داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ

جلد ۲

احمد صادقى اردستانى

- ۵ -


جرج جرداق حدود سال 1926 ميلادى در جديده مرجعيون واقع در جنوب لبنان در يك خانواده مسيحى چشم به جهان گشود. پدر و مادرش منتسب به يك قبيله يمنى باديه نشين بودند و نسبت به مسائل فرهنگى، علمى و ادبى و آموزش اهتمام خاصى داشتند. آنان به حضرت على (ع) بسيار ارادت مى‏ورزيدند و بر سر درب خانه خود، سنگى را نصب كرده بودند، كه روى آن جمله لا فتى الا على، لا سيف الا ذوالفقار حك شده بود. برادر بزرگش به نام فواد جرداق شاعر و زبان شناس بزرگ لبنان بود، كه تاليفات زيادى دارد.
جرج جرداق دوره ابتدايى را در شهر خود به پايان رسانيد، سپس به بيروت كه يكى از مراكز مهم آموزش عربى محسوب مى‏شد، عزيمت نمود. او با نبوغ ذاتى، علاقه و شوق به كسب علم و تلاش شبانه روزى، پيشرفت فوق‏العاده‏اى در تحصيل داشت.
از دوازده سالگى با تشويق برادر بزرگش به مطالعه نهج البلاغه پرداخت و بخش‏هاى زيادى از اين كتاب را حفظ كرد. جرج جرداق در سنين كودكى همواره با قرآن و نهج البلاغه مانوس بود و مدام آنها را مطالعه مى‏كرد.
بيش از سيزده سال نداشت، كه اولين اثر خود را به صورت نمايشنامه‏اى منظوم، در رابطه با آداب دوستى نوشت.
در سن هفده سالگى كه در دبيرستان تحصيل مى‏كرد، كتابى تحت عنوان عن الموسيقى و كتاب ديگرى به نام الفيلسوف نوشت و منتشر ساخت. اين كتاب‏ها مورد استقبال بسيارى از نويسندگان برجسته عرب، مثل دكتر طه حسين قرار گرفت و به عنوان كتاب درسى براى دانشجويان دوره‏هاى عالى كشور مصر تعيين شد.
جرج جرداق بعد از پايان تحصيلات، تدريس ادبيات و فلسفه اسلامى را در دانشگاه بيروت بر عهده گرفت و ضمن تدريس به عنوان نويسنده با مطبوعات عربى و هم چنين با راديو تلويزيون لبنان همكارى داشت. علاوه بر اين شعر مى‏سرود و اشعارش از حيث زيبايى، وزن و موسيقى ممتاز بود، به طورى كه بسيارى از خوانندگان مشهور عرب، اشعار جرج جرداق را براى آوازهاى معروف و ماندگار خود بر مى‏گزيدند.
جرج جرداق در نويسندگى روش تازه‏اى انتخاب كرد، كه از لحاظ ظرافت، تصويرگرى، عمق و تاثيرگذارى، شيوه‏اى جديد و تازه بود و به همين دليل است كه بسيارى از آثار اين نويسنده توانا، به زبان‏هاى ديگر ترجمه و منتشر شده است.
اين استاد آزاده علاوه بر مقالات علمى و برنامه‏هاى راديويى و تلويزيونى، بيش از سى كتاب ارزشمند تاليف كرده است. كتاب‏هاى جرج جرداق متنوع و در زمينه‏هاى قصه، تاريخ، هنرهاى نمايشى، نقد و بررسى، مفاسد آمريكا و دو مجموعه شعر مى‏باشد.
يكى از مهم‏ترين آثار جرج جرداق كه آن را در 28 سالگى نوشته كتاب امام على، صداى عدالت انسانى است، كه در سال 1958 ميلادى انتشار يافت. اين كتاب در پنج جلد تدوين گرديده است و انتشار آن به عنوان يك حادثه عظيم در جهان انديشه اسلامى، نظر بزرگان شيعه و سنى را به خود جلب نمود.
استاد توفيق ابراهيم درباره اين كتاب مى‏نويسد:
اين كتاب عالى‏ترين شاهكارى است، كه به جهان عرب اهداء گرديده و بزرگترين خدمتى است، كه به لبنان و ميراث عرب شده است.
