داستان پيامبران جلد هاى ۱ و ۲
از آدم (ع) تا حضرت محمد (ص)

سيد على موسوى گرمارودى

- پى‏نوشت‏ها -


1- برخى برآنند كه خلقت آدم عليه السلام ، متاءخر از خلقت (انسان ) بوده است و كوشيده اند از وارسى مجموعه آيات مربوط به خلقت آدم به اين نتيجه برسند كه اين آيات ، با تئورى هاى علمى امروز، در حوزه زيست شناسى ، منافات ندارد. - خلقت انسان . دكتر يدالله سحابى شركت انتشار، چاپ دوم . تهران 1346. صفحه 102 به بعد. نيز - دائرة المعارف تشيع ج 1 - ص 23 و 24.
2- برخى اين نظر را قبول ندارند و مى گويند: (... در قرآن كريم به طور تنكير مى فرمايد: انى جاعل فى الارض خليفة ، يعنى من قرار دهنده هستم در زمين خليفه و جانشينى را؛ اما نمى گويد خليفه خودم ...) - قصص قرآن ، تاريخ انبياء، تاءليف محمد جادالمولى ترجمه و توضيح سيد محمد باقر موسوى و على اكبر غفارى . نشر صدوق تهران - 1347. حاشيه صفحه 12.
3- ترجمه تفسيرالميزان ، - ج 1 - صفحه هاى 194 و 195 به نقل از تفسير عياشى و روايت عبدالله بن سنان .
4- (... زيبايى و بلندى قامت آدم ، چه در روايات اسلامى (- العرائس ثعلبى قاهره 1325 ه -. ق و نيز - قرآن كريم سوره تين آيه ى 4) و چه در نوشته هاى يهودى (- برشيت ربا Rabba Bershit هشتم ، 1- دوازدهم ، 6- سانهدرين Sanherdrin 38 ب ) و چه نوشته هاى مسيحى (- غار گنجها of Cave Treasures چاپ بزولد، 12) ذكر شده است ...) دانشنامه اى ايران و اسلام ، ج 1 ص 43.
5- (منظور از علم به اسماء، تنها نامهاى يك عده از موجودات ، يعنى آن نام و لفظى كه در لغت دارند، نبوده ، بلكه علمى بوده است كه تواءم با كشف حقيقت وجود آنها بوده است ) خلقت و خلافت آدم در الميزان . ص 75.
6- برخى و از جمله صدربلاعى (- قصص الانبياء ص 18) زمان امر به سجده را پس ‍ از (آموزش اسماء) دانسته اند و نه بيدرنگ پس از آفريده شدن آدم .
7- توجه به كلمه صاغرين (در آيه 13 سوره اعراف ) و مفهوم حقارتى كه در آن نهفته است ؛ خالى از عبرتى نيست . خداوند تكبر و خود بزرگ بينى را نشانه حقارت و خوارى شخص متكبر مى داند.
8- در مورد جاى بهشت نظرهاى مختلف وجود دارد. علامه طباطبائى در الميزان برآنند كه بهشت حالت برزخى داشته است و اصولا بهشت آدم ، بهشت خلد و جاويد نبوده است . رجوع فرماييد به الميزان فارسى ج 1، ص 154.
9- درختى كه آدم از خوردن ميوه آن منع شد، (سنبله گندم است به نظر ابن عباس ) مجمع البيان ، ترجمه فارسى ج 1 ص 134.
10- (شيطان براى آدم و حوا مرئى بود و او را مشاهده مى كردند.) - الميزان فارسى ج 1، ص 172.
11- (... گرچه در قرآن بيش از اين نياورده ، ولكن معلوم است كه شيطان براى يكسره كردن كار، حرفهاى ديگرى هم زده و در فريب آدم و همسرش ، اصرار ورزيده است ...) - قصص قرآن تاريخ انبياء استاد محمد احمد جادالمولى ، ترجمه و تنقيح سيد محمد باقر موسوى و على اكبر غفارى ص 7.
12- مفسر بزرگ تشيع ، امين الاسلام ابوعلى فضل بن حسن طبرسى در تفسير كبير خود مجمع البيان مى نويسد:
(... بايد دانست اخراج آدم از بهشت و هبوط به زمين ، از باب عقوبت و كيفر آدم نبود زيرا با دليلهاى قطعى مى دانيم كه ارتكاب گناه و قبيح بر پيامبران روا نيست و هر كس كه انجام گناه را بر آنها جائز بداند، آنان را نشناخته و بزرگترين دروغ را به خداوند نسبت داده است . بنابراين اخراج آدم از بهشت ، از اين جهت انجام گرفت كه با خوردن آن ميوه نهى شده ، مصلحت تغيير يافت و حكمت و تدبير الهى ايجاب كرد كه آدم و حوا به زمين بيايند و گرفتار تكليف و مشقت گردند و لباس بهشتى از آنان گرفته شود و آنچه را خداوند از روى تفضل و لطف (و نه پاداش و استحقاق ) به آنها داده بود، از ايشان بازستاند تا امتحان شديدتر شود؛ همانطور كه كسى را پس از آنكه مدتى به او ثروت مى دهد، بى چيز مى كند... و همه اينها به خاطر آزمايش درون و به دست آوردن ميزان مقاومت و صبر اشخاص است ...)مجمع البيان ، ترجمه فارسى ، ج 1 ص 136 و 137.
نيز در همين زمينه رجوع فرماييد به الميزان فارسى ج 1 ص 171 و 172 (... نهى مزبور نهى كراهتى ارشادى بوده است به آنچه خير و صلاحشان در آنست نه نهى مولوى ...)
13- در تورات : هابيل و قائن - سفر پيدايش ، باب چهارم .
14- (... قرآن كريم در مورد ازدواج فرزندان آدم ساكت است . روايات از اهل بيت عليهم السلام هم در اين باره مختلف است ، البته در اين ميان فرضيات ديگرى هست كه مقام ، گنجايش ذكر آن را ندارد...) - حاشيه على اكبر غفارى بر قصص قرآن تاريخ انبياء تاءليف جادالمولى ص 9
15- آيات مربوط به داستان آدم :
- اعلام خلقت آدم و اعتراض فرشتگان : بقره / 30 تا 33.
- خلقت آدم : آل عمران / 59 - نساء / 1- اعراف / 189 - اسراء / 61 - زمر / 6.
- سجده فرشتگان بر او - بقره / 35 - اعراف / 11- اسراء / 61 - كهف / 50 - طه / 116.
- حوا: بقره / 35 تا 38 - نساء / 1- اعراف / 19 تا 25 و 189 تا 192 - طه / 117.
- آدم و حوا: اعراف / 22 تا 27 - طه / 121 و 123 - اعراف / 189.
- مقام حضرت آدم نزد خداوند: آل عمران / 33 - طه 122.
- امر به سجده بر آدم و خوددارى ابليس ص / 71 - ص / 72 - حجر / 28 و 29 - اعراف / 11 - سراء / 61 - طه / 116 - بقره / 34 - كهف / 50 حجر / 30 و 31 - ص / 73 و 74.
- سوال خداوند از علت تكبر ابليس و پاسخ وى : ص / 75 - اعراف / 12 - حجر / 32 - ص / 76 - حجر / 33 - اسراء / 62.
- پاسخ خداوند: اسراء / 63 - اعراف / 13 - اعراف / 18 - ص / 77 و 78 - حجر / 34 و 35.
- آخرين تقاضاى ابليس از خداوند: حجر / 36 - ص / 79 - اعراف / 14 - حجر / 37 و 38 - ص / 80 و 81 - اعراف / 15 - اسراء / 62.
- پاسخ ابليس و پافشارى بر فريفتن انسان ها (::اولاد آدم ): ص / 82 و 83 - حجر / 39 و 40 - اعراف / 16 و 17 - اسراء / 62.
- پاسخ خداوند: اسراء / 63 و 64 و 65 - ص / 84 و 85.
- نتيجه گيرى و هشدار خداوند به انسانها: يس / 60.
- ورود دم به بهشت : بقره / 35 - اعراف / 19 - طه / 117 و 118 و 119.
- آغاز وسوسه شيطان و فريب خوردن آدم : طه / 120 - اعراف / 20 و 21 و 22 - طه / 115 و 121 - بقره / 37 - اعراف / 23 - طه / 122.
- هبوط: بقره / 36 - اعراف / 24 و 25 - بقره / 38 - طه / 123 و 124 - اعراف / 27.
- هابيل و قابيل : مائده / 27، 28، 28، 29، 30، 31، 32.
