شرح مناجات شعبانیه

سیدمحمود طاهرى

- ۶ -


قسمت هفتم

اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِكَ عَلى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ.

معبود من تدبیر امورم را آن گونه كه شایسته توست به انجام رسان، و فضلخود را به گنهكارى كه غریقِ امواج جهالت است، بازگردان.

نكاتى از این فراز

1. واگذارى امور به خداوند

2. تقاضاى دریافت فیض از حق تعالى.

«اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى... ».

واگذارى امور به خداوند

كار خود گر به خدا بازگذارى حافظ! اى بسا عیش كه با بخت خدا داده كنى

علم آدمى بسیار ناچیز و اندك است، به همین سبب، هرگز به طور جامع وكامل، به مصالح و مفاسد خویش آگاه نمى‏باشد. گرچه او مأمور به سعى وتلاش و همت‏ورزى مى‏باشد و باید وظایفش را به درستى ادا نماید، ولى به هرحال، آگاهى درست از اینكه خیر و صلاح واقعى او، چه مى‏باشد و اینكه چهمقامى و مكانى شایسته وقوف او و چه احوالى مناسب وجود اوست، از عهدهوى خارج است، به همین جهت، مصلحت و خیر بنده در این است كه امورزندگى خویش را به پروردگارش واگذار نماید؛ آن گونه كه حضرتسیّدالشّهداء علیه‏السلام واگذار نموده و به این شكل در دعاى عرفه به مناجات نشستهاست كه:

«اِلهى اَغنِنى بِتَدْبیرِكَ عَنْ تَدْبیرى وَ بِاخْتِیارِكَ عَنْ اِخْتِیارى؛ معبود من! تدبیرت راجایگزین تدبیرم نما! و بدین گونه بى‏نيازم فرما! و اختیار خودت را به جاىاختیارم اِعمال فرما!»

بارى، سعادت واقعى بنده، در واگذارى تدبیر امور به پروردگارش مى‏باشد،زیرا او به خیر و صلاحِ بنده از همگان آگاه‏تر است و جز خیرخواهى، ارادهدیگرى در حق بنده خود ندارد.

نه من چاره خویش دانم نه كس تو دانى چنان كن كه دانى و بس
نبینم من آن زهره در خویشتن كه گویم تو را این و آن ده به من

نظامى

از عزیزالدّین نَسَفى در كتاب اَلْاِنْسانُ الْكامِل چنین نقل است كه:

«اى درویش! دانایان در دنیا، هرگز چیزى نخواسته‏اند، به هر چه پیش آمدهاست راضى و تسلیم بوده‏اند، از جهت آنكه دانسته‏اند كه آدمى نداند كه خیر اودر چیست.

عَسَى اَنْ تَكْرَهوا شَیْئا وَ هُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ عَسىْ اَنْ تُحِبُّوا شَیْئا وَ هُوَ شَرٌّلَكُم. (بقره: 216)(66)

و به یقین دانسته‏اند كه خداى، مصلحت كار بنده دارند. پس تدبیر و تصرّفخود و ارادت و اختیار خود، از میان برداشته‏اند و كار به خداى بگذاشته‏اند.(67)

او هر چه مى‏كند چو صَلاحست و محضِ خیر پس ما چرا حدیث ز چون و چرا كنیم

فیض كاشانى

نقل سخنى از علامه حلى نیز در این مورد، خالى از لطف نمى‏باشد. وى دركتاب «اَوْصافُ الْاَشراف» مى‏نویسد:

چون بنده را یقین باشد كه خداى تعالى از او داناتر است و تواناتر، كار خود بهاو واگذارد، تا چنان كه تقدیر اوست، آن كار را بسازد، و به آنچه او تقدیر كندو كرده باشد خرسند و راضى باشد و خرسندى او به آنچه خدا كند و سازد، بهآن حاصل شود كه نظر كند در حال گذشته خود كه او را به وجود آورد وچندین حكمت در آفرینش او اعمال كرد كه به همه عمر خود هزار یك آنرا نتواند شناخت و بى‏التماس بنده، او را از نقصان به كمال آورد ... پس بر اواعتماد كند و او را یقین حاصل شود كه آنچه باید و آنچه شایسته است، خداانجام خواهد داد. و حقیقتِ «اَلَیْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خدا بنده‏اش را كافىنیست» (آل عمران: 159) را درخواهد یافت.

