شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۲ -


دعاى امام سجاد (ع ) در دو قسمتى كه موضوع سخنرانى امروز است به ايام پيرى و دوران كبر سن نظر دارد. در جمله اول عرض مى كند: و لا تبتلينى بالكسل عن عبادتك ؛بارالها! در كبر سن مرا همواره مورد عنايت و رحمت خود قرار ده و آنچنانم حمايت فرما كه فرسودگى پيرى در عبادتم اثر نامطلوب به جاى نگذارد و از شوق و نشاط بندگيت بازنمانم و در پرستش ‍ تو به سستى و كسل مبتلا نشوم .
در قسمت دوم عرض مى كند:
و لا العمى عن سبيلك ؛بارالها! در پيمودن صراط مستقيمت آنچنان مشمول فيضت گردان كه تا آخر عمر بصيرتم به جا باشد، بينش خود را از دست ندهم و راه ترا همواره با آگاهى طى نمايم و از نابينايى چشم دل مصون و محفوظ باشم .
زايل شدن بينش در ايام پيرى بر اثر قضاى حكيمانه حضرت بارى تعالى است ، او اراده فرموده كه قواى بدن در كبر سن واژگون شود و راه زوال بپيمايد.
و من نعمره ننكسه فى الخلق .(321)
آن را كه عمر طولانى مى دهيم قواى بدنش را واژگون مى سازيم .
بنابراين افرادى كه بر اثر كهولت و عمر طولانى بصيرت خويش را از دست مى دهند، مورد تخطئه و توبيخ نيستند و دعاى امام كه از نابينايى در راه حق سخن مى گويد به فقد بينش ايام پيرى نظر دارد.
اما چند گروهى كه مذكور افتاد با اعمال نارواى خود بصيرت خويش را واپس زده و چشم حق بين را نابينا نموده اند و در نتيجه از شناخت جرمى كه مرتكب شده اند مجازات مى گردند.
46- پرهيز از انجام كارهاى خلاف محبت حق - دورى جستن ازخدابريدگان - جدا نشدن از علاقه مندان به حق
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا بالتعرض لخلاف محبتك ، و لا مجامعة من تفرق عنك ، و لا مفارقة من اجتمع اليك .
بار الها! مرا مبتلا مكن اعمالى را طلب كنم و انجام دهم كه بر خلاف محبت و رضاى تو باشد؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه با كسانى آميزش و هميارى نمايم كه از تو بريده اند؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه از كسانى جدا شوم كه با تو هستند و امرت را اطاعت مى نمايند. به خواست خداوند اين سه جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع سخنرانى امروز است .
امام سجاد (ع ) در اين قطعه از پيشگاه بارى تعالى مى خواهد تا از ابتلاى به سه امر مصون و محافظش دارد: امر اول بين امام و خداست ، و امر دوم و سوم بين امام و ساير مردم است . در امر اول عرض مى كند: بارالها مبتلا مكن اعمالى را طلب كنم و انجام دهم كه بر خلاف محبت و رضاى تو باشد.
بعضى از كارهاست كه خداوند دوست ندارد كه مردم مرتكب آنها شوند، ناخشنودى بارى تعالى از انجام آن اعمال نه از اين جهت است كه اگر انسانها حريم الهى را رعايت ننمودند و اعمال خلاف محبتش را مرتكب شدند به مقام رفيع بارى تعالى آسيبى مى رسد و موجب تضعيف قدرت و سلطه او در جهان حاكميت مى گردد، هرگز چنين نيست ، او غنى بالذات است و از تمام آفريده هاى خود بى نياز. كارهاى بد و خوب مردم كمترين اثر مثبت يا منفى در حاكميت و ربوبيتش نمى گذارد. اعمالى كه مورد محبت بارى تعالى نيست از طرفى بر خلاف حق و عدالت است و خداوند دوست ندارد كه مردم به كارهاى ناحق و ظالمانه آلوده شوند، و از طرف ديگر انجام دادن اعمالى كه خدا دوست دارد حركتى است از مردم در جهت مخالف تعالى و تكامل آنان ، و حضرت بارى تعالى نمى خواهد انسان عالى قدر كه مخلوق گزيده اوست به راه انحطاط و سقوط گرايش يابد و موجبات تباهى و هلاكت خود را فراهم آورد. ما از پيش خود نمى دانيم خداوند چه كارهايى را دوست ندارد تا پيرامون آنها نگرديم و از انجامشان خوددارى نماييم ، اوست كه مى تواند ما را آگاه سازد و اعمال خلاف محبت خود را به ما بگويد.
آگاه سازى خداوند به دو صورت تحقق مى يابد: اول آنكه به هر فرد از افراد مردم الهام اختصاصى نمايد و در ضميرش القا كند كه چه اعمالى را دوست ندارد، دوم آنكه در هر عصر، فرد پاكدل و منزهى را از بين مردم برگزيند، اعمال خلاف محبت خود را به او وحى نمايد و ماءمورش سازد كه به مردم ابلاغ كند. خداوند، شق دوم را گزيده و بين اقوام و ملل ، پيمبرانى را مبعوث فرموده و به آنان دستور ابلاغ داده است . اگر كارهايى را كه خداوند دوست ندارد در جوامع بشرى انجام پذيرد، زيانهاى مادى و معنوى ، اقتصادى و اخلاقى ، فردى و اجتماعى ، و دنيوى و اخروى بسيار به بار مى آورد و موجب مى شود كه انجام دهندگان آن اعمال مطرود درگاه الهى شوند و خداوند فيض دوستى و محبت خود را از آنان قطع فرمايد.
