داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ

جلد ۴

احمد صادقى اردستانى

- ۱۰ -


سيد محمد حسين بهجت تبريزى، معروف به ((شهريار)) فرزند ((حاج ميرزا آقا خشگنايى)) كه از وكلاء درجه اول تبريز و اهل ادب بود، در سال 1285 هجرى شمسى، در تبريز چشم به جهان گشود. او دوران كودكى را به علت مصادف بودن با دوران انقلاب تبريز، در روستاهاى ((شنگول آباد))، ((تيش فرشاق)) و ((خشگناب)) بسر برد.
شهريار در سن چهار سالگى، كه طفل كوچك و خردسالى بود، نخستين شعرش را سرود و از همان دوران كودكى، تحصيلات مقدماتى را با فراگيرى گلستان سعدى و نصاب، در مكتب خانه‏هاى روستائى و هم چنين نزد پدر دانشمندش ادامه داد و همواره با اشعار شاعران معروف، سخت انس و الفت داشت.
استاد شهريار پس از تحصيلات مقدماتى و طى دوره متوسطه در سال 1300 هجرى شمسى، كه پانزده ساله بود، به تهران رفت و تحصيلات خود را در مدرسه دارالفنون ادامه داد. سه سال بعد از مدرسه دارالفنون فارغ التحصيل گرديد و وارد مدرسه طب شد. پنج سال در رشته پزشكى تحصيل كرد و يك سال ديگر براى تكميل درس پزشكى و گرفتن درجه دكتراى پزشكى وى باقى مانده بود، كه به خاطر ناسازگارى روحياتش با اين رشته و بخصوص حساسيت شديد وى نسبت به جراحى، رشته پزشكى را رها كرد.
شهريار مى‏گفت: ((بعد از هر عمل جراحى كه انجام مى‏دادم، چنان احساس ضعف مى‏كردم، كه حالم به هم مى‏خورد)).
استاد شهريار پس از ترك تحصيل، به خراسان رفت و به ديدار ((كمال المك)) نقاش معروف شتافت. آنگاه شعر زيبائى تحت عنوان ((زيارت كمال الملك)) سرود و به اين هنرمند نقاش تقديم كرد.
او تا سال 1314 هجرى شمسى، در خراسان بود، سپس به تهران بازگشت و با كمك دوستانش در بانك كشاورزى تهران مشغول به كار گرديد.
وى در سال 1316 شمسى پدرش را از دست داد. اين حادثه براى شهريار بسيار ناگوار بود. علاوه بر اين سرپرستى خانواده پدرش نيز به او واگذار گرديد و به همين علت، خانواده پدرش را به تهران آورد. هنوز آثار اندوه مرگ پدر، در چهره شهريار از بين نرفته بود كه برادرش نيز فوت كرد و سرپرستى مادر، همسر برادر و چهار فرزندان برادرش را به عهده گرفت و همانند يك پدر مهربان و دلسوز از آنها مواظبت مى‏كرد و با تمام وجود، زندگى آنها را اداره مى‏نمود.
چند سال بعد، مادرش بدرود حيات گفت. استاد شهريار تنها خانه‏اى كه در تهران داشت، با كليه وسائل آن به فرزندان برادرش بخشيد و خودش يكه و تنها، با يك چمدان محتوى لباس و وسائل شخصى به تبريز بازگشت و با نوه عمه‏اش ازدواج كرد.
استاد شهريار همواره اشعار خواجه حافظ شيرازى را زمزمه مى‏كرد و با عشق وصف ناپذيرى دلباخته اشعار و افكار عرفانى حافظ شيرازى بود.
موهبت خدادادى، طبع لطيف، استعداد سرشار، روح حساس و سرگشته و پرشور شهريار، به گونه‏اى بود كه روز به روز اشعار او پرشورتر و حساس‏تر مى‏گويد.
