شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۰ -


دنيا دار تحول و تغيير است و انسانها از نظر روح و جسم ، عقيده و عمل ، عزت و ذلت ، درستكارى و نادرستى ، و خلاصه در جميع شئون مادى و معنوى ، همواره در معرض تحول قرار دارند، ممكن است كسانى قسمت مهمى از عمرشان به پاكى بگذرد و در پايان دچار انحراف شوند و با سينه روزى و شقاوت بميرند و ممكن است گروهى بيشتر عمرشان در گناه و ناپاكى طى شود و سرانجام به خود آيند، موجبات رستگارى و فلاحشان مهيا گردد و با سعادت از دار دنيا بروند.
عن على عليه السلام قال : اى بنى ! لا تؤ يس مذنبا، فكم من عاكف على ذنبه ختم له بخير و كم من مقبل على عمله مفسد فى آخر عمره صائر الى النار نعوذ بالله منها.(257)
از جمله وصاياى على (ع ) به حضرت حسين (ع ) اين بود كه : فرزندم ! هيچ گناهكارى را از رحمت خداوند ماءيوس منما، چه بسا اهل معصيت بودند كه از گناه جدا نمى شدند و اعمال ناروا را ترك نمى گفتند اما سرانجام ، زندگى آنان به خير و خوبى پايان يافت ، و چه تعداد افراد درستكارى بودند كه همواره به اعمال خير و خوب توجه داشتند اما در آخر عمر به فساد گراييدند و جهنمى شدند.
سپس امام (ع ) در پايان حديث فرموده : پناه مى بريم به خداوند از اين عاقبت بد و دردناك .
براى نجات از اين خطر بزرگ و مصون ماندن از مرگ شقاوت بار، لازم است همواره مطيع بى قيد و شرط دستورهاى خدا باشيم و در همه احوال ، اوامرشان را بى چون و چرا به كار بنديم و اين همان است كه امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاى مورد بحث امروز از پيشگاه خداوند بزرگ درخواست نموده است . تمام اجرام كيهانى و موجودات جهان هستى به اطاعت تكوينى ، فرمانبر ذات اقدس الهى هستند. خداوند در قرآن شريف كلمه سجده را كه تذلل نهايى ساجد در مقابل مسجود است براى معرفى اطاعت و انقياد تمام موجودات ارضى و سماوى و بسيارى از انسانها به كار برده و فرموده است :
الم تر ان الله يسجد له من فى السماوات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب .(258)
آيا نديدى خداوند را سجده مى كنند تمام آنچه در آسمانها و زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم .
تمام موجودات عوالم هستى خدا را سجده مى كنند و اوامر تكوينيش را به جبر اطاعت مى نمايند و به وظيفه اى كه در نظام خلقت به عهده آنها گذارده شده است عمل مى كنند، كوهها و درختها و جنبندگان ، همه و همه ، مطيع بى قيد و شرط ذات القدس الهى هستند و بى چون و چرا اوامرش را به كار مى بندند. اما قرآن شريف ، وقتى به انسان مى رسد مى فرمايد: بسيارى از مردم خدا را سجده مى كنند و امرش را اطاعت مى نمايند و بسيارى از مردم او را سجده نمى نمايند و از امرش سرباز مى زنند و سرانجام به جرم تخلف و سرپيچى معذب مى شوند. اگر كسى سؤ ال كند چرا همه انسانها خدا را سجده نمى كنند و اوامرش را اطاعت نمى نمايند در پاسخ گفته مى شود:
بشر داراى دو بعد است ، يكى بعد تكوينى و آن دگر بعد تشريعى . در بعد تكوينى ، انسانها همانند تمام موجودات عوالم وجود، مطيع بى قيد و شرط خدا هستند و قدرت كمترين تخلفى را از فرمان او ندارند، قلب همه مردم به امر بارى تعالى مى طپد و خون به تمام بدن مى فرستد، رحم مادر طبق دستور الهى جنين را پرورش مى دهد و نمى تواند از برنامه مقرر سرپيچى كند، كليه و كبد، اعصاب و عروق ، معده و جهاز هاضمه ، و ديگر اعضا و قواى تكوينى آنها همه فرمانبردار خدا هستند و نمى توانند از مرزى كه براى هر كدام مقرر گرديده فراتر روند. آزادى بشر در بعد تشريعى است و اين آزادى سرمايه گرانقدرى است كه خداوند به انسان اعطا فرموده است . اگر مردم آزادى تشريعى خود را در اطاعت حضرت بارى تعالى به كار گيرند و اوامر الهى را اجر نمايند مدارج كمال را مى پيمانند، به كرايم اخلاق متخلق مى گردند و انسان واقعى مى شوند.
عن على عليه السلام قال : طاعة الله مفتاح كل سداد و اصلاح كل فساد.(259)
على (ع ) فرموده طاعت خداوند كليد هر درستى و صواب و مايه اصلاح هر انحراف و فساد است .
اگر مردم ، آزادى تشريعى خود را در اطاعت از هواى نفس و شهوات زيانبار به كار گيرند، گناه و ناپاكى ، عقلشان را تيره مى كند، از واقع بينى باز مى مانند، كور و كر مى شوند، عمرشان با پايمال كردن ارزشهاى انسانى سپرى مى گردد و سرانجام با شقاوت و بدبختى مى ميرند و نتيجه كارهاى نارواى خود را با كيفر الهى مشاهده خواهند نمود.