بارى آنكه هم‏زمان با سعى و تلاش، به راستى تدبیر امورش را به خداىخویش واگذار كند و به او پناه برد و او را چاره و پناه خویش در زندگى بداند،هرگز بیچاره و درمانده نخواهد گشت، چون، خداوند، هرگز بنده‏اى را كه از اوچاره‏جویى مى‏كند و استمداد مى‏طلبد رها نخواهد كرد:

آن را كه منم خِرقه، عریان نشود هرگز وان را كه منم چاره، بیچاره نخواهد شد
آن را كه منم منصب، معزول كجا گردد آن خاره كه شد گوهر او خاره نخواهد شد
آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز وان مُصحفِ خاموشان سى پاره نخواهد شد

مولانا

«وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِكَ...».

جهل، عذرى براى دریافت فضل

الطاف حق تعالى به قدرى وسیع و فراگیر است كه با هر بهانه‏اى آدمى را مشمولرحمت و عنایت خود مى‏سازد؛ به عنوان نمونه همانگونه كه از مناجاتِ حضرتامام على علیه‏السلام در مسجد كوفه استفاده مى‏شود:

نَفْسِ عبد بودن آدمى در مقابل مولایش، ذلیل بودن آدمى در برابر خداىعزیز، ضعیف بودن انسان در مقابل خداى قوى، گمراه بودن آدمى در برابر خداىهدایت‏گر و صفاتى از این دست، آدمى را مستحق دریافت رحمت الهى مى‏نماید.در اینجاست كه امام على علیه‏السلام این گونه به تضرع مى‏نشیند:

«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْمَوْلى و اَنَا الْعَبْدَ وَ هَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ اِلاَّ الْمَوْلى؛ مولاى من تو مولایى ومن عبد، و چه كسى جز مولى بر عبد خویش ترحم مى‏نماید».

«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَزیزُ وَ اَنَا الذَّلیلُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الذَّلیلَ اِلاّ الْعَزیزُ؛ مولاى من! تو عزیزىو من ذلیل، و جز عزیز، چه كسى به ذلیل رحم خواهد كرد».

«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعیفُ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلاَّ الْقِوِىُّ؛ مولاى من! تو قوىهستى و من ضعیف و ناتوان، و آیا جز قوى، كس دیگرى به ضعیف رحم خواهد كرد».

«مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَنْتَ الْهادِى وَ اَنَا الضّالُّ وَ هَلْ یَرْحَمُ الضّالَّ اِلاَّ الْهادى؛ مولاى من! تو هادى ومن گمراهم و بر گمراه، جز هادى، چه كس رحمت خواهد كرد».

بارى:

من اگر بى‏هنر و بى‏خِرَدم خواجه با خِردى مى‏خَرَدم

و در فراز مذكور از مناجات، «جهل» و جاهل بودن بنده نیز از عواملى به شمارآمده كه آدمى را مستحق دریافت فضل و كَرَم الهى مى‏نماید، همان‏گونه كه امام علیه‏السلام مى‏گوید: معبود من! فضل خود را به گنهكارى كه غریق امواج جهالت است باز گردان».

سهو و نسیان را مبدل كن به علم من همه جلهم مرا ده صبر و حلم
كار تو تبدیل اعیان و عطا كار ما سهو است و نسیان و خطا

در دعاى ابوحمزه ثِمالى نیز آمده است كه: «وَ اَىُّ جَهْلٍ یا رَبِّ لا یَسَعُهُ جُودُكَ؛ و كدامجهل است، كه جودِ تو آن را فرا نگیرد».

