شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۵ -


على (ع ) روزى گذر كرد بر جمعى ، ديد همه سالم اند و در گوشه اى از مسجد نشسته اند. فرمود: شماها كيستيد؟ پاسخ دادند: ما متوكلين هستيم . فرمود: نه چنين است ، شما متوكل نيستيد بلكه متاءكل هستيد و از اموال ضعفا ارتزاق مى كنيد. اگر شما متوكليد توكل ، شما را به كجا رسانده است ؟ گفتند: ما اينجا نشسته ايم اگر چيزى يافتيم مى خوريم و اگر نيافتيم صبر مى كنيم . حضرت فرمود: سگهاى شهر ما نيز اينچنين هستند. گفتند پس ما چه كنيم ؟ فرمود: وقتى چيزى به دست آورديم به مستحقين بذل مى كنيم و اگر چيزى به دست نياورديم شكر مى كنيم .
انسان با ايمان و درستكار كه بدون گناه گرفتار زندان حاكم جبارى شده و در شرايط اضطرار به سر مى برد براى نجات خويش بايد دست دعا به سوى خداوند بگشايد و حل مشكل خود را از او بخواهد. در صورتى كه چنين كند و فقط از ذات اقدس الهى استحضار نمايد از دعاى امام سجاد (ع ) درس فلاح و رستگارى آموخته و عملا به كار بسته است .
اگر دعا واجد شرايط استجابت و حاوى مصلحت آن انسان باايمان باشد، بدون منت و ذلت به اجابت مى رسد و زندانى در پرتو فضل الهى آزاد مى گردد. اما اگر دعا واجد شرايط استجابت و مصلحت نباشد، دعا كننده به ذلت سؤ ال از اين و آن تن نداده و بعلاوه با صبر در مصيبت زندان از پاداش ‍ بزرگ خداوند برخوردار مى گردد. ولى اگر براى نجات خود دست تمنا به سوى زندانبان بگشايد يا به افراد نافذ و مؤ ثرى كه در پاره اى از مواقع به سركشى زندان مى آيند متوسل شود و به ذلت سؤ ال تن در دهد، اگر نجات پيدا كند يا همچنان در زندان بماند بايد بداند كه در استعانت از غير خدا خوب امتحان نداده است ، راه عز و فضيلت را ترك گفته ، خويشتن را تحقير نموده ، و بر خلاف دعاى امام سجاد (ع ) قدم برداشته است . گفته امام (ع ) در پيشگاه خداوند اين بود:
و لا تفنى بالاستعانة بغيرك اذا اضطررت ؛بارالها! مرا در موقع اضطرار به يارى خواستن از غير خودت آزمايش منما.
الا له الخلق و الامر.(418)
آگاه باشيد كه تمام عوالم وجود و همچنين فرمانروايى كليه عوالم به ذات اقدس الهى اختصاص دارد.
پس اگر كسى را قادر مطلق و فرمانرواى بالذات يارى نمايد پيروزيش قطعى است و اگر كسى مخذول و محروم از يارى او گردد احدى نمى تواند وى را نصرت و يارى نمايد.
ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده .(419)
اگر خداوند شما را يارى نمايد هيچ كس بر شما پيروز نمى شود و اگر شما را مخذول كند و از يارى خود محروم سازد كيست كه از آن پس شما را يارى دهد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : لا تتكل الى غير الله فيكلك اليه .(420)
رسول اكرم (ص ) فرموده : به غير خداوند اتكال منما كه خداوند ترا به او وامى گذارد.
در جمله اول كلام امام سجاد (ع ) موضوع بحث امروز راجع به كسى كه از غير خداوند در مواقع اضطرار يارى بخواهد چنين آمده است :
فاستق بذلك خذلانك ؛بارالها! بر اثر استعانت از غير خودت مستحق خذلان گردم و از نصرت و ياريت محروم شوم .
حضرت يوسف صديق ، آن مرد الهى ، از دوران طفوليت به علت زيبايى صورت و محبوبيت زياد در نزد پدر، مورد حسد برادران خود بود. آنان همواره در اين فكر بودند كه به گونه اى حسد خود را درباره وى اعمال نمايند. سرانجام به اين فرصت دست يافتند. در يكى از روزها كه گوسفندان را به صحرا مى بردند با اجازه پدر، يوسف را هم با خود آوردند. از آن روز، حوادث تلخ و ناگوارى براى يوسف پيش آمد و همه جا خداوند او را مورد حمايت و نصرت خود قرار داد. شرح قضاياى يوسف به طور اجمال در قرآن شريف آمده است . از جمله رويدادهاى سنگين براى يوسف آن بود كه در مصر، بى گناه زندانى شد. عن ابيعبدالله عليه السلام قال : لما امر الملك بحبس يوسف فى السجن الهمه الله تبارك و تعالى بتاءويل الرؤ يا فكان يعبر لاهل السجن رؤ ياهم .
امام صادق (ع ) فرمود: پس از آنكه پادشاه مصر دستور زندانى شدن يوسف را داد خداوند، تعبير خواب را به يوسف الهام فرمود و او را از اين نعمت گران قدر برخوردار ساخت و آنچنان شد كه زندانيان براى تعبير خوابهايى كه مى ديدند به وى مراجعه مى كردند. در همان اوقات دو نفر از خدمه دربار را به زندان آوردند. آن دو نيز آگاه شدند كه يوسف زندانى ، علم تعبير رويا دارد. يك روز صبح ، آن دو نفر نزد يوسف آمدند.