- مسائل متفرق ديگر مربوط به آدم : اعراف / 22 و 23 و 26 و 27 - طه / 115 - بلد / 3.
16- (در عبرى يعنى درس خوانده ... مفسران او را با خنوخ (:: پيدايش 5/22، عبرانيان 11/5) يكى مى دانند. مى گويند كه وى نيز، مانند خضر و الياس حيات جاودانه يافت . او را مخترع لباس و قلم نويسندگى مى دانند.) غلامحسين مصاحب / دائرة المعارف فارسى ج اول - ذيل ادريس .
17- درباره حضرت ادريس - على نبينا و آله و عليه السلام - در تمام قرآن كريم تنها چهار آيه آمده ؛ كه در دو آيه از آن چهار آيه ، نام وى ذكر شده است : دو آيه در سوره مريم / آيات 56 و 57:
و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نيبا - و رفعناه مكانا عليا و ياد كن (در اين ) كتاب از ادريس ، همانا او بسيار راستگو و پيامبر بود. و ما او را به مكانى بلند فرا برديم .
و دو آيه در سوره انبياء / آيات 85 و 86:
و اسماعيل و ادريس و ذاالكفل كل من الصابرين - و ادخلناهم فى رحمتنا انهم من الصالحين .
و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل ، همه از شكيبايان بودند. و آنان را در رحمت خود در آورديم (كه ) آنها از صالحانند.
جز اين چهار آيه ، در منابع اسلامى ، روايات بسيار نيز در مورد اين پيامبر الهى وارد شده است كه زنده ياد علامه طباطبائى در الميزان از منابع مختلف برخى از آنها را نقل كرده است ؛ از جمله در مورد شغل خياطى آن پيامبر، مى نويسد:
(... در كافى به سند خود از عبدالله بن ابان از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه درباره حديثى كه در مورد مسجد سهله فرمود: مگر نمى دانى كه آنجا جاى خانه ادريس پيغمبر است كه در آنجا به خياطى اشتغال داشته است .)
سپس مرحوم علامه ذيل حديث اضافه مى كند:
(در ميان اهل تاريخ و سيره نيز معروف است كه ادريس عليه السلام ، اولين كسى بوده است كه با قلم ، خط نوشته و اولين كسى بوده است كه خياطى كرده است .
مرحوم علامه از چند روايتى كه در مورد ادريس نقل فرموده اند، سه روايت را درست و بقيه را از اسرائيليات مى دانند.
داستانى را كه ما در اين كتاب به اقتباس و اختصار نقل كرده ايم روايت اول از سه (روايتى است كه كتاب اكمال الدين و تمام النعمه به سند خود از ابراهيم بن ابى البلاد، از پدرش ‍ و او از امام محمد باقر عليه السلام ، نقل كرده است ...) - الميزان ج 27 ص 99 ببعد.
صاحب اين قلم ، براى اطمينان بيشتر، در مورد صحت روايت به حضرت آيت الله حاج آقاى استادى از مدرسين حوزه علميه قم و از كتابشناسان بزرگ شيعه ، رجوع كردم و ايشان نيز، روايت داستان ما را خدشه ناپذير اعلام كردند.
بنابراين ، مختار اينجانب ، پس از تصفح تفاسير و كتب مربوط، به خاطر اندك بودن مطالب درست در مورد حضرت ادريس عليه السلام و سكوت و كم گويى قرآن درباره اين پيامبر الهى ، همين داستان است كه در اين كتاب ، البته با تلخيص و گزينش ، از روايت حضرت امام محمد باقر عليه صلوات الله ، نوشته ام .
18- قصص يا داستانهاى شگفت انگيز قرآن مجيد تاليف على قاضى زاهدى گلپايگانى - ص 74.
19- لازم به يادآورى است كه بنابر برخى روايات ؛ كافران از آن پس تا هنگام عذاب زاد و و لد نداشتند، بنابراين هنگام طوفان كودكى در بين آنان باقى نبود.
20- آيات مربوط به داستان نوح :
اعراف /59 تا 64 و 133 - يونس / 71 تا73 - هود/ 25 تا 49 - اسراء/ 17 - مريم / 58 - مومنون / 23 تا 31 - شعرا / 105 تا 122 - عنكبوت / 14 و 15 - صافات / 75 تا 82 - قمر / 9 تا 16 - نوح / 1 تا 27 و 47 - آل عمران / 33 - تحريم / 10 - انببياء/ 76 و 77 - ابراهيم / 9 - حج / 42 - فرقان / 37 - ص / 12 - (غافر) مومن / 5 - ق / 13 - حاقه / 11
21- حضرت هود - على نبينا و آله و عليه السلام - از نوادگان حضرت نوح (عليه السلام ) و نامش با هدايت همريشه است . اصطخرى مى نويسد كه قبر اين پيامبر در (حضرت موت ) است . (لغتنامه دهخدا ذيل هود) و نيز مسالك اصطخرى . قوم او (عاد) نام داشته است (سوره اعراف / آيه 65).
22- در كتابهاى لغت عربى و تفاسير، اين كلمه را به توده هاى شن منحنى ، ترجمه كرده اند
جغرافيانويسان اسلامى ، محل آن را بيابان ريگزار جنوب عربستان واقع در شمال الرمله ميان حضرموت و عمان ، مى دانستند ولى جغرافيانويسان جديد اروپايى ، احقاف را تمام الرمله يا نيمه غربى آن مى دانند.
اعراب بيابان نشين جنوب عربستان ، ناحيه كوهستانى ساحلى ظفار به سمت مغرب تا عدن را برالاحقاف مى نامند كه دره مركزى آن وادى حضرموت است
دائرة المعارف فارسى غلامحسين مصاحب ج 1 ذيل احقاف .
23- آيات مربوط به داستان هود:
اعراف /65 تا 72 - هود / 50 تا 60 -مومنون / 31 تا 41 - شعراء/ 124 تا140 - احقاف / 21 تا26 قمر / 18.
قوم هود (عاد): اعراف / 65 تا 72 - توبه / 70 - هود / 50 تا 60 - مومنون / 31 تا 26 - قمر / 18 تا 22 - حاقه / 4 تا 8 - فجر / 6تا8.
24- (ثمود، يكى از قوم اقوام قديم عرب بود كه مانند قوم عاد، مدتها پيش از ظهور اسلام نابود شده بود. مدارك قديمى چندى حاكى از جنبه تاريخى نام و وجود قوم ثمود است كه از آن جمله است كتيبه سارگن (مربوط به 715 قبل از ميلاد) و آثار كلاوه يوس بطلميوس و پلينى . مركز آنان ظاهرا دومة الجندل و حجر بود، ولى در تمام قسمت شمال غربى جزيرة العرب و مملكت نبطيان تا حوالى العلاء منتشربودند) دائرة المعارف فارسى مصاحب .
25- آيات مربوط به داستان صالح :
اعراف /73 تا 79 - هود /61 تا 68 - شعراء / 142 تا159 - قمر / 23 تا 32 - شمس / 11 تا 15 - نمل / 45 تا 53.
آيات قوم صالح (:: ثمود): غافر (مومن ) / 31 - اعراف / 73 تا 79 - ذاريات 43 تا 45 - توبه / 70 - قمر / 23 تا 32 - هود / 61 تا 68 - بروج / 17 - حجر / 80 تا 84 - فجر / 9 - فرقان / 38 - شعراء / 141 تا 159 - نمل / 45 تا 53.
26- ايوب (در عبرى يعنى آنكه به خدا رجوع مى كند) - دائرة المعارف فارسى مصاحب .
27- در قرآن كريم نام ايوب (عليه السلام ) در آيات مذكور در ذيل ، آمده است :
نساء / 163 - انعام / 84 - انبياء / 83 و 84 - ص / 41 تا 44.
28- جرهم . قبيله قديم عرب كه به نقل روايات ، از يمن به مكه مهاجرت كرده و در آنجا سكنى گرفته بودند.... از بعضى قرائن بر مى آيد كه در بناى كعبه دخالت داشته اند و بعد از آنها، مكه در حكم قريش ، در آمده است .
(نقل به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب ذيل : جرهم )
29- كوفيه : (با: چفيه ): دستمال بزرگى كه اعراب بر سر مى نهند و با رشته اى به نام عگال (:: عقال )، آنرا مى بندند.
30- هاجر: نام يكى از دو زن ابراهيم . هديه پادشاه مصر به سارا به عنوان كنيز. چون ابراهيم را از ساره ، فرزند نيامد و ساره دريافت كه ابراهيم از اين بابت آزرده خاطر است هاجر را به او بخشيد. ابراهيم را در 86 سالگى از او پسرى آمد كه نام او را اسماعيل نهاد.
