داستانهايي از انوار آسماني

ر- يوسفي

- ۳ -


(36) تكلم ذوالجناح با امام حسين عليه السلام درچند جا

اول : تكلم ذوالجناح در وقت سوارى آن در خيمه گاه كه عرض كرد: (( اسئلك ان اكون مركوبك الى يوم القيامه ))
دوم : وقتى كه آن حضرت به شريعه فرات داخل شده عطش ذوالجناح را ملاحظه فرمود، خطاب به آن حيوان تشنه كام فرمود: (( انت عطشان و انا عطشان و الله لاذقت الماء حتى تشرب )) آن حيوان سرش را بالا گرفته گفت : يا سيدى انت اشد عطشا منى لوجوه ، اول كثرت جراحات دوم طول محاربه ، سوم شدت حرارت آفتاب ، چهارم بسيارى حركت ، پنجم سوختگى قلب از شهادت على اكبر و قاسم و عباس ، ششم جارى شدن خون بسيار از جراحات هفتم سوزش غصه اهل بيت جگر سوخته ، هشتم سوزش ديدن بدنهاى پاره پاره شهدا، در روى زمين و خاك گرم كربلا.
اما تكلم سوم : ذوالجناح در وقت خبر آوردن شهادت به خيمه گاه كه مى گفت : الظليمة الظليمة .
چهارم : وقتى كه جناب سكينه سوال كرد كه : اى حيوان (( هل سقى ابى ام قتل عطشانا قال ذوالجناح بل قتل عطشانا)) (39).

(37) احوال كنيز سيدالشهداء عليه السلام در غارت خيمه ها

در مجالس المتقين فاضل برغانى (اعلى الله مقامه ) روايت كرده است :
كه جناب سيدالشهداء كنيزى داشت ، و در هنگام غارت خيمه ها مشغول گريه و زارى براى آقاين خود بود، قيس بن ظفر ملعون داخل خيمه اش شد، هر چه كه در خيمه بود، برداشت بعد نظرش به آن كنيز افتاد، خواست كه لباس و گوشواره و خلخال آن بيچاره را بگيرد.
گريان و لرزان گفت :
اى لعين همين درد كشته شدن آقايان من به من بس است ديگر بيشتر از اين مرا عذاب مده ، و از خدا و رسول حيا كن ، اما آن حرام زاده بى حيايى نموده و با كنيز در آويخت تا گوشواره و مقنعه اش را بردارد آن ضعيفه با دو دست از مقنعه و گوشوارشه محكم گرفت و رها نكرد، آن معلون هر چه كشيد، رها نكرد.
پس آن شقى با تازيانه آن قدر به دست وبازوهاى آن مظلومه زد كه بازوهيش ‍ شكست بعد از آن همه اش را غارت كرد.
الا لعنة الله على القوم الظالمين (40).

(38) احوالات دفن زن زانيه و تاءثيرات تربت سيدالشهداء

علامه حلى (اعلى الله مقامه ) در كتاب منتهى المطالب روايت كرده ، كه زنى زانيه بود، و خيانت آن زن در مرتبه اى بود كه اولاد خود را كه از زنا متولد مى نمود، با آتش مى سوزانيد!! تا كسى از اقرباى او به عملش مطلع نگردد، و هيچ كس از اقوام او به عمل قبيح او مطلع نبود، غير از مادرش و روزى خود را با اين عمل شنيع مى گذارنيدند، تا وقتى كه مرگ او را دريافت وقتى كه آن زن را دفن نمودند، زمين جسد او را قبول نكرد، و او را از خاك بيرون مى انداخت .
پس قبر ديگرى درست كرده ، و دفن نمودند، باز زمين او را قبول نكرد، و جسدش را بيرون انداخت ، دفعه سوم در جاى ديگر قبر كندند، همين كه دفن نمودند، قبر او را بيرون انداخت ، پس اقوام و اهل او متحير ماندند، و به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمدند احوالات او را عرض كردند، حضرت صادق عليه السلام متوجه مادر آن زن گشته فرمود:
كه عمل آن زن چه بوده مادرش عرض كرد: عمل دخترش بسيار بد بوده است ، حضرت فرمود: سب قبول نكردن زمين ، جسد اين زن را، اين است كه آن زن فرزندان خود را كه مخلوق خالق حكيم بودند، به عذاب خداوند قهار كه آتش است معذب نموده است ، چاره او اين است كه قدرى از تربت طاهره سيدالشهداء عليه السلام را با او دفن كنيد، چون اقوام آن زن چنان كردند، زمين او را قبول كرد.
اين روايت در اكثر استدلاليه فقه در باب دفن اموات نقل شده است (41).

(39) نسوختن دست يك نفر از اهل جهنم به جهت اشك چشم باكيان سيدالشهداء عليه السلام

در كتاب مفتاح الجنة روايت است كه در روز قيامت جبرئيل امين از درگاه رب العالمين استدعا مى نمايد، كه يا رب مى خواهم مرا اذن شفاعت مرحمت فرمايى ، كه يك نفر از امت خاتم الانبياء عليه السلام را شفاعت كنم .
حق تعالى مى فرمايد: اى جبرئيل در فلان مكان جهنم ، يك نفر گناهكار باقى مانده است او را به تو بخشيدم ، چون جبرئيل بيايد او را دريابد كه مثل زغال سوخته و سياه شده ، اما يك دست او نسوخته .
عرض مى كند الهى سبب چيست ؟
كه همه اعضاى اين عاصى سوخته وسياه شده مگر يك دستش كه اصلا نسوخته است ؟
خطاب مستطاب مى رسد كه يا جبرئيل آن شخص روزى به ماتم خانه پيغمبرم محمد المصطفى ، صلى الله عليه و آله حسين مظلوم مى گذشت ، و اشك يكى از عزاداران امام حسين عليه السلام بردست او چكيده به سبب احترام آن اشك حسينى او را با آتش نسوزانيديم (42).

