع در برابر حق تعالي و پيامبر(ع) و امامان (ع) فزوني مي گيرد .
نبايد چنين توهّم شود كه چنين مقامي به آساني به كف مي آيد . هرگز چنين نيست ،‌بلكه تنها براي درصد بسيار بسيار اندكي از مردم حاصل مي شود . تحصيل اين مقام به فضل و رحمت الهي و به رياضتهاي ديني و توبه و يقظه و تهذيب نفس و تخلق به فضايل ،‌نيازمند است و حتّي مي توان گفت كه اين مقام به دست نمي آيد مگر پس از تجليه و رسيدن به مقام فرقان .
به طور كلّي مقام تسليم و تعبّد از مقامات عالي است كه كسي بدان دست نيازد مگر پس از تهذيب ،‌و هر گونه پليدي – به ويژه تكبّري كه در برابر آن قرار دارد – مانع از رسيدن به چنين مقامي است .
توضيح اينكه ،‌روحيه استكبار و تفرعن در دل همۀ بني بشر وجود دارد،‌و اگر انساني بخواهد به مقام تسليم ،‌دست پيدا كند و روحيۀ تعبّد يابد ،‌براي او گريزي نخواهد بود مگر از ميان بردن همين روحيه پليد و پلشت كه پس از نابود كردن آن ،‌در پرتو رياضتهاي ديني و پرداختن به اعمال شايسته و دعا و خضوع به درگاه الهي ،‌نخستين مرتبه از مراتب آن را به دست خواهد آورد ،‌و هر گاه ، عبادات فزوني گيرد و پيوند و پيوست با خدا افزايش يابد ،‌اين مراتب نيز اوج مي گيرند .
قرآن و احاديث به اين فضيلت رويكرد شاياني دارند و ما برخي از اين آيات و روايات را بيان مي داريم . خداوند مي فرمايد :
(و من يرغب عن ملّه ابراهيم الّا من سفه نفسه و لقد اصطفيناه في الدّنيا و انّه في الاخره لمن الصّالحين . اذ قال له ربّه اسلم قال اسلمت لربّ العالمين .)249
چه كسي از كيش ابراهيم روي بر مي تابد ‌،جز آن كه خود را بي خرد ساخته باشد ؟‌ابراهيم را در دنيا برگزيديم و او در آخرت نيز از شايستگان است . و پروردگارش به او گفت :‌تسليم شو . گفت : من در برابر پروردگار جهانيان تسليمم .
(يا ايها الّذين آمنوا ادخلوا في السّلم كافّهً )‌250
اي كساني كه ايمان آورديد ،‌همگي به طاعت در آييد .
(فلا و ربّك لا يؤمنون حتي يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لا يجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلّموا تسليماً .)‌251
نه ،‌سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورند ،‌مگر آنكه در نزاعي كه ميان آنهاست ،‌تو را داور قرار دهند و از حُكمي كه تو مي دهي ،‌هيچ ناخشنود نشوند و سراسر ،‌تسليم آن گردند.
(انّ الّذين آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الي ربّهم اولئك اصحاب الجّنّه هم فيها خالدون .)‌252
كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده و در برابر پروردگارشان فروتني نموده اند ،‌اهل بهشتند و در آن جاودانند .
(فالهكم اله واحد فله اسلموا و بشّر المخبتين .)‌253
پس ، خداي شما يكي است ،‌پس در برابر او تسليم باشيد و فروتنان را مژده دهيد .
(و من يسلم وجهه الي الله و هو محسن فقد استمسك بالعروه الوثقي و الي الله عاقبه الامور .)‌254
هر كه روي خويش به خدا كند و نيكوكار باشد ،‌هر آينه به دستگيرۀ‌ استواري چنگ زده است و پايان همۀ كارها به سوي خداست
(... قال يا بنيّ انّي اري في المنام انّي اذبحك فانظر ماذا تري قال يا ابت افعل ما تؤمر ستجدوني ان شاءالله من الصّابرين . فلمّا اسلما و تلّه للجبين و ناديناه ان يا ابراهيم . قد صدّقت الرّؤيا .)‌255
گفت : اي پسركم ! در خواب ديده ام كه تو را ذبح مي كنم . بنگر كه چه مي انديشي .گفت : اي پدر ! به هر چه مأمور شده اي ،‌عمل كن ،‌كه اگر خدا بخواهد ،‌مرا از صابران خواهي يافت . و چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افكند ،‌ما ندايش داديم :‌اي ابراهيم ،‌خوابت را به حقيقت پيوستي .
