فاطمة الزهراء (سلام الله عليها)

توفيق ابوعلم
مترجم: على اكبر صادقى

- ۴ -


فاطمه زهرا از اهل بيت پيامبر است

خداوند سبحان در سوره احزاب از قرآن كريم مى فرمايد:

يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى و اقمن الصلوه و آتين الزكاه و اطعن اللَّه و رسوله انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن من آيات اللَّه و الحكمه ان اللَّه كان لطيفا خبيرا.

سوره احزاب «آيات 31- 32- 33» ترجمه: «اى زنان پيامبر، شما با هر زن ديگرى فرق داريد، اگر پرهيزگارى پيشه كنيد، پس در گفتار نرمى مى كنيد، نباشد آن كس كه از سلامت قلب، محرومست به طمع افتد و شايسته سخن گوييد و در خانه هايتان بمانيد و هم چون زنان جاهليت نخستين، بى پرده جلوه گرى مى نماييد. نماز را به پاى داريد و زكوه بدهيد و از خدا و پيامبرش فرمان بريد. خداوند اراده فرموده كه شما اهل بيت را از گناه منزه ساخته، پاك و پاكيزه اتان كند. آيات خداوند و حكمت را كه در خانه هاتان خوانده مى شود بياد آوريد، كه خداوند لطيف و آگاه است.» امام ابوجعفر، محمد بن جرير طبرى در تفسير و معنى آيه كريمه:

«انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» گويد: خداوند متعال اراده فرموده كه از شما، اى خاندان محمد، بدى و فحشاء را بزدايد و از پليدى ها كه در ارتكاب گناهان حاصل مى شود، پاكتان گرداند. و هم او به سند خود، از سعيد بن قتاده نفل نموده كه: مرا از اهل بيت در آيه ى شريفه، خاندانى هستند كه خداوندشان از هر بدى پاك فرموده و به رحمت خود مخصوص گردانيده است. ابن عطيه گويد: رجس كلمه اى است كه بر گناه و عذاب و بر نجاسات و نقايص، همگى دلالت مى كند و به مفهوم آيه، كليه ى اين معانى از اهل بيت، زدوده شده است. و امام نووى در معنى كلمه رجس، معانى شك و عذاب و گنان را ذكر نموده است.

اهل بيت چه كسانى هستند؟

مفسرين در اين باره اختلاف نظر دارند:

1- سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده كه مردم در مورد اهل بيت، اختلاف نظر دارند، برخى هم چون عكرمه و ابن سائب و مقاتل، زنان پيامبر را به سبب آنكه در خانه ى او زندگى مى كنند، اهل بيت دانسته اند. زمخشرى نيز گويد: زنان پيامبر، جزء اهل بيت او محسوبند.

2- امام فخر رازى در تفسير خود (جزء ششم، ص 873) و زمخشرى در كشاف و ابن حجر عسقلانى در اصابه (جزء چهارم ص 407) و قرطبى در تفسير خود و محمد بن على شوكانى در كتاب فتح القدير و طبرى در تفسير آيه ى كريمه فوق و سيوطى در كتاب در المنثور (جزء پنجم ص 169) و حاكم در مستدرك و ذهبى در تلخيص (جزء سوم ص 146) و امام احمد جنبل (جزء سوم ص 259) به اتفاق اعلام كرده اند كه: منظور از عنوان «اهل بيت»، على و فاطمه و زهرا و حسن و حسين رضى اللَّه عنهم، مى باشد.

ايشان براى نظر خود از جمله، به روايت زير از ابوسعيد خدرى استدلال كرده اند كه گفت: پيامبر خدا فرمود: «اين آيه، در شان من و على و فاطمه و حسن و حسين نازل شده است» ام سلمه گويد: آيه مزبور در خانه ى من نازل شد و در آن وقت، فاطمه و على و حسنين نيز در آنجا بودند، رسول خدا عبايى را كه بر تن داشت، بروى ايشان افكند و آنگاه گفت: «اينان اهل بيت منند، خداوند پليدى را از ايشان بزداى و پاك و پاكيزه اشان فرما،» و باز ام سلمه در روايتى ديگر، گويد: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم در خانه ى من و در جاى مخصوص خويش نشسته بود و عبايى خيبرى بر تن داشت، در همين اثناء فاطمه با ظرفى كه در آن خوراكى تهيه كرده بود، وارد شد، پيامبر به او فرمود: شوهر و فرزندانت،حسن و حسين را نيز صدا كن، چون همگى حاضر آمدند و بخوردن آن غذا سرگرم گشتند، آيه كريمه تطهير بر آن حضرت نازل شد، پيامبر قسمتى از عباى خود را بروى ايشان كشيد و دستها به جانب آسمان برداشت و گفت: «بار الها، اينان، اهل بيت من و ازمنند، خداوندا، رجس و پليدى را از ايشان بزداى و پاك و پاكيزه اشان فرماى.» و تا سه مرتبه دعا و خواهش خود را تكرار نمود، ام سلمه گويد: من نيز سر درون عبا كردم و گفتم: اى پيامبر خدا، من هم با شما باشم. و آن حضرت فرمود: «تو، حتما سرانجام كارت بخير و خوبى خواهد بود. » [ مقريزى از ام سلمه، همين حديث را نقل نموده، با اين اختلاف كه در آنجا آمده كه ام سلمه پرسيده است: «منهم از شماهستم»؟ و رسول خدا پاسخ فرموده:«آرى» و بنابراين اين نقل، روايت فوق با توجه به سياق آيات مذكور، بر اين دلالت دارد كه مقصود از اهل بيت، علاوه از آن چهار تن، زنان پيامبر نيز مى باشند و به طورى كه در بند سوم ياد مى گردد، دسته ى سوم از مفسران بر همين عقيده بودند. در اين جا لازم است گفته شود كه يوسف بنهانى در كتاب خود بنام الشرف الموبدلال محمد چنين آورده كه: اگر در آيات قبل و بعد آيه مباركه تطهير، از آن جا كه مى فرمايد: «قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوه الدنيا» تا «اذكرن ما يتلى فى بيوتكن» دقت شود، معلوم خواهد گشت كه در بيست و دو مورد، ضمير جمع مونث بكار رفته، يعنى بيست نوبت قبل و دو نوبت بعد از آن، در حالى كه در ميان آن دو قسمت ياد شده يعنى در آن قسمت از آيه كه مربوط به تطهير اهل بيت مى باشد، تنها ضماير جمع مذكر آمده است، و بنابراين اگر مقصود از اهل بيت، تنها زنان پيامبر باشد بهتر بود كه اين ضماير مذكر نيز مطابق سياق آيات قبل و بعد، به صورت جمع مونث بكار مى رفت، چه مناسب آن بود كه عبارات اين آيات، يكدست و با يك نسق القاء گردد. و از اين تفاوت كه در ضماير مذكور ديده مى شود، مى توان پى برد كه منظور گوينده «جل جلاله» از اين دو نوع ضمير، دو دسته اشخاص مختلف بوده است، بدين بيان كه منظور، از جمله كه ضماير آن به صيغه جمع مونث است، زوجات پيامبر و از جمله اى كه ضماير آن، جمع مذكر است، مقصود اعم از آن چهار تن و زوجات باشد و به عبارت ديگر، شامل هر دو گروه گردد. مولف. ] ابن جرير و ابن دويه از ابى الحمراء نقل كرده اند كه گفت:

من هشت ماه در مدينه، مراقب رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم بودم، هرگز اتفاق نيفتاد كه براى نماز صبح به مسجد رود، مگر آنكه به در خانه ى على مى رفت و دو دست بر چهار چوب در مى گذاشت و بانگ برمى داشت: نماز، نماز و آيه كريمه «انما يريد اللَّه ليذهب عنكم الرجس اهل بيت و يطهركم تطهيرا» را تلاوت مى فرمود.

انس بن مالك نيز گويد:

شش ماه بود كه مى ديدم، هر وقت پيامبر خدا براى اداى نماز صبح مى رفت، به در خانه ى فاطمه مى آمد و مى گفت: «اى اهل بيت، نماز.» 3- دسته سوم از مفسران، ايه تطهير را شامل زنان پيامبر و هم چنين على و فاطمه و حسين و حسين دانسته اند، ايشان بر نظر خود، چنين استدلال كرده اند كه زنان پيامبر از سياق آيات قبل و بعد آيه تطهير فهميده مى شوند، زيرا اين آيات، ايشان را مورد خطابه قرار داده است، علاوه آنكه زنان پيامبر، ساكن خانه ى پيامبر بودند و بناچار، اهل بيت اويند و مويد اين نظر، مطالبى بود كه از ابن عباس و ديگران نقل نموديم و دليل آنكه آيه علاوه بر زنان رسول خدا، شامل على و فاطمه و حسن و حسين نيز مى گردد آن است كه ايشان خويشان نزديك و اهل بيت نسبى پيامبرند و مويد اين نظر، مطالبى است كه پيش از اين ياد كرديم و مضافا رواياتى كه از ام سلمه نقل شده و ايشان را سبب و شان نزول آيه شريفه معين نموده است. به اعتقاد اين گروه از مفسران، كسانى كه آيه تطهير را، تنها به زنان پيامبر اختصاص داده اند و هر آنانكه آن را، مخصوص على و فاطمه و حسنين دانسته اند، هر دو گروه به راه غلط رفته و بخشى از مفهوم آيه را پذيرفته و بخش ديگر آن را، بدون دليل رها نموده اند اين نظريه، عقيده دسته اى از محققان چون قرطبى و ابن كثير و طبرى و غير هم مى باشد 4- دسته چهارم، كسانى هستند كه بنى هاشم از اهل بيت دانسته اند.

از زيد بن ارقم روايت شده كه: روزى، رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، از جا برخاست و سه بار فرمود:

«خدا را در رعايت از اهل بيت خود، به ياد شما مى آورم» از زيد پرسيدند منظور پيامبر از اهل بيت چه كسانى است؟ گفت: «اهل بيت كسانى هستند كه پس از پيامبر خدا، صدقه بر ايشان حرام است» پس از آن پرسيدند: مقصودت از چنين كسانى چيست؟ گفت: ايشان عبارتند از «آل على و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس» اين گروه از مفسران برآنند كه منظور از كلمه «بيت» همانا بيت نسبى و مقصود، خويشاوندان نسبى پيامبرند. و لى ابن تيميه نيز در اواخر كار، پذيرفت كه مقصود آيه شريفه تطهير، از عنوان «اهل بيت»، اختصاصا، على و فاطمه و حسنين است.

حديث ثقلين [ احاديث ثقلين را بزرگان و معاريف علماء سنت و محدثان بزرگ ايشان در صحاح خود، با اسانيد مختلف نقل نموده اند و مورد اتفاق علماء و ورات سنى و شيعه است، مسلم و ترمذى در صحاح خود و امام احمد حنبل در مسند و ثعلبى در تفسير خود و ابن المغارلى شافعى در مناقب و صاحب كتاب «الجمع بين الصحاح السته» و حميدى از مسلم و سمعانى در فضائل الصحابه» و موفق بن احمد و طيرانى و ابن حجر در «صواعق» و گروهى ديگر از دانشمندان، اين روايات را ذكر نموده اند و از سوى روات و علماء شيعه، به هشتاد و دو طريق، اين احاديث از اهل بيت نقل شده و هم چنين در «عقدالفريد» ابن عبدربه قرطبى و «ذخايرالعقبى» از احمد بن عبداللَّه طبرى و تفسير المخازن»، در ضمن تفسير و بيان آيه شريفه اعتصام و در تفسير ابن كثير در شرح آيات مباركه مودت و تطهير ودر شرح «نهج البلاغه» ابن ابى الحديد و كتاب «حليه» از ابى نعيم اصفهانى و «اسدالغابه» ابن اثير و «لسان العرب» جمال الدين افريقى و «دررالمنثور» سيوطى نيز، روايت ثقلين منقولست. مولف. ] ] قال رسول اللَّه (ص): «انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى، اهل بيتى...» اين حديث متضمن معرفى اهل بيت و مبين مقام عصمت و طهارت و علم و دانش ايشان است و نيز بر لزوم بقاء يكى از آنان تا پايان دوران و دنياى نسل بشر دلالت دارد.