(40) خبر دادن امام حسين عليه السلام از خواب عربى و تعبير آن حضرت و اسلام آوردن عرب

در كتاب مفتاح الجنة مرويست كه روزى عربى داخل مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله شده و از خليفه آن حضرت سوال نمود، ابوبكر را نشان دادند، پيش آمد، و گفت : اى خليفه ، شب گذشته خواب عجيبى ديدم ، فراموش كرده ام ، مى خواهم كه خواب مرا با تعبيرش بيان كنى .
ابوبكر گفت : اى عرب خواب تو را مغيبات است ما از علم غيب بى بهره ايم او را نزد عمر فرستادند، مثل ابوبكر جواب داد او را پيش عثمان فرستادند، مانند اولى ، و دومى جواب شنيد، پس ابوذر (ره ) به او رسيد، بعد از درك مطلب گفت : اى عرب بيا برويم نزد وصى و خليفه بر حق جناب رسول صلى الله عليه و آله .
حضرت به او فرمود: اى عرب چه مطلب دارى ؟ عرض كرد: خوابى ديده ام كه از يادم فراموش شده است ، مى خواهم خوابم را با تعبيرش بيان فرمايى ، آن حضرت روى مبارك را به مظلوم كربلا كرده ، و فرمود: اى نور ديده ! خواب اين مرد را با تعبيرش بيان كن ، عرب تعجب كرد و عرض كرد:
اى مولى يك ساعت پيش از اين مرا نزد سه نفر از اصحاب پيغمبر كه ادعاى علم و خبردارى مى نمودند، بردند، هيچ يك نتوانستند جواب دهند، اكنون مرا به طفلى رجوع مى فرمائى حضرت فرمود:
اين فرزند پيغمبر است از هر چه كه مى خواهى سوال كن ! امام حسين عليه السلام فرمود: اى عرب در خواب ديدى كه در كنار شط فرات ايستاده اى چند ستاره درخشان از آسمان پيدا شد، و بعد يك ، به يك زمين كربلا افتاده پنهان شده و در همان جا غروب كردند، بعد از آن ديدى يك ماه درخشان مثل طشت پر از خون پيدا شد او نيز در آن جا غروب كرد.
عرض كرد، بلى !يابن رسول الله خوابم چنين است ، حالا تعبيرش را بفرما حضرت امير عليه السلام فرمود: اى عرب از تعبيرش در گذر! عرب اصرار و تاءكيد بسيار كرده و دست بردامان امام حسين عليه السلام زده التماس تعبير نمود آن جناب فرمود: اى عرب خوب ديده اى آن زمين ، محل دفن و قبر من است و آن ستاره ها جوانان من هستند، و آن ماه مانند طشت طلا پر از خون ، من هستم كه مرا كوفيان بى وفا مهمان خواسته و در همان كنار فرات مرا با جوانان و برادران و اصحابم با لب تشنه و شكم گرسنه و بدن مجروح شهيد خواهند كرد، آن عرب گريسته و مسلمان شد(43).

(41) اشك چشم عزاداران مرحم جراحات سيدالشهداء عليه السلام

مرويست كه شخصى به نام عبدالله مى گويد: در شب يازدهم محرم الحرام ، در خواب ديدم كه امام حسين عليه السلام در صحراى كربلا در ميان خاك و خون افتاده ، و يك هزار و نهصد و پنجاه زخم تير و نيزه و شمشير در بدن مبارك او ظاهر بود وسيلاب خون از زخمهاى بدن شريفش جارى بود.
چون آن حالت را در آن بزرگوار ديدم ، خوف عظيم بر دلم افتاد و از هول بيدار شدم ، و بسيار گريه نمودم ، و چون شب دوازدهم خوابيدم باز آن جناب را در خواب ديدم ليكن زخمهاى پيكر انورش صحيح و سالم شده بود پيش رفته عرض كردم :
پدر ومادرم فداى تو باد! يابن رسول الله ديشب شما را در خواب ديدم كه زخمهاى بسيارى بر شما وارد شده بود و امشب اثرى از آن زخمها نيست ، آن حضرت فرمود: بدان كه آب ديده گريه كنندگان مرحم جراحتهاى من مى باشد، اى عبدالله ! شب گذشته چون مرا در خواب ديدى و بر حال من گريستى !آب ديده تو مرحم زخمهاى من شد(44).

