شرحى بر دعاى ندبه

مرحوم حجة الاسلام والمسلمين سيد محيى الدين العلوى طالقانى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۱ -


1- اين گونه آيات در قرآن زياد است از جمله حجر/85، روم /8
2- نهج البلاغه خطبه 180.
3- در خطبه 136 نهج البلاغه چنين مى فرمايد يعطف الهوى على الهدى ، اذا عطفوا الهدى على الهوى . و يعطف الراءى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراى هواى نفس روى به هدايت مى آورد آنگاه كه مردم هدايت را به هواى نفس تبديل كرده باشند. و راءى و انديشه شخصى روى بقرآن مى آورد وقتى كه مردم قرآن را به راءى و نظريه شخصى خود درآورده باشند.
4- چهار نايب و وكيل خاص امام زمان به ترتيب عبارتند از: 1 - ابو عمرو عثمان بن سعيد سمان عمرى . 2 - فرزندش ابو جعفر محمد بن عثمان عمرى مشهور به شيخ خلانى . 3 - ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى ايرانى . 4 - ابوالحسن على بن محمد سمرى كه به سال 329- ه . ق - وفات يافت .
5- اين لقب مخصوص سه نفر از علماى بزرگ شيعه قرن هفتم است كه مشهورترين آنها رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى متوفاى 667 ميباشد . و صاحب تاءليفاتى است كه از جمله كتاب مصباح الزائر است كه در فوق بدان اشاره شده .
6- محمد بن على بن يعقوب بن اسحق بن ابى قره از علماء و دانشمندان شيعه و مورد اطمينان كه علامه در خلاصه الرجال و نجاشى در رجال خود او را توفيق كرده و صاحب تاءليفاتى است .
7- ابو جعفر محمد بن حسين على بن سفيان بزوفرى از اساتيد شيخ مفيد است . كتاب امالى طوسى از والدش نقل مى كند كه شيخ مفيد از او به تجليل ياد كرده و مكرر از او روايت نقل مى كند. و پدرش ابوعبدالله حسين بن على بزوفرى از علماى قرن 4 و شخص ثقه و جليل القدرى است كه ذكر آن خواهد آمد.
(3) ابو جعفر محمد بن حسين على بن سفيان بزوفرى از اساتيد شيخ مفيد است . كتاب امالى طوسى از والدش نقل مى كند كه شيخ مفيد از او به تجليل ياد كرده و مكرر از او روايت نقل مى كند. و پدرش ابوعبدالله حسين بن على بزوفرى از علماى قرن 4 و شخص ثقه و جليل القدرى است كه ذكر آن خواهد آمد.
8- ابو عبدالله محمد بن جعفر بن على مشهدى از علماى قرن ششم و صاحب تاءليفاتى است مانند بقية الطالب و ايضاع والمناسك . و مزار مشهور بمزار كبير.
9- قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندى از علماى بزرگ قرن ششم متوفاى 573- ه . ق - و معاصر با طوسى صاحب احتجاج متوفاى 588- ه . ق - است و صاحب تاءليفاتى است و قبرش در صحن بزرگ حضرت معصومه در قم ميباشد.
10- اين محفل دينى و مجلس روحانى ابتداء بهمت عالم ربانى ، و مجاهد بزرگ مرحوم حاج سيد ابوالحسن طالقانى - طالب نژاه - خالو، و اءب الزوجه مرحوم مؤ لف گرامى ، و والد اءبوذر زمان ، و مفسر قرآن ، مرحوم حاج سيد محمود طالقانى - رضوان الله عليهم - عصر روزهاى جمعه در تهران تشكيل مى گرديد.
11- حتى وجود شيطان هم در نظام خلقت عالم كون لازم و آنرا خاصيتى است كه از بحث آن در اينجا صرف نظر شده است . بهر حال آدمى بايد مراقب و مواظب باشد كه وسوسه شيطان او را نر بايد و بر او مسلط نگردد.
12- اين جمله مضمون رواياتى است كه مرحو مجلسى آنرا در كتاب بحارالانوار مجلد 23 چاپ جديد، در باب الاضطرار الى الحجة و اءن الارض لا يخلو من حجة آورده است .
13- در مجلد 27 چاپ جديد بحارص 308 باب انهم اءمان لاهل الارض رواياتى از مدارك و طرق مختلف از رسول خدا (ص ) در اين زمينه نقل شده است .
14- مجلد 52 بحار چاپ جديد ص 92 باب علة غيبة و انتفاع الناس به روايت شماره 7 نقل از احتجاج طبرسى و كمال الدين صدوق . و باين مضمون روايتى هم از رسول اكرم صلى الله عليه و آله در همان باب نقل شده است .
15- كمال الدين صدوق - چاپ مكتبة الصدوق - صفحات 221 و 232 از امام صادق عليه السلام . و در مجلد 23 بحارالانوار- چاپ جديد- ص 38 از بصائر الدرجات صفار قمى هم نقل شده است .
16- نام اين بانوى گرامى در تاريخ و روايات سوسن ، و ريحانه ، و صيقل و بيشتر نرجس آمده است . زادگاه اصلى او بلاد روم ، و قبلا هم نصرانى بوده و چون اسلام اختيار كرد بدستور امام دهم معالم و احكام دين را از حكيمه خاتون (خواهر امام ) تعليم گرفت .
17- با پيشرفت هاى كنونى در امر نقل و انتقال ، و مسافرت و رساندن پيام و امور ديگر كه در آينده هم كاملتر مى شود استبعاد اين گونه امور از ميان مى رود.
18- مجلد 51 بحار ص 225 باب ذكر اءخبار المعمرين لرفع استبعاد الخالفين عن طول غيبته .
19- در كتاب خصال صدوق چاپ مكتبة الصدوق ص 228 نقل مى كند كه اميرمومنان بفرزندش امام حسن عليه السلام فرمود: ((سر سفره غذا منشين مگر اينكه گرسنه باشى ، و دست از خوردن غذا بردار در حالى كه هنوز ميل و اشتها دارى ، و غذا را هم خوب بجو، هنگام خواب هم براى خالى كردن شكم به قضاى حاجت برق و چون اين دستورات انجام دهى از مراجعه به پزشك بى نياز شوى )) و در كتاب دعائم الاسلام - قاضى نعمان به نقل بحار الانوار مجلد 62 ص 267 پس از ذكر اين روايت چنين نقل مى كند : آنگاه آنحضرت فرمود: آيه ايست در قرآن كه جامع همه اين دستورات است كلوا و اشربوا و لا تسرفوا... اعراف آيه 30.
20- اءخطاط اءربعه عبارت است از، صفراء، سوداء، بلغم ، و خون كه اصطلاحى بوده و در طب قديم .
