اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد سوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۲۵ -


اشكال

معلولى كه براى وى وجود بلا نهايت فرض شده و هيچگاه در گذشته يا آينده نابود و نيست نبوده و نخواهد بود هرگز احتياجى بعلت نخواهد داشت و بعبارت ديگر فرض وجود دائمى با فرض احتياج دو فرض متناقض مى‏باشد .

پاسخ

فرض معلول فرض احتياج است پس وجود دائمى معلول وجود دائمى محتاج مى‏باشد وجود دائمى محتاج احتياجش شديدتر و قويتر است و پايه مطلب روى اين است كه ممكن بجهت تساوى نسبت‏بوجود و عدم محتاج بعلت مرجحه مى‏باشد نه بجهت‏سابقه عدم كه يك معناى نسبى انتزاعى است .

اشكال

قانون كلى علت و معلول را ما با آزمايشى كه در حوادث ماديه انجام داده‏ايم بدست آورده‏ايم و هيچ موردى از اين موارد از سابقه عدم خالى نبوده و از اين روى هرگز نمى‏توانيم يك معلولى را قديم زمانى فرض نموده و نيازمند بعلت‏بدانيم زيرا خاصه و حكمى را كه در محيط شرايط ويژه‏اى از آزمايش گذرانديم توسعه بغير مورد شرايط نمى‏توان داد مگر اينكه يك يا چند مورد پيدا شود كه حكم و خاصه بى‏شرايط مزبور موجود شود و هرگز نمى‏شود بمجرد قياس عقلى اعتماد نمود .

پاسخ

حكم تجربى همان است كه گفته شد ولى مستشكلين ما وجود خود زمان را فراموش كرده‏اند كه يك واقعيت مادى و امكانى است و حقيقت وى اندازه حركت‏بوده و معلول حركت عمومى ماده مى‏باشد و هرگز براى اين حقيقت‏سابقه عدم زمانى فرض نمى‏توان كرد هرگز نمى‏شود گفت زمانى بود كه زمانى نبود و پس از آن زمان شد يا روزى بود كه روزى نبود و سپس روز پيدا شد آرى اين دانشمندان چون در كاوشهاى علمى خود از حقيقت زمان بحث نكرده‏اند نه تنها درين بحث‏بلكه در هر بحث فلسفى مربوط بخواص نظرى زمان دچار يك رشته فراموشكارى و اشتباهات گرديده‏اند .

بهر حال زمان از جمله پديده‏هائى است كه بى‏سابقه عدم زمانى نيازمند بعلت مى‏باشد و همچنين حركت عمومى و ماده‏اى كه موضوع حركت است همين خاصه را دارند چنانكه در جاى ويژه خود خواهد آمد انشاء الله تعالى .

گذشته از اينها پاسخ جمله اخيره اشكال را هرگز نمى‏شود به مجرد قياس عقلى اعتماد نمود در مقاله پنجم داديم

6- چون احتياج معلول بعلت در وجود خودش مى‏باشد از اين روى ديگر نمى‏شود معلولى را علت علت‏خودش فرض كرد و اينگونه عليت‏به واسطه يا با واسطه محال مى‏باشد زيرا علت علت‏شى‏ء علت‏خود شى‏ء است و نمى‏شود شى‏ء علت‏خودش بوده باشد و اين همان مسئله بطلان دور است .

7- وجود علت تامه از وجود معلول قويتر است زيرا تمام واقعيت و وجود معلول از آثار وجود علت‏بوده و متكى بوجود وى مى‏باشد و البته در اينجا نبايد دست‏به يك رشته نقضهاى عوامانه زد مانند پدر و پسر و بنا و ساختمان و سنگ تراش و سنگ و آتش افروز و آتش و جز اينها زيرا چنانكه در مقاله هشتم تذكر داديم آنچه در اينها براستى علت فاعلى است مانند پدر نسبت‏بحركات تناسلى خودش پيوسته و بى ترديد از معلول خودش قويتر است و همچنين علت تامه نسبت‏به معلول قويتر مى‏باشد .

و از اين روى علت‏بر معلول مقدم و معلول از علت متاخر مى‏باشد زيرا تا علت نباشد معلول نخواهد بود در عين حال در يك زمان بايد هر دو جمع بوده و گرد آمده باشند و از همين جا روشن است كه اين تقدم و تاخر زمانى نيست چنانكه خواهد آمد .

و از مجموع اين بيانات اين نتيجه را بايد گرفت استقلال و تماميت وجودى معلول عين استقلال و تماميت وجودى علت است زيرا معلول در وجود ضرورى خود كه بواسطه وى صفت واقعيت را بخود گرفته و لا واقعيت را مى‏راند متكى بعلت‏يعنى به استقلال وجود ضرورى علت مى‏باشد پس معلول با استقلال علت مستقل است نه با استقلالى ديگر يعنى علت و معلول دو مستقل هستند با يك استقلال اين نظريه با بيانى كه ايراد شد در فلسفه عاليه بخوبى روشن است و البته از سطح گفتگو و بحث اين اصول مقدماتى بالاتر است .

از براى دريافتن اين نظر بايد چنانكه در مقاله هفتم گذشت ماهيت را از وجود تميز داده و قصر نظر بوجود نموده و وارد بحث‏شد و اما كسى كه وجود را مساوى ماده قرار داده و در راه كنجكاوى فلسفى در هر گامى مى‏افتد و برمى‏خيزد و در هر لحظه مى‏ميرد و زنده مى‏شود و در مورد هر نسبت و صفت عمومى مانند وحدت و كثرت و تقدم و تاخر و قوه و فعليت و جز آنها پوزش پس از پوزش يا مكابره پى مكابره مى‏آورد چنين كسى در اين موارد نبايد نظرى بدهد .

8- چنانكه در مقاله هشتم تذكر داديم سلسله علت تامه يك معلولى نمى‏تواند تا لا نهايت رفته و در جائى وقوف نكند و ما اين نظريه را در فلسفه عاليه با يك بيان روشنى كه از احتياج وجودى معلول و استقلال علت گرفته شده بيان نموده‏ايم .

9- دو علت مستقل و جدا از هم در يك معلول نمى‏تواند تاثير كند چنانكه يك علت‏با يك عليت و تاثير نمى‏تواند در دو معلول تاثير كند

(در پاورقى‏هاى پيش گفتيم كه از اصل كلى عليت قوانين فرعى زيادى منشعب مى‏شود و دوتاى از آنها است كه اگر به ثبوت نپيوندد نمى‏توان براى جهان نظامى قطعى و يقينى اثبات كرد آن دو قانون عبارت است از قانون سنخيت و قانون ضرورت على و معلولى .

مطابق آنچه قبلا روشن كرديم از اصل كلى عليت ارتباطات و وابستگى‏هاى موجودات و از اصل سنخيت نظام و انتظام اين ارتباطات و از اصل ضرورت على و معلولى قطعيت و ضرورت اين نظام نتيجه مى‏شود .

