بر درگاه دوست

استاد محمد تقى مصباح يزدى‏

- ۱۳ -


(4) شرح فرازهايى از دعاى مكارم الاخلاق

شرافت بعضى از زمان ها و مكان ها در قرآن

خداى متعال بعضى از مخلوقاتش را شرافت و مرحمت بيشترى نسبت به ديگر مخلوقات عطا فرموده است؛ براى آنها مقام، عزّت، شرافت و كرامتى قائل شده است كه موجودات ديگر لياقت آن ها را ندارند. از قرآن كريم و روايات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمه اطهار عليهم السلام استفاده مى شود كه علاوه بر بعضى موجودات عينى كه داراى مراتبى از فضل هستند، بعضى از زمانها و مكانها نيز داراى ويژگى خاصى مى باشند. در قرآن كريم نام بعضى از مكانها با احترام خاصى برده شده است. از جمله اين مكانها در درجه اول «كعبه مكرمه» است:

«اِنَّ اَوَّلَ بَيْت وُضِعَ للِنّاسِ لَلَّذى بِبَكَّةَ مُبارَكَاً وَ هُدىً لِلعالَمينَ»(209)

اولين خانه اى كه براى عبادت خلق بنا شده، همان خانه مكه است كه در آن بركت و هدايت خلايق است.

دومين مكان مقدس، «مسجد الاقصى» است. در قرآن نام مسجد الاقصى و مسجد الحرام در كنار هم ذكر شده است:

«سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلا مِنَ المَسجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصَى الَّذى بارَكْنا حَوْلَهُ...»(210)

پاك و منزه است خدايى كه در [مبارك] شبى، بنده خود [ـ حضرت محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم ـ] را از مسجد الحرام به مسجد اقصايى كه پيرامونش را مبارك و پر نعمت ساخت تغيير داد....

خداوند مى فرمايد اطراف آن را نيز مانند خود آن مبارك قرار داديم و در آيه ديگرى مى فرمايد:

«يا قَوْمِ ادْخُلُوا الاَْرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ...»(211)

اى قوم! به سرزمين مقدسى كه خدا سرنوشت شما گردانيد داخل گرديد....

سومين مكان مقدس، «طور سينا» است كه در قرآن از آن به «طور سينين» تعبير شده است.

«وَ طُورِ سينينَ»(212)

و قسم به طور سينا.

كوه طور مكانى است كه حضرت موسى عليه السلام در آن مناجات مى كرد و براى اولين بار وحى الهى در آن مكان شريف بر حضرت موسى عليه السلام نازل شد. ممكن است اين مكانها داراى خصوصيتى تكوينى باشند و قداست آن ها ذاتى باشد؛ در اين صورت، چه بسا ممكن است زمانى فرا رسد كه بشر به ويژگى خاص آن ها پى ببرد. و نيز ممكن است اين قداست به سبب حوادثى باشد كه در اين مكانها اتفاق افتاده است. در هر صورت، اين مكانها داراى شرافت و قداست ويژه اى هستند.

بعضى از زمانها نيز در قرآن كريم از احترام ويژه اى برخوردارند. از آيات قرآن استفاده مى شود كه تنظيم ايام بر اساس ماههاى قمرى مورد اهتمام اسلام است.

«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فى كِتابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ...»(213)

همانا عدد ماههاى سال نزد خدا در كتاب [تكوين و تشريع]، دوازده ماه است؛ از آن روزى كه خدا آسمان و زمين را آفريد. و از آن دوازده، چهار ماه، ماه هاى حرام خواهد بود....

خداوند از ميان اين دوازده ماه، چهار ماه ـ ذى القعده، ذى الحجة، محرّم، رجب ـ را ماههاى حرام قرار داده است. احترام اين چهار ماه، واجب و آغاز نمودن جنگ، حتى براى پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمه اطهار عليهم السلام در اين ايّام حرام است، مگر اينكه جنگ از طرف كفار و معاندين آغاز شود و مسلمانان در مقام دفاع برآيند. و اين به دليل احترامى است كه خداوند براى اين ماهها قرار داده است.