ناگفته نماند كه مقصود از «جهل» تنها بى‏اطلاعى نسبت به حرام و گناهنمى‏باشد، بلكه چه بسا، دایره جهل وسیع‏تر از این باشد. یعنى مى‏توان به افرادىكه حتى به عواقب گناهان آگاهى دارند ولى باز مرتكب آن گناهان مى‏شوند نیزنسبت جهل داد؛ به این بیان كه اگر آنها آگاهى واقعى به آثار نكبت‏بار و خواصزهرگونه معاصى داشتند و آنها را به چشم قلب، مشاهده و ادراك مى‏نمودند،قطعا از لغزش‏ها اجتناب مى‏كردند. ازاین‏رو مى‏توان گفت اين گروه نيز در واقع ازنوعى جهل برخوردار بوده و مستحق ترحم و دريافت رحمت پروردگارمى‏باشند. به هر حال، به تعبیر حكیم نظامى گنجه‏اى، خداوند، تنها، نوازشگرخردمندان نمى‏باشد، بلكه، چاره‏ساز ناخردمندان نیز هست.

خداىِ خِردبخش بِخْرَد نواز همان، ناخردمند را چاره ساز

نظامى

قسمت هشتم

اِلهى قَد سَتَرْتَ عَلىَّ ذُنُوبا فِى الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِى الْاُخْرىاِذْلَمْ تُظْهِرْها لِاَحَدٍ مِنْ عِبادِكَ الصّالحینَ فَلا تَفْضَحْنى یَوْمَ القِیامَةِ عَلى رُئُوسِالْاَشهادِ.

معبودِ من! همانا گناهانم را در دنیا پوشانیدى و من به این پرده پوشى، درآخرت محتاج‏ترم. همانا در دنیا، حتى نزد بندگان شایسته‏ات نیز، گناهانم رافاش نكردى، پس در روز قیامت، نزد آنها كه شاهد مى‏باشند رسوایم مفرما! .

نكاتى از این فراز

1. خداوند، ستّار العیوب؛

2. مهم‏تر بودن پرده‏پوشى از گناهان در آخرت.

«اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنوبا...».

خداوندِ ستّارالعیوب

یكى از عنایت‏هاى خداوند مهربان در حق بندگان، موهبت پرده‏پوشى او ازگناهان و زشتى‏هاى آنان مى‏باشد. در واقع هر انسانى، آبرو و عزت خویش درمیان جامعه را مدیون پوشانده ماندن لغزش‏هایش از جانب خداوند كریممى‏باشد. مِهرورزى پروردگار در حق آدمیان سبب شده است كه تا آخرین حدممكن، با پرده‏پوشى از معاصى او، عزت و اعتبار آنها را در برابر دیگرانمحفوظ بدارد.

از جمله نكاتى كه در دعاهاى اهل‏بیت علیهم‏السلام مورد توجه آنها بوده است، صفت«ستّاریّتِ» خداوند مى‏باشد كه به طور مكرر و بارها، پروردگار خود را به اینصفت حمیده و زیبا ستوده‏اند. در اینجا به عنوان نمونه، به برخى از این فرازهاىدل‏نشین اشاره مى‏نماییم:

اَىْ رَبِّ جَلِّلْنى بِسِتْرِكَ، فَلَوِ اطَّلَعَ الْیَوْمَ عَلى ذَنْبى غَیْرُكَ ما فَعَلْتُهُ وَ لوْ خِفْتُتَعْجیلَ الْعقُوبَةِ لاَجْتَنَبْتُهُ لا لِاَنَّكَ اَهْوَنُ النّاظِرینَ وَ اَخَفُّ الْمُعطَّلِعینَ بَلْ لِاَنَّكَ یارَبِّ خَیْرُ السّاتِرینَ.(68)

پروردگارا! كردار زشتم را در پرده دار. اگر بر گناهم كسى غیر از تو آگاهمى‏شد، آنرا مرتكب نمى‏شدم و نیز اگر از تعجيل عقوبت مى‏ترسيدم باز هم ازخطا اجتناب مى‏كردم.

