شناخت و مراعات حقوق ديگران

جواد محدثي

- ۲ -


سلام و مصافحه

پيوندهاى اجتماعى، نيازمند «تحكيم » است. استوارسازى اين رشته ها با كلى گويى به دست نمى آيد. بايدنمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پيوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پايدار بماند. «سلام » ودست دادن يكى از اين امور است.

سلام، چراغ سبز آشنايى است.

وقتى دو نفر به هم مى رسند، نگاهها كه به هم مى افتد، چهره ها كه رو در رو قرار مى گيرد، نخستين علامت صداقت و مودت و برادرى،«سلام دادن » است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه ». دو نفر را تصور كنيد كه به يكديگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در اين برخورد، بهتر است نخستين كلامشان چه باشد؟ آيامناسب تر از «سلام » چيزى سراغ داريد؟

مفهوم سلام

سلام، اطمينان دادن به طرف مقابل است كه: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، كه گزندى به تو نخواهد رسيد. من خيرخواه تو هستم، نه بدخواه وكينه ورز و دشمن. نيز نوعى درود و تحيت اسلامى است كه دو مسلمان به هم مى گويند. اين معناى شعار اسلامى سلام است.

دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان ديگرى از محبت و صميميت و خيرخواهى است. دلها را به هم نزديكتر ومحبتها را بيشتر مى سازد. تماس دو دست، قلبها را نيز به هم نزديكترمى كند، اگر منافقانه و دروغ و فريب نباشد!

«دست در دست، چو پيوند دو قلب.

گرمتر مى گردد،

دل آزرده دوست،

نرمتر مى گردد ...»

بارى ... سلام، نام خداست و تحيت الهى. سفارش پيامبر است وامامان. تا آنجا كه فرموده اند: اگر كسى پيش از سلام، شروع به سخن كرد، جواب ندهيد:

«من بدء بالكلام قبل السلام فلا تجيبوه.» (1) . در حديث ديگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى كند كه:بخيل، كسى است كه از سلام دادن به ديگرى بخل ورزد: «البخيل من بخل بالسلام.» (2) .

راستى ... سلام دادن به ديگرى نه تنها چيزى از قدر و جايگاه انسان نمى كاهد و هيچ گونه ضرر و زيان مادى، پولى، آبرويى و ... ندارد، بلكه محبت آور و صفابخش است و خداپسند و سيره رسول خدا(ص) و روش و منش اولياء الهى است. به علاوه، نشانه اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن كبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زيان نمى بينند، بلكه عزت و محبوبيت هم پيدا مى كنند. امام صادق(ع)فرمود:

«من التواضع ان تسلم على من لقيت »; (3) .

از نشانه هاى فروتنى اين است كه به هر كس برخوردى، سلام دهى.

پيامبر اكرم(ص) نيز فرمود:

«اذا تلاقيتم، فتلاقوا بالتسليم و التصافح »; (4) .

هرگاه يكديگر را ديدار كرديد، با «سلام » و «دست دادن » با هم ديداركنيد.

ادب و آداب سلام

سيره رفتارى پيامبر خدا آن بود كه به هر كه مى رسيد - حتى كودكان- ابتدا به او سلام مى كرد، بخصوص در مورد سلام كردن به كودكان مى فرمود: پنج صفت است كه تا زنده ام، آنها را رها نخواهم كرد، يكى هم سلام دادن به كودكان است، تا پس از من «سنت » گردد. (5) .

اين خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحيه پاك و تواضع اوسرچشمه مى گرفت. اينها درست; ولى ادب اقتضا مى كند كه كوچكترها به بزرگترها سلام كنند. در حديث آمده است كه پيامبراكرم(ص) فرمود:

كوچك به بزرگ سلام كند،

يك نفر به دو نفر،

و جمعيت كم به جمعيت فراوان،

و سواره بر پياده،

و رهگذر، بر كسى كه ايستاده است.

و ايستاده بر كسى كه نشسته است. (6) .