هنگامى كه از جرج جرداق سوال مى‏كنند، كه انگيزه‏اش از تاليف اين كتاب چه بوده؟ وى پاسخ مى‏دهد:
من معتقدم كه اختلاف زيادى بين اسلام و مسيحيت وجود ندارد، انسانيت، همه اديان را در يك نقطه جمع مى‏كند. همه اديان در واقع يك دين هستند و اختلاف بين اديان، در حقيقت ناشى از اختلاف زمانى و شرائط حاكم بر زمان‏هاى مختلف است. او ادامه مى‏دهد:
در دوران كودكى موقعى كه از مدرسه خارج مى‏شدم، زير درخت بلوط مى‏نشستم و به حفظ كردن سوره‏هاى قرآن و خطبه‏ها و مواعظ امام على (ع) مى‏پرداختم، با چنين حال و هوايى چگونه مى‏توانستم، درباره نهج البلاغه چيزى ننويسم، در حالى كه قانون اساسى دل‏انگيز نهج البلاغه، مهم‏ترين متون فلسفى و ادبى عرب را كه هر دانشجويى به آن نياز دارد، در خود جاى داده است.
از آغاز تحصيل در مدرسه و دانشگاه، با اين موضوع آشنا و مانوس بودم و دريافتم كه عليرغم آن چه نويسندگان معروف مانند عفاد و ديگران درباره امام على (ع) نوشته‏اند، درباره زندگى امام على (ع) تحقيق برجسته‏اى انجام نگرفته و نويسندگان تنها به اثبات حقانيت او در ولايت و خلافت پرداخته‏اند، لذا اين انگيزه در من بوجود آمد كه درباره نهج البلاغه فكر كنم و به چيزى كه ديگران، از پرداختن به آن باز مانده‏اند، بپردازم و...
بعضى از آثار جرج جرداق، درباره حضرت على (ع) و نهج البلاغه، كه به زبان فارسى ترجمه شده است عبارتند از:
1 - امام على (ع) صداى عدالت انسانى، توسط سيد هادى خسروشاهى و مرحوم استاد مصطفى زمانى در شش جلد.
2 - شگفتى‏هاى نهج البلاغه، توسط فخرالدين حجازى.
اين دانشمند متعهد و آزادانديش، هم اكنون در منطقه شرقى بيروت زندگى مى‏كند، منطقه‏اى كه به عنوان يك منطقه بسته مسيحى، معبر هيچ مسلمانى نمى‏باشد، شخصيت بزرگى را در دل خويش پرورش داده است، كه حقيقت جوئى، همه مرزها را در برابرش فرو ريخته است. جنگ ويرانگر سال‏هاى اخير بيروت، اين پايگاه فرهنگى و ادب عرب را به ويرانه‏اى مبدل كرده و بيروت شرقى و غربى را با حصارى خونين، از هم جدا ساخته است، اما در وراء همين مظلوميت هايى كه بر مسلمانان رفته، چشمه هايى از انصاف و عشق، در دل جرج جرداق‏ها تراويده است، كه على (ع) را چونان خورشيدى مى‏بينند، كه بر همه انسان‏ها لازم است، از پرتو نور و حرارتش بهره گيرند و گرم شوند.
جرج جرداق درباره امام خمينى (ره) مى‏نويسد:
در عظمت شخصيت اين بزرگ، هيچ ترديدى ندارم، در واقع ايشان با ويژگى‏هاى بارز خويش، جهان اسلام و عرب را، با اقدامات آزادى خواهانه و نهضت اسلامى خود، كه اينك همه پايتخت‏هاى جهان اسلام و عرب را درنورديده، تحت تاثير قرار داده است.
امام خمينى (ره) نيروى عظيمى در ايجاد خود باورى در انسان‏ها بودند. او انديشه‏اى آزاد و گسترده داشت، كه ملت و امتى را در جهت برقرارى حكومت عدل الهى رهنمون ساخت.
امام خمينى (ره) در مدت كوتاهى توانست ميراث عظيمى از خاطرات، عواطف، آمادگى‏ها و روحيات انقلابى به يادگار گذارد.