(42) به بركت گرد وغبار خاك كربلا روى تابوت مرد عاصى

از كتاب تحفة المجالس نقل شده است ، كه در بغداد مردى بود، كه بسيار گنهكار و اهل معصيت بود، ومال بسيارى داشت ، چون وقت مردنش ‍ رسيد، وصيت كرد: كه چون از دنيا رفتم ، جسد مرا به نجف اشرف ببريد، و در آنجا دفن كنيد شايد كه از بركت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حق تعالى از گناهكاران من درگذرد، و مرا به آن حضرت ببخشد اين را بگفت ، و جانش را تسليم كرد.
خويشان و اقرباى او به وصيت او عمل نموده ، و نعش او را برداشته و روانه نجف اشرف شدند، و خدمه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در همان شب خواب ديدند، كه آن حضرت در صحن حرم مطهرش ظاهر شد، و جميع خدمه خود را طلبيد و فرمود: كه فردا صبح فاسقى را در تابوت نهاده با اين نشان به اينجا خواهند مى آورند، مانع شويد، و نگذاريد، كه او را در اينجا دفن ، كنند كه گناه او از ريگ بيابان بيشتر است اين را گفته و ناپديد شد.
چون صبح شد جميع خدمه حاضر شده و خواب را به يكديگر تعريف كردند، همگى در جلوى دروازه به انتظار او نشستند بسيار طويل كشيد ولى كسى نيامد، برگشتند و متفكر ماندند، كه چرا اين واقعه به عمل نيامد، از قضا آن جماعتى كه تابوت همراه ايشان بود، در آن شب راه را گم كردند و گذرشان به صحراى كربلا افتاد.
چون روز شد راه نجف الاشرف را در پيش گرفتند، چون شب دوم شد خدمه آن حضرت را در خواب ديدند كه همه ايشان را طلبيده فرمود: چون صبح شد همه بيرون رويد تابوت را كه شب سابق شما را امر به منع آن كرده بودم ، با اعزاز و اكرام بياوريد و ساعتى در روضه من بگذاريد، بعد در بهترين جاى دفن كنيد خدام كه از شنيدن اين كلام تعجب نمودند، عرض ‍ كردند: اين چه سر است ، فرمود: كه شب گذشته آن جماعت راه را گم كرده و به صحراى كربلا افتادند و باد خاك كربلا را به تابوت آن مرد گنهكار انداخت ، و افشانده از بركت خاك كربلا به خاطر فرزندم حسين عليه السلام حق تعالى از جميع تقصيرات او در گذشته و او را عفو فرموده است پس ‍ خدمه جملگى بيدار شده و چون صبح شد همه از شهر بيرون رفتند، بعد از ساعتى آن تابوت را با اعزاز و اكرام تمام به روضه مباركه آن حضرت برده و در بهترين مكان دفن كردند، و صورت واقعه را به همراهان آن تابوت نقل كردند (45)

(43) نقل شيخ جمال الدين در قصد به كشتن

در كتاب تحفة المجالس نوشته شده كه ، شيخ جمال الدين موصلى مى گويد: كه پدرم دشمن خاندان رسول صلى الله عليه و آله بود و حام بصره و بسيار صاحب بغض و عناد بود و زن ناصبيه ، كه من از او متولد شدم ، در حباله خود داشت و هيچ پسرى نداشت ، پس پدرم به مقتضاى عقيده فاسد خود نذر كرد كه اگر خداوند عالم پسرى به من كرامت فرمايد، به شكرانه آن موهبت آن پسر را بدان وادارد كه مادام العمر زائران سيدالشهداء عليه السلام راكه عبورشان به موصل افتد، بكشد و تلف سازد. چونكه مشيت الهى به هدايت يافتن او تعلق گرفته بود، بعد از اندك مدتى جمال الدين متولد شد، چون به حد رجال و مرتبه كمال رسيد، پدرش ‍ وفات كرده بود، پس مادرش از كيفيت نذر پدر او را با خبر كرد، آن پسر به موجب نذر پدر از عقب جماعتى كه زوار كربلا بودند، رفت چون به مسيرى كه در نزديكى كربلا است رسيد، غبار آن سرزمين به مشام او در آمد، ديد كه زوار عبور كرده و رفته اند، در آن جا توقف نمود، تا وقتيكه زوار مراجت نمايند، ايشان را بكشد از بركت آن سرزمين ، و يمن وصول غباران تربت طاهره به مشامش ، خواب بر او غالب شد. در خواب ديد كه قيامت برپا شده و خلق را ديد كه وانفسا مى گويند: و او را نيز گرفته به دوزخ مى برند، چون او را به جهنم انداختند، آتش در سوختنش توقف كرد، مالك دوزخ به آتش خطاب كرد كه چرا در سوختن او توقف مى كنى ؟ آتش گفت : چگونه بسوزام ، و حال آن كه غبار زوار و تربت حسينى بر او نشسته و در بدن او جاى گرفته است ، تا او را نشويند تصرف سوختن من او را غيرممكن است !
چون خواستند كه او را بشويند، جمال الدين از خوف عتاب مالك دوزخ بيدار شد، و توفيق يارى كرده و او را از عقيده فاسده خود و عداوت اهل يبت برگشت و رفت و مجاور آستانه سيدالشهداء عليه السلام گرديد، و چون طبع موزون ، داشت لهذا به مداحى و مرثيه خوانى جناب سيدالشهداء عليه السلام وساير ائمه عليه السلام تا حيات داشت ، مشغول گشته و به شيخ جمال الدين اشتهار يافت (46).