(نقل به اختصار از لغتنامه دهخدا)
31- اسماعيل يا اسمعيل : اصلا عبرى و به معناى (آنكه خدا او را شنيد) پسر ابراهيم از هاجر. نابرادرى اسحاق . به علت حسد ساره (زن ديگر ابراهيم ) ناچار شد اسماعيل و مادرش را به جاى دورى (بنا به گفته منابع اسلامى مكه ) ببرد.
به كمك پدرش خانه كعبه را ساختند و اعراب از او پيدا شدند، همانگونه كه عبرانيان از نابرادرى او اسحاق پديد آمدند.
نقل به اختصار از: دائرة المعارف فارسى مصاحب
32- (شهر اور Ur... ناحيه قديم سومر، جنوب بابل ، مطابق مقير (:: قيرى ) كنونى (جنوب عراق ، بين بصره و بغداد) و از مراكز مهم فرهنگ سومرى ...
نام اين شهر بزرگ كه تاسيسش از ازمنه بسيار قديم است ، در قرن چهارم قبل از ميلاد از تاريخ برافتاد و پس از آن در زير خاك و شن مدفون شد و فراموش گرديد. محلش در قرن 19 كشف شد... بعدها اعراب آنرا تل المقير (::تپه قيرى ) ناميدند و كاوش در همين تل بود كه به اكتشاف شهر اور انجاميد... اور شهر تجارتى بزرگى بر كنار فرات بود... شايد تغيير مجراى فرات ، سبب انحطاط و انقراض آن شده باشد...)
نقل به اقتباس و تلخيص از دائرة المعارف فارسى مصاحب / ذيل اور
33- آزر: (در قرآن ، نام پدر يا جد پدرى يا مادرى ابراهيم كه بت مى پرستيد و دعوت ابراهيم را به توحيد نپذيرفت . ابراهيم از ترس آزار او و كسانش ، سرزمين خود را ترك گفت و به كنعان رفت . - انعام / 74 و مريم 42 - 50)
دائرة المعارف فارسى مصاحب / ذيل آور
34- (شاه بابل ... كه دعوى خدائى كرد. ابراهيم در عهد او به پيغمبرى مبعوث گشت و خلق را به پرستش خداى يگانه دعوت نمود و بت هاى بابليان را در هم شكست . به فرما نمرود آتشى برافروختند و ابراهيم را در آتش افكندند اما به خواست خدا، آن آتش ‍ بر ابراهيم گلستان گشت ... در اوج غرور پشه اى در بينى او جاى گرفت و... هلاكش ‍ كرد)
نقل به اختصار از لغتنامه دهخدا
35- در شريعت اسحاق ، شايد ازدواج دو خواهر جايز بوده است اما در شريعت مقدس اسلام ، جمع بين دو خواهر در ازدواج ، حرام است .
36- (يعقوب فرزند اسحاق و نواده ابراهيم . اسم او عبرى است .... او اسرائيل نيز مى گويند كه به عبرى يعنى بنده خدا. و قوم بنى اسرائيل به آنحضرت منسوبند)
لغتنامه دهخدا.
37- آيات مربوط به داستان يعقوب :
بقره 132، 133، 136، 140 - آل عمران : 84، 93- انعام : 84 - هود: 71 - مريم : 49 عنكبوت : 27 - ص : 45 تا 47 - يوسف : 84، 38، 93، 96، 94 67، و 68، 83، 13، 86، 85، 18، 6، 8 و 9 11، تا 18، 61، 63، 78 و 80 تا 87 و 98 - ص : 46 و 47 - انبياء: 73 - نساء: 163.
38-تعبير قرآن ، غيابة الجب است يعنى جايى از چاه كه سكو مانند مى ساخته اند و در هنگامى كه آب چاه پايين تر مى رفته است از آنجا طناب مى افكنده اند و آب مى كشيده اند تا طناب برسد.
39- زليخا: در روايات اسلامى نام زنى كه گويند زوجه پوطيفار (عزيز مصر) بود و نسبت به يوسف اظهار عشق كرد... نام زليخا در قرآن نيامده است ...
در يكى از داستانهاى قديم مصر كه مربوط به عهد دامسس دوم است ، حكايتى شبيه به حكايت يوسف و زليخا، هست ...
نقل به اختصار از: دائرة المعارف فارسى مصاحب
40- آيات مربوط به داستان يوسف :
سوره يوسف : آيات 1 تا 101 - انعام : 84 - مؤ من (غافر): 34.
41- (از وره هود آيه 89 معلوم مى شود كه شعيب بعد از نوح و هود و صالح و لوط و زمان او نزديك به لوط بوده است .
در سوره شعراء آيات 176 و 177 قوم شعيب اصحاب الايكه ناميده شده است و شهر او در سوره هود و سوره هاى ديگر، مدين است .
مفسرين از آياتى كه در سوره قصص آمده است - و در آن جا داستان ورود موسى به مدين و داماد شدن او ذكر شده - استنباط كرده اند كه پدر زن موسى همان شعيب بوده است در صورتيكه در اين فصه ، نام شعيب در قرآن مذكور نشده است ... به موجب آيات سوره هود، شعيب مردم خود را به يكتاپرستى و درست داشتن پيمانه و ترازو دعوت كرده است ولى آن ها پذيرفته اند و در نتيجه ، عذاب الهى برايشان فرود آمده و همه را نابود كرده است .)
دائرة المعارف فارسى مصاحب
42- آيات مربوط به داستان شعيب :
اغراف : 85 تا 93 - هود: 84 تا 95 - شعراء: 176 تا 191 - قصص 23، 27 و 28 و 29 - حج : 44 - عنكبوت : 36 و 37 - ق : 15.
در مورد مدين : اعراف 85 و 88 و 90 و 91 طه : 40 - توبه : 70 - هود: 84 تا 95 - حجر: 78 و 79 - شعراء: 176 تا 191 - قصص : 22 تا 26 و 46 - عنكبوت : 36 و 37 - حج : 44 - ص : 13 - ق : 15.
43- مؤ من آل فرعون : (... گويند از آل فرعون ، تنها خربيل يا شمعان نام ، ايمان داشت و ايمان خويش مى نهفت و بعضى گويند سه تن بوده اند كه ايمان داشته اند: خربيل و آسيه زن فرعون و آن مرد كه قصد قتل موسى را به موسى خبر داد.) - لغتنامه دهخدا.
44- يوشع بن نون : نواده يوسف ، خليفه و ساحب موسى ، يوشع پس از مرگ هارون ، سه سال وصى موسى شد. او پيامبرى مرسل و مستجاب الدعوه بود. در تواريخ آمده است كه هارون و يوشع بن نون براى موسى (ع ) نويسندگى مى كردند و گويند عمه زاده موسى بود و نيز گويند يسع كه در قرآن آمده ، هموست .
نقل به اختصار از: لغتنامه دهخدا.
45- آيات مربوط به داستان موسى و هارون :
آيات مربوط به موسى : بقره / 51 تا 55، 60 و 61 و 67، 87، 92، 108، 136، 246، 248 - آل عمران / 84 - نساء / 153 تا 155 - مائده / 20 تا 26 - انعام / 84، 91، 154 - اعراف / 103 تا 172 - يونس / 75 تا 95 - ابراهيم / 5 تا 8 - اسراء / 2 و 101 تا 104 - كهف / 60 تا 82 - طه /) تا 101 - مؤ منون / 45 تا 49 - شعراء / 2 و 5 و 10 تا 68 - نمل / 7 تا 14 - قصص / 3 تا 43 - صافات / 114 تا 122 - غافر(مؤ من ) / 23 تا 29، 37، 45 - زخرف / 46 تا 56 - دخان / 17 تا 33 - ذاريات / 37 تا 40 - نازعات / 15 تا 26 - احزاب / 7 و 69 - مريم / 51 و 52 - حج / 44 - عنكبوت / 39 - فصلت / 45 - شورى / 13 - صف / 5 - مزمل / 15 - نازعات / 17 تا 19سجده / 23 - هود / 110 - فرقان / 35 - انبياء / 48.