فقالا له انا راءينا رويا فعبره لنا. فقال : و ما راءيتما؟ قال احدهما انى ارانى احمل فوق راءسى خبزا تاءكل الطير منه و قال الاخر انى رايت ان اسقى الملك خمرا. ففسر لهما رؤ ياهما بما فى الكتاب . ثم قال للذى ظن انه ناج منهما اذكرنى عند ربك . قال : و لم يفزع يوسف فى حاله الى الله فيدعوه . فلذلك قال الله تعالى فانساه الشيطان ذكر ربه . قال ابوعبدالله عليه السلام . قال الله ليوسف : الست الذى حببتك الى ابيك و فضلتك على الناس ‍ بالحسن ، اولست الذى سقت اليك السيارة و انقذتك و اخرجتك من الجب ، اولست الذى صرفت عنك كيد النسوة ، فما حملك على ان ترفع رعيتك او تدعوا مخلوقا هو دونى ؟ فالبث بما قلت بضع سنين .
به يوسف گفتند: ما دو نفر خواب ديده ايم ، براى ما تعبير كن . يوسف گفت : چه خواب ديده ايد؟ يكى از آن دو گفت : خواب ديده ام نان با سرم حمل مى كنم و پرندگان از آن مى خورند. آن ديگرى گفت : خواب ديدم به شاه شراب مى دهم . امام صادق (ع ) فرمود: يوسف خواب آن دو را به آنچه در قرآن شريف آمده تعبير نمود. سپس يوسف به آن فردى كه خوابش را به نجاتش تعبير نموده بود گفت : وقتى نزد شاه رفتى از من ياد كن ، يعنى بگو: بى گناهى زندانى است . يوسف در آن موقع به پيشگاه خداوند جزع نكرد و حاجت خود را از ذات مقدس او نخواست . از اين رو خداوند فرمود: شيطان موجبات فراموشى آن مرد را فراهم آورد و ساقى از يادش رفت كه نام يوسف را نزد شاه ببرد.
به فرموده امام (ع ) خداوند يوسف را مخاطب ساخت و به وى فرمود: آيا من نبودم كه ترا محبوب پدرم ساختم ؟ و با چهره زيبا، ترا بر همه مردم برترى دادم ؟ آيا من نبودم كه كاروان را به طرف چاه سوق دادم ؟ ترا از پناهگاه چاه خارج ساختم ؟ آيا من نبودم كه ترا از مكر زنان خلاص نمودم ؟ چه چيز باعث شد كه رعيتى را بالا بردى و از مخلوق من نجات خود را طلب نمودى . براى اين گفته هفت سال در زندان بمان .
اگر يك فرد عادى ترك اولى را مرتكب شده بود شايد با توجه به خطاى خويش و عذر خواستن از پيشگاه الهى بيش از هفت روز، استحقاق خذلان و محروم ماندن از نصرت الهى را نمى داشت ، اما اين ترك اولى از فرد بزرگى مانند يوسف صديق موجب شد كه هفت سال مدت زندانش افزايش ‍ يابد.
اگر گفته شود استحقاق خذلان و حرمان از نصرت بارى تعالى براى كسى است كه جمله اول دعاى امام سجاد (ع ) را رعايت ننموده و در حال اضطرار، از غير خداوند يارى خواسته است ، مى توان گفت كلمه منع كه بعد از كلمه خذلان آمده براى كسى است كه جمله دوم دعاى امام را رعايت ننموده و در حال فقر و تهيدستى با خضوع و تذلل ، از غير خداوند كمك خواسته است . بنابراين منع الهى منع اعطاى مال و حرمان از رفع نياز از فقيرى است كه موقع فقر توجه به پروردگار را از ياد برده و در مقابل غير خداوند خضوع و تذلل نموده و از وى كمك خواسته است .
در اين قبيل مواقع وجود دوست دانا و با ايمان و رفيق ناصح مشفق بسيار ارزنده و گرانقدر است ، چنين دوستى اگر از تنگدستى برادر ايمانى خود آگاه شود در صورتى كه قادر باشد بدون منت مشكلش را حل مى كند و اگر نتواند او را به در خانه خداوند مى فرستد و نمى گذارد از اين و آن تمنا كند و آبروى خود را از ميان ببرد و با كمك خواستن از غير خدا خويشتن را تحقير نمايد و در اينجا براى نمونه يك مورد ذكر مى شود:
عن محمد بن عجلان قال : اصابتنى فاقة شديدة و اضاقة و لا صديق لمضيق و لزمنى دين ثقيل و غريم يلح باقتضاءه فتوجهت نحو دار الحسن بن زيد و هو يومئذ امير المدينة لمعرفة كانت بينى و بينه و شعر بذلك من حالى محمد بن عبدالله بن على بن الحسين و كانت بينى و بينه قديم معرفة فلقينى فى الطريق فاخذ بيدى و قال لى قد بلغنى ما انت بسبيله و لا تسعف بطلبتك . فعليك بمن يقدر على ذلك و هو اجود الاجودين . فالتمس ما تومله من قبله . فانى سمعت ابن عمى جعفر بن محمد عليهما السلام يحدث عن ابيه عن جده عن ابيه الحسين بن على عن ابيه على بن ابيطالب عليه السلام عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم قال : اوحى الله عزوجل الى بعض انبياءه فى بعض وحيه اليه : و عزتى و جلالى لا قطعن امل كل مومل غيرى بالاياس و لاكسونه ثوب المذلة و لا بعدنه من فرجى و فضلى ، ايومل عبدى فى الشدائد غيرى و الشدائد بيدى او يرجو سواى و انا الغنى الجواد.
