پنجاه درس اصول عقائد براي جوانان

آية اللَّه العظمى ناصر مكارم شيرازى‏

- ۱۵ -


درس هفتم: معاد و فلسفه آفرينش

بسيارى سؤال مى كنند خداوند ما را براى چه آفريده؟

و گاه از اين فراتر مى روند مى گويند: اصلا فلسفه آفرينش اين جهان بزرگ چيست؟

باغبان درخت را براى ميوه مى كارد، و زمين را براى محصولى شخم كرده و بذرافشانى مى كند، باغبان آفرينش براى چه منظور ما را آفريده است؟

آيا خدا كمبود داشت كه با آفرينش ما جبران مى شد؟ در اين صورت بايد نيازمند باشد، نياز داشتن با مقام پروردگار و بى نهايت بودن وجود او سازگار نيست.

در پاسخ اين سؤال سخن بسيار است ولى در چند جمله مى توان پاسخ روشنى را خلاصه كرد و آن اين كه:

اشتباه بزرگ اين است كه ما صفات خدا را با خودمان مقايسه كنيم، ما چون موجود محدودى هستيم هر كارى را براى رفع كمبود مى كنيم، درس مى خوانيم كمبود علم ما برطرف شود.

كار مى كنيم كمبود مالى نداشته باشيم.

به سراغ بهداشت و درمان مى رويم سلامت ما تأمين شود.

امّا در مورد خداوند كه وجودى است بى نهايت از هر نظر، اگر كارى انجام دهد بايد هدف او را در بيرون وجود او جستوجو كنيم، او خلق نمى كند تا سودى كند، بلكه هدف او اين است تا بر بندگان جُودى كند.

او آفتابى است پرفروغ و بى انتها، بى آن كه نيازى داشته باشد نورافشانى مى كند تا همگان از نور وجود او بهره مند شوند، اين اقتضاى ذات بى انتها و پرفيض اوست كه دست موجودات را گرفته و در مسير تكامل به پيش مى برد.

آفرينش ما از عدم خود يك گام برجسته تكاملى بود، فرستادن پيامبران و نزول كتب آسمانى و تعيين قوانين و برنامه ها، هر يك پايه اى براى اين تكامل ما محسوب مى شود.

اين جهان دانشگاه بزرگى است و ما دانشجويان اين دانشگاه.(105)

اين جهان مزرعه آماده اى است و ما كشاورزان اين مزرعه.(106)

و اين جهان تجارتخانه پرسودى است و ما تاجران اين بازار.(107)

ما چگونه مى توانيم براى آفرينش بشر هدفى قائل نشويم؟ در حالى كه وقتى درست به اطراف خود نگاه مى كنيم و ذره ذره موجودات را مى نگريم هر كدام داراى هدفى است.

در كارگاه عجيب بدن ما هيچ دستگاهى بى هدف نيست حتّى مژه هاى چشمان ما و گودى كف پاى ما!

چگونه ممكن است ساختمان وجود ما هر ذره اش هدفى داشته باشد، امّا مجموع وجود ما بى هدف باشد؟

از وجود خودمان بيرون مى آييم، و به جهان بزرگ مى نگريم، هر دستگاهى را جداگانه داراى هدف مى بينيم، هدف از تابش آفتاب، هدف از بارش باران، هدف از تركيب مخصوص هوا، ولى آيا ممكن است مجموع اين جهان بى هدف باشد؟!

حقيقت اين است كه در دل اين عالم پهناور گوئى تابلوى بزرگى براى نشان دادن هدف نهايى نصب شده كه گاه بر اثر عظمتش نمى توانيم آن را در لحظات نخستين ببينيم، و روى آن نوشته شده است «تربيت و تكامل».

* * *

اكنون كه به هدف آفرينش خود اجمالا آشنا شديم سخن در اين جاست كه آيا زندگى چند روزه دنيا با تمام مشكلات و گرفتارى ها و ناكامى هايش مى تواند هدف آفرينش ما باشد؟

فرض كنيد من شصت سال در اين دنيا زندگى كنم، همه روز از صبح تا شام براى به دست آوردن روزى تلاش نمايم، و شب خسته و وامانده به منزل باز گردم، و نتيجه اش اين باشد كه در طول عمرم چندين تُن غذا و آب مصرف كنم، و با زحمت و دردسر، خانه اى فراهم سازم، و بعد بگذارم و از اين جهان بروم آيا اين هدف ارزش آن را دارد كه مرا به اين زندگى پر درد و رنج بخواند؟

راستى اگر مهندسى، ساختمان عظيمى را در وسط بيابانى بر پا كند و ساليان دراز در تكميل و تنظيم آن بكوشد و تمام وسائل را در آن فراهم سازد و هنگامى كه از او سؤال كنند منظورت چيست؟ بگويد: هدفم اين است كه در تمام عمر اين ساختمان، رهگذرى از اين راه بگذرد و يك ساعت در آن بياسايد! آيا همه تعجّب نخواهيم كرد و نخواهيم گفت: يك ساعت آسودن يك راهگذر، اين همه تشكيلات و مقدّمات و ذى المقدّمات نمى خواهد.