عن النبى صلى الله عليه و آله : احذر سكر الخطيئة فان للخطيئة سكرا كسكر الشراب بل هى اشد سكرا منه . يقول الله تعالى : صم بكم عمى فهم لا يرجعون .(260)
رسول اكرم (ص ) فرموده : حذر كنيد از مستى گناه چه آنكه مستى گناه همانند مستى شراب است بلكه شديدتر از آن . خداوند در قرآن شريف فرموده : آنان كر و گنگ و كورند و از اين وضع بدى كه دارند بر نمى گردند.
رسول اكرم (ص ) فرموده : حذر كنيد از مستى گناه چه آنكه مستى گناه همانند مستى شراب است بلكه شديدتر از آن . خداوند در قرآن شريف فرموده : آنان كر و گنگ و كورند و از اين وضع بدى كه دارند بر نمى گردند.
تخلف از اطاعت بارى تعالى موجب فسق است و متخلف گناهكار. اما در پاره اى از مواقع ، تخلف از دستور الهى موجب شرك در طاعت است و خداوند هر دو را در يك آيه از قرآن شريف آورده است ، در قسمت اول آيه فرموده :
و لا تاءكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و انه لفسق .(261)
به دستور شارع اسلام ، خوردن گوشت حيوانى كه موقع ذبح نام خداوند بر آن برده نشده ، ممنوع اعلام گرديده ، خوردن آن فسق است و خوردنده آن فاسق .
به صريح كتاب شريف خوردن گوشت حيوان مرده حرام است ، عناصر وسوسه گر و شيطان صفت از كفار و مشركين ، محرمانه تصميم گرفتند اين حكم الهى را وسيله جدل با مسلمانان قرار دهند و خوردن گوشت ميته را حلال وانمود نمايند.
كان مشركو العرب يجادلون المسلمين فيقولون لهم : كيف تاءكلون مما تقتلونه انتم و لا تاءكلون مما قتله الله و قتيل الله اولى بالاكل من قتيلكم ، فهذه مجادلتهم .(262)
مشركين عرب با مسلمانان در مورد حرمت گوشت حيوان مرده به جدل پرداختند و به آنان مى گفتند: چطور شما از گوشت حيوانى كه خودتان كشته ايد مى خوريد اما از گوشت حيوانى كه خداوند كشته است نمى خوريد با آنكه كشته خداوند براى خوردن شايسته تر از كشته شماست .
اين بود مجادله آنان .
خداوند در قسمت دوم آن آيه فرموده است :
و ان الشياطين ليوخون الى اوليائهم ليجادلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركون .(263)
شياطين با قرارهاى پنهانى خود مى خواهند با شما در مورد گوشت حيوان مرده جدل كنند. اگر آنان را اطاعت نموديد و از حرمت ميته كه امر الهى است تخلف كرديد، شما حتما به شرك گراييده ايد.
اگر كسانى از گوشت حيوانى بخورند كه موقع ذبح ، نام خداوند بر آن برده نشده باشد مرتكب فسق گرديده اند و مشمول قسمت اول آيه هستند، اما اگر كسانى تحت تاءثير مجادله كفار و مشركين قرار گيرند، حرمت گوشت ميته را كه صريح قرآن شريف است ناديده انگارند، فرمان جدل كنندگان را اطاعت نمايند و از اطاعت بارى تعالى سرباز زنند، مشمول قسمت دوم آيه مذكورند. خداوند در قرآن شريف ، صريحا آنان را مشرك خوانده است و به فرموده امام صادق (ع ):
شرك طاعة و ليس شرك عبادة .(264)
اين عمل ، شرك در طاعت است و شرك در پرستش نيست . در قرآن شريف و روايات اولياى دين مكرر آمده است كه اطاعت مخلوق در معصيت خالق شرك است . در سخنرانى هفتم مجلد اول اين كتاب ، به بعضى از آيات و روايات اشاره شده و در اينجا نيز قسمتى از آنها ذكر مى شود:
عن ابيعبدالله عليه السلام فى قوله عزوجل : و اتخذوا من دون الله آلهة ليكونوا لهم عزا. كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا. قال : ليس ‍ العبادة هى السجود و الركوع . انما هى طاعة الرجال ، من اطاع المخلوق فى معصية الخالق فقد عبده .(265)
قرآن كريم فرموده كسانى غير خداوند را به الهيت گرفته اند براى آنكه مايه عز آنها باشد، نه چنين است . عنقريب به عبوديت و بندگى آنان كفر مى شوند و ضد معبودهاى خود مى گردند. امام صادق (ع ) در تفسير اين آيه فرموده است : مقصود از عبادت ، سجده و ركوع نيست ، بلكه مراد، اطاعت و فرمانبرى از رجال قدرتمند است . كسى كه مخلوقى را در معصيت خالق اطاعت كند او را بندگى نموده است .
عن النبى صلى الله عليه و آله فى قوله تعالى : اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله . قال : اما انهم لم يكونوا يعبدونهم و لكنهم اطاعوهم فى معصية الله .(266)
قرآن شريف درباره نصارى فرموده : علما و رهبانهاى خود را بالا بردند و به ربوبيت گرفتند. رسول اكرم (ص ) فرمود: آنان را پرستش نمى نمودند بلكه اوامرشان را در معصيت بارى تعالى اطاعت مى كردند.
