شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق
(جلد ۲)

محقق دانشمند مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاى محمد تقى فلسفى

- ۱۷ -


روى ان الصادق عليه السلام قد ضاعت دابته فقال لئن ردها الله لا شكرن الله حق شكره . قال الرواى فما لبث ان اتى بها. فقال الحمدلله . فقال قائل : جعلت فداك ، اليس قلت : لا شكرن الله حق شكره ؟ فقال ابو عبدالله عليه السلام اءلم تسمعنى قلت الحمدلله ؟(479)
روايت شده كه مركب سوارى امام صادق (ع ) گم شد. حضرت فرمود: اگر خداوند آن را به من برگرداند حق شكر او را به جاى مى آورم . راوى مى گويد: طولى نكشيد كه مركب گمشده را حضورش آوردند. حضرت گفت : الحمدلله . مردى عرض كرد: مگر نفرموده بودى كه حق شكر را بجا مى آورم ؟ حضرت فرمود: مگر نشنيدى كه گفتم : الحمدلله ، يعنى الحمدلله گفتن اداى حق شكر حضرت بارى تعالى است .
شايد بعضى تصور كنند كه حمد خداوند فقط در موقعى بايد انجام شود كه از طرف ذات اقدس او به ما نعمتى برسد و غافليم از اينكه اگر خود ما موفق مظلومى را حمايت نماييم ، دست افتاده اى را بگيريم ، گرسنه اى را سير كنيم ، برهنه اى را بپوشانيم ، و خلاصه به بندگان خداوند خدمتى نماييم بايد بدانيم كه اين موفقيت ، خود از نعمتهاى گرانقدر الهى است و بايد او را در اعطاى اين نعمت توفيق ، حمد نماييم ، و اين مطلب در خلال سخنان اهل بيت عليهم السلام آمده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : اذا احسنتم فاحمد و الله .(480)
امام صادق (ع ) فرموده : موقعى كه به احسانى موفق شديد خداوند را حمد نماييد.
افراد با ايمان ، حمد خداوند را در زمينه اعطاى نعمت كه موجب مسرت است انجام مى دهند و آن را وظيفه دينى خود مى دانند اما در زمينه ناملايمات و رويدادهايى كه موجب تاءلم و آزردگى خاطر است صبر مى كنند و صبر در مصائب از صفات بسيار گرانقدر و ارزنده در تعاليم اسلام است و اشخاص صابر در پيشگاه الهى ماءجورند. اما اگر تسليم و رضاى شخص با ايمان در مقابل قضاى الهى به اوج خود برسد نه تنها در ناملايمات صبر مى كند بلكه در همان حال از حمد و ستايش بارى تعالى غافل نيست .
كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا ورد عليه امر يسره قال : الحمد الله على هذه النعمة و اذا ورد عليه امر يغتم به قال الحمد لله على كل حال .(481)
روش پيشواى بزرگ اسلام اين بود كه وقتى با امرى مواجه مى شد كه خوشحالش مى نمود خداوند را در اعطاى آن نعمت حمد مى كرد و اگر با رويدادى مواجه مى گرديد كه مغموم و اندوهگينش مى نمود مى گفت : حمد براى خداوند است در تمام احوال .
ستايش حضرت بارى تعالى عبارت از حمد گفتن ذات اقدس اوست به زبان . امام سجاد (ع ) نيز در زمينه حمد او كلمه نطق را به كار برده و از پيشگاه خداوند درخواست نموده است : و ما اجرى على لسانى نطقا بالحمد لك ؛بار الها! آنچه از گناهان زبان است و شيطان مى خواهد به لسان من جارى نمايد تو به فضل و رحمتت زبانم را از آن مسير بگردان و نطق حمدت را جايگزين آن فرما.
بجاست اين نكته تذكر داده شود كه حمد نمودن بارى تعالى شكر نعمتهاى اوست . اگر كسى بگويد الحمد لله على ما انعم وظيفه سپاس را به جاى آورده و او را حمد نموده است ، اما اگر كسى نعمتهاى خداوند را به زبان آورد و از عطاياى الهى يك يك نام ببرد و قدردانى نمايد، مثلا بگويد: خداوندا: به من چشم بينا، گوش شنوا، زبان گويا، بدن سالم و فرزندان شايسته و ديگر نعمتها عطا فرموده اى ، با اين عمل و احصاى نعمتها شكر دگرى را به جاى آورده است . دستور نام بردن از نعمتها را خداوند در آيه قرآن شريف : و اما بنعمة ربك فحدث (482) به پيمبر گرامى خود داده است .
قال الصادق عليه السلام : معناه : فحدث بما اعطاك الله و فضلك و رزقك و احسن اليك و هداك .(483)
امام صادق (ع ) فرموده : نعمت پروردگارت را براى مردم حديث كن يعنى عطاياى الهى را كه به تو ارزانى داشته است بگو، ترا برترى داده ، رزق داده ، به تو احسان نموده ، و از هدايت برخوردارت ساخته است . اين فيضها را به مردم بگو و آنان را از عطاياى الهى آگاه ساز.
حمد خداوند و شكر گزارى در پيشگاه مقدس او موجب ادامه فيض و ازدياد نعمت است ، و كفران نعمت عذاب شديد الهى را در پى دارد. كسانى كه از عنايات بارى تعالى متنعم اند براى آنكه همواره مشمول فيض او باشند بايد شكرش را از ياد نبرند و از حمد ذات مقدسش هرگز غافل نباشند.