* * *

به همين دليل آنها كه عقيده به رستاخيز و زندگى پس از مرگ ندارند زندگى اين جهان را پوچ مى دانند، و اين سخن در كلمات مادّى ها زياد به چشم مى خورد كه زندگى اين جهان بى هدف است، حتّى گاه افرادى از آنها دست به انتحار مى زنند چرا كه از اين زندگى مادى تكرارى و بى هدف خسته شده اند.

چيزى كه به زندگى هدف مى دهد و آن را معقول و حكيمانه مى كند اين است كه مقدّمه جهان ديگرى باشد، و تحمّل مشكلات اين زندگى و چيدن اين همه مقدّمات براى آن، به خاطر استفاده در مسير يك زندگى جاودان باشد.

در اين جا مثال جالبى سابقاً داشتيم و آن اين كه اگر جنينى كه در شكم مادر است عقل و هوش كافى مى داشت و به او مى گفتند: بعد از اين زندگى كه تو در اين جا دارى خبرى نيست، حتماً او به زندگيش اعتراض مى كرد، و مى گفت: «اين چه معنى دارد من در اين محيط زندانى باشم؟ خون بخورم و دست و پا بسته در گوشه اى بيفتم و بعد هيچ؟ آفريدگار چه هدفى از اين آفرينش داشت؟!» امّا اگر به او اطمينان دهند كه اين چند ماه يك مرحله زودگذر و دوران آمادگى براى يك زندگى نسبتاً طولانى در دنياست، جهانى كه نسبت به محيط جنين وسيع و پرنور و پرشكوه است، و نسبت به آن مواهب گوناگون دارد، در اين موقع او قانع مى شد كه دوران جنينى مفهوم و هدف قابل ملاحظه اى دارد و به همين دليل قابل تحمّل است.

قرآن مجيد مى گويد: (ولقد علمتم النشأة الاولى فلولا تذكرون)؛(108) «شما زندگى اين جهان را دانستيد، چگونه متذكّر نمى شويد (كه بعد از آن جهان ديگرى وجود دارد).

خلاصه اين كه: اين جهان با تمام وجودش فرياد مى زند كه بعد از آن جهان ديگرى است وگرنه لغو و بيهوده و بى معنى بود.

اين سخن را از زبان قرآن مجيد بشنويد مى فرمايد: (افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون)؛(109) «آيا شما گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟»

اشاره به اين كه اگر «معاد» كه در قرآن از آن تعبير به بازگشت به سوى خدا شده در كار نبود آفرينش انسان با بيهودگى مساوى بود.

نتيجه اين كه فلسفه آفرينش مى گويد: بعد از اين جهان بايد جهان ديگرى وجود داشته باشد.

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- چرا نمى توان صفات خدا را با صفات خلق مقايسه كرد؟

2- هدف از آفرينش ما چه بوده است؟

3- آيا زندگى اين جهان مى تواند هدف آفرينش اين انسان باشد؟

4- مقايسه زندگى دوران جنينى با زندگى اين جهان چه چيزها به ما مى آموزد؟

5- قرآن چگونه از آفرينش اين جهان بر وجود آخرت استدلال مى كند؟

درس هشتم: بقاى روح نشانه اى بر رستاخيز

هيچ كس نمى داند از چه زمانى انسان به فكر وجود «روح» افتاد.

همين قدر مى توان گفت: انسان از آغاز فرقى ميان خود و موجودات ديگر اين جهان مى ديده است، فرق ميان او و سنگ و چوب و كوه و صحرا، و فرق ميان او و حيوانات.

انسان حالت خواب را ديده بود، و همچنين حالت مرگ را، او مى ديد بى آن كه جسم و ماده تغييرى پيدا كند دگرگونى عظيمى در وضع او به هنگام خواب و مرگ پيش مى آيد، و از همين جا فهميد كه گوهر ديگرى علاوه بر اين جسم در اختيار اوست.

و نيز مى ديد با حيوانات نيز فرق دارد، چرا كه او در تصميم گيرى هايش آزادى و اختيار دارد، در حالى كه حيوان حركاتش غريزى و اجبارى است.

مخصوصاً ديدن صحنه هايى در عالم خواب و در آن موقعى كه دستگاه هاى بدن خاموش و در گوشه اى افتاده است گواهى مى داد كه نيروى مرموزى بر وجود او حاكم است كه آن را «روح» ناميد.