تعدادى ديگر از آثار و داستانهاى تاريخى جرج جرداق، عبارتند از:
1 - ابونواس.
2 - آوارگان.
3 - اسطوره عرب.
4 - داستانها و دختر شيطان.
5 - درباره شعر ادبى.
6 - شيطان در پرده.
7 - صلاح الدين.
8 - عرب و اسلام.
9 - فتنه‏هاى پاريس.
10 - قصيده‏ها و ياران.
11 - قطره‏ها و كاخها.
12 - قلب شير. - روزنامه اطلاعات، چهارم و پنجم دى ماه 1372. ?
ميرزا ابوالحسن جلوه در ماه ذيقعده سال 1238 هجرى قمرى در احمدآباد واقع در گچرات هندوستان چشم به جهان گشود. پدرش سيد محمد طباطبايى پزشك ماهرى بود و شعر هم مى‏سرود.
ميرزا ابوالحسن جلوه هفت ساله بود، كه همراه با پدرش به اصفهان عزيمت كرد در سن چهارده سالگى پدر دانشمند و فداكارش را از دست داد و به شهر زواره زادگاه آباء و اجدادى خود رفت و در انبوه مشكلات يتيمى و فقر و تنگدستى قرار گرفت. تنها چيزى كه مايه دلگرمى وى بود، فضل و دانش اجدادش بود، كه در او شوق و عشق عجيبى به تحصيل علم بوجود آورده بود و به همين دليل وطن اصلى خود يعنى زواره را ترك نمود و به اصفهان مراجعت كرد و در مدرسه كاسه گران اصفهان مشغول تحصيل علوم دينى شد.
ميرزا ابوالحسن جلوه هوش و استعداد سرشارى داشت و به خصوص شيفته كسب اطلاعات در علوم عقلى بود.
وى مقدمات علوم الهى را نزد استاد حسن حكيم و سپس حكومت، عرفان و الهيات را نزد ملا عبدالجواد خراسانى آموخت. او علاوه بر تحصيل گاهى هم شعر مى‏سرود، ولى به تدريج متوجه شد، كه سرودن شعر، مانع پيشرفت تحصيلاتش مى‏شود، لذا شعر و شاعرى را رها كرد و تمام وقت خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود، به طورى كه لحظه‏اى از تحقيق و بحث علمى غفلت نمى‏كرد.
ميرزا ابوالحسن جلوه اگرچه با فقر و نادارى دست به گريبان بود و در دوران نوجوانى يتيم شد، اما وى مشكلات را پذيرا گرديد و سختى‏ها را تحمل كرد و در راه كسب علم و فضيلت بى وقفه جديت و تلاش نمود، تا به مقام والائى از علم و معنويت دست يافت.
طلاب باهوش و خوش استعداد پيوسته با وى در ارتباط بودند و با تشكيل جلسات بحث و گفتگوى علمى، از وجود او بهره مى‏بردند.
شرائط نامساعد اجتماعى از يك طرف و فقر و تنگدستى شديد از سوى ديگر، او را ناچار ساخت كه در سال 1273 هجرى قمرى به تهران عزيمت نمايد.
وى در تهران خانه‏اى براى سكونت نداشت و همواره در مدرسه دارالشفاء در حجره محقرى زندگى مى‏كرد.
در اين مدرسه بود، كه آثار نبوغ و انديشه درخشان وى نمايان گشت و مورد توجه اهل فضل و دانش قرار گرفت و شيفتگان و تشنگان علوم الهى پروانه‏وار دور شمع وجودش گرد آمدند و از انديشه‏هاى بلند او در باب حكمت و فلسفه بهره‏ها بردند.
حوزه تدريس اين عالم ربانى بسيار مرتب و منظم بود و همواره حدود صد نفر از فضلاء از جلسه درس او استفاده مى‏كردند.
حكيم و فيلسوف ميرزا ابوالحسن جلوه، زائيده رنج‏ها و سختى‏ها بود و مشكلات و آوارگى‏ها او را همانند پولادى آبديده، انسانى وارسته و استادى شايسته گردانيده بود و تلاش علمى، روحيه عرفانى و زندگى معنوى اش، او را به يك عنصر نورانى و يك عالم روحانى و تكامل يافته درآورده بود.