عن على عليه السلام : من جعل الحمد ختام النعمة جعله الله سبحانه مفتاح المزيد.(484)
على (ع ) فرموده : كسى كه حمد را پايان نعمت قرار دهد خداوند آن را كليد افزايش نعمت قرار مى دهد.
در جمله دوم اين قسمت از دعاى شريف مكارم الاخلاق امام سجاد (ع ) در پيشگاه الهى عرض مى كند: و اغراقا فى اثناء عليك : بارالها! مرا مشمول رحمت و فيض خود قرار ده ، زبانم را از سخنان گناه آلود كه القاى شيطانى است مصون بدار، و ثناى ذات اقدس خود را در حد اعلاى ممكن از زبان من جارى فرما.
ثناء در لغت به معناى مدح و ذكر جميل است و گاه به معناى ذم نيز به كار برده مى شود. كسى كه ثنا مى گويد بايد كلام خود را در مدح يا ذم اندازه گيرى نمايد و به زياده روى گرايش نيابد، بنابراين ثناى به معناى مدح اگر در حدى القا شود كه ممدوح ، واجد صفات و مزاياى تمجيد باشد آن ثناگويى روا و صحيح است ، و اگر از ممدوح بيش ‍ از حد شايستگى و صلاحيت ، مدح شود سخنان مدح كننده چاپلوسى و تملق و نشانه پستى و فرومايگى اوست ، و اين مطلب در كلام حضرت مولى الموحدين آمده است .
عن على عليه السلام قال : الثناء باكثر من الاستحقاق ملق .(485)
على (ع ) فرموده : ثناگويى بيش از حد شايستگى و صلاحيت ، چاپلوسى و تملق است .
على (ع ) فرموده : ثناگويى بيش از حد شايستگى و صلاحيت ، چاپلوسى و تملق است .
رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام خودشان در مقام بيان صفات كمال حضرت بارى تعالى و در مقام دعا و نيايش ، ذات اقدس الهى را ثنا مى گفتند و به ذكر جميل ، او را ياد مى كردند و به مسلمانان نيز آموخته اند كه از نظر حقشناسى و انجام وظايف بندگى ، آفريدگار جهان را به عظمت ياد كنند و او را ثنا گويند. همچنين به پيروان خود اجازه داده اند كه در مواقع مقتضى افراد شايسته و خدمتگزاران اسلام و مسلمين را با ثناگويى تشويق كنند و از آنان قدرشناسى نمايند و بعلاوه با تقدير و تمجيد آنان دگران را به راهشان سوق دهند و اين مطلب در خلال بعضى از روايات خاطر نشان گرديده و در اينجا به دو مورد اشاره مى شود. على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر راجع به امراى ارتش و فرماندهان على مقام كه همانند سد آهنين در مقابل دشمنان اسلام مقاومت مى نمايند بسيار توصيه نموده ، از آن جمله فرموده است :
فافسح فى آمالهم و واصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما ابلى ذو و البلاء منهم .(486)
تمنيات مشروعشان را با وسعت نظر مورد توجه قرار ده ، پيوسته آنان را با ذكر جميل و ثناگويى تشويق كن ، و خدمات ارزنده اى را كه انجام داده اند و مصايبى را كه تحمل نموده اند با شماره و تعداد بيان نما.
فى الحديث : من اتى اليه معروف فليكاف عليه ، فان عجز فليثن و ان لم يفعل فقد كفر النعمة .(487)
در حديث آمده است : كسى كه درباره اش خدمتى انجام مى شود موظف است آن را به گونه اى شايسته تلافى كند، و اگر قدرت تلافى كردن ندارد بايد اعطاكننده معروف را ثنا گويد و از احسانش قدردانى نمايد، و اگر از ثنا گفتن وى خوددارى كند كفران نعمت نموده است .
بشر در هر مرتبه و مقامى كه باشد آفريده خالق است و همواره نيازمند و محتاج به ذات مقدس اوست ، هر قدر در كسب كمال بكوشد و مدارج تعالى را بپيمايد و خويشتن را از جهت سجاياى انسانى و مكارم اخلاق به شايستگى بسازد همچنان موجودى است محدود و در كمالات معنوى و خصال انسانى اندازه معينى دارد. بنابراين اگر ثناگويى بخواهد ستايش و مدحش از تملق منزه باشد بايد گفته هاى خود را با دقت اندازه گيرى نمايد و از مرز واقع گويى و بيان حقيقت فراتر نرود. اولياى گرامى اسلام براى آنكه پيروان خود را به شايستگى هدايت نمايد و از هر جهت آنان را به مسير صحيح راهنمايى كنند در اين باره نيز سخن گفته و تذكرات لازم را به مسير صحيح راهنمايى كنند در اين باره نيز سخن گفته و تذكرات لازم را به مادح و ممدوح داده اند.
عن على عليه السلام قال : اياك ان تثنى على احد بما ليس فيه فان فعله يصدق عن وصفه و يكذبك .(488)
على (ع ) فرموده : بپرهيز از اينكه مدح كنى كسى را به چيزى كه در وى نيست ، چه آنكه عمل شخص ممدوح وصف او را گواهى مى دهد و ترا تكذيب مى نمايد.