(و امرت ان اسلم لربّ‌ العالمين )256
و به من ،‌ فرمان داده اند كه در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشم .
(بلي من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربّه و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون )257
آري ،‌هر كس كه از روي اخلاص رو به خدا كند و نيكوكار بُوَد ،‌پاداشش را از پروردگارش خواهد گرفت و دستخوش بيم و اندوه نمي شود .
(و من احسن ديناً ممّن اسلم وجهه لله و هو محسن .)‌258
دين چه كسي بهتر از دين كسي است كه به اخلاص روي به جانب خدا كند و نيكوكار باشد ؟‌
سديز مي گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم :‌
"اني تركت مواليك مختلفين يتبرّأ بعضهم من بعض . قال :‌فقال :‌و ما أنت و ذاك ،‌إنّما كلّف النّاس ثلاثه :‌معرفه الائمّه و التّسليم لهم فيما ورد عليهم و الردّ اليهم فيما اختلفوا فيه ."‌259
طرفداران تو را مي بينيم كه گوناگون هستند و از يكديگر تبري مي جويند . سديز مي گويد :‌امام (ع) فرمود: تو كجا و آنها كجا! مردم به سه امر مكلف شده اند : شناخت امامان و تسليم در برابر آنها در آنچه از ايشان رسيده است و ارجاع امور اختلافي خود بديشان .
عبدالله كاهلي مي گويد كه امام صادق عليه السلام فرمود است :
"لو انّ قوماً‌ عبدوالله وحده لا شريك له و اقاموا الصلوه و اتواالزكوه و حجّوا البيت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشيء صنعه رسول الله (ص) الا صنع خلاف الّذي صنع ،‌او وجدوا ذلك في قلوبهم لكانوا بذلك مشركين ،‌ثم تلاهذه الآيه :‌(فلا ربّك لا يؤمنون حتّي يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لا يجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلّموا تسليماً )‌ ثمّ قال ابوعبدالله (ع) : عليكم بالتّسليم ."‌260
اگر جماعتي ،‌خداي بي نياز را پرستش كنند و نماز بر پادارند و زكات پردازند و حج گزارند و ماه رمضان را روزه بگيرند و سپس ساخته خدا و رسولش را جز آنكه هست ،‌معرفي كنند يا اين معني را در دلشان بيايند ،‌مشرك هستند .سپس اين آيه را تلاوت فرمود : (فلا و ربّك لا يؤمنون حتّي يحكّموك فيما شجر بينهم ثمّ لم يجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلّموا تسليماً .)‌ امام صادق عليه السلام سپس فرمود:بر شما باد تسليم .
زيد شحام مي گويد كه به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
"انّ عندنا رجلاً يقال له كليب ،‌فلا يحييء عنكم شيء الاّ قال : انا اسلّم ،‌فسمّيناه كليب تسليمٍ ،‌قال : فترحّم عليه ،‌ثمّ قال :‌"اتدرون ما التّسليم ؟ فسكتنا . فقال :‌هو و الله الاخبات ،‌قول الله عزّوجلّ : ( الّذين امنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الي ربّهم .)‌ 261"
در ميان ما مردي است كه كليب ناميده مي شود و از شما چيزي نقل نمي شود مگر آنكه مي گويد :‌من مسلّم مي دانم ،‌و ما هم او را "كليب تسليم "نام نهاده ايم . حضرت (ع)‌فرمود : بر او رحم آوريد .سپس فرمود : "آيا مي دانيد تسليم چيست ؟ "ما سكوت كرديم . حضرت (ع)‌فرمود :‌به خدا ،‌همان فروتني است . خداوند مي فرمايد : (الّذين آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الي ربّهم .)‌
محمّد بن مسلم مي گويد :‌از امام صادق عليه السلام پيرامون آيه 23 سوره شريفه شوري : (و من يقترف حسنه نزد له فيها حسناً )‌ "و هر كسي كار نيكي كند به نيكويي اش مي افزاييم ." پرسش كردم و امام فرمود:
"الاقتراف التّسليم لنا و الصّدق علينا و الاّ يكذب علينا .262"‌
"اقتراف "همان تسليم در برابر ما و تصديق ما و دروغ نسبت ندادن به ماست .
