شرح دعاى سحر

امام خمينى رضوان الله تعالی علیه

- پى‏نوشت‏ها -


1 - سجده 17
2 - سجده 16
3 - مطففين 26
4 - جمعه 4
5 - فصلت 30
6 - انّ العبد لفى فسحة من امره ما بينه و بين اربعين سنة، فاذا بلغ اربعين سنة اوحى اللّه عزّ و جلّ إلى ملكيه انّى قد عمّرت عبدى عمرا، فغلّظا و شدّدا و تحفّظا و اكتبا عليه قليل عمله و كثيره و صغيره و كبيره.
7 - قمر 55
8 - اشاره است به روايت معروف در حديث قدسى: كنت كنزا مخفيّا فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لكى اعرف من گنجى بودم پنهان، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم.
9 - مقام عماء مقام حقيقة الحقايق است كه هيچ نام و نشانى از آن نتوان يافت و قابل درك براى احدى نيست. عارف شيراز گويد:

هر جا شدم، نشانى زان بى نشان نديدم   يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد


10 - توضيح حضرات خمس:
مراتب وجود به حسب اصطلاح عرفاء شامخين پنج است؛
مرتبه اولى و آن مرتبه غيب مغيّب است كه غيب اولش نامند و تعيّن اولش گويند.
مرتبه دوم مرتبه غيب ثانى است و مسمّى به تعين ثانى است.
مرتبه سوم مرتبه ارواح است و اين مرتبه ظهور حقايق كونيه مجرده بسيطه است.
مرتبه چهارم مرتبه عالم مثال است و اين مرتبه وجود است مر اشياء كونيه لطيفه را.
مرتبه پنجم مرتبه عالم اجسام است.
و جرجانى بنا به نقل دهخدا، حضرات خمس را چنين تعريف نموده است:
1- حضرت غيب مطلق؛ و عالم آن عالم اعيان ثابته مى‏باشد.
2- حضرت علميه كه برابر حضرت شهادت مطلق است و عالم آن عالم ملك باشد.
3 و 4- حضرت غيب مضاف كه دو بخش دارد، نخست آن كه به حضرت غيب مطلق نزديك است؛ و عالم آن عالم ارواح جبروتى و ملكوتى يعنى عالم عقول و نفوس مجرد باشد. دوم آن كه به شهادت مطلق نزديك است؛ و عالم آن عالم مثال است و به عالم ملكوت ناميده مى‏شود.
5- حضرت جامع چهار حضرت گذشته است و عالم آن عالم انسان كه جامع همه عوالم مى‏باشد.
شاه نعمت اللّه گويد:

غيب مطلق حضرتى از حضرتش   عالم اعيان بود در خدمتش
هم شهادت حضرتى ديگر بود   عالم او ملك خوش پيكر بود
حضرتى ديگر بود غيب مضاف   در ميان هر دو حضرت بى‏خلاف
وجه غيب مطلقش جبروت دان   علم معقولات از اين عالم بخوان
با شهادت وجه او باشد مثال   چار حضرت گفته صاحب كمال
چار حضرت در يكى حضرت نگر   تا ببينى پنج حضرت اى پسر