در قرآن كريم ماه ذى الحجه با دو ماه قبل از آن ـ شوال و ذى القعده ـ كه معمولاً حجاج در آن ها براى زيارت حج آماده مى شدند، ماههاى حج ناميده شده اند. در قرآن سوره اى به نام حج وجود دارد. علاوه بر اين، در سوره هاى ديگر قرآن راجع به مناسك حج سخن به ميان آمده است؛ امّا در هيچ جاى قرآن نامى از اسامى اين ماهها برده نشده است.

فضيلت ماه رمضان و شب قدر

در آيات قرآن از ميان ماههاى سال، تنها نام ماه رمضان آمده است. و با وجود آنكه ماه رمضان نه جزو ماههاى حرام و نه جزو ماههاى حج است، امّا در قرآن از آن همراه با احترام خاصى ياد شده است:

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اُنْزِلَ فيهِ الْقُرْانُ...»(214)

ماه رمضان است كه در آن، قرآن نازل شده است....

و نيز شب نزول قرآن بر قلب مبارك پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم كه در ماه رمضان واقع است، شب مباركى ناميده شده است:

«اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَيْلَة مُّبارَكَة...»(215)

ما قرآن را در شب مباركى فرستاديم....

اين ماه شريف داراى ويژگيى تكوينى است، زيرا تشريعات الهى بدون ملاحظه مصالح و مفاسد آن ها نيست؛ پس در اين ماه مصالحى وجود دارد كه خداوند آن را بر ماههاى ديگر برترى داده است؛ شب قدر در اين ماه شريف واقع است و حكم تشريعى روزه نيز در اين ماه وارد شده است. قرآن كريم مى فرمايد:

«يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمْ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ...»(216)

اى كسانى كه ايمان آورديد! روزه بر شما نوشته شد، همچنان كه نوشته شد بر آنان كه پيش از شما بودند...

و بعد مى فرمايد:

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى اُنْزِلَ فيهِ الْقُرْانُ...»(217)

ماه رمضان است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شد....

از اين دو آيه به دست مى آيد، روزه اى كه براى انسانها واجب شده، در همان ماه نزول قرآن واقع است. شايد از اين شكل بيان قرآن بتوان استفاده كرد كه خدا در اين ماه به پاس نزول قرآن، روزه را براى انسانها واجب نموده است. اگر نتوان گفت كه تمام علت وجوب روزه در اين ماه شريف نزول قرآن است، يقيناً نزول قرآن در وجوب روزه بى تأثير نيست.

قرآن در اين آيه مى فرمايد: «قرآن در ماه رمضان نازل شده است» و در آيه ديگرى مى فرمايد: «قرآن در شب مباركى نازل شده است»؛ پس قرآن در يك شب از ماه رمضان نازل شده است و آن شب، «شب قدر» است. قرآن كريم مى فرمايد:

«حم وَ الْكِتابِ المُبينِ اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَيلَة مُبارَكَة اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ فيها يُفْرَقُ كُلُّ اَمْر حَكيم»(218)

حم. قسم به قرآن حكمت و بيان. ما آن قرآن را در شب مباركى نازل كرديم تا خلق را از عذاب قيامت آگاه كنيم و بترسانيم. در آن شب امور داراى حكمت تقدير مى شوند.

يخرق به معناى جدا شدن است و لازمه جدا شدن تميّز پيدا كردن و لازمه تميّز، تعيّن و تقدير است. تعيّن و تقدير، هر دو به معناى اندازه گيرى است. در فرهنگ اسلامى و حتى در قرآن تقدير به معناى اندازه گيرى آمده است. هرگاه اندازه چيزى تعيين شود، حدود آن مشخص مى گردد و از چيزهاى ديگر جدا شده، از ابهام خارج مى شود. آيه «فيها يُفْرَقُ كُلُّ اَمْر حَكيم»(219) بر اين مطلب دلالت دارد كه شب نزول قرآن شب قدر است. در سوره قدر نيز اين شب را شبى با عظمت برشمرده است:

«اِنّا اَنْزَلْناهُ فى لَيلَةِ الْقَدْرِ»(220)

ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.