قرآن شريف مكرر از گروههايى كه داراى صفات خاصى هستند نام برده و تصريح فرموده كه همه افرادى كه به آن صفات متصف اند و مرتكب آن اعمال مى شوند خداوند آنها را دوست ندارد؛در واقع حضرت بارى تعالى دوست نداشتن خود را به وجود آن صفات ناپسند است كه نه فقط همان كارها خلاف محبت من است و دوست ندارم بلكه اشخاص آلوده به آن اعمال نيز مطرود من هستند و آنان را دوست ندارم . در اينجا بعضى از آيات مريوط به اين بحث به عرض شنوندگان محترم مى رسد و ضمنا درباره عملى كه مرتكب مى شوند و خويشتن را از محبت حضرت بارى تعالى محروم مى سازند توضيح كوتاهى داده خواهد شد. فساد از جمله امورى است كه مطرود حضرت بارى تعالى است و در قرآن شريف تصريح شده كه خداوند فساد و مفسد را دوست ندارد. در سوره 2 آيه 205 آمده است :
و الله لا يحب الفساد؛خداوند فساد را دوست نمى دارد.
در سوره 5، آيه 64 آمده است :
و الله لا يحب المفسدين ؛خداوند مفسدين را دوست ندارد.
راغب در مفردات مى گويد: الفساد خروج الشى ء عن الاعتدال قليلا كان الخروج عنه او كثيرا و يضاده الصلاح و يستعمل ذلك فى النفس و البدن و الاشياء الخارجة عن الاستقامة ؛(322) فساد عبارت از اين است كه چيزى از اعتدال و توازن خارج شود، خواه خروج كم باشد يا بسيار، و ضد فساد، صلاح است . و كلمه فساد به كار برده مى شود در مورد نفس و بدن و درباره هر چيزى كه از اعتدال بيرون رود.
در قرآن شريف كلمه فساد به معناى وسيع به كار برده شده و براى مزيد اطلاع شنوندگان بعضى از اين آيات به عرض مى رسد:
و لو اتبع الحق اهواء هم لفسدت السموات و الارض و من فيهن .(323)
اگر خداوند از تمايلات مردم پيروى نمايد آسمانها و زمين و هر چه در آنها جاى دارد به فساد كشيده مى شوند.
ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس .(324)
فساد در خشكى و دريا آشكار گرديده است بر اثر كارهاى نادرست و اعمال خلاف عقل بشر.
و من الناس من يعجبك قوله فى الحياة الدنيا و يشهد الله على ما فى قلبه و هو الد الخصام . و اذا تولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل .(325)
از منافقين فردى است كه با چرب زبانى موجب شگفتى تو مى شود و خداوند را براى پاكى ضمير خود شاهد مى آورد با آنكه او بدترين دشمن دين الهى است و چون از نزد تو مى رود مى كوشد تا در زمين فساد برپاكند و مايه تباهى اقتصاد و هلاك نسل جامعه شود.
از جمله گناهانى كه مايه فساد اجتماعى است و كسانى كه مرتكب آن گناه مى شوند، قرآن شريف آنان را مفسد خوانده ، مسئله اسراف است .
و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون .(326)
امر به مسرفين را اطاعت ننماييد و از راه و روش آنان پيروى نكنيد، چه اين گروه با كار نارواى خود در جامعه افساد مى كنند و به راه حق و صلاح گرايش ندارند.
راغب در مفردات مى گويد:
السرف تجاوز الحد فى كل فعل يفعله الانسان و ان كان ذلك فى الانفاق اشهر: سرف عبارت از اين است كه آدمى در كارهايى كه انجام مى دهد از حد آن تجاوز نمايد اگر چه اين زياده روى در زمينه پرداختهاى مالى مشهورتر است .
خداوند ضمن بيان كارهاى پسنديده بندگان واقعى خود فرموده است :
و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.(327)
اينان مردمى هستند كه وقتى انفاق مى كنند نه اسراف و زياده روى مى نمايند و نه بخل و تنگ دستى دارند بلكه در يك حد اعتدال و ميانه روى ، اين وظيفه مقدس را انجام مى دهند و خلاصه اين آيه مى فرمايد بندگان خوب خدا از اسراف منزه و برى هستند.
عن ابيعبدالله عليه السلام انه تلاهذه الاية فاخذ قبضة من حصى و قبضها بيده فقال هذا الاقتار الذى ذكره الله فى كتابه . ثم قبض قبضة اخرى فارخى كفه كلها، ثم قال هذا الاسراف . ثم اخذ قبضة اخرى ، فارخى بعضها و امسك بعضها و قال هذا القوام .(328)
امام صادق (ع ) اين آيه را تلاوت نمود، براى آنكه معناى آيه را با عمل محسوسى به حضار بفهماند مشتى شن و سنگ ريزه برداشت و آن را محكم در دست خود نگاه داشت ، آنگاه فرمود: اين اقتار و امساك است كه خدا در كتاب خود فرموده . سپس مشت ديگرى از شن و سنگ ريزه برداشت ، آنگاه تمام دست خود را گشود و همه آنها به زمين ريخت و فرمود: اين اسراف است . سپس مشت ديگرى از شن و سنگ ريزه برداشت ، كمى دست را گشود، قسمتى از آن ريخت و قسمتى باقى ماند و فرمود: اين حد اعتدال و قوام است .