(44) فروختن تعزيه دار دختر خود را

در كتاب مفتاح الجنة منقولست كه در زمان سلف شيخ صالح ديندارى از دوستان اهل بيت عليهم السلام بود كه هر سال در دهه محرم مشغول تعزيه دارى سيدالشهداء عليه السلام شده ومال بسيارى صرف طعام فقراء و مساكين و عزاداران مى كرد.
از گردنش روزگار كج رفتار صدمه به مال و دولتش رسيده و بسيار فقير و پريشان حال شد، و با نهايت عسرت مى گذرانيد تا اين كه ما محرم داخل شد و دو روز گذشت آن مرد بيچاره هرچه كوشيد و به هر جانب دويد دستش به جايى نرسيد با، حسرت و اندامت دلگير و غمگين به خانه خود داخل شد و سر به زانو متفكر بود.
زنش او را بسيار پريشان ديد و در مقام تسلى گفت : اى شوهر چه حادثه رو داده و به چه مصيبت گرفتارى كه حال گفتگو ندارى ؟ گفت : اى مونس ‍ روزهاى غمگينى من ، خودت مى دانى كه هرسال در دهه محرم با چه اوضاع و جلال مشغول تعزيه دارى خامس آل عباس مى شدم ، و امسال دو ماه از ماه محرم مى گذرد و من از فيض تعزيه دارى محروم و دلگير و لاعلاج مانده ام .
آن غيوره زن گفت : غم مخور اگر مال نداريم الحمدلله كه ، جان داريم در هر سال صرف مال مى كردى امسال صرف جان كن گفت چگونه ؟ گفت : طلاق مرا بده ، و مرا در بازار برده بفروش ، وقيمت مرا صرف عزادارى مظلوم كربلا كن !و اين قدر غصه و اندوه مخور پس آن مرد قدرى متفكر شد و آه سوزناكى كشيدو گفت : اى همدم ايام محمنت و شادى من اين از غيرت و حيمت دور مى ماند، لكن ، تو اگر به مفارقت اين دختر ما راضى و دلگير نباشى و بر بى دختر ماندنت صبر توانى كرد، من آن وقت از تو راضى و ممنون مى شوم ، آن زن شير دل به شنيدن اين سخن از جاى برخاسته دختر را به هر زبانى راضى نمودن و خود هم باميل و رضامندى تمام ، دختر را تسليم آن مرد نمود، و گفت : اين دختر ما را ببر و در بازار اسيران بفروش ، كه جان اولاد من فداى تعزيه داران و گريه كنندگان سيدالشهداء عليه السلام است .
آن مرد دخترش را آورد، به يك نفر عربى به مبلغ معينى فروخته برگشت و مشغول تهيه و تداركات مجلس عزا گشت و آن عرب دختر را به خانه خود برد، آن زن عرب به محض ديدن دختر واله حسن و جمال و شيفته گفتار و كمال او شد و مانند مادر مهربان برخاست و نوازشها كرده اراده نمود كه گيسوهاى او را شانه زده و ببافد، كه دختر ممانعت كرده و راضى نشد، و گفت : اين زلفها و گيسوان مرا مادرم شانه زده و بافته است هر وقت كه به آنها نگاه مى كنم ، مادرم به خاطر مى آيد، و امشب بافته مادرم را بر هم نزن .
بعد از نماز و طعام اراده خواب كردند ليكن آن دختر را به خيال در نزد مادر بود، و به خيال خوابش برد، پس آن عرب در خواب ديد كه حضرت خاتم الانبياء، صلى الله عليه و آله تشريف آورده و به عرب فرمود: كه اين مشت طلا را از من بگير و فردا اين دختر را به مادرش برسان ، آن عرب قبول كرده و با وحشت از خواب بيدار شد.
و دختر نيز در خواب ديد كه يك نفر زن نوارنى آمد و او را به آغوش كشيد و مهربانيهاى بسيار و نوازشهاى بى شمار كرده در آغوش كشيد، و مهربانتر از مادر گيسوهاى او را شانه كرد و تسلى و آرام داده و گفت : اى دختر غم مخور كه به زودى به مادرت مى رسى و دختر هم از خواب بيدار گرديد.
پس عرب با هزار مهربانى دختر را به آغوش كشيد و به پدر و مادرش رسانيد و عذرها خواست و خوابش را بيان نمود آن مرد و آن زن بسيار دلشاد شد، با اخلاص تمام مشغول تعزيه دارى شدند بعد از آن مادر دختر خواست كه گيسوانش را شانه بزند ديد كه گيسوان دختر را به نحوى شانه كرده و بافته اند كه در قوت بشر نيست ، گفت : نور ديده گيسوان تو را چه كسى شانه زده و بافته كه مثلش در دنيا بافت نميشود؟ و بوى مشك و عنبر مى دهد؟ گفت : اى مادر غم كشيده گيسوان مرا در عالم رؤ يا مادر مظلوم كربلا فاطمه زهرا عليها السلام اين چنين بافته است و اين بوى مشك و عنبر از تاءثير دستهاى مبارك آن خاتون است (47).

(45) مكالمه بين امام رضا عليه السلام و شيران درنده ماءمور ملعون

در كتاب بحارالانوار، روايت نموده ، كه ماءمون چند شير درنده داشت ، و هر كس را كه مى خواست ، شكنجه كند، به قفس آن شيرها مى انداخت ، او را ديده و مى خوردند، روزى به خدمت جناب امام رضا عليه السلام عرض ‍ نمود: كه يا اباالحسن مى خواهم به قفسهاى شيران بروى و با آنها مكالمه نمايى ! آن سرور قبول نموده و به قفس شيرها رفت ، وقتى چشم شيران به آن ركن زمين و آسمان افتاد به قدرت كامله الهى و اعجاز آن بزرگوار شيران به تكلم درآمدند، و اظهار اعزاز و احترام نمودند و عرض كردند: يابن رسول الله به چه جهت خود را به دست دشمن داده اى ؟ ما را ماءذون و مرخص ‍ فرمات كه دشمنان تو را از صفحه دين براندازيم آن سرور فرمود: كه پدران بزرگوارم به من خبر داده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مرا ماءمون شهيد خواهد كرد، و ما تسليم امر خدا ورسول هستيم ، و از ظلمهايى كه از دشمنان به ما مى رسد راضى وشاكريم .
پس از ميان شيران ، شير لاغر و ضعيفى برخاست و عرض كرد: يا سيدى ماءمون هر روز براى خوراك شيران ، گاو و گوسفند مى آورد، و اين شيرهاى جوان و پر قدرت و قوى هستند و من پير و لاغر هستم ، اين شيرها به من ظلم و ستم مى كنند، و چيزى به من نمى دهند همه را خودشان مى خورند.
آن سرور به آن شيران حكم فرمود، كه اول بگذاريد، آن شير ضعيف طعمه خود را بردارد، بعد از آن شما شروع به خوردن كنيد، همه شيران عرض ‍ كردند سمعا و طاعتا.
ماءمون چون از احوالات تكلم شير ضعيف پير مطلع شد، براى امتحان عرض نمود، كه چند گاو براى طعمه آن شيران آورند، و چنانكه آن حضرت مقرر فرموده بود، آن شيران جوان به جا آوردند، ماءمون از مشاهده اين معجزه چون مار به خود پيچيد و عرض كرد: يا اباالحسن ، اين شيران چه مى گويند، فرمود: آنچه كه شنيدى و فهميدى (48).