21- در مجلد 27 بحار چاپ جديد ص 207 باب انهم لا يموتون الا بالشهادة و در آن باب رواياتى نقل شده از جمله روايست فوق در ص 217 از كتاب كفاية الاءثر فى النصوص على الائمة الانثى عشر تاءليف اءبوالقاسم خزار قمى .
22- تاءليف محمد تقى بن على دزفول از علماى قرن 13 هجرى قمرى كه ترجمه كتاب غاية المرام سيد هاشم بحرينى متوفاى 1017 هجرى قمرى است .
23- البته بايد دانست كه لازمه انتظار آنست كه انسان خود را براى ظهور فرج آماده و مهيا سازد. و اين اءمر در صورتى محقق مى شود كه انگيزه شورانگيزى در او بوجود آيد و او را به جنبش و حركت براى تحقق منتظر وادارد. نه اينكه دست روى بگذارد و تكليف خود ار ناديده بگيرد.
24- اين گونه روايات را كه در كتب اءخبار و اءحاديث آمده است مرحوم مجلسى در اءحوالات ولى عصر (عج ) در مجلد 52 بحار الانوار چاپ جديد ص 132 باب فضل انتظار الفرج و مدح الشيعة فى زمان الغيبة آورده . خوانندگان عزيز مى توانند به آن مراجعه نمايند.
25- اين روايت كه در كتاب خصال صدوق شماره 64 نقل شده مضمون آن چنين است : ((پنج طايفه هستند كه خواب راحت ندارند: اول آنكس كه مى خواهد خونى را بريزد. دوم آنكس است كه صاحب مال زيادى است ، ولى امينى براى حفظ آن مال ندارد. و سوم كسى است كه براى بدست آوردن عزت دنيائى متوسل به دروغ و بهتان گردد. و چهارم كسى است كه بدهى زيادى دارد و مال هم ندارد كه آن را بپردازد. و پنجم عاشقى است كه در معرض جدائى از معشوق خود قرار گرفته باشد.))
26- بر فرض صحت روايات ممكن است جهت عمده اين اختصاص موقعيت خاص زمانى آن ايام باشد.
27- خصال صدوق ص 391. و مجلد بحارالانوار چاپ جديد ص 15 نقل از كمال الدين صدوق و ص 24 نقل از تاريخ ابن خلكان اءبوالعباس اءحمد بن محمد اربلى متوفى بسال 681 هجرى قمرى .
28- و در كتاب كمال الدين ص 653، بحار الانوار مجلد 52 چاپ جديد ص 290 نقل از غيبت شيخ طوسى شماره 30 روز قيام و خروج آن بزرگوار را روز شنبه كه مصادف با روز عاشورا است نقل شده كه ممكن است روز ظهور آن حضرت با روز خروج و قيامش دو روز باشد. همچنانكه از بعضى از روايات استفاده مى شود، مانند روايت منقول از غيبت شيخ طوسى در مجلد 52 بحار ص 290 شماره 29.
29- اين زيارت مخصوصه را سيد بن طاووس در كتاب ((جمال الاءسبوع )) نقل كرده . و مرحوم محدث قمى هم آن را در كتاب مفاتيح الجنان از او نقل مى كند.
30- مرحوم صدوق پس از نقل اين روايت در خصال ، در توضيح و توجيه اين روايت بياناتى دارد، از جمله مى گويد: ((مراد از كلمه ((ايام )) در حديث نبوى ، اءئمه عليهم السلام نيست ، بلكه همان معنى مصطلح و متعارفى آنست . ولى تطبيق آن بصورت كنايه و اشاره است ، همچنانكه در آيات و التين و الزيتون و طور سنين و هذا البلد الامين و تطبيق آن بر پيغمبر و على و حسن و حسين - صلوات الله عليهم - بطور كنايه است . نه اينكه اصل معنى و مصداق آن باشد..)) و مرحوم مجلسى در مجلد 24 بحار چاپ جديد ص 238 باب ((تاءويل الايام و الشهور بالائمة عليهم السلام )) روايات ديگرى هم از اين قبيل نقل كرده است . البته در توجيه اين روايات و امثال آن بايد موقعيت زمانى و مكانى چنين روايات و مخاطبين آنها را در نظر گرفت . و با مراجعه باين روايت و صدر و ذيل آن اين نكته مشهود است ، و گواهى مى دهد كه صدور آن بر فرض صحت در دوره اختناق طاغوت زمان - متوكل عباسى - بوده كه سعادت و كمال مسلمانان را كه يگانه هدف دين مقدس اسلام و قرآن شريف است ، فداى منافع شخصى و حفظ مقام و موقعيت خود نموده بود.
31- مجلد 9 بحار الانوار چاپ جديد ص 269 نقل از ((معانى الاءخبار)) صدوق ، و ((دلائل الامامة )) طبرى ، و ((دعوات )) قطب الدين راوندى .
32- مرحوم مجلسى در مجلد 102 بحار الانوار ص 104 از ((فلاح السائل )) سيد بن طاووس ، و ص 110 از مزار محمد مشهدى اين انتساب را نقل مى كند.
33- جهت تحقيق بيشتر درباره دعاى ندبه ، و سند آن شايسته است به كتب ديگرى هم كه در شرح اين دعاء نوشته شده ، مراجعه شود. از جمله در مجلد ((مكتب اسلام )) سال سيزدهم شماره 6و 7 آن بيانات محققانه اى در اين زمينه آورده كه شايسته دقت ايت طالبين مى توانند بآن مراجعه كنند.
34- فيض القدير تحت رقم 1529. از مسند اين حنبل و سنن اربعه ، و در طريق خاصه نيز نقل شده است .
35- اين روايت در تفسير سوره حمد ((تفسير صافى )) از توحيد صدوق ، و تفسير عياشى نقل شده است . و درباره تسميه است ، نه خصوص كلمه ((الله )) و لذا ضمير آن مؤ نث آورده شده ، ولى چون كلمه ((الله )) اءصل و پايه تسميه است ، لذا منظور روايت هم توجه دادن مخاطب است به كلمه ((الله )) و مقصود و منظور مؤ لف هم همين بوده است .
36- در توجه اين روايت و امثال ان به پاورق ص 26 مراجعه كنيد.
37- مؤ لف تفسير برهان سيد هاشم بحرانى اين سليمان بن اسماعيل از علماى قرن يازدهم هجرى است . كه صاحب تاءليفاتى است . از جمله ((غاية المرام )) كه به فارسى بنام ((كفاية الخصام ))ترجمه شده است . و اءصل اين روايت در ((توحيد)) صدوق است . و مرحوم مجلسى آن را در بحارالانوار (بنا به چاپ جديد مجلد 3 ص 222 و مجلد ص ‍ 310.)