و این حیا نمودن از مردم و عدم حیا از تو، نه بدان سبب است كه قدر واهمیت تو از دیگران كمتر است و آگاهى تو از گناهانم نسبت به سایرینپایین‏تر است، بلكه بدان خاطر است كه تو اى پروردگارم، بهترین پوشانندهگناهانى.

در جاى دیگر از دعاى ابوحمزه ثمالى مى‏خوانيم:

«اِلهى فَبِحِلْمِكَ اَمْهَلْتنى وَ بِسِتْرِكَ سَتَرْتَنى حَتّى كَاَنَّكَ اَغْفَلْتَنى؛ معبود من! به سببِ حلمى كهورزیدى مُهلتم دادى، و چون، ستّار بودى، پرده بر لغزش‏هایم كشیدى تا آنجا كه گویا ازكارهایم غافل بودى و نمى‏دیدى».

همچنین سیّدالسّاجدین علیه‏السلام در دعاى شانزدهم صحیفه سجّادیه، این گونه،پروردگارش را به پرده‏پوشى مى‏ستاید:

یا اِلهى فَلَكَ الْحَمْدُ، فَكَمْ مِنْ عائِبَةٍ سَتَرْتَها عَلَىَّ فَلَمْ تَفْضَحْنى، وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍغَطَّیْتَهُ عَلَىَّ فَلَمْ تَشْهَرْنى وَ كَمْ مِنْ شائِبَةٍ اَلْمَمْتُ بها فَلَمْ تَهْتِكْ عَنّى سِتْرَها، وَ لَمْتُقَلِّدْنى مَكْرُوهَ شَنارِها وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءاتِها لِمَنْ یَلْتَمِسُ مَعایبى مِنْ جیرَتى وَ حَسَدَةِنِعْمَتِكَ عِنْدى.

اى معبودِ من! شكر و سپاس تو را كه چه بسیار عیبم را پوشاندى و رسوایمنكردى و چه فراوان گناهم را پنهان كردى و در گناهان، مشهورم نساختى وچه بسیار، زشتى‏ها كه انجام دادم و پرده ـ آبرویم ـ را ندریدى و طوق زشتآن را بر گردنم نیفكندى و بدى‏هاى آن را بر همسایگان كه در جستجوىِعیب‏هایم هستند و بر حسودانى كه تحمل دیدن نعمت‏هایت را ندارند،آشكار نساختى.

این همه پرده كه بر كرده ما مى‏پوشى گر به تقصیر بگیرى نگذارى دَیّار(69)

فعل‏هایى كه ز ما دیدى و نپسندیدىبه خداوندى خود پرده بپوش اى ستّار

سعدى

نكته دیگر اینكه خداوند مهربان، نه تنها خود «ستّار الْعُیُوب» است، بلكه ازبندگانش خواسته كه آنها نیز در این صفت زیبا، آینه پروردگارشان باشند و آنهانیز از لغزش‏هاى یكدیگر چشم‏پوشى و پرده‏پوشى كنند و بدین‏گونه آبروىیكدیگر را محفوظ بدارند. در روایتى از حضرت نبى‏اكرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده‏است كه:«اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ حَیّىٌ سِتّیرٌ یُحِبُّ الْحَیَاءَ وَ السِّتْرَ؛ به درستى كه خداى عزّ و جلّ، بسیار باحیا وپرده‏پوش است و حیا و پرده‏پوشى را (نیز در دیگران) دوست مى‏دارد».(70)

بارى خداوند، نه تنها زشتى‏ها را مى‏پوشاند بلكه به همان نسبت، زیبایى‏هاىدیگران را نیز آشكار مى‏سازد، در دعاى جوشن كبیر مى‏خوانیم: «یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَوَ سَتَرَ الْقَبیحَ؛ اى آنكه زیبایى را آشكار مى‏سازى و زشتى را مى‏پوشانى».