مردم از نظر ارزش كار و مقدار درآمد با هم متفاوت اند، اعتدال و اندازه گيرى در امور حياتى اين است كه هر فردى به تناسب درآمد و با رعايت شاءن اجتماعى خود زندگى كند و فراتر نرود كه در بعضى از روايات ، آن زياده روى اسراف خوانده شده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : للمسرف ثلاث علامات : يشترى ما ليس ‍ له ، و يلبس ما ليس له ، و ياءكل ما ليس له .(329)
امام صادق (ع ) فرموده : اسراف كننده را سه علامت است : متاعى را مى خرد كه براى او نيست ، لباسى را مى پوشد كه در حد او نيست و ماءكولى را مى خورد كه از آن او نيست .
اين قبيل خود نمايى ها و تظاهرات مسرفانه در مرئى و منظر مردم ، موجب برانگيختن خشم خانواده هاى كم بضاعت و افراد تهيدست مى شود و هيجان غضب زمينه بسيار مساعدى براى ايجاد فساد اجتماعى و برهم زدن وحدت و برادرى اسلامى است . از اين رو خداوند مسرفين را عامل فساد معرفى نموده و مردم را از اطاعت آنان برحذر داشته است :
و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون فى الارض و لا يصلحون .(330)
فساد اجتماعى ، تنها ناشى از اين قسم زياده روى ها نيست بلكه پاره اى از انفاقهاى بيش از حد كه پرداخت كننده تصور مى كند كه عبادت است ، در قرآن شريف اسراف خوانده شده و خداوند از آن نهى نموده و فرموده است :
و آتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا ان الله لا يحب المسرفين .(331)
حق صاحب حق را موقع برداشت محصول در نظر بگيريد و در عمل خود اسراف ننماييد كه خداوند مسرفين را دوست ندارد.
ساءل رجل اباعبدالله عليه السلام عن هذه الاية فقال : كان فلان بن فلان الانصارى سماه و كان له حرث و كان اذا حصد يتصدق به و يبقى هو و عياله بغير شيئى . فجعل الله عزوجل ذلك سرفا.(332)
مردى از امام صادق (ع ) راجع به اين آيه سؤ ال نمود. فرمود: فلانى فرزند فلان شخص انصارى كه نامش را ذكر نمود محصولى داشت ، موقع برداشت همه آنها را صدقه مى داد، خودش و عائله اش بى چيز مى ماندند. خداوند اين عمل نادرست را زياده روى و اسراف خوانده و از آن منع فرموده است .
كسى كه مرتكب چنين اسرافى مى شود و غذاى عائله خود را به نام صدقه دينى به دگران مى دهد با عمل ناصحيح خويش افساد مى كند و بذر دشمنى اسلام را در دل زن و فرزندان خود مى افشاند، اينان با خود مى گويند: اين چه دينى است كه تمام محصول كشاورزى پدرمان به نام صدقه تسليم دگران شود و ما گرسنه بمانيم . اسرافى كه موجب بدبينى و بغض نسبت به دين اسلام شود اگر مهمتر از افساد اجتماعى نباشد كمتر از آن نيست .
قيل للصادق عليه السلام : ما الاقتار؟ قال : اكل الخبز و الملح و انت تقدر على غيره . قيل : فما القصد؟ قال : الخبز و اللحم و اللبن و الخل و السمن مرة هذا و مرة هذا.(333)
از امام صادق (ع ) سؤ ال شد، اقتار و سختگيرى مذموم در زندگى چيست ؟ حضرت فرمود: نان و نمك خوردن با آنكه مى توانى از غير آن غذا را استفاده نمايى . سؤ ال شد ميانه روى در غذا چيست ؟ فرمود: نان و گوشت ، شير و سركه و روغن به طور تناوب ، گاهى از اين و گاهى از آن .
خلاصه به صريح قرآن شريف ، خداوند فساد و افسادكنندگان را دوست ندارد و افراد با ايمان و علاقه مندان به خشنودى و رضاى بارى تعالى بايد مراقبت كنند كه دامنشان به فساد آلوده نشود و از گروه مفسدين به حساب نيايند. از جمله امورى كه خداوند دوست ندارد و با وحى خود آن را به مردم اعلام نموده است ستمكارى و تجاوز به حقوق و حدود دگران است و اين مطلب در قرآن شريف با دو تعبير ذكر شده است . در سوره 42، آيه 40 آمده است :
انه لا يحب الظالمين .
و در سوره 2، آيه 190 آمده است :
و لا تعتدوا ان الله يحب المعتدين .
درباره نشانه هاى ظالم و قبح ظلم و زيانهاى دنيوى و اخروى آن ، روايات بسيارى از اولياى گرامى اسلام رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها به عرض ‍ مى رسد:
عن النبى صلى الله عليه و آله : للظالم ثلاث علامات : يقهر من دونه بالغلبة ، و من فوقه بالمعصية ، و يظاهر الظلمة .(334)
رسول اكرم (ص ) فرمود: براى ظالم سه علامت است : با زيردستان خود به قهر و غلبه عمل مى كند، با كسانى كه فوق او هستند عصيان و سرپيچى دارد، و در مقام علم و عمل پشتيبان ستمكاران است .
عن على عليه السلام قال : الظلم يزل القدم و يسلب النعم و يهلك الاءمم .(335)
على (ع ) فرموده : ظلم كردن قدم را مى لرزاند، نعمت را از ميان مى برد، و امتها را به هلاكت و تباهى سوق مى دهد.
