شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۳ -


اگر جمعى از افراد تحصيلكرده امروز كه متخصص در رشته هاى مختلف علوم اند گرد هم جمع شوند و بخواهند با مشورت و تبادل فكر براى سعادت انسانها قوانين عادلانه كه جامع و كامل باشند وضع نمايند آيا مى توانند مسئله بقاى روح را با آن همه ادله علمى و شواهد عينى نفى نمايند؟ پاسخ اين پرسش منفى است و از نظر علمى چنين عملى براى آنان ناممكن است . اگر نظريه روحيون را بپذيرند بايد قانون را به گونه اى وضع كنند كه حاوى سعادت بشر قبل از مرگ و بعد از مرگش باشد. اين كار براى آنان ناشدنى است . بشرى كه از عالم بعد از مرگ كمترين اطلاعى ندارد چگونه مى تواند براى آن قانون سعادت بخش وضع كند؟ اگر عالم بعد از مرگ را ناديده انگارد و فقط براى زندگى دنيا وضع قانون نمايند، بايد گفت چنين قانونى ناقص است و نمى تواند جوابگوى تمام نيازهاى مادى و معنوى انسان باشد و سعادت همه جانبه او را تاءمين نمايد. اما در قوانين تشريعى بارى تعالى كه به وسيله پيمبران ابلاغ مى گردد، اين مشكل وجود ندارد و جهات مختلف سعادت بشر به طور جامع و كامل رعايت شده است . در مكتب پيمبران حيات پس از مرگ و زندگى در جهان ناشناخته برزخ امرى است قطعى و در اديان الهى به موازات قوانين عادلانه براى تاءمين سعادت دنيا، مقرراتى براى تاءمين سعادت مردم در عالم بعد از مرگ وضع شده و كلمه تقوى ، جامع همه آن مقررات است . خداوند در قرآن شريف فرموده :
و تزودا فان خير الزاد التقوى .(49)
تا در دنيا هستيد براى عوالم بعد از مرگ توشه برگيريد كه بهترين توشه تقوى است .
عن الحسن عليه السلام قال : انك لم تزل فى هدم عمرك منذ سقطت من بطن امك فخذ مما فى يديك لما بين يديك فان المؤ من يتزود و الكافر يتمتع .(50)
حضرت مجتبى عليه السلام فرموده است : اى فرزند آدم ! تو از موقعى كه رحم مادر را ترك گفتى و به اين عالم قدم گذاردى همواره در ويران ساختن عمر خود هستى ، پس ، از سرمايه اى كه هم اكنون در دست دارى براى منازل آينده خود ذخيره اى بردار كه شخص باايمان در اين جهان توشه برمى گيرد و كافر در فكر لذت گرايى و كاميابى است .
هوى پرستى : از جمله عواملى كه منشاء عجز بشر از وضع قوانين عادلانه و مصلحت آميز است هوى پرستى و اطاعت بى قيد و شرط از خواهشهاى نفسانى است . قرآن شريف در اين باره فرموده است :
اءراءيت من اتخذ الهه هواه افانت تكون عليه وكيلا.(51)
اى پيغمبر گرامى ! آيا ديدى آن انسان سيه روز و بدبخت را كه مطيع هواى نفس خويشتن گرديده و آن را معبود خود ساخته است ؟ آيا تو مى توانى نگهبان او از سقوط و تباهى باشى ؟
هواى نفس در وجود آدمى دشمنى نيرومند و قوى است . او كور و كر است ، نه به فكر عدل و دادگرى است و نه در انديشه صلاح و سعادت ، تنها اقناع خود را طلب مى كند و در پى ارضاى خويشتن است ، نه عقل مى تواند مهارش كند و نه هوش قادر است طغيانش را فرونشاند.
اى شهان كشتيم ما خصم برون مانده خصمى زان بتر اندر درون
كشتن آن كار عقل و هوش نيست شير باطن سخره خرگوش ‍ نيست
شيطان بزرگ و گمراه كننده هر انسان هواى نفس اوست ؛تنها نيروى ايمان به خداوند است كه مى تواند هواى سركش را مقهور و مغلوب نمايد و از كرسى فرمانرواييش به زير آورد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ما منكم من احد الا و له شيطان . قالوا: و انت يا رسول الله ؟ قال : و انا، الا ان الله عزوجل اعاننى عليه فاسلم فلا ياءمرنى الا بخير.(52)
رسول اكرم (ص ) فرمود: هيچ يك از شما نيست مگر آنكه شيطانى دارد. گفتند: يا رسول الله ! و شما هم ؟ فرمود: و من هم ، جز آنكه خداوند مرا يارى نموده و شيطانم تسليم شده است و مرا جز به خير و خوبى امر نمى كند.
مردم كشورهاى غرب اسير حكومتهاى مستبد و خودسر بودند، در مضيقه و فشار زندگى مى كردند، سرانجام از زورگويى عمال حكومتها به جان آمدند و ملتها يكى پس از ديگرى طغيان نمودند، آشوب و انقلاب برپاكردند، كشته ها دادند، تا در نتيجه ، زنجيرهاى اسارت را پاره كردند، استبداد را برانداختند به آزادى دست يافتند، و حكومت مردم بر مردم را مستقر ساختند. اينان در پرتو انقلاب بر حكومتهاى ظالم چيره شدند و آنان را از كرسى قدرت به زير آوردند ولى هواى نفس همچنان در ضميرشان حكومت مى كند و آنان را به كارهاى ظالمانه و غير انسانى وادار مى نمايد، به فرمان هواى نفس كشورهاى ضعيف را مورد تجاوز قرار مى دهند، به مردم زور مى گويند، ذخايرشان را به يغما مى برند، سرزمينشان را استعمار و خودشان را استثمار مى نمايند، از عدل و آزادى سخن بسيار مى گويند، خود را مدافع حقوق بشر مى خوانند ولى هر جا منافعشان اقتضا كند عدل و آزادى را پايمال مى نمايند و به حقوق بشر پشت پا مى زنند و از پى منافع خود مى روند.