38- و هر نوع كمالى در هر موجودى از موجودات عالم حتى وجودشان ، از طرف فياض على الاصلاق كه مستجمع جميع صفات كماليه است كه بقدر استعداد و قابليت ممكن الوجود افاضه مى شود.
39- به مجلد 57 بحار چاپ جديد ص 316 باب ((العوالم )) مراجعه شود و روايتى هم در حصال صدوق ص ‍ 639 در اين زمينه آمده است .
40- جمله و سلموا تسليما ممكن است همانند صلوات بر پيامبر سلام بر او هم واجب باشد و يا مراد تسليم در برابر او و فرمانهايش باشد، هر چند آيه شريفه مطلق و جامع است و هر دو جهت را شامل است ولى تقييد به كلمه تميز ((تسليما)) ظهور در همان معنى تسليم و فرمان برى است همچنانكه در خبر هم آمده است و مؤ لف قدس سره در شرح اين جمله بياناتى دارد كه شايسته تقدير است .
41- ثواب الاعمال شيخ صدوق - رضوان الله عليه - ص 187.
42- مرحوم علامه طباطبائى در بحث روائى آيه 56 سوره احزاب در تفسير الميزان هم بدان اشاره كرده است .
43- از جمله در سوره رعد آيه 24. و آيات ديگر.
44- شعر ديگرى در همين معنى منسوب به بابا طاهر است كه گويد:

يكى درد و يكى درمان پسندد  
  يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران  
  پسندم آنچه را جانان پسندد

45- اءصل قضا بمعناى ايجاب و انجام ، و قدر بمعناى اندازه و تعيين است . و اصولا وجود هر حادثه و واقعه ، و همچنين شكل و اندازه آن تابع علت و سبب است ، و از آن سرچشمه مى گيرد. و اين است اءصل معناى قضا و قدر، كه همان نظام علت و معلولى است ، كه در نظام خلقت جريان دارد، و از علم و اراده حق سرچشمه مى گيرد. و شرح و تفسير آن را استاد محقق و عالى قدر شهيد مطهرى - رضوان الله عليه - در كتاب ((انسان و سرنوشت )) بيان نموده است .
46- بحار الانوار مجلد 4 چاپ جديد ص 137 نقل از ((توحيد)) صدوق و ((امالى )) طوسى .
47- چون قضا و قدر همان نظام علت و معلول و سبب و مسببى است كه در نظام جهان حاكم است ، كه از جمله آن نظام اراده و اختيار انسان است ، كه مربوط به طرز فكر و انتخاب اوست كه از صفات اخلاق و روحى و ميزان تعقل و دورانديشى انسان سرچشمه مى گيرد.
48- و آيه پس از آن مى فرمايد: نحن اولياوكم فى الحياة الدنيا و فى الآخرة و لكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدعون نزلا من غفور رحيم فرشتگان گويند : آرى مائيم اولياى شما چه در دنيا و چه در آخرت . و شما در بهشت آنچه دلتان بخواهد و طلب كنيد در اختيار خواهيد داشت . اينها همه مراسمى است كه قبلا براى پذيرائى شما از طرف آمرزنده مهربان فراهم شده است . و از نمونه ديگر اين آيات ، آيه 13 و 14 سوره احقاف است .
49- مجلد 69- چاپ جديد- ص 277 نقل از تفسير عياشى .
50- البته منظور، مصداق و نمونه عالى و كامل اولياى خدا است .
51- باب مواعظ و حكم نهج البلاغه شماره 432.
52- اين بيان فقط قسمتى از روايت است ، كه شيخ صدوق آنرا در كتاب ((معانى الاخبار)) ص 261 نقل مى كند. و جبرئيل اءمين در پاسخ سوال پيغمبر از تفسير زهد آن را توضيح مى دهد. و مرحوم مجلسى هم آن روايت را در بحارالانوار مجلد 15- چاپ قديم - كه مجلد 70- چاپ جديد- ص 312 است نقل مى كند و مرحوم مؤ لف هم در حاشيه يادداشت خود اجمالا بدان اشاره مى كند.
53- در مجلد 70 بحار الانوار- چاپ جديد- ص 309 ((باب الزهد و درجاته رواياتى از كتب مختلفه قبل مى كند.))
54- اين روايت را هم مجلسى در مجلد 70 بحار ص 310 از دعوات راوندى ، و ص 311 از تفسير على بن ابراهيم قمى نقل مى كند، و در ص 310 از معانى الاخبار، ص 252 از امام پنجم عليه السلام و ص 311 از تفسير قمى و ((خصال )) و ((امالى )) صدوق ، و ((كمافى )) كلينى از امام ششم عليه السلام هم آورده است . و در نهج البلاغه باب ((حكم و مواعظ)) شماره 439 431. و به نقل بحار الانوار مجلد 70 ص 319 از روضة الواعظين فتال نيشابورى از على عليه السلام هم نقل شده است .
55- جلد 77 بحار- جديد- ص 94 از جمله مواعظ رسول خدا صلى الله عليه و آله به عبدالله بن مسعود.
56- مجلد 40 بحار چاپ جديد ص 334 نقل از ((كشف الغمة )) على بن عيسى اربلى از علماى قرن هفتم و او از كتاب ابو نعيم اصفهانى نقل مى كند. و باين مضمون هم روايتى در ص 319 همان مجلد بحار از اءمالى طوسى به نقل از مناقب اين شهر آشوب آورده است .
57- مجلد اول ص 571 در تفسير كلمه ((زهد))
58- مجلد 40 بحار ص 398، باب ((زهد اءميرالمؤ منين عليه السلام .))
59- كه در سوره مائده آيه 27 فرمايد: انما يتقبل الله من المتقين .
60- چون در آيه مباركه اطاعت ((رسول )) و ((اءولى الاءمر)) را با يك فعل فعل اءمر ((اءطيعوا)) بيان شده ، معلوم مى شود كه تجانس و سنخيتى ميان آن دو برقرار است . و از اين نظر مراد از ((اءولى الاءمر)) كسانى هستند كه در ايمان و اخلاق ، و صفات نفسانى همانند رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشند. و مصداق كامل آنان اءئمه معصومينند عليهم السلام .
61- مجلد 27 ص 145 نقل از امالى صدوق .
62- مجلد 27 ص 147 به نقل از خصال صدوق .
63- از جمله ماءموريت ملائكه ابلاغ دستورت الهى به انبياء و اولياى حق و گفتگو با آنان است .
64- مجلد 4 بحار چاپ جديد ص 89 نقل از بصائر الدرجات صفار قمى متوفى به سال 290 ه ق .