عن النبى صلى الله عليه و آله : انه لياءتى العبد يوم القيامة و قد سرته حسناته فيجى ء الرجل ، فيقول يا رب ظلمنى هذا فيؤ خذ من حسناته و يجعل فى حسنات الذى ساءله فما يزال كذلك حتى ما يبقى له حسنة . فاذا جاء من يساءله نظر الى سيئاته فجعلت مع سيئاته فجعلت مع سيئات الرجل فلا يزال يستوفى منه حتى يدخل النار.(336)
رسول اكرم (ص ) فرمود: در قيامت بنده اى براى حساب حاضر مى شود كه حسناتش او را خوشحال نموده است . مردى مى آيد و مى گويد: بارالها! او به من ستم نموده است . از حسناتش بر مى دارند و در حسنات مردى كه از او شكايت نموده قرار مى دهند. سپس مظلوم ديگر و مظلوم ديگر مى آيند و از وى شكايت مى كنند، همچنان حسنات او را به مظلومين منتقل مى نمايند تا حسناتش تمام شود. آنگاه براى اداى حق ستمديدگان از سيئات آنان بر مى دارند و به گناه ظالم مى افزايند و اين كار ادامه مى يابد تا حقوق مظلومين ادا مى شود، آنگاه ظالم وارد دوزخ مى گردد.
ظالمى كه در دنيا با زبان ، توصيف عدل نمايد اما در عمل ستمكار باشد به موجب روايات اولياى دين چين ظالمى در قيامت ، عذاب شديدترى خواهد داشت .
عن ابيعبدالله عليه السلام انه قال : ان من اشد الناس عذابا يوم القيامة من وصف عدلا و عمل بغيره .(337)
امام صادق (ع ) فرموده : از جمله مردمى كه در قيامت گرفتار شديدترين عذاب است كسى است كه عدل را توصيف نمايد و عملش بر خلاف آن باشد.
خلاصه در آيات متعددى در قرآن شريف تصريح شده كه خداوند دوست ندارد كسانى را كه به صفات بسيار مذموم متصف اند و به شرحى كه توضيح داده شد از جمله آنان گروه مفسدين و گروه ظالمين هستند. باقى گروهها با مراجعه به فهرست آياتى كه خداوند در آنها محبت خود را نفى نموده ، شناخته مى شوند. امام سجاد (ع ) در جمله اول دعاى موضوع سخنرانى امروز به اين قبيل اعمال توجه دارد و در پيشگاه خداوند عرض مى كند: و لا بالتعرض لخلاف محبتك ؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه اعمالى را طلب كنم و انجام دهم كه خلاف محبت و رضاى تو باشد.
در جمله دوم دعا عرض مى كند: و لا مجامعة من تفرق عنك ؛ بارالها! مرا مبتلا مكن با كسانى آميزش و هميارى نمايم كه از تو بريده و تركت گفته اند.
كسى كه به خداوند ايمان آورده ، رسالت فرستاده او را پذيرا شده ، به آيين مقدس اسلام گرويده است ، بايد وظايف مثبت و منفى دين را آنطور كه بايد قولا و عملا انجام دهد، از آن جمله با مؤ منين و اهل حق برادرانه برخورد نمايد و با گرمى و محبت با آنان معاشرت كند و بامنكرين خدا و مخالفين شرع مقدس رابطه دوستى و پيوند محبت برقرار ننمايد و از آنان دورى گزيند و با گناهكاران بيباك و لاابالى گشاده رو برخورد ننمايد و فشرده اين مطالب در قرآن شريف و روايات اولياى اسلام آمده است و در اينجا به قدر لازم پاره اى از آنها ذكر مى شود:
يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آباءكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان .(338)
اى اهل ايمان ! پدران و برادران خود را به دوستى نگيريد اگر آنان كفر را بر ايمان گزيده اند.
و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه . فلما تبين له انه عدو لله تبرء منه .(339)
استغفار حضرت ابراهيم (ع ) براى عمويش كه نسبت به آن حضرت چون پدر بود بر اساس وعده قبلى به وقوع پيوست و پس از آنكه ابراهيم (ع ) متوجه شد كه عمويش از دشمنان الهى است از وى تبرى جست .
عن ابيجعفر عليه السلام قال : اوحى الله تعالى الى شعيب النبى عليه السلام انى معذب من قومك مائة الف ، اربعين الفا من شرارهم و ستين الفا من خيارهم . فقال عليه السلام : يا رب هولاء الاشرار فما بال الاخيار؟ اوحى الله عزوجل اليه : داهنوا اهل المعاصى و لم يغضبوا لغضبى .(340)
امام باقر (ع ) فرمود: خداوند به شعيب نبى وحى فرستاد كه صد هزار نفر از قوم ترا معذب خواهم كرد، چهل هزار آنان اشرار و شصت هزار خوبان . عرض كرد بارالها! عذاب اشرار براى شر و كارهاى بد آنان است ، عذاب اختيار براى چيست ؟ فرمود: براى آنكه اخيار با اشرار در گناهشان مداهنه نمودند نمودند و به آنان براى غضب من خشمگين نشدند.
و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة .(341)
بپرهيزيد از بلايى كه چون فرا رسد تنها دامنگير ستمكاران نمى شود بلكه افراد غير ظالم نيز گرفتار آن خواهند شد، براى اينكه آنان در مقابل ظلم ظالم ساكت بودند و نهى از منكر نمى نمودند.