در تفسیر این عبارت از دعا، روایتى دل‏نشین از امام صادق علیه‏السلام نقل شدهاست كه:

هيچ مؤمنى نیست مگر آنكه در عرش، صورتى دارد شبیه به صورت او درزمین، پس هرگاه كارهاى نیكى چون ركوع و سجود و دیگر افعال نیكو از اوصادر شود، صورت این اعمال نیكویش در عرش ظاهر مى‏شود، و ملایكه آنرا مى‏بینند و بر او درود مى‏فرستند و برایش استغفار مى‏كنند، ولى اگر معصیتىاز او سر زند، خداوند، حجابى بر آن مى‏نهد تا ملایكه بر آن مطلع نگردند، واین است تأویل: «یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ».(71)

«وَ اَنا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها...».

مهم‏تر بودن پرده‏پوشى خداوند در آخرت

آن گونه كه امام علیه‏السلام اشاره كرد: احتياج آدمى به ستاريت حق تعالى در جهان دیگربيشتر است تا اين جهان مادى.

در اینجا مى‏توان در بیان دلیل این امر، گفت: از آنجا كه این دنیا، سراى گذرا وفريب و فراموشى و غفلت و بى‏توجهى و نیستى و نابودى است، اگر انسان، دراین دنیا، رسوا شود، گذر زمان و گردش روزگار، فراموشى‏ها، فرصتِ جبران،تغییر آدمیان و مشغول بودن آنها به زر و زیور دنیوى، باعث مى‏شود كه رسوایىاز یاد دیگران برود و یا بسیار كمرنگ گردد.

ولى در قیامت كه همه این امور، منتفى است، مصیبت رسوايى آن روز بسياربزرگ‏تر از مصیبت رسوايى عالَم دنياست، علاوه بر اینكه رسوایى در آن روز،بسیار گسترده‏تر و در برابر دیدگان همه آفریدگان مى‏باشد. از اینجاست كه امام علیه‏السلام مسئلت مى‏كند كه: «من به پرده‏پوشى تو اى خدا، در آخرت، محتاج‏ترم تا عالَمدنیا».

یا رب به لطف خویش گناهان ما بپوش روزى كه رازها فتد از پرده برملا

سعدى

و به قول ابوسعید ابوالخیر:

افعال بدم ز خلق پنهان مى‏كن دشوار جهان بر دلم آسان مى‏كن
امروز خوشم بدار و فردا با من آنچ از كَرَم تو مى‏سزد آن مى‏كن

دو نكته و پایان سخن

نخست آنكه اگر خداوند، «ستّار العیوب» نمى‏بود و در نتیجه، آدمى با ارتكاب هرگناهى، خود را رسوا و یا در معرضِ رسوایى مى‏دید، در این صورت، رمز برترىانسان بر ملایكه كه همان «اختیار» باشد از بین مى‏رفت.

توضیح آنكه آنچه در واقع سبب شده است كه آدمى را از فرشتگان نيز برترساخته و او را صدرنشين مَلَك نمايد، همچنین رمز آن همه شگفتى و عظمتانسان در آن است كه او ابتدا در مقام اختیار بین سعادت و شقاوت بوده و سپس بامیل و اراده خویش و آزادانه، راه (سعادت) را بپیماید، تا سپس به آن همه عظمتو شگفتى كه ملایكه را وادار به سجده در برابر خویش نمود، دست یابد. حال اگربنده‏اى، بداند به محض ارتكاب معصیت، رسوا خواهد شد و آبرویش از میانخواهد رفت، در اینجا به نوعى، «اختیار» در ترك معاصى از او سلب شده و او بهگونه‏اى «جَبر» در ترك گناهان مبتلا خواهد شد كه آن جبر، خوف از بى‏آبرویىبعد از هر لغزش مى‏باشد. در این حال، آدمى اگرچه با این انگیزه نیز ترك معصیتنماید، امرى نیكو و پسندیده است، ولى رمز عظمت و شكوه انسان كه او را معلمفرشتگان نموده بود، از بین رفته و او را از آن اوج به مقام فرشته شدن تنزلمى‏دهد.

