امام شناسى ، جلد هفتم

علامه آية الله حاج سيد محمد حسين حسينى طهرانى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۴ -


(1) - ميانه آيه سوم از سوره مائده پنجمين سوره از قرآن كريم.
(2) چون ام حبيبه: دختر ابو سفيان و خواهر معاويه، يكى از زنهاى رسول الله بوده است، و طبق آيه شريفه:
و ازواجه امهاتهم ، زنهاى رسول خدا مادرهاى مؤمنان به شمار مى‏آيند، فلهذا از نسبت ام المؤمنين كه براى ام حبيبه خواهر معاويه بود نسبتى براى خود ساخته و پرداخته، و در شام خود را به خال المؤمنين ملقب نمود، يعنى دائى مؤمنان.
(3) در كتاب «نقض‏» ص 145 اين بيت را بدينگونه آورده است:
سبقتكم الى الاسلام طرا غلاما ما بلغت اوان حلمى
و در كتاب «كشف الغمة‏» اربلى ص 92، صغيرا ما بلغت اوان حلمى آورده است.
(4) «مناقب ابن شهر آشوب‏» ج 1 ص 356 طبع سنگى، و «معجم الادباء» ج 14 ص 48، و «البداية و النهاية‏» ج 8، ص 8 و ص 9.
و در «فرائد السمطين‏» ج 1، باب 70 ص 427 اين ابيات را از امير المؤمنين عليه السلام آورده است، و در ابتداء آن گفته است كه: چون حضرت نامه معاويه را قرائت كردند گفتند: ابا الفضل يفخر على ابن آكلة الاكباد؟ اكتب اليه يا قنبر: ان لى سيوفا بدرية، و سهاما هاشمية، قد عرفت مواضع نصالها فى اقاربك و عشائرك يوم بدر، و ما هى من الظالمين ببعيد (ثم قال له: اكتب: محمد النبى، الخ) .
و «احتجاج‏» شيخ طبرسى طبع نجف، ج 1 ص 265 و ص 266.
(5) از «الغدير» ج 2، ص 26 تا ص 30 به الفاظ اسامى مؤلفين فقط اكتفا شده است.
(6) نسب او را ابو الفرج اصفهانى در «اغانى‏» طبع ساسى ج 4 ص 3 اينطور ذكر كرده است: حسان بن ثابت‏بن المنذر بن حرام بن عمرو بن زيد مناة بن عدى بن عمرو بن مالك بن النجار - و هو تيم الله بن ثعلبة بن عمرو بن الخزرج بن حارثة بن ثعلبة - و هو العنقآء - بن عمرو (و انما سمى العنقآء لطول عنقه) و عمرو - هومز يقيآء - بن عامر بن ماء السماء بن حارثة الغطريف بن امرى‏ء القيس البطريق بن ثعلبة البهلول بن مازن بن الازد و هو ذرى - و قيل: ذرآء ممدود - بن الغوث ابن بنت‏بن مالك بن زيد بن كهلان بن سبابن يشجب بن يعرب بن قحطان.
(7) در «اغانى‏» ج 15 ص 108 نسب او را اينطور ذكر كرده است: هو الكميت‏بن زيد بن خنيس بن مخالد بن و هيب بن عمرو بن سبيع - و قيل: الكميت‏بن زيد بن خنيس بن مخالد بن ذؤيبة بن قيس بن عمرو بن سبيع - بن مالك بن سعد بن ثعلبة بن دودان بن اسد بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار.و در تعليقه از «مؤتلف و مختلف‏» آمدى نقل كرده است كه مسماى به اسم كميت در ميان شعراء سه نفر بوده است كه از بنى اسد بوده‏اند: اول ايشان: كميت اكبر فرزند ثعلبة بن نوفل بن فضلة بن الاشتر بن جحوان بن فقعس.دوم: كميت پسر معروف بن كميت اكبر، و سوم: كميت‏بن زيد بن خنيس است كه مورد بحث ماست.
(8) «مناقب ابن شهر آشوب‏» طبع سنگى ج 1، ص 530، و «تفسير ابو الفتوح رازى‏» ج 2، ص 193.و در «روضة الواعظين‏» ابن فتال ص 90 ذكر كرده است، و ليكن اشتباها آنرا به على بن احمد فنجكردى نسبت داده است.و اشعار فنجكردى: يوم الغدير سوى العيدين لى عيد، را به قيس بن سعد بن عبادة نسبت داده است.