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه اطاعت بى قيد و شرط از بارى تعالى هميشه و همه جا شرط اصلى تعالى و تكامل در سعادت مادى و معنوى انسانهاست . امام سجاد (ع ) در جمله اول دعا كه مورد بحث امروز است به پيشگاه الهى عرض مى كند:
و اكمل ذلك لى بدوام الطاعة ؛ پروردگارا! منويات دينى مرا در خوبى ها و بدى ها با دوام طاعت خود تكميل و تتميم فرما.
اطاعت مردم هر كشور از فرمانروا موجب نيرومندى و قدرت او مى شود و سرپيچى از اطاعت فرمانروا تضعيفش مى نمايد. اما اطاعت مردم از حضرت بارى تعالى مايه مباهات و سعادت آنان است و كمترين نفعى از فرمانبرى عايد ذات اقدس الهى نمى شود. همچنين سرپيچى مردم از اطاعت پروردگار مايه بدبختى و سقوط آنان است و كمترين زيانى به ذات اقدس او نمى رساند.
گر جمله كائنات كافر گردند بر دامن كفر كبرياش ننشيند گرد
اين نكته كه حاكى از بى نيازى و غناى ذات اقدس الهى از مردم است ضمن سخنان آموزنده مولى الموحدين على عليه السلام آمده است .
لا ينقص سلطانك من عصاك و لا يزيد فى ملكك من اطاعك .(267)
بارالها! كسى كه از امرت سرپيچى مى كند سلطه و قدرتت را كاهش نمى دهد و آن كس كه ترا اطاعت مى نمايد موجب افزايش فرمانروايى و حكومتت نمى گردد.
امام سجاد (ع ) پس از دعا به دوام طاعت از لزوم جماعت سخن گفته و از خداوند مى خواهد كه همواره در صف پيروان قرآن شريف باشد: و لزوم الجماعة .، با مسلمانان بودن و از تفرق پرهيز داشتن امرى است بس ‍ مهم . پيشواى بزرگ اسلام در سخنرانى حساس مسجد خيف سه مطلب لازم را خاطر نشان ساخت كه يكى از آنها ملازمت و همگامى با جماعت مسلمين است .
ثلاث لا يغل عليهن قلب امرء مسلم : اخلاص العمل لله و النصيحة لائمه المسلمين و اللزوم لجماعتهم .(268)
سه چيز است كه بايد قلب هر مسلمان نسبت به آنها خالى از غل و غش ‍ باشد: اول اخلاص عمل براى خدا، دوم خلوص مودت نسبت به پيشوايان مسلمين ، سوم ملازمت و هماهنگى با جمعيت مسلمانان .
مطلب مهم در حديث رسول اكرم (ص ) شناختن جماعت مسلمانانى است كه بايد حتما ملازمتشان را گزيد و با آنان همگام و همصدا بود و اين مطلب در بعضى از روايات روشن شده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : سئل رسول الله صلى الله عليه و آله عن جماعته امته فقال : جماعة امتى اهل الحق و ان قلوا.(269)
امام صادق (ع ) فرمود: از رسول اكرم (ص ) سؤ ال شد كه جماعت امتش ‍ كيان اند؟ فرمود: جماعت امت من اهل حق اند اگر چه عددشان كم باشد.
قيل لرسول الله صلى الله عليه و آله : ما جماعة امتك ؟ قال : من كان على الحق و ان كانوا عشرة .(270)
به پيمبر گرامى عرض شد: كدامين مردم جماعت امت شما هستند؟ در پاسخ فرمود: آنانكه بر حق اند اگر چه عددشان ده نفر باشد.
سفيان ثورى مردى بود تحصيلكرده و حافظ احاديث . او مكرر حضور امام صادق (ع ) شرفياب شده و مطالبى را فراگرفته اما در باطن نسبت به آن حضرت دلبستگى و علاقه نداشت . مردى از قريش كه اهل مكه بود و دوستدار ائمه معصومين عليهم السلام مى گويد روزى سفيان ثورى به من گفت : برويم به منزل امام صادق (ع ). با او رفتم . در منزل امام كه رسيديم ، ديديم حضرت بر مركب خود سوار شده و قصد رفتن دارد. سفيان عرض ‍ كرد: حديث خطبه پيمبر را كه در مسجد خيف براى مردم فرموده است به من بفرما. حضرت گفت : بگذار بروم از پى كارى كه دارم ، در مراجعت خواهم گفت . سفيان حضرت را به قرابت و بستگى با رسول اكرم (ص ) قسم داد كه الان بگويد. حضرت پياده شد. سفيان عرض كرد: بفرماييد براى من دوات و كاغذ بياورند تا آن را بنويسم . دستور داد آوردند. آنگاه نوشته را به حضرت ارائه نمود. سپس امام (ع ) سوار شد و از پى كار خود رفت . من و سفيان با هم برگشتيم . بين راه از من خواست توقف كنيم و در حديث دقت نماييم . به او گفتم : قسم به خدا كه امام صادق (ع ) ترا به چيزى ملزم نمود كه هرگز از آن رهايى ندارى .