65- اصل اين روايت در مجلد اول كافى چاپ مكتبة الصدوق ص 147، و نيز بحار الانوار مجلد 4 چاپ جديد ص ‍ 113 منقول از محاسن برقى قمى متوفى به سال 274، و تفسير عياشى كه در تفسير آيه 39 سوره رعد آمده است كه ميفرمايد: يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب يعنى : خدا هر چه را بخواهد و مورد مشيت قرار گيرد، محو اثبات مى كند، و اصل و ريشه كتاب و نوشته نزد اوست .
66- يعنى : دوستى فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسيله ايست براى رسيدن به بهشت رضوان و مسند اءبدى . و مى بينيم آنرا براى كسى كه محبت عترت را از روى صداقت و اخلاق و اراده مؤ كد اظهار ميدارد.
67- مجلد 11 بحار الانوار چاپ جديد ص 30 به نقل از خصال و امالى
68- 11 چاپ جديد ص 320 نقل از علل الشرايع و عيون الاخبار.
69- ج 12 چاپ جديد ص 4 منقول از علل الشرايع . و در روايات ديگر جهات ديگر ذكر شده ، و بايد هم چنين باشد و كاشف از دخالت همه آنها است .
70- مرحوم مؤ لف سپس مى نويسد: روايت كرده اند كه تولد ابراهيم روز اول ذيحجه بوده و حدود 155 سال هم عمر كرده البته مدرك ولادت مجلد 1 بحار چاپ جديد ص 31 نقل از كافى است و مدرك مدت عمر مجلد 12 بحار چاپ جديد ص 10 نقل از كمال الدين است .
71- در آيات سوره بيستم قرآن ( سوره طه ) موارد ديگرى هست كه اجمالا بدان اشاره شد.
72- در علم فيزيولوژى مبحثى است به نام پارتنوژنزيز به معناى بكرزائى كه مركب از دو كلمه پارتنو كه واژه ايست يونانى به معناى دستگاه تناسلى و ژنزيز به معناى زايش ايجاد و تشكيل و نوعى توليد كه در حيوانات بى مهره مانند مورچه ، زنبور ديده شده است . و معناى جمله فوق زادن از دوشيزه و تخم ، بدون آميزش با نطفه نر كه همان توليد مثل بدون آميزش جنسى است . كه به تازگى توجه دانشمندان آن علم را به خود جلب كرده ، و معتقدند كه ممكن است هر دو نوع ياخته جنسى ( نر و ماده ) در يك فرد ساخته شود. و عامل شيميائى ، يا فيزيكى ، و يا عامل ديگرى عمل سلول نر را در موجود ماده انجام دهد. و سلول ماده ((اءوول )) را باردار سازد، كه در بعضى جانوران بى مهره در اثر تحريكات شيميائى و غير آن پارتنوژنز مصنوعى ايجاد ميشود. و در بسيارى از جانوران ديگر با تحريك ياخته جنسى اين كيفيت صورت ميگيرد. و به عبارت ديگر ممكن است يكى از سلولهاى بدن به واسطه عواملى نقش سلول جنس ‍ نر ((اسپرماتوزوئيد)) را انجام دهد. و به تازگى اين تجربيات را بر روى موشهاى مادينه انجام داده اند، كه بدون تماس ‍ با جنس نر، و يا تحريك ياخته جنسى به وسيله استشمام پنبه آغشته به بول نر آن را بارور سازند. و البته اين تغيير و تحول در جنس مادينه كه دستگاه پرورش نطفه يعنى تخم دان و رحم در آن قرار دارد صورت مى گيرد.
با اين بيان و تجربيات بعيد به نظر نميرسد كه حاملگى حضرت مريم عليها السلام بدون داشتن همسر و آميزش جنسى صورت گرفته . و فرزندى چون حضرت عيسى عليه السلام از او متولد شده باشد، و عامل مؤ ثر در اين عمل هم همان باشد كه در آيات 16 تا 21 سوره مريم در قرآن آمده است كه مى فرمايد : ((و بياد آور مريم را آنگاه كه در محلى در طرف شرق مسجد از كسان خود كناره گرفت ، و در برابر انان پرده اى آويخت و ما هم روح ( يعنى فرشته ) خود را نزد او فرستاديم كه به صورت انسانى تمام عيار بر او مجسم شد. مريم از ديدن او احساس ترس كرد و گفت : من از سوء قصد تو به خداى رحمان پناه مى برم اگر تو خدا ترس باشى . او گفت : من فرستاده پروردگار تواءم تا به تو پسرى پاكيزه عطا كنم ، مريم گفت : چگونه مرا پسرى تواند بود در صورتى كه بشرى با من تماس نگرفته ، و من نابكار نيستم ، آن فرشته گفت : پروردگارت چنين خواسته ، و گفته است اين امر بر من آسانست ))
البته وقوع چنين حادثه و پديده كه بيان كننده قدرت خالق جهان است در آن مقطع زمانى داراى مصلحت و حجتى بوده ، كه در آيات قرآن درباره معجزات آن بزرگوار شفاى بيماران مبتلا به امراض مرمنه ، و بينائى كوران ، و زنده كردن مردگان استفاده ميشود. تا غرور دانشمندان علم طب و دانش فيزيولوژى بدن انسانى را در آندوره و عصر از ميان ببرد.
و از اين نظر تولد آن بزرگوار هم بدون پدر همانطوريكه در قرآن آمده سبب فضيلت و برترى او بر ساير اولياى ديگر خدا نميشود.
73- تا منظور از آسمان چه باشد.
74- كلمه ((توفى )) از وفى و وافى است كه به معناى تمام و كمال است . و اطلاق آن بر فوت و مردن از آن جهت است كه چون در فوت و مرگ هم روح شخص بطور تام و تمام گرفته مى شود. و اين كلمه در آيات متعددى از قرآن بطور مطلق آمده ، و صراحتى در موت و مردن ندارد، البته شامل موت و مرگ انسان هم ميشود.
75- براى تحقيق در بيان و توضيح بيشتر اين آيات به تفاسير معتبره مراجعه شود.
76- و همين است سر خاتميت پيغمبر اسلام كه در آيه 40 سوره احزاب آمده است . خواه خاتم به كسر تاء به معناى وصفى و اسم فاعل باشد، و خواه به فتح تاء كه ذاتى بوده و هر چيزى را گويند كه با آن چيزى را مهر كنند. و چون خاتم به نبوت است پس خاتم رسالت خواهد بود. زيرا نبوت گرفتن اخبار غيب است ، و رسالت پيام آن اءخبار است . پس ‍ وقتى كه اخبار غيب منقطع شود، و نبوتى نباشد، قهرا رسالتى هم نخواهد بود.
77- مجلد 68 چاپ جديد ص 317 به نقل از محاسن برقى .