در كشورهاى پيشرفته امروز قانونگذاران نمايندگان مردم اند و بايد طبق خواسته آنان وضع قانون نمايند، هر چند آن خواسته منافى با مصلحت و سعادت جامعه باشد. از اين رو در كشورهاى غربى نوشابه هاى الكلى با تمام مفاسد فردى و اجتماعى و با همه ضررهاى بهداشتى و اخلاقى ، مجاز شناخته شده و در حمايت قانون قرار دارد. هوى پرستى موجب شده است كه به زنان و دختران در اعمال تمايل جنسى ، آزادى بيش از حد داده شود و اين عمل ضد مصلحت و سعادت مورد حمايت قانون قرار گرفته و هر سال به موجب آمار بر عوارض شوم و زيانبار آن افزوده مى شود. اطاعت بى قيد و شرط از هواى نفس ، چشم و گوش دل را نابينا و ناشنوا مى كند و آدمى را به پستى و انحطاط سوق مى دهد و ممكن است با خطرات بسيار عظيم و غير قابل جبران مواجهش نمايد. اولياى گرامى اسلام در اين باره سخن بسيار گفته و پيروان خود را آگاه نموده اند و در اينجا فقط به ذكر يك حديث اكتفا مى شود:
عن على عليه السلام قال : انكم ان امرتم عليكم الهوى اصمكم و اعماكم و ارداكم .(53)
على (ع ) فرمود: اگر هواى نفس بر وجودتان فرمانروا گردد شما را كر و كور مى كند و موجبات پستى و سقوطتان را فراهم مى آورد. هم اكنون در كشورهاى پيشرفته گروههايى يافت مى شوند كه انسانيت را از ياد برده ، تعالى معنوى را فراموش نموده ، كرامت نفس را واپس زده و سعادت خود را در اقناع هواى نفس خويش پنداشته اند، بعضى تصور نموده اند سعادت آدمى در لذت گرايى است و گمان دارند سعادتمندترين مردم كسى است كه كاميابى و تمتعش در زندگى بيشتر باشد. در نظر اينان غريزه جنسى پايگاه
اصلى سعادت آدمى است .
گروهى از پى سخن نيچه رفته و سعادت آدمى را در قدرت و غلبه مى دانند، اينان در هوى پرستى به تفوق طلبى و برترى جويى توجه بسيار دارند و اگر به هدف خويش نايل گردند خود را سعادتمند مى پندارند. بعضى پايگاه اصلى سعادت را اقتصاد و تمكن مالى شناخته و تمام فعاليت خويش را در اين راه مصروف مى دارند و به قول يكى از نويسندگان ، اين گروه ، انسانيت را در مقابل بت اقتصاد قربانى نموده اند. از اين نظريه هاى نادرست مى توان فهميد كه بشر امروز تا چه حد اسير هواى نفس شده ، از قوانين عادلانه دور افتاده و از واقع بينى و شناخت سعادت حقيقى شايسته انسان محروم مانده است . افراد با ايمان و پيروان واقعى قرآن شريف هواى نفس خود را اندازه گيرى صحيح و در چهار چوبه قوانين عادلانه الهى اعمال مى نمايند، اينان خود را بنده خدا مى دانند نه بنده هوى ، از اين رو تمايلات نفسانى خويش را بر معيار شرع مقدس و رضاى آفريدگار اعمال مى نمايند. البته اين قبيل افراد از خطرات ناشى از اطاعت كور كورانه هواى نفس مصون و محفوظ خواهند بود.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : لن يستكمل مؤ من ايمانه حتى يكون هواه تبعا لما جئتكم به .(54)
رسول اكرم (ص ) فرموده : هيچ مؤ منى ايمان خود را كامل نمى كند تا آنكه هواى نفس خويشتن را پيرو دستور تعاليم دينى كه من آورده ام قرار دهد.
عن على بن الحسين عليهما السلام قال : لكن الرجل كل الرجل نعم الرجل هو الذى جعل هواه تبعا لامر الله .(55)
حضرت على بن الحسين عليهما السلام فرمود: مرد واقعى ، مرد تمام ، خوب آن كسى است كه هواى نفس خود را پيرو امر خداوند قرار دهد.
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه بشر در بسيارى از موارد از وضع قوانين عادلانه و مصلحت آميز كه خير انسانها را از جميع جهات تاءمين عاجز و ناتوان است و براى نيل به عدل و مصلحت و دست يافتن به سعادت واقعى بايد از قوانين تشريعى آفريدگار جهان كه عالم به تمام دقايق و حقايق است پيروى نمايد و پيمبران الهى براى ارائه اين قوانين و نيل به اين هدف مقدس ‍ مبعوث شده اند. درباره عدل و قدر و منزلت رفيع آن روايات بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : العدل جنة واقية و جنة باقية (56)
رسول اكرم (ص ) فرموده : عدل سپرى است نگهبان و بهشتى است جاودان .