محمد بن عجلان مى گويد به فقر و تنگدستى شديدى دچار شدم و دوستى نداشتم كه در اين وضع سخت كمكم نمايد، بعلاوه ، دين سنگينى به ذمه ام بود و دائن مى خواست كه هر چه زودتر آن را وصول كند. به اميد حل اين مشكلات ، راه منزل حسن بن زيد را كه آن روز فرماندار مدينه بود در پيش ‍ گرفتم زيرا يكديگر را مى شناختيم . محمد بن عبدالله بن الحسين عليهما السلام از مضيقه و تنگدستيم آگاه شده بود. من او از قديم با يكديگر دوست بوديم . خبر داشت كه براى رفع مضيقه مى خواهم به منزل فرماندار بروم . بين راه كه مى رفتم به من رسيد، دستم را گرفت و گفت : از فكرى كه به نظرت رسيده و تصميم گرفته اى مطلع شده ام ، براى رفع گرفتارى خود به كار ناروا دست نزن و در راه غير صحيح قدم مگذار، بر تو باد به استعانت و يارى خواستن از كسى كه قدرت دارد مشكلاتت را حل نمايد و از گرفتارى ها نجاتت دهد، او بخشنده ترين بخشندگان است ، تمناى خود را از او درخواست نما كه من از پسرعمويم حضرت صادق (ع ) شنيدم كه او از پدرش و آن حضرت از آباى گراميش حديث نموده اند از پيغمبر اكرم (ص ) كه فرمود: خداوند به بعضى از پيمبران خود وحى نمود: به عزت و جلالم قسم ، قطع مى كنم آرزوى كسى را كه به غير من دل بندد، اميدش را به ياءس ‍ تبديل مى نمايم ، به وى جامه ذلت مى پوشانم و او را از گشايش زندگى و تفضل خود دور مى سازم . آيا بنده من در سختى به غير من دل مى بندد با آنكه شدايد و سختى ها در دست من است ؟ آيا بنده من به غير من ابراز اميد مى نمايد با آنكه من بى نياز و بخشنده ام ؟
فقلت له يابن رسول الله اعد على هذا الحديث فاعاده ثلاثا. فقلت : لا و الله ، لا سالت احدا بعد هذا حاجة . فما لبثت ان جاءنى الله برزق و فضل من عنده .(421)
محمد بن عجلان گفت : اى فرزند پيمبر، اين حديث را دوباره براى من بخوان . نوه امام سجاد (ع ) سه بار حديث را تكرار نمود. سپس محمد بن عجلان قسم ياد كرد كه پس از شنيدن اين حديث از احدى درخواست حاجت نمى نمايم . بعد خودش مى گويد:طولى نكشيد كه خداوند مرا از رزق و فضل خود برخوردار ساخت .
نظير اين روايت ، روايات زيادى در كتب اخبار از اولياى گرامى اسلام رسيده و پيروان قرآن شريف بايد همواره متوجه عز اسلامى خود باشند، به شرافت نفس خويش آسيب نرسانند، و دست تمنا به سوى غير خدا نگشايند. تنها حوايج خود را از او درخواست نمايند و پروردگار مهربان بدون منت و ذلت در حدود مصلحت ، خواسته هاى بندگان را اجابت مى فرمايد و مشكلاتشان را حل مى نمايد.
عن على عليه السلام قال : من توكل عليه كفاه و من ساءله اعطاه .(422)
على (ع ) فرموده : كسى كه به خداوند توكل نمايد امر او را كفايت مى كند و كسى كه از پيشگاه مقدس او درخواست نمايد به وى اعطا مى فرمايد.
اگر گفتيم در اين قطعه از دعاى مكارم الاخلاق استحقاق خذلان براى كسى است كه جمله اول دعاى امام سجاد را رعايت ننموده و در حال اضطرار، از غير خداوند يارى خواسته است و كلمه منع كه بعد از كلمه خذلان آمده به شرحى كه توضيح داده شد براى كسى است كه جمله دوم دعاى امام را رعايت ننموده ، با خضوع و تذلل از غير خداوند كمك خواسته است بايد بگوييم كلمه اعراض كه بعد از كلمه خذلان و منع آمده براى كسى است كه جمله سوم دعاى امام را رعايت ننموده و در موقع ترس آميخته به خطر و اضطراب در مقابل غير خداوند تضرع و زارى كرده است . بشر در تمام لحظات زندگى نيازمند به حمايت و عنايت ذات اقدس الهى است و اگر از فيض او محروم گردد به انحطاط و سقوط مى گرايد و راه تباهى و هلاكت را مى پيمايد.