عن على عليه السلام قال : امرنا رسول الله صلى الله عليه و آله ان نلقى اهل المعاصى بوجوه مكفهرة (342)
على (ع ) روايت مى كند كه رسول اكرم (ص ) به ما امر فرمود با اهل معصيت و متخلفين از اوامر الهى با چهره تلخ و عبوس برخورد نماييم .
قال امير المؤ منين عليه السلام : اياك ان تحب اعداء الله او تصفى ودك لغير اولياء الله فان من احب قوما حشر معهم .(343)
اميرالمؤ منين (ع ) فرموده : بپرهيز از اينكه دشمن خدا را دوست بدارى يا آنكه دوستى خالصت را براى آنكه دوستى خالصت را براى غير انبياى الهى قرار دهى كه هر كس دوستدار قومى باشد در قيامت با آنان محشور مى شود.
ائمه معصومين عليهم السلام به پاكى فكر و سلامت عقايد اصحاب و دوستان خود اهميت بسيار مى دادند، اگر در موردى متوجه مى شدند كه يكى از اصحاب با كسى مراوده دارد كه از نظر اعتقاد قلبى در مسير صحيح حركت نمى كند و گرفتار انديشه انحرافى است صريحا به وى دستور مى دادند كه يا مراوده خود را با او قطع كند يا رفت و آمد خود را با امام ترك گويد. شخصى كه دچار عقيده انحرافى مى شود همانند كسى است كه بيمار شده و مى تواند مرض خود را به ديگرى منتقل نمايد. اگر امام مراوده صحابه خود را با شخص منحرف بى تفاوت تلقى كند شايد طولى نكشد كه صحابى به مرض شخص منحرف مبتلا گردد، او نيز در بعضى از افراد اثر بگذارد و موجب انحرافشان شود.
عن سليمان الجعفرى قال : سمعت ابا الحسن عليه السلام يقول لابى : مالى راءيتك عند عبد الرحمان بن يعقوب ؟ قال : انه خالى . فقال له ابوالحسن عليه السلام : انه يقول فى الله قولا عظيما يصف الله تعالى و يحده و الله يوصف . فاما جلست معه و تركتنا او جلست معنا و تركته .(344)
سليمان جعفرى مى گويد: شنيدم حضرت اباالحسن على بن موسى الرضا (ع ) به پدرم مى فرمود: چرا مى بينم كه با عبدالرحمان بن يعقوب رفت و آمد مى كنى ؟ عرض كرد او دايى من است . حضرت رضا (ع ) فرمود: وى درباره خداوند سخنى بزرگ مى گويد و ذات مقدسش را توصيف مى نمايد و او را به حد متصف مى كند با اينكه خداوند توصيف نمى شود، يا با او مجالست كن و ما را ترك نما، يا با ما مجالست كن و او را ترك گوى .
خلاصه كسانى كه در عقايد و اخلاق يا در رفتار و گفتار خود به گونه اى از راه حق خارج مى شوند و به بيراهه گرايش مى يابند در واقع به نسبت انحراف خويش از خداوند جدا مى شوند و مردان راه حق با اين قبيل افراد طرح دوستى نمى ريزند و پيوند محبت برقرار نمى نمايند. جمله دوم دعاى حضرت على بن الحسين عليهماالسلام ، موضوع قسمتى از سخنرانى امروز، ناظر به اين مطلب است . امام سجاد (ع ) به پيشگاه خدا عرض ‍ مى كند:
و لا مجامعة من تفرق عنك ؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه با كسانى رابطه دوستى برقرار كنم و با آنها هميارى نمايم كه از تو بريده اند.
در جمله سوم دعا كه موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز است ، امام (ع ) به پيشگاه خداوند عرض مى كند: و لا مفارقة من اجتمع اليك ؛بارالها! مرا مبتلا كن كه جدا شوم از كسانى كه با تو هستند و خالصانه اوامرت را اطاعت مى نمايند.
دوستان خدا را دوست داشتن و دشمنان خدا را دشمن داشتن يا به عبارت ديگر براى خدا دوست داشتن و براى خدا دشمن داشتن در آيين اسلام اهميت بسيار دارد و در اين باره روايت زيادى از اولياى اسلام رسيده است كه قسمتى از آنها به مناسبت بحث تقديم شنوندگان محترم مى شود:
عن ابيجعفر عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ود المؤ من للمؤ من فى الله من اعظم شعب الايمان ، الا و من احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله فهو من اصفياء الله .(345)
امام باقر (ع ) از رسول اكرم (ص ) حديث نموده كه فرموده است : دوستى مؤ من نسبت به مؤ من براى خدا از بزرگترين شعبه هاى ايمان است ، آگاه باشيد هر كس دوست بدارد براى خدا، دشمن بدارد براى خدا، عطا كند براى خدا، و امساك كند براى خدا او از دوستان و احباى خداوند است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : هل الايمان الا الحب و البغض .(346)
امام صادق (ع ) فرموده : آيا ايمان چيزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است ؟
قال النبى صلى الله عليه و آله : ان ملكا لقى رجلا قائما على باب دار فقال له يا عبدالله ما حاجتك فى هذه الدار؟ فقال اخ لى فيها اردت ان اسلم عليه . فقال بينك و بينه رحم ماسة او نزعتك اليه حاجة . فقال مالى اليه حاجة غير انى اتعهده فى الله رب العالمين و لا بينى و بينه رحم ماسة اقرب من الاسلام . فقال له الملك : انى رسول الله اليك و هو يقروك السلام و يقول : لك اياى زرت فقد اوجبت لك الجنة و قد عافيتك من غضبى و من النار لحبك اياه فى .(347)
رسول اكرم (ص ) فرمود: فرشته اى مردى را ديد در خانه اى ايستاده ، از او پرسيد بنده خدا؟ چه حاجتى ترا به اين خانه آورده ؟ پاسخ داد: برادرى در اين منزل دارم ، آمده ام به او سلام كنم . پرسيد: بين او و تو رحميت نزديك و مهمى وجود دارد يا حاجتى ترا بدين جا آورده ؟ گفت : مرا به او حاجتى نيست ، چيزى جز پيمان الهى مرا بدين جا نياورده است و بين من و او رحميتى نزديكتر از اسلام وجود ندارد. فرشته گفت : من فرستاده خدا هستم ، او به تو سلام مى رساند و مى گويد: به زيارت من آمدى ، با اين عمل بهشت را بر تو واجب نمودم ، ترا از غضب خود و آتش معاف داشتم ، از اين جهت كه براى من برادرت را دوست مى دارى .