عن على عليه السلام قال : فى العدل الاقتداء بسنة الله و ثبات الدول .(57)
على (ع ) فرموده : عدل ، اقتدا به طريقه و روش خداوند است و موجب پايدارى و ثبات دولتهاست .
عن مغيره بن نوفل عن النبى صلى الله عليه و آله : من لم يحمد عدلا و لم يذم جورا فقد بارز الله تعالى بالمحاربة .(58)
مغيرة بن نوفل از رسول اكرم (ص ) حديث نموده كه فرمود: هر كس عدل و داد را تمجيد نكند و از جور و بيداد مذمت ننمايد به جنگ خداوند آمده است .
قرآن شريف صريحا به مسلمانان دستور داده كه عدل و داد را در درباره همه مردم ، حتى نسبت به دشمنان خود رعايت كنند و از مسير حق منحرف نشوند.
و لا يجرمنكم شنآن قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى .(59)
من وصايا امير المؤ منين لابنه الحسين عليهما السلام : اوصيك بتقوى الله فى الغنى و الفقر بالعدل على الصديق و العدو.(60)
از جمله وصاياى امير المؤ منين به فرزندش حسين عليهما السلام اين بود كه فرمود: ترا به تقوى سفارش مى كنم در حال غنى و فقر، و به عدل و داد توصيه مى كنم درباره دوست و دشمن .
علاقه و ميل درونى امام سجاد (ع ) اين است كه عدل اسلامى را در جميع ابعادش بين مردم گسترش دهد و جامعه را از عدالت در عقايد و اخلاق ، عبادات و معاملات ، معاشرت و آميزش ، گفتار و رفتار و خلاصه ، در تمام شئون مادى و معنوى برخوردار نمايد. امام براى دست يافتن به اين هدف بسيار عالى و بزرگ دو تمنى از پيشگاه بارى تعالى مى نمايد: يكى آنكه او را به زيور صالحين بيارايد، و ديگر آنكه زينت متقين را بر وى بپوشاند:
و حلنى بحلية الصالحين و البسنى زينة المتقين فى بسط العدل .
گويى امام سجاد (ع ) با اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق به پيروان پاكدل و باايمان خود مى فهماند كه اگر مى خواهند همانند پيمبران الهى مردم را تربيت نمايند و آنان را برپا دارنده عدل و داد بسازند بايد واجد دو مزيت باشند: اول صلاحيت و شايستگى ، دوم تقوى و پاكى .
صلاحيت يك لفظ است ولى مصاديق بسيار دارد و در اينجا با استفاده از آيات و روايات ، پاره اى از آنها ذكر مى شود:
كسى كه مى خواهد عدل را بين مردم گسترش دهد و آنان را دادگر بسازد بايد در هر مورد از تعاليم شرع مقدس بخوبى آگاه باشد و عدل را درباره هر يك از شئون مادى و معنوى بداند تا بتواند با قاطعيت و اطمينان خاطر سخن بگويد و مردم را به رعايت آنچه در شرع مقدس رسيده است دعوت نمايد. قرآن شريف در اين باره فرموده :
و لا تقف ما ليس لك به علم ، ان السمع و البصر و الفؤ اد كل اولئك كان عنه مسؤ ولا(61)
هرگز از پى آنچه علم و اطمينان ندارى مرو و ناآگاه قدم برمدار كه گوش و دل آدمى در پيشگاه الهى مؤ اخذ و مسئولند.
عن على عليه السلام قال : دع القول فيما لا تعرف .(62)
على (ع ) فرموده است : سخن گفتن را در چيزى كه نمى دانى و از آن آگاهى ندارى ترك گوى و خوددارى كن .
و عنه عليه السلام قال : اياك و الكلام فيما لا تعرف طريقته و لا تعلم حقيقته .(63)
و نيز فرموده است : بپرهيز از اينكه در چيزى سخن بگويى كه راه آن را نمى دانى و از حقيقتش آگاهى ندارى .
كسى كه مى خواهد عدل الهى را كه محتواى احكام و مقررات شرع مقدس ‍ است بين مردم نشر دهد بايد در هر مورد، دستور الهى را بداند و آگاهانه سخن بگويد و اگر به نام عدل دينى چيزى را بين مردم القا نمايد كه از دين خدا نبوده و نفى و اثباتش نابجا باشد مردم گمراه مى شوند و اين خود گناه بزرگ است ، و در صورتى كه خطايش آشكار شود و مردم بفهمند كه او، ولو در يك مورد، عدل را جور خوانده يا جورى را به حساب عدل آورده است ، از آن پس اطمينان شنوندگان از وى سلب مى شود و كلامش را با ترديد و دو دلى تلقى مى نمايند.
عن على عليه السلام قال : لا تقل ما لا تعلم فتتهم باخبارك بما تعلم .(64)
على (ع ) فرموده : چيزى را كه نمى دانى مگو كه اين كار موجب مى شود كه در ساير گفته هايت متهم شوى و شنوندگان در صحت ديگر سخنانت كه از روى علم و آگاهى گفته اى شك و ترديد نمايند.