11 - امام خمينى (دام ظله) از شيخ عارف كامل خود مرحوم حاج شيخ محمد على شاه‏آبادى نقل مى‏كند كه او گفته است: ان السالك بقدم المعرفة اذا تمّ سفره الثالث يرى بهويته الجمعية في جميع مراتب الموجودات و يرى بعين البصيرة جميع مصالح العباد من امور المبدأ و المعاد و ما يقرّبهم إليه و يبعّدهم عنه و الطرق إلى اللّه، و له التشريع في هذا المقام، و كان هذا المقام حاصلا لمولانا قطب الموحدين أمير المؤمنين و الائمة المعصومين من بعده، و لكن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لمّا تقدم عليهم زمانا و كان صاحب المقام أظهر الشريعة، فلم يبق مجال التشريع لأحد لتمامية شريعته فلا بد للأولياء الذين من بعده من متابعته. و لو فرضنا تقدم أمير المؤمنين عليه السّلام عليه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لكان له أن يظهر أمر الرسالة و لرسول اللّه تبعيته اذا جاء بعده، و لكن الحجة البالغة اقتضت بأن يكون صاحب الشريعة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم. در اينكه ولايت، باطن نبوت است هنگامى كه سالك إلى اللّه در سير خود با قدم معرفت، سفر سوم را به پايان رساند با هويت جمعى خود كه در همه مراتب موجود است همه امور بندگان را از مبدأ و معاد و آنچه باعث تقرب آنان به خداست و دورى آنان از اوست و همه راههاى خدايى را مشاهده مى‏كند، و در اين مقام است كه از براى او حق تشريع است. و اين مقام از براى قطب الموحدين مولا امير المؤمنين و ائمه معصومين عليهم السّلام حاصل بود ولى چون رسول خدا را حصول اين مقام از نظر زمانى پيشتر بود اين حق به آن حضرت اختصاص يافت و اظهار تشريع كرد و ديگر مجالى از براى اولياء خدا كه بعد از او بودند براى تشريع باقى نماند، بلكه وظيفه آنان تبعيت از تشريع آن حضرت بود، و اگر فرضا چنين اتفاق مى‏افتاد كه امير المؤمنين عليه السّلام تقدم زمانى بر حضرت رسول داشت و يا هر يك از ائمه دين را بر آن حضرت تقدم زمانى بود اين حق تشريع متعلق به متقدم بود و متأخر مى‏بايست از او تبعيت نمايد، ولى حجت بالغه الهى چنين اقتضا كرد كه رسول اللّه صاحب شريعت باشد.
12 - آفتاب پرست‏
13 - ترجمه منظوم از مترجم است
14 - در روايات وارد است كه ان الله خلق آدم على صورته همانا خداوند آدم را بر صورت خود آفريد.
15 - سالك إلى اللّه پس از آنكه با عنايات حق مورد تجليات افعالى و صفاتى و اسمائى و بلكه ذاتى حضرت حق قرار گرفت به فناى فناء مطلق بار مى‏يابد و حالت محو بعد از صحو به او دست مى‏دهد. پس اگر عنايت ازلى بيشتر شامل حال او گردد مجددا براى هدايت و دستگيرى انسان‏ها به حالت صحو باز مى‏گردد كه آن را صحو ثانى مى‏گويند و همرتبه با مقام نبوّت است، و چنانكه حضرت امام فرموده‏اند يكى از تمامترين مراتب انسانيت است.
16 - بايد دانست كه سؤال به اين گونه از اسماء و صفات ربوبى ممكن نيست مگر هنگامى كه بنده دعا كننده مورد تجلّى حق تعالى واقع شود و پس از آنكه بعضى از تجليات از براى او شد خداى را به آن تجلى مى‏خواند و از او مى‏خواهد كه نقصان او را جبران كند و او را متحقق به آن گرداند، و اين معنى جز براى انبياء و اولياء عليهم السّلام دست ندهد و براى ما مهجوران و ناقصان وظيفه آن است كه زبان خود را به منزله زبان ولىّ كامل قرار داده و از زبان آن ولى كامل دعا كنيم و گر نه مضامين پاره‏اى از دعاها براى ما بيخبران قابل تفوّه نيست و بجز تجرّى و كذب محض چيز ديگرى نيست، مانند فقرات همين دعا و بعضى از جملات دعاى كميل، كه بايد كسى كه آن را مى‏خواند از زبان امير المؤمنين عليه السّلام بخواند.

بهر اين فرمود با موسى خدا   وقت حاجت خواستن اندر دعا
كاى كليم اللّه ز من مى جو پناه   با دهانى كه نكردى تو گناه
گفت موسى: من ندارم آن دهان   گفت: ما را از دهان غير خوان
از دهان غير كى كردى گناه؟   از دهان غير بر خوان كاى اله


