صحيفة الزهراء

جواد قيومى اصفهانى

- ۱۶ -


دعاؤها عند المنام

اَللَّهُ اَكْبَرُ- أربعاً و ثلاثين.

اَلْحَمْدُلِلَّهِ- ثلاثاً و ثلاثين.

سُبْحانَ اللَّهِ- ثلاثاً و ثلاثين.

(38) دعاى آن حضرت هنگام خواب

خداوند برتر است- سى و چهار بار.

سپاس خداوند را سزاست- سى وسه بار.

خداوند پاك و منزه است- سى وسه بار.

دعاؤها لدفع رؤيا المكروهة

عن الصادق عليه السلام قال: شكت فاطمة عليهاالسلام الى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ما تلقاه في المنام، فقال لها: اذا رأيت شيئاً من ذلك فقولي: اَعُوذُ بِما عاذَتْ بِهِ مَلائِكَةُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ، وَ اَنْبِياءُ اللَّهِ الْمُرْسَلُونَ، وَ عِبادُ اللَّهِ الصَّالِحُونَ، مِنْ شَرِّ رُؤْياىَ الَّتي رَأَيْتُ، اَنْ تَضُرَّني في ديني وَ دُنْياى.

و اتفلي على يسارك ثلاثاً.

(39) دعاى آن حضرت براى دفع رؤياى زشت

از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: حضرت فاطمه عليهاالسلام از خوابهاى پريشان به پيامبر شكايت كرد، آن حضرت فرمود: هرگاه چنين خوابى ديدى،بگو:

پناه مى برم به كسى كه فرشتگان مقرب الهى، و پيامبران برگزيده خداوند، و بندگان صالح او بدان پناهنده شدند، از شرّ و زشتى اين خوابى كه ديدم، تا به دين و دنيايم ضرر وارد نسازد.

و سه بار به سمت چپ خود آب دهان بينداز.

دعاؤها لدفع الارق

عن علي عليه السلام: انّ فاطمة عليهاالسلام شكت الى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله الارق، فقال لها: قولي يا بنيّة:

يا مُشْبِعَ الْبُطُونِ الْجائِعَةِ، وَ يا كاسِيَ الْجُسُومِ الْعارِيَةِ، وَ يا ساكِنَ الْعُرُوقِ الضَّارِبَةِ، وَ يا مُنَوِّمَ الْعُيُونِ السَّاهِرَةِ، سَكِّنْ عُرُوقِيَ الضَّارِبَةِ، وَ أْذَنْ لِعَيْني نَوْماً عاجِلاً.

(40) دعاى آن حضرت براى رفع بيخوابى

اى سير كننده شكمهاى خالى، و اى پوشاننده بدنهاى عريان، و اى آرام كننده رگهاى زننده، و اى خواباننده چشمهاى بيدار، رگهاى مرا آرام گردان، و چشمهاى مرا بزودى بخواب بر.

ادعيه ى آن حضرت در مدح يا مذمت افراد

دعاؤها لبعله

قالت عليهاالسلام فى وصيّتها اليه عليه السلام: إذا أنا متّ فغسّلنى بيدك، و حنّطنى و كفّنّى، و ادفنّى ليلاً، و لا يشهدنى فلان و فلان، و لا زيادة عندك فى وصيتى اليك، و استودعك اللّه تعالى حتّى القاك،

جَمَعَ الَّلهُ بَيْني وَ بَيْنَكَ فى دارِهِ وَ قُرْبِ جِوارِهِ.

(41) دعاى آن حضرت براى شوهرش

آن حضرت در وصيّتش به حضرت على عليه السلام فرمود: آنگاه كه از دنيا رفتم، با دست خود مرا غسل ده و حنوط نموده و كفن كن و شبانه مرا دفن نما، و فلانى و فلانى را بر جنازه من حاضر منما، و در وصيتنامه ام چيزى زياد نكن، و تو را بخدا سپردم تا بار ديگر تو را ملاقات نمايم.

خداوند من و تو را در بهشتش و جوار خود همنشين هم گرداند.

دعاؤها لاسماء بنت عميس

روى انها عليهاالسلام قالت لاسماء: انى نحلت و ذهب لحمى، الا تجعلين لى شيئاً يسترنى- الى ان قال:- فدعت بسرير فاكبّته لوجهه، ثم دعت بجرائد فشدّدته على قوائمه، ثم جلّلته ثوباً، فقالت عليهاالسلام:اصنعى لى مثله، استرينى،

ستَرَكِ اللَّهُ مِنَ النَّارِ.