استقامت و پايدارى : كسى كه مى خواهد عدل را بين مردم گسترش دهد و آنان را دادگر بسازد بايد از استقامت و ثبات برخوردار باشد و در مقابل مشكلات مقاومت كند، ناملايمات را تحمل نمايد و اين از شرايط اساسى صلاحيت و شايستگى در انجام مهمات است . بشر به رغبت طبيعى و ميل غريزى خواستار آزادى بى قيد و شرط است ، مى خواهد تمنيات نفسانى خود را آنطور كه مايل است اقناع نمايد و چيزى سد راهش نشود و چون قوانين و مقررات عادلانه او را محدود مى كند و خواهشهاى ناروا و خلاف مصلحتش را منع مى نمايد از قبول آنها خوددارى مى كند و از اطاعت و فرمانبرى سرباز مى زند. انسان دادگستر و خيرخواه اگر در هدف مقدس ‍ خود پافشارى كند و با منطقى قوى ضرورت پيروى از عدل را كه زير بناى سعادت مادى و معنوى انسانها است به آنان بفهماند سرانجام پيروز مى گردد و به مقصد بلند خويش دست مى يابد و سرافراز مى گردد.
عن على عليه السلام قال : عليك بمنهج الاستقامة فانه يكسبك الكرامة و يكفيك الملامة .(65)
على (ع ) فرموده : بر تو باد به استقامت و پايدارى ، چه آنكه استقامت براى ، تو كسب بزرگوارى و كرامت مى نمايد و در زمينه ملامت امر تو را كفايت مى كند.
انسان دادگستر بايد افراد را متوجه اين نكته نمايد كه اگر عدل در جامعه برقرار گردد و تمام مردم ، از قوى و ضعيف ، توانا و ناتوان ، در مرز خود قدم بردارند همه اعضاى جامعه در كمال رفاه و اطمينان خاطر زندگى مى كنند و هيچ يك احساس مضيقه و سختى نمى نمايند. اگر عدل از ميان برود و قانون جنگل جايگزين آن گردد، مضيقه افزايش مى يابد و هر قدرتمندى گرفتار تعدى و تجاوز قدرتمندتر از خود مى شود و اين مفاد كلام حضرت مولى الموحدين على (ع ) است كه فرموده :
فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق .(66)
كسى كه از عدل احساس مضيقه نمايد تنگنايى جور را براى او فزونتر خواهد بود.
خلاصه ، شرايط صلاحيت و شايستگى در گسترش عدل متعدد است و يكى از آن شرايط كه اهميت بسيار دارد و امام سجاد (ع ) آن را تخصيص به ذكر داده ، تقوى و پاكى شخصى است كه مردم را به عدل دعوت مى كند، چه اگر دعوت كننده با دارا بودن شرايط صلاحيت واجد تقوى باشد و در جميع شئون زندگى ، ورع و پاكى را رعايت نمايد سخن او در شنوندگان نفوذ بيشتر دارد و مى تواند منشاء تحول جامعه گردد.
عن على عليه السلام قال : استعن على العدل بحسن النية و قلة الطمع و كثرة الورع .(67)
على (ع ) براى پيشبرد عدل و دادگرى فرموده است : از سه چيز استعانت و استمداد كن : اول نيت خوب ، دوم كمى توقع از مردم ، و سوم فزونى ورع و تقوى . در اين روايت ، امام عليه السلام براى گسترش عدل از كثرت ورع سخن گفته يعنى آن كس كه مى خواهد عدل را در سطح وسيع پياده كند بايد داراى ورع بسيار باشد به طورى كه در هيچ عملى تقوى را فراموش نكند و از مرز حق قدمى فرا تر نرود.
34- فرو بردن غيظ - فرو نشاندن آتش ‍ خشم
بسم الله الرحمن الرحيم
و كظم الغيض ، و اطفاء النائرة .
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق ميل درونى و خواهش باطنى خود را در بسط عدل بين مردم به پيشگاه بارى تعالى عرض نموده و سپس دو امر مهم را در ابقاى عدل و داد از خداوند درخواست مى نمايد:
و كظم الغيظ و اطفاء النائرة ؛بارالها! زيور صلاحيت و لباس تقوى را به من بپوشان تا بتوانم از فوران غيظ جلوگيرى كنم و آتش خشم را فرو نشانم . به خواست خداوند بزرگ موضوع سخنرانى امروز اين دو مطلب مى باشد كه در كلام امام سجاد (ع ) آمده است .
در آغاز سخن لازم مى داند شنوندگان محترم به اين نكته توجه نمايند كه پياده كردن عدل در اجتماع امرى است مهم و مهمتر از آن حفظ عدل و مصون داشتن آن از عواملى است كه فرد يا جامعه عادل را از صراط حق منحرف مى نمايند و به راه تعدى و تجاوز سوق مى دهد و دو مطلب موضوع سخنرانى امروز، دو عامل از عوامل عدل و دادگرى است . به مشيت حكيمانه بارى تعالى در وجود انسان به طور طبيعى غرايزى به وديعه گذارده شده كه هر يك از آنها در ادامه زندگى و ابقاى حيات فردى و نوعى انسان نقش مؤ ثرى را ايفا مى نمايد و قوه غضب يكى از آنهاست .