يحيي بن زكرياي انصاري به نقل از امام صادق عليه السلام مي گويد:
"من سرّه ان يستكمل الايمان كله فليقل :‌القول منّي في جميع الاشياء قول آل محمّدٍ (ص)‌فيما اسرّوا و ما اعلنوا و فيما بلغني عنهم و ما لهم يبلغني .263"‌
هر كه را خوش آيد كه تمام مراتب ايمان را كامل كند ،‌بايد بگويد : سخن من در همه امور جهان ،‌سخنان خاندان محمّد (ص)‌است در آنچه پنهان يا پيدا داشته اند و در آنچه به من رسيده يا نرسيده است .
ابو بصير مي گويد :‌از امام صادق عليه السلام پيرامون آيۀ 18 سوره شريفۀ زمر:( الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه )‌،‌" آن كساني كه به سخن گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي مي كنند ." پرسش كردم و امام (ع)‌فرمود :
"هم المسّمون لال محمّدٍ (ص)‌ ،‌الّذين اذا سمعوا الحديث لم يزيدوا فيه و لم ينقصوا منه جاؤوا به كما سمعوه .264"
ايشان همان كساني هستند كه تسليم خاندان محمّد (ص)‌ هستند ،
كساني كه هر گاه حديثي را بشنوند نه بر آن بيفزايند و نه از آن بكاهند و آن را همانگونه نقل كنند كه شنيده اند .
امام رضا عليه السلام مي فرمايد:
"...و علموا انّ رأس طاعه الله سبحانه التسليم لما عقلناه و ما لم نعقله ،‌فانّ رأس المعاصي الرّد عليهم . و انّما امتحن الله عزّوجلّ‌ النّاس بطاعته لما عقلوه و ما لم يعقلوه ايجاباً للحجه و قطعاً للشّبهه .265"
... و بدانيد كه اصل طاعت خداوند سبحان ،‌تسليم در برابر پسند و ناپسند ماست . همانا بالاترين معصيت ،نپذيرفتن ايشان (اهل بيت) است .خداوند عزّوجلّ ،‌مردم را در آنچه دوست دارند يا ندارند ،‌براي محقق ساختن حجت و از ميان بردن شبهه ،‌مي آزمايد .
امام هادي عليه السلام مي فرمايد:
"... فنبيّنا افضل الانبياء و خليلنا أفضل الاخلّاء (و وصيّه) اكرم الاوصياء ... فاردد اليهما الامر و سلّم اليهم .266"
پيامبر ما ،‌بهترين پيامبران و خليل ما ،‌بهترين خليلان و (وصي او )‌ بهترين اوصياست ... پس امور را به آنها بازگردانيد و بديشان بسپريد .
امام موسي بن جعفر عليه السلام در نامه اي چنين به علي بن سويد مي نويسد:
"...و الِ محمّد (ص) و لا تقل لما بلغك عنّا او نسب الينا "هذا باطل "و ان كنت تعرف خلافه ،‌فانك لا تدري لما قلنا و علي اي وجه وصفناه آمن بما اخبرتك و لاتفش ما استكتمتك .267"
خاندان محمد (ص)‌را دوست بدار و دربارۀ آنچه از ما به تو مي رسد يا به ما نسبت داده مي شود ،‌مگو "باطل است " اگر چه خلاف آن را مي داني ، زيرا تو نمي داني ما چه و چرا گفته ايم . به آنچه به تو مي گويم ايمان بياور و آنچه را من پنهان به تو گفته ام آشكار مكن.
عبدالله بن ابي يعفور مي گويد كه به امام صادق عليه السلام عرض كردم :
"و الله او فلقت رمانه فقلت :‌هذا حلال و هذا حرام ،‌شهدت انّ الّذي قلت حلال ،‌حلال و ان الذي قلت حرام ،‌حرام . فقال – عليه السلام : رحمك الله ،‌رحمك الله .268"
به خدا سوگند اگر اناري را دو نيم كنم،‌مي گويم : اين نيم حلال و آن نيم حرام است ، چه ديده ام كه تو گفته اي اين حلال و آن يكي حرام است .امام (ع) فرمود : خداوند بر تو رحم آوَرد ،‌خداوند بر تو رحم آوَرد .