كلمه قدر به معناى تقدير است. قرآن مجدداً مى فرمايد:

«وَ ما اَدْريكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ»(221)

و چه چيز تو را به عظمت اين شب قدر آگاه تواند كرد.

شايد در اينجا مراد، شخص پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نباشد؛ هر چند اگر اين بيان خطاب به پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد، نشانه عظمت شب قدر است. براى آنكه اهميت شب قدر روشن شود، در اين سه آيه كوتاه كلمه «لَيْلَةُ الْقَدْرِ» سه بار تكرار شده است. قرآن نمى فرمايد: «انا انزلناه فى ليلة القدر و ما ادريك ما هى هى ليلة...». اين نوع بيان كه شايد در يك تعبير كوتاه بيش از اين نتوان به عظمت چيزى اشاره كرد، حاكى از نهايت عظمت اين شب است. قرآن براى اينكه عظمت اين شب براى مردم محسوس تر شود، مى فرمايد: «و ما ادريك ما ليلة القدر»؛ شب قدر حقيقتى فراتر از فهم انسانهاى عادى است. و در ادامه مى فرمايد:

«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر»(222)

شب قدر از هزار ماه برتر است.

هزار ماه بيش از هشتاد سال است؛ يعنى عمر كامل يك انسان، بدون احتساب شبهاى قدر هر سال آن. اين برترى از دو جهت است: 1ـ در اين شب رحمت خداوند بر بندگانش بيشتر از رحمت هاى عادى او در بيش از هشتاد سال ـ جز شبهاى قدر هر سال ـ است؛ 2ـ اعمال مردم در اين شب با فضيلت تر از اعمال آنان در بيش از هشتاد سال ـ جز شبهاى قدر هر سال ـ است. اين كلام نص قرآن است و جاى هيچ شبهه اى در آن نيست؛ هر چند كه بر ما معلوم نيست كه اين شب كدامين شب است.

ذهن انسان براى درك اهميت اشياء با كميتها بيشتر از كيفيتها آشنا است. خداوند براى نشان دادن اهميت شب قدر براى انسان، برترى آن را از هزار ماه بيان فرموده است، ولى حقيقت اين شب چيز ديگرى است كه ما با آن آشنا نيستيم، امّا موظفيم به اين حقايق ايمان داشته باشيم. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

«لَيْسَ الْبِرَّ اَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ والمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ امَنَ بِاللّهِ وَاليَوْمِ الاخِر وَ المَلائِكَةِ وَالكِتابِ والنَّبِيّينَ...»(223)

نيكوكارى به اين نيست كه روى به جانب مشرق يا مغرب كنيد، ليكن نيكوكارى اين است كه به خداى عالم و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آريد....

چون خدا فرموده است، بايد به روز آخرت، فرشتگان، كتاب آسمانى و انبيا ايمان داشته باشيم و اگر نه، عقل ما قادر به درك موجوداتى به نام ملك و نقش آنان در آفرينش نيست. و اگر بيانات وحى و بيانات اولياء خدا در اين زمينه ها نبود، ما قادر نبوديم هيچ شناختى نسبت به آن ها پيدا كنيم. قرآن كريم مى فرمايد:

«... وَ ما يَعْلَمُ تأويلَهُ اِلاَّ اللّهُ وَ الْراسِخُونَ فِى الْعِلْم يَقُولُونَ امَنّا بِه كُلٌّ مِن عِنْدِ رَبِّنا...»(224)

... و كسى تأويل آن [ـ قرآن ـ] را جز خدا نداند و اهل دانش گويند: «ما به همه آن كتاب گرويديم كه همه محكم و متشابه قرآن از جانب پروردگار ما آمده است.»....