مقام علمى و معنوى اين استاد فرزانه، آن چنان رفيع بود، كه علماء و دانشمندان بزرگ و گاهى ناصرالدين شاه فاجار و ساير مقامات حكومت وقت در مدرسه دارالشفاء به ديدار او مى‏رفتند و با اين شخصيت برجسته و بزرگ علمى و معنوى ملاقات مى‏نمودند.
حكيم با اينكه با اركان ملت و رجال دولت، الفت داشت، در عين حال رعايت قناعت و زندگى زاهدانه را شيوه خود قرار داده بود و هرگز حاضر نبود، دانش و معنويت خويش را با زخارف فريبنده و مظاهر مادى دنيوى معامله كند. او طبعى منيع داشت و از آشنا و بيگانه هرگز تمنائى نكرد.
اين فيلسوف سترك قرن سيزدهم و چهاردهم هجرى قمرى، هرگز اسير غرور و خودخواهى نشد و پيوسته در برابر همگان خضوع و فروتنى عملى داشت و همواره يار محرومان بود. كمتر حرف مى‏زد و به ندرت داد سخن سر مى‏داد و بيشتر سكوت مى‏نمود و در فكر و انديشه به سر مى‏برد.
در زمان ناصرالدين شاه قاجار، بين حكماء و فقهاء، بر سر مسائل علمى اختلاف نظرى پيش آمد، سردسته فقهاء ميرزا حسن آشتيانى و بزرگ حكماء ابوالحسن جلوه بودند. قرار شد جلسه‏اى تشكيل شود و موضوع مورد اختلاف را با بحث و گفتگو حل كنند، اما بحث به سر و صداى زيادى كشيد و در اين ميان حكيم جلوه، كمتر سخن مى‏گفت و گاهى اصلا ساكت و خاموش مى‏ماند. پسر ميرزا حسن آشتيانى از حكيم جلوه سوال كرد:
چرا خاموش نشسته‏اى؟
حكيم جلوه بدون تامل، اين شعر را خواند:
اين ديگ زخامى است، كه در جوش و خروش است چون پخته شد و لذت دم برد خموش است‏

حكيم جلوه در رشته‏هاى مختلف تدريس داشت و شاگردان فراوانى را پرورش داد و مرجع طلاب و ملجا محققين و دانشمندان بود.
هر كه با او مصاحبت مى‏كرد، شيفته خلق و خوى نيكو، همت عالى و طبع متعالى وى مى‏گشت و پيوندى عاطفى با حكيم جلوه برقرار مى‏كرد و به مقام علمى و معنوى او ارادت مى‏ورزيد.
حكيم جلوه، بر كتاب شرح هدايه ميبدى، مبدا و معاد و اسفار ملاصدرا شرح و حاشيه نگاشت.
مثنوى مولوى را تصحيح كرد و رساله‏اى درباره تركيب و احكام آن تاليف نمود.
اشعار حكيم جلوه با مقدمه آقاى سهيلى خوانسارى در سال 1348 هجرى قمرى انتشار يافت و ديوان وى كه مجموعه‏اى از قصيده‏هاى توحيدى، مسائل بقاء نفس، اثبات واجب و معاد، مدح پيامبر (ص) و حضرت على (ع) مى‏باشد، چاپ و منتشر گرديده است.
حكيم ابوالحسن جلوه كه همانند ستاره پرفروغى در آسمان علم و حكمت درخشيد و آثار علمى و شاگردان فراوانى از خود به يادگار گذاشت. سرانجام در شب جمعه ششم ذيقعده سال 1314 هجرى قمرى، در سن هفتاد و شش سالگى زندگى را بدرود گفت و در جوار قبر شيخ صدوق، على بن بابويه قمى مدفون گرديد. - تاريخ اردستان، ج 2، ص 334؛ هديه الاحباب، ص 15. ?
حاج ملا هادى سبزوارى متخلص به اسرار در سال 1212 هجرى در سبزوار متولد شد، در حدود هفت هشت سالگى آموزش صرف و نحو را شروع كرد.
ده سال داشت كه پدرش براى انجام مناسك حج، به مكه رفت و هنگام بازگشت از سفر حج در بين راه در شيراز بيمار شد و در همان شهر فوت نمود.