فقال : و اى شى ء ذلك : فقلت له : ثلاث لا يغل قلب امرء مسلم : اخلاص ‍ العمل لله فعرفناه ، و النصيحة لائمة المسلمين . من هولاء الائمة الذين تجب علينا نصيحتهم ؟ معاوية بن ابى سفيان و يزيد بن معاوية و مروان بن الحكم و كل من لا تجوز شهادته عندنا و لا تجوز الصلوة خلفهم و قوله : اللزوم لتجوز الصلوة خلفهم و قوله : اللزوم لجماعتهم فاى جماعة ؟
مرجئى يقول : من لم يصل و لم يصم و من لم يغتسل من جنابة و هدم الكعبة و نكح امه فهو على ايمان جبرئيل و ميكائيل او قدرى يقول لا يكون ماشاء الله عزوجل و يكون ماشاء ابليس ، او حرورى يبرء من على بن ابيطالب و يشهد عليه بالكفر او جهنى يقول : انما هى معرفة الله وحده ليس الايمان شيئا غيرها. قال ويحك و اى شيئى تقولون ؟ فقلت ان على بن ابيطالب و الله امام الذى تجب علينا نصيحة و لزوم جماعة اهل بيته . قال : فاخذ الكتاب و خرقه ثم قال : لا تخبربها احدا.(271)

پرسيد: به چه چيز ملزمم نموده است ؟ گفتم : سه چيز است كه بايد قلب هر مسلمان از غل و غش در آنها خالى باشد: اول اخلاص عمل براى خدا. اين را مى دانيم . دوم مودت خالص نسبت به پيشوايان مسلمين . ائمه معصومين كيان اند؟ معاوية بن ابى سفيان ، يزيد بن معاويه ، مروان بن الحكم ، و آنهايى كه شهادتشان مقبول نيست و نمى توان پشت سر آنان نماز بخواند. و اينكه فرمود بايد ملازم جمعيت مسلمين بود، كدام جماعت ، گروه مرجئى كه مى گويد: كسى كه نماز نخواند، روزه نگيرد، غسل جنابت ننمايد، كعبه را خراب كند و با مادر خود بيامرزد، با اين همه ناروايى ها ايمانش همانند ايمان جبرئيل و ميكائيل است ، يا گروه قدرى كه مى گويند: خواست خداوند معيار نيست بلكه معيار، خواست ابليس است ، يا گروه حرورى كه از على (ع ) تبرى مى جويند و به كفر او شهادت مى دهند، يا گروه جهنمى كه مى گويند معرفت فقط معرفت خداست و ايمان چيزى جز آن نيست . سفيان ثورى از سخنان مرد قريشى سخت ناراحت شد و گفت : واى بر تو! شماها چه مى گوييد؟ گفتم : ما مى گوييم على بن ابيطالب امامى است كه مودت خالص او بر ما واجب است و بايد ملازم ائمه معصومين كه جماعت اهل بيت اند باشيم . سفيان از شدت ناراحتى نوشته را گرفت و پاره كرد و به من گفت : اين جريان را براى كسى نقل ننمايم .
خواسته دوم امام سجاد (ع ) از پيشگاه خداوند ملازمت جماعت مسلمين بود و به فرموده رسول اكرم (ص ) مقصود، گروهى هستند كه در راه حق قدم بر مى دارند.
در قطعه سوم دعا، ترك اهل بدعت را درخواست مى كند: و رقض اهل البدع . درباره بدعت گذاران در دين روايات زيادى از رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام رسيده و تاءكيد شده است كه مسلمانان از آنان دروى گزينند و تبرى جويند.
عن النبى صلى الله عليه و آله : اذا راءيتهم اهل الريب و البدع من بعدى فاظهروا البراءة منهم .(272)
رسول اكرم (ص ) فرمود: وقتى بعد از من با وسوسه گران و بدعتگزاران در دين مواجه شديد از آنها تبرى كنيد و دورى نماييد.
و عنه صلى الله عليه و آله : كل بدعة ضلالة سبيلها الى النار.(273)
و نيز فرموده است : هر بدعتى گمراهى است و راه هر گمراهى به سوى دوزخ است .
فى الحديث : من وقر صاحب بدعة فقد اعان على هدم الاسلام .(274)
كسى كه صاحب بدعتى را توقير و تكريم نمايد با عمل خود به ويران سازى اسلام كمك نموده است .
امام سجاد (ع ) در قطعه اول دعاى موضوع بحث امروز از پيشگاه خداوند دوام طاعت او را درخواست مى نمايد و مى خواهد تا لحظه آخر عمر مطيع بى قيد و شرط حضرت بارى تعالى باشد و براى تحقق اين هدف مقدس ‍ سه مطلب را پس از آن ذكر نموده است : اول آنكه جماعت مسلمانان را هرگز ترك نگويد، مسلمانانى كه راه حق را مى پيمايد، چه بودن در جمعيت اين گروه مسلمانان وظيفه شناس خود از شاخه هاى اطاعت و فرمانبرى حضرت حق است . دوم ترك گفتن اهل بدعت زيرا با اهل بدعت بودن و به آنها روى موافق نشان دادن سرپيچى از فرمانبردارى خداوند است و اين كار با دوام طاعت كه مورد تقاضاى امام است سازش ندارد. سوم ترك گفتن كسانى كه در دين خدا راءى مخترعى به كار گرفته و از آن تبعيت مى نمايند: و مستعملى الراءى المخترع . اين سومين مطلبى است كه امام پس ‍ از درخواست دوام طاعت به پيشگاه الهى عرض نموده و چهارمين قطعه دعاست كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است . بدعت عبارت از تهمت سيئه اى است كه بدعتگزار به نام دين خدا در جامعه القا مى كند. اگر نزد كسانى مقبول افتد و به آن عمل كنند ممكن است در نسلهاى بعد نيز ادامه يابد و پايدار بماند. اما راءى مخترع ، امرى است بالنسبه موقت و ممكن است گروهى آن نظريه ساختگى را به نام دين بپذيرند و از پى آن بروند، اما پس از مدتى از اثر مى افتد و به دست فراموشى سپرده مى شود.