پس چون خدا فرموده است، ما مى پذيريم. ممكن است بتوان از طريق آيات قرآن و روايات ائمه اطهار عليهم السلام مطالبى را درباره فرشتگان فهميد، ولى حقيقت آنان فراتر از درك ماست؛ حقيقت ملك، مقام او، نقشى كه او در عالم ايفا مى كند، معناى نزول او و... همه براى ما ناشناخته است. واژه نزول در ذهن ما به پايين آمدن شىء از بالا به پايين اطلاق مى شود، ولى چگونگى فرود آمدن فرشتگان براى ما مجهول است و ما حتى از تصور آن عاجزيم. همين قدر مى دانيم كه فرشتگان موجودات بسيار والامقامى هستند كه به اذن خداوند امور جهان را اداره مى كنند؛ آنان واسطه در نزول ارزاق، واسطه در قبض روح، كاتب اعمال انسانها و... هستند. قرآن مى فرمايد:

«وَالنّازِعاتِ غَرْقاً والنّاشِطاتِ نَشْطاً وَالسّابِحاتِ سَبْحاً فَالسّابِقاتِ سَبْقاً فالمُدَبِّرات اَمْر»(225)

قسم به فرشتگانى كه جان كافران را به سختى گيرند، قسم به فرشتگانى كه جان اهل ايمان را به نشاط ببرند، قسم به فرشتگانى كه با كمال سرعت فرمان حق را انجام دهند، قسم به فرشتگانى كه [در نظم عالم] و مؤمنانى كه [در جهاد با كفار] از هم سبقت گيرند، قسم به فرشتگانى كه به فرمان حق به تدبير نظام خلق مشغولند....

«... جاعِلِ المَلائِكَةِ رُسُلا اُوْلى اَجْنِحَة مَثْنى و ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ فِى الْخَلْقِ مايَشاءُ...»(226)

... و فرشتگان را رسول پيامبران خود گردانيد و داراى دو و سه و چهار بال و پر [قدرت] قرار دارد و هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد....

ولى با اين وجود، حقيقت وجودى ملايكه براى ما مجهول است. قرآن مى فرمايد:

«... وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ العِلْم اِلاّ قَليل»(227)

... و آنچه از علم به شما دادند بسيار اندك است.

امروزه با پيشرفت علوم فضايى ثابت شده است كه اين عالم جسمانى داراى عظمتى غير قابل فهم و توصيف است: براى رسيدن نور بعضى از ستارگان به كره زمين، ميلياردها سال زمان لازم است، در حالى كه نور در مدّت هشت دقيقه از سطح خورشيد به سطح كره زمين مى رسد. بعضى از دانشمندان معتقدند برخى از نورهايى كه اكنون از كرات ديگر به كره زمين مى رسند، از ستارگانى هستند كه عمر خود را طى كرده و نابود شده اند. اين عالم با اين عظمت، كه هر روز گوشه اى از وسعت و عظمت آن كشف مى شود، نسبت به عواملى كه براى انسان قابل درك نيست مانند حلقه اى است كه در بيابان وسيعى بيفتد. نقل شده است كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود:

«... يا اباذر مَا السّماواتُ السَبْعِ فى الكُرْسىِّ اِلاّ كَحَلْقَة مُلْقاة فى أَرْض فَلاة،...»(228)

... اى ابوذر! نسبت آسمانهاى هفتگانه نسبت به كرسى، نيست مگر مانند حلقه اى كه بيابانى افتاده باشد....

با توجه به اينكه انسانها به غير از انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام و شايد بعضى از اولياء خدا كه خداوند به آنان علم لدنّى عطا فرموده است، قدرت درك عظمت جهان مادى را ندارند؛ چگونه مى توانند مفاهيم معنوى را كه با حواس انسان قابل درك نيستند و بسيار پيچيده تر و با عظمت تر از جهان مادى هستند، درك كند. نزول فرشتگان از عالم بالا بر قلب پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم از حد فهم انسانهاى عادى خارج است. ما تنها بايد بگوييم:

«... امَنّا بِه كُلٌ مِنْ عِنْدِ رَبّنا...»(229)

... ما به همه آن كتاب [قرآن] گرويديم، كه همه محكم و متشابه آن از جانب پروردگار ما آمده است....