(9) «ديوان حميرى‏» ص 111 و ص 112.و اين چهار بيت‏به ترتيب در شماره 100 تا 103، از قصيده 113 بيتى او قرار دارد كه مطلع آن اينست:
هلا وقفت على المكان المعشب بين الطويلغ فاللوى من كبكب
(10) «ديوان حميرى‏» ص 198.و در تعليقه گويد: در بيت هفتم «النشور» وارد شده است‏بنابر نقل «مناقب‏» و نقل «الغدير» و ليكن صواب آن به عقيده من «الثبور» است.
(11) «ديوان حميرى‏» ص 420.
(12) قاضى تنوخى از علماء قرن سوم و چهارم است.وفات او در سنه 342 اتفاق افتاد، و قصيده‏اى در رد عبد الله بن معتز متوفى در سنه 296 كه قصيده‏اى در مدح بنى عباس ساخته و در آن به بنى عباس بر عليه بنى ابيطالب (طالبيين) افتخار مى‏كرد، و اولش اين بود:
ابى الله الا ما ترون فما لكم غضابا على الاقدار يا آل طالب
آورده است‏بسيار شيوا و دلنشين، و اول آن اين است:
من ابن رسول الله و ابن وصيه الى مدغل فى عقدة الدين ناصب
نشابين طنبور و دف و مزهر و فى حجر شاد او على صدر ضارب
و من ظهر سكران الى بطن قينة على شبه فى ملكها و شوائب
و همينطور فجايع آنها را مى‏شمرد تا مى‏رسد به اين بيت كه در آن قضيه مسموميت‏حضرت رضا (ع) به دست مامون را بيان مى‏كند:
و مامونكم سم الرضا بعد بيعة تود ذرى شم الرجال الرواسب
(13) «مناقب‏» ص 531.
(14) ابو القاسم التنوخى: على بن محمد بن ابى الفهم داود بن ابراهيم بن تميم بن جابر بن هانى بن زيد بن عبيد بن مالك...بن حارث بن عمرو (پادشاه تنوخ) ...يعرب بن قحطان.
(15) «ديوان سيد مرتضى‏» ، ج 2 ص 36 و ص 37، با تصحيح رشيد صفار.و پنج‏بيت از اين اشعار را در «مناقب ابن شهر آشوب‏» طبع سنگى، ج 1، ص 538 آورده است.
(16) ناقه مهريه، ناقه‏اى است كه به سرعت‏سير و حركت معروف است، و منسوب است‏به مهرة بن حيدان از بنى قضاعة.
(17) «روضة الواعظين‏» ص 90.و در اين كتاب در آخر بيت چهارم يؤثر ضبط شده است كه چون معناى مناسبى نداشت‏به ياثر تصحيح شد.و ممكن است‏يوالى به صيغه مجهول، و يؤخذ و يؤثر نيز هر دو به صيغه مجهول باشند، و معنايش اينطور است: «شايسته‏ترين مردم به اينكه ولايت او را داشته باشند مرتضى (على بن ابى طالب) است، و او كسى است كه احكام از او اخذ شده، و از او براى ديگران نقل مى‏شود» .و در اين صورت شعر سليس‏تر و روان‏تر است.
و در «مناقب ابن شهر آشوب‏» ج 1 ص 540 دو بيت از اين چهار بيت را ذكر كرده است.
(18) «امام شناسى‏» ، ج 5، درس 61 و 62، از ص 15 تا ص 20.و در آنجا از معناى ولايت و لفظ ولى و مولى به طور كافى بحث‏شده است، و ليكن در اينجا به مناسبت لفظ مولى كه در حديث غدير وارد شده است اجمالا به مطالب گفته شده در آنجا اشاره‏اى شده است.
(19) در «شرح مواقف‏» كه تقرير دليل شيعه را در كيفيت استفاده امامت از حديث ولايت نقل مى‏كند، در ضمن آن مى‏گويد: و لانها اى المعانى المذكورة تشترك فى الولاية فيجب الحمل عليها و جعل اللفظ حقيقة فى هذا القدر المشترك دفعا للاشتراك اللفظى. (ص 611) .و مرحوم علامه امينى هم در «الغدير» ج 1 ص 370 بعد از بيان وجه مشترك بين بيست و هفت معنائى كه براى لفظ مولى كرده‏اند مى‏گويند: وجه مشترك بين اين معانى اولى به شى‏ء است، فالاشتراك معنوى و هو اولى من الاشتراك اللفظى المستدعى لاوضاع كثيرة غير معلومة بنص ثابت و المنفية بالاصل المحكم.و قد سبقنا الى بعض هذه النظرية شمس الدين ابن البطريق فى «العمدة‏» ص 56 و هو احد اعلام الطائفة فى القرن السادس.و ليكن ما با مرحوم امينى در كيفيت وجه مشترك اختلافى داريم كه خواهد آمد.