يك بار در سن هفت سالگى، از حرف مادرش سرپيچى كرد و سخن مادر را گوش نداد، اما به اندازه‏اى روحش لطيف و حساس بود كه به شدت پيش خود احساس گناه كرد و سخن مادر را گوش نداد، اما به اندازه‏اى روحش لطيف و حساس بود كه به شدت پيش خود احساس گناه كرد و وجدانش ضربه خورد و در گوشه‏اى نشست و شعر زير را سرود و با تقديم آن به مادرش، از او عذر خواهى كرد:
من گنهكار شدم واى به من - - مردم آزار شدم، واى به من

به هر حال، پس از ساليان متمادى، گلهاى طبع اين شاعر زبردست، گلستانى در ادبيات معاصر بوجود آورد. براى نمونه، ((منظومه روح پروانه)) را كه شهريار در رثاى پروانه ساخت و خودش همراه با نواختن سه تار آن را خواند، به اندازه‏اى پرسوز و گداز بود، كه بيش از حد انتظار مورد توجه ادباء و صاحبدلان واقع شد و در سال 1308 هجرى شمسى، همراه با مجموعه‏اى از ساير سروده هايش، توسط كتابخانه خيام چاپ و منتشر شد.
پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران، استاد شهريار به مناسبت‏هاى گوناگون، با سروده‏هاى زيبا و موثرش، همگام با مردم انقلابى و مومن فعاليت مى‏كرد، كه از آن ميان مى‏توان به قطعه زيبائى كه در توصيف مبارزان بسيجى سروده است، اشاره كرد. مهم‏ترين اثر استاد شهريار، شعر ((حيدر بابا)) مى‏باشد كه از لحاظ احساسى در سطح فوق العاده‏اى قرار دارد و بى نظير است.
درباره مهارت و سادگى سروده‏هاى او گفته‏اند:
((شهريار شعر را به روستا برده، هم چنان كه خبر زندگى در روستا را به شهر آورده، بى آنكه روابط عميق اجتماعى روستائيان را هدف قرار داده باشد)).
استاد شهريار، ارادت و عشق خاصى به خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله داشت غزل ((قيام محمد صلى الله عليه و آله)) درباره پيامبر اسلام، غزلهاى: مناجات، و كاروان كربلا و مثنوى ((شب و على عليه السلام)) درباره على عليه السلام و امام حسين عليه السلام را سروده، كه بارها در مطبوعات و كتابها و مجموعه‏هاى مختلف به چاپ رسيده است.
او هر گاه شعرى را كه در رثاى حضرت امام حسين عليه السلام سروده بود، مى‏خواند، خود آنقدر گريه مى‏كرد كه تا پايان خواندن شعر بارها در اثر گريه و بى تابى زياد صدايش قطع مى‏شود و شنوندگان هم به گريه و ناله مى‏افتادند.
شعاع شعر و ادب شهريار، در مجامع ادبى و فرهنگى آنقدر اوج گرفت، كه در زمان حياتش به منظور تجليل از مقام رفيع وى در روزهاى 29 تا 31 فروردين ماه سال 1363 در تالار وحدت دانشگاه تبريز ((كنگره بزرگداشت استاد محمد حسين شهريار)) برگزار گرديد، شخصيتهاى روحانى و علمى و فرهنگى و بسيارى از شاعران و اديبان سراسر كشور و جمعيت بى نظيرى در اين مراسم شركت كردند، و ضمن اشعار و سخنرانى‏ها مقام او را ستودند.
استاد محمد حسين شهريار، در اوائل مهرماه سال 1367 هجرى شمسى به سن 84 سالگى با اين جهان وداع گفت و به ابديت پيوست، و جسد او را با احترام زياد در ((مقبره الشعراى)) سرخاب تبريز به خاك سپردند. - كيهان فرهنگى، ارديبهشت ماه سال 1367، از بهار تا شهريار، ج 2، ص 654. ?