اعراض خداوند از انسان بدين معنى است كه لطف خود را از او قطع كند، حمايتش را از وى بردارد، به حال خودش واگذار نمايد، و با افكار و اعمال انحرافى كه دارد تركش گويد. به موجب روايات ، اين گروه بدبخت ، مطرود و مبغوض درگاه مقدس بارى تعالى هستند، اينان با روش نادرستى كه در پيش مى گيرند نه تنها خود راه ضلالت را طى مى كنند بلكه موجب گمراهى افراد بى اطلاع مى گردند و آنان را نيز به بيراهه مى برند. على (ع ) دو صنف را مبغوضترين مردم نزد بارى تعالى خوانده و در مقام معرفى چنين فرموده است :
ان ابعض الخلائق الى الله رجلان : رجل و كله الله الى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل ، مشغوف بكلام بدعة و دعاء ضلالة فهو فتنة لمن افتتن به ، ضال عن هدى من كان قبله ، مضل لمن اقتدى به فى حياته و بعد وفاته ، حمال خطايا غيره ، رهن بخطيئته .(423)
بى گمان ، دو نفر مبغوضترين مخلوق نزد بارى تعالى هستند: اول مردى است كه خداوند او را به خودش واگذارده و از صراط مستقيم منحرف است ، از صميم قلب به سخن بدعت و دعوت به گمراهى و ضلالت علاقه دارد، او فتنه است براى كسى كه مفتونش گردد، گمراه است از طريقه و سيره كسانى كه پيش از او بوده اند، گمراه كننده كسى است كه در ايام حياتش و بعد از مرگش به وى اقتدا نمايد، باربر گناهان دگران و در گرو خطاياى خويشتن است .
اعراض خداوند از يك انسان اين است كه او را به خودش واگذارد و مشمول حمايتها و عنايتها قرارش ندهد و اين امر در نظر اولياى گرامى اسلام آنقدر مهم است كه ضمن دعا با تذلل و التماس از پيشگاه بارى تعالى مى خواستند كه به قدر يك چشم بر هم زدن آنان را به خودشان وانگذارد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه و آله فى بيت ام سلمة فى ليلتها. ففقدته من الفراش فدخلها من ذلك ما يدخل النساء. فقامت تطلبه فى جوانب البيت حتى انتهمت اليه و هو فى جانب من البيت قائم رافع يديه يبكى و هو يقال : اللهم لا تنزع منى صالح ما اعطينى ابدا، اللهم و لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا، اللهم لا تشمت بى عدوا و لا حاسدا ابدا، اللهم لا تردنى فى سوء استقذتنى منه ابدا(424)
امام صادق (ع ) فرمود: پيغمبر اكرم (ص ) شبى در حجره ام سلمه بود. او نيمه شب بيدار شد و ديد حضرت در بستر نيست . فكرى به خاطرش ‍ گذشت كه معمولا از فكر زنان مى گذرد. در اطراف منزل به جستجو پرداخت تا به نقطه اى رسيد و ديد كه رسول اكرم (ص ) در آنجا ايستاده دست به دعا برداشته و با ديده گريان عرض مى كند: بارالها! عطاياى خوبى را كه به من اعطا كرده اى هرگز از من مگير؛ بار الها! به قدر يك چشم برهم زدن مرا به خودم وامگذار؛ بار الها! مرا مورد شماتت هيچ دشمن و حسودى قرار مده ؛ بارالها! در آن اوضاع و شرايط بدى كه قرار داشتم و نجاتم دادى دوباره مرا به آن وضع بر مگردان .
در اين روايت ، رسول اكرم (ص ) ضمن سه دعاى ديگر از خداوند خواسته است به قدر يك چشم بر هم زدن او را به خودش وانگذارد. در حديث ديگرى از امام صادق (ع ) آمده كه راوى مى گويد:
سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول و هو رافع يده الى السماء: رب لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا، لا اقل من ذلك و لا اكثر.(425)
ناقل حديث مى گويد: شنيدم از امام صادق (ع ) در حالى كه دستش را به دعا برداشته عرض مى كند: بارالها! به قدر مدت يك چشم برهم زدن يا مدتى كمتر از آن يا بيشتر از آن مرا به خودم وامگذار.
خلاصه سومين كلمه امام سجاد (ع ) در اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق اعراض حضرت بارى تعالى از كسى است موقع ترس ‍ آميخته به خطر به جاى آنكه زبان دعا به پيشگاه خدا بگشايد و با تضرع و زارى ، دفع خطر را از او بخواهد، دست تمنا به روى اين و آن دراز كند و با چشم اشكبار از آنان حل مشكل را تمنا نمايد. كيفر چنين انسانى آن است كه خداوند از وى اعراض كند و او را به حال خودش واگذارد. امام (ع ) بعد از آن سه كلمه عرض مى كند:
يا ارحم الراحمين ؛اى مهربانترين تمام مهربانها.
سخن گفتن از مهربانى خداوند در اين مقام مى تواند ناظر به سه جمله اول باشد و مى تواند ناظر به سه كلمه بعد باشد. در صورت اول ، معنى چنين مى شود: اى مهربانترين مهربانها! مرا در موقع اضطرار از يارى خواستن غير خودت آزمايش منما، اى خداوند مهربان ! مرا موقعى كه فقير مى شوم با تضرع و تذلل براى درخواست كمك از غير خودت امتحانم مكن . اى مهربان خداوند! مرا در موقعى كه گرفتار ترس آميخته به خطر مى شوم با تضرع نزد غير خودت مورد آزمايشم قرار مده .
و در صورت دوم معنى چنين است : بارالها! من بر اثر بد امتحان دادن ، مستحق خذلان و محروميت از نصرت تو و شايسته منع و حرمان از فضل تو و سزاوار اعراض و روگردانى تو هستم ، اما از ياد نمى برم كه تو از هر مهربان مهربانترى ، اميدوارم لغزشهايم را به رحمتت ببخشى و از مهر و محبتت برخوردارم سازى ، ولى بهتر است كه بگويم امام (ع ) در گفتن يا ارحم الراحمين به هر دو قسمت نظر دارد و براى هر دو مطلب رحمت الهى را درخواست مى نمايد.