هنگامى كه انديشمندان بشر فلسفه را بنيان نهادند «روح» به عنوان يك مسئله مهم فلسفى خود را در رديف ديگر مسائل جاى داد. از آن به بعد همه فلاسه درباره آن اظهار نظر كردند، تا آنجا كه به گفته بعضى از دانشمندان اسلامى در حدود «هزار قول و نظريه» پيرامون حقيقت روح و ديگر مسائل مربوط به آن اظهار شده است. سخن در اين جا بسيار است، امّا مهم ترين مطلبى كه دانستن آن لازم به نظر مى رسد پاسخ اين سؤال است كه:

آيا روح مادى است يا غير مادى؟ و به تعبير ديگر: داراى استقلال است يا از خواص فيزيكى و شيميايى مغز و سلسله اعصاب مى باشد؟

جمعى از فلاسفه مادى اصرار دارند كه روح و پديده هاى روحى هم مادى هستند و از خواص سلول هاى مغزى، و هنگامى كه انسان مى ميرد روح نيز از ميان مى رود، همان گونه كه اگر ساعتى را با ضربه چكش درهم بشكنيم كار كردن او نيز از بين خواهد رفت!

در مقابل اين گروه فلاسفه الهى هستند، و حتى جمعى از فلاسفه مادى، كه براى روح اصالت قائلند، معتقدند با مرگ تن روح نمى ميرد و به حيات خود ادامه خواهد داد.

براى اثبات اين مسئله يعنى اصالت و استقلال و بقاى روح، دلائل فراوان و پيچيده اى اقامه كرده اند كه ما در اين مختصر بعضى از روشن ترين آنها را با عباراتى ساده و روان براى آگاهى جوانان عزيز مطرح مى كنيم:

1- يك جهان بزرگ را در محيط كوچكى نمى توان جاى داد

فرض كنيد در كنار درياى عظيمى نشسته ايد كه در مجاورت آن كوه ها سر به آسمان كشيده است، امواج خروشان و لرزان آب خود را بى مهابا بر صخره هاى ساحلى مى كوبد و با خشم و شدّت به دل دريا باز مى گردد.

صخره هاى عظيم دامنه كوهستان نشان مى دهد كه در بالاى كوه چه غوغايى است، آسمان نيلگون نيز خيمه اى بر اين كوه و دريا زده و هنگام شب شكوه و عظمت خود را نشان مى دهد.

يك لحظه به اين منطره نگاه مى كنيم، سپس چشم بر هم گذارده صحنه اى را كه ديده ايم در ذهن خود و با همان عظمت و مقياس مجسم مى كنيم.

بدون شك اين نقشه ذهنى و اين صحنه و خيال با اين عظمت، محلّى مى خواهد ممكن نيست در سلّول هاى كوچك مغزى نقش بندد، وگرنه بايد يك نقشه وسيعى بر يك نقطه كوچك منطبق گردد، در حالى كه ما آن نقشه را با تمام عظمت در درون ذهن خود احساس مى كنيم.

اين نشان مى دهد كه غير از جسم و سلول هاى مغزى، گوهر ديگرى داريم كه مى تواند هر نقشه اى را با هر عظمتى و با هر مقياسى در خود منعكس كند، مسلماً اين گوهر بايد ماوراى جهان ماده باشد، چرا كه در جهان ماده چنين چيزى را نمى يابيم.

* * *

2- خاصيّت برون نمايى روح

ما خواصّ فيزيكى و شيميايى زيادى در وجود خودمان سراغ داريم، حركات معده و قلب، جنبه فيزيكى دارد، امّا تأثير ترشّحات بُزاق و عصير معده روى غذا يك عامل شيميايى است، و نظير اين عوامل در سرتاسر جسم ما فراوان است.

اگر روح و انديشه و فكر، همه مادى و از خواص فيزيكى و شيميايى سلول هاى مغزى است پس چرا ميان آن و ساير خواصّ جسمانى ما فرق بسيار بزرگى وجود دارد؟

فكر و انديشه و روح ما را به جهان بيرون ارتباط و پيوند مى دهد، و از آنچه در اطرافمان مى گذرد آگاه مى سازد، امّا خواص شيميايى بزاق و عصير معده و حركات فيزيكى چشم و زبان و قلب ما هرگز چنين حالتى را ندارد.

به تعبير ديگر، ما به خوبى احساس مى كنيم با جهان بيرون وجودمان مربوط هستيم، و از مسائل آن آگاه هستيم، آيا جهان بيرون به درون ما مى آيد؟ مسلماً نه، پس مسئله چيست؟

حتماً نقشه آن پيش ما مى آيد كه با استفاده از خاصيّت برون نمايى روح به جهان بيرون وجود خود پى مى بريم، و اين خاصيّت در هيچ يك از پديده هاى فيزيكى و شيميايى بدن ما وجود ندارد. (دقّت كنيد)

باز به تعبير ديگر: براى آگاهى از موجودات خارجى و عينى يك نوع احاطه بر آنها لازم است، اين احاطه كار سلول هاى مغزى نيست، سلول هاى مغزى تنها مى توانند از خارج متأثّر شوند، همان گونه كه ساير سلول هاى بدن متأثر مى شوند.

اين تفاوت نشان مى دهد كه غير از تغييرات فيزيكى و شيميايى بدن، حقيقت ديگرى در اين جا وجود دارد كه ما را بر خارج وجودمان محيط مى سازد، اين چيزى جز روح نيست، حقيقتى كه فراتر از جهان ماده و خواص ماده است.