46- در فاصله زمانى بين پيامبران اولوالعزم ، گاه در يكزمان ، پيامبرانى با هم و همزمان در ميان چند قوم (و گاه هر چند نبى زير نظر يك پيامبر ارشد) به وظيفه نبوت الهى ، به فرمان خداوند، عمل مى كردند. از جمله در زمان حضرت حزقيل (ذوالكفل )، حدود هفتاد پيامبر در ميان بنى اسرائيل وجود داشتند. از آنجا كه از زمان ظهور حضرت موسى عليه السلام ، مدتى دراز گذشته بود و اغلب بنى اسرائيل ، دچار طغيان و سركشى شده بودند و پيامبران الهى را آزار مى كردند و حتى مى كشتند؛ حضرت حزقيل ، اين هفتاد نبى را كه در دست بنى اسرائيل اسير بودند و احتمال قتل آنان مى رفت ؛ با خردمندى و حكمت خويش ، از چنگال آنان رهانيد و همه را از مرگ حتمى نجات بخشيد و هر يك را به سويى گسيل داشت . او در راه نجات آنان ، جان خود را نزد دشمنان آنان كفيل كرد. او به ياران خود مى گفت : اگر من يك تن كشته شوم ، بهتر است تا آنكه خون هفتاد نبى ، بر زمين ريخته شود.
بدين طريق ، او آنان را نجات داد و خود در چنگ دشمنان آن پيامبران باقى ماند و هنگامى كه از وى خواستند تا آنها را باز گرداند، فرمود من نمى دانم كجا رفته اند. پس در پى قتل خود او بر آمدند اما خداوند او را نيز از قيد و كيد آنان ، نجات داد. هم از اين روى ، كه آن پيامبر ايثارگر، جان خويش را كفيل رهايى ديگران كرد، به او ذوالكفل لقب دادند. سلام خدا بر او باد.
47- يا چنان كه برخى از مفسران تعبير كرده اند، آنان با همان استنكاف از جهاد، در واقع از جهت اجتماعى در حكم مرده محسوب بودند و خداوند دل آنان را ميراند، اما ديگر بار با رهنمودهاى پيامبرانه حضرت حزقيل (ع )، به راه آمدند.
48- آيات مربوط به داستان ذوالكفل : انبياء / 85 و 86 - ص / 48.
49- الياس شكل يونانى و قرآنى (ايليا)ى عبرى است . ايليا در عبرى يعنى : (خداى من يهوه است ). در حدود 875 قبل از ميلاد مسيح مى زيسته است و پيغمبر بنى اسرائيل بوده است . ماءموريت وى آن بود كه بعل پرستى را كه ايزابل زن اخآب در اسرائيل رواج داده بود، از ميان بردارد...
رداى مقدس خود را به شاگردش اليشع واگذاشت ...)
نقل به اختصار و گزينش از: دائرة المعارف فارسى مصاحب .
50- اليسع نام قرآنى اليشع عبرى است . در عبرى اليشع يعنى (خدا نجات است ).
پيغمبر بنى اسرائيل ، كار ايليا (:: الياس ) را در زمان جانشينان اخآب ، ادامه داد...)
نقل به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب .
51- برخى اليسع را پسر عموى الياس دانسته اند (قصص شگفت انگيز يا داستانهاى قرآن مجيد، تاءليف قاضى زاهدى گلپايگانى ص 716) اما مدرك متقنى در مورد اين دانسته خود ارائه نكرده اند.
52- در قرآن كريم نام اليسع در دو آيه آمده است :
1. سوره انعام / آيه 86: و اسمعيل و اليسع و يونس و لوطا، كلا فضلنا على العالمين .
2. سوره ص / آيه 48: واذكر اسماعيل و اليسع و ذاالكفل و كل من الخيار.
نام حضرت الياس (ع ) نيز تنها سه بار در قرآن آمده است :
1. آيه 85 از سوره انعام :
و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين .
2. آيه (122) از سوره صافات :
و ان الياس امن المرسلين .
3. آيه 130 از سوره صافات :
سلام على آل ياسين .
كه برخى مفسرين آل ياسين را آل الياس معنى كرده اند البته مجموعه آيات 122 تا 132 از سوره صافات درباره اين پيامبر است :
و ان الياس امن المرسلين . اذقال اقومه الا تتقون اتدعون بعلا و تذرون احسن الخالقين . الله ربكم و رب آبائكم الاولين . فكذبوه فانهم لمحضرون . الا عبادالله المخلصين و تركنا عليه فى الاخرين . سلام على آل ياسين . انا كذلك نجزى المحسنين . انه من عبادنا المؤ منين .
53- صندوق مقدس ، به فرمان حضرت موسى (ع )، براى حفظ شريعت و به يادگار خروج بنى اسرائيل از مصر و نجات از فرعون و استقلال دولت بنى اسرائيل ، ساخته شده بود. بر اين صندوق ، صورت دو فرشته بود و در درون آن الواح تورات و كاسه اى از من و نيز عصاى هارون جاى داشت . اين صندوق مقدس و محترم بود و در جنگ پيشاپيش لشكر برده مى شد تا به احترام و دلگرمى آن در نبرد بكوشند. وقتى فلسطينيان ساحل دريا - جايى كه امروز نوار غزه مى گويند - در جنگى بر آن صندوق دست يافتند و آن را به شهر خود بردند، بنى اسرائيل دلشكسته شدند. اما فلسطينيان پس از بردن آن دچار طاعون شدند پس آن را به ارابه اى كه چند گاو آنرا مى كشيد نهادند و در بيابان رها كردند...) حواشى شعرانى بر تفسير ابوالفتح رازى . به نقل از حواشى ص 179 تاريخ انبياء محمد جادالمولى تنقيح و ترجمه على اكبر غفارى - محمد باقر موسوى .
54- احاديث معتبر، طالوت را پيامبر نمى دانند اما ما به هر حال در ارتباط با زندگى داود(ع )، از او نام برديم .
55- داود (در عبرى به معنى محبوب ) در كمال نظم ، پيامبرى و فرمانروايى مى كرد. نظم را در زندگى شخصى نيز رعايت مى كرد. از نواده هاى يهودا بود و پس از وى ، در سال 476 (بعد از خروج بنى اسرائيل از مصر) سليمان به پيامبرى و فرمانروايى رسيد.
مى گويند در زمان داود بود كه بنى اسرائيل از صورت قبائل پراكنده به صورت امت واحد در آمدند و او پايتخت را از حبرون به اورشليم آورد (دائرة المعارف فارسى مصاحب ذيل داود)
56- آيات مربوط به داستان داود:
بقره : 251 - مائده : 78 - انعام : 84 - انبياء: 78 تا 80 - سباء: 4 و 10 و 11 و 13 - ص : 17 تا 26 - نمل : 15 - نساء: 163 - اسراء: 55.
57- (... سليمان به سبب ذكر نام وى در قرآن ، نزد مسلمانان مشهور است و در روايات اسلامى در باب او و زوجه اش بلقيس داستانها آمده است . پيغمبرى را از داود به ارث برد و خداوند اسرار بسيارى از علوم و فنون غريبه و زبان حشرات و طيور را به وى آموخت و سپاهى از جن و انس تحت فرمانش قرار داد و بدينگونه وى ديوهاى متمرد را در بند كشيد و بناهاى عظيم بر پا كرد. بعضى از افسانه هاى مربوط به او با افسانه هاى مربوط به جمشيد، شاه داستانى ايران ، مخلوط شده است .)
به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب
58- در قرآن كريم هم در مورد داود و هم سليمان ، فرموده است :
و كلا آتيناه حكما و علما.
59- سبا يا سباء: نام قوم و مملكتى در قسمت جنوب غربى جزيرة العرب در هزاره اول قبل از ميلاد. سبائيان يا قوم سبا، يكى از سه قومى بوده اند كه در تاريخ عربستان جنوبى ، نقش مهمى داشته اند. (دو قوم ديگر: معينيان و حميريان ). و آنان را نخستين قوم عربستان جنوبى شمرده اند كه به آستانه تمدن گام نهادند... مملكت سباء به سبب ذكر آن در قرآن در قصه سليمان و همچنين مساءله سيل العرم (سبا / آيه 15) كه براى سبا فرستاده شد، نزد مسلمانان شهرت بسيار يافته است .
نقل به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب ذيل سباء.
60- بلقيس : نام ملكه سبا در ادبيات فارسى و عربى ... در قرآن (نمل 15 - 45) نام بلقيس نيامده و فقط عنوان ملكه سباء ذكر شده است ...
برخى از مفسران نوشته اند كه سليمان پس از آن بلقيس را به همسرى خود در آورد...)
نقل به اختصار از دائرة المعارف فارسى مصاحب .
61- آيات مربوط به داستان سليمان :
بقره : 102 - انهام : 84 - انبياء: 79 تا 82 - نمل : 16 تا 44 - سباء: 12 تا 21 - ص : 30 تا 40 - نساء: 163.
62- (يكى از بنى اسرائيل است كه بنابر تصريح قرآن ، يهوديان يا بعضى از ايشان ، عقيده داشته اند كه وى پسر خداست چنانكه مسيحيان عيسى را پسر خدا مى دانند...