اين قبيل افراد با ايمان آنقدر مرتبه و مقامشان نزد بارى تعالى رفيع است كه مردان الهى براى خدا دوستدارشان هستند، به آنان ابراز علاقه مى كنند و از جدايى و مفارقتشان رنج مى برند.
جمله سوم دعاى حضرت زين العابدين (ع )، موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز، به اين گروه نظر دارد و در پيشگاه خداوند عرض مى كند: و لا مفارقة من اجتمع اليك ؛بارالها! مرا مبتلا مكن كه جدا شوم از كسانى كه با تو هستند و اوامرت را در كمال خلوص اطاعت مى نمايند. اين افراد پاكدل و باايمان بودند كه در تمام مواقع قولا و عملا در اعلاى حق كوشيدند، با دشمنان خدا مبارزه كردند و از حريم دين حق دفاع نمودند. بعضى از آنان در جنگهاى عصر رسول اكرم (ص ) و على عليه السلام و حادثه خونين كربلا حاضر بودند، مرگ را استقبال نمودند و براى رضاى خدا جان دادند و مايه عز اسلام و مسلمين گرديدند. عمار ياسر صحابى معظم پيشواى اسلام يكى از آنان بود. در موقعى كه عده زيادى از دوستان على (ع ) آن حضرت راترك گفتند و به معاويه پيوستند عمار ياسر چون كوهى استوار به جاى ماند و همه آن مراتب علاقه مندى و ثبات خود را نسبت به مقام شامخ على (ع ) ابراز نمود. موقعى كه رسول اكرم (ص ) حيات داشت فرموده بود: فئه باغيه ، يعنى گروه ستمكار عمار را مى كشند و اين مطلب در بسيارى از كتب عامه و خاصه آمده است .
فلما كان يوم صفين خرج عمار بن ياسر الى امير المؤ منين عليه السلام ، فقال له : يا اخا رسول الله اتاءذن لى فى القتال ؟ قال مهلا رحمك الله . فلما كان بعد ساعة اعاد عليه السلام فاجا بمثله . فاعاد ثالثا فبكى اميرالمؤ منين . فنظر اليه عمار، فقال يا امير المؤ منين !انه اليوم الذى و صفنى رسول الله صلى الله عليه و آله . فنزل اميرالمؤ منين عن بغلته و عانق عمارا و ودعه . ثم قال يا ابا اليقظان ! جزاك الله عن الله و عن نبيك خيرا، فنعم الاخ كنت و نعم الصاحب كنت . ثم بكى عليه السلام و بكى عمار. ثم قال : و الله يا امير المؤ منين ! ما تبعتك الا ببصيرة فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول يوم حنين : يا عمار! ستكون بعدى فتنة و اذا كان ذلك فاتبع عليا و حزبه فانه مع الحق و الحق معه .(348)
چون روز صفين فرا رسيد، عمار حضور على (ع ) شرفياب شد، عرض كرد اى برادر رسول خدا! آيا به من اجازه قتال مى دهى ؟ فرمود خدايت رحمت كند، مهلتى . بعد از ساعتى دوباره آمد و استجازه نمود. امام همانند اول پاسخ داد. دفعه سوم آمد. در اين موقع على (ع ) گريست . عمار نظرى به حضرت افكند و گفت : اى اميرالمؤ منين امروز آن روزى است كه پيامبر اكرم (ص ) براى من توصيف فرموده . على (ع ) از مركب خود پياده شد، عمار را در آغوش گرفت و با او وداع نمود و فرمود: خداوند از خو و از پيامبرت به تو جزاى خير بدهد، تو براى من برادر و مصاحب خوبى بودى . سپس على و عمار گريستند. عمار گفت : اى اميرالمؤ منين ! قسم به خدا من از تو پيروى ننمودم مگر با آگاهى و بصيرت زيرا من از رسول اكرم (ص )، به روز حنين شيدم كه فرمود اى عمار! عن قريب بعد از من فتنه رخ مى دهد، وقتى چنين شد تو از على و حزب او تبعيت نما كه او با حق است و حق با اوست .