(20) «شرح مقاصد» ص 289.
(21) چاپ سنگى آن صفحه شمارى ندارد.
(22) «غريب القرآن‏» ، ص 154.
(23) «مشكل القرآن‏» ، بنابر نقل سيد مرتضى در كتاب «شافى‏» .و استشهاد انبارى را به بيت لبيد ذكر كرده است، و نيز بنا به نقل ابن بطريق در كتاب «عمدة‏» ص 55.
(24) آيه 15، از سوره 57: حديد.
(25) اين شعر از لبيد بن ربيعة، و از معلقات سبعه است.و معنايش اينست كه: آن گاو صبح كرد در حالى كه چنين مى‏پنداشت كه هر يك از دو شكاف كوه و يا بيابان، اولى به ترسيدن از آن است، پشت‏سر او، و جلوى روى او.
(26) آيه 76، از سوره 16: نحل: «خداوند مثال مى‏زند بنده مملوكى را كه توانائى بر هيچ كارى ندارد - تا آنكه مى‏فرمايد: - و او سر بار بر مولاى خودش است‏» .
(27) آيه 5، از سوره 33: احزاب: «ايشان را به انتساب پدرهايشان بخوانيد! اين در نزد خداوند به عدالت نزديكتر است.و اگر پدران آنها را نمى‏دانيد، پس ايشان برادران دينى شما و آزادكنندگان شما هستند» .
(28) «اى پسر عموهاى ما آرامتر باشيد! اى موالى ما آرامتر باشيد.شما مردگان ما را در وقتى كه مدفون شده‏اند بيرون نياوريد!
(29) آيه 11، از سوره 47: محمد: «اينست كه خداوند مولاى كسانى است كه ايمان آورده‏اند و كافران مولائى ندارند» يعنى يارى‏كننده‏اى ندارند.
(30) «همبستگان به قسم و پيمانند، نه هم بستگان به خويشاوندى و قرابت.و ليكن ايشان ساكنان و مقيمانى هستند كه غريب را به بيگارى مى‏گيرند» .
(31) «همبستگان شما كسانى هستند كه به ولايت‏شما همبستگى دارند و آن كه هم‏پيمان است او خود را زندانى ساخته و راه تفرق و جدائى را پيموده است‏» .
(32) ايشان فقط از جهت آميزش با من مخالطه و معاشرت دارند، و اما اسبهاى داغ زده و نشان‏دار و كوتاه موى خود را براى همسايه لگام نهاده‏اند» .
(33) «تفسير ابو الفتوح‏» ج 2، ص 197 و ص 198.
(34) البته دلائلى كه براى عدم صحت وجوه نه گانه ديگر در معناى مولى آورده است تمام نيست زيرا گفته است: نمى‏توانيم مولى را در اين حديث مالك رقيت‏بگيريم چون پيغمبر مالك رق على نبوده است.و همچنين تا آخر وجوه.و اين اشتباه است زيرا در حديث آمده است كه من كنت مولاه فعلى مولاه و نيامده است: من كنت مولاه فانا مولى على.و مفاد حديث اينست كه هر كس كه من مولاى شخص او باشم على مولاى شخص اوست.
(35) «تذكرة خواص الامة‏» ص 19 و ص 20.
(36) آيه 15، از سوره 57: حديد.
(37) آيه 11، از سوره 47: محمد صلى الله عليه و آله.
(38) آيه 33، از سوره 4: نسآء.
(39) آيه 5، از سوره 19: مريم.
(40) آيه 41، از سوره 44: دخان.
(41) آيه 61، از سوره 3: آل عمران.
(42) «مطالب السؤول‏» ، ص 16 و ص 17.
(43) «امام شناسى‏» ، ج 5، درس 61 و 62، ص 12.