17 - فان ن اشارة إلى الملائكة المهيمنة الذين استغرقوا في ذاته تعالى و يكون لهم بمشاهدة جماله و تجليات ذاته هيمان، و لهذا كانت صورته الكتبية أقرب إلى الدائرة التامة و كان طرفاه متوجها إلى السماء و كانت كالمتحير حول النقطة المركزية: به اين توجيه كه: نون اشاره باشد به ملائكه مهيمنه‏اى كه در ذات خداى تعالى مستغرقند و در اثر مشاهده جمال و تجليات ذات در حال هيمان و سرگشتگى مى‏باشند، و از اين جهت صورت نوشتن ن به دائره تمام نزديكتر است و دو طرفش متوجه به بالا كه رمز آسمان است مى‏باشد و مانند آن است كه گويى در اطراف نقطه مركزى حيران و سرگردان است. (متن عربى از مؤلف رضوان اللّه عليه)
18 - با اين حال جايگاه رشد و نمو درخت انسانيت و مزرعه بروز حقايق وجودى و محل انوار طاهره است و اگر نبود نه كمالى بود و نه براى كسى فنا در بقاء
19 - ائمه سبعه چنانكه حضرت امام در شرح جمله اللهم انى اسئلك من قدرتك... مى‏فرمايند عبارتند از: حيات، اراده، علم، قدرت، سمع، بصر، تكلم‏
20 - مرحوم عارف كامل حاج ميرزا جواد ملكى
21 -

پرتو حسنت گرفته هر دو جهان ليك   چشمه خورشيد را نبيند خفاش
غنچه لب بسته، راز حسن نگه داشت   بلبل شيدا نمود سرّ نهان فاش

(دو بيت از قطعه‏اى به مناسبت موضوع سخن، از مترجم)


22 - شايد دلفا كلمه عربى باشد به معناى نزديك از ماده دلف و ازدلف است كه به معنى نزديك شدن است. و اين به آن مناسبت گفته شده كه از همه ثوابت به منظومه ما نزديك‏تر است.
23 - اندازه‏اى است كه در كتاب مزبور براى فاصله ستاره‏ها معين كرده است. طالبين به درس يازدهم از كتاب الهيئة و الاسلام مراجعه نمايند.
24 - مانند صور مرتسمه بنا بر مذهب شيخ، و اعيان ثابته بنابر مسلك عرفا. (مترجم)
25 - همان گونه كه ذات حضرت حق علم است به نحو اجمال و بساطت چنانكه در روايات نيز وارد است كه ربّنا علم كلّه، ولى اين اجمال و بساطت مانع از آن نيست كه حضرت حق علم به اشياء به طور تفصيل داشته باشد، چنانكه بعضى گفته‏اند كه حضرت حق علم تفصيلى به اشياء ندارد. و تفصيل بحث را جاى ديگر است.
26 - كلى در اصطلاح منطق به معناى ما ينطبق على الكثيرين است در مقابل جزئى. و اما در اصطلاح فلسفه و عرفان به معناى سعه وجودى است، مانند آنكه گويند: كليات اشياء در معرض كون و فساد نمى‏باشند. كه مراد صور مثالى و ارباب انواع موجودات جسمانى است. و خلاصه كلام آن كه: قيصرى رحمانيت حضرت حق را مخصوص كليات اشياء دانسته، و رحيميت حق را شامل كلياتى كه جزئيات هم در آن باشد و جزئيات حجاب كليات نباشد. ولى حضرت امام اين مطلب را درست نمى‏دانند بلكه رحمانيت و رحيميت هر دو را شامل كليات و جزئيات مى‏دانند، و ليكن رحمانيت مخصوص اصل وجود است و رحيميت شامل كمال وجود. (مترجم)
27 - وجه استشهاد به اين آيه ظاهرا براى آن است كه علم صفت ذات است، پس معلم نيز ذات خواهد بود، و ليكن در اين آيه به رحمن نسبت داده شده به اعتبار فناى مظهر در ظاهر.
28 - هر حرفى را دو صورت است صورت لفظى و صورت كتبى كه يكى را زُبُر و ديگرى را بيّنات گويند. مثلا حرف لام صورت لفظى‏اش مركب است از ل، ا، م و صورت كتبى‏اش فقط ل است. (مترجم)
29 - مخفى نماند كه سلسله وجود را دو اعتبار ديگر هم هست يكى عبارت است از اعتبار كثرت در وحدت، و دوم اعتبار وحدت در كثرت. بنابر اعتبار اول، سلسله وجود يك كلمه است و آن كلمه كن وجودى است كه در آيه شريفه به آن اشاره شده: هر گاه اراده كند، همين كه به چيزى بگويد باش، پس او خواهد بود. و در خطبه روز فطر از امير المؤمنين عليه السّلام است: خدايى كه به كلمه او هفت آسمان برپا، و زمين‏هاى هفتگانه برقرار شد، و كوههاى محكم استوار، و بادهاى تلقيح كننده در وزيدن، و ابرها در جو آسمان در حركت، و درياها در حدود خودشان ايستاده‏اند. پس والا و مبارك باد اللّه پروردگار جهانيان. و به اعتبار دوم، كلمات است. (مؤلف)
30 - مترجم گويد: مولانا را در اين مقام اشعار لطيفى است كه چند بيت از آن نقل مى‏شود:

كار پاكان را قياس از خود مگير   گرچه باشد در نوشتن، شير، شير
جمله عالم زين سبب گمراه شد   كم كسى ز ابدال حق آگاه شد
همسرى با انبيا برداشتند   اوليا را همچو خود پنداشتند
اين ندانستند ايشان از عمى   هست فرقى در ميان بى منتهى
هر دو گون زنبور خوردند از محل   ليك شد زان نيش و زين ديگر عسل
هر دو گون آهو گيا خوردند و آب   زين يكى سرگين شد و زان مشك ناب
هر دو نى خوردند از يك آبخور   آن يكى خالى و اين پر از شكر
صد هزاران اين چنين اشباه بين   فرقشان هفتاد ساله راه بين


31 - بعضى گمان كرده‏اند كه ولايت يكى از فريضه‏هاى الهى است مانند ديگر فرايض، و در اين قول به روايت بنى الاسلام على خمس (اسلام بر پنج چيز بنا شده: نماز و روزه ... و يكى هم ولايت است) استناد نموده‏اند و شيخ عارف كامل شاه‏آبادى (كه خداوند سايه‏اش بر سر ارادتمندانش مستدام فرمايد) مى‏فرمود: ولايت در اين حديث با فتحه واو است كه به معناى دوستى است و اما ولايتى كه يكى از اركان دين و بلكه اصل دين و كمال آن است ولايت با كسره واو است. (از مؤلف- دام ظلّه)
32 - در روز نزول آيه اختلاف است، و اصحّ روايات آن است كه در روز هجدهم ذى الحجه (روز غدير) بوده نه روز عرفه. ر. ك: تفسير الميزان، ذيل آيه 3 از سوره مائده. (م)
33 - بعضى گمان كرده‏اند كه ولايت يكى از فريضه‏هاى الهى است مانند ديگر فرايض و در اين قول به روايت بنى الاسلام على خمس (اسلام بر پنج چيز بنا شده: نماز و روزه ... و يكى هم ولايت است) استناد نموده‏اند و شيخ عارف كامل شاه‏آبادى كه خداوند سايه‏اش بر سر ارادتمندانش مستدام فرمايد، مى‏فرمود: ولايت در اين حديث با فتحه و او است كه به معناى دوستى است و اما ولايتى كه يكى از اركان دين و بلكه اصل دين و كمال آن است ولايت با كسره واو است. (از مؤلف- دام ظله)
34 - اين نيز به حسب بعضى از مقامات سالكين است و گر نه از براى صاحبان مراتب ديگر، شرك محسوب مى‏شود كه حسنات ابرار سيّئات مقربين است. پس ايمان حقيقى كه خالص از شرك باشد آن است كه اعتقاد كند بر اينكه او است ظاهر و باطن و اول و آخر، پس هيچ اسم و صفتى نمى‏تواند حجاب آن وجه كريم شود و هيچ امر و خلقى را نرسد كه نقاب نور عظيم او گردد، چنانكه در دعاى عرفه است: چگونه استدلال مى‏شود به چيزى كه او در وجودش نيازمند به تو است؟ مگر براى غير تو ظهورى هست كه تو را آن ظهور نباشد تا آنكه او ظاهر كننده تو باشد؟ كى غايب شدى تا به دليلى كه راهنمايى به سوى تو كند نيازمند باشى؟ و كى دور گشتى تا اثرها رساننده به تو باشد؟ كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند. آرى ولى اللّه مطلق (صلوات اللّه عليه) راست فرمود. پس عارف حقيقى و مؤمنى كه از همه مراتب شرك، چه شرك عوام و چه شرك خواص منزه باشد كسى است كه هيچ عينى و شهودى و ظهورى و بطونى را نبيند مگر به واسطه او كه بجز او چيزى نيست تا به وسيله او مختفى گردد و بجز او كسى نيست تا حجاب روى او شود؛ خود شى‏ء هم كه حجاب خود نمى‏شود. از شيخ عبد الرزاق كاشانى سؤال شد كه حلول درست است يا اتحاد؟ گفت: هر دو باطل است، و ليس في الدار غيره ديّار (جز او كسى نيست).