(46) كرامت امام رضا عليه السلام

در كتاب تحفه رضويه ، روايت كرده است كه شخصى به مرض برص مبتلا شده بود، خدمت يكى از ائمه عليه السلام شكايت كرد، آن حضرت به او فرمود: كه حنا را با نوره ممزوج نموده و به محل بهق و برص بمال .
مير محمد على نقى نام خادم امام رضا عليه السلام مى گويد: وقتى كه علامت برص در من پيدا شد، به اطباء مراجعت كردم ، معالجه نشد، احوال خود را به شخصى گفتم ، آن شخص گفت : اگر تو مرد خوبى بودى مبروص ‍ نمى شدى ! اين سخن به من دشوار آمد، به زيارت امام رضا (ع ) رفته و بسيار ناليدم ، و استغاثه كردم و عرض نمودم : فدايت شوم جماعت مرا سيد مى دانند اگر سيدم مرا دوا كن و اگر نا سيدم برص من زيادتر شود پس از گريه زارى به خانه رفتم كتابى برداشته مطالعه مى كردم از معالجه مرقومه اى كه مذكور شد در آن كتاب ديدم ، دانستم كه از معجزه آن حضرت است .
همان ساعت رفتم حنا و نوره تحصيل نموده و بر محل بهق و برص ماليدم ، دو ساعت فاصله نشد، كه آن مرض از من به كل دفع شد، الحمدلله الذى هدينا لهذا(49).