از زيدبن ارقم روايت شده كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: «من دو امر سنگين، در ميان شما باقى مى گذارم، يكى كتاب خدا كه در آن، هدايت و نور است، به آن عمل كنيد و در آن چنگ زنيد و ديگرى اهل بيت خود، اى مردم، خداى را در رعايت از اهل بيت، به يادتان مى آورم.» و سه بار جمله اخير را تكرار كرد. از زيد درباره ى منظور پيامبر از عنوان «اهل بيت» پرسش نمودند. گفت: همان كسان كه بعد از پيامبر، صدقه بر ايشان روان نيست، اينان، خاندان على و عقيل و جعفر و عبا سند در ضمن اين روايت، به نقل مسلم آمده است كه از زيد پرسيديم: آيا زنان پيامبر، جزء اهل بيت او محسوبند؟ گفت: نه، زيرا كه زنان ممكن است قسمتى از عمر خود را با مردى بسر برند و پس از آن، از او جدا شده و به خانه ى پدر و يا خويشان خود بازگردند. اين تنها خاندان و اقوام نسبى پيامبرند كه اهل بيت اويند و صدقه بر ايشان روا نيست. و در نقل ابوسعيد خدرى آمده كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: «من دو امر سنگين در ميان شما، باقى مى گذارم» و در روايت خليفتين، علاوه بر جمله فوق، نقل شده كه آن حضرت گفت: «دو امرى كه هر يك، بزرگتر از ديگرى است،كتاب خدا، رشته اى كه از آسمان به زمين كشيده شده و ديگر، عترتم اهل بيت و خاندانم كه اين دو را از يكديگر، جدايى نيست، تا آنكه كه در حوض كوثر به من ملحق گردند» ودر روايتى ديگر منقولست كه فرمود: «اين دو را از يكديگر، جدايى نيست، تا آنكه كه در حوض به من ملحق گردند، حال بنگريد كه چگونه سفارش مرا در رعايت از اين دو امر، منظور مى داريد» و باز در جاى ديگر چنين روايت شده كه آن حضرت فرمود: «من چيزى در ميان شما امت به جاى گذارده ام كه اگر به آن توجه كنيد، پس از من هرگز، به ضلالت و گمراهى دچار نخواهيد گشت، دو چيز بزرگ، هر يك بزرگتر از ديگرى، يكى كتاب خدا كه رشته اى از آسمان بزمين فروكشيده و آن ديگر، عترتم و اهل بيتم، بى شك كه اين دو را از هم، جدايى امكان پذير نيست، تا در كنار حوض نزد من آيند». و نيز متن حديث، به صورت ذيل نقل شده كه:

رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: «من در ميان شما امت، چيزى باقى مى گذارم كه اگر از آن، پيروى كنيد، هرگز گمراه نخواهيد گشت، كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم، مبادا كه از ايشان پيشتر افتيد كه خود را در هلاك افكنده ايد و نه كه از آنان واپس مانيد كه آن نيز موجب تباهى شما خواهد گرديد و مبادا تصور كنيد كه چيزى به ايشان بياموزيد، زيرا كه ايشان، بسى داناتر و والاتر از شمايند.» از اين روايت، به وضوح استفاده مى شود كه زنان رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، از عنوان اهل بيت كه در اين حديث با چنان اوصاف از ايشان ياد شده، خارجند و مقصود آن حضرت از عترت و اهل بيت، منحصرا خويشان و نزديكان نسبى خود مى باشد و ما نيز سرانجام و در پايان اين مبحث و با توجه و دقت در تمام جوانب مساله،همين نظر از برگزيده ايم، واللَّه العالم.

بارى حديث ثقلين، از محكم ترين و مشهورترين احاديث نبوى است كه پيوسته مورد توجه علماء و دانشمندان اسلام بوده است و بخشى مهم از عقايد اسلامى را در بردارد و هم چنين از روشن ترين دلائل شيعه بر اين عقيده است كه امامت را پس از رحلت پيامبر اكرم، منحصر در اهل بيت او مى دانند و ايشان را از خطا و لغزش و پيروى هوى و هوس، معصوم و مصون مى شناسند.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، در اين احاديث، اهل بيت خود را با كتاب خدا مقارن ذكر كرده و رعايت آن دو را يكسان توصيه و سفارش فرموده و از سوى ديگر،برحسب آيه شريفه «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه...» يعنى: باطل را از هيچ سو، مجال ورود به حريم قرآن و نزديك شدن به آن نيست و نيز بفرموده ى پيامبر، قرآن و اهل بيت را از يكديگر، جدايى نخواهد بود و از آن جا كه هرگونه مخالفت با احكام دينى، موجب جدايى از كتاب خداست، پس بالضروره بايد كه اهل بيت، از هر خطا و گناهى معصوم و از هر انحراف و لغزشى مصون باشند و گرنه گفتار آن حضرت كه ايشان را از قرآن، جدا ندانسته است، صدق نخواهد كرد، و با اين بيان، روايات ثقلين بر عصمت و طهارت اهل بيت آشكارا، دلالت دارد و شايد به منظور اعلام همين امر بود كه آن حضرت در بسيار جا، اين حديث را تكرار و توصيه مى فرمود، تا آنكه امت اسلامى با تمسك به دامن اهل بيت و پيروى از ايشان، از انحراف در عقايد و اعمال، مصون و محفوظ بمانند و پيوسته در راه راست و صراط مستقيم، گام بردارند و اگر امكان داشت كه از ايشان خطايى سرزند، محال بود كه تمسك به ذيل ايشان واجب بوده و موجب نجات گردد و پيروانشان را از ضلالت و گمراهى و ارهانند ، همانطور كه متمسكان و پيروان قرآن، بدون شك از گمراهى و ضلالت بدورند.

مقارنت كتاب خدا و اهل بيت، در گفتار پيامبر اكرم و عدم مفارقت اين دو از يكديگر، بر اين مطلب دلالت دارد كه پيروى از ايشان همانند پيروى از كتاب خدا، موجب هدايت و نور است و اينان نيز چون قرآن، رشته اى از آسمان به زمين فروكشيده و واسطه ميان خدا و خلقند و گفته ها و فرمانهاشان، همه از جانب حق تعالى است و اگر احتمال خطا و معصيت درباره ى ايشان مى رفت، ديگر عدم مفارقت از كتاب خدا درباره ى ايشان معنى نمى داد و ممكن نبود كه پيامبر چنين دستورى دهد كه هيچ كس برايشان مقدم نشود، يعنى خود را امام و پيشواى آنان تصور نكند و هيچ كس از ايشان موخر نگردد، يعنى از ديگرى پيروى ننمايد و هيچ كس چيزى به ايشان نياموزد، يعنى كسى را مجال آن نيست كه در گفته هاى آنان ترديد كند و يا بر آن ها ايراد نمايد. و از همين جاست كه علم امام نسبت به امور اثبات مى گردد، چه اگر موردى تصور شد كه امام را بر آن علم و آگاهى نباشد، جاى آن هست كه ديگران به ايشان بياموزند و آگاهشان سازند و ديگر رد و ايراد در گفته شان ممنوع نمى شد.

گذشته از آنچه بيان كرديم، احاديث ثقلين بر اين معنى دلالت دارند كه تا انقضاء اين دنيا، پيوسته يك نفر از اهل بيت با همان صفات و مشخصات، لزوما وجود خواهد داشت، زيرا بر حسب گفتار رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم كه آن هم به نوبه خود، وحى پروردگار بود و از جانب حق تعالى به رسول اكرم، اخبار و اعلام مى شد، تا پايان عمر دنياى ما كه از آن به زمان ورود به حوض تعبير شده است، هيچگاه نخواهد آمد كه قرآن و عترت از يكديگر جدا و منفك شوند و اگر بتوان روزى را تصور نمود كه ديگر از اهل بيت كسى وجود نداشته باشد، گفته ى پيامبر خدا نيز صادق نخواهد بود و در حقيقت اين دو از هم جدا شده اند.