78- باب الارض لاتخلو من حجه . و مجلد 23 به بحار چاپ جديد ص 22 نقل از علل الشرايع ، و بصائر الدرجات ، و غيبت نعمانى .
79- 23 چاپ جديد ص 57. و رواياتى نقل شده ، كه از آن روايات استفاده ميشود كه مقام وصايت و نيابت هم همانند مقام نبوت و رسالت به شايسته ترين و گرامى ترين افراد واگذار مى شود.
80- 23 بحار چاپ جديد ص 22 نقل از علل الشرايع
81- مجمع البحرين ذيل لغت ((ملق )) و ترجمه شعر چنين است : دوستى سه نوع است
1 - علاقه و دلبستگى . 2- دوستى شديد كه مرحله عشق است .3 - و شديدتر آن انتخار در راه
82- 16- چاپ جديد- ص 405 نقل از مناقب ابن شهر آشوب .
83- 16 چاپ جديد ص 347 نقل از ارشاد القلوب حسن بن محمد معروف به ديلمى كه از علماء و فضلاى مشهور قرن هشتم ه . ق است .
84- اين جملات قسمتى از دعاى دوم صحيفه سجاديه است .
85- 16 بحار چاپ جديد ص 94 نقل از علل الشرايع و امالى و معانى الاخبار، و ص 96 از تفسير قمى ، و مجلد 9 باب ((احتجاج النبى صلى الله عليه و آله على اليهود فى مسائل شتى )) ص 295 از علل الشرايع :
لقد كرم الله النبى محمدا، فاكرم خلق الله فى الناس اءحمد، و شق له من اسمه ليجله ، فذوا العرش محمود و هذا محمد (يعنى : محققا خداوند، محمد پيغمبر را گرامى داشت ، و گرامى ترين خلق خدا ميان مردم اءحمد است ، و نام او را از نام خود مشتق ساخت تا او را بزرگ و محترم دارد، پس صاحب عرش محمود است و اين محمد)
گويند وقتى كه در دوره قبل از تولد پيغمبر اسلام شيوع پيدا كرد كه پيغمبرى به نام محمد ظاهر خواهد شد گروهى از مردم آنزمان به اميد آنكه اين شخص محمد از آنان باشد نام پسرى كه از آنان متولد ميشد به نام محمد نام گذارى مى كردند. و نام عده اى از ايشان هم در تاريخ آمده است ، و مورخ معروف دياربكرى از علماى قرن هشتم در تاريخ الخميس مجلد اول ص 211 نام حدود 15 نفر از آنان را از سخاوى و مسيره مغلطاى نقل كرده است .
86- 16 بحار چاپ جديد ص 98 نقل از امالى صدوق .
87- البته اين حديث را همانطوريكه مرحم مؤ لف در حاشيه يادداشت خود نوشته از مجمع البحرين نقل
88- بحار چاپ جديد مجلد 23 ص 212 باب ان من اصطفاه الله و اءورثه كتابه هم الاسمة و آل ابراهيم عليهم السلام
89- 16 چاپ جديد ص 321 نقل از خصال صدوق .
90- مؤ لف محترم در حاشيه ، بيان مرحوم مجلسى را كه در ذيل روايت ديگرى به همين مضمون كه در ص 313 همان مجلد و از امالى صدوق نقل شده ذكر مى كند، و ما ترجمه آنرا در اينجا مى آوريم : ((مراد از مسجد جايگاه نماز است خواه مسجد باشد يا نباشد ولى جايگاه نماز در امم گذشته در معابد مخصوص خودشان بوده و مراد از ((طهور)) رفع حدث به وسيله تيمم بدل از وضوء و شايد پاك شدن ته كفش و عصا و كف پا و غيره در اثر راه رفتن در زمين پاك ، و پاك كردن محل مدفوع به وسيله سنگ هم منظور باشد، و مراد از مغنم آن غنائمى است كه در جنگ با دشمنان دين بدست مى آيد، و در امم گذشته وقوع جنگ براى دين تشريع نشده بود. و اگر هم بوده اءخذ نائم جنگى جايز نبوده است ، و اما بيم و هراس دشمنان آنست كه خداوند آنرا فقط به دين اسلام اختصاص داده كه با فاصله يك ماه دورى راه ، خوف و هراس در دل دشمنان مى افكند.
91- 16 چاپ جديد ص 326 نثل از خصال صدوق .
92- 16 چاپ جديد ص 341 نقل از ارشاد القلوب ديلمى .
93- به مضمون اين روايت اءحاديث ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اءمير المؤ منين و ائمّه هدى عليهم السلام در باب احتجاجات بر يهود و اهل كتاب ، در كتب اءخبار و اءحاديث اهل بيت رسول خدا و بحار الانوار آمده است .
94- 16 چاپ جديد ص 353 به نقل از اصول كافى .
95- اين آيه مباركه از دقيق ترين آيات قرآن است كه در آن استشهاد به عالم ديگرى قبل از اين عالم است ، كه آن را عالم ((ذر)) گويند، براى روشن شدن معنى و درك حقيقت آن علاقمندان مى توانند به تفسير ((الميزان )) و امثلا آن مراجعه فرمايند.
96- 16 چاپ جديد ص 332.
97- مجلد 16 چاپ جديد ص 316 نقل از امالى شيح طوسى ، و بايد دانست كه راوى خبر على بن محمد بن رباح نحوى است كه روايت را براى موقعيت واهميت علم نحو روايت كرده و خبر واحد است .
98- در اصل لغت ((جن )) به معناى پوشش و پوشاندن است . و اين معنى در تمام مشتقات آن جريان دارد. و از اين نظر جن به معناى معرفو موجوداتى هستند غير از ملائكه كه از حواس ما مستور و پنهانند، و از قرآن استفاده ميشود كه خلقتشان قبل از خلقت بشر و از نوع آتش بوده است . و همانند انسان داراى شعور و إ راده و توالد و تناسل و همچنين مؤ من و كافر و مرگ و حيا
99- مرحوم مؤ لف در توضيح جمله ((قرآناء عجباً)) مى گويد: ((يعنى : به خاطر آنكه با آن فصاحت و بلاغتش با كلام مخلقو همسانى و موافعت ندارد و ناسازگار است ، پس از اين نظر شگفت آور است .
100- 18 چاپ جديد ص 305 نقل از كتاب معراج ((ابومحمد حسن )) از صدوق
101- 18 چاپ جديد ص 188 نقل از تفسير قمى . و محمد بن اءبى عمير زياد بن عيسى ازدى بغدادى از ياران اما هفتم و هشتم و نهم است ، و به شغل بزازى هم إ مرار معاش مى كرده و در زمان هارون و ماءمون عباسى مدتى را در زندان گذرانده ، و دار و ندار و كتابهايش را از دست داد. و به سال 217 هم از دار دنيا رفت ، و حديث ذريع محاربى از اما صادق عليه السلام را كه فرموده بود لا يخرج الرجل عن مسقط راسه بالدين او در موردى عنوان كرد و از طلب خود چشم پوشيد و صرف نظر نمود.