اين غريزه ارزشمند و مهم نيروى دفاع آدمى در مقابل عوامل زيانبارى است كه حيات و سلامتش را تهديد مى نمايد. قوه غضب همانند سلاحهاى گرم و آتشين در دست مرز داران كشور است . در موقعى كه مملكت مورد حمله اجانب قرار گيرد با راهزنان اخلالگر به كشور هجوم آورند و بخواهند به مال و جان اهالى تعدى نمايند، مرز داران سلاحهاى خود را به كار گيرند تا آنان را قلع و قمع نمايند و كشور و مردم را از بلا و خطر برهانند. مرزداران كشور موقعى كه ببينند مملكت در معرض خطر قرار گرفته و دشمن هجوم آورده است هر قدر از آتشبارهاى خود استفاده كنند و سلاحهاى خويش را به كار اندازند تا دشمن را مغلوب و منكوب نمايند و به عقب نشينى وادارشان سازند عملشان صحيح و مورد تاءييد عقل و شرع است ، اما اگر مرزدارى يكى از همسنگران خود را كه به شوخى يا جدى به وى دشنام داده هدف قرار دهد و سلاح خود را به سوى او نشانه رود و آتش كند و او را مجروح يا مقتول نمايد مجرم شناخته مى شود و مورد تعقيب قرار مى گيرد و به نسبت جرمى كه مرتكب شده است استحقاق مجازات دارد. اعمال قوه غضب همانند به كار گرفتن سلاح براى دفع دشمن و حفظ كشور تن است . اگر انسانى در بيابان مورد هجوم درنده يا گزنده اى قرار گيرد و خود را در معرض ‍ خطر احساس نمايد غريزه غضب ، يعنى نيروى دفاع بدن ، به طور خودكار تحريك مى شود، به صاحبش قوت و قدرت مى بخشد و او با نيرومندى ، درنده يا گزنده را هدف قرار مى دهد، با چوب و سنگ يا هر چه در اختيار دارد به دشمن مى تازد و از خود دفاع مى نمايد. به كار بردن قوه غضب در چنين مورد مقبول عقل و شرع است . اما اگر از برادر خود يا يك فرد عادى سخن سرد يا دشنامى بشنود وظيفه اخلاقى و سجيه انسانى به وى اجازه نمى دهد قوه غضب را كه سلاح دفاع از سلامتى يا حيات اوست آزادانه به كار گيرد و گوينده را مورد هجوم قرار دهد، چه ممكن است اين تندروى بى جا و ناسنجيده او را به پرتگاه خطرناكى ببرد، شخص مورد خشم را مجروح كند، چه ممكن است اين تندروى بى جا و ناسنجيده او را به پرتگاه خطرناكى ببرد، شخص مورد خشم را مجروح كند، يا بر اثر يك ضربه به حياتش خاتمه دهد و در نتيجه خود را اسير زندان كند يا خويشتن را از زندگى محروم نمايد. اولياى گرامى اسلام ضمن روايات متعددى پيروان خود را از به كار بردن قوه غضب بر حذر داشته و خطرات ناشى از آن را خاطر نشان فرموده اند، و در اينجا به بعضى از روايات اشاره مى شود:
عن ابيمحمد الحسن بن على عليهما السلام قال : الغضب مفتاح كل شر.(68)
امام عسگرى عليه السلام فرموده : غضب كليد تمام شرور و بدى هاست .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : سمعت ابى يقول : اتى رسول الله صلى الله عليه و آله رجل بدوى فقال انى اسكن الباديه ، فعلمنى جوامع الكلام . فقال : امرك الا تغضب . فاعاد عليه الاعرابى المساءلة ثلاث مرات حتى رجع الرجل الى نفسه . فقال : لا اءسال عن شيئى بعد هذا ما امرنى رسول الله صلى الله عليه و آله الا بخير، قال و كان ابى يقول : اى شى ء اشد من الغضب ؟ ان الرجل فيقتل النفس التى حرم الله و يقذف المحصنة .
امام صادق (ع ) از پدر بزرگوارش شنيده كه فرمود: عربى بدوى حضور رسول اكرم (ص ) شرفياب شد. عرض كرد: مسكنم در بيابان است ، به من كلام جامعى را بياموز. حضرت در پاسخ به او فرمود: به تو امر مى كنم كه غضب مكن . مرد عرب سه بار درخواست خود را تكرار نمود و حضرت همان جواب را داد. سپس مرد سائل فكر كرد و با خود گفت : پس از اين پاسخ ، ديگر سؤ الى نمى كنم و رسول گرامى چيزى جز خير به من امر نفرموده است . در پايان حديث ، امام صادق (ع ) از پدر بزرگوارش نقل نموده كه مى فرمود: چه چيز بدتر از غضب است ؟ مرد خشمگين مى شود، خونى را به ناحق مى ريزد يا زن پاكدامن و عفيفى را به زنا نسبت مى دهد.
عن على عليه السلام قال : الغضب نار موقدة . من كظمه اطفاءها و من اطلقه كان اول محترق بها.(69)
على (ع ) فرموده است : غضب آتشى است افروخته ، هر كس در ضمير خود آن را فرونشاند خاموشش نموده است و هر كس آزادش گذارد خود، اول كسى است كه در شعله هاى آن خواهد سوخت .
عن الصادق عليه السلام عن ابيه انه ذكر عنده الغضب فقال : ان الرجل ليغضب حتى لا يرضى ابدا و يدخل بذلك النار.(70)
امام صادق (ع ) از پدرش حديث نمود كه در حضور آن حضرت سخن از غضب به ميان آمد. فرمود: مرد غضب مى كند و به هيچ وجه راضى نمى شود كه از آن باز ايستد و سرانجام بر اثر خشم ، جهنمى مى شود و داخل آتش مى گردد.