و اين نهايت افتخار ما است كه خداوند متعال ما را هدايت كرده و ما هدايت او را پذيرفته ايم و آنچه او فرموده بر سر و چشم مى نهيم و مى پذيريم، كه ملايكه وجود دارند و بر قلب پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم در شب قدر فرود آمده اند؛ شبى كه از هزار ماه بافضيلت تر است و يك ركعت نماز در اين شب از سى هزار ركعت نماز در ايام ديگر برترى دارد. خداوند اين شرافت را به اين شب عطا فرموده است و راهى براى بندگان گشوده است تا در زمانى كوتاه بهره بزرگى را عايد خود سازند.

رفع استبعاد نزول قرآن در يك شب

شايد به ذهن برسد قرآن كه شامل سى جزء است، چگونه در يك شب بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شد. آيا چنين امرى ممكن است؟ و اين نزول با نزول قرآن طى بيست و سه سال چگونه سازش دارد؟

يكى از اشكالهاى دشمنان اسلام به پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم اين بود كه چرا قرآن يكجا نازل نشده است. قرآن مى فرمايد:

«... كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتيل»(230)

... تا تو را دل به آن آرام كنيم، آيات خود را بر تو مرتب به ترتيبى روشن فرستاديم.

قرآن كريم شامل بيش از شش هزار آيه است و نمى توان تصور كرد كه جبرئيل امين اين آيات را در يك شب به طور طبيعى بر پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم قرائت كرده است.

در پاسخ اين گونه مسايل، يكى از روشهايى كه قرآن كريم استفاده مى كند «رفع استبعاد» است؛ مثلاً مشركين مى گفتند، چگونه ممكن است كه بدن و استخوانهاى انسان بپوسد و او دوباره زنده شود؟ قرآن به روشهاى مختلفى اين سؤال را جواب مى دهد. يكى از اين روشها «رفع استبعاد» است. قرآن مى فرمايد:

«... و يُحْيِى الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها و كَذلِكَ تُخْرَجُونَ»(231)

و زمين را پس از مرگ گياهان باز زنده گرداند و همين گونه شما را نيز از خاك بيرون مى آورد.

خدايى كه مى تواند از زمين مرده گياهان زنده اى بروياند، مى تواند انسانهاى مرده و بدنهاى پوسيده و خاك شده را دوباره زنده كند. اين نحوه بيان، رفع استبعاد است، كه خود نوعى استدلال به حساب مى آيد. قرآن در اين باره موارد ديگرى را نشان مى دهد، مانند حيواناتى كه حضرت ابراهيم عليه السلام آن ها را سر بريد و آن ها دوباره زنده شدند و گاو بنى اسرائيل كه بعد از ذبح دوباره زنده شد. اين موارد نشان مى دهند كه براى خدا زنده كردن موجودات در عالم آخرت امكان پذير است.

