اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد سوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۳۲ -


بخت‏خوب و بد

ما هر يك از كارهاى خود را براى آرمان و غايتى كه در نظرمان مشخص هست انجام مى‏دهيم و از طرفى از روى قريحه مسامحه كه در زندگى داريم پيوسته غالب را بجاى دائم و كلى مى‏گذاريم و از طرف ديگر البته براى رسيدن بهر مقصدى بحسب غالب راهى ويژه وجود دارد و آن همان كار و فعاليتى است كه انسان را به آرمان و غرضى كه در پايانش مشخص بوده و قرار گرفته مى‏رساند مثلا براى رسيدن باب در زمين خشك كندن چاه لازم است و براى رسيدن به سر منزل پيمودن راه مى‏خواهد و براى بردن سود بايد داد و ستد نمود و ... .

پايان هر يك از اين راهها غايت و آرمان خود وى مى‏باشد غايت كندن چاه رسيدن باب و غايت پيمودن راه رسيدن به سرمنزل مقصود و غايت داد و ستد بردن سود مى‏باشد همه اينها بحسب غلبه وقوع .

اكنون اگر كسى چاهى كند و به گنجى رسيد و يا به سنگى مصادف شد كه رنج او را بيهوده ساخت و يا كسى در يك معامله كوچكى بجاى هزار ريال سود صد هزار ريال سود برد و يا همه ثروت خود را به زيان گذاشت و همچنين ... در اين گونه موارد غايتى پيش آمده كه غايت فعل و معلول كار نبوده و چون براى هر حادثه علتى اثبات مى‏نماييم طبعا در همين جا نيز علتى مجهول الهويه اثبات مى‏كنيم بخت‏خوش و بخت‏بد يا بخت‏سياه و بخت‏سفيد .

و از اين روى كسى را كه در تلاش عادى خود يا بى كوچكترين تلاش با غايتها و پيش‏آمدهاى شيرينى روبرو مى‏شود خوش بخت مى‏ناميم و كسى را كه پى در پى با حوادث تلخ و ناگوارى روبرو مى‏شود بدبخت مى‏شماريم .

و در آثار گذشتگان از براى اين موجود خرافى اندام مخصوص و در خصوص وى افسانه‏هاى بسيار يافت مى‏شود و هنوز هم كه هنوز است‏بخت در پيش آمدها و كارهاى روزانه بشر دخالتهاى مستقيم و غير مستقيم بسيار دارد .

ولى وقتى كه باريك بينى كرده و به محاسبه علل اينگونه حوادث پردازيم به اشتباه خود پى برده و خواهيم فهميد كه علت پيدايش اين موضوع خرافى اين بوده كه ما دائم را بجاى غالب گذاشته‏ايم كندن چاه 50 مترى پيوسته انسان را باب نمى‏رساند كه در نتيجه اگر باب نرسيد بدبختى و اگر بگنج رسيد خوشبختى بوده باشد بلكه گاهى باب مى‏رساند كه در پنجاه مترى سطح زمين آب موجود بوده باشد چيزى كه هست كندن چاه پنجاه مترى هميشه انسان را به همان چيزى كه در پنجاه مترى سطح واقع است مى‏رساند اگر آب است آب و اگر گنج است گنج و اگر سنگ است‏سنگ و اين دائمى است .

و البته موقعى كه كندن چاه به گنج هدايت كرده از اين جهت‏بوده كه در پنجاه مترى سطح زمين گنج وجود داشته و با برداشتن خاك كه روى او را پوشانيده بود گنج پوشيده پيدا شده و اين علل و شرايط جز اين نتيجه نداشته است .

در همه موارد بخت‏سفيد و بخت‏سياه نمى‏توانيم حادثه‏اى را پيدا كنيم كه اثر مستقيم علل و شرايطى كه در محل واقعه تراكم نموده نباشد و غايتى نمى‏توانيم بياييم كه ارتباط ذاتى با اسباب و قواى حاضره و فعاله پيدا نكند .

مسائلى كه در اين مقاله اثبات گرديد

مسائلى كه در اين مقاله اثبات گرديده به شرح زير است:

1- هر حادثه زمانى نيازمند بعلت مى‏باشد و با تعبير عمومى‏تر هر ممكن محتاج بعلت است .

2- چنانكه وجود علت علت وجود معلول است عدم علت نيز علت عدم معلول است .

3- وجود معلول با علت‏خود رابطه‏اى دارد كه با هيچ چيز غير او ندارد .

4- علتى كه نسبتش با دو چيز متساوى بوده باشد نمى‏تواند يكى از آن دو تا را تخصيص بوجود دهد و همچنين يكى از آن دو تا نيز نمى‏تواند با چنين علتى بوجود اختصاص يابد .

5- اختيار بمعناى ايجاد گزافى تحقق ندارد .

6- علت دو قسم است علت تامه و علت ناقصه .

7- احتياج معلول بعلت از جهت امكان اوست نه از جهت‏حدوث و سابقه عدم .

8- عليت و معلوليت دورى محال است .

9- وجود علت تامه از وجود معلول خود قويتر است .

10- علت‏بر معلول خود متقدم است و معلول از وى متاخر .

11- استقلال و تماميت وجودى معلول همان استقلال و تماميت وجودى علت است .

12- سلسله علت تامه معلولى نمى‏تواند تا لا نهايت‏برود .

13- دو علت مستقله يك معلول را نمى‏شود ايجاد كند چنانكه يك علت دو معلول مستقل را .

14- علت‏به چهار قسم منقسم مى‏شود علت فاعلى علت غائى علت مادى علت صورى .

15- هيچ معلولى بى‏علت فاعلى نخواهد بود .

16- هر معلول مادى علت مادى مى‏خواهد .

17- ماده ديگرى بسيطتر از ماده جسمانى بايد اثبات كرد .

18- هر معلول مادى علت صورى مى‏خواهد .

19- هيچ معلولى بى‏علت غائى نخواهد بود .

20- اتفاق و بخت وجود ندارد