(47) مسخ شدن مامون ملعون

ايضا در كتاب تحفه رضويه در واقعه پنجاه و يكم آن روايت كرده كه سيد فاضل عالم و عامل محقق و موفق سيد ابوالفتح سيد نصر الله بن سيد حسين موسوى مدرس كربلاى معلى در كتاب مسمى برضات الدهرات از شيخ محمد باقر مكى بن ملا محمد حسين مشافهه شنيدم ، كه او مى گفت :
يكى از فضلاى اماميه براى من نقل كرده ، كه در قرن حادى العشر در كشتى نشسته بوديم ، كشتى ما شكست من در ت??֚?f??/6?@???p?{XXQ??? ࿯UK??hm???????"uȓ?}r?|?61?'?? X?o???\i?tϺ`4????k??cc?^?L??????Lp@D7?2U}?????U ?˛???_NOP?`m???3\???)? }??@J~?+u?UF???G\?U?X??GVԜ???????|?OgRœ??f?????ʮ??,??&]u6??9r(??????ߔFG??&J???R??Y?t?K # ??W??s8?*??X????i@????+?D$_?t?,?@?ڿ??!?U??????ʰ??|Q?v_?#??x???_??_???o??-Y?5????\S?y??=5"???*???(?ƽ????R,DZ8?L 58???????ѭ?D??w????1H5V?R???8,?e?K??Dz?ϡ:r?????????????%??q?6?y???Ŗ???,?l???'??? ??K!?n?՟???????Rs????l?L???'?]?C?4?1i-????{?Ø????? ??a???=?~?u??[???M$R???@6???.X??????vX?m4!w???x}??b?-???Pԇ?????]??䜼uf?Y???sa?3?i??a{o??a????S??*???i?1?$?3???D???+ ?;?r??۱y?ϡ?yC???X?DT]v?&S??T ?%?WE ??ha ^G???L({?ɿ?U?(????E"??~????҃?s&???9??y2o???8???<.?-?Æں?s????xp}?J?m???????ܳ?lK7??A???N?????f}?????tg?C????PT?D?X)??6???SlT??H ֓?~?3E??8?5??? pVY?~f???9:????NI? ?????{??Z???om??Tȯ????^?;?tD??/Q??Qc??V$???6???۴?eh|P[?<&???gύ??B?c?B6 ?9z~}Ѱ??J8?{?}.??@?T??e?!?????~???2WNQcD?_???.?g? ???:S??? ??L?*??+D5X???Pk?dH??Ԛt???a??a??DD"ܠj?? ? )?j?CX&??b?Ou?????y}*?>b??#???ޞ???U???ZF۷??s?????6? jp%y? ?;?3 ??=]??v?3L??挶մ???2k?-R?V?'Y?C\?vL????d?2?????c0Nk?kI?\?y?"?}?ѝ??sV??#uNk?T?????,?X????ek̾=Åf#tٝ#i ??????m??G ?K̸[?H_???# ?t?aO׀B???9?S`??Kk???k?'??~? ???F6?)`{?????*?w!>&??*:??n g?~? ?Ԫ)??o???[?k5L|???J@)?yՑ?)*??"?U???eG???ٛ???qw??K???ˁqqˆp(Ew}??4???9[?Tf?4a?O!????>??Ol??!{??5c(t/TOaMIJ'"嗀)?\???"?????',76i???E;d?}:?AE?P???_{??e??C?П?m?*>?4?w?$?3:?:???A???C???9?5R???}m?շ?jQ?????{???? ?Ĩ(+Oc???T*??x(Z?Juޑ???????ޞ??Ԙ?&;??hu|X4ISCQ}?9??m?????՚??U????{?[?? ;iK ?? ?^? ݇HE-h-??%o)?Ӥ?W^?o&???S???TPh?*??h??ho??3?,???5?i?qI???6???|?Q??"??qS??R ???R?N??????)??@aD0d(?????sx???J??4???U?w?]l???v??1?Ր<??? ?$f?3??Y?p+?C??7>j ??gօZ5??V??i?N}@?9p???P??,?s? r ???(;??b???pgN?~3Xk??Ӹ?? 85?%?v????p??????D?????*??-†1?? s,? ????t?Zi?j? ???`?A?36????&?t`?>O?v??f.???7?v?Y\???6??dV?:??̀.mQ??ߘ{'?i?c{?\;???)??|ai??v??=??Hr>@?????-j???ch\w?VH{gu?ۥk?M???a????ࢿB??_A?-?l?u?s??;f??sF_c????Qah?O>E??Z?UFPE?w??Z?>???z#?Wߴ?[a}????*??kp)??1?8+ױT??????.4??/?2??d?ʼ~G'T9??W?` ??n?'Cl) w_=???Z? ??_??? ]T择?A??N\'|??,?,?]??5?݉՝,1:?? ?????eLQAMQ?I?=>???(?{,?xAu?Zq^????.??r:????0{??h?ZB^.?Q,??x? qE?u?-?ޝ????P_?o???x???ݦI?????:????+"?s?-???dK???b[?i?7Գ??z??I?7?Y??7??T4;??q3V5??4???9? !?8%մy,??8k????u~?^|?2????I=#?^ L????>H???@?ϙ$V??S??N??G;?? _n?????]?`j\T cؑ?L?? a?EW???%????u?u ?K&Z???????Rd???z????E??x?g???*~l??+??0?葷?i=/??e;0?S@vP?}_?x??(???I?a???u&???G?'?ћ?O?ZG??O/P?Gע????%F?_7???????-z??p^xvv??J??s?d?i??5wY8?n??_ؤ7??????????|Dؔ?S?W??~?#?}?j?C?2?v?3??+!??Q:????/$l???M(?e+?L??}H???hȧNV???H?_A?1?.?;\??l[??t-??[?УN?#?5G?D'7[?k?Q??]!?ҫ???gd??/?c eKйrj6%??xPq?OSP???(čHj?SL1G3?+??w??W^?C7????*?G ȐjYT)??w???0,?v???G????u.??5(t????c%?B$?????4te62嫌?dkd \?@U?9$ɍ?Z??\??ˁ???8qXq????l?w_?ŦEi??qB?o`?`??FW?"E??"?Z?ݦ???} ??z3\?hVL??????9????tO?? ??:????5???F????ȶ?0eK?#?/#vxs?d??-gR??~$h??J?????X"q?W???!}??t??????!?f#?ĵ x?u ?d???9?? ??-{h}?? ??@t?j?i(?g???[3>???z v̱?????.Κ=+????????a0Z?q??~?????Z?.?+Qۖ?m?^=n?@o??s??ֆ]??]?*F?!??ApAVwy????wL? ??D?gK?P>??j3 ??????BgI?????yY۽??p䕡?0ڀ????~?X?????DA???????a?:1^?˹޼vk5?[?SJ??A???2??l7?D?zI!?~G??[??;Z?Ͽ?#?x????0??OZ?i?U^lP?x?jD?#? ?N?!X???D?H??LH???w???xiJH?^th?[???Wbt??[? ?R? ??L??N?,?? ?R?Xf?8?N???I}W??ɖ?l?8??6??????????U lxpib?i?¯?