مأمون رقي مي گويد :‌
"كنت عند سيّدي الصادق (ع) اذ دخل سهل بن الحسن الخراساني فسلم عليه ،‌ثمّ جلس فقال له : يا ابن رسول الله لكم الرأفه و الرحمه ،‌و انتم أهل بيت الامامه ما الّذي يمنعك ان يكون لك حق تقعد عنه و انت تجد من شيعتك مأه الف يضربون بين يديك بالسيف ؟!
فقال له (ع) : اجلس يا خراساني رعي الله حقّك ،‌ثمّ قال :‌يا حنيفه اسجري التّنور !‌فسجرته حتّي صار كالجمره و ابيّض علوّه ،‌ثمّ قال : يا خراساني قم فاجلس في التنور !
فقال الخراساني : يا سيدي يا بن رسول الله لا تعذّبني بالنّار ،‌اقلني اقالك الله . قال :‌قد اقلتك .
فبينما نحن كذلك اذا قبل هارون المكّي ،‌و نعله في سبّابته ،‌فقال : السلام عليك يا ابن رسول الله . فقال له الصّادق – عليه السلام : الق النّعل من يدك ،‌و اجلس في التنور!‌
قال : فالقي النعل من سبّابته ثم جلس في التنور و اقبل الامام (ع)‌يحدّث الخراساني حديث خراسان حتّي كانّه شاهد لها .
ثم قال: قُم يا خراساني و انظر ما في التنور !‌قال : فقمت اليه فرأيته متربّعاً . فخرج الينا و سلّم علينا .
فقال له الامام (ع)‌:كم تجد بخراسان مثل هذا ؟ فقال : والله و لا واحداً فقال (ع)‌ : لا والله و لا واحداً . فقال : اما انّا لا نخرج في زمان لا نجد فيه خمسه معاضدين لنا ،‌نحن اعلم بالوقت .269"
نزد سرورم امام صادق عليه السلام بودم كه سهل بن حسن خراساني وارد شد و سلام كرد .سپس نشست و عرض كرد : اي فرزند رسول خدا !‌شما از رأفت و رحمت برخورداريد و اهل بيت امامت هستيد . چه چيز مانع از آن مي شود كه در برابر حقّت ،‌قيام نكني درحالي كه صد هزار شيعه هستند كه حاضرند در راه تو شمشير بزنند . امام (ع) : فرمود : اي خراساني بنشين – خداوند حقّ تو را در نظر داشته باشد – سپس فرمود : اي حنيفه !‌تنور را بيفروز .او تنور را بيفروخت تا جايي كه اخگر آن بالا گرفت و شراره هايش به سفيدي گراييد . امام (ع)‌فرمود: اي خراساني برخيز و در تنور بنشين خراساني گفت : سرورم ! يا بن رسول الله !‌مرا با آتش عذاب مكن ،‌از من درگذر ، خداوند از تو درگذرد . امام (ع)‌فرمود : از تو در گذشتم درهمين حال ،‌هارون مكّي وارد شد با انگشتري كه در سبّابه داشت . عرض كرد : سلام بر تو يا بن رسول الله !‌امام (ع) فرمود : خاتم از دستت بيفكن و در تنور بنشين . مأمون مي گويد : هارون خاتم از انگشت بيفكند و در تنور نشست و امام (ع) رو به خراساني كرد و چنان اوضاع خراسان را براي او گفت كه گويي آنها را مي بيند .سپس فرمود : اي خراساني !‌برخيز و در تنور بنگر . او مي گويد :‌من برخاستم و هارون را ديدم كه چهارزانو نشسته است او از تنور بيرون آمد و بر ما سلام كرد . امام (ع)‌فرمود :‌چند تن همچون او در خراسان سراغ داري ؟‌خراساني گفت :‌به خدا ،‌حتي يك تن سراغ ندارم . امام (ع)‌ فرمود :‌آري حتّي يك تن . سپس امام (ع)‌فرمود : ما در زماني خروج نمي كنيم كه پنج ياور نداشته باشيم . ما زمان را بهتر مي شناسيم .