47- موقع ضرورت تنها از خدا مدد خواستن - طلب نمودنحاجت از خدا- تضرع فقط در پيشگاه خدا
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم اجعلنى اصول بك عند الضرورة ، و اءساءلك عند الحاجة ، و اتضرع اليك عند المسكنة .
بارالها! در موقعى كه ضرورت ايجاب مى كند حركتى سريع و جدى داشته باشم مرا به گونه اى قرار ده كه فقط از تو مدد و كمك بخواهم ؛بارالها! آنچنانم قرار ده كه قضاى حوايجم را تنها از تو درخواست كنم ؛بارالها! چنان باشم كه در موقع ذلت و فقر به پيشگاه تو زارى كنم و حل مشكلم را از تو بخواهم .
به خواست خداوند اين سه جمله از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع بحث و سخنرانى امروز است . يكى از مراتب و درجات توحيد كه افراد با ايمان واجد آن هستند و در باطن عقيده دارند توحيد افعالى است ، يعنى فعال مايشاء در تمام عوالم هستى ، ذات اقدس ‍ الهى است ، اوست كه در سراسر جهان وجود حاكم مطلق است ، اگر چيزى را اراده فرمايد تحقق مى يابد و اگر نخواهد جامه عمل نمى پوشد:
خدا كشتى آنجا كه خواهد برد اگر ناخدا جامه بر تن درد
اگر تيغ عالم بجنبد ز جا نبرد رگى تا نخواهد خدا
حضرت ابراهيم خليل (ع ) وقتى در مقام بيان توحيد افعالى سخن مى گويد اينچنين بيان مى نمايد:
الذى خلقنى فهو يهدين ، و الذى هو يطعمنى و يسقين ، و اذا مرضت فهو يشفين ، و الذى يميتنى ثم يحيين ، و الذى اطمع ان يغفر لى خطيئتى يوم الدين .(349)
اوست كه خالق و هادى من است ، اوست كه در گرسنگى و تشنگى به من غذا و آب مى دهد، اوست كه چون بيمار شدم شفايم عطا مى كند، اوست كه مرا مى ميراند و در قيامت حياتم مى بخشد، اوست كه اميدوارم خطايم را در روز جزا مورد عفو و بخشش قرار دهد.
جهانى كه در آن زندگى مى كنيم عالم وسايل و اسباب است و براى دست يافتن به هر مقصود و مطلوبى بايد در آغاز اسباب و وسايل آن را آماده نمود و اين سخن مورد قبول همه الهيون و ماديون است ، با اين تفاوت كه ماديون ، مجموع جهان و كليه وسايل و اسباب آن را پديده تصادف و اتفاق مى دانند و هر سببى را در انجام كار خود مستقل و اصيل مى شناسند، اما الهيون تمام عالم و كليه اسباب آن را آفريده خدا مى دانند و عقيده دارند كه هر سببى با علم و اجازه بارى تعالى انجام وظيفه مى نمايد. و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه (350)
زمين پاك و شايسته كشاورزى به اذن خداوند، گياه را در آغوش خود مى پرورد و با اجازه او سر از خاك بيرون مى كند.
وسايل و اسباب عادى ، مجراى فيض حضرت بارى تعالى است و مؤ منين به توحيد افعالى بايد متوجه باشند كه خداوند به وسايل و اسبابى كه در نظام خلقت قرار داده آنقدر عنايت دارد كه ابا مى كند فيضهاى خود را غير مجارى عادى به درخواست كنندگان اعطا فرمايد.
عن على بن الحسين عليهما السلام قال : مر موسى بن عمران برجل و هو رافع يده الى السماء يدعو الله فانطلق موسى فى حاجته فغاب سبعة ايام ثم رجع اليه و هو رافع يده الى السماء. فقال يا رب ! هذا عبدك رافع يديه اليك يساءلك حاجة مند سبعة ايام لا تستجيب يداه او ينقطع لسانه ما استجبت له حتى ياءتينى من الباب الذى امرته .(351)
امام سجاد (ع ) فرمود: حضرت موسى بن عمران از رهگذرى عبور كرد. مردى را ديد كه كه دست به سوى آسمان برداشته و خدا را مى خواند. موسى (ع ) از پى كار خود رفت و پس از هفت روز مراجعت نمود. مشاهده كرد او همچنان دست به آسمان دارد و دعا مى كند. موسى عرض كرد بارالها! اين بنده هفت روز است دعا مى كند كه حاجتش را بر آورى و تو خواسته اش را اجابت ننموده اى . خداوند به موسى وحى فرستاد كه اگر او مرا آنقدر بخواند كه دستش بيفتد و زبانش قطع شود دعايش را مستجاب نمى كنم مگر از راهى كه مقرر داشته ام برود و مرا بخواند.
وسايطى را كه خداوند در نظام تكوين مقرر فرموده مجارى فيض اوست و افراد باايمان ، عطاياى الهى را از راه آن مجارى طلب مى كنند، رزاق ذات اقدس الهى است اما مجراى رزق ، كشاورزى و دامدارى و پرورش درختان ميوه است . كسى كه آب و خاك و قدرت كار دارد بايد رزق خود را از مجارى تعيين شده به دست آورد، اگر چنين انسانى وظيفه خود را انجام ندهد و بخواهد با دعا از خداوند رازق درخواست روزى نمايد، مطرود درگاه الهى خواهد بود و دعايش قابل استجابت نيست .