با اينكه مرگ پدر مشكلات و معضلات زيادى را براى اين كودك ايجاد كرده بود، اما فقدان پدر مانع پيشرفت تحصيلى او نشد و ملا هادى با تمامى توان در راه كسب علم و دانش تلاش كرد و پس از مدتى به مشهد مقدس عزيمت نمود و نزد استاد ملا حسين سبزوارى به تحصيل اصول، فقه و درسهاى عربى پرداخت.
در سن بيست سالگى به اصفهان رفت و در حوزه علميه ملا محمد اسماعيل اصفهانى و ملا على نورى حكيمان نامدار و مشهور آن زمان، به تحصيل علم حكمت پرداخت. در مدت هشت سال اقامت در اصفهان، تمام وقت به تحصيل و مطالعه اشتغال داشت به طورى كه جز درس خواندن همه چيز را فراموش مى‏كرد.
در شرح زندگى اين حكيم بزرگ نوشته‏اند: در همان روزهاى جوانى كه وى در اصفهان به تحصيل مشغول بود، از وطن برايش نامه هايى مى‏آمد، ولى حكيم هيچيك از نامه‏ها را باز نمى‏كرد، كه مبادا در آنها خبر ناگوارى باشد و سبب حواس پرتى و مانع تحصيل او شود، تا پس از پايان تحصيل كه مى‏خواست به وطن برگردد، آنها را باز كرد، در يكى از نامه‏ها خبر درگذشت يكى از آشنايان را يافت، اين بود كه شكر خداى را بجاى آورد، كه چه خوب شد زودتر از آن خبر ناگوار مطلع نشده تا سبب لطمه به تحصيل او شود.- تاريخ فلاسفه اسلام، ج 2، ص 153. ?
سپس به مشهد مقدس بازگشت و در يكى از حوزه‏هاى علمى آن شهر، به مدت پنج سال، به تدريس فقه و اصول و حكمت اشتغال ورزيد.
بعد عازم سفر حج بيت الله الحرام شد، پس از بازگشت از سفر حج به سبزوار رفت و در آن شهر اقامت نمود. ملا هادى سبزوارى تا آخر عمر در سبزوار بود و به مطالعه، تحقيق، تدريس طلاب علوم دينى و تاليف اشتغال داشت.
آثار حكيم حاج ملا هادى سبزوارى عبارتند از:
1 - حواشى بر اسفار اربعه آخوند ملاصدرا.
2 - حواشى بر كتاب: الشواهد الربوبيه.
3 - حواشى بر كتاب: مبدا و معاد ملاصدرا.
4 - حواشى بر كتاب: مفاتيح الغيب ملاصدرا.
5 - شرح مثنوى، مولا جلال الدين رومى.
6 - تاليف كتاب: اسرارالحكم، كه حاوى اسرار عبادات است.
7 - شرح اسماء كه بر اساس آيات قرآن كريم اسماء الهى را شرح داده است.
8 - شرح منظومه. اين كتاب يك دوره علم منطق و فلسفه است، حكيم آن را در اوائل جوانى خود نوشته و منتخبى از كتاب اسفار و ساير آثار ملاصدرإ؛بب$ است. اين كتاب از تاريخ تاليف تاكنون جزو متون درسى حوزه‏هاى علميه مى‏باشد.
اين كتاب چون از كتابهاى مهم درسى است، بيش از ساير آثار حكيم سبزوارى به چاپ رسيده و فلاسفه و حكماى بزرگى بر آن شرح و حاشيه نوشته‏اند.
برخى از شارحين و حاشيه‏هاى منظومه بدين قرار است:
1 - استاد بزرگ، ميرزا ابوالحسن شعرانى.
2 - دانشمند نامدار ايزوتسو استاد دانشگاه مك گيل و ساير دانشگاههاى معتبر، شرح و حواشى و مقدمه‏اى بر اين كتاب نوشته و به مناسبت صدمين سال درگذشت حكيم حاج ملا هادى سبزوارى، به انگليسى چاپ شده است.