راجع به اصل كلى عليت در پاورقى‏هاى همين مقاله و راجع به ضرورت على و معلولى در مقاله 8 بحث كافى شد جمله‏هاى مختصر بالا اشاره به اصل سنخيت است و نظر به اينكه اين مسئله علاوه بر آنكه فى حد نفسه با اهميت است از طرف متكلمين يا ساير فرق مورد ايراداتى شده و اظهارات بعضى از علماء فيزيك نو نيز مى‏نماياند كه تحقيقات دقيق علماء در عالم ذرات خلاف اين اصل را ثابت كرده ناچاريم بسط كافى در اطراف اين مطلب مهم بدهيم .

اصل سنخيت

اصل سنخيت را اگر با زبان ساده بخواهيم بيان كنيم بايد اينطور تعريف كنيم از علت معين فقط معلول معين صادر مى‏شود و معلول معين فقط از علت معين صحت صدور دارد حكما اين قاعده را آنجا كه بمفهوم دقيقش بيان مى‏كنند به اين صورت بيان مى‏كنند صدور كثير از واحد و صدور واحد از كثير ممتنع است معناى اين جمله اينست كه علت واحد فقط با معلول واحد وابستگى دارد و معلول واحد فقط با علت واحد مرتبط است و اگر احيانا در مواردى مى‏پنداريم كه علت واحد منشا معلولات كثيره است‏يا معلول واحد از مجموع چند لت‏حاصل شده واقعا آن علت‏يا آن معلول مفروض ما واحد نيست‏بلكه مجموعى از واحدها است .

البته آنچه در درجه اول مورد نظر حكما است واحد بالشخص است ولى اين قاعده در واحدهاى بالنوع يعنى افراد مختلفى كه از نوع واحد هستند نيز تا حدى جارى است و نتيجه اين مى‏شود كه افراد مختلف هر اندازه تشابه نوعى زيادترى داشته باشند از لحاظ آثار و خواص مشابه‏ترند پس از تعميم واحد به واحد بالشخص و واحد بالنوع معناى اين قاعده اين خواهد بود كه هر واحد حقيقى علت فقط با يك واحد حقيقى از معلول وابسته و مرتبط است و هر دسته از افراد واحد بالنوع با يك سلسله آثار واحد بالنوع مرتبط مى‏باشد .

از قسمت اول نتيجه مى‏گيريم صدور موجودات از مبدا كل و صانع كل كه بحكم برهان بسيط و واحد من جميع الجهات است‏بر طبق نظامى معين است‏يعنى صدور موجودات بترتيب است و حتما پاى معلول اول مقصود اوليت زمانى نيست و بلا واسطه در كار است و سپس پاى معلول معلول اول و همينطور و نظريه اشعرى كه اراده ذات بارى را بلا واسطه دخيل در جميع امور مى دانست غلط است .

از قسمت دوم نتيجه مى‏گيريم طبيعت همواره جريان مشابه و يكنواختى را طى مى‏كند يعنى در طبيعت همواره شرائط كاملا مساوى نتيجه مساوى مى‏دهد و اينكه در موارد خاصى ما مى‏پنداريم شرائط مساوى است و در عين حال مى‏بينيم نتيجه مختلف است‏بايد بفهميم كه واقعا شرائط مساوى نبوده و اختلاف وجود داشته چيزى كه هست ما اين اختلاف را درك نكرده‏ايم .

براى اثبات اصل سنخيت مى‏توان دو نوع دليل اقامه كرد دليل حسى و استقرائى و دليل عقلى و قياسى

دليل حسى و استقرائى

انسان هر اندازه كه جزئيات را استقراء كرده و مى‏كند و در قسمتهاى مختلف تجربه بعمل مى‏آورد مى‏بيند كه اشياء داراى خواص معين ثابتى هستند و همواره شرائط و مقدمات و علل معين نتائج و معلولات معين بدنبال خود مى‏آورد و تخلفى از اين لحاظ مشاهده نمى‏كند و از اينرو برايش قطعى مى‏شود كه هر چيزى خاصيت و استعداد خاصى دارد مخالف با خواص و استعداداتى كه ساير اشياء دارد انسان در اثر تجربه و استقراء يقين حاصل كرده كه هر يك از مواد معدنى و آلى خاصيتهاى مخصوص بخود دارد خاصيت آتش سوزاندن و خاصيت آب خاموش كردن آتش و خاصيت هوا قابليت تنفس است انسان در اثر تجربه در يافته است كه از گندم گندم مى‏رويد و از جو جو و از انسان انسان متولد مى‏شود و از اسب اسب و از گوسفند گوسفند و هيچگاه ممكن نيست كه كسى گندم بكارد و جو بر دهد يا آنكه اسب بچه الاغ بزايد پس انسان از اين استقراء جزئيات يك حكم كلى انتزاع مى‏كند آن حكم كلى اينست كه علل و مقدمات معين همواره معلولات و نتائج معين مى‏دهد .

اين استدلال اگر هيچ مقدمه قياسى بان اضافه نشود ضعيف است زيرا اولا همانطورى كه در مقاله 5 گفتيم ذهن قادر نيست فقط با استقراء جزئيات بكشف يك قانون كلى نائل شود و در تمام مواردى كه ذهن در اثر استقراء و تجربه بكشف يك قانون كلى نائل مى‏شود برخى اصول عقلانى غير تجربى مداخله دارد و در آنجا ثابت كرديم كه از جمله اصولى كه همواره قوانين كلى تجربى متكى بقبول قبلى آنها است همانا اصل سنخيت على و معلولى است و واضح است كه اگر بنا بشود خود اين اصل نيز با تجربه ثابت‏شود مستلزم دور است مقاله 5 جلد دوم و ثانيا قوانين تجربى بطور كلى قطعيت ندارد زيرا زمينه تجربه كامل كه بشر بتواند جميع عوامل دخيله را تحت نظر بگيرد تقريبا غير ميسر است و لهذا قوانين تجربى متواليا نقض مى‏شود و تجربيات بعدى نقص تجربيات قبلى را روشن مى‏كند و اگر ما صرفا تجربيات گذشته را در مورد اصل سنخيت ملاك قرار دهيم تجربيات جديد علمى بشر در عالم ذرات كه مى‏نماياند طبيعت جريان متحد الشكلى را طى نمى‏كند آن را نقض مى‏كند چنانكه عن قريب بيان خواهيم كرد

دليل عقلى و قياسى

اين راه متكى بتحليل عقلانى حقيقت عليت و معلوليت است ما قبلا ديديم كه عليت و معلوليت مستلزم ارتباط و پيوستگى دو چيز است كه ما نام يكى را علت و نام ديگرى را معلول گذاشته‏ايم و اگر دو موجود را فرض كنيم كه با يكديگر بيگانه و متباين محض باشند معنا ندارد كه يكى را علت و ديگرى را معلول بدانيم و از طرفى ميدانيم كه رابطه علت و معلول از نوع وجود دادن و وجود يافتن است‏يعنى از دو موجودى كه يكى وجود دهنده ديگرى است و آن ديگرى وجود يافته از ناحيه او است مفهوم عليت و معلوليت انتزاع مى‏شود از طرف ديگر قبلا ثابت كرديم كه ارتباط و پيوستگى معلول بعلت مغاير با واقعيت معلول نيست‏يعنى واقعيت معلول عين ارتباط و اضافه است نه چيزى كه داراى ارتباط و اضافه است .