* * *

3- دلائل تجربى اصالت و استقلال روح

خوشبختانه امروز دانشمندان از طرق مختلف علمى و تجربى اصالت و استقلال روح را ثابت كرده اند و پاسخ دندان شكن محكمى براى منكران استقلال روح و تمام كسانى كه آن را از خواصّ ماده و تابع آن مى دانند فراهم آورده اند.

1- خواب هاى مغناطيسى (هيپنوتيسم و مانيتيسم) از جمله اين دلائل زنده است كه در طى آزمايش هاى بسيار زياد به ثبوت رسيد و بسيارى آن را ديده اند و براى آنها كه نديده اند شرح كوتاهى لازم است و آن اين كه:

افرادى با روش هاى مختلف علمى توسط كسانى به خواب فرو مى روند، خواب كننده «عامل» نام دارد شخص خواب رونده را «مديوم» مى نامند از طريق تلقينى و تمركز فكر و نيروى مغناطيسى چشم و مانند آن در خواب عميقى فرو مى برد، امّا نه همچون خواب هاى عادى، بلكه خوابى كه مى تواند با او رابطه برقرار سازد سخن بگويد و از او جواب بشنود.

در همين حال روح او را به نقاط مختلفى مى فرستد، و گاه خبرهاى تازه اى با خود مى آورد، و از مسائلى كه در حال عادّى اطّلاعى نداشت اطّلاع مى يابد.

گاه به غير زبان مادريش كه هرگز با آن آشنا نبوده در حال خواب مغناطيسى سخن مى گويد.

گاه مسائل پيچيده رياضى را در آن حال حل مى كند.

گاه مطالبى را روى الواحى كه درون صندوقى قرار داده اند و در آن را محكم بسته اند مى نويسند.

و حتّى گاه ارواح به صورت شبح ها و سايه هاى روشنى در اين گونه جلسات ظاهر مى شوند كه ما شرح آن را در كتاب «عود ارواح» آورده ايم.

2- «اسپرى تيسم» يا «ارتباط با ارواح» بعد از مرگ يكى ديگر از نشانه هاى اصالت و استقلال روح است.

هم اكنون جمعيّت هاى روحيون در سراسر جهان وجود دارند كه به گفته دانشمند معروف مصرى «فريد وجدى» در حدود سيصد مجلّه و روزنامه از طرف آنها در سراسر جهان انتشار مى يابد، افراد سرشناسى از شخصيّت هاى مختلف در جلسات آنها شركت مى كنند، و در حضور آنها ارتباط با ارواح برقرار مى شود، و كارهاى خارق العاده اى انجام مى گيرد.

گرچه گروهى از شيادان بدون هيچ گونه اطّلاع و آگاهى از مسئله ارتباط با ارواح، براى كلاه بردارى از مردم، مدّعى علم ارتباط با ارواحند و از اين راه سوء استفاده فراوان كرده اند، امّا اين سوء استفاده ها مانع از آن نخواهد بود كه واقعيّتى در اين ميان وجود دارد، واقعيّتى كه محقّقان بزرگ به آن معترفند، و آن امكان ارتباط با ارواح است.(110)

همه اينها دليل بر اصالت و استقلال روح آدمى و بقاى آن بعد از مرگ است، و گامى است مؤثّر به سوى معاد و زندگى پس از مرگ.

3- رؤياهايى كه ما مى بينيم و صحنه هايى كه در عالم خواب در نظر ما مجسم مى شود و گاهى پرده از روى حوادث آينده برمى دارد و مسائل پنهانى را گاه آشكار مى سازد آنچنان كه نمى توان آن را حمل بر تصادف و اتّفاق كرد دليل ديگرى بر اصالت و استقلال روح است.

غالب افراد در زندگى خود نمونه هايى از رؤياهاى صادق را سراغ دارند و شنيده اند كه چگونه خوابى را كه فلان دوست و آشنا ديده عيناً و بدون كم و زياد بعد از مدّتى تعبيرشده است به طورى كه نشان مى دهد روح انسان با عوالم ديگرى در حالت خواب در ارتباط است و گاه حوادث آينده را مى بيند.

مجموع اين امور به خوبى نشان مى دهد كه روح مادى نيست و خاصيّت فيزيكى و شيميايى مغز انسان نمى باشد، بلكه حقيقى است ماوراى طبيعى كه با مرگ اين بدن از بين نمى رود و اين خود راه را براى اثبات مسئله معاد و عالم پس از مرگ هموار مى سازد.

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- فرق ميان فلاسفه الهى و گروهى از مادّيّين در مسئله روح چيست؟

2- منظور از عدم انطباق بزرگ بر كوچك كه از دلايل اصالت روح است، چيست؟

3- از خواب مغناطيسى چه مى دانيد؟

4- منظور از ارتباط با ارواح چيست؟

5- چگونه رؤياهاى صادقه دليل بر اصالت و استقلال روح است؟

درس نهم: معاد جسمانى و روحانى

از سؤالات مهمّى كه در بحث معاد مطرح است اين است كه آيا معاد تنها جنبه «روحانى» دارد، و يا جسم و بدن انسان نيز در جهان ديگر باز مى گردد، و انسان با همين روح و جسمى كه در دنيا دارد، تنها در سطحى برتر و بالاتر، به زندگى جديد ادامه مى دهد؟

جمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند و جسم را مركبى مى دانستند كه تنها در اين دنيا با انسان است و بعد از مرگ از آن بى نياز مى شود، و آن را رها مى سازد و به عالم ارواح مى شتابد.