حلول و اتحاد اينجا محال است   كه در وحدت دوئى عين ضلال است


عارف كامل محقق بارع، فخر شيعه و شيخ طريقت و شريعت قاضى سعيد شريف قمى (قدس اللّه نفسه) در شرح حديث رأس الجالوت چنين مى‏گويد: صاحب فتوحات گويد: بدان كه عالم همه غيب است و هيچ از آن ظاهر نشده، و خالق الخلق ظاهر است و هيچ غايب نشده، و مردم در اين مسأله به عكس مى‏پندارند كه مى‏گويند: خداى غيب است و عالم ظاهر. آنان به اين اعتبار در مقتضاى اين شرك قرار دارند.
من مى‏گويم: اين عارف از شركى كه لازمه گمان خودش هست غافل مانده كه حكم به ظهور حق تعالى و خفاء عالم نموده كه اين نيز يكى از اقسام شرك خفى است، و اما ايمان حقيقى آن است كه اعتقاد شود بر اينكه اللّه است كه ظاهر و باطن و شاهد و غايب است. پس اگر او را در بطون طلب كنى ظاهر است، و اگر در ظهور از او تفحص كنى باطن است، و اگر از هر دو طلب كنى از هر دو منزه است. و عالم به ذات خود پنهان، و به اللّه ظاهر است. اين نكته را نيكو بشناس كه باب عظيمى است در توحيد. (پايان كلام شريف عارف بزرگوار).
و كمال اخلاص و مغز حقيقت، آن است كه توصيف كننده حضرت حق متعال را نشايد كه حضرتش را به ظهور و بطون و اوليت و آخريت توصيف نمايد، چه آنجا كه جز او كسى در خانه وجود نيست براى چه كسى ظهور كند؟ و از چه كسى غايب شود؟ و چه اوليتى و چه آخريتى تصور توان كرد؟ زيرا اوليت و آخريت به اعتبار آغاز و انجام است، و هنگامى كه هر چه جز اوست باطل و هالك باشد اصلا آغاز و انجامى نيست. پس كمال معرفت آن است كه سالك عجز و قصور خويش را در اين مقام كاملا درك كند. (مؤلف)
35 - اشاره است به آيه شريفه وَ لا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ احَداً الاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ. خداوند بر غيبش كسى را آگاه نمى‏كند مگر رسولى را كه جلب رضاى حقّ نموده باشد.
36 - مترجم گويد: با همين خصوصيت كه سيد اجل فرموده آيه ديگرى نيز در قرآن هست-و معلوم نيست كه سيد چرا آن را به شمار نياورده است، و آن آيه 26 از سوره نحل است: اللّه لا اله الاّ هو رب العرش العظيم.
37 - محتمل است مراد از عوالم سه‏گانه عالم عقول، نفوس و خيال باشد و طبع را به خاطر خسّت و پستى جزء مظاهر نشمرده‏اند. همچنان كه احتمال دارد كه مقصود از عوالم پنجگانه آن سه مظهر پيشين به ضميمه خيال متصل و طبيعت باشد. و نيز احتمال دارد كه مقصود، آن سه مظهر به ضميمه دو نوع طبع يكى جواهر و ديگر اعراض باشد.
38 - رق: كاغذ و پوست نازك كه بر آن نويسند. منشور: پراكنده.
39 -