موقعى كه فرد عادل يا جامعه درستكار برافروخته و خشمگين مى گردند در معرض خطر انواع گناهان واقع مى شوند و ممكن است در آن حالت به جرايم بزرگ و غير قابل جبرانى دست بزنند. در اين شرايط، عدل سالم و پايدار نمى ماند و اشخاص خشمگين براى ارضاى غريزه خشم از راه حق ، منحرف مى گردند و دامنشان به گناهان آلوده مى شود. راه جلوگيرى از عواقب شوم غضب ، كظم غيظ يعنى فرو نشاندن هيجان درونى است . انسان خشمگين مى تواند با انجام پاره اى از اعمال ، خشم درونى را فرو نشاند: اگر ايستاده است بنشيند، اگر نشسته است بپا خيزد، دست و صورت را با آب سرد بشويد، از محيط غضب خارج شود و از اين قبيل اعمال . انجام اين كارها نياز به توجه و تعقل دارد. بدبختانه هيجان غضب ، عقل را تيره مى كند و نمى گذارد آدمى به خير و صلاح بينديشد و آن را به كار بندد.
عن على عليه السلام : الغضب يفسد الالباب و يبعد عن الصواب .(71)
على (ع ) فرموده : غضب ، عقل را فاسد مى كند و آدمى را از تشخيص صلاح و صواب دور مى سازد.
از انسان خشمگين و بر افروخته نمى توان توقع داشت كه به خود آيد، فكر كند، از اعمال خلاف مصلحت خوددارى نمايد، و به راه صحيح و صواب گرايش يابد. در اين موقع لازم است افراد پاكدل و بشردوست كمك كنند، انسان غضب آلود را از پرتگاه سقوط دور نمايند و به هر نحوى كه ممكن است موجبات كظم غيظ و فرونشاندن خشم درونيش را فراهم آورند. حضرت زين العابدين عليه السلام در اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق چنين موفقيت بزرگى را از پيشگاه الهى در خواست نموده و عرض مى كند:
و حلنى بحلية الصالحين و البسنى زينة المتقين فى بسط العدل و كظم الغيظ.
بارالها! مرا به زيور صالحين بيارا و زينت متقين را بر من بپوشان تا به گسترش ‍ عدل موفق شوم و به فرونشاندن غيظ دست يابم . بسط عدل در جامعه ، تمناى اول امام سجاد (ع ) است براى آنكه افراد عادل را از گناهان ناشى از خشم محافظت كند و نگذارد سرمايه گرانقدر عقل از كفشان برود توفيق پيشگيرى از بروز غضب يعنى كظم غيظ را از پيشگاه خداوند درخواست مى نمايد. امام (ع ) عملا و علما براى فرونشاندن غيظ باطنى دگران شايستگى و صلاحيت دارد، از نظر عمل ، حضرت زين العابدين (ع ) خود اهل كظم غيظ است و اين سجيه انسانى مكرر از وى مشاهده شده است و در اينجا به ذكر دو نمونه ، يكى در محيط خانواده و آن ديگر در محيط اجتماع اكتفا مى شود:
كانت جارية لعلى بن الحسين عليهما السلام تسكب عليه الماء. فسقط الابريق من يدها فشجه . فرفع راءسه اليها. فقالت الجارية : ان الله تعالى يقول : و الكاظمين الغيظ. فقال : كظمت غيظى . قالت : و العافين عن الناس . قال : عفوت عنك . قالت : و الله يحب المحسنين . قال : اذهبى ، فانت حرة لوجه الله .(72)
جاريه حضرت على بن الحسين عليهما السلام روى سر حضرت آب مى ريخت . غفلتا ظرف آب از دستش رها شد. به سر حضرت اصابت نمود. آن را شكافت و خون ريخت . حضرت سر بلند كرد و به وى نگريست . جاريه آيه حاوى كظم غيظ را خواند. حضرت فرمود: غيظم را فرو نشاندم سپس قسمت ديگر آيه را خواند. حضرت فرمود: ترا بخشيدم . آنگاه جمله آخر آيه را كه حاوى احسان است قرائت نمود. فرمود: برو كه تو براى خداوند آزادى .
حكى عن زين العابدين على بن الحسين عليهما السلام انه سبه رجل فرمى عليه خميصة كانت عليه . فامر له بالف درهم . فقال بعضهم جمع فيه خمس خصال : الحلم و اسقاط الاذى و تخليص الرجل مما يبعده عن الله و حمله على الندم و التوبة . و رجوعه الى المدح بعد الذم فاشترى جميع ذلك بيسير من الدنيا.(73)
مردى به امام سجاد (ع ) دشنام گفت : حضرت بلافاصله عباى سياه رنگى را كه بر دوش داشت به سويش افكند و فرمود: هزار درهم نيز به وى بدهند و كسانى ناظر اين جريان بودند گفتند: امام (ع ) با عمل خود پنج خصلت پسنديده را جمع نمود: اول حلم يعنى كظم غيظ، دوم چشمپوشى از ايذاء وى ، سوم دشنامگو را از عمل خود نادم نمود، چهارم به توبه اش موفق ساخت ، و پنجم او را به مدح وادار نمود، پس از آنكه دشنام گفته بود، و امام (ع ) همه آنها را با قليلى از مال دنيا خريدارى نمود.