اگر ثناگويى ، شخص بى علمى را عالم بخواند، ممسكى را سخن معرفى كند، و ترسويى را شجاع بداند، و آنان را به اين اوصاف ثناگويد سخنان جاهلانه آن انسان بى سواد، و امساك آن فرد بخيل ، و ترس آن فرد جبون ، صفات آنان را تبيين مى نمايد و گفته ثناگو را تكذيب مى كند.
و عنه عليه السلام قال : اجهل الناس المغتر بقول مادح متملق يحسن له القبيح و يبغض اليه النصيح .(489)
و نيز فرموده است : جاهلترين مردم كسى است كه به سخن ثناگوى متملق مغرور مى شود، بدى ها را در نظر او خوب جلوه مى دهد و ناصح خيرخواه رامبغوش مى سازد.
رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام انسانهايى كامل بودند و از جميع جهات تعالى و فضيلت نسبت به همه مردم برترى داشتند، با اين حال اجازه نمى دادند كسانى لب به تملقشان بگشايند و در مقام ثنا و مدح آنان زياده روى نمايند و گاهى با صراحت متملق را طرد مى نمودند.
قال ابوالحسن الثالث عليه السلام لرجل و قد اكثر من افراط الثناء عليه اقبل على شاءنك فان كثرة الملق يهجم على الظنة و اذا حللت من اخيك فى محل الثقة فاعدل عن الملق الى حسن النية .(490)
مردى حضور امام هادى (ع ) شرفياب شد و در مدح و ثناى آن حضرت زياده روى كرد. امام به وى فرمود: برخيز از پى كارت برو چه آنكه زياده روى در ثناگويى موجب بد گمانى مى شود. سپس نصيحتش نمود و فرمود كه هر وقت در محل مطمئنى با برادر دينيت مواجه شدى از تملق گويى به حسن نيت عدول نما.
زياده روى و افراط اشخاص نادان از جهت دينى درباره رسول اكرم (ص ) و ائمه معصومين عليهم السلام مشكل ديگرى بود كه اولياى دين با آن مواجه بودند و كسانى نسبت به مربيان الهى راه غلو در پيش مى گرفتند و آنان را از حد واقعى خود بالاتر مى بردند و ائمه معصومين همواره با گروه غلات مبارزه مى كردند، طردشان مى نمودند، و راهشان را باطل و مايه تباهى و هلاكت اعلام مى كردند.
عن على عليه السلام قال : هلك فى رجلان : محب غال و مبغض ‍ قال .(491)
على (ع ) فرموده : دو گروه از مردان درباره ام گرفتار هلاكت شده اند، گروه اول كسانى هستند كه در ابزار علاقه نسبت به من راه افراط پيموده و در دين خدا به غلو گرايش يافته اند، و گروه دوم كسانى هستند كه به دشمنى من همت گمارده و بغض مرا در دل گرفته اند.
روايات بسيارى از ائمه معصومين عليهم السلام درباره بطلان غلو و تبرى از غلات رسيده و در اينجا فقط به ذكر يك حديث اكتفا مى شود.
قال الماءمون لمولانا الرضا صلوات الله عليه : بلغنى ان قومك يغلون فيكم و يتجاوزون فيكم الحق . فقال الرضا عليه السلام : حدثنى ابى عن آبائه قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا تعرفونى فوق حقى فان الله تبارك و تعالى اتخذنى عبدا قبل ان يتخدنى نبيا الى ان قال : و انا لنبرء الى الله عزوجل ممن يغلوفينا فيعرفنا فوق حقنا.(492)
ماءمون به حضرت رضا (ع ) عرض كرد: به من خبر رسيده است كه علاقه مندان درباره شما غلو مى كنند و از حقى كه داريد بالاتر مى برند. حضرت فرمود: پدرم از پدرانش از رسول اكرم (ص ) حديث نموده كه فرمود: مرا از حق و حدم بالاتر نبريد كه خداوند مرا به بندگيش گزيد پيش از آنكه به پيمبرى مبعوثم فرمايد، سپس آيه اى را از قرآن شريف تلاوت نمود و فرمود: ما تبرى مى جوييم به سوى خداوند از كسى كه درباره ما غلو مى كند و ما را از حدمان بالاتر مى برد.
نتيجه آنكه هر مخلوقى هر قدر واجد كمال باشد چون مخلوق است ناچار محدود است و كمالش حد و اندازه اى دارد، ثناگو در مقام مدحش نبايد مبالغه كند و از حد واقعيش تجاوز نمايد، تنها ذات اقدس الهى است كه كامل مطلق است و كوچكترين حد و حصرى ندارد. بنابراين ثناگوى خداوند هر قدر در مدحش مبالغه كند نمى تواند به شايستگى ، حق خداوند را ادا نمايد، فقط با مبالغه در ثنا هر فردى به قدر قدرتى كه دارد وظيفه بندگى خويش را انجام مى دهد. از اين رو امام سجاد (ع ) در جمله مورد بحث از دعاى مكارم الاخلاق از پيشگاه بارى تعالى درخواست مى كند: و اغراقا فى الثناء عليك ؛بارالها! بر من منت بگذار و بالاترين مراتب مدح خود را به زبان من جارى بفرما.
اولياى گرامى اسلام براى آنكه عجز بشر را از ثناى شايسته بارى تعالى به پيروان خود بفهماند با تعبيرهاى مختلفى در اين باره سخن گفته و در روايات خاطر نشان ساخته اند، از آن جمله در مقام دعا گفته اند:
انت كما اثنيت على نفسك .(493)
بارالها! تو آنچنان هستى كه خودت خويشتن را ثنا گفته اى .