51- در ياد عظمت الهى بودن - در فكر قدرت پروردگاربودن - مال انديشى به زيان دشمن بارى تعالى
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم اجعل ما يلقى الشيطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد ذكرا لعظمتك و تفكرا فى قدرتك و تدبيرا على عدوك .
بار الها! آنچه از تمنيات و بدگمانى و حسد كه شيطان در قلب من القا مى كند تو با عنايت خود دگرگون نما و ياد عظمتت را، تفكر در قدرتت را، و مال انديشى به زيان دشمنت را جايگزين آنها قرار ده .
به خواست خداوند بزرگ اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق موضوع بحث و سخنرانى امروز است .
الروع بالضم فالسكون العقل و القلب ؛روع به ضم حرف اول و سكون حرف دوم به معناى عقل و قلب است .
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ان الروح الامين نفث فى روعى انه لا تموت نفس حتى تستكمل رزقها.(426)
رسول اكرم (ص ) فرمود: روح الامين در قلب من دميد و در ضميرم القا نمود كه تا كسى از رزق خود به طور كامل برخوردار نگردد نمى ميرد.
خداوند انسان را به گونه اى آفريده كه تلقين پذير است و القائات خوب يا بدى كه در ضميرش نفوذ مى كند مى تواند در كوتاه مدت يا دراز مدت در وى اثر بگذارد و آگاهانه يا ناآگاه او را به همان مسير سوق دهد. تلقين پذيرى از جمله عطاياى الهى است كه به مشيت حكيمانه او در ضمير بشر مستقر گرديده است . اين عطيه گرانقدر از سرمايه هاى تعالى و تكامل انسانهاست به شرط آنكه در مسير صحيح قرار گيرد و مطالبى عاقلانه و عالمانه در آن راه يابد.
عن على عليه السلام قال : حق على العاقل ان يضيف على راءيه راءى العقلاء و يضم الى علمه علوم العلماء(427)
على (ع ) فرموده : شايسته است كه انسان عاقل راءى عقلا را ضميمه راءى خود نمايد و علم علما را بر علم خويش بيفزايد.
اولياى گرامى اسلام براى آنكه پيروان خود را از خطر القائات باطل تا جايى كه ممكن است مصون و محفوظ دارند، در پاره اى از معاشرتهاى اجتماعى كه مى تواند زمينه ساز تلقينهاى نادرست گردد تعاليمى را به آنان آموخته و اكيدا رعايت آنها را توصيه نموده اند و در اينجا دو مورد به اختصار ذكر مى شود، از جمله مواردى كه مى تواند منشاء تلقينهاى بد شود و اخلاق و اعمال آدمى را به فساد بكشاند، رفاقت با افراد ناصالح و گناهكار است . روايات در اين باره زياد رسيده ، از آن جمله اين حديث شريف است :
عن على عليه السلام قال : لا تصحب الشرير فان طبعك يسرق من طبعه شرا و انت لا تعلم .(428)
على (ع ) فرموده : از مصاحبت و رفاقت با كسى كه به شر و فساد آلوده است بپرهيز كه طبيعت تو، به گونه اى ناآگاه بدى و ناپاكى را از طبع منحرف او مى دزدد و تو از آن بى خبرى .
يكى ديگر از مواردى كه مى تواند منشاء تلقينهاى باطل شود، مشورت و تبادل فكر با افرادى است كه فاقد صلاحيت اند. در اين باره نيز روايات زيادى آمده كه در اينجا به ذكر يك حديث اكتفا مى شود.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : يا على ! لا تشاور جبانا فانه يضيق عليك المخرج و لا تشاور البخيل فانه يقصر بك عن غايتك و لا تشاور حريصا فانه يزين لك شرها.(429)
رسول اكرم (ص ) به على (ع ) فرمود: با ترسو مشورت مكن كه او راه رهايى از مشكل را بر تو تنگ مى كند. با بخيل مشورت مكن كه او با تلقين قصور مانع كمال نهاييت مى گردد. با حريص مشورت مكن كه او براى آنكه خلق ناپسند حرص را در تو القا نمايد آن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد.
امام سجاد (ع ) در آغاز دعاى موضوع سخنرانى امروز، از القاى شيطان نام برده است . با توجه به اينكه قلب بشر مى تواند كانون تلقينهاى خوب يا بد باشد، بموقع است كه در اين بحث از كلام امام استفاده شود، تلقينهاى بد را القاى شيطانى بخوانيم و تلقينهاى خوب را القاى رحمانى ، هر تلقينى كه مرضى ذات اقدس الهى و مايه تعالى و تكامل انسان باشد، القاى رحمانى است و هر تلقينى كه مرضى خداوند نباشد و زمينه انحطاط و سقوط آدمى را فراهم آورد، القاى شيطانى است در كلام امام (ع ) سه القاى شيطانى ذكر شده است و سه القاى رحمانى : اول القاى شيطانى ، تمنيات دروغ و غير واقعى است ، دوم اعمال بدگمانى و سوء ظن به مردم است ، سوم حسادت و رشك بردن به اين و آن . اول القاى رحمانى ياد عظمت و بزرگى حضرت بارى تعالى است ، دوم تفكر در قدرت لايزال آفريدگار جهان است ، و سوم تدبير و نقشه برانداختن دشمنان خداوند است ، و به فضل بارى تعالى در اين سخنرانى راجع به هر يك از آنها به اختصار توضيح داده مى شود.