اشاره اى در قرآن هست درباره كسى كه بر دهكده اى مى گذشت و در انديشه اش چنين آمد كه خداوند اين دهكده و مردم آن را چگونه زنده خواهد كرد. پس خداوند او را صد سال ميرانيد و زنده كرد تا چگونگى رستاخيز و بعث را بدو نشان دهد (بقره / 261). مفسرين ، اغلب اين شخص را كه در آيه نامى از او برده نشده است ؛ عزير دانسته اند...)
نقل به اختصار از: دائرة المعارف فارسى مصاحب .
63- بخت نصر: عالى ترين لقبى كه به دو پادشاه بزرگ بابل داده شده يكى به بنوكد نصر اول 1112 - 1146 قبل از ميلاد و ديگرى به بنوكد نصر دوم 605 - 562 قبل از ميلاد. - فرهنگ معين .
64- آيات مربوط به داستان عزير:
بقره : 259 - توبه : 30.
65- يونس بن متى ، نام پيامبرى كه به تازى ذوالنون نيز گويند.
پيامبرى از بنى اسرائيل ... كه بر اهل نينوى مبعوث شد و بى فرمان ، از ميان قوم برفت و براى اين ترك اولى ، ماهى (نون ) او را بيوباريد... سپس توبه كرد و خداى تعالى نافرمانى او ببخشيد و از شكم ماهى رهايى داد. به همين سبب او را ذوالنون و صاحب الحوت لقب داده اند كه به معنى خداوند ماهى و همدم ماهى باشد...)
به اختصار از فرهنگ دهخدا.
ناصر خسرو علوى قباديانى در سفرنامه خويش درباره محل قبر يونس مى نويسد: (... چون از زيارت آن موضع (كوهى كه در نزديكى شهر طبريه قرار دارد) برگشتم به ديهى رسيدم كه آن را كفركنه مى گفتند و جانب جنوب اين ديه ، پشته اى است و بر سر آن پشته ، صومعه اى ساخته اند نيكو و درى استوار بر آنجا نهاده و گور يونس نبى عليه السلام در آنجاست .) سفرنامه ناصر خسرو تصحيح دكتر دبيرسياقى چاپ اول . ص 22.
66- آيات مربوط به داستان يونس :
انعام : 86 - نساء: 63 - انبياء: 87 و 88 - صافات : 139 تا 148 - قلم : 48 تا 50 - يونس : 98.
67- (زكريا... و زوجه اش پير بودند و فرزندى نداشتند. روزى در وقت عبادت ، جبرئيل به وى خبر داد كه صاحب پسر خواهد شد....
قصه زكريا و نگهدارى و پرستارى از مريم در محراب معبد (بيت المقدس ) در قرآن نيز آمده است . در قصه هاى اسلامى مربوط به پيامبران زكريا از انبيائى است كه به شهادت مى رسند، پس از كشته شدن پسرش يحيى (:: يوحنا)، به درختى پناه مى برد، درخت باز مى شود و زكريا بدرون آن مى رود، اما گوشه جامه وى بيرون مى ماند، ابليس مردم را خبر مى دهد و آنان درخت را اره مى كنند و بدين گونه زكريا به شهادت مى رسد.) - نقل به اقتباس و اختصار از: دائرة المعارف فارسى مصاحب ، در ديوان ناصر خسرو آمده است :
به جاى بد زكريا كه كشته شد يحيى
گزيده اى كه به پاكى بد از جهان اخير
ز بعد او زكريا بماند هفتصد سال
بريده گشت به دو نيمه ، در ميان شجر
68- آيات مربوط به داستان زكريا و يحيى :
آيات مربوط به زكريا: آل عمران : 37 تا 41: انعام : 85 - مريم : 2 تا 15 - انبياء: 89 و 90.
ايات مربوط به يحيى : آل عمران : 39 تا 41: انعام : 85 - مريم : 7 و 12 تا 15 - انبياء: 90.
69- آيات مربوط به داستان عيسى (ع ):
بقره ، 87 و 136 و 253 - آل عمران : 39 تا 62 و 85 و 33 - مائده : 72 تا 78 و 110 و 120 و 17 و 46 - انعام : 85 - مريم : 19 تا 35 - زخرف : 57 تا 64 - انبياء: 91 - مؤ منون : 50 - حديد: 27 - نساء: 157 تا 159 و 171 و 172 و 163 - توبه : 30 و 31 - صف : 6 و 14 - شورى : 13 - احزاب : 7.
70- پيامبر مى فرمود: انا اعربكم انا قرشى واستر ضعت فى بنى سعد بن بكر. من از همه شما فصيحترم چون هم قريشى ام و هم در قبيله بنى سعد بن بكر شير خورده ام - تاريخ پيامبر اسلام دكتر آيتى دكتر گرجى ص 58 به نقل از سيره ابن هشام ج 1 ص 176 چاپ 1355 هجرى .
71- (در هنگام ميلاد رسول خدا، اتفاقات شگرفى به ظهور رسيد كه در كتابهاى تاريخ و سيرت پيغمبر(ص ) به تفصيل آمده است از جمله : ايوان (كسرى ) لرزيد و سيزده يا چهارده كنگره آن فرو ريخت ؛ درياچه ساوه فرو نشست ، آتشكده فارس ‍ خاموش شد با آنكه هزار سال بود خاموش نشده بود و بت ها همگى به رو در افتاد.)
تاريخ پيامبر اسلام - تاءليف دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 56 به نقل از تاريخ يعقوبى ج 1/359 بحار ج 15/257 امالى صدوق ص 171 اكمال الدين ص 112.
72- مادر رسول الله پيش از آن نام او را احمد گذارده بود - سيره حلبى ج 1 ص 92 به نقل از فروغ ابديت تاءليف آية الله سبحانى .
73- (حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(ص )، بعدها در مورد اين نامگذارى گفته است :
فشق له من اسمه ليجله
فذوالعرش محمود و هذا محمد
خداوند نام او را از اسم خويش مشتق كرد تا او را بزرگ دارد؛ پس نام آنكه در عرش است محمود و نام اين يك ، محمد است .
طبق آمار دقيقى كه برخى از تاريخ نويسان به دست آورده اند؛ تا آن روز، فقط شانزده نفر به اين اسم نامگذارى شده بودند چنانكه شاعرى در اين مورد گفته است :
ان الذين سموا باسم محمد
من قبل خير الناس ضعف ثمان
يعنى كسانى كه (پيش از پيامبر اسلام ) به اسم محمد نامگذارى شده اند، شانزده نفر بوده اند. ناگفته پيداست كه هر چه مصداق يك لفظ كمتر باشد، اشتباه در آن خواهد بود... بايد مصداق نام آن حضرت به قدرى كم باشد كه راه هر گونه ترديدى را در تشخيص پيامبر اسلام از بين ببرد...)
به نقل از: فروغ ابديت تاءليف آية الله سبحانى صفحه 126 و 127.
74- حمزه عليه الصلوة و السلام ، از دو جهت برادر رضاعى پيامبر(ص ) بود؛ هم از طريق ثويبه و هم از طريق حليمه با همين يك روز شير خوردن . - تاريخ پيامبر اسلام تاءليف آيتى ، گرجى ص 58 به نقل از امتاع الاسماع ص 6.
75- تاريخ پيامبر اسلام آيتى و دكتر گرجى - ص 59 به نقل از طبقات ابن سعد ج 1 ص 116 چاپ بيروت .
76- همان .
77- همان .
78- طبقات ابن سعد ج 1، ص 116 چاپ بيروت 1380 ه -. به نقل از يادداشت دكتر گرجى بر كتاب تاريخ اسلام ص 59.
79- اينان در واقع خويشان مادرى محمد از طرف مادر عبدالمطلب بودند - تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى ، تعليق و تحشيه دكتر گرجى ص 52.
80- دعوا ابنى ، فوالله ان له شانا - سيرة النبى ، ج 1 ص 180 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام ص 60.
81- بحار، ج 15 ص 151؛ به نقل از همان كتاب ص 61.
82- (... نسب ائمه معصومين عليهم السلام و همه طالبيان يعنى بنى على ، بنى جعفر و بنى عقيل كه انسابشان در كتاب (عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب ) تاءليف (جمال الدين احمد بن على حسينى ) معروف به ابن عنبه ، متوفى به سال 828 هجرى و شرح فداكارى آنان در كتاب مقاتل الطالبيين تاءليف ابوالفرج على بن حسين اصفهانى ، متوفى به سال 356 هجرى آمده است به (ابوطالب بن عبدالمطلب و نسب بنى العباس از جمله 37 نفر خلفاى عباسى عراق (132 - 656 ه -. ق ) به عباس ‍ بن عبدالمطلب و نسب 17 نفر خلفاى عباسى مصر (659 - 923) به سى و پنجمين خليفه عباسى عراق يعنى الظاهر بالله (622 - 623) مى رسد.