كان على عليه السلام يقول : من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله .(352)
على (ع ) مى فرمود: كسى كه آب و خاك در اختيار دارد و با وجود آن فقير و تهيدست است ، نفرين باد بر او.
شفا دهنده بيمارى ها خداوند است . براى نيل به عافيت و سلامت در مرحله اول بايد از نيروى دفاع طبيعت كه مجراى فيض الهى است استفاده نمود، بدن را به حال خود واگذارد تا شفاى خداوند را به دست آورد، و اگر مزاج نتوانست در مقابل بيمارى مقاومت كند بايد از راه طبيب و دوا فيض ‍ شفا را دريافت نمود.
عن النبى صلى الله عليه و آله تجنب الدواء ما احتمل بدنك الداء فاذا لم يحتمل الداء فالدواء.(353)
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: مادامى كه بدنت قدرت تحمل بيمارى را دارد از دوا اجتناب كن و زمانى كه نتوانست مرض را تحمل نمايد از دارو استفاده كن .
به مشيت حكيمانه حضرت بارى تعالى در نظام تشريع نيز همانند نظام تكوين ، مجارى خاصى براى كسب فيض از خداوند مقرر گرديده است . كسى كه خواستار عطيه تشريعى است بايد آن را از مجرا و طريقى كه تعيين فرموده است طلب نمايد. مسلمانان جهان همه روزه چندين بار در فرايض ‍ يوميه مى خوانند:
اياك نعبد و اياك نستعين ؛(354) بار الها! فقط ترا مى پرستم و فقط از تو استعانت مى جويم .
يارى خواستن از خداوند در مواقع مختلف ، مجارى گوناگون دارد، در يك جا فرموده است :
و استعينوا بالصبر و الصلوة ؛(355)
از راه روزه و نماز يارى خداوند را طلب نماييد. در واقع مى خواهد روزه و نماز در مجراى تشريعى است كه افراد با ايمان با استفاده از آن دو مى توانند خود را مشمول فيض بارى و نصرت خداوند قرار دهند.
عن ابيعبد الله عليه السلام قال : ما يمنع احدكم اذا دخل عليه غم من غموم الدنيا ان يتوضاء ثم يدخل المسجد فيركع ركعتين يدعو الله فيها. اما سمعت الله تعالى يقول : و استعينوا بالصبر و الصلوة .(356)
امام صادق (ع ) فرموده : چه مانع مى شود يكى از شما را كه وقتى اندوه و غمى از غمهاى دنيا در دلش جاى گرفت وضو بگيرد و به مسجد برود، دو ركعت نماز بخواند و از پيشگاه خداوند رفع آن اندوه را طلب نمايد. سپس ‍ حضرت ، آيه ذكر شده را كه فرموده : از صبر و نماز يارى بخواهيد، قرائت نمود.
خداوند در قرآن شريف به طور مؤ كد فرموده است :
انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحيوة الدنيا.(357) البته ما پيمبران خود و همچنين آنان را كه ايمان آورده اند در دار دنيا نصرت و يارى مى نماييم ، يارى و نصرت خداوند نسبت به پيامبر اسلام (ص ) و مسلمانان در طول سنين نبوت آن حضرت به گونه هاى مختلف و از مجارى متعدد صورت گرفته است و در اينجا به طور نمونه دو مورد ذكر مى شود. در يك مورد، مجراى فيض نصرت خداوند، عوامل طبيعى و مجارى تكوينى بوده و در مورد ديگر، عامل انسانى و مجراى ايمانى .
در جنگ احزاب ، گروههاى مختلف مشركين با يكديگر متحد شدند و براى نابود ساختن اسلام و مسلمين مصمم گشتند. آنان از نظر عدد و جمعيت ، سلاح و مركب ، خواربار و تجهيزات لازم ، و خلاصه از جميع وسايل و اسباب پيروزى بر مسلمين تقدم داشتند و در آن موقع ، مسلمانها از هر جهت ضعيفتر از مشركين بودند. بر اساس محاسبه عادى و ضع نابرابر مسلمين و مشركين ، شكست مسلمانان قطعى به نظر مى رسيد. در اين موقع حساس رسول اكرم (ص ) دست به دعا برداشت و از خداوند استنصار نمود.
فنزل عليه جبرئيل عليه السلام فقال يا رسول الله ! ان الله عزوجل قد سمع مقالتك و دعاءك و قد اجابك و كفاك هول عدوك .(358)
جبرئيل (ع ) نازل شد، به پيمبر عرض كرد: خداوند گفته تو و دعايت را شنيد، خواسته ات را اجابت نمود و هراس و نگرانيت را كه از دشمن داشتى برطرف ساخت .
رسول اكرم (ص ) براى آنكه از جريان امر آگاه گردد و بداند نصرت بارى تعالى چگونه بوده است به حذيفه ماءموريت داد برود در لشگرگاه مشركين و ماوقع را از نزديك مشاهده كند و در مراجعت جريان امر را به عرض رسول اكرم برساند و مسلمانان را نيز از حمايت خداوند و نصرت بارى تعالى آگاه سازد. لشگرگاه مشركين در صحراى وسيعى در خارج شهر مدينه بود. در آنجا خيمه ها را با نظم و ترتيب برپا نموده ، اسبها و شترها را در نقطه هاى مناسبى اسكان داده ، سربازها در جايگاههاى خود در حال استراحت بودند. در نقطه هاى مختلف ، بيش و كم آتشهايى براى پختن غذا و ديگر حوايج خود افروخته بودند.

 

next page

back page