ولى عقيده علماى بزرگ اسلام و بسيارى از فلاسفه اين است كه معاد در هر دو جنبه يعنى «روحانى» و «جسمانى» صورت مى گيرد، درست است كه اين جسم خاك مى شود، و اين خاك در زمين پراكنده و گم خواهد شد، ولى خداوند قادر و عالم تمام اين ذرات را در رستاخيز جمع آورى كرده، لباس حيات جديدى بر آنها مى پوشاند، و از اين موضوع تعبير به «معاد جسمانى» مى كنند، زيرا بازگشت روح را مسلم گرفته اند و چون گفتوگو تنها در بازگشت جسم است، اين نام براى اين عقيده انتخاب شده است.

به هر حال تمام آياتى كه در قرآن درباره معاد سخن مى گويد - و اين آيات بسيار فراوان و متنوع است - هم روى «معاد جسمانى» تكيه دارد.

شواهد قرآنى معاد جسمانى

* سابقاً خوانديم كه چگونه مرد عرب بيابانى استخوان پوسيده اى را خدمت پيامبر (صلّى الله عليه وآله) مى آورد و مى گويد: چه كسى مى تواند اين را زنده كند؟ و پيامبر (صلّى الله عليه وآله) به فرمان خدا پاسخ مى گويد: همان كسى كه روز نخست آن را آفريد، همان كسى كه آسمان و زمين را ايجاد كرده، و از درون درخت سبز آتش بيرون مى فرستد. كه آيات آن در آخر سوره «يس» آمده است.

* قرآن در جاى ديگر مى گويد: «شما در قيامت از قبرها خارج مى شويد(111)».

و مى دانيم قبرها جاى جسم هايى است كه خاك شده نه محل ارواح.

* اصولا تمام تعجب منكران معاد در اين بود كه مى گفتند: چگونه وقتى ما خاك شديم، و خاك هاى ما پراكنده گشت دوباره به زندگى باز مى گرديم؟ (و قالوا ءَاِذا ضللنا فى الارض ءَانا لفى خلق جديد)(112) و قرآن به آنها پاسخ مى گويد كه خداوند قادرى كه خلقت نخستين را ايجاد كرد توانايى بر اين كار را دارد: «آيا نديدند خداوند چگونه آفرينش را ايجاد كرد، همين گونه آن را تجديد مى كند، اين بر خداوند آسان است(113)».

عرب جاهلى مى گفت: «چگونه اين مرد به شما وعده مى دهد كه وقتى مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى باز مى گرديد(114)؟».

همه اين تعبيرات قرآن و آيات ديگر به روشنى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلّى الله عليه وآله وسلّم) همه جا سخن از «معاد جسمانى» مطرح مى كرد، و تعجّب مشركان كوتاه بين نيز از همين نظر بود، و چنان كه ديديم قرآن نمونه هايى از همين معاد جسمانى را كه در جهان گياهان و مانند آن به چشم مى خورد، براى آنها تشريح مى كند و آفرينش نخستين و قدرت خدا را شاهد مى آورد.

بنابراين ممكن نيست كسى مسلمان باشد و كم ترين آگاهى از قرآن داشته باشد و معاد جسمانى را انكار كند، انكار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انكار اصل معاد.

* * *

شواهد عقلى

از اين گذشته عقل مى گويد روح و بدن دو حقيقت جدا از هم نيستند در عين استقلال، ارتباط و پيوند با هم دارند، با هم پرورش مى يابند و با هم تكامل پيدا مى كنند، و مسلماً براى ادامه حيات جاويدان به يكديگر نيازمندند.

اگر در دوران برزخ (فاصله ميان دنيا و آخرت) مدّتى از هم دور بمانند، براى هميشه اين امر امكان پذير نيست، همان گونه كه جسم بدون روح ناقص است، روح بدون جسم نيز نقصان دارد، روح فرمانده و عامل حركت است و بدن فرمانبر و ابزار كار، هيچ فرماندهى از فرمانبر و هيچ هنرمندى از ابزار كار بى نياز نيست.

منتها روح در رستاخيز چون در سطحى بالاتر از اين جهان قرار مى گيرد به همان نسبت بايد جسم او نيز تكامل يابد، و چنين هم خواهد شد، يعنى جسم انسان در قيامت از فرسودگى و عيوب اين جهان و نقص ها و كمبودها خالى خواهد بود.

به هر حال جسم و روح همزاد يكديگر و مكمل هم مى باشند، و معاد نمى تواند تنها جنبه روحانى يا جنبه جسمانى داشته باشد. به تعبير ديگر مطالعه در وضع پيدايش جسم و روح و ارتباط و پيوند آنها با يكديگر دليل روشنى است بر اين كه معاد بايد در هر دو جنبه صورت گيرد.