و البته كه اگر جز اين باشد، نشان تواضع نخواهد بود!

سلام را بايد آشكارا، بلند و با صداى رسا ادا كرد. احاديث فراوانى با عنوان «الجهر بالسلام » و «افشاء سلام » آمده كه سفارش اكيد دارد كه سلامها، رسا و بلند باشد، نه زير لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نيز بايد همين گونه باشد، يعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.

اگر در برخورد با ديگران يا ورود به جلسه و جمعى، يا رسيدن به خانه و محل كار، سلام بگوييد، ولى آهسته، شايد سلامتان را نشنوند. بااينكه شما سلام داده ايد، ولى به دليل سر و صدا يا جمع نبودن حواس ياهر عامل ديگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهندشمرد و متكبر خواهند پنداشت.

يا اگر سلام ديگرى را جواب دهيد; اما آهسته و زير لب، به گونه اى كه نفهمد و نشنود، شايد پيش خود فكر كند مساله اى، خصومتى و ...پيش آمده، يا شما سرسنگين و متكبر شده ايد كه حتى جواب سلامش را هم نمى دهيد يا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهيد. راه جلوگيرى از اين سوءتفاهمها و بدگمانيها، رعايت همان دستور دينى در معاشرتها است، يعنى آشكارا سلام كردن.

امام صادق(ع) مى فرمايد:

«هرگاه يكى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشكارا بگويد. نگويد كه «سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شايد سلام داده ولى آنان نشنيده باشند! و هرگاه يكى ازشما جواب سلام مى دهد، جواب را آشكارا و بلند بگويد، تا آن مسلمان ديگرنگويد كه «سلام كردم ولى جوابم را ندادند!» (7) . اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بيشترين ثواب نيز از آن كسى است كه شروع به سلام كند.

آن كه سلام مى دهد، پاسخش را بايد گرمتر و بيشتر داد، چرا كه سلام نوعى تحيت و هديه از سوى يك مؤمن است و هديه را بايدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و اين تعليم قرآن كريم است كه تحيت ديگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهيد: «... فحيوا باحسن منها» (8) ، يا مثل همان را بازگردانيد.

دست دادن

گفتيم كه «مصافحه » هم، «دوستى آور»، «كدورت زدا» و «محبت آفرين »است. ما علاقه خود و صميميت را با دست دادن ابراز مى كنيم.برعكس، اگر با كسى كدورت و دشمنى داشته باشيم، از دست دادن با اوپرهيز مى كنيم. به همين خاطر، اين دستور مقدس و پربركت اسلامى،در تحكيم رابطه هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است. امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مؤمنى كه با هم دست بدهند، دست خدا ميان دست آنان است و دست محبت الهى بيشتر با كسى است كه طرف مقابل را بيشتر دوست بدارد. (9) .

و نيز امام صادق(ع) فرمود:

هنگامى كه دو برادر دينى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند،خداوند با نظر رحمت به آنان مى نگردد و گناهانشان، آن سان كه برگ درختان مى ريزد، فرو مى ريزد، تا آنكه آن دو از هم جدا شوند. (10) .

شيوه مصافحه

دست دادن نيز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. يكى از آنهاپيوستگى و تكرار است. در يك سفر و همراهى و ديدار، حتى چند باردست دادن نيز مطلوب است. ابوعبيده نقل مى كند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى شدم، سپس آن حضرت. چون بر مركب خويش استوار مى شديم،سلام مى داد و احوالپرسى مى كرد، چنان كه گويى قبلا يكديگر رانديده ايم. آنگاه مصافحه مى كرد. هرگاه هم از مركب فرود مى آمديم وروى زمين قرار مى گرفتيم، باز هم به همان صورت، سلام مى كرد ودست مى داد و احوالپرسى مى كرد و مى فرمود: «با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى ريزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (11) .