كسانى كه معتقدند اهل بيت، منحصر در ائمه اثناعشر و مادرشان زهراء مرضيه است،با استدلال به همين احاديث، چنين مى گويند:

چنانكه گذشت، ممكن نيست مراد از اهل بيت، كليه ى بنى هاشم باشند، بلكه مقصود افراد معينى از ايشانند كه خداوند بر ديگران برتريشان داده است، يعنى امامان دوازده گانه و مادر ارجمندشان، زهرا كه به اوصاف عالى فضيلت و زهد و علم و عفت و پاكى و طهارت آراسته بودند، زيرا كه به اجماع مسلمانان، هيچ كس بجز ايشان به مقام والاى عصمت نائل نگشته و چه بسيار ديده شده كه افرادى ديگر از بنى هاشم مرتكب معاصى شده و به خطاهايى آلوده و به مسائل و موارد بسيارى جاهل بوده اند و به طور كلى از ديگر مردمان امتيازى نداشته اند و با اين وضع، محال است كه چنين كسان شريك قرآن بوده و از آن انفكاك نداشته باشند. و از اين جا معلوم مى شود كه مقصود از اهل بيت كه از قرآن جدا نيستند، تنها بعضى از بنى هاشمند، يعنى ائمه اثناعشر و حضرت زهرا، مادر گرامى ايشان و بس.

خصائص پسنديده و صفات حميده ى فاطمه زهرا

1- برحسب گفته ى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فاطمه پاره ى تن اوست ، بخارى در صحيح خود، روايت كرده كه رسول خدا فرمود: «فاطمه، پاره ى تن من است، هر كس او را به خشم آورد، مرا خشمگين ساخته است.» و مسلم نيز در صحيح خود نقل نموده كه پيامبر فرمود: «حقا، كه فاطمه پاره ى تن من است هر چه او را خشنود سازد مرا خشنود كرده و هر چه او را آزارد، مرا آزاده است.» در كتاب اصابه از دو صحيح بخارى و مسلم، از مسور بن مخرمه روايت شده كه گفت: از پيامبر خدا بر منبر شنيدم كه فرمود: «فاطمه پاره ى تن من است، هر چه، او را آزارد مرد آزرده و هر چه او را خشنود كند مرا خشنود نموده است.» و از صحيح ترمذى منقولست كه آن حضرت فرمود: «حقا، كه فاطمه پاره ى تن من است، هر چه او را بيازارد مرا آزرده و هر چه او را برنج آورد، مرا به رنج آورده است.» و نيز از مسور روايت شده كه گفت: حسن مثنى، فرزند حسن بن على بن ابى طالب كسى را نزد من فرستاد تا دختر مرا براى خود خواستگارى كند، در پاسخ گفتم: از نسبت و پيوند و مواصلت شما، نسبت و پيوندى را خوشتر نمى دارم، اما چكنم كه رسول خدا فرمود: «فاطمه، پاره ى تن من است، هر چه او را مكدر كند مرا مكدر كرده و هر چه او را، شادمان كند مرا شادمان ساخته است و در روز قيامت، تمام انساب و پيوندها جز نسب و پيوستگى با من، از يكديگر مى گسلند.» و با وجود آنكه يكى از دختران فاطمه همسر تو است، مرا جرات آن نيست كه دخترم را به ازدواج تو درآورم زيرا كه اين كار، دل فاطمه را اندوهگين خواهد ساخت و بدين صورت، حسن مثنى از پيشنهاد خود درگذشت و عذر خواست.

ابوالفرج اصفهانى در كتاب اغانى نقل مى كند كه: روزى عبداللَّه، پسر حسن مثنى، فرزند حسن و نواده ى پيامبر خدا نزد عمر بن عبدالعزيز آمد، عمر او را بسيار گرامى داشت و در جاى نيكويش بنشاند و نيازش را برآورده ساخت، از عمر در اين باره پرسيدند، گفت: مردى مورد اطمينان از پيامبر براى من نقل كرد و پندارى كه من، خود از دهان رسول خدا شنيده ام كه فرمود: «حقا، كه فاطمه پاره ى تن من است، هر چه او را شادمان كند مرا شادمان كرده، و هر چه او را به خشم آورد مرا خمگشين نموده است.» و عبداللَّه، جزئى از پاره ى تن رسول خداست و بايد در ارضاء خاطرش كوشيد.

2- خداوند از خشم فاطمه به خشم مى آيد و از خشنوديش خشنود مى گردد ، ابن سعد در كتاب شرف النبوة از على رضى اللَّه عنه، روايت كرده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: «اى فاطمه، خداوند عزوجل از خشم تو به خشم مى آيد و از خشنوديث خشنود مى گردد.» احمد فهمى محمد در اين باره گويد:

فاقت نساء العالمين و انها   يوم القيامه تزدهى بسناء
و اللَّه يغضب حين تغضب فاطم   و اللَّه يرضى فى مقام رضاء

يعنى:

«فاطمه را مقام، برتر از همه زنان است و از اوست كه در قيامت، نور و روشنى پرتو مى كشد.

در آن هنگام كه فاطمه خشمگين باشد، پروردگار نيز به خشم خواهد شد و به گاه خشنوديش، خداوند نيز خشنود خواهد گريد.» 3- محبت فراوان پيامبر خدا، صلى اللَّه عليه و سلم، نسبت به فاطمه ، حاكم در مستدرك از ثعلبه خشنى نقل نموده كه: هر گاه پيامبر خدا از سفرى و يا غزوه اى مراجعت مى كرد، ابتدا به مسجد مى رفت و دو ركعت نماز مى گزارد، پس از آن متوجه منزل فاطمه مى شد و سپس نزد همسران خود مى رفت. و نيز از پسر عمر رضى اللَّه عنهما، روايت كرده كه: پيامبر هر زمان كه به سفر مى رفت، آخرين كسى را كه وداع مى كرد فاطمه بود و چون از سفر باز مى گشت، نخستين كسى را كه ديدار مى فرمود، فاطمه بود. رسول خدا از ضعف و اندوه زهرا غمگين مى شد و دورى او بر پيامبر گران بود و چون فاطمه بعد از ازدواج، خانه ى پدر را ترك نمود، چندى نگذشت كه پيامبر نزد او رفت و گفت: من تصميم دارم كه تو را نزديك خود بازگردانم. فاطمه گفت: خوب است كه در اين باره با حارثه بن نعمان سخن بگويى.حضرت فرمود: حارثه به خانه ى خود را براى ما خالى كرد، جاى ديگرى منزل نمود و من ديگر از او شرم مى كنم، چون اين مطلب به گوش حارثه رسيد، خانه را براى فاطمه خالى كرد و نزد رسول خدا آمد و عرضه داشت: شنيده ام كه مى خواهى فاطمه را در جايى نزديك به خود باز گردانى، اين خانه ى من، قديمى ترين خانه هاى بنى النجار، متعلق به خود تو است و اصولا من و اموالم، همه از آن خدا و رسول خداييم، به خدا كه اگر مالى از من بستانى، دوست تر دارم از آنكه نستانى و نزد من باقى گذارى، پيامبر فرمود: راست مى گويى، خداوند به تو بركت دهد و بدين تربيت شد كه فاطمه در خانه ى حارثه منزل كرد.