قرار حكميت در جنگ صفين براى جمعى از مسلمانان نادان مستمسكى شد كه راءى مخترعى را طرح كنند، گروهى را گرد خود جمع نمايند، دست به طغيان و عصيان بزنند، و مايه فساد و خونريزى گردند. در قرآن شريف آمده است :
ان الحكم الله ؛(275) حكم و فرمان براى كسى جز خداوند نيست . عده اى از مسلمانان ناآگاه از كتاب الهى گفتند: قبول حكميت غير خدا عملى است بر خلاف دستور قرآن و بايد با آن مقابله نمود و به مخالفت برخاست . على (ع ) كه عالم به تمام دقايق كتاب الهى و احكام آسمانى اسلام است ، گفته آنان را مردود خواند و نادرست خواندن آن سخن را در مواردى با صراحت خاطرنشان ساخت ، از آن جمله فرمود:
كلمة حق يراد بها الباطل ، نعم انه لا حكم الا الله و لكن هولاء يقولون لا امرة الا لله و انه لابد الناس من امير بر او فاجر.(276)
كلمه حقى است كه از آن باطل و ناروا اراده شده است . بلى حكم براى احدى جز خداوند نيست اما اينان مى گويند: امارت و حكومت براى كسى جز خداوند نيست با آنكه ضرورت ايجاب مى كند كه اميرى نيكوكار يا گناهكار بر مردم حاكم باشد تا از هرج و مرج جلوگيرى كند و نظم را در جامعه برقرار سازد.
اين گروه نادان در انديشه انحرافى و راءى مخترع خود زياد پافشارى كردند، به سخنان على (ع )، حجت بزرگ الهى ، ترتيب اثر ندادند. سرانجام كارشان به مقابله با امام معصوم و جنگ نهروان منتهى گرديد و عده زيادى از آنان كشته شدند. خوارج نهروان نادانهايى بودند ظاهر الصلاح و مقدس ، جهل و لجاجتشان مايه تيره روزى و بدبختى آنان گرديد، در دنيا به عذاب شمشير مبتلا شدند و در آخرت گرفتار كيفر شديد الهى خواهند بود.
يكى از شبها على (ع ) از مسجد كوفه خارج شد و به سوى منزل خود مى رفت در حالى كه يك چهارم شب منقضى شده بود. كميل بن زياد كه از دوستان و شيعيان امام است با آن حضرت بود. بين راه به در خانه مردى رسيدند كه آن موقع شب با آهنگى گرم و حزن انگيز قرآن شريف را مى خواند و اين آيه را تلاوت مى نمود:
اءمن هو قانت آناء الليل .(277)
كميل از مشاهده اين مرد و خواندن قرآن در آن موقع شب به شگفت آمد و در دل تحسينش نمود، بدون اينكه از احساس درونى خود سخنى بگويد و آن را به زبان بياورد. امام (ع ) متوجه كميل شد و فرمود: آهنگ گرم اين مرد و تلاوت قرآن مايه اعجابت نشود، او از اهل آتش است ، عنقريب آگاهت خواهم نمود. كميل از اين مكاشفه امام و آگاهى حضرت از باطن وى حيرت زده شد و همچنين متحير بود از اينكه امام فرمود: او اهل جهنم است با اينكه در اين موقع شب با اين حالت خوب و روشن تلاوت قرآن مى نمايد. كميل مى گويد مدتى گذشت و جريانهاى خوارج پيش آمد. اين گروه حافظ قرآن شريف بودند ولى امام (ع ) طبق وظيفه دينى ناچار شد با آنان بجنگد و به حيات بسيارى از آنها خاتمه دهد. على (ع ) روزى در ميدان نهروان گذر مى كرد. كميل با آن حضرت بود، شمشير خون آلود خود را در دست داشت و سرهاى جدا شده خوارج در گوشه و كنار زمين ريخته بود. فوضع راءس ‍ السيف على راءس من تلك الرؤ وس و قال يا كميل ! اءمن هو قانت آناء الليل اى هو ذلك الشخص الذى كان يقرء القرآن فى تلك الليلة . فاعجبك حاله .(278)
سر شمشير خود را روى يكى از آن سرهاى جدا شده گذاشت و آيه اى را كه آن شخص در آن شب مى خواند قرائت نمود و به كميل فهماند كه اين همان مردى است كه قارى قرآن بود و در آن شب مايه شگفتى و تعجب او گرديد.
راءى مخترع و نظريه خلاف قرآن شريف موجب هلاكت و عذاب دنيا و آخرت خوارج گرديد. امام سجاد (ع ) در اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق از پيشگاه خداوند درخواست دوام طاعت او را مى نمايد و همچنين ملازمت جماعت اهل حق را مى خواهد و تمنا دارد كه اهل بدعت را ترك گويد و از كسانى كه راءى ساختگى و مخترع را در دين او به كار مى گيرند دورى گزيند. راه فرمانبرى و اطاعت از ذات اقدس الهى اطاعت از رسول گرامى (ص ) است يعنى تنها كسى كه خداوند خواسته هاى خود را به وى وحى مى كند و اوامر و نواهى خويش را به وسيله او به مردم ابلاغ مى نمايد. قرآن شريف در اين باره فرموده است :
و من يطع الرسول فقد اطاع الله .(279)
كسى كه رسول خدا را اطاعت كند قطعا خداوند را اطاعت نموده است .