بنابراین «ستّار العيوب» بودن حق تعالى، ریشه در «رَبُّ العالَمین» بودن او واینكه او پرورش دهنده جهانیان بر طبق آنچه استعدادشان تقاضا مى‏كند، (دارد)،و اینكه اگر «رَبُّ العالمین» بخواهد آدمى را پرورش داده تا آنجا كه آینه تمام‏نماىخداوند خویش گشته و حیرت ملایكه را در پى داشته باشد، باید از پرتو «ستّارالعیوب» بودن بهره گیرد، تا قبل از هر چیز مقام «اختیار» از انسان، سلب نگردد.

نكته دیگر اینكه اساسا ستّاریّت از رموز دلبرى جاودانه خداوند مى‏باشد و ازهمین دست صفات زیباى حق تعالى است كه شیدایى و حیرانى همواره بندگانعارفش را سبب شده است.

شناساييش بر كس نیست دشوار و لیكن هم به حیرت مى‏كشد كار(72)

 

قسمت نهم

اِلهى جُودُكَ بَسَطَ اَمَلى وَ عَفْوُكَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى، اِلهى فَسُرَّنى بِلِقائِكَ یَومَتَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِكَ.

معبود من! جود و بخششت، آرزویم را گسترش داده است، و عفو تو بر كردارـ زشت ـ من برترى یافت. معبودِ من! مرا به دیدارت، در روزى كه میانبندگانت داورى مى‏كنى شادمان كن!

نكاتى از این فراز

1. جود گسترده خداوند، آرزوى بیشتر بنده؛

2. «عفو خدا، بیشتر از جُرم ماست»؛(73)

3. تمناى سرور حاصل از دیدار خداوند در روز قیامت.

«اِلهى جُودُكَ بَسَطَ اَمَلى...».

آرزوهاى بى‏پایان آدمى، جود بى‏پایان خداوندى

از خداوند بزرگ، فراوان خواستن و چیزهاى بزرگ را آرزو كردن و درخواستنمودن، از صفات نیك و شایسته یك بنده است كه مطلوب حضرت حق نیزمى‏باشد.

پروردگار از بنده‏اى كه در كنار خزاین بى‏پایانش، از او چیزهایى اندك و ناچیزمى‏طلبد، خشنود نمى‏باشد. لذا با اندك تأملى در دعاهاى اهل‏بیت علیهم‏السلام درمى‏یابیمكه آن بزرگواران، هم فراوان مى‏خواستند و هم چیزهاى بزرگ، همانند دیدار باخداوند را مسئلت مى‏نمودند.

اینكه چه چیز باعث بسط و گسترش آرزوى یك بنده مى‏شود ـ چنانچه در اینقسمت از مناجات، بدان اشاره شد ـ «جود و كَرَم» خداوند مى‏باشد كه این چنینآرزویى را مى‏طلبد. در واقع، گویا آن چنان جودى را، این چنین آرزویى مبسوطو بى‏پایان معنا خواهد داد.

حاصل سخن آنكه، اگر خداوند، از بنده‏اش بسط و گستردگى آرزو رابخواهد، بدان سبب است كه خود از جودى بى‏پایان برخوردار است و خداوند،جود و كرم و بخشش خود را، بدون مصرف، نمى‏پسندد.