يك مقدمه ديگر كه باين سه مقدمه علاوه شود مطلب كاملا روشن مى‏شود و آن مقدمه اينست‏حقايق معلوله كه عين اضافه و ارتباط هستند باين نحو است كه هر معلولى عين اضافه بعلتى خاص است و گر نه اضافه و ارتباط مطلق و بلا طرف معنا ندارد و اختلاف معلولات با يكديگر در عين اينكه در اصل اضافى بودن و رابطى بودن با يكديگر شريكند در اينست كه هر معلولى هويتش انتساب و ارتباط با علتى خاص است و آن علت‏خاص مقوم واقعيت آن معلول است‏يعنى اگر فرض كنيم بجاى اين علت‏يك علت ديگر بود نه فقط طرف اضافه تغيير كرده است‏بلكه ديگر آن اضافه آن اضافه نيست و آن معلول آن معلول نيست و از اينجا است كه مى‏گوييم مرتبه هر موجودى در نظام وجود مقوم ذات آن موجود است‏يعنى هويت و آن موجود بودن آن موجود باينست كه در همان مرتبه خاصى كه هست‏بوده باشد و اگر او را در مرتبه ديگر فرض كنيم نه اينست كه خودش خودش است و جايش تغيير كرده بلكه خودش خودش نيست و اينكه خودش خودش باشد موقوف باينست كه در همان مرتبه‏اى كه دارد بوده باشد و همانطورى كه در مقدمه مقاله 8 بيان كرديم مراتب موجودات در سلسله زمان يا در مراتب على و معلولى و نظام اسباب مسببات را نبايد از قبيل يك صف سرباز فرض كرد كه هر يك در محل معينى جا گرفته‏اند و مانعى ندارد كه تغيير وضع و محل و نسبت‏بدهند بلكه در مقام تشبيه و تنظير بهتر است كه نظام موجودات را بمراتب اعداد تشبيه كنيم كه مرتبه هر عددى مقوم حقيقت آن عدد است و همانطورى كه در اعداد معنى ندارد كه بپرسيم چرا عدد يك عدد دو نيست و چرا عدد دو عدد پنج نيست همينطور در نظام موجودات نيز معنا ندارد سؤال كنيم چرا فلان معلول معلول فلان علت است و معلول فلان علت نيست‏يا آنكه چرا آن معلول بجاى علت‏خودش و علتش بجاى خودش نيست‏يا آنكه چرا من معلول اول يا چرا علت اولى نيستم .

بعد از اينكه دانستيم كه واقعيت نسبت هر معلول با علت‏خاص عين واقعيت معلول و مقوم ذات معلول است مى‏توانيم بدانيم كه واقعيت نسبت‏با دو علت مختلف و متغاير مختلف و متغاير است و اگر از دو علت مختلف معلول واحد صادر شود لازم مى‏آيد كه معلول واحد مفروض ما در عين وحدت كثير باشد و در عين اينكه هويتش عين انتساب بفلان علت است و متقوم بان علت است عين انتساب بفلان علت ديگر و متقوم بان نيز باشد و اگر از علت واحد دو معلول متغاير صادر شود لازم مى‏آيد كه آن دو معلول در عين كثرت مفروض بيش از يك هويت نداشته باشند و همانطورى كه در متن بيان شده رابطه و سنخيت وجودى علت و معلول مقتضى است كه وجود معلول مرتبه ضعيفه وجود علت‏بوده باشد بنا بر اين تباين وجودى دو علت متباين معلول را دو مرتبه ضعيفه متباينه قرار خواهد داد و همچنين تباين وجودى دو معلول متباين مستلزم دو علت متباين خواهد بود .

براى اثبات قانون سنخيت ادله و براهين زيادى اقامه شده و اين مسئله از سنخ آن رشته مسائل فلسفى است كه براى كسى كه درست‏به اصول فلسفى وارد باشد جاى كوچكترين شك و ترديدى باقى نمى‏ماند و تنها با قبول اين اصل است كه نظام معين موجودات قابل توجيه است و اين اصل است كه اذعان قطعى مى‏آورد بر اينكه پيدايش حوادث و اشياء حتما طبق جريان و اسباب معينه صورت مى‏گيرد و چنانكه ديديم اين مسئله يك مسئله فلسفى خالص است‏يعنى مبتنى بقبول اصول موضوعه‏اى از علوم طبيعى يا رياضى نيست و خواننده محترم اگر درست مبادى تصوريه و تصديقيه اين مسئله را بدست آورده باشد مى‏فهمد كه تحقيق در اطراف اين مسئله نفيا و اثباتا جز در حوزه فلسفه ميسر نيست و اگر درست در عقليات فلسفى تمرين كرده باشد به اندازه يك مسئله رياضى يقين حاصل مى‏كند .

سخن جينز در كتاب راز آفرينش يا جهان شگفت

در كتاب راز آفرينش يا جهان شگفت تاليف جينز دانشمند فيزيك و رياضى و ستاره شناس قرن حاضر ترجمه آقاى مهندس رضا بعد از آنكه عقائد بشر اوليه را در تعليل حوادث به اراده ارباب انواع و خدايان و سپس توجه بشر را به رابطه على و معلولى بين حوادث عالم توضيح مى‏دهد مى‏نويسد چند هزار سال بر اين منوال گذشت تا در قرن هفدهم يعنى قرن گاليله و نيوتن بالاخره قانون عليت‏بعنوان مبناى كشف و تحقيق امور طبيعى پذيرفته شد دانشمندان در مطالعه امور و قضاياى طبيعى به علل و اسباب توجه كرده متقاعد شدند كه هر علت مفروضى معلول معينى را بوجود مى‏آورد مطالعات نجومى و ستاره شناسى نيز حركت منظم سيارات را مشهود داشته خرافات و اوهام قران ماه و مشترى و سعد و نحس زهره و زحل را بدور انداخته مؤمن شدند كه براى دانشمند سعد افتد هم زحل مشترى ... در قرن هفدهم ثابت‏شد كه حركت كليه اجرام آسمانى بر طبق قوانين ثابت و پا بر جائى صورت مى‏گيرد كه توسط دانشمند قرن توجيه و اعلام شده است : نيوتن مى‏گفت كه بايد تمام امور طبيعى را با استدلالات مناسبى از روى اصول مكانيك قواعدى كه از اعمال قانون عليت در طبيعت‏بى‏جان بدست مى‏آيد نتيجه گرفت ... گفته نيوتن روز بروز بر طرفداران خود افزود و در نيمه دوم قرن نوزدهم اين عقيده به اوج عظمت‏خود رسيد تا آنجا كه هلمولتز دانشمند معروف آلمانى اذعان كرد كه همه علوم طبيعى بايد به علم مكانيك منجر شود يعنى آنگاه كه در جهان بى روح مطالعه مى‏كنيم بايد علت و معلول را تشخيص داده رابطه آنها را به تحقيق معلوم كنيم و هيچ چيز را جز در سلسله قانون عليت در نظر نگيريم همچنين دانشمند نامى لرد كلوين انگليسى اعتراف نمود كه تا نمونه مكانيكى از چيزى را بتصور در نياورد آنرا درك نمى‏كند ... اين بحثها در حيات انسانى اثرات جالبى بوجود آورد زيرا هر چه اعتقاد به قانون عليت افزايش مى‏يافت اعتقاد به اختيار سست‏تر مى‏گرديد و افكار بيشتر باين مطلب اقبال مى‏كردند كه اكنون كه جهان بى روح تابع قانون عليت است چرا جهان ذى روح از اين قاعده بر كنار باشد اينگونه تفكرات فلاسفه مكانيست قرن هفدهم و هجدهم را بوجود آورده ايشان را در برابر اصحاب اصالت تصور ايده‏آليستها قرار داد ... در پيچ و خم اين افكار سير مى‏كرديم كه قرن بيستم با جلوه بسيار فرا رسيد و قدمهاى بلندى بسوى دانش نو برداشته شد نخستين گام بلند ما در اين قرن مطالعه قسمت‏بسيار كوچكى از ماده بود كه تا آن زمان علماء وسيله نداشتند كه جزء بسيار كوچكى از ماده را در تحت مطالعه دقيق قرار دهند و قضاوت ايشان فقط بر جزئى از ماده بود كه با حواس پنجگانه مستقيما محسوس شود حال آنكه چنين جزئى از ماده مليون مليون ذره را در بر داشت و شك هم نداشتيم كه چنين قطعه مادى تابع قانون عليت است اما معلوم نبود كه اثر يك ذره مثلا با اثر يك مليون ذره تناسب و تشابهى داشته باشد ... .