پس از مرگ رسول اكرم (ص ) راه نيل به طاعت بارى تعالى اطاعت از آن انسان بزرگ و شايسته اى است كه پيغمبر اكرم به امر الهى او را به جانشينى بعد از خود معرفى نموده است . به موجب روايات بسيارى كه علماى عامه و خاصه در كتب خود آورده اند، مكرر در مكرر پيشواى بزرگ اسلام با تعبيرهاى مختلف ، مسلمين را به اطاعت از دستور على (ع ) موظف نموده است ، چه او آگاه به تمام تعاليم قرآن شريف و كليه احكام دين الهى است .
عن النبى صلى الله عليه و آله : من احب ان يحيى حياتى و يموت موتى و يدخل الجنة التى و عدنى ربى فليتول عليا بعدى فانه لن يخرجكم من هدى و لن يدخلكم فى ردى .(280)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : هر كس دوست دارد زنده باشد به حيات من و بميرد به مرگ من و در بهشتى داخل شود كه خداوند به من وعده فرموده : بعد از من على را مطاع و ولى عموم مسلمين بداند، چه او هرگز شما را از راه هدايت و سعادت خارج نمى كند و به پستى و انحطاطتان سوق نمى دهد.
اگر خوارج به دستور پيشواى اسلام عمل مى نمودند، از آنچه على (ع ) مى فرمود تبعيت مى كردند و به راءى اختراعى خود گرايش نمى يافتند، هرگز از صراط مستقيم خارج نمى شدند و راه اطاعت الهى را ترك نمى گفتند. بدبختانه با سرپيچى از امر امام ، دنياى خود را برخلاف رضاى پروردگار گذراندند، سرانجام خويشتن را به كشتن دادند و در قيامت نيز مورد غضب شديد بارى تعالى و گرفتار عذاب عظيم او خواهند بود.
44- درخواست وسعت رزق در كِبَر سن - درخواست قوت درايام ناتوانى
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صلى على محمد و آله ، و اجعل اوسع رزقك على اذا كبرت ، و اقوى قوتك فى اذا نصبت .
امام سجاد عليه السلام در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق ، پس از درود بر حضرت محمد و آلش ، دو درخواست از خداوند مى نمايد. در خواسته اول عرض مى كند: بارالها! وسيعترين رزق خود را براى من در كبر سنم قرار ده . درخواسته دوم عرض مى كند بارالها! قوى ترين نيرو و قوت اعطايى تو به من در ايام فرسودگى و تبعم باشد. به حول و قوه الهى موضوع سخنرانى امروز شرح و توضيح اين دو خواسته حضرت زين العابدين (ع ) از پيشگاه حضرت بارى تعالى است . ايام پيرى براى كسانى كه عمرشان به درازا مى كشد دوران ضعف و ناتوانى است . خداوند در قرآن شريف به اين امر طبيعى اشاره فرموده و پاره اى از عوارض ‍ دردناك و رنج آور آن را ذكر نموده است .
الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ، ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة .(281)
خداوند، آفريدگار حكيمى است كه شما را از ضعف و ناتوانى آفريده ، پس ‍ از ضعف ، براى شما قوت و نيرو قرار داده ، و پس از قوت براى شما ضعف و پيرى را مقرر فرموده است .
ممكن است مراد از ضعف كه در ابتداى آيه ذكر شده ناظر به موجود زنده ضعيفى باشد كه در نطفه جاى دارد و به قدرى كوچك و ناچيز است كه جز با چشم مسلح ديده نمى شود، و ممكن است مقصود، ضعف و ناتوانى دوران شير خوارگى و ايام طفوليت باشد. پس از درگذشت ايام ضعف ، دوران جوانى و قوت فرا مى رسد، و سپس ضعف و ناتوانى پيرى آغاز مى گردد.
در آيه ديگر فرموده است :
و الله خلقكم ثم يتوفا كم و منكم من يرد الى ارذل العمر لكيلا يعلم بعد علم شيئا.(282)
آفريدگار جهان شما را خلق نموده سپس روحتان را قبض مى كند و به حياتتان خاتمه مى دهد. اما بعضى به پيرى شديد و انحطاط عمر مى رسند و كار اينان به آنجا منتهى مى گردد كه بر اثر كبر سن معلومات و اطلاعاتشان محو مى شود و دانسته ها را از ياد مى برند، ديده شده كه بعضى از اين قبيل معمرين ، اسم دوستان صميمى و حتى نام فرزندان خود را فراموش ‍ نموده اند. در آيه ديگر، خداوند فرموده :
و من نعمرة ننكسه فى الخلق .(283)
كسى را كه ما به وى عمر دراز مى دهيم تمام ساختمان درونى و برونى و كليه قواى مادى و معنوى او را واژگون مى سازيم و به راه سقوط و انحطاطش ‍ سوق مى دهيم .