溮*@????i???????u????q??0??J(?m?BZ??z?U`?cA?@;C:2Ă???>?<???׻t!8?? ???o?f????b@E?DŽ??????/??Һ??0k2?aK? y???C!%?aF?S"?rl?Ђ???*????Ft?6?$^]s???;?}?6???AgB???N?6IP芇??#z???iF9k'AK?3Fz c???7?K?[)?~!U?N*6?A?G%????#^??$??:f???dU?m????D ?? lrƠ?إ?t?^??k?y?1??%??????????V??L?aUb?]? A???????㟍?銷Z?D?iY???4V?????????0AEU???׵6K?i?ޞ??G???G??㉲!%?n?]tg ??*??????;??Z?ݭ??F????e ???D????0??T???N?J????'^Wh??O?&ﳖ???ל?+'?????3?2?G3%???[??hSч??k???E??g?7 ???d???Eٔ ?|?K????Ԙcxi-2???7?U~욑?????J?]?@C??ةR??\??H%??xW12?)T?ws?o???](???Y?5??????GBK' Hu?\?ܞa????s?W?????????\]wh J?rgߩo?߹???u~?X???????|????ru*?o$??Pi?:??yJ??3?C~@7r???P?>i??h?m??S?źSc? ??c[!A[X??ș????7~L=?X??x?>.:?ϧ??.1K ?-=Y8͙ ??ac??~??_?c???=?g??.?S?z?T???k??=?'ڳ??????(??C???&0??λ??h?P??U??+?ن????J1??,Z???d??p???????h5[Z??X??YSY???U?~WЋ???_e?????;???w?f???WS????S??K.ؼ/V ??a?2?:??S?r??ˏ??.槇/"????(>t??7??ܲ gѸ???????? ??^Ќn?>?????????h?%µ?}oC??mj?X?ES??^ft????AGڶۢ??s?`?0? }??a?w5??X??0~lvu???;>c???8?~=?? ?H?7?~??v?1䮭Tʱք!?I??C?t.q?S??G??F~?!?'???[???JNK???????_թ?C??k??<^`p??:?.????f?_??#?[?f?'??"̈?>?@?;SpI?A????0?3FMO??B4?????L??;_??F?|?c???lr ?????f?[??/S??f??i$???H??0?н ۄ??a?6???????N??+?L??Ҭ? 6$?????g??O??XM?????/? O?????B:?4?????.?{??6Zn?]?C({?d???j!???my??*??;???t?m??[??{?yg??N5?9??|Ï sƔO??1l)7AꗰE&???????6h?x??[?wx?ͅ?bӯǽ\???}????|???)?P[r??e3???%?M*?D??????( ET?6?q?M/:{?R???Y????????׉????z? ??W??a9za?????LyU?k??? ݎf?}`??cI?P?#*??????rhez䋽.?8D??????1,=??k??/?1???????T??t???}=Ƨ?-???J???vd!m?ȑO8? ?WX?^}???Ü?J)>Xyw?Y^3?|??3???????N@@"?????????j???fb>N?$??߁O?F??ct????*bɒ3$J????????v??U??k???i??Ƅ?O?P먜??L?? ?SW?1??~6??ΗR(?Ŋ????z???>??6??n?X??V??f?P?+?w??^??8?????? ?6f??J1?/jK????F?T????{U???m?=J?I??M??8:? ? x?ڋ+C????2??1??Lqː??v/y????J5??? ?U?熝$?|! 0??G?g?(???z۸????M??B3W??N1??Bbr??sa????&Vd?\??;??S{?k?? _r?P?ݪ??/R-?A???X??TVB/?╳mX???/??a{???|?*??P(?qO; 9??????#?zf?g ?]V??B>D? ?? ???Da??? ??S?? Ϟ?y?!]s??S5????H???'?&?{ ???c??'????:b?|M????b???? ???? ???%??i?kLl??%??~?QEC?T-49?u)?>)??;?O?r>"???R>??[?v>f?w?h???>W??w????j?/h?w?J?? ????cvF~??????z???f.:???N??? ??EAC4???(?D? RNu ;.?r??#ĸ??K?ϫk~??`?r%???7?Bih?g?kzfޣn_???8??M?> o,ܱ?E??v????SLY7????????4S??a? B??' x?O???K?oV1??E6ovۮr?X????L??{>?L?2d?@$? ???}?e"?q???I=???X? !??????D?<;0K?ypp????*???? ??T?f??#?????!???ԅ`??????Q???/FLy?FsX??սfnY}? `??ȩ'?*ɰ7???o???ؼ?l???? ???????&??Z?.? ????6?YT?"=?"??s??Зri_??)⫮????.Q?#6W>??o2???o?????"??3??L????(?ߌ]69?Nm??䵯vDz6???Yr?????????tK??L? ?????[%???????fW4?J?pP?su_gh?????3ͅ????&???e?3ƹ?կ&???N?Q'k?????p??ƒF????9ύ[rvj?L?M?????# ?j??\Ec^?&1??C??3L????????J?\?g???LБ?? ?`?>x8p??$????J???4????1????I???s??]?d.(?n1`p?????y???? P??r?Y7??????u#???? RV^?'???G?#u?$???Cd??=xMF?4??S?g}f? /?50?????="[?)????x㜵I???Ө?.?d? ?;wv?3??j ?? ?? ?T!˥?????ΐF??/v?h?Y]?B??P??<*Q8???g?D8?fxծ?f?+??S??C??\?̐羿hs?%??~b?l?O?qkwv? O׋9;Rm?o=w??B ??^???6??y*?:^8??@mݞ? 6a#?????????e/Ȩ?RE?H??e?5;z8??E??շ\???? w?'`?4ϕh?P?????wں?@q\6P}ϼ{???YМ?????ɭͺ6*;?@????2?????0?oo_i??c?=ۭ????% ?G5}??dU*???-6??e:a??uq?h???]O߳????0???]?7?}D*?2%?X??s??+J??vL] ???Pט??\࿳??????-?K???T??>???[?e?s?N?Wޝ)M?|?8ԡ6??{??x-????j?~??-?[?o??????Wn}?? ??wV?O|<4?) (Ҙ??X?c??gYM???;??|?LlJB??D|?;*X?????/%??G_o???} ??d?Օ???cQ$X?ށ?g3&?~?? ??!??????s?e??.?.}?]??AѲ?Z?@??̋܄?4 ??@?????? ^T???i+?9?oǟEk??ǧ.ϲ???)???kZ??/J,?4Ǹ?;????[s?0x4??dH4????눉;%????c???????R,I?ޖ??[?{2?? ??U x 0^9l+???of?T?;??]T?g?V??????6Q?????|????????-??G%???XPd?zq?݆???/?)??????Q????PѼiy???Ȩ??*rk?+7Ki~??EE?????j???a??ޱZ????,???????? ??W?l??Z TE?W?[ n??+???/pq4.??]?@??~?? \}YI?D?rUK?1?q?>??ʻ?ͬﶚ?m -??\???)%?'В{???8@??,??$??!?7?e??;x????I??;lީ????SF)Z????"?2Q7;7 K\?Q???6t?