سحرگاه عيد غدير ((روز هيجدهم ماه)) ذيحجه سال 1214 هجرى قمرى در خانواده مذهبى ريشه دار ((شيخ محمد امين)) در شهر ((دزفول)) كودكى به دنيا آمد، كه او را مرتضى ناميدند، و بعدها در حوزه‏هاى علمى عراق و ايران به ((شيخ اعظم)) شهرت يافت.
مرتضى هوش و استعداد سرشارى داشت، به همين جهت از پنج سالگى به فراگيرى علم روى آورد، نخست قرآن را خوب آموخت و سپس نزد عموى خود شيخ حسين انصارى و استادان ديگر به خواندن ادبيات عرب، صرف و نحو، معانى و بيان، منطق و كلام، رياضيات و ساير علوم عقلى پرداخت، و آن گاه در علوم فقه و اصول هم صاحب نظر شد و مقام اجتهاد وى از سوى عالمان شهر خود هم مورد تاييد قرار گرفت.
اما با توجه به وسعت نظر و توان بالاى علمى او، حوزه علمى ((دزفول)) ديگر ظرفيت تامين نيازهاى علمى او را نداشت، به همراه پدر عالم خود، رهسپار حوزه علمى ((كربلا)) گرديد و طبق سفارش عمومى خويش در حوزه درسى مجتهد معروف ((سيد محمد مجاهد)) حاضر شد.
ولى بايد توجه داشته باشيم، كه شركت در درس خارج يك مجتهد بزرگ، اضافه بر پيمودند مراحل علمى، سن و سال مناسبى را هم مى‏طلبد، بدين خاطر شيخ مرتضاى جوان به منظور تواضع و رعايت ادب كلاس درس در انتهاى جلسه مى‏نشست و به گفتار استاد با دقت گوش فرا مى‏داد. يك روز بحث حرمت يا وجوب نماز جمعه در زمان غيبت مطرح بود و استاد با دليلهاى زيادى حرام بودند آن را ثابت نمود.
امام شيخ مرتضاى جوان، كه زمينه را براى اظهار نظر مناسب ديد، وارد بحث شد و با آوردن دليلهاى زيادى وجوب آن را اثبات نمود، بطورى استاد و ساير شاگردان قانع شدند و از نظريه خود برگشتند. شيخ جوان بعد از آن دلائل محكمتر ديگرى آورد و ((حرمت نماز جمعه)) را اثبات كرد بطورى كه استاد و شاگردان را تحت تاثير قرار داد و آنها تسليم نظريه او شدند!
خلاصه شيخ مرتضى در اين جلسه درس نبوغ و استعداد خلاق خود را نشان داد و از پدر خود خواست موافقت كند تا او در حوزه كربلا به تحصيل ادامه دهد، پدر هم موافقت كرد، و شيخ مرتضى مدت چهار سال در آن شهر ماندگار شد و با حضور در حوزه درسى مجتهدان بزرگى مانند: سيد محمد مجاهد و شريف العلماى مازندرانى، بهره‏هاى فراوان برد، امام فرماندار بغداد از سوى دربار عثمانى مامور محاصره تسخير كربلا شد، ناچار علماى حوزه و بسيارى از مردم به كاظمين عليه السلام هجرت كردند، و شيخ مرتضى انصارى هم به همراه گروهى از مردم دزفول، كه براى زيارت به عراق آمده بودند، به وطن خود بازگشت.
به سال 1240 هجرى قمرى، شيخ مرتضى براى زيارت امام رضا عليه السلام مسافرتى به مشهد انجام داد، و پس از آن مدت يك سال از حوزه‏هاى علمى ايران ديدن كرد، تا اگر استاد سطح بالائى پيدا كند نزد او ادامه تحصيل دهد، ولى مادر او كه حدود شش سال فراق فرزند را تحمل كرده بود. از جدائى او بسيار رنج مى‏برد، اما شيخ مرتضى به گونه‏اى رضايت مادر را بدست آورد، و با برادر خود شيخ منصور روانه حوزه علمى ((بروجرد)) شدند و يك ماه در آن شهر اقامت كردند، بعد به حوزه علمى اصفهان روى آوردند، شيخ مرتضى وضع علمى آنجا را هم سنجيد و آن را براى خود قانع كننده نديد!