التمنى تشهى وصول لامر مرغوب فيه و حديث النفس يكون و بما لا يكون .(430)
تمنى عبارت از نيل به تحقق يافتن چيزى است كه مورد علاقه و رغبت است و همچنين چيزهايى كه با خود مى انديشيم و در صفحه خاطر ترسيم مى كنيم ، خواه شدنى باشد يا ناشدنى .
آرزو از جمله عطاياى پر ارزش بارى تعالى است كه به انسانها ارزانى داشته و آنان را از اين نعمت بزرگ برخوردار فرموده است . آرزو مايه عمران و آبادى دنيا و منشاء تحرك و فعاليت است ، آرزوى نيل به كمال ، محصلين را به حوزه هاى علمى و دانشگاهها مى كشاند، آرزوى منفعت و سوديابى كه بازرگانان را به تجارت و كشاورزان را به زراعت وادار مى كند.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : الامل رحمة لامتى ولو لا الامل ما رزقت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرا(431)
رسول اكرم (ص ) فرموده : آرزو براى ملت من رحمت است و اگر آرزو نمى بود هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغدارى درختى را غرس نمى نمود.
آرزويى را كه پيشواى بزرگ اسلام براى امت خود رحمت خوانده ، آرزوهاى صحيح و عاقلانه است ، آرزوهايى است كه رنگ واقع بينى دارد و منشاء سعادت مادى و معنوى انسانهاست ،
ولى تمنيات باطل و آمال موهوم كه مايه تضييع عمر و سد راه تعالى و تكامل است نه تنها رحمت خداوند نيست بلكه به فرموده امام سجاد (ع ) از القائات شيطانى است . بدبختانه بعضى از افراد نوجوان و جوان و ميانسال گرفتار اين تمنيات دروغ و ناشدنى هستند و عمر عزيز را در آن موهومات مى گذرانند، گاهى جوان محصل ، كتاب درس را كه بايد مطالعه كند كنار گذارده و تمناى عالى ترين مقامها را در سر مى پرورد، خود را بر كرسى وكالت ، در مقام وزارت ، و حتى رياست جمهور مستقر ساخته و مشغول امر و نهى است ، گاهى با چشم و ابرو به اطرافيان دستور مى دهد و گاهى با حركت سر و دست براى عموم ، فرمان صادر مى كند، او نه از پى علم و صنعت مى رود، نه از پى كسب و تجارت و نه راه دامدارى و كشاورزى قدم بر مى دارد، خود را به تمنيات واهى دلخوش نموده ، عمر عزيزش بسرعت تباه مى شود و ناچار بايد زندگى را به بدبختى و سيه روزى بگذراند. بعضى از افرادند كه امور دينى و شئون معنوى گرفتار تمنيات دروغ و انديشه هاى واهى هستند و خويشتن را در مقامى بلندپايه و رفيع مى پندارند. قرآن شريف ضمن بعضى از آيات آنان را معرفى فرموده است :
و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين .(432)
يهودى ها گفتند: داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه يهودى باشد، نصارى گفتند: داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه نصرانى باشد اين تمناى باطل و آرزوى دروغ آنان است . پيمبر گرامى ! به اينان بگو: اگر راست مى گوييد براى ادعاى خود اقامه برهان نماييد.
قال اميرالمؤ منين عليه السلام و قد قال غيرهم . قالت الدهرية : الاشياء لابدءها لها و هى دائمة ، من خالفنا فى هذا فهو ضال مخطى مضل . و قالت الثنوية : النور و الظلمة هما المدبران ، من خالفنا فى هذا فقد ضل . و قال مشركوا العرب : ان اوثاننا الهة ، من خالفنا فى هذا ضل . فقال الله تعالى : تلك امانيهم التى يتمنونها، قل لهم : هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين .(433)
على (ع ) فرموده : نه تنها يهود و نصارى چنين تمنايى در دل داشتند بلكه دگران نيز در اين انديشه اند. دهريون مى گويند: عالم : قديم است و اول نداشته و هر كس در اين سخن مخالف ما باشد گمراه و خطاكار است . ثنويون مى گويند: مدبر عالم ، نور و ظلمت است و هر كه مخالف گفته ما باشد گمراه است . مشركين عرب مى گويند: بتهاى ما معبودهاى واقعى ما هستند و هر كس جز اين بگويد، گمراه است . خداوند فرمود: اين تمنيات درونى خود آنهاست ، پيمبر! به آنان بگو: اگر راست مى گوييد اقامه دليل نماييد.
اين تمنيات غير واقعى و آمال موهوم ، بزرگترين وسيله گمراه سازى شيطان براى به دام افكندن اشخاص ناآگاه است .
عن على عليه السلام قال : الامل سلطان الشياطين على قلوب الغافلين .(434) على (ع ) فرموده است تمناى غير واقعى و آرزوى باطل ، سلطان شيطانها بر قلوب افراد غافل است .
براى آنكه اشخاص بتوانند خويشتن را از دام تمنيات نفسانى القائات برهانند بايد عظمت و بزرگى خداوند را به ياد آورند و به پناه القائات رحمانى بروند و اين مدلول كلام امام سجاد (ع ) در دعاى موضوع سخنرانى امروز است . به منظور توضيح مطلب مى توانيم اولين القاى رحمانى را كه ذكر عظمت حضرت بارى تعالى است جوابگوى اولين القاى شيطانى قرار دهيم ، در اين صورت كلام امام (ع ) چنين خواهد شد:
اللهم اجعل ما يلقى الشيطان فى روعى من التمنى ذكرا لعظمتك ؛ بارالها! آنچه را كه شيطان از تمنيات در ضمير باطن من القا مى نمايد تو با لطف خود آن را به ذكر عظمت و ياد بزرگى خودت متحول فرما.