پس اگر امام سجاد (ع ) شخص برافروخته اى را به كظم غيظ دعوت كند، نمى تواند بگويد: اگر كظم غيظ خوب است چرا خودتان عمل نمى كنيد و در ناملايمات برافروخته و خشمگين مى شويد زيرا مراتب حلم و كظم غيظ امام بر كسى پوشيده نبود و آنان كه حضرتش را مى شناختند آگاه بودند كه او در خانواده و اجتماع تا چه حد ناروايى ها را تحمل مى كند و در مقابل اسائه ادب افراد غير مؤ دب و بد زبان كظم غيظ مى نمايد. كظم غيظ در آيين مقدس اسلام از صفات حميده و خصال پسنديده است و در اين باره احاديث بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده است براى آنكه شنوندگان محترم ، بيش از پيش به اهميت و ارزش آن واقف شوند در اينجا قسمتى از روايات به عرض مى رسد:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : من احب السبيل الى الله عزوجل جرعتان : جرعة غيظ تردها بحلم و جرعة مصيبة تردها بصبر.(74)
رسول اكرم (ص ) فرموده : از جمله راههاى محبوب براى قرب به خداوند دو جرعه است : يكى جرعه غيظ است و آن ديگر جرعه مصيبت . افراد با ايمان جرعه غيظ را با حلم و جرعه مصيبت را با صبر به درون خود رد مى كنند و برون نمى افكنند.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : من كظم غيظا و هو يقدر على امضائه حشى الله قلبه امنا و ايمانا يوم القيامة .(75)
امام باقر (ع ) فرمود: هر كس غيظى را در باطن حبس كند با آنكه اگر بخواهد مى تواند آن را اظهار نمايد و شخص مورد غضب را كيفر دهد خداوند در قيامت او را از ايمنى و ايمان پر مى كند.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ما من عبد كظم غيظا الا زاده الله عزوجل به عزا فى الدنيا و الاخرة و قد قال الله تبارك و تعالى : و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين و آتاه الله الجنة مكان غيظه ذلك .(76)
امام صادق (ع ) فرمود: هيچ بنده اى كظم غيظ نمى كند مگر آنكه خداوند به اين وسيله عز او را در دنيا و آخرت افزايش مى دهد. سپس حضرت آيه كظم غيظ را قرائت نمود و فرمود: خداوند در مقابل غيظى كه فرونشانده است به او بهشت رحمت مى دهد.
و عنه عليه السلام قال : من كظم غيظا و لو شاء ان يمضيه امضاه ملاء الله قلبه يوم القيامة رضاه .(77)
و نيز فرموده است : هر كس غيظى را فرو نشاند كه اگر بخواهد مى تواند آن را عملى نمايد خداوند در قيامت دل او را از خشنودى و رضاى خود پر مى كند.
كان على بن الحسين عليهما السلام يقول : انه ليعجبنى الرجل ان يدركه حلمه عند غضبه (78)
آنقدر كظم غيظ، مهم و گرانقدر است كه امام سجاد (ع ) مى فرمود: موجب شگفتى من است مردى كه حلم و بردباريش موقع غضب ، او را دريابد و باعث كظم غيظش گردد.
اگر كسى به افراد كريم النفس و بزرگوار بد كند طبق دستور اولياى اسلام او را مى بخشند و مشمول عفو خود قرار مى دهند ولى اين دستور در جايى قابل اجراست كه بدكننده لايق عفو و اغماض باشد. اما اگر چشمپوشى از بدى او موجب گستاخى و تجريش مى شود و زيانهاى تازه اى به بار مى آورد بايد مورد تعقيبش قرار داد و اين مطلب در رساله حقوق امام سجاد تصريح شده است .
و اما حق من ساءك فان تعفو عنه و ان علمت ان العفو يضر انتصرت .(79)
حق كسى كه به شما بد كرده اين است كه او را ببخشى و عفوش نمايى . اما اگر دانستى كه عفو او زيانبار است ، با استنصار از قانون و قاضى و مردم ، مجازاتش مى نمايى .
لازم است در بحث كظم غيظ، اين نكته تذكر داده شود كه فرونشاندن هيجان درونى به معناى عفو و اغماض از كسى كه با عمل نارواى خود موجب خشم شما گرديده نيست بلكه مقصود اين است كه خشم درونى خود را برون نيفكنى و خود به اعمال غضب و انتقامجويى دست نزنى ، چه ممكن است در خلال عمل مرتكب گناهان بزرگ شوى و دچار ندامت و افسوس گردى . اما پس از واپس زدن هيجان باطنى و كظم غيظ فكر كن ، اگر كسى كه به شما آزار داده قابل عفو است ، او را ببخش و اگر شايسته عفو نيست ، از راه قانون مجازاتش كن به با اعمال غضب و انتقامجويى . ممكن است كسانى با وسوسه خود، شخص شما موجب ذلت و خوارى است . براى اينكه خود را از آن وضع موهن برهانى لازم است غيظت را برون افكنى و از كسى كه آزارت داده و به خشمت آورده انتقام بگيرى نه اينكه او را به حال خودش واگذارى و خود را تحقير نمايى . اين وسوسه مى تواند سد راه كظم غيظ شود، او را از فرو نشاندن هيجان درونى باز دارد، و به اعمال غضب و انتقامجويى وادارش نمايد، مگر آنكه خودش شخص فهميده و دانايى باشد، به سخن وسوسه گران اعتنا نكند، و خويشتن را در آتش انتقام نيفكند، يا آنكه با فرد انديشمند و خير خواهى دوست باشد، آن عالم ، مصلحت او را تذكر دهد و به كظم غيظ تشويقش نمايد و از دست زدن به كارهاى خطرناك منعش كند و اگر هيچ يك از دو نباشد، بعيد نيست كه وسوسه افراد نادان او را به پرتگاه سوق دهد و به گناه آلوده اش نمايد. در زمان ائمه معصومين عليهم السلام اين قبيل وسوسه ها كم و بيش از ناحيه افراد نادان القا مى شد و دوستداران اهل بيت براى تشخيص وظيفه ، مطلب را با حجت خدا به ميان مى گذارند و امام با يك جمله آنان را راهنمايى مى نمود و مصلحتش را خاطر نشان مى ساخت .