از آداب ديگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى كه سبب رنجش و درد گردد. (12) . جابر بن عبدالله مى گويد: در ديدار با رسول خدا(ص) بر آن حضرت سلام كردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسيدن برادر دينى است. (13) . همچنين هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نكشيدن از آداب ديگر اين سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش كسى بيشتراست كه دستش را بيشتر نگه دارد. (14) . پيامبر اسلام(ص) نيز اين سنت نيكو را داشت كه چون با كسى دست مى داد، آن قدر دست خود را نگه مى داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست كند و عقب بكشد. (15) . بارى ... محبت قلبى را بايد آشكار ساخت.

علاقه، گنجى نهفته در درون است كه بايد آن را استخراج و آشكاركرد، تا از بركاتش بهره برد. روشنترين خير و بركتش، تقويت دوستيهاو تحكيم آشناييها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى راملاقات مى كنيد، مصافحه كنيد، خوشرويى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهيد. (16) .

از آثار ديگر مصافحه، «كينه زدايى » است. پيامبر خدا(ص) فرمود:

«تصافحوا، فان التصافح يذهب السخيمة » (17) و «تصافحوا فانه يذهب بالغل ». (18) مصافحه كنيد و دست دهيد، چرا كه آن، كينه و كدورت را مى زدايد.

دست دادن با زنان.

بر اساس «مكتبى » بودن مرز دوستيها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنايى وهمكار بودن يا ملاحظات سياسى و ديپلماسى در سفرهاى خارجى وديدارهاى رسمى، دليل نمى شود كه كسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه كند. روشنفكر مآبى در اين مساله جايى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمى دهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حديث نبوى ديگرى آمده است:

«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد (كه نبايد دست دهد) و ناچارباشد، يا بخواهد با او «بيعت » كند، از پشت لباس (و با وجود حايل و پوشش دست،دستكش) مانعى ندارد.» (20) . البته معيار عمل، فتواى مجتهدى است كه از او تقليد مى كنيد و هرمسلمان متعهد، بايد براى عمل خود ملاك و حجت شرعى داشته باشد.

خوشرويى و خوشخويى

شايد گيراتر از «حسن خلق »، واژه اى نباشد كه ترسيم كننده روحى زلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبه دار باشد. چيزى كه عنوان برجسته رفتار يك مسلمان است و معيار كمال ايمان يك مؤمن، آنگونه كه رسول خدا(ص) نيز، به اين فضيلت متعالى آراسته بود.

بخشى از اخلاق نيكو، در «خوشرويى » متجلى است، بخشى در«خوشخويى » و بخشى هم در «خوشگويى ». و چه خوش است كه به اين سه «خوش » مبارك و مقدس، بپردازيم و از آنها كليدى براى گشودن قلعه دلها و عاملى براى تحكيم رابطه ها بسازيم.

خوشرويى

در مواجهه دو نفر با يكديگر، پيش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبه رو مى شود. مواجهه دو انسان با هم و كيفيت اين رويارويى چهره ها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشايش قفل دلهاست. «خوشرويى »، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند. هم در گفتار آشكار مى شود، هم در رفتار. چه بسا رابطه ها و دوستيهايى كه با «ترشرويى » و «اخم كردن » و«عبوس شدن » به هم خورده است. از سوى ديگر مبدا بسيارى از آشناييهاهم يك «تبسم » بوده است.

وقتى با چهره شكفته و باز با كسى روبه رو مى شويد، در واقع كليدمحبت و دوستى را به دست او داده ايد. برعكس، چهره اخمو وابروهاى گره خورده و صورت درهم و بسته، دريچه ارتباط وصميميت را مى بندد. اگر اين خوشرويى و خنده رويى با نيت پاك و الهى انجام گيرد،علاوه بر تاثير محبت آفرين، «حسنه » و «عبادت » به حساب مى آيد.

از امام باقر(ع) سخن بياوريم كه فرمود:

«تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنة »; (21) .

لبخند انسان به چهره برادر دينى اش «حسنه » است!