مجمع البحرين اين جمله را چنين معنى نموده است : و هو اعتراف بالعجز اى لا اطيق ان اثنى عليك كما تستحقه و تحبه ؛ اين جمله ، اعتراف به عجز و ناتوانى است ، يعنى : بارالها! من قدرت ندارم ترا مدح كنم به گونه اى كه تو استحقاق دارى و دوستدار آن هستى .
در قرآن شريف آيات متعددى آمده است كه خداوند خويشتن را در آن آيات توصيف فرموده و از قدرت خود نام برده است .
آقايان مفسرين خاصه و عامه درباره آن آيات مطالبى را در كتب تفسير ذكر كرده اند، آيا آنان با تفسير خود به عمق كلام الهى واقف شده اند و به حقيقت امر پى برده اند يا آنكه در فهم اين قبيل آيات بايد بشر اظهار عجز كند و همان كلام امام معصوم را كه در مقام به پيشگاه الهى عرض كرده بگويند: انت كما اثنيت على نفسك بارالها! تو آنچنان هستى كه خودت خويشتن را ثنا گفته اى و بشر قادر نيست ترا به شايستگى مدح گويد و قدرت نامحدودت را تبيين نمايد. در اينجا براى نمونه ، بعضى از آيات ذكر مى شود و اهل مطالعه و تحقيق به كتب تفاسير مراجعه فرمايند و ببينند آنچه مفسرين در كتب آورده اند قانع كننده است ؟ آيه اول :
الله نور السموات و الارض .(494) آيه دوم :
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن (495) آيه سوم :
الم تر الى ربك كيف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا ثم جعلنا الشمس ‍ عليه دليلا.(496)
جايى كه اولياى بزرگ الهى در پيشگاه بارى تعالى بگويند: ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك ، وضع نارسايى و قصور ساير مردم واضح و روشن است .
امام سجاد (ع ) در قطعه سوم دعاى مكارم الاخلاق موضوع آخرين قسمت سخنرانى امروز به پيشگاه الهى عرض مى كند:
و ذهابا فى تمجيدك ؛بارالها! تمجيد و بزرگى خودت را در زبان من به جريان انداز.
راغب در مفردات قرآن در ماده مجد مى گويد:
المجد السعة فى الكرم و الجلال : مجد عبارت از توسعه در كرم و جلالت قدر است ، يعنى يك انسان كه واجد كرامت نفس و بزرگوارى طبع است و همچنين از قدر و منزلت اجتماعى برخوردار است مى گويند او داراى مجد و عظمت است ، ولى كلمه مجد كه درباره ذات اقدس الهى به كار برده مى شود داراى معناى بسيار وسيع و گسترده اى است . قرآن شريف در وصف بارى تعالى مى گويد:
انه حميد مجيد.(497) پس اگر كلمه مجد درباره انسانى به كار برده شود بايد گفت مجد او نسبى است نه مطلق زيرا انسان ، خود مخلوق است و محدود، عمرش محدود است و نعمتهايى كه در اختيار دارد محدود و معين است . بنابراين وسعت كرامتش و گستردگى جلال و عظمتش نيز محدود خواهد بود، اما مجد بارى تعالى حد و حصر ندارد، چه ذات اقدس ‍ الهى نامحدود است ، قدرت و عظمتش نامحدود است ، بنابراين كرامت و جلالتش حد و حصر ندارد، او مجيد مطلق است و كريم و عظيم نامحدود. جالب آنكه امام سجاد (ع ) در دعاى خود كلمه ذهاب را با حرف فى به كار برده است . علامه سيد على خان در شرح اين عبارت چنين گفته :
ذهب يذهب ذهابا: سار و مضى ، ثم استعير للاستغراق فى الشى ء و التوغل و الامعان كانه سار فيه و مضى و لم يقف .(498)
ذهب ذهابا يعنى فلانى سير كرد و رفت و با افزودن حرف فى آن را استعاره مى آورند براى داخل شدن چيزى به طور فراگير.
امام (ع ) مى خواهد در پيشگاه الهى عرض كند: بارالها! اينكه درخواست مى كنم مجد خود را به لسانم جارى نمايى مقصودم اين نيست كه يك يا چند بار عظمت تو را به زبان آورم ، بلكه مقصودم اين است كه غرق درياى بزرگى و كرامتت گردم ، آنچنان شوم كه همواره به ياد تو سخن گويم و از اين افتخار گرانقدر به طور مستمر برخوردار باشم .