_o?t‹???????OOS?׋ X9f??? _??? ?eG? ??C?????G?wf??f??4???_??6??No???:I?}z??S?:a?,`/a?mZP?????x\????+‰9[?6?3ևB??[HS?6???*??\??(崷)DZ??????k??j?K^x?B3??l?Y??4?????????)????'A]????@ ?n?Ȭ?????????b?W??{H???2Z>7!?????????鶫??|??#?h???O?T?j^:"?? ?Ng?ey)??&.????? ~?8?^tp/7L?Ɂ?{?XO?ʏzv????????^?.??@?Um*?$??F1?y????)? ??m5q???;????Yd ??Pfcw?B6 I=?E?T????̊i?P?2!?v+?us?mic?? 彏I߾?n?????????9???Y??^?????%ώ????&???ҍ5$?P5?7Jr?+?c??????f??vf4???o]w?G=??o?>Y??@????????)ѵ?Gw?0&????B3??^?脿??Nt??? ^L? ?P????i???ޓ!j>_m?3>?E +??!???i?1ߎ???E?z?#?y???A??????]????g????(\?$?1???]?[9o??k?????Ƿ??? w???)??=??,?J$? ?6tF۶2 ??#??[?um????J??k???t?Mo?a?P???ir{?'F???ħ?I? !?y{\H?}??+??k\?&R_?bF????5??6Ο?ǻ?ѩ?&4?4??? ???q?Z??ێ?F?a????????p?dmm?Z[l??????Q?k .4??h??bM??s???Zt??p7? ???[??x??X\??.?c8d?S?35???6??\?Ld?V??????凷 -yN@?_??Yn-L??????R?d?ʞ????????B???,?Ei???m%????c??l"d?o?x??N??3e?? ?b(?-?8?_????/ 5?????j??6?1V??_??? ]\?I??b???++`????9??????r:?|}??/?҅???Sps?#??*o@???8?????5*?^??9?G????zPb"O???Pn?Y??x?&:???hw?????:\?ѓ??2???P]????\???Wަ?Ӣ?A?|B?Z??д?^>`O???A?i?????1n?d?6?/??<???ֽ?X??l?ۺO???M???H??u??V?*???-? @?2䗜?~????gG?9B???f?H*? ?r@v? h??\;?ƪ??cH?????Ŗ?????{??y?:]???S/6???????_?????2?????7u ????Y?X|??в?+?Nv?yu?6;???Rr!r?r?'?Su~H??|??MXT?? ??? ??)?????*?K^?K?gN???; ????????A??h????????K:VF>;x??\?N??? Q???"WPvA?m??^w'r?`???.?E???&W??????QY Y??6P?K????wp???G?!?ǝ????Uf_]????४?'?I???1???????[S6/*qǑ??; V???.????????4r??i]?ľ?????D?????GAD?=??cj܋?8?\IКc??? ?A?L1??y??_;S??2????I.??????yC?b?4$?:? N8[e??>h1?? ?֠jo???ƒ?N?? ???-WV4????M???x?:5?׌????~?|???W??z^Y?M?˱?a??e0?O???I?~??Qg?x???S?7j? ۜvU????NQ&???Nn??((?????>qGhL???!??kӪ?;?R?e??b??~?F?,?}%@Po??鍇+???? ;???IWj̠???:?Zf?b?X[?Ϥ?p??ÒG>??)?g~0?? ?e????썶?8{̭?7? ?x??4?w? ???̰??ǽ??j-Im??:o???!r????h`?H\/q 8?NYTm??=X?Y??Ne˲??R?O?9??B3???S߸ᙟ?/}??1??Qo???????Qw???U??4T?66?.??????>?=w?P????????[??Uק?nkr??=? ?a?:????_sRyjad?߷?mW??1&???!P?8???j ?J?}M#_?? ?Sm)?U ??????ܳh˵??v???S??&RT????;????,C??C??L̵Q(????G;Y?????m(??d?o ?p?T?K??L?TQ,?k-??Q?????.?8?X?K{?' M}???q?LŠ ???}????Ռ2?????Q???}S?Q???z????n?%|S l??_?K=j읩**n?Wg?آB?ь+??B? ^{2??1-??:?7????????`???y}??c?A???x??[!???[??$<ǐ???}????p??m?1?q?Q?y,g?ܱ?:????????5????????v?-`??dt8T????q?Zר??O@^????sxO??????zۍ???0??????]??`Лo;????-Ӟ\94????)???B??o??&?` ?ܞuJm???l?{J-G}y????XV?u????4? (y??y????$? zbِ???c??5bV5??3???(?ax?(??1ny?p~?_>Ȗh?D#?+?{?^?V}b?t?r??????O?P$4œ?p??????`@?3?? k??VԥK/??b?=???$>pō ???N???????D(~eYɯ?5{ˌs????r????fP?????SN|????????$?A=????KMt???N?sʉ?":kxp???*?-$??"?5?l遥./????vk??Y1?s??? Y?z҅?ˋ 1?ϩ?\X5??????s???j٪'h??hR-?d*~c?????D˙Q?Q??F5?qw{OV??{?f)???͗???\??m? ?????enK?J1 ?? O??)N??nH?|*?D-jKX??J|?p? ?ȣ??ve?+????F?4??;???z??Fx?ތ??&?????K????-Z>?zG??0D(???1ͻ????/?zj?g??/9?"?F?jN?????????z??66??ezͱL?+??oһ?ïS?(?`駁?h???????p?-??-???E?m]8?????Z???3bP޾?kD?/???W*?!غR.????[?xf55%??t?O p???|???.??????ગ?z??(%˅?;??]F?ɓ?1?\?Z??ζE?u?Ȱ*= ???=h??Z?#???]%???^:?F?;.?*C??A?Z? x+|R??TA?\V?b{?la^?֜?t:??(Po????^?[??g??ǟ?֦????Hǔ??`?yN??lW n?QF?(\j~?p?Bpט!6<?lU^ł?˳?V+l'?|?????3??uOW????+y??5?0 '???%a??7-?U??JӞ"x???ȶ????? ߧ?m;????S(??G?PucnR???Z?d[n????7?I????????f+$?`? ??@???`?J?jd˶??????Ӧ?????*\ ?????J?J*?·g?4&???[??????oivAs ߇?d???{P?)ߌ??N4>?????B?rmV?e??????????6?????O Ǥ?P???j?ٖ??MA???R???6??6 X`??Ҋ? ??ڕ?&*? ??[?98ze̺|????( ??\T"???|??O*???? >U?7?K?????????f?hm???}??Ҏ~?>%?4?i?????ۖ?6uK|f??β??t??A??+x??8^s?mJ???~???-???b?;Z?? Ρ??!q??ؔh[v???M?<~?X???יw༵"?O??.z?3$:?UB ??aocs9BX?Nf?D]m{?+` ????? x??l??????䯉?N???%???h?M?S?g?m?J?q1E.???kG??????f?p"???n????V>(?Γ~???jZJҋ?WJ???????Щ?С???j?,??'\?I?O? zڶC????*?[u?????(????J????3?"*????mp??v?a )??*?q̙?3S^??'