فيزيك قرن نوزدهم دست در دامان اصول مكانيك زد هر قضيه طبيعى را به ماشينى تشبيه كرد و سر انجام خواست در ماشين فكر انسانى نيز با همان نظر مطالعه كند ولى يك اشكال بزرگ براى او باقى ماند و آن توجيه نور و قوه جاذبه بين كرات آسمانى بود كه با هيچ فورمول مكانيكى توجيه نمى‏پذيرفت .

در آخرين ماههاى قرن نوزدهم پرفسور ماكس پلانك آلمانى برخى از قضاياى تابش نور را كه تا آن زمان تاريك و مجهول بود كشف كرده ثابت نمود كه تنها نمى‏توان امثال اين امور طبيعى را با كمك فورمول مكانيكى قانون عليت تفسير و توجيه كرد بلكه اساسا نمى‏توان آنها را با هيچگونه فكر مكانيكى يعنى وجوب و اضطرارى كه از قانون عليت‏بر مى‏آيند ارتباط داد چون افكار تازه هميشه مورد حمله متعصبين قرار مى‏گيرد پرفسور پلانك نيز مدتى مورد سخريه و استهزاء دانشمندان زمان شد ولى چندى نگذشت كه يكى از بزرگترين تئوريهاى فيزيك كنونى بر پايه سخنان وى استوار گشت اين تاريخ را بايد پايان سلطه قانون عليت و آغاز دوره نوينى در سير علم و حكمت دانست پرفسور پلانك جريان امور طبيعى را در طى حركات جسته جسته مى‏داند وى ثابت مى‏كند كه حركات كوچكى كه در طبيعت صورت مى‏گيرد همه بهمين روش است مثلا عقربه دقيقه شمار ساعت در آخر هر دقيقه با يك حركت چرخ دندانه‏اى كه درون ساعت تعبيه شده يك درجه از محيط صفحه ساعت را مى‏پيمايد ناظرى كه زمان طويلى را بكمك ساعت مى‏سنجد چنين مى‏پندارد كه عقربه دقيقه شمار با نظم و ترتيب و اتصال و پيوستگى محيط ساعت را پيموده حال آنكه كسى كه در زمان كوچكى شاهد قضيه باشد مى‏بيند كه عقربه در طى هر دقيقه بر جاى ثابتى ايستاده و در آخر آن دقيقه با يك حركت‏يك درجه را مى‏پيمايد علامه معاصر اينشتاين در سال 1917 معترض شد كه تئورى پلانك علاوه بر انفصال حركات مطالب مهمى را در بر دارد اگر در عمق اين معنى فرو رويم بر اثر اينشتاين و ديگر دانشمندان اذعان مى‏كنيم كه نظم و ترتيب قانون عليت كه پيشتر پيشواى سير علوم و انديشه علماء ما بود ديگر توانائى هدايت افكار ما را ندارد بر طبق علوم قديم علوم پيش از قرن بيستم قانون عليت‏حكم مى‏كند كه دنيا سير ثابت و معينى دارد كه از صبح ازل تا شام ابد با زنجير عليت‏بهم پيوسته شده هر علت را بطور قطع معلول معينى در پى است و اين معلول خود علت پيدايش وضع جديدى است و ... A بنمائيم وضع آتى آن بعبارت ديگر علوم قديم مى‏گفتند كه اگر وضع كنونى جهان را به A نتيجه شده ولى علوم جديد تا B را خواهد داشت كه بطور قطع از شكل مفروض و معين وضع مفروض D يا C يا B يا A به شكل B را در پى دارد ممكن است وضع جهان در لحظه بعد از وضع وضع ديگرى باشد ما نمى‏توانيم بطور قطع وضع آتى را پيش بينى كنيم بر خلاف دانش B را پيش بينى كرد وضع A بطور قطع مى‏توان وضع آتى قديم كه مى‏گفت‏با داشتن وضع C و يا وضع ديگرى باشد علوم ما توانائى يافته‏اند كه بگويند احتمال وقوع آتى محتمل است D يا ... چقدر است‏حساب احتمالات خلاصه علم به يقين راز يا آفرينش و سر غيب است و هيچ محرم دل را در آن حرم راه نيست مثالى بياوريم راديوم يا گوهر شب چراغ جسمى است كه مدام نور و گرما از آن تراوش مى‏كند در نتيجه اين فيضان نور و حرارت آتمهاى راديوم يكايك تبديل باتمهاى سرب و هليوم مى‏شوند و چون سرب و هليوم از راديوم سبكترند لذا بمرور زمان از وزن قطعه راديوم كاسته مى‏گردد موضوع كلام ما اين نكته است كه كاهش وزن قطعه راديوم در طول زمان بر طبق فورمول عجيبى انجام مى‏پذيرد كه بان اشاره مى‏كنيم شهرى را در نظر بگيريد كه همه زنان آن نازا باشند و بفرض يك در صد ساكنان آن در هر سال به سراى نيستى بروند بشرط اينكه مرگ ايشان كاملا ناگهانى و تقديرى بوده به هيچ وجه وابسته به سن و سالشان نباشد حساب معلوم مى‏كند كه كاهش شماره ساكنين چنين شهرى نظير كاهش شماره آتمهاى تكه راديوم سابق الذكر است همچنين مى‏توانيد لشكرى را تصور بفرمائيد كه زير باران گلوله دشمنى قرار گرفته باشد كه بدون رؤيت و اطلاع صحيح از موضع حريف به طرف ايشان تير خالى كند بديهى است‏با اين فرض اصابت گلوله به افراد لشكر فقط بر حسب اتفاق و تقدير خواهد بود كاهش شماره اين لشكر نيز مانند كاهش آتمهاى يك قطعه راديوم است‏بعبارت ديگر آتم راديوم بر اثر مرور زمان و رسيدن به عمر طبيعى و يا مواجه شدن با اتفاق ديگرى از ميان نمى‏رود بلكه فقط و فقط دست تقدير است كه او را به سراى نيستى مى‏فرستد حال فرض كنيم كه در اطاق ما تكه راديومى شامل 2000 قطعه آتم قرار داشته باشد علوم جديد به آسانى حساب مى‏كنند كه احتمال اينكه پس از يكسال شماره آتمهاى قطعه راديوم مزبور به 1999 يا 1998 يا ... شود چقدر است ولى در عين حال به هيچ وجه نمى‏توانند نظريه قطعى اعلام داشته و شماره اتمها را پس از يكسال به وجه يقين معين نمايند حساب مى‏گويد ظن آنست كه پس از يكسال فقط يك اتم راديوم در هم بشكند ولى محال نيست كه از اين لشكر اتفاقا دو سرباز دچار مرگ شوند بعلاوه نكته دقيق ديگرى كه علوم جديد بما مى‏آموزند اينست كه پس از يكسال باحتمال قوى يك آتم از هر 2000 اتم به سراى نيستى ميرود ولى به هيچ وجه نمى‏توان پيش بينى كرد كه آن آتم كدام يك از اين 2000 آتم است علم در اين پرده راه ندارد و جز تقدير كسى را از اين ماجرا آگهى نه شما ممكن است پيش خود عذر موجه علمى بتراشيد مثلا بگوئيد آن آتمى زودتر مى‏ميرد كه با فلان علت فيزيكى يا شيميائى مواجه شود ولى دغدغه بخاطر راه مدهيد كه سخن آنچه باشد گفته‏اند و سر انجام ثابت‏شده كه جز تقدير عاملى در اين كار ذى اثر نيست‏با اين حال هنوز برخى از طرفداران قانون عليت از عقيده خود دست‏بر نداشته مترصد عاملى هستند كه بتواند جاى تقدير را بگيرد ... مشاهدات و مطالعات فيزيكى بسيارى در اين طريق گفتار ما را تاييد كرده‏اند مثلا پرفسور هايزنبرگ آلمانى ثابت كرده است كه تئورى جديد كوانتا را فقط بكمك اصل عدم وجوب ترتب معلول بر علت مى‏توان توجيه كرد ...