3 - سيد فاضل ميلانى قسمت امور عامه شرح منظومه را با حواشى خود حاجى و تعليقهاى شيخ محمد تقى آملى، چاپ كرده است.
4 - استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز شرح منظومه حكيم سبزوارى را در دو مرحله خلاصه و مبسوط شرح داده، و هر دوره، در دو جلد چاپ شده است.
5 - استاد زين الدين (جعفر) زاهدى، منظومه را در سه جلد و 1930 صفحه به فارسى شرح نموده است.
6 - استاد سيد محمد جواد ذهنى تهرانى نيز، منظومه را تحت عنوان: فصول الحكمه، در سه جلد و 1200 صفحه شرح و تفسير كرده است.
اثر ديگر حكيم سبزوارى رسائل است، كه از يازده قسمت از سوالهاى دانشمندان و پاسخ به آنها از سوى حكيم سبزوارى تشكيل يافته، و استاد و حكيم بزرگ، سيد جلال الدين آشتيانى آنرا تصحيح كرده، مقدمه نوشته و در سال 1370 هجرى شمسى به چاپ رسانده است.
اين حكيم بزرگ، در زمينه فقه و اصول و رجال هم تدريس و آثارى داشته، كه متاسفانه روى آنها كارى صورت نگرفته و اقدام به چاپ نشده است!
خصوصيات اخلاقى حكيم سبزوارى را اينطور نوشته‏اند:
1 - مطالعه و تلاش پيوسته علمى.
2 - به هدر ندادن وقت و حداكثر استفاده از آن.
3 - پرهيز از نام و عنوان و مظاهر دنيايى.
4 - خوددارى از بند و بستهاى معمول دنيايى.
5 - انتخاب زهد و ساده زيستى.
6 - تامين زندگى از دارايى شخصى و ملك موروثى خود.
7 - خوددارى از نزديك شدن به حكومتها براى بهره بردارى مادى و اندوختن مال و ثروت.
8 - مراقبت از اينكه فرزندانش از عنوان او استفاده نكنند و به جان و مال مردم نيفتند و از اين ناحيه سوء استفاده و فسادى ناشى نگردد.
9 - استفاده از دعاها و ذكرهايى كه از ناحيه ائمه اطهار وارد شده و شيوه حكماء و فقهاء بزرگ هم در مورد رياضت، بر آن استوار بوده است.
10 - حكيم سبزوارى در مشرب عرفان پيرو ملاصدرا و ميرداماد و عرفاى ديگرى بود، كه در شيوه عرفانى خود در چارچوبه شرع و احاديث اهل بيت (ع) حركت مى‏كردند. - مقدمه رسائل حكيم سبزوارى، ص 204 - 100. ?
اين عالم گرانقدر علاوه بر مراتب علمى و عملى و اخلاقى، در سرودن شعر به زبان‏هاى عربى و فارسى نيز طبعى روان و شيوا داشت و آثار گرانبهايى از خود به يادگار گذاشت. ديوان شعر اسرار سبزوارى مشتمل بر غزليات، ترجيع بند، رباعيات و ساقى نامه مى‏باشد و تاكنون چندين مرتبه تجديد چاپ و منتشر گرديده است.
سرانجام حكيم سبزوارى در سال 1289 هجرى در سبزوار، در 77 سالگى بدرود حيات گفت و در همين شهر مدفون گرديد. - فرهنگ شاعران زبان پارسى، ص 42؛ تاريخ فلاسفه ايران، ج 2، ص 155. ?
رابرت هوك، فيزيكدان شهير انگليسى روز هيجدهم ژوئيه سال 1635 ميلادى در دهكده فرش واتر واقع در ساحل جنوبى انگليس چشم به جهان گشود.
پدرش كشيش همان محل بود و در خانه كوچكى زندگى مى‏كرد. هوك از بدو تولد بسيار ضعيف و لاغر بود و چنانچه از يادداشت‏هاى دوران جوانى او بدست مى‏آيد، كمتر غذايى به مزاجش سازگار بود، به علت التهاب سينوس‏هاى پيشانى اش، همواره سردرد و سرگيجه داشت، دائما مبتلاء به زكام بود و از اين بيمارى به شدت رنج مى‏برد، شب‏ها نمى‏توانست بخوابد و اگر هم ساعتى مى‏خوابيد، در خواب با روياهاى ترسناك و كابوس‏هاى وحشتناكى دست به گريبان مى‏شد و درد و بى خوابى سبب تندخويى و بى‏حوصلگى هوك و در نتيجه باعث گله و شكايت ديگران و رنجش دوستانش مى‏گرديد.