(44) در تعليقه گويد: در «صحيح بخارى‏» ج 7 ص 57 مولى را به مليك معنى كرده است، و در شرح قسطلانى كه بر «صحيح بخارى‏» است در ج 7 ص 77 آمده است كه: معناى مولى مليك است، چون ولايت امور مردم را بر عهده مى‏گيرد، و نيز بر همين نهج در «عمدة القارى‏» تاليف ابو محمد عينى كه شرح ديگرى است از «صحيح بخارى‏» همينطور آمده است، و عدوى حمزاوى در كتاب «النور السارى‏» همچنين به همين عبارت آورده است.
(45) آيه 78، از سوره 22: حج.
(46) آيه 11، از سوره 47: محمد صلى الله عليه و آله.
(47) آيه 150، از سوره 3: آل عمران.
(48) آيه 51، از سوره 9: توبه، و تمام آيه اينست:
(قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا هو مولانا و على الله فليتوكل المؤمنون .
(49) آيه 78، از سوره 22: حج.
(50) آيه 2، از سوره 66: تحريم.
(51) همان
(52) آيه 15، از سوره 57: حديد.
(53) آيه 268، از سوره 2: بقره.
(54) همان
(55) آيه 40، از سوره 8: انفال.
(56) آيه 15، از سوره 57: حديد.
(57) آيه 286، از سوره 2: بقره.
(58) آيه 40، از سوره 8: انفال.
(59) آيه 51، از سوره 9: توبه.
(60) «الغدير» ، ج 1، منتخبى از ص 362 تا ص 370.
(61) «تفسير ابو الفتوح رازى‏» ، ج 2، ص 198.
(62) اين اشعار جزء قصيده‏اى است كه عمرو بن عاصى از مصر براى معاويه فرستاد، و چون معاويه مى‏خواست او را از ولايت مصر عزل كند با اين قصيده كه در ذم او و مدح امير المؤمنين عليه السلام بود منصرف شد.اين ابيات را در «انوار نعمانيه‏» سيد نعمت الله جزائرى ص 38 و ص 39 آورده است.
(63) «ديوان ابى تمام طائى‏» ، ص 143.و شرح حال ابو تمام را خطيب در «تاريخ بغداد» ، ج 8 از ص 248 تا ص 253، تحت عنوان حبيب بن اوس ابو تمام طائى شاعر آورده است.
و در «مناقب ابن شهر آشوب‏» ج 1، ص 539 اين پنج‏بيت را با يك بيت ديگر آورده است، و آن بيت اينست:
احجة رب العالمين و وارث النبى الا عهد و فى و لا اصر
(64) از ابو محمد سفيان بن مصعب عبدى كوفى است (الغدير، ج 2، ص 292) .
(65) در كتاب «نقض‏» كه معروف است‏به «بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض‏» تصنيف ابو رشيد عبد الجليل قزوينى رازى، در ص 247 آورده است كه: مهيار بن مرزويه كاتب، از فرزندان انوشيروان عادل است.
(66) آيه 15، از سوره 57: حديد.
(67) «تفسير فخر رازى‏» ، ج 8، ص 131.
(68) نهاء: آب بالا آمده از روى زمين.و صعائد: نام محلى است.
(69) «ديوان لبيد» طبع دار صادر بيروت، 1386 هجرى ص 172 و ص 173.
(70) «شرح معلقات سبع‏» زوزنى، شرح قصيده لبيد بن ربيعه انصارى طبع سنگى، ص 78.شارح معلقات قاضى زوزنى: حسين بن احمد در سنه 486 وفات كرده است.
(71) «تفسير طبرى‏» ، ج 9، ص 117.
(72) تفسير ابن جوزى: «زاد المسير» .
(73) «مطالب السؤول‏» ص 16.
(74) «تذكرة خواص الامة‏» ص 19.
(75) ص 288.
(76) «الفصول المهمة‏» ص 27 طبع سنگى، و ص 25 از طبع حروفى نجف.
(77) «تفسير جلالين‏» .
(78) «شرح تجريد قوشجى‏» سيزده ورق به آخر كتاب مانده.
(79) «تفسير كشاف‏» ، ج 2، ص 435، طبع اول در مطبعه شرقيه.
(محرى و محراة و همچنين مقمن و مقمنة و نيز ممان و ممانة به معناى مخلقة و مجدرة مى‏باشد اگر گفته شود: هو مقمن او محرى او ممان لكذا يعنى جدير و خليق بكذ.
(80) آيه 29، از سوره 18: كهف.