مثالهاى فيزيكى فراوان تا كنون على رغم قانون عليت‏بدست آمده و بر اثر آنها بسيارى از علماء فيزيك معتقد شده‏اند كه در امور مربوط به الكترونها و آتمها قانون عليت صادق نيست و اگر در بادى امر چنين انديشه‏اى بخاطر ما راه يافته بود از آن بود كه مقياس نظر را بزرگ و وسيع اختيار كرده بر قسمت محسوس از ماده حكم نموده و در امور بسيار خرد باريك نشده بوديم فيزيك‏دان انگليسى ديراك همين مفهوم را در كتاب خود چنين بيان مى‏كند در تجربيات و مطالعات مربوط باتمها و الكترونها عموما در حالت مفروض و معينى نتيجه آزمايش معين و ثابت نيست عدم وجوب ترتب معلول بر علت‏بدين معنى كه چون يك آزمايش معين را چندين بار با همان شرائط اوليه تكرار كنيم احتمال دارد به نتائج مختلف برسيم ... و نيز بايد بگوئيم كه فيزيك نو گر چه مدتى است در اين راه گام بر مى‏دارد هنوز تصميم قطعى خود را اعلام نداشته است‏برخى از فيزيك‏دانها كه شماره ايشان روز بروز كمتر مى‏شود عقيده دارند كه روزگارى قانون عليت دو باره بر مسند علوم جلوس خواهد كرد و حق آنست كه اينك فيزيك نو در خلاف جهت عقيده اين آقايان راه مى‏سپارد در دانشهاى نو نقش عليت مطلق به هيچ وجه آب و رنگ ندارد از اينرو بتدريج از اصحاب مكتب مكانيست كاسته شده طرح نوئى كه ما در صفحات پيشين تصوير كرديم بيشتر مورد نظر دانشمندان قرار مى‏گيرد مبناء اين طرح هم با اختيار مختصرى كه ما در زندگى داريم توافق دارد با پذيرفتن اين مطالب ايمان مى‏آوريم كه آفريننده جهان اختيارى هم در كار ما قرار داده است كه بكمك آن مى‏توانيم در كارهاى عالم اظهار وجود كنيم و اينكه گفتيم در كارگاه اتمها دست تقديرى در كار است آن دست ممكن است در كارگاه تن ما همان روح و جان ما باشد شايد اختيارى كه مغز ما در باره سلولهاى تن ما روا مى‏دارد عامل همان افعالى باشد كه در محيط خارجى بنام حركات اختيارى و ارادى موسوم شده‏اند حقيقت اين موضوع از نظر ما پوشيده است نه مى‏توانيم آن را بپذيريم و نه مى‏توانيم آن را رد كنيم ...

اين بود خلاصه نظريه اين دانشمند بزرگ در باب قانون عليت از مجموع آنچه نقل شد چند مطلب استفاده مى‏شود :

1- علم امروز قانون عليت را كه بر حسب آن همواره علل معين بايد معلومات معينه را بدنبال خود بياورند و هر وضعى معلول وضع قبلى و علت وضع بعدى است و سلسله حوادث مانند حلقه‏هاى زنجير بهم پيوسته و مرتبط است نمى‏پذيرد .

2- نظر به اينكه در جهان ذرات قانون عليت فرمانروائى ندارد و اوضاع گذشته و حال و آينده با يكديگر رابطه على و معلولى ندارند دانش نو وجود تقدير و مداخله غيبى را در جهان ذرات اثبات مى‏كند .

3- لازمه قانون عليت و رابطه زنجيرى حوادث امكان پيش‏بينى‏هاى قطعى نسبت‏باينده از روى وضع حاضر است ولى چون جهان ذرات از پيروى قانون عليت آزاد است امكان اين پيش‏بينى‏ها از بين رفته است در جهان ذرات قانون عليت نمى‏تواند هادى و راهنماى بشر واقع شود يعنى بشر نمى‏تواند در جهان ذرات با اتكاء به قانون عليت پيش‏بينى‏هاى قطعى بنمايد تنها كارى كه از اين لحاظ از بشر در آنجا ساخته است اين است كه با حساب احتمالات پيش بينى‏هاى احتمالى بنمايد .

4- قانون عليت منافى با آزادى و اختيار انسان است ولى با باطل شناختن قانون عليت موضوع اختيار انسان نيز ثابت مى‏شود .

