پرسمان علوى

مؤسسه آموزشى ـ پژوهشى مذاهب اسلامى
با همكارى ستاد پاسخگويى به مسائل مستحدثه دينى

- ۳ -


چرا شوراى شش نفره خليفه دوم حضرت على(عليه السلام) را انتخاب نكردند و عثمان را انتخاب كردند؟

خلافت عمر چون به پايان رسيد براى انتخاب خليفه بعد از خود شش نفر را انتخاب كرد و موضوع خلافت را به صورت شورا ميان آنان محدود نمود.

اين شش نفر عبارت بودند از حضرت على(عليه السلام)، طلحه، زبير، عبدالرحمان، عثمان و سعد بن ابى وقاص. آن گاه ابو طلحه انصارى را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود كه پشت در خانه اى كه در آنجا اعضاى شورا بحث و گفتگو مى كنند ايستاده و منتظر اقدامات آنها باشند. اگر پس از سه روز پنج نفر به يكى از توافق كردند گردن نفر مخالف را بزنيد، و اگر دو نفر مخالفت كردند و چهار نفر به يكى توافق كردند گردن دو نفر مخالف را بزنيد و اگر سه نفر به يكى توافق كردند و سه نفر به يكى، با كسى بيعت كنيد كه عبدالرحمان با وى بيعت كرده بود [43]، حتى «متقى هندى» در كنز العمال از محمد بن جبير از پدرش روايت كرده كه عمر گفت: «اگر عبدالرحمان بن عوف دست به كسى گذاشت و آن را انتخاب كرد شما نيز با وى بيعت كنيد» [44]. و همين طور هشام بن سعد از زيد بن اسلم از پدرش نقل كرده كه عمر گفت: «اگر سه نفر يك رأى داشتند و سه نفر رأى ديگر شما با گروهى كه عبدالرحمان در آن است بيعت كنيد و هر چه وى گفت بشنويد و اطاعت كنيد» [45].

اما اصل جريان:

پس از سه روز از قتل خليفه دوّم، على(عليه السلام) عثمان، عبدالرحمان، سعد و زبير در خانه ام المؤمنين عايشه جمع شدند و به شور و بحث پرداختند. ابتدا عبدالرحمان گفت: «براى اين كه ميان مسلمين تفرقه نيفتد لازم است ما با موافقت يكديگر يكى را از بين خود براى خلافت انتخاب كنيم حالا هر كس ديگرى را از خود شايسته تر مى داند رأى خود را به آن بسپارد و به نفع آن كنار برود و من خود طمع خلافت ندارم [46].

طلحه رأى خود را به عثمان سپرد و به نفع او كنار رفت، سعد نيز حق خود را به عبدالرحمان داد و زبير نيز حق خود را به على(عليه السلام) داد [47].

طبرى علت مخالفت نكردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نكردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خويشاوندى آنها دانسته و مى گويد: «فسعد لا يخالف ابن عمه عبدالرحمن و عبدالرحمن صهر عثمان لا يختلفون فيوليها عبدالرحمن عثمان اويوليها عثمان عبدالرحمن» [48].

سعد با پسر عمويش عبدالرحمان مخالفت نمى كرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود با هم اختلاف نمى كردند، عبدالرحمان عثمان را به خلافت بر مى گزيد يا عثمان عبدالرحمان را.

و على(عليه السلام) هم بر اين مسأله واقف بود كه عبدالرحمان جانب خويشاوندى را رعايت خواهد كرد و لذا وقتى عثمان به على(عليه السلام)پيشنهاد نمود كه خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وكالت دهيم تا هر چه او صلاح ديد اقدام كند مخالفت كرد و حاضر نبود وى را وكيل كند. و فرمود: «من به شرطى كه عبدالرحمان جانب خويشاوندى را با تو ناديده گيرد و رضاى حق و مصلحت امت را در نظر بگيرد او را به حكميت مى پذيرم» [49].