(هاشم ) در يكى از سفرهاى خود به مدينه با سلمى دختر عمرو خزرجى ازدواج كرد و عبدالمطلب از وى تولد يافت و در موقع وفات هاشم ، عبدالمطلب نزد مادر خويش در مدينه ماند و هنوز پسرى نابالغ بود. مطلب بن عبدمناف ، بعد از برادرش هاشم امر مكه و سقايت و رفادت حاجيان را به عهده گرفت و چون (عبدالمطلب ) بزرگ شد مطلب خود به مدينه رفت و از مادر وى اجازه گرفت و او را با خود به مكه آورد، و چون او را رديف خويش سوار كرده بود مردم بى خبر از حقيقت امر گفتند: مطلب ، بنده اى خريده است اما مطلب مى گفت : واى بر شما اين پسر برادر من (هاشم ) است و او را از مدينه مى آورم . از آن روز براى او نام عبدالمطلب معروف گشت و نام اصلى وى كه شيبة يا شيبه الحمد بود از ياد رفت .
عبدالمطلب را چند نام بود كه عرب و پادشاهان ايران و حبشه و روم او را به آن نام ها مى شناختند از جمله عامر، شيبة الحمد، سيدالبطحاء، ساقى الحجيج ، ساقى الغيث ، غيث الورى فى عام الجدب ، ابوالسادة العشره ، حافر زمزم ...) - تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى - دكتر گرجى صفحه 45 و 46.
83- كنيه ابوطالب ، عبدمناف بود.
84-
اوصيك يا عبدمناف بعدى
بمفرد بعد ابيه فرد
فارقه و هو ضجيع المهد
فكنت كالام له فى الوجد
تدنيه من احشائها والكبد
فانت من ارجى بنى عندى
لرفع ضيم او لشد عقد
تاريخ پيامبر اسلام - دكتر آيتى و دكتر گرجى - ص 60 به نقل از ترجمه تاريخ يعقوبى ص ‍ 368 و بحار ج 15 ص 152.
85- همان ، ص 51.
86- (على بن ابيطالب عليه السلام فرموده است : ابى ساد فقيرا و ماساد فقير قبله : پدرم در عين نادارى سرورى كرد و پيش از او هيچ فقيرى سرورى نيافت . ترجمه تاريخ يعقوبى ص 368 و 369 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام ص 61.
87- (از رسول خدا روايت مى شود كه پس از وفات فاطمه بنت اسد، كه زنى مسلمان و بزرگوار بود، گفت : اليوم ماتت امى امروز مادرم وفات كرد. پيامبر او را در پيراهن خويش كفن كرد و در قبرش فرو آمد و در لحد او خوابيد و چون به او گفته شد: اى رسول خدا براى فاطمه سخت بيتاب گشته اى فرمود: انها كانت امى اذ كانت لتجيع صبيانها و تشبعنى و تشعشهم و تدهننى و كانت امى : او به راستى مادرم بود، زيرا كودكان خود را گرسنه مى داشت و مرا سير مى كرد، و آنان را گردآلود مى گذاشت و مرا شسته و آراسته مى داشت ، راستى كه مادرم بود.)
ترجمه تاريخ يعقوبى ص 36 و 369 به نقل از كتاب (تاريخ پيامبر اسلام ) نوشته مرحوم دكتر ابراهيم آيتى . تعليق و تصحيح و تحشيه دكتر گرجى . صفحه 61.
88- فروغ ابديت ، آية الله سبحانى ص 140.
89- شهرى در منطقه حوران در 90 كيلومترى دمشق - تاريخ تحليلى اسلام دكتر شهيدى ص 30.
90- تاريخ تحليلى اسلام دكتر سيد جعفر شهيدى - ص 30.
91- امتاع الاسماع ج 1 ص 9: و كان بعد ذلك يرعى (رسول الله ) غنما لاهل مكة على قراريط به نقل از لغتنامه دهخدا، ذيل قراريط.
92- برخى زمان چوپانى آن حضرت را در سن بيست سالگى نوشته اند - الخميس ج 1 ص 293 به نقل از تاريخ اسلام دكتر على اكبر فياض ص 64.
93- بعدها اسلام نيز اين قانون را امضا كرد - تاريخ تحليلى اسلام دكتر سيد جعفر شهيدى ص 30.
94- چهار فرسنگ از چهار طرف مكه را حرم مى گويند و جنگ در اين محدوده حرام و ممنوع بود - فروغ ابديت تاءليف آية الله سبحانى ص 151.
95- از رسول خدا روايت شده است كه درباره فجار فرمود: قد حضرته مع عمومتى و رميت فيه باسهم و ما احب انى لم اكن فعلت : همراه عموهاى خويش ‍ در آن حاضر شدم و چند تير هم انداختم و دوست هم ندارم كه نكرده باشم . (- تاريخ پيامبر اسلام ص 65).
(در طول تاريخ عرب ، چهار بار سد ماههاى حرام شكسته شد و چون اين جنگها در ماههاى حرام اتفاق افتاد به آنها (فجار) گفتند:
فجار اول : دو طرف جنگ قبيله كنانه و هوازن بودند و علت جنگ اين بود كه مردى به نام بدربن معشر در بازار عكاظ براى خود جايگاهى ترتيب داده بود و هر روز بر مردم مفاخر خود را مى سرود. روزى شمشيرى به دست گرفت و گفت : من گراميترين مردم هستم و هر كس گفتار مرا نپذيرد بايد با شمشير كشته شود! در اين هنگام مردى برخاست و با ضربه اى پاى او را قطع كرد. طائفه دو طرف به هم ريختند ولى بى آنكه كسى كشته شود، دست برداشتند.
فجار دوم : زن زيبايى از بنى عامر توجه جوانى را جلب كرد و از او خواست صورت خود را باز كند آن زن خوددارى كرد. جوان هوسباز، بى آنكه او دريابد پشت سر وى نشست و دامن چادر آن زن را با خار به زمين دوخت به طوريكه وقتى برخاست چهره اش هويدا شد. زن قبيله خود را با فرياد به يارى خواند و جوان هم پس از كشته شدن عده اى ، دست از هم كشيدند.
فجار سوم : مردى از قبيله بنى عامر از مردى كنانى ، طلبكار بود؛ بدهكار، امروز و فردا مى كرد عاقبت به مشاجره انجاميد، چيزى نمانده بود كه دو قبيله همديگر را بكشند كه كار با مسالمت خاتمه يافت .
فجار چهارم : همان جنگى است كه رسول خدا(ص ) در آن شركت داشت . من او را در موقع بروز جنگ مختلف نقل كرده اند برخى چهارده يا 15 سال و برخى بيست سال مى گويند. ولى چون اين جنگ چهار سال طول كشيد، ممكن است تقريبا تمام نقل ها صحيح باشد.)
- (فروغ ابديت . نوشته آية الله جعفر سبحانى ، جلد اول ص 149 و 150.
96- (مردى از بنى زبيد كالائى به عاص بن وائل سهمى فروخت . عاص كالا را تحويل گرفته بود و بهاى آن را نمى داد. مرد زبيدى ناچار بالاى كوه ابوقبيس رفت و فرياد برآورد:
ياللرجال لمظلوم بضاعته
ببطن مكة نائى الحى والنفر
ان الحرام لمن تمت حرامته
و لا حرام لثوبى لابس الغدر
يعنى اى مردان (قريش ) به داد ستمديده اى دور از طائفه و كسان خويش برسيد كه در داخل شهر مكه كالاى او را به ستم مى برند. همانا احترام كسى راست كه خود در بزرگوارى تمام باشد و دو جامه فريبكار را احترامى نيست . پس بنى هاشم و بنى مطلب بن عبدمناف و بنى زهرة بن كلاب و بنى تيم بن مره و بنى حارث به فهر در خانه عبدالله بن جدعان تيمى فراهم شدند و پيمان بستند كه البته براى يارى هر ستمديده و گرفتن حق وى ، همداستان باشند و اجازه ندهند كه در مكه بر احدى ستم شود. پس حق زبيدى را از عاص بن وائل گرفتند و نيز دخترى را كه نبيه بن حجاج از مرد(ى ) خثعمى با زور گرفته بود، از وى پس گرفتند.) - تاريخ پيامبر اسلام دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 66.