خواننده محترم اگر با اصول فلسفى ما كاملا آشنا باشد خوب متوجه مى‏شود كه از چهار مطلب فوق كه همه جنبه نظرى و استنباطى دارد باستثناء قسمتى از بند 3 كه جنبه علمى تجربى دارد هيچيك قابل قبول نيست ما نمى‏خواهيم مشاهدات تجربى دانشمندان بزرگ و نوابغ جهان فيزيك را منكر شويم و هم نمى‏توانيم ولى چيزى كه مى‏خواهيم و مى‏توانيم اينست كه استنباطات فلسفى اين دانشمندان را مورد انتقاد قرار دهيم يكى از مخاطرات بزرگ اينست كه يك قانون مربوط بفن مخصوصى را بخواهيم با ابزار و وسائل مخصوص فن ديگر رد يا اثبات كنيم همانطورى كه عمل غالب قدما كه مسائل طبيعيات را احيانا مى‏خواستند با اصول فلسفى نفى يا اثبات كنند مخاطراتى را در بر داشت و حد اقل اين بود كه علم را متوقف مى‏كرد راهى را كه برخى از دانشمندان جديد پيش گرفته‏اند و مى‏خواهند فلسفه را نيز از دريچه چشم فيزيك ببينند مخاطراتى كمتر از آن مخاطرات در بر ندارد .

قانون عليت‏يك قانون تجربى نيست

قانون عليت‏با شعب و متفرعاتى كه دارد از قبيل قانون ضرورت على و معلولى و قانون سنخيت و بطلان دور و تسلسل و غيره از قوانين فلسفى خالص است و فقط با اصول فلسفى مى‏توان در مقام نفى يا اثبات آن بر آمد و علوم نه مى‏توانند اين قوانين را رد كنند و نه اثبات و نه مى‏توانند از آنها بى نياز باشند و تنها كارى كه فيزيك يا علم ديگر ميتواند بكند اينست كه اين قانون را با متفرعات وى بصورت اصول موضوعه بپذيرد و تا هر جا كه ميتواند از آن استفاده كند و هر جا كه نمى‏تواند در باره آن سكوت اختيار كند .

عليت را بعنوان يك قانون تجربى تلقى كرده‏اند و چون آنچه مورد تجربه واقع مى‏شود از سنخ ماده است ناچار قانون عليت را منحصر به مواد و اجسام دانسته‏اند و روى همين جهت عليت را مساوى با مكانيسم گرفته‏اند در مكانيسم تنها اصل اصيلى كه واقعيت دار شناخته شده ماده و حركات مكانيكى ماده است و قهرا روابط موجودات منحصر است‏به روابط مادى و مكانيكى و از اينرو هر جا كه ديده‏اند مشاهدات علمى و تجربى با مكانيسم قابل توجيه يست‏بجاى اينكه چنين استنباط كنند كه روابط على و معلولى منحصر به روابط مادى و مكانيكى نيست‏خط بطلان روى قانون عليت كشيده و اظهار داشته‏اند حوادث درون اتم در ما وراء قانون عليت انجام مى‏گيرد .

چه ضرورتى ايجاب مى‏كند كه قانون عليت را يك قانون تجربى بدانيم و آنگاه آنرا مرادف با مكانيسم بگيريم و آنجا كه خلاف مكانيسم ثابت مى‏شود جنجال راه بيندازيم كه قانون وجوب ترتب معلول بر علت كه قرنها بر فكر بشر حكومت مى‏كرد از مقر فرمانروائى خود معزول شد ادله واضحى موجود است كه قانون عليت را نمى‏توان بعنوان قانون تجربى تلقى كرد و ما در پاورقى‏هاى مقاله 5 در اينباره بحث كرديم .

خلاصه آنچه در آنجا گفتيم اينست كه احساس و آزمايش چنانكه واضح است‏به جزئى تعلق مى‏گيرد نه كلى و انسان پس از مشاهده و اعمال آزمايش در چند مورد بالخصوص نتيجه آزمايش خود را تعميم مى‏دهد به ساير مواردى كه شخصا تحت آزمايش در نيامده است اين تعميم معلول قبول قبلى چند اصل است كه يكى از آنها عبارت است از اصل تشابه طبيعت اصل تشابه عبارت است از اينكه طبيعت در شرائط كاملا مساوى در همه جا و همه وقت جريان واحدى دارد ما بعد از قبول اصل تشابه طبيعت مى‏توانيم تجربيات خود را در ماده محسوس يا در جهان ذره‏اى تعميم دهيم اصل تشابه طبيعت چيزى جز اصل سنخيت على و معلولى يعنى اينكه علل معين همواره معلولات معينه را بدنبال خود مى‏آورند نيست پس هميشه صحت قانون كلى تجربى موقوف به قبول قبلى اصل تشابه طبيعت‏يا اصل سنخيت على و معلولى است و بنا بر اين ما نه مى‏توانيم با تجربه اين قانون را رد كنيم و نه اثبات و نه مى‏توانيم از آن در علوم تجربى خود مستغنى باشيم زيرا اگر بخواهيم رد كنيم و مدعى شويم تجربه ثابت كرده كه در طبيعت تشابه موجود نيست و بخواهيم اين را بصورت يك قانون كلى بيان كنيم بايد اول قانون تشابه را بپذيريم و با اتكاء خود قانون تشابه خودش را رد كنيم و اگر بخواهيم آن را اثبات كنيم بايد با اتكاء خود قانون تشابه خودش را اثبات كنيم واضح است كه در صورت اول باطل شناختن قانون تشابه مستلزم صحيح شناختن و باطل نشناختن آن است و در صورت دوم صحيح شناختن اين قانون متوقف بر صحيح شناختن آن است‏يعنى دور است مگر اينكه مدعى شويم كه امتناع دور چون از فروع قانون عليت است مورد قبول ما نيست .

پس اگر قانون عليت را نپذيريم در درجه اول بايد علوم تجربى را به كنارى بگذاريم اينست كه ما مى‏گوييم علوم بايد قانون عليت را بعنوان اصل موضوع بپذيرند .

علاوه بر اين اگر قانون عليت را نپذيريم هيچ قانون علمى را تجربى و غير تجربى را نبايد بپذيريم زيرا هر قانون علمى محصول و معلول يك رشته مقدمات قياسى يا غير قياسى است كه با پيدا شدن آن مقدمات پيدايش آن قانون علمى كه ثمره و نتيجه آن مقدمات است قطعى است‏حال اگر بنا بشود كه قانون عليت دروغ باشد هيچ رابطه‏اى بين مقدمات يك دليل و ثمره آن دليل نخواهد بود يعنى هيچ مطلبى را ثمره هيچ دليلى نمى‏توان دانست و اگر قانون سنخيت على و معلولى دروغ باشد از هر مقدمه و قياس و استدلالى هر نتيجه را مى‏توان انتظار داشت‏بلكه از هر چيزى هر چيزى را مى‏توان انتظار داشت مثلا از غذا خوردن يك انسان دانشمند شدن يك جماد را مى‏توان انتظار داشت و اگر قانون ضرورت على و معلولى دروغ باشد در حال اجتماع جميع شرائط و مقدمات و اجزاء علل يك چيز نمى‏توان انتظار قطعى آن چيز را داشت‏يعنى در اين حال نيز ممكن است آن شى‏ء موجود بشود و ممكن است موجود نشود معناى اين سخن اينست وجود جميع مقدمات ذهنى يك دليل در ذهن با عدم آنها در ذهن يكى است زيرا اگر ضرورت على و معلولى دروغ باشد نه بين وجود علت و وجود معلول ضرورت است و نه بين عدم علت و عدم معلول و بنا بر اين در حال وجود علت و در حال عدم هر دو معلول امكان وجود و عدم دارد پس بود و نبود علت مساوى است .