از سوى ديگر قانون عدالت نيز مى گويد: بايد معاد در هر دو جنبه باشد، چه اين كه اگر انسان گناهى كرده با اين روح و جسم انجام داده، و اگر كار نيكى از او سر زده با اين روح و جسم بوده است، بنابر اين كيفر و پاداش او نيز بايد براى همين روح و جسم باشد كه اگر تنها جسم باز گردد يا تنها روح، قانون عدالت اجرا نشده است.

سؤالات پيرامون معاد جسمانى

دانشمندان در اين جا سؤالات متعدّدى مطرح كرده اند كه طرح بعضى از آنها براى تكميل بحث ها لازم به نظر مى رسد:

1- طبق تحقيقات دانشمندان علوم طبيعى، بدن انسان در عرض عمر چندين بار عوض مى شود، درست به استخر آبى مى ماند كه از يك سو آب به آن وارد شود، و از سوى ديگر آهسته آهسته خارج گردد، بديهى است بعد از مدّتى تمام آب اين استخر عوض مى گردد.

اين امر در مورد بدن انسان احتمالا در هر 7 سال يك بار صورت مى گيرد، بنابراين ما در طول عمرمان، چندين بار عوض مى شويم!

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه از ميان اين بدن ها كدام باز مى گردد؟

در پاسخ مى گوييم: آخرين بدن، همان گونه كه در آيات فوق خوانديم كه خداوند انسان ها را از همان استخوان هاى پوسيده و خاك شده آفرينش نو مى دهد، و مفهوم اين سخن آن است كه آخرين بدن باز مى گردد، همچنين برانگيخته شدن از قبرها مفهومش بازگشت آخرين بدن است.

ولى نكته مهم اينجاست كه آخرين بدن آثار و خواص تمام بدن هايى را كه انسان در طول عمر دارد در خود حفظ مى كند.

به تعبير ديگر: بدن هايى كه تدريجاً از بين مى روند تمام آثار و خواص و ويژگى هايى را كه دارند به بدن آينده منتقل مى سازند، بنابراين آخرين بدن وارث تمام صفات اين بدن هاست، و مى تواند طبق قانون عدالت ثواب و كيفر را پذيرا گردد.

* * *

2- بعضى مى گويند هنگامى كه ما خاك شويم و ذرات ما جزء گياه يا ميوه اى گردد، و در نتيجه جزءِ بدن انسان ديگرى شود، در روز قيامت تكليف چه خواهد شد؟ (اين همان چيزى است كه در فلسفه و كلام به عنوان «شبهه آكل و مأكول» از آن ياد مى كنند)

گرچه پاسخ اين سؤال بحث فراوانى دارد، ولى ما مى كوشيم در اين عبارت كوتاه به مقدار لازم و در اينجا بحث كنيم. در پاسخ اين سؤال مى گوييم مسلماً ذراتى كه از بدن يك انسان خاك شده و جزءِ بدن انسان ديگرى گرديده است به بدن نخستين باز مى گردد (آيات گذشته نيز به وضوح شاهد اين مدّعاست)

تنها مشكلى كه در اينجا به نظر مى رسد اين است كه بدن دوّم ناقص مى شود.

ولى بايد گفت ناقص نمى شود بلكه كوچك مى شود، چون اين ذرات در تمام بدن پراكنده شده بود هنگامى كه از آن گرفته شود به همان نسبت لاغر و كوچك مى گردد.

بنابراين نه بدن اوّل از ميان مى رود و نه بدن دوّم، تنها چيزى كه در اينجا وجود دارد كوچك شدن بدن دوم است و اين هرگز مشكلى ايجاد نمى كند، زيرا مى دانيم به هنگام رستاخيز بدن هاى انسان ها تكامل مى يابد، و نقص ها و كمبودها برطرف مى شود، درست همان گونه كه يك كودك رشد مى كند، و يا انسان مجروحى گوشت نو بيرون مى آورد و شخصيّت او دگرگون نمى گردد، بدن هاى ناقص و كوچك در قيامت كه عالم كمال است به صورت كاملى محشور مى شود.

و به اين ترتيب مشكلى در اين زمينه باقى نمى ماند (دقّت كنيد - براى توضيح بيشتر به كتاب معاد و جهان پس از مرگ مراجعه كنيد).

* * *

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- آيا زندگى انسان در رستاخيز از هر جهت شبيه اين دنياست؟

2- آيا ما مى توانيم دقيقاً پاداش ها و كيفرهاى قيامت را در اين دنيا درك كنيم؟

3- آيا نعمت هاى بهشتى و عذاب دوزخ تنها جنبه جسمانى دارد؟

4- منظور از تجسم اعمال چيست و چگونه قرآن بر آن دلالت دارد؟

5- عقيده بر تجسم اعمال چه مشكلاتى را در مبحث معاد پاسخ مى گويد؟

درس دهم: بهشت و دوزخ و تجسّم اعمال

بسيارى از خود مى پرسند آيا عالم پس از مرگ درست مانند اين جهان است، يا با آن تفاوت هايى دارد؟ نعمت هايش، كيفرهايش و خلاصه نظام و قوانينى كه بر آن حاكم است همانند اين جهان مى باشد؟در پاسخ بايد با صراحت گفت: شواهد بسيارى در دست داريم كه نشان مى دهد آن جهان با اين جهان فرق بسيار زيادى دارد، تا آنجا كه آنچه از قيامت در اين جهان مى دانيم همانند شبحى است كه از دور مى بينيم.