(42) دعاى آن حضرت براى اسماء بنت عميس

روايت شده: آن حضرت به اسماء گفت: من ضعيف شده وگوشتم از بين رفته است، مرا در چيزى قرار نمى دهى كه مرا بپوشاند- تا آنجا كه گويد:- اسماء تخته اى چوبى را برداشت و بر زمين نهاد و قطعه هاى چوبى را بر كنار آن با ميخ كوبيد و با پارچه اى آنرا پوشانيد، آن حضرت آنرا ديد و فرمود: همانند اين برايم درست كن، مرا بپوشان

خداوند تو را از آتش دوزخ بپوشاند.

دعاؤها على من ظلمها

اَللَّهُمَّ اِلَيْكَ نَشْكُوا فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَصَفِيِّكَ وَ ارْتِدادَ اُمَّتِهِ، وَ مَنْعَهُمْ اِيَّانا حَقَّنَا الَّذى جَعَلْتَهُ لَنا في كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلي نَبِيِّكَ بِلِسانِهِ.

(43) دعاى آن حضرت برآنانكه به او ستم كردند

پروردگارا! بتو شكايت مى كنيم فقدان پيامبر و رسول و برگزيده ات، و ارتداد امّت او، و منع نمودن ايشان حق ما را، حقى كه در كتابى كه بر پيامبرت نازل فرمودى براى ما قرار دادى.

دعاؤها على ابي بكر و عمر

عن الصادق عليه السلام قال: لمّا قُبض رسول اللّه صلى الله عليه وآله و جلس ابوبكر مجلسه، بعث الى وكيل فاطمة عليهاالسلام فاخرجه من فدك الى ان ذكر شهادة علي عليه السلام و امّ ايمن فقال عمر: انت امرأة و لا نجيز شهادة امرأة وحدها، و امّا علي فيجرّ الى نفسه، قال: فقامت مغضبة و قالت:

اَللَّهُمَّ اِنَّهُما ظَلَما اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ حَقَّها، فَاشْدُدْ وَ طْأَتَكَ عَلَيْهِما.

(44) دعاى آن حضرت بر ابى بكر و عمر

روايت شده كه آن حضرت پس از آنكه عمر و ابوبكر وكيل ايشان را از فدك- كه سرزمينى بود كه پيامبر به ايشان بخشيده بود- بيرون كردند و شهادت حضرت على عليه السلام و امّ ايمن را در خصوص مالكيّت آنجا نپذيرفتند، ايشان فرمود:

پروردگارا! اين دو نفر به حق دختر پيامبرت محمد تجاوز كرده، و او را مورد ستم و آزار قرار دادند، پس غضب خود را بر آنان شدّت بخش.

دعاؤها عليهما

عن جابر: لما قبض رسول اللّه صلى الله عليه و آله دخل اليها رجلان من الصحابة،فقالا لها: كيف أصبحت يا بنت رسول اللّه.

قالت: اصدقاني، هل سمعتما من رسول اللّه صلى الله عليه و آله: فاطمة بضعة منّي فمن آذاها فقد آذاني، قالا: نعم، واللّه لقد سمعنا ذلك منه، فرفعت يديهاالى السماء و قالت:

اَللَّهُمَّ اِنّي اُشْهِدُكَ اَنَّهُما قَدْ اذَياني وَ غَصَبا حَقّي.

و في رواية:

اَللَّهُمَّ اِنَّهُما قَدْ اذَيانى، فَاَنَا اَشْكُوهُما اِلَيْكَ وَ اِلى رَسُولِكَ، لا وَ اللَّهِ لا اَرْضى عَنْكُما اَبَداً حَتّى اَلْقى اَبي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ، وَ اَخْبَرَهُ بِما صَنَعْتُما،، فَيَكُونُ هُوَ الْحاكِمُ فيكُما.

(45) دعاى آن حضرت بر آن دو نفر

از جابر نقل شده: هنگامى كه پيامبر رحلت فرمود دو نفر از اصحاب نزد ايشان رفته و گفتند: اى دختر پيامبر حالت چگونه است؟ فرمود: راست بگوئيد، آيا از پيامبر شنيديد كه فرمود: فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده است، گفتند: آرى بخدا سوگند از او شنيديم كه اين سخن را مى فرمود، آن حضرت دست خود رابلند كرد و فرمود:

پروردگارا! تو را شاهد مى گيرم كه اين دو مرا آزار داده و حقّم را غصب كردند.

و در روايتى ديگر آمده است:

پروردگارا! اين دو مرا آزار داده اند، و من از اين دو نزد تو وپيامبرت شكايت مى كنم، نه، سوگند به خدا كه هرگز از شما راضى نمى شوم، تا پدرم پيامبر را ديدار كرده، و كارتان را به او گزارش دهم، تا اينكه او بين ما حاكم باشد.