اگر قانون علت و متفرعات وى دروغ باشد ترتب نتيجه منظور آقاى جينز نيز بر استدلالات خودشان هيچ ضرورتى ندارد و مانند اينست كه چنين استدلالاتى اولا و ابدا وجود نداشته باشد .

اشتباه اين آقايان يك منشا ديگر هم دارد و آن اينست كه نخواسته يا نتوانسته‏اند فرق بگذارند بين واقعى بودن قانون عليت و بين تطبيق و مورد استعمال قرار دادن آن بر نمودهاى داخل آتم مطلب صحيحى كه مربوط به عالم تجربيات فيزيكى است و اين دانشمندان اظهار داشته‏اند و ديگران نيز ناچارند از آنها بپذيرند اينست كه قانون عليت نمى‏تواند راهنماى دانشمندان در داخل آنها باشد قانون عليت در جائى ميتواند راهنماى فيزيك واقع شود كه دانشمند بتواند بكمك او از وضع مشهود پيش‏بينيهاى قطعى نمايد و البته پيش‏بينى قطعى هنگامى ميسر است كه جميع مقدماتى كه زمينه قطعى آينده را تشكيل ميدهند تحت مشاهده و محاسبه درآيند و اگر جميع مقدمات قابل محاسبه نبود امكان پيش‏بينى از بين ميرود آنچه مسلم است اين است كه دانشمندان فيزيك نو نتوانسته‏اند وضع درون آتمها را طورى تحت محاسبه در آورند كه بتوانند پيش‏بينيهاى قطعى نمايند و البته امر دائر است‏بين اينكه دانش امروز در اين زمينه قاصر باشد و نتوانسته باشد جميع عوامل ذى دخل را تحت محاسبه در آورد و يا اينكه در واقع و نفس الامر حوادث رابطه زنجيرى نداشته باشند و قانون عليت دروغ باشد بديهى است كه هيچ دليلى در كار نيست كه دانش امروز آخرين حد را طى كرده و جميع عوامل را شناخته است لازمه واقعى بودن قانون عليت امكان پيش‏بينى بشر نيست‏بلكه لازمه اطلاع بشر بر آن مقدمات و علل امكان پيش‏بينى است پس ما اگر بخواهيم بطرز منطقى استنتاج كنيم نبايد از عدم امكان پيش‏بينى در برخى موارد عدم واقعى بودن قانون عليت را نتيجه بگيريم بلكه همين قدر بايد نتيجه بگيريم كه ما از وجود چنين عوامل قطعى اطلاعى نداريم يا از آن جهت كه اصلا چنين عواملى وجود ندارد و يا آنكه وجود دارد و ما بى اطلاع هستيم

قانون عليت از شؤون واقعيت مطلق است

اگر ما طرز تفكر حسى خود را در مورد قانون عليت‏به كنارى بگذاريم و اين قانون را بدرستى بشناسيم و بفهميم كه نه تصور اين قانون از راه احساس به ذهن وارد شده رجوع شود به مقاله 5 و نه تصديق ذهنى ما به دلائلى كه در همين جا اشاره كرديم و در مقاله 5 نيز گذشت معلول و محصول تجربه است مى‏توانيم بفهميم كه قانون عليت از شؤون واقعيت مطلق است‏خواه آنكه آن واقعيت مادى باشد يا غير مادى و بنا بر اين هر عاملى كه به معلول خود واقعيت‏بدهد آن عامل علت است و آن معلول معلول و على هذا فرضا نظريه آقاى جينز صحيح باشد و عامل تغيير و تبديلها و فنا و زوالهاى درون آتمها تقدير و اراده ما فوق الطبيعى بوده باشد باز خارج از قانون عليت نيست و علت اينكه ما وجود اين تقديرها را نمى‏توانيم پيش‏بينى كنيم از آن جهت است كه قوانين خاص آن تقديرات در دست ما نيست كه بتوانيم پيش‏بينى كنيم .

ولى حقيقت اينست كه مداخله مستقيم تقدير و اراده ما فوق الطبيعى را در اينگونه حوادث كسى ميتواند به اور كند كه با علوم الهى آشنائى نداشته باشد ممكن است كسانى كه شخصا در اين زمينه اطلاعات كافى ندارند چنين بپندارند كه ما كه عقائد الهى داريم اعتراف دانشمند مبرزى مانند جينز را در مداخله مستقيم تقدير و اراده ما فوق الطبيعى در برخى حوادث اين جهان با آغوش باز مى‏پذيريم و اين اعترافات را مؤيد نظريات الهى خود بحساب مى‏آوريم ولى خواننده محترم از همين حالا مطمئن باشد و بعدا در مقاله 14 به تفصيل خواهد شنيد كه ما وجود اينگونه تقديرات و مداخلات ما فوق الطبيعى را محال و ممتنع ميدانيم و اظهار نظرهاى آقاى جينز و ديگران را در اين زمينه‏ها از بى‏اطلاعى ايشان به علوم الهى ميدانيم ما در نظريات الهى خود مانند آن دسته از مدعيان فلسفه و غيرهم نيستيم كه در مقام اثبات صانع كل و مبدا كل در جستجوى استثناها باشيم و هر جا كه بنظر ما رسيد استثنا و خلاف عادتى صورت گرفته آن را با اراده ذات بارى توجيه كنيم و دليل بر وجود بارى بگيريم از نظر فلسفى ما نظام هستى نظام متقن و مرتبى است و سراسر اين نظام مرتبط و پيوسته قائم بذات بارى و اراده بارى است و اين نظام على و معلولى همان نفوذ تقدير و اراده ذات بارى است كه بصورت اين نظام در آمده است از نظر دقيق فلسفى همين نظام متقن دليل بر وجود ذات بارى است نه استثناها بفرض وجود خواننده محترم در مقاله 14 بطرز استدلالات ما كاملا آشنا خواهد شد آرى متكلمين غالبا هر جا كه در مقام استدلال بر آمده‏اند مثل اينست كه طبيعت را شريك ذات بارى مى‏دانسته‏اند و فعل طبيعت را مستند بذات بارى نمى‏دانسته‏اند و از اين جهت همواره در جستجوى موارد استثنائى بوده‏اند و چنين مى‏پنداشته‏اند كه با ابطال نظام مسلم موجودات بايد وجود صانع كل را اثبات نمود همچنانكه تا آنجا كه ما جستجو كرده و اطلاعاتى بدست آورده‏ايم جميع فلاسفه اروپائى الهى و مادى و شكاك داراى همين نظريه بوده‏اند .

نظريه معروف اگوست كنت نيز در بيان حالات سه‏گانه بشر در مورد تعليل حوادث كه در مقاله 5 گذشت از همين طرز تفكر حكايت مى‏كند و اين مطلب به نوبه خود خيلى موجب تعجب اينجانب شده است .