سايه دولت فتد بر سر عالم بسى   گر بزند مرغ ما بال و پرى در جهان
در دو جهانش مكان، نيست بجز فوق چرخ   كان وى آن معدن است، جان وى آن لا مكان
عالم علوى بود جلوه‏گه مرغ ما   آبخور او بود گلشن باغ جنان


40 - پشت همين دهكده شهر اللّه است.
41 -

من به هر چه مى‏گذرم بوى دوست مى‏شنوم   من به هر چه مى‏نگرم روى اوست مى‏بينم
نى عجب اگر گويم: او من است و من اويم   وين عجب تر است كه باز او وى است و من اينم

(از قطعه‏اى از حكيم ملا محمد هيدجى رضوان اللّه عليه)


42 - خلاصه آنكه قدرت در لسان حكيم عبارت از آن است كه اگر صاحبش بخواهد كارى را انجام دهد، بدهد هر چند خواستنش محال باشد. زيرا صحت قضيه شرطيه منوط به امكان طرفين نيست، بلكه با امتناع طرفين نيز صادق خواهد بود، مانند: لو كان فيهما الهة الاّ اللّه لفسدتا. (مترجم)
43 - لزوم تركيب در ذات بدان اعتبار است كه بنا به زعم متكلم صدور فعل مثلا از ذات بالفعل است و عدم صدور آن بالقوه. پس ذات مركب است از فعل و قوه. و اما لزوم امكان در صفت ذاتى از آن جهت است كه صحت فعل و ترك لازمه‏اش امكان فعل و ترك است. (مترجم)
44 - و بنابر قول ديگر مرتبه عماء مرتبه‏اى است كه لا اسم له و لا رسم له، و علم مستأثرى است كه مخصوص ذات تعالى است. (مترجم)
45 - كه اگر وجود به شرط لا اخذ شده بود معانى اين آيات درست نبود دقت شود(مترجم)
46 - فرق ميان جواب شيخ بزرگوار با پاسخ حضرت امام اين است كه حضرت امام كثرت و وحدت را در خود تجلّى مى‏دانند ولى شيخ در تعدّد تجليات كه اگر با اسمى يك بار تجلّى شد سؤال به صورت مفرد مى‏آيد و اگر با يك اسم دو بار يا بيشتر تجلى شد سؤال به صيغه جمع مى‏آيد.
47 - مانند روايت جابر كه امام باقر عليه السّلام در عيادتش فرمود: ما به آنچه خدا براى ما بخواهد راضى هستيم. سيد الشهداء عليه السّلام نيز فرمود: رضا اللّه رضانا أهل البيت، نصبر على بلائه فيوفّينا اجور الصابرين.

يكى درد و يكى درمان پسندد   يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران   پسندم آنچه را جانان پسندد


مولوى نيز بدين معنى اشاره مى‏كند:

قوم ديگر مى‏شناسم ز اوليا   كه دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا كه هست رام آن كرام   جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقى همى بينند خاص   كفرشان آيد طلب كردن خلاص
هر چه آيد پيش ايشان خوش بود   آب حيوان گردد ار آتش بود
زهر در حلقومشان شكر بود   سنگ اندر راهشان گوهر بود


48 - اشاره به آيه شريفه است: انّا عَرَضْنَا الامانَةَ عَلَى السَّمواتِ و الارْضِ وَ الْجِبالِ فَابَيْنَ انْ يَحْمِلْنَها وَ اشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها الانْسانُ انَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً. (احزاب- 72).
49 - براى تمكن در اين مقام و محو شدن تلوين بود كه آيه شريفه فَاسْتَقِمْ كَما امِرْتَ (هود- 112) نازل شد و پيغمبر فرمود: سوره هود مرا پير كرد. گفته شده است كه به خاطر اين آيه بود، هر چند شيخ عارف كامل مرحوم شاه آبادى فرموده است كه اين روايت نظر به آن دارد كه استقامت امت نيز از آن حضرت خواسته شده، زيرا اين آيه در دو سوره از قرآن است، سوره شورى و سوره هود، و در سوره هود است كه جمله: وَ مَنْ تابَ مَعَكَ را به دنبال دارد. و چون امت از فروع شجره نبوتند از اين رو آن حضرت مأمور به استقامت امت نيز شده است. (مترجم)