قال رجل للصادق جعفر بن محمد عليهما السلام : انه قد وقع بينى و بين قوم منازعة فى امر و انى اريد ان اتركه فيقال لى ان تركك له ذل . فقال عليه السلام انما الذليل الظالم .(80)
مردى به امام صادق (ع ) عرض كرد: بين من و خانواده اى بر سر موضوعى منازعه روى داده ، من مى خواهم نزاع را ترك گويم ، اما به من گفته مى شود كه ترك نزاع براى تو ذلت است . امام (ع ) با عبارتى كوتاه فرمود: ذليل ظالم است ، يعنى به وسوسه ها اعتنا نكن و به نزاع و درگيرى خاتمه ده .
امام سجاد (ع ) پس از درخواست حليه صالحين و زينت متقين از بسط عدل سخن مى گويد و سپس عرض مى كند:
و كظم الغيظ و اطفاء النائرة : بار الها! موفقم بدار كه فوران غيظ را فرو نشانم و شعله هاى سوزان غضب را خاموش كنم . درخواست كظم غيظ و اطفاى نايره پس از گسترش عدل از اين نظر است كه اعمال خشم مى تواند اساس ‍ عدل را متزلزل كند و انسان عادل را به گناه و تجاوز وادار سازد. و كظم غيظ موجب تسكين غضب و مصونيت عدل و سالم ماندن عادل از ناپاكى و گناه مى گردد. امام سجاد (ع ) عملا و علما براى فرو نشاندن هيجان درونى خشم ، شايستگى و صلاحيت دارد، اما از نظر عمل ، به شرحى كه توضيح داده شد، او انسانى است حليم و بزرگوار و در طول زندگى مكرر با ناملايمات و رويدادهاى هيجان زا و خشم انگيز مواجه گرديد، نه تنها كظم غيظ نمود بلكه خطاكار را بخشيد و مورد احسانش گرديد، نه تنها كظم غيظ نمود بلكه خطاكار را بخشيد و مورد احسانش قرار داد به گونه اى كه عمل آن حضرت براى كسانى كه ناظر جريان بودند شگفت آور و اعجاب انگيز بود. اما از نظر صلاحيت علمى ، او امام معصوم ، حجت خداوند، و آگاه به تمام دقايق قرآن شريف و تعاليم دينى الهى است .
كسانى كه از آموزشهاى امام در بسط عدل بهره برده و تربيت شده اند اگر در موقعى دچار خشم شوند امامى كه خود در حد اعلى از مزيت كظم غيظ برخوردار است مى تواند آنان را به فرو نشاندن خشم درون امر كند و اگر نادانهايى بخواهند وسوسه كنند و شخص خشمگين را به انتقامجويى وادارند و بگويند: سكوتت مايه ذلت است ، امام با منطقى عالمانه و مستدل سخن مى گويد، خشمگين را قانع مى كند و از برون افكندن غيظ مصونش ‍ مى دارد، اگر شخص برافروخته و غضب آلود موقع كظم غيظ و فرونشاندن هيجان باطنى در دسترس امام نباشد تا به او تذكر لازم را بدهد و غيظش را تسكين بخشد و در نتيجه ، خشم درونى وى برون افتاد، درگيرى آغاز گردد، و شعله هاى غضب و انتقامجويى زبانه كشد، امام (ع ) در اين مرحله نيز از خداوند درخواست توفيق مى كند تا بتواند آتش مشتعل غضب را خاموش ‍ كند و هر چه زودتر به آن صحنه خطرناك پايان بخشد. البته خاموش كردن شعله هاى غضب از كظم غيظ به مراتب مشكلتر است زيرا در موقع شدت غضب ، طرفين درگير خود را از ياد مى برند، عقلشان سخت تيره مى شود، خير و صلاح خود را نمى فهمند و گفته هاى خير خواهان و صلاح انديشان را نمى شنوند.
عن على عليه السلام قال : شدة الغضب تغير المنطق و تقطع مادة الحجة و تفرق الفهم .(81)
على (ع ) فرموده : غضب شديد منطق را تغيير مى دهد، ارتباط مواد حجت را با هم قطع مى كند و موجب پراكندگى فهم و فكر مى گردد
اوس و خزرج دو قبيله بزرگ مدينه بودند و در عصر جاهليت همواره با يكديگر اختلاف و نزاع داشتند و گاهى به روى هم شمشير مى كشيدند و كار به قتل و خونريزى منتهى مى شد. پيمبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله به نبوت مبعوث گرديد، آيين الهى خود را عرضه نمود و مردم را به دين خدا دعوت كرد، هر دو قبيله آن را پذيرا شدند، به رسول اكرم (ص ) ايمان آوردند، و از برادرى و محبت دينى برخوردار گرديدند و در كنار هم با كمال صفا و صميميت زيست مى نمودند. ولى اين پيوند دوستى براى يهودى هاى مدينه سنگين و گران بود و از آن رنج مى بردند.

 

next page

back page