(81) همان
(82) «تفسير انوار التنزيل و اسرار التاويل‏» بيضاوى، طبع مكتبة الجمهورية المصرية، ص 555.
(83) «لباب التاويل فى معانى التنزيل‏» ، تفسير على بن محمد بن ابراهيم بغدادى معروف به خازن، مطبعه مصطفى محمد، ج 7، ص 29.
(84) آيه 11: از سوره 47: محمد صلى الله عليه و آله.
(85) آيه 29، از سوره 18: كهف.
(86) «تفسير مفاتيح الغيب‏» مشهور به تفسير فخر رازى، ج 8 ص 131.
(87) ما مختصر و محصل از كلام رازى را آورديم، نه عين كلمات او را.
(88) آيه 68.از سوره 3: آل عمران.
(89) در «الغدير» الهفى بقرى سجل آورده است، و چون معناى صحيحى نداشت، و به شرح «ديوان حماسه‏» در گفتار جعفر بن علبة الحارثى مراجعه شد، در آنجا به الهفا بقرى سحبل ضبط كرده بودند، فلهذا ما طبق آن در متن آورديم و ترجمه نموديم.در آنجا آورده است: «همزه حرف نداء است.و لهفا منادى است‏با حذف ياء و يا بدون آن.و قرى - با ضم قاف و تشديد راء مفتوحه - اسم زمينى است، و يا به معناى اجتماع است.و سحبل مكان واسع است.و ولايا جمع وليه مؤنث ولى به معناى قريب، يا كنايه از زنان است، و يا به معناى ضعفاء كه يار و كمك اغنياء هستند، و يا به معناى عشاير و قبايل.و ممكن است موالى روايت‏شده باشد كه به معناى بنى اعمام است.آنگاه گويد: مولى براى چند معنى استعمال مى‏شود: براى عبد، و سيد، و پسر عمو، و داماد، و همسايه، و هم سوگند، و ولى، و اولى به شى‏ء» .
(90) مختصر و محصل گفتار امينى (ره) در «الغدير» ج 1 ص 351 تا ص 362.
(91) آيه 11، از سوره 14: ابراهيم.
(92) آيه 110، از سوره 18: كهف.
(93) آيه 20، از سوره 19: مريم.
(94) «الغدير» ، ج 1، ص 359.
(95) «شرح مواقف‏» ايجى، ص 612.
(96) «ديوان ابن فارض‏» ، تائيه كبرى، ص 70، بيت 242 از تائيه.
(97) «تفسير روح الجنان و روح الجنان‏» ، مشهور به تفسير ابو الفتوح رازى طبع مظفرى ج 2 ص 192.
(98) «مثنوى‏» طبع ميرخانى، ج 6، ص 641، س 23.
(99) آيه 6، از سوره 33: احزاب.
(100) «الغدير» ، ج 1، ص 371.
(101) «تذكرة الخواص‏» ص 20.
(102) «مطالب السؤول‏» ص 16.
(103) «فرائد السمطين‏» ، ج 1، ص 74 روايت 40، با سند خود از خوارزمى متصلا از ابى هارون عبدى، از ابى سعيد خدرى، از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى‏كند.
(104) «فرائد السمطين‏» ، ج 1، باب 9، روايت 30 و 31 ص 65، و باب 11، روايت 38 ص 71، و باب 13، روايت 44 ص 77، و «شواهد التنزيل‏» ج 1، ص 157، روايت 120، و ص 158، روايت 213، و «تاريخ ابن عساكر» ج 1، ص 48، روايت 546 و 547، و ص 76، روايت 577، و ص 78 روايت 578، و ص 76، روايت 575.و در بعضى از روايات ابن عساكر، اصبحت مولاى و مولى كل مسلم آمده است.
(105) «فرائد السمطين‏» ، ج 1 باب 58، حديث 50، ص 315 و ص 316.
(106) كتاب «مودة القربى‏» ، به نقل «ينابيع المودة‏» طبع اسلامبول، ص 249.
(107) «كشف الغمة‏» على بن عيسى اربلى، ص 94.
(108) «تاريخ دمشق‏» ، ج 1، ص 82 حديث‏شماره 582.
(109) «الفتوحات الاسلامية‏» ، ج 2، ص 307.
(110) «الغدير» ، ج 1، ص 382 و ص 383.و نيز گفته است كه: زرقانى مالكى در «شرح مواهب‏» ص 13 از دارقطنى روايت كرده است.