بهتر اين است از همان مثال «جنين» استفاده كنيم: همان قدر كه ميان «عالم جنين» با اين «دنيا» فاصله است، ميان اين «جهان» با «جهان ديگر» فاصله وجود دارد، يا بيشتر.

اگر بچّه اى كه در عالم جنين قرار دارد عقل و هوش مى داشت و مى خواست تصوير صحيحى از دنياى بيرون، از آسمان و زمين، ماه و خورشيد و ستارگان، كوه ها و جنگل ها و درياها، داشته باشد، مسلماً به هيچ وجه نمى توانست.

براى كودكى كه در عالم جنين است و جز محيط بسيار محدود شكم مادر را نديده، ماه و خورشيد و دريا و امواج و طوفان و نسيم و گل ها و زيبايى هاى اين جهان اصلا مفهومى ندارد، تمام كتاب لغت او در چند كلمه خلاصه مى شود، و هرگاه كسى از بيرون شكم مادر فرضاً بتواند با او سخن بگويد هرگز نمى تواند مفهوم سخنان او را درك كند.

تفاوت محدوديّت اين جهان با وسعت جهان ديگر به همين نسبت يا بيشتر است، بنابراين ما هرگز قادر نخواهيم بود از نعمت ها و مواهب جهان ديگر و بهشت برين، آنچنان كه هست، باخبر شويم.

لذا در حديثى از پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) مى خوانيم: «فيها ما لا عين رأت ولا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر؛ در بهشت نعمت هايى است كه هيچ چشمى نديده، هيچ گوشى نشنيده، و به مغز كسى خطور نكرده است(115)»!

و قرآن مجيد همين معنى را با بيان ديگرى بازگو مى كند: (فلا تعلم ما اخفى لهم من قرة اعين جزاءً بما كانوا يعلمون)؛(116) «هيچ كس نمى داند چه نعمت هايى كه موجب روشنى چشم هاست در آنجا براى او پنهان داشته شده، نعمت هايى كه پاداش اعمالى است كه انجام مى دادند».

نظامات حاكم بر آن جهان نيز تفاوت زيادى با اين جهان دارد مثلا: در دادگاه قيامت گواهان اعمال انسان دست و پاى او، و پوست تن او، و حتّى زمينى كه بر آن گناه يا ثواب كردند مى باشد: (اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون)؛(117) «امروز بر دهان آنها مهر مى نهيم و دست ها و پاهاى آنها كارهايى را كه انجام مى دادند بازگو مى كنند»!

(118)

(یادداشت خادم کتابخانه: این قسمت از کتاب در متن های موجود در اینترنت وجود ندارند ولی در نسخه پی دی اف کتاب موجود است. برای تکمیل نسخه کتاب تصویر آن در اینجا آورده شده است. )

البته يك روز تصوّر اين مسائل مشكل بود، امّا با نمونه هايى كه با پيشرفت علوم، از ضبط صحنه ها و ضبط اصوات مشاهده مى كنيم ديگر جاى تعجّب نيست.

به هر حال گرچه درباره نعمت هاى جهان ديگر تنها شبحى از دور مى بينيم و به وسعت و اهميّت و ويژگى آن نمى توانيم واقف شويم امّا اين قدر مى دانيم كه نعمت هاى آن جهان - و همچنين كيفرهايش - هم جنبه جسمانى دارد هم روحانى، چرا كه معاد داراى هر دو جنبه است و طبعاً بايد پاداش و كيفر نيز دو بعدى باشد. يعنى همان گونه كه در بعد مادى و جسمانى مى فرمايد: (و بشر الذين آمنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار... و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون)؛(119) «به كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند بشارت ده كه براى آنها باغ هايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است... و همسرانى پاكيزه دارند و جاودانه در بهشت خواهند ماند».

در مورد نعمت هاى معنوى نيز چنين مى گويد: (و رضوان من الله اكبر)؛(120) «خشنودى خدا و رضايت پروردگار كه شامل حال بهشتيان مى شود از همه اين نعمت ها برتر و بالاتر است!»

آرى بهشتيان از اين احساس كه خدا از آنها راضى است و پروردگارشان آنان را پذيرفته است چنان احساس شادى و لذّت مى كنند كه با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. در مورد دوزخيان نيز علاوه بر آتش و عذاب هاى جسمانى خشم و غضب پروردگار و ناخشنودى خداوند كه شامل حال آنهاست از هر شكنجه اى بدتر است.