با فرا رسيدن دوران پيرى تحولات و دگرگونيهايى در ساختمان بدن افراد كهنسال بروز مى كند، جسم دچار ضعف و سستى مى شود، نيروى كار و كوشش تدريجا از دست مى رود و بر اثر بازماندن از فعاليتهاى اجتماعى ، اداره امور زندگى با اختلالاتى مواجه مى گردد و نارسايى هايى پديد مى آيد. به موازات تحولات جسمى كهنسالان ، دگرگونى هايى در اخلاق و انديشه آنان نيز بروز مى كند، تمنيات درونى ، خواهشهاى نفسانى ، و خلاصه طرز تفكرشان بيش و كم عوض مى شود، و هواهاى تازه اى در سر مى پرورند. تحولات جسم خطر مستقيمى را براى ايمان و معنويت آنان ندارد ولى دگرگونى هاى انديشه و افكار و تمنيات نويى كه در ضميرشان شكوفا مى گردد ممكن است اثر بدى روى اخلاق و معنويات آنان بگذارد و سرانجام موجب بد مردن و سوء عاقبتشان گردد. پيش از آنكه درباره ضعف جسم و تنگى معاش سالخوردگان توضيحى داده شود، به موقع است بعضى از رواياتى كه ناظر به تحولات روحى و اخلاقى كهنسالان است معروض افتد تا شنوندگان هر چه بيشتر از خطرات معنوى ايام كهنسالى آگاهى يابند و آنان كه هم اكنون در سنين پيرى هستند متوجه خود باشند واز خداوند يارى بخواهند تا آنان را از خطرات روحى و سقوط معنوى محافظت بفرمايد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : الشيخ شاب على حب انيس و طول حياة و كثرة مال .(284)
رسول اكرم (ص ) فرموده : پيروان در سه چيز جوان اند و علاقه مند: به انيس ‍ و همصحبت ، به درازى عمر، و به داشتن مال .
علاقه به انيس و همصحبت از اين جهت است كه بر اثر پيرى و ناتوانى جامعه را ترك گفته و تنها مانده است ، فرزندان و بستگان جوانش سرگرم فعاليت اند و از پى كارهاى روزانه خود مى روند و مجال همنشينى و مصاحبت او را ندارند، علاقه دارد انيسى بيابد كه اغلب با او باشد، از مصاحبتش دلخوش گردد، با او سخن بگويد، و بقيه عمر را با شادى بگذراند. اما تمناى طول عمر و مالدارى نشانه آرزوى دراز و حب ثروت است و اين دو تمنا از طرفى مى تواند او از ياد مرگ و تهيه زاد براى سفر آخرت غافل نمايد و از طرف ديگر ممكن است اين دو تمناى روحى انگيزه گناه شود، او را به اعمال ناروا و غير مشروع وادار سازد و موجب مى شود از صراط مستقيم منحرف گردد و درستكارى را ترك گويد.
و عنه صلى الله عليه و آله قال : يشيب ابن آدم و تشب فيه خصلتان : الحرص و طول الامل .(285)
و نيز فرموده است : فرزند آدم پير مى شود و دو صفت در وى جوان مى گردد: اول حرص است و آن ديگر آرزوى دراز.
حرص موجب مى شود كه افراد مسن نيروى مختصرى را كه در تن دارند به جاى آنكه در راه معنويات و تعالى نفس به كار گيرند و خود را براى سفر آخرت بسازند در راه به دست آوردن مال و گردآورى ثروت مصروف دارند و از امور معنوى كه مايه صلاح و رستگارى است غافل شوند. اما آرزوى دراز مايه دلبستگى و از ياد بردن آخرت است و براى افراد مسن كه ايام آخر عمر را مى گذرانند و در آستانه مرگ قرار دارند بزرگترين بدبختى و مصيبت است .
عن على عليه السلام قال : ايها الناس ! ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى و طول الامل . فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الآخرة .(286)
على (ع ) فرموده است : اى مردم ! بزرگترين ترس من درباره شما براى دو چيز است : يكى پيروى از هواى نفس و آن ديگر آرزوى دراز، پيروى از هوى بازدارنده از حق است و آرزوى دراز، آخرت را از ياد شما مى برد.
و عنه عليه السلام قال : كفى بالشيب نذيرا.(287)
و نيز فرموده است : فرا رسيدن پيرى براى هشدار دادن افراد غافل و نا آگاه كافى است .
سفيد گشتن مو ترجمان اين سخن است كه سر بر آر زخواب گران سپيده دميد
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : يا صاحب الشعر الابيض و القلب الاسود! اءمامك النار و خلفك ملك الموت ، فماذا تريد ان تعمل ؟ كنت صبيا و كنت جاهلا و كنت شابا وكنت فاسقا و كنت شيخا و كنت مرائيا فاين انت و اين عملك ؟(288)
امام صادق (ع ) فرموده : اى صاحب موى سفيد و قلب سياه ! پيش رويت آتش است و پشت سرت ملك الموت ، مى خواهى چه كنى ؟ طفل بودى و نادان ، جوان بودى و گناهكار، پير شده اى و رياكار، فكر كن در چه وضعى قرار دارى و اعمال خوبى كه بايد انجام داده باشى كجاست ؟
يكى از عواملى كه مى تواند اخلاق صاحبان خود را تعديل كند و آنان را از حرص و آرزوى دراز بازدارد اين است كه جوانان و ميانسالان شخصيت آنان را محترم شمرند، عزشان را محفوظ دارند، و هرگز مورد تحقير و اهانتشان قرار ندهند. پيروان وقتى در محيط خانواده احساس ذلت مى كنند و مى بينند دگران آنان را با چشم خوارى مى نگرند به فكر مى افتند كه اگر بتوانند براى خود عزى كسب كنند و به گونه اى حقارت خويش را جبران نمايند، راه آسانى كه با مزاج ناتوانشان سازش دارد اين است كه به پناه حرص و آرزوى دراز بروند و از هر راه حلال و حرامى كه ممكن است پولى گرد آورند و بدين وسيله احترام اعضاى خانواده را به خود جلب نمايند. براى آنكه سالخوردگان در پايان عمر از مسير حق منحرف نشوند، خداى را فراموش نكنند، و از اوامر و نواهيش تخلف ننمايند، قرآن شريف و روايات اولياى گرامى اسلام ، تكريم و احترام آنان را به مسلمانان عموما و به خانواده هاى خودشان خصوصا توصيه نموده اند و در اينجا براى مزيد آگاهى شنوندگان محترم ، به خصوص پسران و دختران جوان بعضى از روايات ذكر مى شود:
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : من اجلال الله تعالى اجلال ذى الشيبة المسلم .(289)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : از جمله تكريم و احترام به ذات اقدس الهى احترام نمودن به كهنسال مسلمان است .