102- 18 چاپ جديد ص 136 نقل از مناقب ، و در نهايه ابن اثير مجلد 2 ص 320 چنين آمده است : زويت لى الاءرض فراءيت مشارقها و مغاريها ((زمين براى من جمع شد و من شرق و غرب آن را ديدم و مى فهماند كه اسلام توسعه پيدا مى كند به تمام روى زمين .))
103- 18 چاپ جديد ص 405 نقل از بصائر الدرجات .
104- 52 ص 328 نقل از كمال الدين صدوق .
105- 18 چاپ جديد ص 316 نقل از عيون الاءخيار.
106- مرحوم مؤ لف در اينجا درباره توضيح كلمه ((براق )) و معناى آن يادداشتى در حاشيه متن اضافه مى كند و مى نويسد ((براق )) - بضم باء - جنبنده از جنبندگان بهشت است كه به واسطه رنگ روشن و خالص و شدت درخشندگى آن و يا به واسطه سرعت حركتش هماننند برق آن را براق خوانند و اين توضيح را هم اهل لغت از جمله ابن اثير در نهايه نقل كرده است .
107- منظور همان ولايت مطلقه ايست كه اولياء الهى نسبت به جامعه بشر دارند و بدين وسيله هم بشر به كمال و سعادتمندى خود در دنيا و آخرت نائل ميشود.
108- 17 چاپ جديد ص 130.
109- 17 چاپ جديد ص 144 نقل از بصائر الدرجات .
110- 26 چاپ جديد ص 21 نقل از بصائر الدرجات .
111- آيه نقل به معنى است .
112- 17 چاپ جديد ص 130 تا ص 155.
113- 16 چاپ جديد ص 308 نقل از تفسير مجمع البيان طبرسى .
114- اين مطلب ضمن روايتى است كه در ص 52 آن روايت نقل شده است .
115- 52 چاپ جديد ص 343 نقل از تفسير عياشى .
116- 36 بحار چاپ جديد ص 3 نقل از مناقب اين شهر آشوب .
117- مرحوم مؤ لف در حاشيه نوشته خود گفتار مرحوم مجلسى را كه درباره ملائكه در مجلد 59 بحار الاءنوار چاپ حديد ص 202 آمده است بطور اختصاص نقل مى كند.
118- خصال صدوق چاپ مكتبة الصدوق ص 225.
119- اين روايت در تفسير مجمع البيان ذيل آيه 20 و 21 سوره تكوير آمده است .
120- مرحوم مؤ لف در حاشيه يادداشت خود از مجلد 6 بحار ص 470كه چاپ جديد مجلد 19 ص 297 است از كتاب كافى - روايتى از امام ابوالحسن موسى كاظم عليه السلام نقل مى كند كه آن بزرگوار درباره كلمه ((مسومين )) كه در قرآن آمدهاست فرمود: ((يعنى دستار بندان هم چنانكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله دستارى بسر مى بست و دامنه آن را به جلو و پشت سر آويزان مى كرد، هم چنين جبرئيل .)) اصل كلمه ((مسوم )) اسم فاعل باب تفعيل از ((سوم )) به معناى علامت و نشانه است . و كلمه ((سيم )) به معناى قيافه هم از اين لغت است .
121- 19 چاپ جديد ص 284 نقل از تفسير عياشى .
122- 19 چاپ جديد ص 208 نقل از تفسير مجمع البيان .
123- 52 چاپ جديد ص 325 نقل از كمال الدين صدوق ، و ص 328 نقل از كامل الزياره ابن قولويه قمى ، و نيز در ص 321 همان مجلد روايتى از غيبت نعمانى با كم و زيادى از راوى ((اءبان بن تغلب )) از امام نقل شده و مولف هم مقدارى از آن را در متن آورده است .
124- مجلد 40 ص 42 نقل از كتاب فضائل ، و روضة الواعظين .
125- 52 چاپ جديد ص 324 نقل از كمال الدين صدوق . و مرحوم فيض آن را در تفسير صافى در ذيل آية 33 سوره توبه از تفسير قمى نقل مى كند.
126- 52 چاپ جديد ص 324 نقل از كمال الدين صدوق . و مرحوم فيض آن را در تفسير صافى در ذيل آية 33 سوره توبه از تفسير قمى نقل مى كند.
127- تفسير برهان مجلد 4 ص 329 ذيل آية 9 سوره صف .
128- مرحوم مؤ لفه در حاشيه يادداشت به مناسبت اين جمله مبوء صدق من اهله قسمتى از اواخر دعاى سمات را با توضيح ياز مرحوم مجلسى كه در ذيل آن در مجلد 90 ص 124 آمده نقل مى كند، و آن جمله دعا اين است و باركت لحبيبك محمد صلى الله عليه و آله فى عتريه و ذريته و امته وبراى حبيب خود محمد صلى اللّه عليه و آله مبارك ((و فرخندگى و ميمنت )) را در دودمان و فرزندان و امتش قرار دادى .
129- مرحوم مجلسى هم در 35 بحار چاپ جديد ص 419 بياناتى قريب به اين مضمون از كتاب الفصول المختارة سيد مرتضى نقل كرده .
130- 35 چاپ جديد ص 414 نقل از تفسير قمى . و به اين مضمون روايات زيادى از خاصه و عامه نقل شده كه ج 35 چاپ جديد ص 406 بابى است بنام باب
انه الصادق و امصدق و الصديق در مجلد 24 ص 30 باب ان ولايتهم الصدق و انهم الصادقون و الصديقون آمده است .
131- 35 چاپ جديد ص 412 نقل از طرائف سيد بن طاووس .
132- 52 ص 290 نقل از غيبت طوسى .
133- اصل كلمه ((بكة )) به معنى ازدحام است و مؤ يد آن روايت علل الشرايع ص 397 از امام پنجم است كهم مرحوم مولف در حاشيه متن چنين يادداشت كرده ((كه اينكه مكه را بكه ناميده اند براى آنست كه مرد و زن در آن مكان اجتماع مى كنند و مزاحمت يكديگر را فراهم مى نمايند.))
134- تفسير صافى نقل از كتاب كافى .
135- تفسير صافى نقل از كافى كلينى . چون در آن موقع حضرت مريض بود و خود به تنهائى قادر به انجام طواف نبود و او را با با محملى طواف مى دادند، و چون در هر شوطى به ركن يمانى مى رسيد دستور مى داد كه او را نگهدارند و محمل را به زمين گذارند و دست خود را از روزنه محمل بيرون مى آورد و روى زمين مى كشيد.