بموقع است در پايان بحث امروز به مناسبت كلمه مجد چند جمله درباره قرآن شريف به عرض شنوندگان محترم برسانم . همان طور كه خداوند درباره ذات اقدس خود كلمه مجيد را به كار برده و فرموده است :
انه حميد مجيد.(499) همچنين درباره قرآن شريف اين كلمه را آورده و فرموده است :
قرآن و القرآن المجيد.(500) به طورى كه مذكور افتاد راغب در مفردات قرآن گفته : المجد السعة فى الكرم و الجلال : مجد به معناى بسط و توسعه كرامت و جلالت است و خداوند هر دو وصف را براى آن كتاب آسمانى ذكر نموده است . درباره كرامت قرآن فرموده :
انه لقرآن كريم .(501) - درباره جلالت و عظمتش فرموده است :
و القرآن عظيم .(502) - به موجب اين دو صريح كلام الهى ، قرآن شريف ، مجيد است و داراى كرامت و عظمت . اين كتاب آسمانى هادى و راهنماى انسانها به سعادت واقعى است :
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم ؛(503) قرآن كريم استوارترين راه تعالى و تكامل را به مردم ارائه مى كند، آيا كرامت و عظمتى بالاتر از اين براى يك كتاب تصور مى شود كه اگر اهل جهان از آن پيروى كند و تعاليمش ‍ را عملا به كار بندد مى تواند راه فلاح و رستگارى را به بشريت ارائه كند، مردم را انسان بسازد، از درنده خويى و فساد اخلاقشان برهاند، عدل و داد را در سراسر جهان حاكم سازد، و موجبات تعالى و تكامل انسانها را در طول قرون و اعصار فراهم آورد. على (ع ) در يكى از خطبه هايى كه القا فرموده درباره بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و همچنين درباره قرآن شريف سخنانى گفته و تذكراتى را داده ، از آن جمله درباره قرآن فرموده است :
الا ان فيه علم ما ياءتى و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم .(504)
آگاه باشيد كه قرآن شريف علومى را كه انسانهاى آينده براى تاءمين هدايت و سعادت خود به آنها نيازمندند دربردارد، و همچنين اخبار خوب و بد گذشتگان را كه مى تواند موجب آگاهى يا مايه عبرت نسلهاى بعد شود بيان مى كند. آگاه باشيد كه قرآن حاوى داروى بيمارى شما و نظم و انظباطى است كه بايد در جامعه مسلمين حاكم باشد.
54- شكر نعمتهاى الهى - اعتراف به احسان خداوند- شمارش عطاياى بزرگ پروردگار
بسم الله الرحمن الرحيم
و شكر لنعمتك ، و اعترافا باحسانك و احصاء لمننك .
امام سجاد عليه السلام شش كلام گناه را كه شيطان به زبان مردم جارى مى كند ذكر نمود و از پيشگاه الهى درخواست كه شش كلام پاك و منزه را جايگزين آن شش كلام گناه آلود بنمايد. سه كلام مورد درخواست امام در سخنرانى قبل توضيح داده شد و سه كلام ديگر همان است كه در عنوان بحث امروز مذكور افتاد: اول شكر نعمتهاى خداوند، دوم اعتراف به احسان او، سوم شمارش منتهاى ذات مقدسش . به خواست خداوند توانا موضوع سخنرانى امروز اين سه مطلب از درخواست حضرت زين العابدين عليه السلام است .
راغب مى گويد: الشكر تصور النعمة و اظهارها.(505) شكر، عبارت از اين است كه شخص شاكر اولا، نعمت را در ضمير خود تصور كند و درباره آن بينديشد و ثانيا، تصور خود را آشكار نمايد، با زبان ، منعم را سپاس گويد و با جوارح از خدمت منعم به گونه اى مناسب قدرشناسى كند.
حمد و شكر حضرت بارى تعالى دو عبادت ارزشمند در شرع مقدس است و اولياى گرامى اسلام به پيروان خود اكيدا درباره آن دو توصيه فرموده اند. حمد و شكر حضرت بارى تعالى به معناى سپاس گويى و ستايش گويى ذات اقدس الهى است با اين تفاوت كه حمد از نظر لغت تعظيم و تكريم منعم به زبان و انجام وظايف حقشناسى با تمام جوارح است .
ان الحمد اللغوى هو الوصف الجميل على جهة التعظيم و التبجيل باللسان وحده و العرفى هو فعل ينبى عن تعظيم المنعم لكونه منعما اعم ان يكون فعل اللسان و الجنان و الاركان .(506)
حمد لغوى عبارت از وصف جميل به منظور تعظيم و تكريم است ، تنها با زبان ، اما حمد عرفى عبارت از عملى است كه حاكى از تعظيم منعم باشد براى اينكه منعم است ، خواه به زبان و خواه در ضمير و خواه با اعضا و جوارح .
ولى شكر نعمت ، از نظر لغت ، همان طور كه راغب در مفردات گفته ، شامل تصور نعمت در ضمير و اظهار قدردانى از منعم به وسيله زبان و جوارح است . اين تفاوت بين حمد و شكر از محتواى پاره اى از روايات اولياى دين نيز استفاده مى شود. در روايتى حمد، عمل زبان خوانده شده و در مورد شكر از معرفت قلبى سخن به ميان آمده است ، و در روايت ديگر حسن جوار نعم را به آن دانسته كه شكر منعم ادا شود و نعمتها هريك در جاى خود مصروف گردد، يعنى به زبان شكر گويد و يا جوارح هر نعمتى را در جاى خودش به كار برد.
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : ما انعم الله على عبد من نعمة فعرفها بقلبه و حمد الله ظاهرا بلسانه فتم كلامه حتى يؤ مر له بالمزيد.(507)
امام صادق (ع ) فرمود: نعمتى را خداوند به بنده خود عطا مى كند اگر آن را به قلب خود بشناسد و در ظاهر به زبان ، حمد منعم گويد چون كلامش تمام شود، خداوند درباره او فرمان افزايش نعمت مى دهد.
و عنه عليه السلام قال : احسنوا جوار النعم ، قال الشكر لمن انعم بها و اداء حقوقها.(508)
و نيز فرموده است : در مورد نعمتهاى خداوند، حسن مجاورت نعمت را رعايت كنيد، سپس توضيح داده است كه شكرگزار منعم باشيد و حقوق نعمتها را ادا نماييد.