و عنه صلى الله عليه و آله : من وقر ذاشيبة لشيبته آمنه الله عزوجل من فزع يوم القيامة .(290)
و نيز فرموده است : كسى كه پيرى را به علت پيريش احترام نمايد خداوند او را از ترس و نگرانى روز قيامت ايمن مى دارد.
از آنچه مذكور افتاد تا اندازه اى عوارض روحى دوران پيرى و همچنين لزوم تاءكيد افراد سالخورده روشن شد. اينك درباره عوارض جسمانى سالخوردگان و ناتوانى آنان در فعاليتهاى اجتماعى براى تاءمين معاش به اختصار مطالبى به عرض مى رسد. خداوند در قرآن شريف فرموده است :
و ما من دابة فى الارض الا على الله رزقها.(291)
هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر آنكه رزقش به عهده خداوند است . يعنى پروردگار توانا گردش كارگاه عظيم خلقت را در خشكى و دريا به گونه اى حكيمانه پايه گذارى نموده است كه پيوسته غذاهاى مختلف تمام موجودات زنده با نظم مخصوصى در دامن طبيعت پرورش مى يابد، گياهان از زمين و آب و آفتاب تغذيه مى كنند و رشد مى نمايند، دانه خواران و علفخواران از روييدنى ها ارتزاق مى نمايند و به حيات خود ادامه مى دهند. غذاى حشرات گوناگون در آغوش طبيعت مهيا مى گردد و نسل حشرات به طور طبيعى گسترش مى يابد و غذاى پرندگان حشره خوار آماده مى شود و حياتشان برقرار مى گردد. عقابها و كركسها و ديگر پرندگان گوشتخوار ديگر حيوانات كوچك ارتزاق مى نمايند، همچنين درندگان از شكار ديگر حيوانات و خلاصه همان طورى كه در قرآن شريف آمده ، رزق انسانها نيز همانند ديگر موجودات زنده به عهده خداوند است . نكته قابل ملاحظه اين است كه هر موجود زنده اى براى دست يافتن به رزق خود نوعى فعاليت و حركت دارد و از پى روزى مى رود و انسان نيز موظف است فعاليت نمايد تا رزق خود را به دست آورد. ولى فعاليت انسان در طلب رزق با فعاليت جنبندگان زمين تفاوتهايى دارد، از آن جمله رزق و روزى خواران همان است كه در سفره طبيعت ، خود به خود مهيا مى گردد و نيازى به فعاليت روزى خواران ندارد؛چرندگان از گياهانى كه در زمين مى رويد ارتزاق مى كنند و خودشان نمى توانند زمين خشكى را سبز و خرم نمايند، زنبورهاى عسل از گلهايى كه در طبيعت به وجود مى آيد روزى مى خورند و خودشان قادر نيستند باغ و گل ايجاد نمايند. پرندگان و خزندگان و درندگان و تمام جنبندگان برى و بحرى رزقشان همان است كه آفريدگار حكيم در طبيعت براى آنها آماده مى كند و خودشان نمى توانند چيزى بر آن بيفزايند،
اما انسان آزاد و آگاه با مغز خلاقى كه دارد مى تواند از منابع طبيعت حداكثر استفاده را بنمايد، اراضى موات را احيا كند و آنها را به زمين كشاورزى و باغهاى ميوه مبدل نمايد و از محصولشان ارتزاق كند، مى تواند مؤ سساتى را براى دامپرورى و مرغدارى تشكيل دهد، با مراقبتهاى علمى موجبات تكثيرشان را فراهم آورد و به عده زيادى از انسانها غذا برساند. تمام مردم موظف اند براى تاءمين معاش و به دست آوردن رزق حلال تلاش و كوشش ‍ نمايند و به سختى و مشقت آن تن دردهند. در روايت پيشواى اسلام خاطر نشان گرديده كه اين گروه محبوب حضرت بارى تعالى هستند.
عن النبى صلى الله عليه و آله : ان الله يحب ان يرى عبده تعبا فى طلب الحلال .(292)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : خداوند دوست دارد بنده خود را ببيند كه براى طلب رزق حلال در رنج و مشقت است .
ضمنا اشخاص با ايمان توجه داشته باشند كه تلاشگران و افراد زحمتكش ‍ از نظر وسعت يا مضيقه رزق با يكديگر متفاوت اند و به صريح قرآن شريف اين تفاوت مستند به مشيت حكيمانه ذات اقدس الهى است ، اوست كه به بعضى رزق وسيع مى دهد و بعضى را در تنگناى روزى مى گذارد.
ان ربك يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر انه كان بعباده خبيرا بصيرا.(293)
خداى تو است كه هر كس را بخواهد روزى وسيع مى دهد يا در مضيقه اش ‍ مى گذارد كه او به مصلحت بندگان خود آگاهى و بصيرت دارد.

 

next page

back page