136- اما با شرايط و به شرطى كه حق كسى را پايمال نكرده باشد.
137- 99 بحار الانوار ص 74 نقل از تفسير عياشى . و تفسير صافى نقل از كتاب كافى .
138- 99 بحار الانوار ص 74 نقل از تفسير عياشى . و تفسير صافى نقل از كتاب كافى .
139- در توضيح و تفسير درباره اين آيه مباركه بهتر است به تفاسير از جمله تفسير الميزان و امثال آن مراجعه شود.
140- شورى آيه 23.
141- سبا آيه 47.
142- فرقان آيه 57
143- 23 چاپ جديد ص 99 باب ان الناس لا يهتدون الا بهم و انهم الوسائل بين الخلق و بين الله وانه لا يدخل الجنه الا من عرفهم .
144- به كتاب الغدير علممه امينى مراجع شود كه اخبار و روايات عامه و قصائدسعرا در آن جا ذكر شده است .
145- مرحوم مولف در ذيل يادداشت اين قسمت از كلام خود مى نويسد ((اين كلهم بخ بخ را عرب در حال شوق و ميل و هنگام تعجب بكار مى برد و بجاى آن لفظ ((به به )) در فارسى است .))
146- 23 چاپ جديد ص 5 نقل از كمال الدين صدوق .
147- 35 چاپ جديد ص 406 نقل از تفسير فخر رازى .
148- 35 چاپ جديد ص 399 نقل از مناقب .
149- اين آيه مباركه در چند سوره آمده است از جمله : آل عمران آيه 185، انبياء آيه 35، عنكبوت آيه 57.
150- در سوره مائه آيه 12 كه مى فرمايد: و بعثنا منهم اثنى عشر نقيباً - صريحاً بيان مى كند كه عدد نقباى بنى اسرائل 12 نفر بودند.
151- 23 چاپ جديد ص 19 نقل از علل الشرايع .
152- مرحوم مجلسى در مجلد، 37 بحار ص 108 باب ((اخبار الغدير...)) ذكر كرده . و نيز مرحوم علامه امينى هم در كتاب ((الغدير)) نقل مى كند.
153- 36 چاپ جديد ص 136 نقل از تفسير فرات بن ابراهيم .
154- 37 چاپ جديد ص 121 از عيون الاخبار. و نيز ص 123 از معانى الاخبار از انس بن مالك . و هم چنين در جلد 35 ص ‍ 284 از تفسير فرات بن ابراهيم .
155- ابوالمويد موفق بن احمد ملقب به ((اخطب خوارزم )) معروف به خوارزمى متوفى 568 ه .ق يكى از علماء و دانشمندان بزرگ عامه و صاحب فضائل اهل البيت و مقتل الحسين در دو جزء است .
156- و ميتوان گفت كه اساساً منشا محبت و دوستى همان علاقه و كششى است كه انسان ذاتا و فطره به نيكى و نيكوئى دارد. و در هر كجا مشاهده شود، اين محبت و دوستى جلوه گر آيد، و چون ذات حضرت احديث را مستجمع جميع صفات كماليه و جماليه دانند اين علاقه و محبت بصورت كاملى جلوه گر شود.
157- اگر حب و دوستى تو صادق باشد البته او را پيروى خواهى نمود چون محب ، مطيع كسى است كه او را دوست ميدارد.
158- مرحوم مولف در حاشيه يادداشت عبارتى از تفسير صافى نقل مى كند كه ترجمه آن اين است ((و در حكم رسول است آنانكه خدا و پيغمبر خدا به محبت و پيروى آنان دستور داده اند، و آنان امامان و اوصياء هستند چونكه محبوب محبوب است .)) و دراين باره تفسير صافى از كتاب كافى روايتى از حضرت صادق (ع ) نقل مى كند.
159- 37 چاپ حديد ص 126 از امالى طوسى .
160- و اين است سر كلمه مودت كه در قرآن آمده است قل لا اءساءلكم عليه اءجرا الا المودِّة فى القربى .
161- 39 چاپ جديد ص 277 نقل از كتاب الاربعين فى فضائلى اميرالمؤ منين (ع .)
162- مرحوم مؤ لف اين اشعار منتسب به فردوسى را در حاشيه كتاب آورده است .
هر آن دل كه در آن بغض على است  
  از او خوارتر در جهان زار كيست
نباشد مگر بى پدر دشمنش  
  كه يزدان به آتش بسوزد تنش

163- 37 چاپ جديد ص 294 نقل از امالى صدوق .
164- 37 چاپ جديد، ص 331 از تفسير عياشى ره و ظاهراً اين روايت همان روايت قبل است كه مرحوم سيد هاشم بحرانى صاحب تفسير برهان از تفسير عياش نقل مى كند.
165- منظور آنست كه (بر فرض صحت روايت ((تا كسى شايستگى اين مقام حكومت را بر مؤ منان نداشته باشد اين لقب بدو زيبنده نيست . اما در دوره امامان بعد از او حكومت مسلمانان بدست آنان نبوده ، و حكومت امام زمان هم عام است و او امير برتمام جهانيان است (والله اعلم .))
166- 37 چاپ جديد ص 291 نقل از امالى طوسى .
167- 37 چاپ جديد ص 295 نقل از بصائر الدرجات صفار قمى .
168- 37 بحار جديد ص 293 نقل از معانى الاخبار و علل الشرايع صدوق ، و تفسير عياشى .
169- اين روايت را تفسير برهان از ابن شهر آشوب و او از علماى عامه و خاصه نقل مى كند و تفسير طبرسى و صاحب كشف الغمه هم آن را نقل كرده اند. و تفسير الميزان هم از تفسير برهان و درالمنثور نقل كرده است .
170- اين روايت در كافى از حضرت صادق (ع ) هم نقل شده است و به اين مضمون هم روايات ديگرى آمده است .
171- 24 بحار جديد ص 136 باب انهم عليهم السلام الشجرة الطيبة فى القرآن و اعداوهم الشحرة الخبيثة و روايت فوق در ص 142 مجلد 24 بحار الانوار از تفسير عياشى نقل شده است .
172- مجلد 38 بحار ص 125 نقل از كشف اليقين علامه حلى .
173- اين حديث منزلة كه از احاديث متواتر و مشهور بين فريقين است سخنى از رسول خدا است كه هنگام حركت به غزوه تبوك به على (ع ) فرمود، و جهت اين بود كه چون حضرت رسول قصد داشت به تبوك براى چنگ با يكى از ابرقدرتهاى زمان (روم شرقى ) و حكومت شيوخ دست نشانده ن برود كه مستلزم تجهيزات كامل عده و عده و طى مسافت راه زياد و غيبت طولانى بود.