در اينجا نيز مى توان از رفع استبعاد بهره جست. بايد توجه داشت كه قضاوتهاى ما بر اساس مقياسهايى است كه با آن ها سر و كار داريم؛ ما خواندن و شنيدن را همان خواندن و شنيدنى مى دانيم كه معمولاً در زندگى روزمره با آن مواجهيم. فكر مى كنيم اگر كسى بخواهد صحبت كند، بايد به صورت ما حرف بزند و به مقدار صحبت ما به طول انجامد. در حالى كه در اين عالم كه ما در آن زندگى مى كنيم، مواردى يافت مى شوند كه ما در زمان كوتاهى به فهم مطالب بسيارى نايل مى آييم. يكى از آن موارد رؤيا در خواب است. گاهى انسان در مدّت كوتاهى خوابى مى بيند كه اگر حوادث آن بخواهد در بيدارى واقع شود، بايد چند روز طول بكشد؛ يك ماجراى طولانى را در مدت چند دقيقه در خواب مى بينيم و كلمات بسيارى را در مدّت كوتاهى مى شنويم. و اگر بخواهيم در زمان بيدارى آن كلمات را بازگو كنيم، چند ساعت وقت مى خواهد. مطلب ديگر اينكه نزول قرآن در يك شب، به اين معنا نيست كه آن به صورت الفاظى كه به وسيله امواج هوا شنيده مى شود بر پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است. قرآن مى فرمايد: «نَزَلَ بِه الرُّوحُ الاَْمينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنْذِرينَ»(232) و نفرمود «على سَمْعِك» يا «على اُذُنِك».

براى رفع اين استبعاد مى توان كامپيوتر را مثال زد. مطالب يك دايرة المعارف چندين جلدى را مى توان در يك ديسكت كامپيوترى جاى داد. با همراه داشتن اين ديسكت، همه مطالب اين دايرة المعارف در اختيار ما است. و ما مى توانيم هر لحظه كه بخواهيم با استفاده از يك دستگاه كامپيوترى، از مطالب آن استفاده كنيم. و اين بدان معنا نيست كه همه الفاظ اين دايرة المعارف به طور تفضيلى براى ما خوانده شده است. پس در عالم ماده مواردى يافت مى شوند كه مى توان مجموعه اى از معلومات خواندنى و شنيدنى را فشرده كرد. وقتى در اين عالم كه عالم تفرقه است چنين امكانى وجود دارد، به طريق اولى در عالم فوق ماده كه بيشتر به وصف وحدت تحقق دارد بهتر مى تواند مجموعه اى از حقايق با هم جمع شوند.

البته تحقق چگونگى اين امر براى ما پوشيده است، امّا مى دانيم كه چنين امرى محال نيست و نمونه اش را در اين عالم مى توان يافت. پس ممكن است در شب قدر در مدت كوتاهى ـ شايد چند دقيقه يا كمتر ـ كل قرآن بر قلب مقدس پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده و او نيز آن را دريافت كرده باشد.

مرحوم علامه طباطبايى (رض) در مورد طريقه نزول قرآن، در تفسير الميزان مى فرمايد: قرآن كريم به دو صورت؛ نزول دفعى و نزول تدريجى بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده است. نزول دفعى قرآن كه روايات از آن به «نزول الى بيت المعمور» و «نزول الى السماء الدنيا» و «نزول على قلب النبى صلّى الله عليه وآله وسلّم » ياد كرده است، غير از نزولى است كه به مناسبت هاى خاص، آيه آيه بر پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل مى شده است. رابطه بين اين دو، رابطه «الجمع والتفريق» است؛ نزول قرآن طى بيست و سه سال بر قلب پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم نزول تفصيلى است و نزول قرآن در شب قدر، نزول دفعى و جمعى است. معناى نزول جمعى قرآن فراتر از درك ما است.

«... وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّ قَليل»(233)

... و آنچه از علم به شما دادند بسيار اندك است.

در شب نزول قرآن ملايكه نازل مى شوند. اين شب بسيار عزيز و مايه اميد انسان ها است. كسانى كه به بيانات رسول اكرم صلّى الله عليه وآله وسلّم و ائمه اطهار عليهم السلام توجه دارند، در طول سال، خود را براى درك شب قدر آماده مى كنند. اگر بتوان كارى كرد كه يك شب انسان برابر با سى هزار شبانه روز ارزش پيدا كند، تلاش يك سال براى درك چنين شبى ارزش دارد.

از جمله چيزهايى كه براى درك شب قدر مؤثر است، خواندن سوره «قدر» در طول سال و خواندن هزار بار سوره «قدر» در شب هاى ماه مبارك رمضان يا خواندن صد مرتبه سوره «دخان» در اين شبها است.