تبسم، مبدا بسيارى از آشناييها و زداينده بسيارى از غمها وكدورتهاست. شگفت از كسانى است كه از اين كار بى زحمت و رنج وخرج، كه بركات فراوان دارد، طفره مى روند و به سختى حاضرند«گلخنده » مسرت را بر لبان خود و چهره ديگران بيافرينند.

برخورد با چهره باز با ديگران، آنان را آماده تر مى سازد تا دل به دوستى با شما بسپارند. خنده رويى و بشاش بودن، ديگران را دل وجرات مى بخشد، تا بى هيچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنايى را بازكنند و سفره دلشان را پيشتان بگشايند.

اگر با خوشرويى، بتوانيد بار سنگين غم دوستان را سبك كنيد،كارتان عبادت است و اگر با يك تبسم، بتوانيد خاطرى را شاد سازيد، به خدا نزديك تر شده ايد. به قول حافظ:

دايم گل اين بستان، شاداب نمى ماند.

درياب ضعيفان را، در وقت توانايى.

غم زدايى

وقتى يك چهره گشاده و لبخند صميمى، غمى را از دل مى زدايد،چرا بايد از اين «احسان »، دريغ كرد؟ بعضيها حضورى غم آفرين دارند، برخى هم محضرى غم زدا.گروه اخير، آيت لطف الهى اند كه قدرشان ناشناخته است.

سعدى مى گويد:

گفته بودم چو بيايى غم دل با تو بگويم چه بگويم؟ كه غم از دل برود چون تو بيايى.

انسانها نيازمند محبت اند.

اين تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرويى برطرف نمى شود.

اگر اولين برخورد ما با كسى، به گونه اى باشد كه غم او را به شادى و نگرانى اش را به اطمينان مبدل سازد، دريچه اى به دنياى صفا و سروربه رويش گشوده ايم. اين نيز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.

باز هم حديثى از حضرت صادق(ع):

«من اخذ من وجه اخيه المؤمن قذاة كتب الله له عشر حسنات »; (22) .

كسى كه از چهره برادر دينى اش، رنج و اندوهى را بزدايد، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه » در نامه اعمالش مى نويسد.

مگر اين كار نيك، چه اندازه زحمت دارد؟

البته اين رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربان مى خواهد و عاطفه اى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد كردن ديگران، چهره ديگرى از همين «غمزدايى » است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، كلامى، هديه اى و ... مى توان انسانى را مسرور ساخت و در نتيجه خدا را از خود راضى ساخت.

در اين زمينه، باز هم سخنى از پيشواى صادق شيعه بياوريم كه فرمود:

«ايما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل »; (23) .

هر مسلمانى كه با مسلمانى ديدار كند و در برخورد، او را شادمان سازد، خداى متعال نيز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.

وقتى مى توان با كلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذير،خاطرى را خرسند ساخت، چرا بايد با گفتن كلماتى ناخوشايند واندوه آفرين، غم بر چهره ديگرى نشاند و او را به ياد روزهاى تلخش انداخت و او را مايوس و دلسرد ساخت؟

هنرمند كسى است كه بتواند غبار غم از خاطرها بزدايد. باز به قول حضرت لسان الغيب:

سمن بويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند
پرى رويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند

خوشگويى

از شاخه هاى ديگر «حسن خلق »، كه رابطه ها را استوارتر و پيوندهارا صميمى تر مى سازد، گفتار دلپذير و شادى بخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زيبايى در كلام، خصلت پاكدلان بى كينه است و خلق و خوى اولياء دين.

ارزش انسان و جوهره وجودى اش را زبان و بيان روشن مى سازد:

يكى تحقير مى كند، يكى تشويق.

يكى عيبجويى مى كند، ديگرى تحسين و تقدير.

يكى ملامت مى كند، ديگرى پر و بال مى دهد و اميد مى آفريند.