منافقين مدينه كه براى سرنگونى حكومت نوبنياد اسلامى هميشه در پى فرصت بودند از اين موقعيت خواستند سوء استفاده كنند، و درصدد برآمدند و پيغمبر اكرم قبل از حركت و بيرون رفتنش از ميدنه از نيت پليد آنها آگاه و توطئه آنها را كشف كرد و همان موقع دستور ويرانى محل توطئه و متلاشى كردن اجتماع آنها را صادر نمود و آن را از ميان برد.
لذا از اين نظر براى جلوگيرى از اين بيل توطئه ها و حفظ و بقاى حكوت اسلامى على بن ابى طالب را بجاى خود در ميدنه گماشت كه در غياب او مراقب اوضاع و احوال باشد و بامور مسلمانان مدينه و حفظ و نگهدارى آنان بپردازد.
توطئه گران منافق چون ميدانستند كه با وجود على (ع ) در ميدنه واقامت او نقشه پليد آنان عملى نخواهد شد، لذا براى خروج آن بزرگوار و خالى بودن شهر از وجود چنين كسى نقشه اى طرح كردند و در شهر شايع كردن كه آنحضرت بواسطه دورى راه و شدت گرما به چنگ نرفته و در شهر مانده است .
حضرت هم از اين پيرايه اى كه منافقان به او بستند سخت اندوهگين و غمگين شد، براى رفع اين اتهام بدنبال رسول خدا حركت كرد و در مسير راه خود را به او رسانيد و جريان امر را به او گفت و پيغمبر اكرم هم آن جمله معروف (حديث منزلت ) را فرمود و او را از همانجا دوباره بمدينه برگرداند.
174- اين روايت عامى است و مخالف با روايات ديگر است كه خود على عليه السلام در آن جمع حاضر وبده و خطبه پيغمبر (ص ) را هم شنيده است .
175- 37 جديد ص 260 نقل از كشف الغمه اربلى .
176- همانا مصطفى (ص ) شهر علم است و على در آن است و هر كه از در درآيد بشهر وارد شود.
177- 40 جديد ص 203 نقل از جامع الاخبار كه پيغمبر فرمود: يا على من شهر حكمتم و تو در آن هستى و كسى هرگز نتواند وارد شهر شود مگر از سمت
178- 40 جديد ص 130 نقل از خصال و بصائر الدرجات .
179- 26 جديد باب انهم لا يحجب عنهم علم السماء و الارض .
180- 26 جديد ص 110 از بصائر الدرجات و استشهاد به آيه قرآن براى رفع استبعاد و نفى غلواست چنانكه در روايات ديگرى هم بدان آيه استشهاد شده است ، و در بعضى از روايات هم ذكر آن علوم را مقيد ((باذن و اجازه خدا)) نموده .
181- 26 جديد ص 173 نقل از اختصاص و بصائر الدرجات .
182- 26 بحار جديد ص 174 از بصائر الدرجات . و باين مضمون روايات ديگرى هم نقل كرده از جمله در ص 28 روايت شماره 31 نقل از اختصاص كه امام پنجم (ع ) به فضيل فرمود: ((ما به امورى از طرف پروردگارمان آگاهيم كه آن را براى پيغمبرش بيان كرده و پيغمبرش هم براى ما و اگر اين امر نبود ما هم مانند ساير مردم بوديم .))
183- 26 جديد ص 110 نقل از بصائر الدرجات و بهمين مضمون روايات ديگر.
184- 40 جديد ص 205 نقل از مناقب .
185- 40 جديد ص 205 نقل از مناقب .
186- و 38 ص 334 نقل از تفسير قمى ، و مورخين در شرح سيره پيغمبراسلام دو گونه مواخاتنقل كرده اند يكى مواخات بين خود مهاجرين قبل از هجرت ، و ديگر بين مهاجرين و انصار در مدينه پس از هجرت است ((دقت
187- 36 ص 41 نقل از كشف الغمة . و سوره بقره آيه 207 و ديار بكرى مؤ لف تاريخ الخميس درج 1 ص حيا العلوم غزالى نقل مى كند: شى كه على بر فراش پيغمبر گذراند: خدا به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه من بين شما دو نفر برادرى برقرا نمودم و عمر يكى از شما را بيشتر از ديگرى برقرار كدم ، اينك كدامتان حاضريد كه زنده بودن ديگرى را بر خود ترجيع دهيد؟ هر دو زنده بودن خود را اختيار كردند، پس خدا به آندو وحى كرد آيا شما مانند على نيستيد كه من بين او و محمد برادى انداختم و على براى حفظ جان او شب را بر بستر او گذارند، و جانش را فداى او نمود اكنون شما بزمين رويد واو را از شر دشمنش حفظ كنيد، جبريدل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى او قرار گرتفند و ندا در دادند مر حبا مرحبا بمثل تو اى على كه فرشتگان بوجود تو افتخار مى كنند آنگاه خداوند اين آيه را نازل كرد و من الناس ‍ من يشرى - الايه
188- 38 جديد ص 329 نقل از كنزالفوائد شيخ كراجكى متوفاى 449.
189- 35 جديد ص 31 نقل از امالى طوسى .
190- همچنانكه در زيارت وارث آمده است اشهد انك كنت نوراً فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة
191- 38 جديد ص 334 نقل از عيون الاخبار صدوق و امالى طوسى . و باين مضمون هم از علماى عامه و ديگران نقل شده است .
192- 38 جديد ص 154 نقل از مناقب ابن شهر آشوب .
193- 22 جديد ص 499 نقل از امالى شيخ طوسى .
194- 22 جديد ص 455 باب ((وصيته عند قرب وفاته .))
195- 8 بحار جديد ص 16 باب ((صفه الحوض و ساقيه )) و روايت فوق در همان صفحه است واز تفسير مجمع البيان نقل شده است .
196- در وصاياى پيغمبر اكرم به امام در شرح ((و وصيتى و وارثى )) به بعضى از آن اشاره شد.
197- 68 جديد ص 137 نقل از بشارة المصطفى .
198- 68 جديد ص 7 نقل از امالى صدوق . و در اين باره روايات ديگرى هم هست .
199- 68 جديد ص 149 نقل از قرب الاسناد حميرى قمى .
200- 68 جديد ص 164 نقل از غيبت نعمانى . و اخبار و روايات زيادى در اخلاق و صفات شيعه و اينكه آنان چه اشخاصى هستند در كتب احاديث آمدهاست ، در مجلد 68 بحار هم بابى بنام باب (صفات الشيعه ) ذكر شده كه در آن روايات متعددى نقل شده