در كتاب سمهودى در باب اخبار مربوط به خانه ى پيامبر اكرم آمده است كه: «خانه ى فاطمه رضى اللَّه عنها، در محل زور كه هم اكنون جزء آستان مقدس مرقد پيامبر گرديده، قرار داشت و در ديوار خانه ى او، دريچه و روزنى بود كه به خانه ى عايشه باز مى شد و پيامبر خدا چون مى ايستاد، مى توانست از آن روزن، از وضع فاطمه و خانه ى او آگاه گردد. يك شب، فاطمه، على را گفت: كه پسران من، هر دو بيمار شده اند، اگر ميسر باشد، وسيله اى تهيه كنى، تا چراغ روشن كنيم، على به بازار رفت و روغن بخريد و چراغ را با آن روشن نمودند، عايشه، نيمه شب، روشنى چراغ در خانه ى فاطمه ديد و سخنى گفت كه موجب ملال خاطر فاطمه گرديد. چون صبح شد، فاطمه از پدر درخواست كرد، تا آن دريچه را مسدود نمايد. آن حضرت نيز بنا به تقاضاى وى، آن دريچه را بگرفت.

آورده اند كه روزى، على بن ابى طالب از رسول خدا پرسيد: ميان من و فاطمه كدام يك را دوست تر مى دارى؟ فرمود: تو نزد من، عزيزترى ولى فاطمه را دوستتر مى دارم.

4- فاطمه محبوب ترين زن نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، بود.

در استيعاب آمده كه از عايشه پرسيدند، چه كسى نزد رسول خدا از همه محبوب تر است؟ گفت: فاطمه، گفتند: از ميان مردان، چه كسى؟ گفت: شوهر فاطمه تا آنجا كه من مى دانم، مردى كه پيوسته در روزه و نماز است. و حاكم در مستدرك از جميع بن عمير روايت كرده كه گفت: با مادرم نزد عايشه رفتيم، من از پشت پرده مى شنيدم كه مادرم از او درباره ى على پرسش نمود، عايشه گفت: درباره ى كسى مى پرسى كه به خدا من كسى را محبوب تر از او نزد رسول خدا نمى شناسم و در روى زمين نديده ام كه زنى او از فاطمه محبوب تر باشد.

عايشه رضى اللَّه عنها، گويد: از رسول خدا پرسيدم، سبب چيست كه آنچنان فاطمه را مى بوسى كه پندارى شهد است كه مى نوشى؟ پيامبر خدا فرمود: در آن شب كه به معراجم بردند، جبرئيل مرا به درون بهشت برد و سيبى به من داد، آن را خوردم، حال هر زمان كه به آن سيب مايل مى شوم، فاطمه را مى بوسم و بوى آن سيب را از او مى برم. و در نقلى ديگر است كه فرمود: آن سيب بهشتى را خوردم، نطفه اى در صلب من گرديد چون به زمين فرود آمدم، با خديجه هم بستر شدم، از آن دم خديجه به فاطمه حامله شد و از اين جهت است كه فاطمه فرشته اى است آدمى زاده و هر زمان كه به بوى بهشت مشتاق مى گردم، فاطمه را مى بويم. و در اين باره شاعر گويد:

المصطفى جبريل اطعمه   تفاحه فى ليله الاسراء
فتكونت منها، لذاك غدت   بين الورى انسيه حوراء

يعنى:

جبرائيل در شب معراج، سيبى به پيامبر بخورانيد كه از آن، نطفه فاطمه منعقد گرديد و از اينجاست كه در ميان همگنان، فاطمه خورى است آدمى زاده.

5- فاطمه راستگوترين مردم بود ، از عايشه، ام المومنين روايت شده كه گفت: راستگوتر از فاطمه نديده ام، مگر پدرش پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم را.

6- فاطمه از خود زنانه پاك و طاهر بود ، از اسماء بنت عميس نقل شده كه گفت: من فاطمه را هنگام به دنيا آوردن حسن كمك مى كردم و هيچ اثر خون، در او نيافتم، از پيامبر پرسيدم كه من فاطمه را هرگز به خود حيض و نفاس آلوده نديده ام، آن حضرت فرمود: مگر نمى دانى دختر من پاك و پاكيزه آفريده شده و هرگز به اين چيزها آلوده نخواهد گشت؟ 7- ذريه و فرزندان فاطمه بر آتش دوزخ حرامند ، عبداللَّه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، روايت كرده كه فرمود: «خداوند دامان فاطمه را پاك و طاهر آفريد و ذريه او را بر آتش دوزخ حرام نمود.» 8- عزت مقام و احترام فاطمه نزد خداوند عزوجل و اينكه او عزيزترين كس نزد پيامبر بود، خداوند فاطمه را مشمول رحمت و مغفرت خويش فرمود و او را در روندى هم چون موقعيت مريم بنت عمران قرار داد ، از ابوسعيد خدرى منقولست كه: روزى على از فاطمه پرسيد: در خانه غذايى هست؟ گفت: نه، سوگند به خدايى كه پدرم را افتخار نبوت داد، چيزى كه بتوان خورد نداريم و ما هم، چيزى نخورده ايم و دو روز است كه هيچ خوردنى در خانه ى ما نبوده است و گرنه تو را بر خود و فرزندانم مقدم مى داشتم. على گفت: پس چرا مرا از اين وضع آگاه ننمودى تا چيزى برايتان فراهم سازم؟ فاطمه گفت: خجالت كشيدم كه از تو چيزى بخواهم و بر آن توانايى نداشته باشى. على با توكل بر خداوند از خانه بيرون شد و يك دينار وام كرد، همين كه مى خواست براى خانواده ى خود چيزى تهيه نمايد، ناگهان، مقداد را ديد كه در آن روز بسيار گرم از خانه بيرون آمده و حرارت خورشيد از بالا و پست، بر او زورآور شده است، على از او پرسيد: چه موجب شده كه در چنين گرما از خانه بيرون آمدى؟ گفت: يا اباالحسن، دست از من بدار و از حالم مپرس. على گفت: اى پسر برادرم،روا نيست كه حال خود را از من نهان دارى، گفت: اگر بايد كه پرده از كار خويش بردارم، پس بدان، سوگند به خدا، كه محمد را افتخار رسالت و نبوت بخشيد، براى تهيه چيزى از خانه بيرون آمده ام، خانواده ى من از گرسنگى گريه مى كردند؛با چنين وضع ايشان، ترجيح مى دادم زمين شكافته و مرا در خويش فروكشد. اين بود كه از خانه بيرون آمدم، حال و وضع من اين است.