علاوه بر اين، هوك از جمال و زيبايى بهره‏اى نداشت، دماغش بسيار بزرگ و دهانش گشاد بود و قيافه مضحك او هر بيننده‏اى را از آينده وى نااميد مى‏ساخت!
هوك سيزده ساله بود، كه پدرش را از دست داد. او پس از مرگ پدر به لندن رفت و به عنوان شاگرد، پيش سر پيتر للى يكى از نقاشان معروف مشغول به كار شد، اما بوى رنگ‏هاى نقاشى، سردرد او را افزايش داد، ناچار نقاشى را ترك كرد و وارد مدرسه شهر وست مينستر شد. طولى نكشيد كه مورد توجه دكتر بوسياى استاد مدرسه قرار گرفت و بوسياى يار و همدم زندگى او شد. با آموختن هندسه و آشنايى جزئى با زبان‏هاى لاتينى و يونانى در 18 سالگى وارد دانشگاه عجيب او در حكاكى روى چوب و فلز مورد توجه قرار گرفت و با آشنايى به موزيك، به عنوان آوازه خوان در دانشكده كرايست چرچ دانشگاه آكسفورد مشغول به كار شد.
هوك در اين دانشكده، پيش خدمت شخصى به نام گودمن بود و با پولى كه از پيش خدمتى و آوازخوانى به دست مى‏آورد، زندگى خود را اداره مى‏كرد.
در دانشگاه آكسفورد، عده معدودى از جوانان با استعداد، كه علاقه خاصى به علوم آزمايشگاهى داشتند، دست به يك رشته مطالعات تازه‏اى زدند.
رابرت بويل جزء گروه فوق بود، كه در زندگى هوك تاثير فراوانى داشت. ولى هفت سال از هوك بزرگتر بود و مال و ثروت زيادى در اختيار داشت.
رابرت بويل در سال 1655 هوك را كه هنوز محصل بود، به عنوان معاون آزمايشگاه خود استخدام كرد.
هوك در اين آزمايشگاه، پمپ باد را اختراع نمود. در سال 1661 كتابى درباره خاصيت لوله‏هاى موئين و صعود مايعات در لوله‏هاى موئين نوشت و در اين باره بررسى بيشترى نكرد، اما كتاب او مملو از نظريات تيز و داراى روح آزمايش بود.
هوك دريافت كه حركت اجسام ريز، روى سطح مايعات و بالارفتن نفت از فتيله چراغ و حركت شيره خام و پرورده ذرختان بر اثر خاصيت لوله‏هاى موئين است.
در سال 1662 هنگامى كه انجمن سلطنتى امتياز خود را دريافت كرد، هوك را به عنوان كتابدار و متصدى انجمن استخدام نمود. در اينجا هوك اجازه داشت فقط هر هفته هنگامى كه انجمن تشكيل مى‏شود، چهار آزمايش مهم انجام دهد.
او در سال 1665 كتابى درباره ميكروگرافيا نوشت، اين كتاب باعث شد كه نام هوك جزء علماء بزرگ در تاريخ علوم ثبت گردد. كتاب او در انجمن‏هاى علمى انگلستان مورد توجه خاصى قرار گرفت و بعدها اسم هوك جزء دانشمندان مطالعه ميكروسكپى بيولوژى ثبت گرديد.
هوك با ميكروسكوپى كه اختراع كرده بود، پس از مطالعات زيادى، شرحى درباره چشم مركب مگس و دگرديسى حشرات و ساختمان پر پرندگان نوشت.
وى در شرح ساختمان چوب پنبه براى اولين بار لغت سل به معناى سلول را به كار برد و آن را كوچك‏ترين جزء چوب پنبه ناميد.