بانگ مى‏آید كه‏اى طالب بیا جودْ محتاجِ گدایان چون گدا
جود مى‏جوید گدایان و ضِعاف همچو خوبان كاینه جویند صاف
روى خوبان ز آینه زیبا شود روى احسان از گدا پیدا شود
پس گدایان آیتِ جود حق‏اند وانكه با حقند جود مطلق‏اند

مولانا

عفو خدا بیشتر از جُرم ماست

خداوند، در همه زیبایى‏ها و صفاتش بى‏انتهاست، از جمله در صفت «عفوِ»خویش.

اگر بنده‏اى هر قدر هم مرتكب معصیت شده باشد، از عفو خداوند خویشمأیوس گردد، معنایش، محدود ساختن و محدود دانستن صفت بى‏انتهاى عفوالهى مى‏باشد؛ و معناى محدود نمودن حق تعالى در صفاتش، شبیه دانستن او بهمخلوقات محدودش مى‏باشد، در حالى كه خداوند از هرگونه شبیه و مثل و مانندمنزه است.

عفو خدا بیشتر از جُرم ماست نكته سربسته چه دانى خموش
لطف الهى بكند كار خویش مژده رحمت برساند سروش
رندى حافظ نه گناهیست صعب با كَرَم پادشهِ عیب‏پوش

حافظ

و در تعقیبات مشتركه هر نماز، دستور رسیده كه مستحب است این دعا را بخوانیم:

اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَكَ اَرْجى مِنْ عَمَلى وَ اِنَّ رَحْمَتَكَ اَوْسَعَ مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ اِنْ كانَذَنْبى عِنْدَكَ عَظیما فَعَفْوُكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلاً اَنْ اَبْلُغَ رَحْمَتَكفَرَحْمَتُكَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى وَ تَسَعَنى لِاَنَّها وَسِعَتْ كُلَّ شَىْ‏ءٍ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَالرّاحمینَ.(74)

پروردگارا! به درستى كه به آمرزش تو بیشتر امیدوارم تا به عمل خود. خدایا!رحمت تو گسترده‏تر از گناهم مى‏باشد. خداوندا! اگر گناهم نزد تو بزرگاست، عفو تو بزرگ‏تر از گناهم مى‏باشد. پروردگارا! اگر من شايسته دريافترحمتت نیستم، ولى رحمتِ تو، سزاوار است كه مرا دریابد، چون رحمت توهمه چیز را فراگرفته است. به حق رحمتت اى رحم كننده‏ترین رحم كنندگان.

سرور قلب با دیدار خدا در قیامت

بلند همتى امام علیه‏السلام سبب شده است كه در بلوا و آشوب روز قیامت كه دل‏ها نگرانو اندوهگین مى‏باشد، سرور قلبى خویش را بدون هیچ گونه توجهى به بهشت ونعمت‏هاى خیره كننده آن، تنها با دیدار خداوندش مطالبه نماید.

بارى:

گر خمرِ بهشت است بریزید كه بى‏دوست هر شربت عَذبم(75) كه دهى عین عذاب است

حافظ

بندگان خاص خدا، در میان هیاهو و غوغاى روز محشر، از محبوبشان مطالبهنمى‏كنند كه ما را به مكانى امن ببر تا آسوده باشیم، بلكه مسئلت مى‏كنند كه با ماباش و دیدارت را براى ما میسر فرما تا آسوده باشیم و در عیش و امنیتِ كامل بهسر بریم.

در آن نَفَس كه بمیرم، در آرزوى تو باشم بدان امید دهم جان كه خاكِ كوى تو باشم
به وقت صبح قیامت كه سر ز خاك بر آرم به گفت‏وگوى تو خیزم، به جست‏وجوىِ تو باشم
حدیث روضه نگویم، گُل بهشت نبویم جمال حور نجویم، دوان به سوى تو باشم
مى بهشت ننوشم، ز دست ساقى رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روى تو باشم

سعدى