در سخنرانى سى و يكم راجع به شكر منعم و شكر كسى كه واسطه ايصال نعمت بوده توضيح داده شد، در اينجا نيز به اختصار درباره هر دو قسمت شرح كوتاهى به عرض شنوندگان محترم مى رسد. نعمتهايى را كه پروردگار حكيم در نظام خلقت براى تاءمين زندگى انسانها آفريده و همچنين قوا و نيروهايى كه خالق توانا در ساختمان درونى و برونى بشر به كار برده و به وى اعطا فرموده است به قدرى زياد است كه در قرآن شريف آمده :
و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها.(509)
اگر بخواهيد نعمتهاى خداوند را شماره كنيد از عهده بر نمى آييد. در ساختمان خورشيد، تابش آفتاب ، گردش زمين ، و گردش هواى مجاور آن و ديگر مطالبى از اين قبيل ، نعمتهاى بزرگى براى ادامه زندگى انسان وجود دارد. دانشمندان ديروز از اين نعمتها بى خبر بودند و دنياى امروز بر اثر پيشرفت علوم از آنها آگاهى يافته اند. دانشمندان فردا نيز بر اثر گسترش علم به نعمتهاى دگرى واقف مى شوند كه بشر امروز از آنها اطلاع ندارد. با توجه به اينكه در اداى شكر، معرفت قلبى نسبت به نعمت اعطايى منعم لازم است ، انسان بى اطلاع از نعمتهاى خداوند چگونه مى تواند شكرگزار او باشد. يك روايت به اين پرسش پاسخ گفته و احصاى نعمتها را به علم الهى محول نموده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : اذا اصبت و امسيت فقل عشر مرات : اللهم ما اصبحت بى من نعمة او عافية فى دين او دنيا فمنك وحدك لا شريك لك ، لك الحمد و لك الشكر بها على يا رب حتى ترصى و بعد الرضا، فانك اذا قلت ذلك كنت قد اديت شكر ما انعم الله به عليك فى ذلك اليوم و فى تلك الليلة (510)
امام صادق (ع ) فرمود: وقتى روز را به شب و شب را به روز مى آورى ده بار بگو: بارالها! نعمت و عافيتى كه در امر دين و دنيا با خود به صبح آوردم ، همه از تو و متعلق به توست و در آن براى تو شريكى نيست ، بارالها! حمد براى تو شريكى نيست ، بارالها! حمد براى تو و شكر براى براى توست تا راضى شوى و همچنين پس از رضايتت ، سپس امام فرمود: اگر اينچنين در پيشگاه الهى سخن گفتى شكر او را نسبت به آن روز و آن شب ادا نموده اى .
حضرت صادق (ع ) در اين روايت به پيروان خود دستور داده كه روزى ده بار اين جملات را در پيشگاه عرض كنند و در واقع با ذكر اين عبارت ، كمبود علم خود را به نعمتهاى الهى جبران نمايند. نقص ديگرى كه در بشر وجود دارد اين است كه قادر نيست نعمتهاى شناخته شده خداوند را آنطور كه بايد و شايد شكر نمايد و على (ع ) در اين باره فرموده است :
من شكر الله سبحانه وجب عليه شكر ثان اذ وفقه لشكره و هو شكر الشكر.(511)
كسى كه خداوند را شكر نمود بر او شكر دومى واجب مى شود زيرا منعم ، او را به اداى شكر موفق نموده و توفيق الهى ، خود نعمتى است و بايد شكر شكر را بجا آورد.
به موجب حديثى كه در اين باره رسيده اگر كسى توفيق شكر نعمت خداوند را نعمت جديدى از حضرت بارى تعالى بداند حق شكر الهى را ادا نموده است .
عن ابيعبدالله عليه السلام قال : فيما اوحى الله عزوجل الى موسى عليه السلام : يا موسى ! اشكرنى حق شكرى . فقال : يا رب ! و كيف اشكرك حق شكرك و ليس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به على ؟ قال يا موسى ! الآن شكرتنى حين علمت ان ذلك منى .(512)
امام صادق (ع ) فرمود: از جمله وحى الهى به موسى اين بود كه كه حق شكر مرا بجاى آور. عرض كرد بارالها! من چگونه حق شكرت را ادا كنم با آنكه هيچ شكرى نيست كه من در پيشگاهت بجاى آورم مگر آنكه تو آن را به من اعطا فرموده اى . خطاب آمد: موسى ! الآن حق شكر مرا بجاى آوردى كه دانستى نعمت شكر گفتنت نيز از من است .
امام سجاد (ع ) در قسمت اول اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است از پيشگاه الهى درخواست نموده : و شكرا لنعمتك ؛بارالها! شكر نعمتت را به زبان من جارى نما.