على از شنيدن داستان مقداد آنقدر گريست كه محاسن مباركش، از اشك ديده تر شد، پس از آن گفت: به خدا، كه منهم چون تو به همين جهت از خانه بيرون آمده ام و يك دينار وام كرده ام، آن را بگير، من ترا بر خود مقدم مى دارم، على دينار را به مقداد داد و خود نزد رسول خدا به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر و بالاخره مغرب را با او بگزارد، پس از نماز، پيامبر خدا على را كه در صف نخستين نشسته بود، با پا اشارت كرد و خود به سوى در مسجد روان شد. على نيز به دنبال او براه افتاد، تا به در مسجد رسيدند، پس از آن پيامبر فرمود: يا اباالحسن، غذايى داريد تا شام را در خانه ى شما بخوريم؟ على سر بزير افكند و شرمگين ساكت و خاموش بماند، پيامبر گفت: يا بگو نه تا برويم و يا بگو آرى تا به خانه ى شما آييم. على گفت: با نهايت ميل، مقدمت را گرامى خواهيم داشت. و بدين ترتيب، پيامبر كه از جانب حق تعالى آگاه شده بود كه شام را در خانه ى على صرف خواهد كرد، دست در دست على به خانه ى او روانه شد. فاطمه در محل نماز خود، به عبادت مشغول بود و در پشت سرش كاسه اى بزرگ بود كه از آن بخار برمى خواست، چون فاطمه صداى پيامبر را شنيد، از مصلاى خود بيرون آمد و بر پدر سلام و درود گفت، پيامبر كه او را عزيزترين كس مى داشت، به سلامش پاسخ داد و دست نوازش و مهر بر سر او كشيد و گفت: دخترم، حالت چطور است؟ غذايى براى خوردن آماده نما،خداوند ترا رحمت كناد، فاطمه رفت و آن كاسه را برگرفت و نزد پدر گذاشت، على چون چشمش به قدح افتاد و بوى غذا را احساس نمود، نگاهى بلند و پرمعنى به فاطمه انداخت. فاطمه پرسيد: گناهى مرتكب شده ام كه اين چنين مرا مى نگرى؟! على گفت: آخر تو امروز سوگند خوردى كه دو روز است غذايى نخورده اى؟! فاطمه ديده به آسمان دوخت و گفت: خداوندا، تو كه بدرون آسمانها و زمين آگاهى، نيز مى دانى كه من جز براستى سخنى نگفته ام. على پرسيد: اين غذا از كجاست؟ كه من هرگز اين چنين، نه ديده و نه بويى اين گونه شنيده ام و نه از اين خوشمزه تر غذايى خورده ام؟ پيامبر خدا دست بر پشت على زد و فرمود: يا على، اين ثواب آن دينار است، اين، پاداش آن دينار است، اين طعام از سوى خداوند عالم است و هر كس را كه بخواهد، بى حساب روزى مى دهد. و اشكش بر چهره دويد و گريان گفت: خداى را سپاس كه شما را در اين جهان گرامى داشت، يا على، خداوند از همان كرامت و مرتبت داد كه زكريا را، واى فاطمه، ترا همان قدر و منزلت كه مريم را مرحمت فرمود و آنگاه، اين آيه عزيز را از قرآن تلاوت كرد: «كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا؟» يعنى: هر زمان كه زكريا در محراب به نزد مريم مى رفت، مى ديد كه خوراكى نزد او آماده است، مى پرسيد اين غذا از كجا براى تو فراهم آمده؟

روابط خاص رسول خدا با فاطمه زهرا

احاديثى كه از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، درباره ى زهرا رسيده، بر اين حكايت دارد كه: آن حضرت او را به مهرى خاص و محبتى فراوان اختصاص بخشيده بود، تا آن جا كه اگر او را آزادى مى دادند كه يكى از دختران خود را براى بقاء نسل و افزايش ذريه اش انتخاب فرمايد، كسى جز فاطمه را برنمى گزيد، همانطور كه خداوند متعال نيز تنها فاطمه را براى اين منظور اختيار فرمود، تا مادر امامان و فرزندان رسول و سادات جهان باشد. آرى زهرا بهترين دختر و بهترين همسر و بهترين مادر بود.

1- از ابن عباس رضى اللَّه عنهما، روايت شده كه: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود:

«مردم از سرشت ها و شجره هاى مختلف آفريده شده اند، ولى من و على بن ابى طالب از يك شجره ايم، اكنون شما درباره ى شجره اى كه من به منزله ى ريشه ى آن و فاطمه شاخه و على لقاح و پيوند آن است، چه مى اندشيد؟ هر كس كه وابسته به شاخه اى از اين درخت باشد، بهشتى بوده و هر كس كه روى بگرداند، اين گسستگى به آتشش خواهد كشانيد.» «يا على، فاطمه پاره ى تن من است، او نور چشم و ميوه ى دل من است، هر چه او را ناخوشايند باشد، مرا نيز ناخوشايند است و هر چه او را شادمان كند، مرا هم شادمان مى سازد، فاطمه نخستين كسى است كه از ميان افراد خانواده، به من ملحق خواهد گشت، بايد كه پس از من، نسبت به وى، نيكويى كنى، يا على حسن و حسين، پسران من و دو شاخه ى گل در زندگى من و سرور جوانان اهل بهشتند، بايد كه ايشان را هم چون چشمان خود عزيز و گرامى دارى. پس از آن، دستها به سوى آسما برداشت و گفت: خداوند، تو گواه باشد كه من، دوستان ايشان را دوست مى دارم و با دشمنانشان دشمنم، با آنانكه با ايشان در صلح و صفايند، به صلحم و با كسانى كه با اينان در جنگ و ستيزند، در جنگ و ستيزم، دشمنانشان را دشمن و دوستانشان را دوست مى دارم.» 3- و نيز از ابن عباس روايت شده كه:

روزى على و فاطمه و حسنين در حضور پيامبر خدا بودند، آن حضرت گفت: «خداوندا،تو مى دانى كه اينان اهل بيت من و از هر كس نزد من محبوبترند. خداوندا، دوستان ايشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمن باشد، به آنان كه مددكار ايشانند، مددنما، پروردگارا، ايشان را از هر پليدى پاك و طاهر و از هر گناه معصوم و محفوظشان دار و به روح القدس تاييدشان فرما.» 4- و هم او نقل كرده است كه: نزد پيامبر بوديم كه ناگهان فاطمه با چشم گريان، وارد شد، پيامبر پرسيد: دخترم، چرا گريه مى كنى؟ گفت: اى رسول خدا، زنان قرش بر من طعنه مى زنند كه پدرت تو را به مردى فقير شوهر داده است. [ با توجه به مقام زهد و عدم رغبت حضرت زهرا سلام اللَّه عليها، نسبت به دنيا و مظاهر مادى آن و با توجه به معرفيتى كه آن حضرت، نسبت به مقام و موقع عظيم معنوى شوهر خود، نزد خدا و رسولش داشت، آيا مى توان قبول كرد كه وى با چشم گريان، از طعنه زنان بيهوده گرى، نزد پدر خود شكوه كند؟! و از فقر شوهر خود، با او سخن به ميان آورد؟!- مترجم. ] آن حضرت فرمود: دخترم، گريه مكن كه من تو را از پس آنكه خداوند در عرش، به على همسرت ساخته بود، شوهر دادم، دخترم، جبرئيل و ميكائيل برعقد ازدواج تو با على در عرش گواه گرديده اند.

5- على رضى اللَّه عنه، از پيامبر خدا نقل نموده كه فرمود: «اى فاطمه، خداوند عزوجل، از خشم تو خشمگين و از خشنوديت خشنود مى گردد.» 6- و هم او روايت كرده كه پيامبر صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: «اى فاطمه من و تو و اين دو پسر، (يعنى حسن و حسين) و اين مرد بر زمين خفته، (يعنى على) در قيامت، به يك جا مقام خواهيم داشت.» 7- ترمذى و روات ديگر از اسامه بن زيد رضى اللَّه عنهما، روايت كرده اند كه: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: «فاطمه، محبوب ترين افراد خانواده ى من نزد من است.» 8- عمر بن خطاب رضى اللَّه عنه، از پيامبر نقل كرده كه فرمود: «من و فاطمه و على و حسن و حسين، در حظيره القدس، در زير طارمى سپيدگون كه طارم مجد و عظمت است، مكان نموده و شيعيان و پيروانمان در جانب راست خداوند رحمن، تبارك و تعالى، جاى خواهند داشت.» 9- از مجاهد رضى اللَّه عنه، منقولست كه: روزى پيامبر خدا دست در دست فاطمه از خانه بيرون آمد و به مردم فرمود، «هر كس كه اين را مى شناسد، كه مى شناسد و هر كس كه او را نمى شناسد، بداند كه او، فاطمه، دختر محمد و پاره ى تن من است، او قلب و روح و روان من است، هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد، خداى را آزرده است.» 10- از ابوايوب انصارى نقل است كه: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم فرمود: «چون قيامت بپا شود، خداوند همه ى مردم را از آغاز تا به پايان، در يك سرزمين گرد خواهد فرمود، پس از آن، منادى از ميانه هاى عرش پروردگار، بانگ برمى دارد كه: هان، اين، فرمان حق جليل، جل جلاله است: همگى سرها بزير افكنيد و چشم ها فروبنديد، اينك فاطمه، دختر رسول خداست كه مى خواهد از صراط بگذرد، پس از آن، زهرا كه گردا گردش هفتاد هزار حورى بهشتى صف زده اند، بر صراط خواهد گذشت.» 11- از ابوهريره رضى اللَّه عنه، مروى است كه: پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فرمود: يكى از ملائكه آسمان هنوز مرا ديدار نكرده بود، از خداوند رخصت طلبيد تا بديدن من آيد، هم او مرا بشارت و آگاهى داد كه: فاطمه، بانوى بانوان امت من است.

رسول خدا، فاطمه را ضرب المثل قرار مى داد او را نمونه اعلا معرفى مى فرمود، چون آيه كريمه «و انذر عشيرتك الاقربين» [ يعنى: (اى پيامبر) نزديكترين خويشان خود را (از نتايج بد اعمالشان) بهراسان. ] بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم، نازل شد و فرمان يافت كه به خويشاوندان نزديك خود، اعلام خطر نمايد و ايشان را از رفتار بد خود بر حذر سازد، آن حضرت بانگ برداشت: «آيا گروه قريش، خود را از عذاب خداوند وارهانيد، خويشاوندى من، شما را سودى نخواهد داد، اى فرزندان عبدالمطلب، نزديكى با من،مشكلى از كار شما نخواهد گشود. اى عباس بن عبدالمطلب، از قرابت من براى تو نفعى نيست. اى صفيه، دخترم، از اموال من هر چه مى خواهى، بخواه، اما بدان كه از نزديكى و وابستگى با من، گرهى از كار تو بازنمى گردد.» فاطمه كه قلبش از شدت پريشانى و تاثر، مى رفت كه باز ايستد، با صدايى ضعيف گفت: لبيك، اى نيكوترين پدر و اى والاترين پيامبر و پس از آن بر پريشانى خويش چيره گرديد و خود را جمع ساخت و با اندام كوچك و ظريف خود و با سرى افراشته و رخسارى تابان، به سوى آن حضرت براه افتاد، تو گويى از اينكه پدرش او را از ميان همه ى خواهران، بلكه كليه افراد خانواده، با خطابى مخصوص برگزيده بود، احساس افتخار و شكفتگى مى كرد. آرى پيامبر خدا به اين ترتيب، تاكيد فرمود كه در برابر خشم و عذاب خداوند، از عزيزترين و محبوب ترين فرد خاندان خود نيز، توانايى دفاع نخواهد داشت. او، از قبيله خود، قريش، آغاز نمود و بعد به عشيره و فرزندان عبد مناف خطاب كرد و سپس به عم و عمه خود، عباس و صفيه اعلام خطر داد و در پايان، دختر خود، فاطمه را به عنوان بالاترين نمونه در نزديكى و پيوستگى، ضرب المثل قرار داد و يادآور شد كه در آن هنگامه ى سهمگين رستاخيز، قادر نخواهد بود كه از ايشان حمايت كند. رسول خدا، با اعلام خطر به فاطمه ى، پايه ى دعوت و انذار و موعظت و اخطار را به آخرين نهايت رسانيد، تا همگى آگاه باشند كه در آن غوغا كه محمد، براى دختر محبوب خود، قدرت انجام كارى ندارد، بى جا در او طمع نبندند و به غرور، خود را در تباهى نيفكنند. [ نقل از كتاب دختران پيامبر نگارش دكتر بنت شاطى ء. ] بارى اين داستان، تنها موردى نبود كه پيامبر براى تاكيد در تبليغات الهى و انجام امور رسالت خود، فاطمه را به عنوان ضرب المثل و نمونه ى آشكار برگزيده است، آورده اند كه: يكى از زنان قريش، پس از تشرف به دين اسلام، مرتكب دزدى شد، موضوع به اطلاع رسول خدا رسيد و بناچار و بر طبق قانون، محكوم شد تا به مجازات آن جرم، دستش را قطع نمايند. افراد قبيله كه از اين حكم، سخت ناراحت و مضطرب بودند، بشفاعت، نزد آن حضرت رفتند و حتى اسامه را كه وساطتش غالبا مورد قبول واقع مى شد، به اينكار برانگيختند. ليكن تا اسامه لب بشفاعت گشود، پيامبر فرمود: «اسامه»، هيچ مگو، كه اگر جرمى نزد من مطرح شود و دستور اجراء حد آن صادر گردد، ديگر هيچ چاره اى براى آن نيست، بدان كه اگر فاطمه دختر محمد چنين مى كرد، دستش بريده مى شد.» [ از كتاب اصابه]