هوك به وسيله ميكروسكوپ نه تنها در دنياى موجودات جاندار مطالعات فراوانى نمود، بلكه روى ساختمان اجسام جامد نيز مطالعه كرد. و اشكال مختلف بلورهاى برف را تشريح و نقاشى نمود. با كمك آن دستگاه بيش از 60 نوع اشياء را مشاهده مى‏نمود.
او در تمامى رشته‏هاى علوم، آزمايش‏هاى دقيقى داشت. اولين دستگاه سنجش نور در مايعات و هم چنين اولين بارومتر يا هواسنج چرخى و غلظت سنج الكلى و اولين رطوبت سنج را اختراع كرد.
هوك اولين كسى بود كه درجه صفر ميزان الحراره را نقطه انجماد آب قرار داد. او بنيانگذار علوم مربوط به آثار جوى بود. تئورى مكانيكى گرما و حرارت را تشريح كرد و ثابت نمود كه:
اجسام بدون وجود هوا نمى‏سوزند.
هوك پس از آزمايش در ساختمان بلورهاى كوارتز در داخل سنگ چخماق نتيجه گرفت، كه ساختمان اجسام از بلورهاى مخصوص و به اشكال مختلف تشكيل شده‏اند و بدينوسيله تفاوت فلزات و نمك‏ها را مشخص كرد.
طاعون كبير در سال 1665 و آتش سوزى بزرگ در سال 1666 نصف بيشتر لندن و اهالى اين شهر را از بين برد. هوك به كمك كريستو فرورن در آبادى شهر لندن كوشيد و يك هفته بعد از حريق، نقشه جديدى براى ساختن لندن، كه شكل يك مثلث بود، پيشنهاد كرد.
نقشه شهرسازى هوك بعدها براى احداث ساختمان‏هاى نيويورك بكار رفت.
در سال 1674 هوك كتابى درباره ستارگان و فاصله آنها نوشت و براى مشاهده آنها اولين تلسكوپ را اختراع كرد.
مشهورترين اختراع هوك، اختراع پاندول ساعت و تنظيم كار عقربه‏هاى ساخت مچى بوسيله فنر بود. او پس از چند سال رقاص ساعت را اختراع كرد.
در سال 1677 الدينبرگ منشى انجمن سلطنتى مرد و هوك به جاى او منصوب شد. هوك در زمان اشتغال در انجمن، چندين بار با نيوتن مكاتبه نمود و درباره كشف علوم، با وى اشتراك مساعى كرد.
در سال 1682 هوك انجمن سلطنتى را ترك نمود.
در سال 1687 پسر برادرش كه سال‏هاى متمادى با او زندگى مى‏كرد، فوت شد و اين واقعه، يك تشنج شديد براى هوك بود. بعد از گذشت يكى دو سال از اين واقعه، هوك سلامت خود را از دست داد و در سوم مارس سال 1703 ميلادى و در 68 سالگى در لندن درگذشت.
دو سال بعد از مرگ هوك، نسخه هايى از كارهاى علمى او كه در حدود چهارصد هزار لغت بود، پيدا شد.
اين يادداشت‏ها باعث شد كه نام وى در زمره دانشمندان بزرگ در تاريخ علوم جاودان بماند.
اگر چه هوك، بررسى‏هاى علمى و تحقيقات خود را به حد كمال نرسانيد، ولى با فعاليت‏ها و تلاش‏هاى مداوم و خستگى‏ناپذير خود توانست، كليه تئورى‏هاى علمى را در اختيار علماء و دانشمندان بعد از خود قرار دهد.
ل - ت- مور در شرح حالى كه براى نيوتن نوشته، چنين متذكر مى‏شود: بهتر بود كه نيوتن در اوج شهرت و معروفيت خود، گذشت بيشترى از خود نشان مى‏داد، و نسبت به هوك، يعنى اين مغز متفكر و روح بزرگى كه در زندان تن رنجور محبوس بود، محبت بيشترى مى‏ورزيد!
بدين ترتيب رابرت هوك فيزيكدان معروف انگليسى، با به جاى گذاشتن دهها اكتشاف عظيم علمى، به خاطر اخلاق تند و خشن خود، مظلومانه و بدون مقبره مشخصى به آغوش خاك آرميد. - دانشمندان بزرگ جهان علم، ص 73. ?


next page

fehrest page

back page