به آنچه در توضيح معناى شكر از نظر لغت و بعضى از روايات مربوط به شكر حضرت بارى تعالى كه در شرح عبادت دعاى امام مذكور افتاد اكتفا مى شود، و چون شكر وسايط نعمت خداوند كه ايصال كننده فيض و عطاى او هستند در شرع مقدس اهميت زياد دارد و در كنار شكر بارى تعالى شكر وسايط نعمت او نيز مورد محاسبه قرار مى گيرد، در اينجا يك روايت تقديم شنوندگان محترم مى گردد:
عن عمار الدهنى قال : سمعت على بن الحسين عليهما السلام يقول : ان الله تعالى يحب كل قلب حزين و يحب كل عبد شكور. يقول الله تبارك و تعالى من عبيده يوم القيامة : اشكرت فلانا؟ فيقول بل شكرتك يا رب . فيقول لم تشكرنى اذلم تشكره . ثم قال : اشكركم لله اشكر للناس .(513)
عمار دهنى از حضرت زين العابدين (ع ) حديث نموده كه فرمود: پروردگار دوستدار هر قلب حزين و هر عبد بسيار شاكر است . خداوند در قيامت به يكى از بندگانش خطاب مى كند: آيا فلانى را شكر نمودى ؟ عرض مى كند: بارالها! من تو را شكر گفتم . خطاب مى رسد: تو مرا شكر نگفتى زيرا از آن شخص ، شكرگذارى ننمودى . سپس امام (ع ) فرمود: شكرگزارترين افراد براى خداوند كسى است كه شكرگزارتر نسبت به مردم باشد.
حضرت زين العابدين (ع ) در قسمت دوم اين قطعه از دعاى شريف مكارم الاخلاق كه موضوع سخنرانى امروز است به پيشگاه الهى عرض مى كند: و اعترافا باحسانك ؛بارالها! اعتراف به احسانهاى خودت را به زبانم جارى بفرما.
الاحسان هو فعل ما ينفع غيره بحيث يصير الغير حسنا به كاطعام الجائع او يصير الفاعل به حسنا بنفسه .(514)
احسان عبارت از كارى است كه غير را منتفع مى كند به گونه اى كه حال آن غير بر اثر آن كارى كه واقع شده نيكو مى گردد، مثل غذا دادن به گرسنه ، يا آنكه فاعل آن كار، خود، به سبب عملى كه انجام داده است نيكو مى شود.
الاحسان فوق العدل و ذاك ان العدل هو ان يعطى ما عليه و ياءخذ ما له و الاحسان ان يعطى اكثر مما عليه و ياءخذ اقل مما له . فالاحسان زائد على العدل فتحرى العدل واجب و تحرى الاحسان ندب و تطوع .(515)
راغب مى گويد: احسان بالاتر از عدل است زيرا عدل عبارت از اين است كه شخص ادا كند آن را كه در عهده دارد و دريافت كند آن را كه حق دارد، و احسان عبارت از اين است كه در مقام پرداخت ، بيش از آنچه به عهده دارد عطا نمايد و در مقام دريافت ، كمتر از مقدارى كه حق اوست بگيرد، پس ‍ احسان بالاتر از عدل است . طلب عدل امرى است واجب و طلب احسان كارى است مستحب
عدد احسانهاى خداوند مانند نعمتهاى او آنقدر زياد است كه شمارش آنها ميسر نيست ، ولى افراد باايمان ، همان طور كه مكلف اند شكر نعمتهاى بى حساب او را بجا آورند لازم است به احسانهاى نامحدود بارى تعالى نيز اعتراف نمايند و از اين وظيفه مقدس دينى غفلت نكنند. حضرت زين العابدين (ع ) در دعاى بيست و يكم از صحيفه سجاديه به پيشگاه خدا عرض مى كند:
اللهم صل على محمد و آله و لا تجعلنى ناسيا لذكرك و لا غافلا لاحسانك .
بار الها! بر محمد و آلش درود فرست و مرا آنچنان قرار مده كه فراموشكار تو و غافل از احسان تو باشم .
ائمه معصومين عليهم السلام در خلال دعاهاى خود از احسانهاى الهى نام مى بردند و از عنايات الهى نام مى بردند و از عنايات بارى تعالى حقشناسى مى نمودند و در ضمن با اين عمل به پيروان خويش اعتراف به احسانهاى خداوند را درس مى دادند. على (ع ) در دعاى كميل عرض مى كند:
اللهم مولاى ! كم من قبيح سترته و كم من فادح من البلاء اقلته و كم من عثار وقيته و كم من مكروه دفعته و كم من ثناء جميل لست اهلا له نشرته .
مولاى من ! چه مقدار زشتى ها را پوشانده اى ! چه بسيار از بارهاى سنگين بلا را كاسته اى ! چه بسيار از لغزشها كه مرا از آنها حفظ نموده اى ! چه بسيار ناملايمات را دفع كرده اى ! و چه بسيار مدح و ثنايى را كه من شايسته آن نبوده ام بين مردم نشر داده اى !
حضرت على بن الحسين عليهما السلام در زمينه احسان حضرت بارى تعالى كلمه اعتراف را به كار برده و در پيشگاه مقدسش عرض ‍ نموده است :
و اعترافا باحسانك ؛براى مزيد اطلاع شنوندگان محترم لازم مى داند در اينجا نكته اى تذكر داده شود. اولياى گرامى اسلام در خلال روايات تربيتى و اخلاقى دو كلمه را مكررا آورده اند: يكى اعتراف است و آن ديگر اقرار، و اين هر دو گاه براى عذرخواهى از گناه و طلب عفو و بخشش از خالق يا مخلوق به كار برده شده و گاه در مورد حقشناسى از احسان منعم و شكرگزارى از خالق يا مخلوق ، و در اينجا براى تبيين مطلب ، بعضى از روايات به عرض مى رسد:
عن ابيجعفر عليه السلام قال : والله ما ينجو من الذنب الا من اقربه .(516)
امام باقر (ع ) فرموده است : قسم به خدا از عذاب گناه خلاص نمى شود مگر آن كس كه به گناه اقرار نمايد.