همسر گرامى فاطمه زهرا

همسر فاطمه زهرا، على بن ابى طالب رضى اللَّه عنه، روز جمعه سيزدهم ماه رجب سال سى ام از عام الفيل و بيست و سه سال پيش از هجرت، در خانه ى كعبه، ديده به جهان گشود. او، تنها مولوديست كه در كعبه متولد گرديده، نه پيش از او و نه پس از وى، هرگز ديگرى به چنين افتخار نايل نشده است.

خداوند متعال ناصيه نورانى على را از لوث عبادت بتها، پاك و پاكيزه نگاهداشت. او در دامان پيامبر صلى اللَّه عليه و سلم، پرورده شد و پيش از آنكه دلش با هر گونه عقيده اى آشنا گردد، بدست رسول خدا اسلام آورد و به اجماع همه ى مورخان، نخستين نوجوانى بود كه پيش از بلوغ، به دين اسلام گرويده است. [ على بن ابى طالب، نخستين نوجوانى است كه اسلام آورد و از ميان مردان، نخستين كس، ابوبكر و پس از وى به ترتيب: عثمان بن عفان، زبير بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، طلحه بن عبيداللَّه، ارقم بن ابى الارقم، عبداللَّه بن مسعود، سعيد بن زيد، سعيد بن ابى وقاص، مسعود بن ربيعه، جعفر بن ابى طالب، صهيب رومى، زيد بن حارثه. كليب بن عمر، خباب بن ارث، عامر بن فهيره، مصعب بن عمير، مقداد بن اسود، عبداللَّه بن جحش، عمر بن الخطاب، ابوعبيده جراح، عتبه بن غزوان، ابوحذيفه بن عتبه. بلال بن رياح، خالد بن سعيد، عمرو بن سعيد، عياش بن ابى ربيعه، عمار بن ربيعه، نعيم بن عبداللَّه، عثمابن مظعون، به دين اسلام مشرف گرديدند. ] ابن عباس گويد: على به چهار افتخار كه ديگرى را از آن ها بهره نبوده، ممتاز و مخصوص است: از ميان عرب و عجم، او نخستين كسى بود كه با پيامبر خدا، نماز گزراد، در هر جنگ و يورش، او تنها پرچمدار رسول خدا بود و در آن كارزارها كه ديگران مى گريختند، او تنها قهرمانى بود كه در كنار آن حضرت، مقاومت و ايستادگى داشت و بالاخره على تنها كسى بود كه جسم پاك پيامبر را غسل داد و به خاك سپرد.

مادر على بن ابى طالب، فاطمه بنت اسد و اولين بانو از بنى هاشم بود كه فرزندش به سمت خلافت يافت. او مادر همه ى فرزندان ابوطالب و على كوچكترين فرزندش به شما مى آيد. فاطمه بنت اسد از نخستين زنانى بود كه با پيامبر بيعت كردند و ولى در طول زندگانى خود، همواره همان طريقه ى خديجه رضى اللَّه عنها، را مى پيمود و نسبت به فاطمه زهرا، همسر پسر خود، مهرى مادرانه داشت و او را در كارها نهايت كمك و مساعدت مى كرد.

على رضى اللَّه عنه، از مادر خود درخواست كرده بود كه زهرا را در امر آوردن آب و فراهم نمودن حوائج خانه يارى كند و در برابر، او نيز كار آسيا كردن و خمير و تهيه نان را در داخل منزل به عهده گيرد.

فاطمه بنت اسد نسبت به زهرا و فرزندان او، از هيچ محبتى فروگذار نمى كرد و پيوسته در كارها راهنماى ايشان بود.

رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، فاطمه بنت اسد را پس از مرگ، در پيراهنى از آن خود كفن كرد و چون قبر او را حفر مى كردند، بدست خود لحد آن را آماده و مهيا ساخت و خود ابتداء در آن بخفت و آنگاه دستها بدعا برداشت و گفت: «خداوندا، مادرم، فاطمه بنت اسد را بيامرز و آنچه را كه بايد شهادت دهد، بوى تفين فرما و راه را بر او گشاده گردان.» گفتند: يا رسول اللَّه،درباره ى او كارى كردى كه در مورد هيچ كس چنين رفتار ننموده بودى. فرمود: «آرى پيراهن خود را بر بدنش پوشاندم، تا از جامه هاى بهشتى به او در پوشانند و در قبرش بخفتم، تا كار را بر او تنگ نگيرند، و از فشار قبر در امان باشد، آخر او پس از ابوطالب، نيكوكارترين مردم نسبت به من بود.» على را با كنيه هاى ابوالحسن، ابوالحسنين، ابوالنورين و ابوتراب مى خواندند و به القاب مرتضى و حيدره و اميرالمومنين ملقب بود، در ميان خلفا لقب امام ويژه ى او بود، زيرا كه شرائط و اوصاف لازم امامت را بيش از همه دارا بود و در اين ميان، علم، يعنى نخستين شرط احراز آن مقام والا، در مولاى ما على رضى اللَّه عنه، در حد و فور ديده مى شد و در آن كتاب كه مخصوص به امام على بن ابى طالب خواهم نگاشت، به خواست خداوند، حق سخن را در اين باره ادا خواهم كرد. ولى در اين جا به اجمال يادآورى مى گردد كه: عبداللَّه بن عباس كه به علم و دانش معروف و مشتهر بود و اغو را از كثرت علم جبرالامه يعنى استاد امت لقب داده بودند، خود را شاگر مكتب على مى دانست، وقتى از او پرسيدند كه ميان دانش تو و علم عموزاده ات، على، چه نسبت است؟ گفت: نسبت قطره اى در برابر دريا.