در منابع دينى گاهى ذكر خداوند آمده است و گاهى ذكر عظمت او، و در مورد ذكر خداوند گاهى ذكر زبان عبادت است و گوينده ذكر از اجر بارى تعالى برخوردار مى گردد، اما ذكر گرانقدر و پرارزش ، ذكر دل است ، چه آنكه دل مجرى احكام الهى است و انسانى كه همواره در ياد خداوند است ، اوامر او را اجرا مى كند و از منهياتش اجتناب مى نمايد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : من اشد ما فرض الله خلقه ذكر الله كثيرا ثم قال لا اعنى سبحان لله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر و ان كان منه لكن ذكر الله عند ما احل و حرم فان كان طاعة عمل بها و ان كان معصية تركها.(435)
امام صادق (ع ) فرمود: از سخت ترين واجبات خداوند به عهده مردم اين است كه بسيار در ياد خدا باشند، سپس فرمود: مراد از ذكر خداسبحان الله و الحمد الله و... نيست . اگر چه سبحان الله و... از اذكار است ، مقصودم ذكر خداوند در موارد حلال و حرام الهى است ، اگر طاعت است عمل كند و اگر معصيت است اجتناب نمايد.
به شرحى كه توضيح داده شد، القائات شيطانى در زمينه تمنيات اگر مربوط به امور دنيوى باشد اغلب آرزوهاى ناشدنى است ، فكر مى كند كه عالى ترين مقام مملكت را به دست آورده ، به رفيعترين كرسى قدرت تكيه زده ، امر و نهيش در سراسر كشور نافذ است و مردم بى چون و چرا دستوراتش را اطاعت مى نمايند. گاهى تمناى موهومش گردآورى ثروت بى حد و اموال منقول و غير منقول است ، با خود مى انديشد ثروتى بى حساب جمع كرده ، عمارتهايى بسيار مجلل بنا نموده ، و باغهايى وسيع و باصفا تاءسيس كرده ، ماشينهاى گوناگون آخرين سيستم در اختيار دارد، و هر روز يكى از آنها را سوار مى شود، خدمتگزاران و رانندگان گرداگردش ايستاده و همه مهياى اطاعت اوامرش هستند. بر اثر اين ثروت بى شمار، هيئت حاكمه و عموم مردم در مقابلش سر تعظيم فرود مى آورند. اگر تمناى درونيش مربوط به شئون معنوى و امور اخروى باشد، بدون ترديد خود را از اولياى بزرگ الهى به حساب مى آورد، خويشتن را عنصرى شرافتمند و بهشتى مى پندارند، به خود حق مى دهد كه در قيامت از ميليونها مردم شفاعت نمايد، و با اين توهمات غير واقعى دلخوش و شادمان است . اين تمنيات باطل او را از واقع نگرى باز مى دارد، سرگرم اوهام و تخيلاتش ‍ مى نمايد، و بينش معنوى را از وى سلب مى كند.
عن على عليه السلام قال : الامانى تعمى عيون البصائر.(436)
على (ع ) فرموده : تمنيات و آرزوهاى دراز ناشدنى ، چشم دل را نابينا مى نمايد.
كسى كه اسير دام تمنيات نفسانى و القائات شيطانى گرديده و از نظر دنيوى يا اخروى به مسيرباطل گراييده است ، براى اينكه از آن بند رهايى يابد و مسير باطل را ترك گويد بايد از ذات قدس الهى ياد نمايد، به قدر فهم خود در عظمت عوالمى كه آفريدگار توانا خلق كرده فكر كند تا به حقارت و ناچيزى خود پى ببرد و خويشتن را از بندهاى تخيلات و تمنيات باطل آزاد سازد. در دنياى پيشرفته امروز به هر نسبت كه سطح دانش بشر گسترش ‍ مى يابد و به اسرار خلقت بيشتر واقف مى شود، به همان نسبت عظمت جهان آفرينش ، مشهودتر. مى گردد و خضوع انسانهاى عالم در مقابل آفريدگار توانا افزايش مى يابد. اولياى گرامى اسلام پيروان خود را از تفكر در ذات اقدس الهى برحذر داشته اند زيرا چنين تفكرى از ناحيه مخلوق ناتوان ، نسبت به خالق توانا به جايى نمى رسد و نتيجه بخش نيست . اما توصيه نموده اند كه در عظمت آفرينش و خلقت خداوند فكر كنند.
عن ابيجعفر عليه السلام قال : اياكم و التفكر فى الله و لكن اذا اردتم ان تنظروا الى عظمته فانظروا الى عظيم خلقه .(437)
امام باقر (ع ) فرمود: بپرهيزيد از تفكر در ذات مقدس خداوند ولى اگر ارداه كرديد كه عظمت او را بنگريد با دقت به عظمت خلقت او نظر افكنيد.