97- همان ص 66 و 67.
98- نام بنيانگذاران اصلى پيمان در زمان جرهميان طبق نقل مورخ شهير عمادالدين ابن كثير، عبارت بود از: فضل بن فضاله ، فضل بن حارث و فضل بن وداعه و چون هر سه ، (فضل ) بوده اند به آن پيمان و نيز پيمان قريش كه به اقتفاء آنان رفته بودند؛ (حلف الفضول ) گفتند (- البداية و النهاية ابن كثير ج 2 ص 292 به نقل از فروغ ابديت آية الله سبحانى ص 151). پيامبر اكرم (ص ) بعدها، از اين پيمان كه خود نيز در آن شركت داشت ، هماره ستايش مى فرمود از جمله فرموده است : در خانه عبدالله جدعان شاهد پيمانى بودم كه اگر اكنون (:: پس از بعثت ) هم مرا به آن فرا خوانند اجابت مى كنم ؛ يعنى هم اكنون نيز به آن پيمان وفادارم و خود را عضوى از افراد آن پيمان مى دانم . (- همان ، ص 152)
اين پيمان بقدرى پابرجا و محكم بود كه نسل هاى بعد نيز خود را موظف مى ديد به مفاد آن عمل كند. در دوران فرماندارى وليد بن عتبة بن ابى سفيان برادرزاده معاويه كه از سوى وى فرماندار مدينه بود؛ حضرت حسين بن على عليه صلوات الله ، بر سر مالى با وليد اختلاف پيدا كرد. حضرت حسين (ع ) براى در هم شكستن اساس ستم و آشنا كردن ديگران به احقاق حقوق خود؛ به فرماندار مدينه گفت :
- به خدا سوگند اگر بخواهى اجحاف كنى دست به شمشير خواهم برد و در مسجد رسول خدا(ص ) خواهم ايستاد و مردم را به پيمانى كه پدران و نياكانشان بنيانگذار آن بودند، فرا خواهم خواند.
عبدالله بن زبير كه در مجلس حضور داشت ، برخاست و همين جمله را تكرار كرد و افزود:
- همگى نهضت مى كنيم ؛ يا حق او را مى ستانيم يا كشته خواهيم شد.
چون دعوت و فراخوانى حسين عليه الصلوة و السلام به گوش همه رسيد؛ افراد غيورى چون المسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن عثمان ؛ به دعوت آن سالار ستم ستيزان و شهيدان كه هرگز تن به ستم نمى داد و زير بار ظلم و زور نمى رفت ؛ پاسخ گفتند و به آستان مقدس او شتافتند.
وليد بن عتبة بن ابى سفيان فرماندار مدينه وقتى دانست كه مردم به دعوت حسين به پيمان مشهور به حلف الفضول ، پاسخ داده اند؛ وحشت كرد و دست از اجحاف در آن مورد شست (همان ، ص 153).
99- (ابن اثير مى نويسد: عبدالمطلب نخستين كسى بود كه در كوه حراء به اعتكاف پرداخت و چون ماه رمضان مى رسيد به كوه حراء مى رفت و در تمام ماه بينوايان را اطعام مى كرد و در صد و بيست سالگى وفات يافت ) - الكامل ج 2 ص 9 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 50.
100- تاريخ پيامبر اسلام ، تاءليف دكتر ابراهيم آيتى و تصحيح و تعليق دكتر گرجى ص ‍ 68 و 69.
101- ابن اثير در الكامل مى نويسد كه نابغه جعدى شاعر مشهور عرب در جاهليت و اسلام در همين خانه دفن شده بود. قيس بن عبدالله مشهور به نابغه جعدى كه از ميگسارى و بت پرستى دورى مى گزيد و در اشعار دوره جاهليت نيز از توحيد و بعث و جزا و بهشت و دوزخ سخن مى گفت در يكى از قصايد ايام جاهلى مى گويد:
الحمدلله لا شريك له
من لم يقلها فنفسه ظلما
ستايش ويژه خداست كه شريك ندارد هر كس چنين نگويد به خود ستم كرده است . و نيز از اوست در توصيف بهشت :
فلا لغو و لا تاءثيم فيها
و ما فاهوا به لهم مقيم
در بهشت لغو و نسبت گناه نيست و آنچه بر زبان آورند بر ايشان حاضر است : همان ص ‍ 15.
102- تاريخ ازدواج خديجه با محمد دو ماه و بيست و پنج روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام بود. امتاع الاسماع ، ص 9 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام ص 70.
103- (... خديجه ... ازدواج با رسول خدا رغبت نمود و در پى رسول خدا فرستاد و علاقمندى خويش را به ازدواج با وى ، اظهار داشت ...)
تاريخ پيامبر اسلام ، تاءليف دكتر آيتى . تصحيح دكتر گرجى ص 69 به نقل از: امتاع الاسماع ص 9، التنبيه و الاشراف ص 197 و سيرة النبى ج 1 ص 205.
104- سيرة النبى ج 1 - ص 206.
105- فاطمه ، دختر اسد بن هاشم ، همسر ابوطالب و مادر همه فرزندان وى ، رسول خدا را پرورش داد. از رسول خدا روايت مى شود كه پس از وفات فاطمه كه زنى مسلمان و بزرگوار بود گفت : (اليوم ماتت امى . امروز مادرم وفات كرد. و او را در پيراهن خويش ‍ كفن كرد و در قبرش فرو آمد و در لحد او خوابيد و چون به او گفته شد: اى رسول خدا براى فاطمه سخت بيتاب گشته اى ، گفت : انها كانت امى اذ كانت لتجيع صبيانها و تشبعنى و تشعشهم و تدهننى و كانت امى . او به راستى مادرم بود، چرا كه ، كودكان خود را گرسنه مى داشت و مرا سير مى كرد و آنان را گردآلود مى گذاشت و مرا شسته و آراسته مى داشت راستى كه مادرم بود.) ترجمه تاريخ يعقوبى ص 368 و 369 به نقل از تاريخ پيامبر اسلام تاءليف دكتر آيتى ، تصحيح دكتر گرجى ص 61.
106- ... محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب يخطب خديجه بنت خويلد. هذا الفحل لا يقدع انفه امتاع الاسماع ص 10اسدالغابه ج 5 ص 435 - انسان العيون ج 1 ص ‍ 163 به نقل از: تاريخ پيامبر اسلام ، دكتر آيتى - دكتر گرجى ص 70.
107- معلوماتى كه در تاريخ در مورد قاسم داريم يكى اينست كه نخستين فرزند رسول الله (ص ) است ؛ ديگر اينكه در دو سالگى وفات يافت ، سه ديگر كه فرزند بعد از او زينب است . در مورد زينب هم مى دانيم در سى سالگى رسول خدا(ص )؛ متولد شده است . اكنون اگر اين معلومات را تلفيق كنيم ؛ با توجه به اينكه قاسم 9 ماه در شكم مادر بوده است و دو سال زندگى كرده ، زينب هم كه مى دانستيم در سى سالگى رسول الله به دنيا آمده ؛ نه ماه شكم مادر بوده ، پس قاسم در 28 سالگى پيامبر فوت كرده است ؛ و اين همان سالى است كه پيامبر زيد بن حارثه را كه كودكى 8 ساله بوده است به فرزندى قبول كرده اند (- اسدالغابه ج 2 ص 224)
108- سيره ابن هشام ، ج 1 ص 222 به نقل از فروغ ابديت آية الله سبحانى ص 170.
109- جعفر بعد از شهادت به طيار معروف شد زيرا پيامبر در مورد او فرمودند: خداوند دو بال به او عنايت كرده است كه با آن در بهشت پرواز مى كند.
110- تاريخ انبياء. محمد جادالمولى ص 509، ناسخ ج 2 از سقيفه تا نينوا ج 1 ص 5.
111- اين بيت از قصيده بلندى است كه ابوطالب عموى بزرگوار پيامبر، سالها پيشتر، در مكه ، در مدح برادرزاده گرامى خود سروده بود. بيتى كه حضرت فاطمه (س )، خواندند اين است :
و ابيض يستسقى الغمام بوجهه
ثمال اليتامى ، عصمة للارامل
112- آيات مربوط مدنى :
در قرآن كريم نام (محمد) صلى الله عليه و آله و سلم تنها چهار بار آمده است در چهار آيه مدنى :
آل عمران / 144 و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ...
احزاب / 40 ما كان محمد ابا احد من رجالكم
محمد(ص ) / 2 و الذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل على محمد.
فتح / 29 محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم .
(- المعجم الا حصائى للالفاظ قرآن كريم . دكتر محمود روحانى . آستان مقدس رضوى - 1368 ج 3 ص 1374.)
و با نام احمد: يك بار در سوره صف آيه 6:
و اذ قال عيسى بن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التورات و مبشرا برسول ياءتى من بعدى اسمه احمد. (همان ج ص 78).
ولى آياتى كه درباره پيامبر اكرم و تاريخ او و خلاصه در ارتباط با اوست چندان زياد است كه تنها فهرست آن خود كتاب مستقلى است ؛ بهترين مرجع براى دسترسى به اين آيات فرهنگ موضوعى قرآن مجيد به كوشش فانى - خرمشاهى است . ماتيمنا از همين مرجع ، صفات و القاب پيامبر گرامى را ياد آور مى شويم :
اوصاف :
احمد: صف / 6
اذن (زودباور): توبه / 61
اسوة الحسنه : احزاب / 21
امين : اعراف / 68
اول العابدين : زخرف / 81
اول المسلمين : انعام / 163 و زمر / 12
برهان : نساء / 174
بشير: بقره / 119، مائده / 19، اعراف / 118، هود / 2، سباء / 28، فاطر / 24.
خاتم النبيين : احزاب / 40
داعى الله : احزاب / 46، احقاف / 31 و 32.
رحمة للعالمين : انفال / 33، توبه / 61، انبياء / 107
الرحيم : توبه / 128
رسول الله : فتح / 29، حجرات / 3، 7، 15 - منافقون / 1 و 5
رسول مبين : زخرف / 29، دخان / 13
رئوف : توبه / 128
سراج منير: احزاب / 46
شاهد: احزاب / 45، فتح / 8، مزمل / 15
شهيد: بقره / 143، نساء / 41، نحل / 89، اسراء / 96
صاحب : اعراف / 184، نجم / 2، تكوير / 22
العائل : ضحى / 8
عبدالله : مريم / 30، جن / 19
عربى : فصلت / 44
ضال (گمشده ): ضحى / 7
مبشر: اسراء / 105، فرقان / 56، احزاب / 45، فتح / 8
مدثر: مدثر / 1
مذكر: غاشيه / 21
مزمل : مزمل / 1
منذر: رعد / 7، شعراء / 194، ص / 65، ق / 3، نازعات / 45.
نبى : مائده / 81، انفال / 61، 64، 65، 67، 70، 73، 113، 117، احزاب / 1، 6، 13، 28، 30، 32، 38، 45، 50، 53، 56، 59، حجزات / 2، ممتحنه / 12، طلاق / 1، تحريم / 1 و 3 و 8 و 9.
نبى امى : اعراف / 157، نحل / 103، عنكبوت / 48.
نذير: بقره / 119، مائده / 19، اعراف / 184 و 188، هود / 2 و 12 - حجر / 89، اسراء / 105، حج / 49، فرقان / 56، عنكبوت / 50سجده / 3، احزاب / 45، سباء / 28 و 46، فاطر / 23، 24 و 42 - ص / 70، احقاف / 9، فتح / 8، ذاريات / 50 و 51، نجم / 56، ملك / 26.
نور: مائده / 15
ولى : مائده / 55
يتيم : ضحى / 6.
113- رجوع فرماييد به آيه 37 سوره ابراهيم و آيه 126 سوره بقره .
114- بحار 15 ص 105.
115- به نقل از تاريخ اسلام دكتر محمد ابراهيم آيتى و دكتر ابوالقاسم گرجى ص 5.
116- به نقل از تاريخ اسلام دكتر محمد ابراهيم آيتى و دكتر ابوالقاسم گرجى ص 5.
117- همان ص 6.
118- همان ص 7.
119- همان ص 7 و نيز رجوع كنيد به الاصنام كلبى ترجمه سيد محمد رضا جلالى نائينى چاپ نشر نو - تهران 1364 صفحات 102 و 103.
120- همان ص 7 و نيز رجوع كنيد به الاصنام كلبى ترجمه سيد محمد رضا جلالى نائينى چاپ نشر نو - تهران 1364 صفحات 102 و 103.
121- تاريخ پيامبر اسلام ، تاءليف دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 13.
122- همان ص 21.
123- همان ص 35.
124- همان ص 44.
125- همان ص 46.
126- همان ص 47 به نقل از بحار ج 15 ص 127.
127- ج 1 ص 153.
128- ج 16 ص 9 تا 74 به نقل از فروغ ابديت آية الله سبحانى .
129- نقل به مضمون از: فروغ ابديت ج 1 ص 112 به نقل از تاريخ طبرى ج 2 ص 4 و سيره حلبى ج 1 ص 54.
130- تاريخ پيامبر اسلام ، دكتر آيتى و دكتر گرجى ص 50 به نقل از الكامل ج 2 ص ‍ 9.
131- (در كتاب عيون اخبارالرضا(ع ) و ص 206 و امالى صدوق ، ص 107 و ج 15 بحار (چاپ جديد) ص 125 - 126، اشعارى از عبدالمطلب نقل شده است كه امام على بن موسى عليه الصلوة والسلام ، آنها را براى ريان بن صلت خواند). - تاريخ پيامبر اسلام ، نوشته دكتر آيتى ، تصحيح و حواشى دكتر ابوالقاسم گرجى ، ص 50، حاشيه چهارم .
(عبدالمطلب پس از آنكه داستان اصحاب فيل به انجام رسيد، اشعارى گفت كه يعقوبى آن را نقل كرده است .) - ترجمه تاريخ يعقوبى ج 1، ص 330، و اشعارى ديگر كه مجلسى از مجالس مفيد و امالى شيخ طوسى و كنز كراجكى نقل كرده است . - تاريخ پيامبر اسلام . ص 50 متن .
132- مرحوم دكتر آيتى و آقاى دكتر گرجى در صفحه 54 تاريخ پيامبر اسلام به حق يادآور شده اند كه باردارى آمنه سلام الله عليها در ذيحجه با تولد پيامبر در 17 ربيع الاول ، هماهنگ نيست و احتمال داده اند كه حج آنسال در جمادى الاول و يا جمادى الثانى (طبق رسم جاهلى كه هر ماهى از ماههاى سال را دو سال حج مى كردند) واقع شده باشد. آية الله سبحانى اين استدلال را كه اصل آن از شهيد ثانى ست درست ندانسته اند و در ص 125 فروغ ابديت ، اثبات فرموده اند كه اعراب جاهلى در سال دوبار حج مى كرده اند رجب و ذيحجه بنابراين آمنه در ايام تشريق در رجب باردار شده و مدت حمل تا 17 ربيع ، 8 ماه و اندى خواهد بود.
133- پس از پنجاه سال ، نوشته استاد دكتر سيد جعفر شهيدى . صفحات 37 تا 41.
134- آيينه اسلام نوشته طه حسين ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتى چاپ دوم . شركت انتشار صفحات 10 و 12.
135- آيينه اسلام - دكتر طه حسين ترجمه دكتر محمد ابراهيم آيتى نقل به اقتباس و گزينش از صفحات 10، 11، 14، 16، 17، 18، تا 21 و نيز ص 25.
136- سوره ابراهيم ، آيه 37.
137- اسدالغابه ذيل ماده قيس . به نقل از فروغ ابديت صفحه 29 و 30.
پس از آنكه پيامبر به مدينه هجرت كردند، و قيس بن عاصم خدمت پيامبر رسيده بود، يكى از انصار از دختران وى پرسيد و او گفت همه را كه 12 تن بودند زنده بگور كردم و هيچ تاءثرى در دلم ايجاد نشد جز يكى . سپس ماجراى اين يك را با جزئيات ذكر كرد. پيامبر كه چشمانش از اشك پر شده بود فرمودند: ان هذه لقسوة و من لا يرحم لا يرحم اين يك سنگدلى آشكار است و هر كس عاطفه نداشته باشد مشمول رحمت الهى نمى گردد.
138- پس از پنجاه سال ، دكتر سيد جعفر شهيدى ص 34.
139- همان ، ص 55.
140- همان ص 62 و 63.
141- همان ، ص 64 و 65.
142- همان ، ص 74.
143- همان ، ص 33.
144- مغازى محمد بن عمر واقدى ، ترجمه محمود مهدوى دامغانى ج 3 صفحات 669 تا 675.
145- رجوع فرماييد به كتاب گرانقدر يكصد و پنجاه صحابه ساختگى نوشته علامه سيد مرتضى عسگرى .
146- زنان بزرگ اسلام - خديجه . على محمد على دخيل - ترجمه دكتر فيروز حريرچى ص 20.