در اينجا بى‏مناسبت نيست كه عبارتى را كه صدر المتالهين در رد متكلم معروف امام فخر رازى مربوط بهمين موضوع آورده نقل كنيم وى در جلد چهارم اسفار در مبحث‏سعادت و شقاوت حسى بعد از آنكه برخى از استدلالات فخر رازى را در باب اثبات صانع و همچنين روش تفسيرى وى را از قرآن كريم نقل و انتقاد مى‏كند مى‏گويد: و اعجب الامور ان هؤلاء القوم متى حاولوا اثبات اصل من اصول اصول الدين كاثبات قدرة الصانع او اثبات النبوة و المعاد اضطروا الى ابطال خاصية الطبايع و نفى الرابطة العقلية بين الاشياء و الترتيب الذاتى الوجودى و النظام اللائق الضرورى بين الموجودات التى جرت سنة الله عليها و لا تبديل لها و هذه عادتهم فى اثبات اكثر الاصول الاعتقادية كما فعله هذا الرجل امام اهل البحث و الكلام.

يعنى عجيبترين چيزها اينست كه متكلمين در مقام اثبات توحيد يا نبوت يا معاد خود را ناچار مى‏بينند كه خواص معينه طبايع را انكار كنند و در صدد نفى نظام ضرورى على و معلولى و ترتيب وجودى موجودات كه حكم صريح عقل است و سنت قطعى ذات بارى است و قابل تبديل نيست‏برآيند و اساسا عادت اين دسته همواره همين بوده و هست .

بهر حال ما براى هستى نظام متقن و خلاف ناپذير قائل هستيم و اين نظريه را هم از تجربه حوادث روزانه بدست نياورده‏ايم تا با بر خورد تجربه به مشكلاتى پايه نظريه ما سست‏شود ما نظريه ترتيب و نظام موجودات را از برهان عقلى كسب كرده‏ايم و اين برهان هم از نوع برهان لمى است كه از معرفت‏به عله العلل سر چشمه مى‏گيرد نه برهان انى تفصيل اين مطالب در مقاله 14 مى‏آيد .

در بيانات جينز قانون عليت از قانون ضرورت على و معلولى و قانون سنخيت تجزيه نشده و همه بصورت يك قانون بيان شده ولى ما قبلا ثابت كرديم كه هر چند اين سه قانون متلازم هستند ولى نمى‏توان آنها را يكى شمرد عذرى كه اين دانشمند و ديگران در اينجا دارند اينست كه اين قانون را تجربى مى‏دانند و در تجربه نمى‏توان اين سه قانون را از يكديگر مجزا تصور نمود اين تفكيك و تجزيه فقط با طرز تفكر فلسفى ميسر است .

عجب اينست كه اين دانشمند و گروه زياد ديگرى به موضوع اختيار چسبيده و اختيار و عليت را منافى يكديگر پنداشته‏اند و آنگاه احساس وجدانى انسان را راجع به اختيار و آزادى خود دليلى از ضمير بر نفى قانون عليت‏بحساب آورده‏اند و حال آنكه اندك تامل كافى است كه بفهميم آزادى و اختيار ما كه امرى وجدانى است و ضمير ما بان گواهى مى‏دهد اينست كه در طبيعت‏يكراه معين و خط مشى معين براى ما تعيين نشده و ميدان عملى بما داده شده كه مى‏توانيم هر راهى را كه بخواهيم انتخاب كنيم و انتخاب يكى از آن راهها به اراده و اعمال قدرت ما واگذار شده يعنى ما آزاديم كه اگر ميل داشته باشيم و اراده كنيم بكنيم و اگر نخواهيم و اراده نكنيم نكنيم يعنى اراده ما است كه خط مشى ما را متعين مى‏كند معناى اختيار اين نيست كه اراده ما آزاد است كه خود بخود و بدون علت پيدا شود و همچنين اين نيست كه ما آزاد و مختاريم كه اراده كنيم يا اراده نكنيم و خلاصه ما نسبت‏به فعل خارجى آزاديم نه نسبت‏بمقدمات نفسانى آن فعل و آنچه كه ضمير انسان گواهى مى‏دهد بيش از اين نيست ما در مقاله 8 نكات لازم را راجع به جبر و اختيار بيان كرديم و مخصوصا اين نكته را براى اولين بار بيان كرديم كه آزادى اراده و نفى ضرورت على و معلولى كه اين دانشمندان و متكلمين اسلامى براى اثبات اختيار بان چسبيده‏اند بيشتر منافى با اختيار و آزادى انسان در عمل خويش است .

خلاصه نظريه ما راجع به قانون عليت

خلاصه نظريه ما راجع به قانون عليت از اين قرار است :

1- قانون عليت و جميع قوانين منشعبه از آن كه در اين مقاله بيان شد قوانينى است واقعى و نفس الامرى و مستقل از ذهن و ادراكات ما است .

2- ادراك ذهنى تصورى ما از عليت و معلوليت ناشى از احساس خارجى نيست‏بلكه از مطالعه درونى جوهر نفس و حالات نفسانى ناشى شده به تفصيلى كه در مقاله 5 گذشت .

3- ادراك ذهنى تصديقى ما راجع به قانون عليت و معلوليت مناط احتياج بعلت و متفرعات وى ناشى از حكم عقل است و مستقل 4 قانون عليت از شؤون واقعيت مطلق است و اختصاصى به ماده و روابط مادى ندارد .

5- قانون عليت و منشعبات وى قوانين فلسفى هستند و تحقيق در آنها از حوزه علوم جزئى خارج است .

6- قانون عليت و منشعبات وى ناچار بايد بعنوان اصل موضوع در علوم جزئى مورد استفاده قرار بگيرد و اين علوم از اين قوانين نمى‏توانند بكلى بى‏نياز باشند .

7- علم بعلت تامه موجب علم به معلول است و از اينرو از وجود علت مى‏توان بوجود معلول پى برد .

8- حوادث اين جهان ضرورت وقتى دارند يعنى وقوع هر حادثه‏اى فقط در لحظه معين قابل واقع شدن است و پس و پيش ندارد .

9- شرائط و اوضاع زمانى علت تامه اوضاع بعدى نيست‏بلكه زمينه اوضاع بعدى است و در عين حال بادله‏اى كه بعدا خواهد آمد اطلاع كامل از اين زمينه موجب پيش‏بينى قطعى است .

10- تقدير و اراده ما فوق الطبيعى در عرض علل طبيعى نه در طول معنا ندارد .

11- انسان در افعال خويش مختار و آزاد است و اين آزادى و اختيار با ضرورت على و معلولى منافى نيست.) زيرا رابطه و سنخيت وجودى علت و معلول مقتضى است كه وجود معلول مرتبه ضعيفه وجود علت‏بوده باشد بنا بر اين تباين وجودى دو علت متباين معلول را دو مرتبه ضعيفه متباينه قرار خواهد داد و همچنين تباين وجودى دو معلول متباين مستلزم دو علت متباين خواهد بود .

و بايد دانست كه نسبت‏باين دو نظريه نيز بنظر سطحى موارد نقض زيادى موجود است چه در خارج بسيار اتفاق مى‏افتد چندين فاعل دست‏بهم داده و فعلى را انجام دهند و يا يك فاعل چندين فعل بوجود آورده ولى بايد باريك بينى نموده و فهميد كه در صورت اولى مجموع چندين فاعل يك فاعل را تشكيل ميدهند و در صورت دومى يك فاعل با شرايط مختلف چندين فاعل مى‏شود و يا چندين فعل بواسطه ترتب يك فعل مى‏باشد