و از طرفى خليفه تهديد كرده بود كه كسى حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنى و مخالفت على(عليه السلام) را ديد گفت: «يا على مخالفت جايز نيست برابر وصيت خليفه هر كس مخالفت كند جز كشته شدن راه ديگرى ندارد تو هم عبدالرحمان را به حكميت برگزين». على(عليه السلام)به ناچار پذيرفت. عبدالرحمان مردم را در مسجد جمع كرد تا در حضور مهاجر و انصار رأى خود را اعلام كند و به ظاهر مشورت كند. در مسجد بعضى از صحابه بزرگ همچون عمار و ياسر و مقداد ـ رضى الله عنهم ـ موقعيت ممتاز حضرت على(عليه السلام) و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را بيان كردند و از عبدالرحمان خواستند كه على(عليه السلام) را به خلافت برگزيند [50].

آن گاه عبدالرحمان براى اين كه تظاهر به بى طرفى و بى نظرى كند، اول به طرف على رفت و گفت: «يا على من هم مصلحت در آن مى بينم كه امروز همه مسلمين با تو بيعت كنند ولى شما هم به شرط اين كه طبق دستور خدا و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روش دو خليفه قبلى حكومت كنيد» [51].

على(عليه السلام) فرمود: «من به دستور الهى و سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و روش و اجتهاد خودم كه همان رضاى خدا و سنّت پيامبر است رفتار مى كنم نه به روش ديگران» [52]. آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تكرار كرد و عثمان پذيرفت. عبدالرحمان دست بيعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزيد [53]. و ساير اعضاى شورا به تبعيت عبدالرحمان بيعت كردند. على(عليه السلام) با حالت غضب ايستاده بود. عبدالرحمان گفت بيعت كن و الا گردنت زده خواهد شد!.

از اين مطلب فهميده مى شود كه على(عليه السلام) سيره و نوع حكومت دو خليفه قبلى را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود اين شرط را بپذيرد.

در تاريخ طبرى و ابن اثير آمده كه وقتى عبدالرحمان با عثمان بيعت كرد حضرت على(عليه السلام) فرمود:

«حبوته حبوة دهر، ليس هذا اول يوم تظاهرتم فيه علينا فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون و الله ما ولّيتَ عثمانَ الاّ ليرد الامر اليك و الله كلُّ يوم فى شأن» [54].

بخشيدى مدتى از زمان حكومت را. اين اولين روزى نيست كه بر عليه ما كار مى كنيد، جز صبر راه ديگرى را در پيش نمى گيرم و خدا را كمك مى گيرم به آنچه شما نسبت مى دهيد. به خدا سوگند تو عثمان را به حكومت برنگزيدى مگر اين كه بعد از او حكومت به تو باز گردد و خدا هر روزى در كار جديدى است.

خلاصه، علل زير را مى توان علتهاى انتخاب شدن عثمان به خلافت دانست:

1 ـ خليفه دوم عبدالرحمان را نسبت به بقيه برترى داده بود و انتخاب وى را ملاك مى دانست.

2 ـ طبق گفته طبرى و سايرين و اظهارات خود حضرت رابطه خويشاوندى باعث شده بود سعد و عبدالرحمان و عثمان يك رأى داشته باشند.

3 ـ طبق تصريح بخارى طلحه هم حقش را به عثمان داد و به نفع او كنار رفت.

4 ـ تنها زبير موافق حضرت بود و او هم قدرت مخالفت نداشت چون خليفه دوم گفته بود كه كه كسى حق ندارد با رأى اكثريت و نظر عبدالرحمان مخالفت كند چون در صورت مخالفت گردنش زده خواهد شد.

5 ـ شروطى كه براى بيعت براى حضرت گذاشته بودند مورد موافقت حضرت قرار نگرفت و اين نشانگر اين است كه حضرت على(عليه السلام) به سيره و نوع حكومت آنان اعتراض داشت.

6 ـ از علتهاى اصلى و عمده كه هيچ كس طاقت حكومت آن حضرت را نداشت شدت عدالت آن حضرت بود كه همه را به يك چشم نگاه مى كرد و دنيا پرستان و قدرت طلبان در حكومت وى جايگاهى براى خويش نمى يافتند.

آيا ولادت حضرت على(عليه السلام) در كعبه مورد اتفاق فريقين است؟

يكى از خصوصياتى كه حضرت على(عليه السلام) به آن ممتاز گشته است محل و مكان ولادت است كه احدى از خلايق از انبياى عظام و اوصياى گرام از آدم تا خاتم به آن ممتاز نگشته است.