كسى كه در باطن اسير القائات شيطانى و تمنيات نفسانى خود گرديده و تصور مى كند كه در قيامت انسانى است بهشتى و در صف اولياى الهى قرار دارد براى نجات خود از اين پندار غير واقعى بايد در آيه شريفه مالك يوم الدين (438) و ديگر آياتى كه معرف حاكميت مبين عظمت ذات اقدس الهى در عرصه قيامت است دقت كند و بدين وسيله خود را از آن قيد و بندهاى موهوم آزاد مى سازد. خلاصه به مدلول كلام امام سجاد (ع ) راه نجات از القائات شيطانى و تمنيات باطل ، خواه دنيوى باشد يا اخروى ، استمداد از عظمت خداوند است ، و بايد انديشه و افكارمان را به بزرگى ذات اقدس او معطوف داريم .
دومين القاى شيطانى كه در اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق آمده ، تظنى است . امام (ع ) از پيشگاه بارى تعالى درخواست مى كند كه تفكر در قدرت لايزال خود را در ضمير ما جايگزين تظنى فرمايد و بدين وسيله از القائات شيطانى مصون و محفوظمان دارد. تظنى در لغت به معناى اعمال نمودن گمان است . براى آنكه معناى اعمال ظن روشن شود، لازم است قبلا به اختصار درباره اصل ظن و خصوصيات آن و همچنين چند جمله اى درباره وظايفى كه اولياى اسلام در امر حسن ظن و سوءظن براى پيروان خود بيان نموده اند توضيح داده شود. مردم درباره حسن ظن يا سوء ظن با يكديگر متفاوت اند، بعضى بدون محاسبه و سنجش ، گفتار و رفتار ديگران را با سوء نظر مى نگرند. اين گروه از جهت اخلاقى بيمارند و ارزشى ندارند، بايد خويشتن را درمان كنند و از اين حالت ناپسند رهايى يابند. بعضى از مردم ، افراد شايسته و صالح اند، اگر در موردى بدگمان شوند بر اثر مشاهده قراين و امارات عقلانى است ، البته گمان بد اين قبيل افراد در شرع مقدس ، شايان ملاحظه تلقى شده و نبايد موجبات بدگمانى آنان را فراهم آورد.
فى الحديث : اتقوا ظنون المؤ منين فان الله جعل الحق على السنتهم .(439)
در حديث آمده : از گمان مؤ منين اجتناب نماييد كه خداوند، حق را در زبان آنان قرار داده است .
اولين وظيفه يك فرد مسلمان نسبت به برادر دينيش اين است كه عمل و گفته او را به بهترين وجه صحيح و ممكن حمل نمايد و گفتار و رفتارش را از ديدگاه پاكى و درستى بنگرد.
قال امير المؤ منين عليه السلام : ضع امر اخيك على احسنه حتى ياءتيك ما يغلبك منه و لا تظنن بكلمة خرجت من اخيك سوءا و انت تجد لها فى الخير محملا.(440)
اميرالمؤ منين (ع ) فرموده : كار برادر دينيت را به بهترين وجه ممكن قرار ده مگر آنكه وضع به گونه اى شود كه حمل به صحت ناممكن گردد. همچنين به سخنى كه برادرت گفته گمان بد مبر با آنكه مى توانى براى آن كلام محمل خوب و شايسته اى بيابى .
وظيفه ديگرى كه پيشوايان دين به مؤ منين تذكر داده اند اين است كه براى مصون ماندن از گمان بد مردم ، بايد مراقبت كنند كه با افراد ناصالح و بدنام رفيق نشوند و با آنان رفت و آمد ننمايند، چه آنكه همنشين انسان در جامعه ، معرف هويت و شخصيت اوست ، و همچنين توصيه نموده اند كه خويشتن را در معرض تهمت قرار ندهيد و در جايى كه بدنام خواهيد شد نرويد كه نه تنها همنشين بد مايه بدنامى است بلكه محيط فاسد نيز سوء ظن و بدگمانى به بار مى آورد. حضرت عبدالعظيم الحسنى از امام جواد (ع ) حديث نموده كه على (ع ) فرمود: مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار.(441)
همنشينى با اشرار و بدان ، موجب بدگمانى اخيار و خوبان مى گردد.
عن على عليه السلام قال : من عرض نفسه للتهمة فلا يلومن من اساء به الظن .(442)
على (ع ) فرموده : شخصى كه خويشتن را در معرض تهمت قرار مى دهد ملامت نكند كسى را كه به وى گمان بد برده است . سوء ظن در مواردى بدون اراده و اختيار پديد مى آيد و آدمى در ضمير خود نسبت به شخص يا اشخاص بدگمان مى شود و اين امر غير اختيارى ، مشمول قلم تكليف نيست و مجازات ندارد. اما اگر در مقام تجسس و تحقيق برآيد و بخواهد به راز كسى كه مورد سوء ظن قرار گرفته پى ببرد به عمل اختيارى ناروا دست زده و استحقاق موآخذه و كيفر دارد و اين اولين مرحله تظنى است و اعمال گمان بدى است كه در كلام امام سجاد (ع ) آمده و آن را از القائات شيطانى خوانده است .
اولياى گرامى اسلام براى آنكه پيروان خود را در زمينه بدگمانى ، از گناه محافظت نمايند تاءكيد نموده اند كه در مورد سوء ظن تحقيق و تجسس ‍ ننماييد.
عن النبى صلى الله عليه و آله قال : ثلاث فى المؤ من لا يستحسن و له منهن مخرج : فمخرجه من سوء الظن الا يحققه .(443)
رسول اكرم (ص ) فرموده : سه امر است كه براى مؤ من پسنديده و ممدوح نيست و براى نجات از آنها راه خروج ندارد و راه بيرون رفتن از بدگمانى اين است كه تحقيق و تفحص ننمايد.

 

next page

back page