اين بار او راهى كاشان گرديد، و چون حوزه درسى فقيه بزرگ ((مولا احمد نراقى)) را در سطح بالائى يافت، در مدرسه براى سكونت خود حجره‏اى انتخاب كرد، و نزد نراقى مدت چهار سال به آموختن علم پرداخت، اما بعد استاد او گفت:
استفاده‏اى كه من از دانش اين جوان بردم، بيش از استفاده‏اى بود كه او از من برد، حتى بايد بگويم: من در مسافرتهاى مختلف بيش از پنجاه مجتهد مسلم ديدم، ولى هيچيك مانند شيخ مرتضى نبودند!
شيخ مرتضى با برادر خود، بعد از كاشان سفرهاى علمى به تهران و مشهد را به مدت دو سال آغاز مى‏كند، و در حالى كه يك دوره مسافرت شش ساله را پشت سر گذاشته، به وطن خود دزفول بر مى‏گردد، به تاليف و تدريس طلاب و حل و فصل امور شرعى مردم مى‏پردازد و حوزه‏هاى علمى خوزستان را سرپرستى مى‏كند، اما در سال 1249 براى ادامه تحصيل و خدمت بيشتر به جهان اسلام به ((نجف اشرف)) مى‏شتابد و در عين حالى كه خود را بى نياز از استاد مى‏داند، براى حفظ احترام استادان و روحانيت در حوزه درسى مجتهدانى چون: شيخ على كاشف الغطاء وش يخ محمد حسن نجفى، نويسنده كتاب عظيم ((جواهر الكلام)) شركت مى‏جويد، و خود هم به تاليف و تدريس طلاب ادامه مى‏دهد.
با درگذشت شيخ على كاشف الغطاء رياست حوزه علمى نجف و مرجعيت شيعيان به سال 1266 هجرى قمرى، به عهده مجتهد بزرگ شيخ محمد حسن نجفى صاحب كتاب بى نظير ((جواهر الكلام)) گذاشته مى‏شود، اما ((صاحب جواهر)) كه روزگار پيرى آخر عمر خود را مى‏گذراند، براى مرجعيت آينده جهان تشيع سخت نگران است، بدين جهت دستور مى‏دهد جلسه‏اى تشكيل دهند و همه علماى طراز اول نجف در آن حضور يابند، همه در آن مجلس حاضر مى‏شوند، اما محمد حسن كه در بستر بيمارى سخت قرار دارد، در ميان عالمان، جاى شيخ مرتضى را خالى مى بيند، دستور مى‏دهد او را حاضر كنند، پس از جستجوى زياد شيخ مرتضى را در حرم اميرالمومنين عليه السلام، در حالى كه براى شفاى محمد حسن به دعا نشسته بود، مى‏يابند و به مجلس مى‏آورند.
آرى، اگر چه مقام بلند علمى و زهد و پارسائى شيخ مرتضى انصارى براى همه عالمان و مجتهدان شناخته شده بود و او لياقت كامل مرجعيت دينى را داشت، در عين حال مرجع تقليد بزرگ، آيت الله محمد حسن نجفى وى را كنار بستر خود فرا خواند، دست او را روى قلب خود گذاشت و در حالى كه عالمان حاضر در مجلس مشاهده مى‏كردند، با يك دنيا اخلاص و ايمان و آينده نگرى براى سرنوشت مسلمانان گفت:
اكنون مرگ بر من گوارا شد، اين مرد بعد از من مرجع تقليد شماست.
آن گاه به شيخ مرتضى انصارى هم گفت: تو نيز در مورد صدور فتوى و بيان احكام دين سختگير مباش، زيرا اسلام شريعت سهل و آسان است.