موقع ولادت حضرت عيسى بن مريم على نبينا و آله و عليه السلام در بيت المقدس نداى غيبى مريم طاهره مادر او را از مسجد خارج كرد كه اخرجى عن البيت فانّ هذه بيت العباده لا بيت الولادة»، (بيرون رو از خانه بيت المقدس زيرا كه اينجا خانه عبادت است نه خانه ولادت و زائيدن) ولى زمانى كه ولادت با سعادت على(عليه السلام)نزديك شد، مادرش فاطمه بنت اسد را به داخل كعبه دعوت نمودند. آن هم نه تصادفاً مثل زنى كه در مسجد باشد و دفعتاً وضع حمل نموده باشد، بلكه به عنوان دعوت رسمى او را به درون خانه دربسته بردند.

فاطمه بنت اسد در كنار كعبه مشغول به دعا شده و از خداوند خواست تا درد زائيدن را بر او آسان گرداند يك مرتبه ديوار خانه كعبه شكافته شد و ندايى برخاست يا فاطمه ادخلى البيت، فاطمه داخل خانه شد و ديوار به حالت اوليه برگشت و موجب تعجب همه گرديد. جناب عباس حاضر بود وقتى اين قضيه را ديد فورى برادرش جناب ابوطالب را خبر دادند كه كليد درب كعبه را كه نزدش بود بياورد و آنچه كردند درب كعبه باز نشد و تا سه روز فاطمه در خانه كعبه ماند و در تمام خانه هاى مكه صحبت از اين قضيه بود. روز سوم همان محلى كه فاطمه از آن جا داخل شده بود، خارج شد و مردم هجوم آوردند و ديدند كه در دست او فرزندى به زيبايى ماه است.

اسد الله در وجود آمد *** در پس پرده هر چه بود آمد

و اين قضيه مورد اتفاق فريقين است [55]. چنانچه حاكم در مستدرك [56] و نور الدين صباغ مالكى مى گويند و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة حضه الله تعالى بها اجلالاً و اعداءً لمرتبته و اظهاراً لتكريمه [57]. (پيش از على احدى در خانه كعبه متولد نشد مگر خود او كه اين فضيلتى است خدا داده كه استثناءً از جميع افراد بشر اختصاص به آن حضرت داده است تا رتبه بلند او را مردم بشناسند و از آن تجليل و تكريم نمايند).

و آلوسى بغدادى صاحب تفسير روح المعانى مى نويسد: تولد على در كعبه در ميان ملل جهان مشهور و معروف است و تاكنون كسى به اين فضيلت دست نيافته است [58].

پيامبراكرم(ص(چرا و چگونه حضرت على(ع) را در كودكى به عنوان وزير و وصى و خليفه خود برگزيد؟

همان طور كه قبلاً ياد آور شديم شيعه بر تنصيصى بودن مقام خلافت اعتقاد دارد و بر اين باور است كه امامت پس از پيامبر از جهاتى بسان نبوت است; همان گونه كه پيامبر را بايد خدا معرفى مى فرمايد، وحى وى نيز بايد از جانب او جل و علا تعيين گردد و تاريخ زندگانى رسول خدا بر اين اصل گواهى مى دهد; زيرا ايشان در موارد متعددى حضرت على(عليه السلام) را به عنوان خليفه خويش تعيين نموده اند كه اكنون ما به يكى از موارد آن اشاره مى نمائيم.

الف) در آغاز بعث; آن گاه كه پيامبر از طرف خدا مأموريت يافت تا خويشاوندانش را به مقتضاى آيه و انذر عشيرتك الاقربين [59]، به آئين توحيد دعوت كند، بستگان خويش را دعوت نمود و خطاب به آن جمع فرمود هر كس مرا در اين راه يارى كند، او وصى و وزير و جانشين من خواهد بود (فايّكم يوازرنى فى هذا الامر على ان يكون اخى و وزيرى و خليفتى و وصيّى فيكم)، كداميك از شما در اين امر مر يارى مى نمايد تا برادر و وزير و وصى و جانشين من در ميان شم باشد؟

تنها كسى كه به اين نداى ملكوتى پاسخ مثبت داد، كودك ابوطالب، على(عليه السلام) بود. در اين هنگام، رسول خدا رو به خويشاوندان خود كرده، فرمود: ان هذا اخى و وصيّى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوه [60]، اين (على) برادر، وصى و جانشين من در ميان شما است، به سخنان وى گوش فرا دهيد و از او پيروى نمائيد.