پی نوشتها


73 .قرآن ،انعام /164
74 .قرآن ،بقره /110
75.قرآن ، آل عمران /25
76 .قرآن ،آل عمران /30
77 .قرآن ،آل عمران /161
78 .قرآن ،ابراهيم /51
79 .قرآن ،نحل /25
80 .قرآن ،كهف /49
81 .قرآن ،انبيا /47
82 .قرآن ،روم /44
83 .قرآن ،سبأ/44
84 .قرآن ،زمر /24
85 .قرآن ،حديد /12-13
86 .قرآن ،حشر /18
87 .قرآن ،نبأ/40
88 .قرآن ،تكوير /14
89 .قرآن ،انفطار /5
90 .قرآن ،مطفّفين /36
91 .قرآن ،زلزال /6-8
92.بحار الانوار ،‌ج71 ‌،ص 170 ،‌باب 64 ،‌ح 1
93 . همان ،‌ج 71 ،‌ص 170 ،‌باب 64 ،‌ح 1
94 . همان ،‌ج 6 ص 234 ،‌باب 8 ،‌ح 50
95 . فروع كافي ،‌ج 3 ،‌ص 241 ،‌باب ماينطق به موضع القبر ،‌ح 11
96 . بحارالانوار ،‌ج 6 ،‌ص 226 ‌،باب 8 ،‌ح 26 .
97 . فروع كافي ،‌ج 3 ،‌ص 505 ،‌باب منع الزكاه ،‌ح 19
98 . وسائل الشيعه ،‌ج 6 ،‌باب 3 ،‌ص 17 ،‌من ابواب ما تجب فيه الزكاه ، ح 27
99 . اصول كافي ،‌ج 2 ،‌ص 190 ،‌باب ادخال السرور علي المؤمن ،‌ح 8
100 بحار الانوار ،‌ج 71 ،‌ص 185 ،‌باب 64 ،‌ح 46
101 . اصول كافي ،‌ج 2 ،‌ص 90 ،‌باب الصبر ،‌ح 8
102 . بحار الانوار ،‌ج 64 ،‌باب 64 ،‌ح 11 ،‌ص 175 .
103 . همان ،‌ج 64 ،‌باب 64 ،‌ح 53 ،‌ص 188
104 .قرآن ،بقره /39
105 .قرآن ،بقره /82
106.قرآن ،واقعه /41-45
107.قرآن ،واقعه /15-23
108.قرآن ،مؤمنون /108
109.قرآن ،فجر /28
110.قرآن ،يس /8-10
111.قرآن ،حاقّه /30-32
112 .قرآن ،بقره /25
113 .قرآن ،بقره /81
114.قرآن ،مائده /80
115.قرآن ،حاقّه /24
116.قرآن ،فجر /23-24
117.مثنوي ،‌دفتر چهارم
118.همان ،‌دفترپنجم
119.همان ،‌دفتر سوم
120.قرآن ،انفال /53
121.قرآن ،يونس /23
122.قرآن ،رعد /31
123 .قرآن ،ابراهيم /7
124 .قرآن ،نحل /34
125 .قرآن ،نحل /112
126 .قرآن ،اسرا/16
127 .قرآن ،نمل /69
128 .قرآن ،عنكبوت /40
129.قرآن ،روم / 41
130 .قرآن ،فاطر /45
131 .قرآن ،زمر /51
132 .قرآن ،شوري /30
133 .قرآن ،نسا/9
134 .قرآن ،اعراف /96
135 .قرآن ،نحل /97
136 .قرآن ،كهف /82
137 .قرآن ،انبيا /90
138 .قرآن ،زخزف /28
139 .قرآن ،نوح /10-12
140 .بحارالانوار ،‌ج 71 ،‌ص 236 ،‌باب 68 ،‌ح 1
141 .همان ،‌ج 71 ،‌ص236 ،‌باب 68 ،‌ح 2
142 .همان ،‌ج 73 ،‌ص 372 ،‌باب 138 ،‌ح 5
143 .همان ،‌ج 73 ،‌ص 373 ،‌باب 138 ،‌ح 7
144 .همان ،‌ج 73 ،‌ص 374 ،‌باب 138 ،‌ح 11
145 . همان ،‌ج 73 ،‌ص 374 ،‌باب 138 ،‌ح 14
146 . وسائل الشيعه ،‌ج 6 ،‌ص؟؟؟،‌باب 1 ،‌من ابواب ما تجب فيه الزكاه ،‌ح 6