كدام يك خوبتر است؟

شما خودتان چگونه بيان و زبانى داريد؟ تلخ يا شيرين؟ گزنده يامرهم گذارنده؟

آيا با ديگران همان گونه صحبت مى كنيد كه دوست داريد ديگران با شما آنچنان حرف بزنند و خطاب كنند؟

پذيرايى از ديگران، هميشه با غذا و ميوه و شيرينى نيست.

گاهى پذيرايى، با يك كلام خوب و سخن شايسته است. اين اكرام،بالاتر از تغذيه و اطعام است، چرا كه گفتار شايسته و زيبا، غذاى روح است.

گفتن يك «آفرين »، «احسنت »، «بارك الله » مگر چقدر هزينه و خرج دارد؟

كسانى هستند كه جان مى دهند، ولى حاضر نيستند يك كلام تشويق آميز و محبت بار بر زبان جارى كنند. بشنويم از رسول خدا(ص) كه اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است كه فرموده است:

«من اكرم اخاه المؤمن بكلمة يلطفه بها و فرج عنه كربته لم يزل فى ظل الله الممدود عليه الرحمة ما كان فى ذلك »; (24) .

هر كس برادر باايمانش را با گفتن كلامى ملاطفت آميز و غم زدا،مورد تكريم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوينده آن سخن همواره در سايه رحمت گسترده الهى به سر مى برد.

كلام تشويقى و آفرين و مرحبا گفتن بر عمل شايسته ديگرى نيز،از اين گونه صالحات است. باز هم از كلام امام صادق(ع) بشنويم:

«من قال لاخيه المؤمن «مرحبا» كتب الله له مرحبا الى يوم القيامة »; (25) .

هر كس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگويد، خداى متعال تا روزقيامت براى او مرحبا و آفرين مى نويسد.

غير از پاداش الهى، تاثيرات اجتماعى «خوشگويى » در نرم ساختن دلها و جلب عاطفه ها و استوار ساختن رابطه ها مشهود است. آنكه خوش سخن باشد، از ديگران نيز كلام نيكو مى شنود. «اين جهان كوه است و فعل ما ندا» و البته كه حرف و سخن ما هم در كوهستان زندگيها انعكاس دارد و خوبى آن به خود ما منعكس مى شود.

كسى كه گفتار مؤدبانه داشته باشد، ديگران نيز با او مؤدبانه سخن خواهند گفت. وگرنه ... «كلوخ انداز را پاداش، سنگ است ». از كلام مولاعلى(ع) است كه:

«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب »; (26) .

زيبا خطاب كنيد، تا جواب زيبا بشنويد!...

كيفيت برخورد ما با انسانهاى ديگر، همان نتيجه را به ماء;//:ف برمى گرداند. ادب، ادب مى آورد و توهين و فحش، بدزبانى و اهانت متقابل را در پى دارد.

خوشخويى

از رموز موفقيت حضرت رسول(ص) در دعوت و رسالت خويش، اخلاق نيكو و برخورد شايسته و جذاب با مردم بود. «حسن خلق » آن حضرت، امتياز بارز آن مظهر رافت و رحمت بود. با همين «اكسير اعظم » دلها را جذب مى كرد، دشمنان را دوست مى ساخت، كينه هارا به مهربانى مبدل مى كرد، الفت مى آفريد و پيوند مى داد، دلها را با دلها،دستها را با دستها! و به همين سبب مدال «انك لعلى خلق عظيم » (27) از خداى عظيم دريافت كرد.

كلام نرم، رفتار شايسته، گفتار مؤدبانه و جاذبه دار، تحمل فراوان وحلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش، از مظاهر و جلوه هاى «حسن خلق » است. به تعبير ديگر، وقتى محبت خود را به ديگران ببخشيد، درحوادث، صبور و شكيبا باشيد، خشم خود را فرو خورده،خويشتن دارى كنيد، بدى را با خوبى پاسخ دهيد و از خشونت وعصبانيت و بدزبانى و تحقير و توهين و تكبر به دور باشيد، داراى «حسن خلق » هستيد.

اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادت مى دهد، بيجا و گزاف نيست، چرا كه اين هم نوعى مجاهده دارد. پيامبراكرم(ص) براى تثبيت و گسترش همين كمالات اخلاقى و «خوشخويى »برانگيخته شد. از كلمات نورانى او است:

«ان الرجل يدرك بحسن خلقه درجة الصائم القائم »; (28) .

گاهى انسان در سايه خوشخويى، به مقام و رتبه روزه داران شب زنده دار مى رسد!

انسى كه مؤمنان با يكديگر مى گيرند، بسيار قيمتى و باارزش است و اين در سايه خوش اخلاقى پديد مى آيد كه حلقه وصل انسانها به هم است. در جوامع غربى، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آن خوشرويى ها حركات سطحى و ظاهرى است و ريشه در عمق دلهاندارد. «اخلاق آمريكايى » و «اروپايى »، تصنعى است. اما حسن خلق وخوش برخوردى در جوامع ايمانى و اسلامى، ريشه در متن عقيده داردو انسانها با هم يكدل و صميمى اند، و دلسوز و رؤوف و بامحبت!

پيامبر اكرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم،همچون رسيدن يك تشنه به آب سرد و گوارا مى داند كه با آن سيرابى مى شود:

«ان المؤمن ليسكن الى المؤمن كما يسكن قلب الظمان الى الماء البارد.» (29) .

در كجاى اخلاق غربى، اين حالت يافت مى شود؟

در معاشرت مسلمانان با هم، بايد «همدلى »، بيش از «وحدت فيزيكى » و «پيوند سطحى » حاكم باشد، تا به انس و الفتهاى پايدار ورابطه هاى درونى بيانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره بازو لبخند محبت زا و غم زدا و برخورد نيك، اين مهم تامين مى شود.ميزان اسلامى بودن اخلاق هر مسلمان را بايد در نحوه معاشرتش باديگران جستجو كرد. خوش خلقى ، دين و مرام مسلمانى است. به فرموده حضرت رسول(ص): «ايمان كسى كاملتر است كه اخلاقش بهترباشد، كسى به پيامبر شبيه تر و به او نزديكتر است كه خوش خلق تر باشد» (30) و به تعبير امام صادق(ع):

«پس از عمل به واجبات الهى، محبوبترين كارها نزد خداوند، آن است كه انسان اخلاقى سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.» (31) .

بارى ... گفتار و رفتار ما «آيينه شخصيت » ماست، بكوشيم هر چه روشنتر و شفاف تر باشد.

پى‏نوشتها:‌


1) سفينة البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645.
2) ميزان الحكمه، رى شهرى، ج 4، ص 535.
3) خصال صدوق، ص 11.
4) سفينة البحار. ج 1، ص 465.
5) بحارالانوار (بيروت)، ج 73، ص 10.
6) ميزان الحكمه، ج 4، ص 538.
7) اصول كافى (عربى) كلينى، ج 2، ص 645.
8) نساء، آيه 86.
9) اصول كافى، ج 2، ص 179.
10) همان، ص 183.
11) همان، ص 179.
12) بحارالانوار، ج 73، ص 26.
13) همان، ص 23.
14) همان، ص 28.
15) همان، ص 30.
16) ميزان الحكمه، ج 5، ص 355.
17) بحارالانوار، ج 74، ص 158.
18) ميزان الحكمه، ج 5، ص 354.
19) كنزالعمال، حديث 475.
20) همان، حديث 25346.
21) اصول كافى (عربى)، ج 2، ص 188.
22) همان، ص 206.
23) همان، ص 192.
24) همان، ص 206.
25) همان.
26) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 1، ص 139.
27) سوره قلم، آيه 4.
28) ميزان الحكمه، ج 3، ص 140.
29) بحارالانوار، ج 71، ص 280.
30) ميزان الحكمه، ج 3، ص 142.
31) اصول كافى، ج 2، ص 100.