بارى، شيخ مرتضى انصارى با انجام آن مسافرتها، تحمل سختى‏هاى فراوان، چهل و هفت سال تحصيل، تدريس، تحقيق و تاليف، در حالى كه 52 سال داشت، از سال 1266 تا 1281 به مدت پانزده سال رياست حوزه علمى نجف و مرجعيت دينى شيعيان را عهده‏دار بود، و سرانجام شب هيجدهم جمادى الثانى 1218 هجرى قمرى، به سن 81 سالگى زندگى سراسر علم و فضيلت را بدرود گفت و در يكى از حجره‏هاى متصل به حرم امام على عليه السلام در نجف اشرف، به خاك سپرده شد. - شيخ انصارى، ويژنامه روزنامه جمهورى اسلامى، آذر 73، ص 62، زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص 74 ، فوائد الرضويه، ص 665 مجله آئينه پژوهش، شماره 270. ?
از تاريخ ولادت شيخ مرتضى تا كنون دويست سال مى‏گذرد، مقام علمى و خلاقيتهاى فراوان او در علم فقه و اصول به گونه‏اى بوده، كه عالمان و حوزه‏هاى علوم دينى طى اين مدت به او لقب ((شيخ اعظم انصارى)) داده‏اند. معروفترين كتابهاى علمى او ((مكاسب)) و ((رسائل)) در فقه و اصول است، كه كتابهاى درسى حوزه‏هاى علمى مى‏باشد.
در تاريخ 10 تا 14 رجب 1415 هجرى قمرى، به مناسبت دويستمين سالگرد شيخ انصارى، در قم و دزفول ((كنگره جهانى)) تشكيل گرديد، عالمان و مجتهدان و استادانى از حوزه‏ها و دانشگاهها، و نيز استادان و شاعران و دانشمندانى از آمريكا، لندن سوريه، لبنان، پاكستان و افغانستان، در آن كنگره مبانى علمى شيخ انصارى را مورد مطالعه و تحقيق و نقد و بررسى قرار دادند، و اينجانب هم در آن شركت داشتم.
اضافه بر اين، 26 كتاب آن فقيه بزرگ تجديد چاپ شد، از 224 مقاله عرضه شده به كنگره 105 مقاله چاپ و منتشر گرديد، مجلات ويژه انتشار يافت و بدين ترتيب از شيخ اعظم انصارى و افكار و آثار علمى او تجليل با شكوهى به عمل آمد. - جزوه‏هاى گزارش بر پائى كنگره جهانى شيخ انصارى ره، در قم و دزفول. ?
شيخ اعظم انصارى، كه دودمان او به ((جابر بن عبد الله انصارى)) صحابى پيامبر بزرگوار اسلام مى‏رسد، غير از تاليف كتابهاى عميق و ماندگار علمى و خدمات فراوان فرهنگى و عمرانى به جامعه، بيش از سيصد شاگرد؛ در مكتب علمى خود پرورش داد، كه بسيارى از آنان مانند: ميرزا محمد حسن شيرازى، شيخ محمد حسن مامقانى، ملا محمد كاظم‏- زندگانى و شخصيت شيخ انصارى، ص 369- 169. ? خراسانى، ميرزا محمد حسن آشتيانى، و آخوند ملا قلى همدانى، از نوابغ علمى، استادان، وارسته، محققان لايق و بالاخره مراجع بزرگ تقليد شيعيان جهان گرديدند، آراء و آثار استاد را شرح و تفسير كردند، و اكنون نيز آيت الله شيخ مرتضى انصارى، در همه حوزه‏هاى علوم اسلامى جهان، حضور و حيات معنوى دارد.
نام تعدادى از كتابهاى استاد، كه از سوى دبيرخانه ((كنگره جهانى شيخ انصارى)) به چاپ رسيده بدين قرار است:
1- كتاب صوم.
2- كتاب زكات.
3- كتاب خمس.
4- كتاب طهارت.
5- كتاب نكاح.
6- رساله عملى صراط النجاء.
7- رساله تقليد.
8- رساله عدالت.
9- مناسك حج.


next page

fehrest page

back page