147 . اصول كافي ،‌ج 2 ، ص445 ،‌باب تعجيل عقوبه الذنب ،‌ح 6
148 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 153 ،‌باب صله الرحم ،‌ح 17
149 .همان ،‌ج 2 ،‌ص 332 ،‌باب الظلم ،‌ح 9
150 . بحار الانوار ،‌ج 73 ،‌ص339 ،‌باب 137 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌،ح 21
151 .همان ،‌ج 73 ،‌ص 343 ،‌باب 137 ،‌ح 26
152 . همان ،‌ج 73 ،‌ص 350 ،‌باب 137 ،‌ح 46
153 . همان ،‌ج 73 ،‌ص 364 ،‌باب 137 ،‌ح 96
154 . ثواب الاعمال ،‌ص 168 ،‌باب ثواب الصدقه ،‌ح 6
155 .قرآن ،شوري /30
156 .قرآن ،رعد /11
157 .قرآن ،انفال /53
158 .قرآن ،اعراف /96
159 .قرآن ،روم /41
160 . تفسير الميزان ،‌ج 2 ،‌ص 180
161 .قرآن ،اسرا / 84
162 .قرآن ،نور / 33
163 .قرآن ،توبه /34-35
164 .قرآن ،انفال /32
165.قرآن ،مائده / 83
166 .قرآن ،تكاثر /1-8
167 .قرآن ،حجرات /14
168 .قرآن ،مجادله /18
169 .قرآن ،زمر /9
170 .قرآن ،رعد /16
171 .قرآن ،يونس /35
172 .قرآن ،طلاق /12
173 .قرآن ،جمعه /2
174 .قرآن ،بقره /31
175 .قرآن ،بقره / 247
176 .قرآن ،رعد /41
177 اصول كافي ،‌ج 1 ،‌ص 38 ،‌باب فقد العلما،‌ح 6
178 .قرآن ،يس /13-20
179 .قرآن ،مائده /32
180 اصول كافي ،‌ج 2 ،‌ص 210 ،‌باب في احياءالمؤمن ،‌ح 1
181 بحار الانوار ،‌ج 1 ،‌باب 4 ،‌ح 1 ،‌ص 198 .
182 . همان ‌،ج 2 ،‌ص 22 ،‌باب 8 ،‌ح 66
183 .همان ،‌ج 2 ،‌ص 14 ،‌باب 8 ،‌ح 26
184 . همان ،‌ج 1 ص 168 ،‌باب 1 ،‌ح 17
185 . همان ،‌ج 1 ، ص 164 ،‌باب 1 ،‌ح2
186 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 206 ،‌باب 4 ،‌ح 35
187 . همان ،‌ج2 ،ص 12 ،‌باب 8 ،‌ح 24
188 . همان ،‌ج2 ،ص 8 ،‌باب 8 ،‌ح 15
189 . همان ،‌ج2 ،ص 8 ،‌باب 8 ،‌ح16
190 . همان ،‌ج2 ،ص 3 ،‌باب 8 ،‌ح 3
191 .همان ،‌ج 77 ،‌ص 175 ،‌باب 7 ،‌ح 9
192 .همان ،‌ج 77 ،‌ص 239 ،‌باب 9 ،‌ح 1
193 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 195 ،‌باب 2 ،‌ح 14
194 .همان ،‌ج 1 ،‌ص 186 ،‌باب 1 ،‌ح 111
195 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 177 ،‌باب 1 ،‌ح 48
196 .همان ،‌ج 2 ،‌ص 16 ،‌باب 8 ،‌ح 33
197 . همان ،‌ح 1 ،‌ص 213 ،‌باب 6 ،‌ح 12
198 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 5 ،‌باب 8 ،‌ح 9
199 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 171 ،‌باب ؟؟؟ ،‌ح 24
200 . همان ،‌ج1 ،‌ص 204 ،‌باب 4 ‌،ح23
201 . مفاتيح الجنان ،‌دعاي ابوحمزۀ ثمالي .