* * *

تجسم اعمال:

قابل توجّه اين كه از آيات بسيارى از قرآن استفاده مى شود كه در رستاخيز اعمال ما زنده مى شود، و در صورت هاى مختلفى با ما خواهد بود، و يكى از بخش هاى مهم پاداش و كيفر همين تجسّم اعمال است.

ظلم و بيدادگرى به شكل ابرى سياه و ظلمانى اطراف ما را فرا خواهد گرفت، چنان كه در حديثى از پيامبر (صلّى الله عليه وآله):

«ايّاكم و الظلم فانّ الظلم عندالله هو الظلمات يوم القيامة(121

«اموال نامشروع يتيمان به صورت شعله هاى آتش ما را فرو مى گيرد(122)».

«و ايمن به صورت نور و روشنايى اطراف ما را روشن مى كند(123)».

«رباخوارانى كه با عمل زشت و ننگين خود تعادل اقتصادى جامعه را برهم زده بودند همچون بيماران مصروعى خواهند بود كه به هنگام برخاستن قادر به حفظ تعادل خود نيستند گاهى زمين مى خورند و گاه بر مى خيزند(124)».

«اموالى كه محتكران و بخيلان ثروت اندوز روى هم گذاردند و حقوق محرومان از آن نپرداختند طوق سنگينى بر گردن آنها مى شود، به گونه اى كه قدرت بر حركت نخواهند داشت(125)». و همچنين ساير اعمال هر كدام به صورت مناسبى مجسّم مى گردد.

مى دانيم علم و دانش امروز مى گويد چيزى در جهان نابود نمى شود ماده و انرژى دائماً تغيير شكل و صورت مى دهد. بى آن كه هرگز از بين برود، افعال و اعمال ما كه از اين دو خارج نيستند به حكم اين قانون به طور جاودانى مى مانند، هر چند شكل آنها عوض شود.

قرآن مجيد در عبارت كوتاه و تكان دهنده اى درباره قيامت مى گويد: (و وجدوا ما عملوا حاضراً)؛(126) «مردم اعمال خود را در آنجا حاضر مى بينند».

و در واقع هر چه مى كشند از دست اعمال خود مى كشند، و لذا بلافاصله در ذيل همان آيه مى افزايد: (ولا يظلم ربك احدا)؛ «خداى تو به هيچ كس ظلم و ستم نمى كند».

در جاى ديگر قرآن درباره روز قيامت مى خوانيم (يومئذ يصدر الناس اشتاتاً ليروا اعمالهم)(127)؛ «مردم در آن روز گروه گروه محشور مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود».

(فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره)؛ «هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار نيك انجام داده آن را خواهد ديد و هر كس به اندازه سنگينى ذره اى كار بد انجام داده او نيز آن را مشاهده خواهد كرد(128)». دقّت كنيد كه مى گويد خود آن اعمال را خواهد ديد.

توجّه به اين حقيقت كه اعمال ما از كوچك و بزرگ، نيك و بد، در اين جهان ثابت و محفوظ مى ماند و از بين نمى رود، و در رستاخيز همه جا با ما خواهد بود مى تواند هشدار به همگان باشد، تا در برابر زشتى ها و بدى ها محتاط و سخت گير باشيم، و نسبت به نيكى ها علاقه مند و وفادار.

عجيب اين كه امروز نيز دستگاه هايى اختراع شده كه مى تواند گوشه اى از اين مسئله را در همين دنيا براى ما مجسّم كند:

يكى از دانشمندان مى نويسد: «امروز توانسته اند امواج صوتى كوزه گران مصرى دو هزار سال پيش را منعكس كنند، به طورى كه قابل شنيدن باشد، زيرا در موزه هاى مصر كوزه هايى از دو هزار سال قبل باقى مانده كه به هنگام ساختن آنها با چرخ هاى مخصوص و به وسيله دست ها امواج صوتى كارگران در بدنه كوزه ها نقش بسته و امروز توانسته اند آن امواج را از نو زنده كنند به طورى كه ما با گوش خود آن را بشنويم»!(128)

به هر حال بسيارى از سؤالاتى كه در مورد مسئله معاد و جاودانگى پاداش نيكوكاران و كيفر بدكاران در قرآن مجيد آمده است با توجّه به همين «تجسّم اعمال» و با توجّه به اين كه هر عمل خوب و بدى در روح و جان ما اثر مى گذارد و آن اثر هميشه با ما خواهد بود، پاسخ گفته مى شود. «پايان»

پانزدهم مرداد ماه يك هزار و سيصد و شصت و دو

قم - حوزه علميه ناصر مكارم شيرازى

فكر كنيد و پاسخ دهيد

1- معاد جسمانى يعنى چه؟

2- منكران معاد جسمانى چه مى گفتند و قرآن چگونه به آنها جواب مى دهد؟

3- استدلال عقلى براى معاد جسمانى چيست؟

4- چه ارتباطى بين معاد جسمانى چيست؟

5- شبهه «آكل و مأكول» يعنى چه و چه پاسخى دارد؟