اعتراف به گناه در پيشگاه الهى عذرخواهى از معصيت است ، كسى كه به گناه اقرار مى كند خويشتن را از فشار روحى و شكنجه درونى آزاد مى سازد.
عن على عليه السلام قال : الندم استغفار، الاقرار اعتذار، الانكار اصرار.(517)
على (ع ) فرموده : پشيمانى از گناه طلب عفو است ، اقرار نمودن به گناه عذر خواستن از معصيت است ، انكار گناه اصرار داشتن در گناه و عصيان است .
در مواردى كه گناه فقط سرپيچى از امر الهى است و حقى از مردم در آن تضييع نشده باشد، مانند شرب خمر، گناهكار، فقط در پيشگاه بارى تعالى اعتراف مى كند، اما اگر گناهى است كه علاوه بر تخلف از امر الهى به حق مخلوق نيز تجاوز شده است ، مانند تهمت ، گناهكار با اعتراف در پيشگاه خداوند بايد نزد كسى كه مورد تهمتش قرار ده نيز اعتراف نمايد، از وى عذر خواهى كند، و موجبات رضايت خاطرش را فراهم آورد.
پيروان آيين كليسا براى بخشش گناه نزد كشيش مى روند، در كنار او مى نشينند، به معصيت خود اعتراف مى كنند، و بخشش گناه را از وى مى خواهند. اينكار از نظر اسلام ، عملى است بسيار نادرست ، گناهكار از امر خداوند تخلف نموده است و اوست كه مى تواند گناهكار را ببخشد و مشمول عفو خود قرار دهد.
قرآن شريف در اين باره فرموده است :
و من يغفر الذنوب الا الله ؛(518) جز خداوند كيست كه گناهان را مى بخشد؟
كشيش مانند گناهكار، يك مخلوق است و شايد در پاره اى از مواقع ، كشيش ‍ آلوده تر از گناهكارى باشد كه براى اعتراف آمده است . چگونه يك مخلوق به خود اجازه مى دهد كار خدايى كند و گناه گناهكاران را ببخشد. اعتراف به گناه در اسلام فقط در پيشگاه الهى جايز است و بس و هيچ كس حق ندارد پرده خود را بدرد، آبروى خود را ببرد، و گناه خويش را براى دگران نقل نمايد. تنها در مقابل كسى مى تواند به گناه خود اعتراف كند كه به وى ستم كرده و به حقش تجاوز نموده است . مثلا اگر به بى گناهى تهمت زده و برخلاف وجدان اخلاقى به او نسبت ناروا داده و بر اثر اين عمل خلاف انصاف ضد انسانى دچار شكنجه درونى و فشار روحى گرديده و ملامتهاى نفس لوامه ، زندگيش را تلخ و ناگوار ساخته است نزد شخص مورد تهمت مى رود تا با اعتراف خويش از وى عذرخواهى كند، مراتب شرمسارى خود را ابراز دارد،، و با جلب رضايت او عقده درونى خويشتن را بگشايد و از فشار شكنجه وجدان خلاص شود نتيجه آنكه اقرار به گناه در پيشگاه خالق و در پاره اى از مواقع نزد مخلوق راه عذرخواهى از معصيت است . اين عمل موجب مى شود كه مغفرت الهى شامل حال گردد و زمينه ساز عفو و بخشش صاحبان حق شود. كسانى كه در دنيا به اين كار بزرگ موفق مى شوند در قيامت منازل سخت را به آسانى طى مى كنند و حسابشان با سهولت پايان مى پذيرد.
مقام دوام اعتراف كه ضمن بعضى از روايات و ادعيه اولياى دين آمده اقرار به احسان محسن است و اين امر محتواى قطعه دوم دعاى حضرت زين العابدين (ع ) موضوع سخنرانى امروز است . امام در پيشگاه خداوند عرض ‍ مى كند:
و اعترافا باحسانك ؛بارالها! اعتراف به احسان خودت را در زبانم جارى نما و آن را جايگزين سخنان ناروا قرار ده .
عن ابيجعفر عليه السلام قال : ما اراد الله من الناس الا خصلتين : ان يقروا له بالنعمة فيزيدهم و بالذنوب فيغفرها لهم .(519)
امام باقر (ع ) فرموده : خداوند در زمينه اعتراف دو امر را درباره مردم اراده فرموده است : يكى آنكه به نعمت الهى اعتراف كنند تا آن را افزايش دهد، و آن ديگر به گناه اقرار كنند تا از عفو و مغفرتش برخوردار گردند.
گرچه مخاطب امام سجاد (ع ) در اين قطعه دعاى مكارم الاخلاق ذات اقدس الهى است و از نعمت و احسان او سخن مى گويد ولى مسلمانان واقف به تعاليم اسلام مى دانند كه شكر مخلوق همانند شكر خالق در روايات تاءكيد شده تا جايى كه در حديث حضرت زين العابدين عليه السلام كه ضمن همين سخنرانى مذكور افتاده آمده است : خداوند در قيامت به يكى از بندگان خود مى گويد: فلانى را شكر نمودى ؟ عرض مى كند بارالها! تو را شكر گفتم . خطاب مى رسد: مرا شكر ننمودى چه شكر او را به جا نياوردى .

 

next page

back page