202 .قرآن ،‌اعراف / 176
203 . .قرآن ،جمعه /5
204 . .قرآن ،بقره /2
205 .قرآن ،قمر /54
206 .قرآن ،جمعه /2
207 .قرآن ،اعراف / 175-176
208 .الكامل ،‌ج 1 ،‌صص 68 – 70
209 .قرآن ،بقره /41-42
210 .قرآن ،بقره /79
211 .قرآن ،بقره /89
212 .قرآن ،بقره /146
213 .قرآن ،بقره /159
214.قرآن ،بقره /174 – 175
215 .قرآن ،مائده /41
216.قرآن ،صف /6
217 .قرآن ،جمعه /5
218 . بحارالانوار ،‌ج 2 ص 72 ،‌باب 13 ،‌ح 36
219. همان ،‌ج 2 ،‌ص 36 ،‌باب 9 ،‌ح 40
220 .همان ،‌ج 2 ،‌ص 37 ،‌باب 9 ،‌ح 50
221 . همان ،‌ج 2 ،‌ ص 37 ،‌باب 1 ،‌ح 53
222 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 32 ،‌باب 9 ،‌ح 22
223 . همان ‌،ج 2 ،‌ص 49 ،‌باب 11 ،‌ح 10
224 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 27 ‌،باب 9 ،‌ح 5
225 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 32 ،‌باب 9 ،‌ح 25
226 . همان ،‌ج 2 ،‌ص108 ،‌باب 15 ،‌ح 11
227 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 205 ،‌باب 5 ،‌ح 8ت
228 .قرآن ،بقره /44
229 .قرآن ،مائده / 42
230 .قرآن ،جمعه / 5
231 .قرآن ،صف / 2-3
232 . بحارالانوار ،‌ج 2 ،‌باب 15 ،‌ح 1 ،‌ص 106
233 . همان ،‌ج 2 ،‌ص107 ،‌باب 15 ،‌ح 5
234 .همان ،‌ج 2 ،‌ص 107 ،‌باب 15 ،‌ح 7
235 . همان ،‌ج 78 ،‌ص 199 ،‌باب 23 ،‌ح 25
236 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 59 ،‌باب 111 ،‌ح 41
237 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 39 ،‌باب 9 ،‌ح 68
238 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 110 ،‌باب 15 ،‌ح 22
239 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 224 ،‌باب 7 ،‌ح 15
240 . همان ،‌ج 2 ،‌ص 38 ،‌باب 9 ،‌ح 63
241 . اصول كافي ،‌ج 1 ،‌ص 44 ،‌باب استعمال العلم ،‌ح 1
242 . بحارالانوار ،‌ج 1 ،‌ص 185 ،‌باب 1 ،‌ح 102
243 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 206 ،‌باب 5 ،‌ح 1
244 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 208 ،‌باب 5 ،‌ح 7
245 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 208 ،‌باب ،‌5 ،‌ح 8
246 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 208 ،‌باب 5 ،‌ح 10
247 . اصول كافي ،‌ج 1 ،‌ص 36 ،‌باب درجات الايمان ،‌ح 2
248 . همان ،‌ج 1 ،‌ص 9 ،‌كتاب العقل و الجهل ،‌ ح 8
249 .قرآن ،بقره / 130 – 131
250 .قرآن ،بقره /208
251 .قرآن ،نسا / 65
252 .قرآن ،هود / 23
253 .قرآن ، حج / 34
254 .قرآن ،لقمان /22
255 .قرآن ،صافّات /102 -105
256 .قرآن ،غافر /66
257 .قرآن ،بقره /112
258 .قرآن ،نسا /125
259 . اصول كافي ،‌ج 1 ،‌ص 390 ،‌كتاب الحجه ،‌باب التسليم و فضل المسلمين ،‌ح 1
260 .همان ،‌ج 1 ص 390 ،‌كتاب الحجه ، باب تسليم و فضل المسلمين ،‌ح 2
261 .همان ،‌ج 1 ص 390 ،‌كتاب الحجه ،‌باب تسليم و فضل المسلمين ،‌ح 3
262 همان ،‌ج 1 ص 391 ،‌كتاب الحجه ،‌باب تسليم و فضل المسلمين ،‌ح 4
263 همان ،‌ج 1 ص 391 ،‌كتاب الحجه ،‌باب تسليم و فضل المسلمين ،‌ح 6
264 همان ،‌ج 1 ص 391 ،‌كتاب الحجه ،‌باب تسليم و فضل المسلمين ،‌ح 8
265 . بحار الانوار ،‌ج 78 ،‌ص 348 ،‌باب 26 ،‌ح 4
266 . همان ،‌ج 78 ،‌ص 367 ،‌باب 28 ‌،ح 2
267 . همان ،‌ج 78 ،‌ص 329 ،‌باب 25 ،‌ح 2
268 . رجال كشي ،‌ص 162 ،‌حالات ابن ابي يعفور
269 . بحارالانوار ،‌ج 47 ،‌ص 123 ،‌ح 172