پانصد حديث اعتقادى و اخلاقى

احمد صادقى اردستانى

- ۱ -


مقدمه :

بسم الله الرحمن الرحيم
غير از ((نهج البلاغه )) و ((صحيفه سجاديه )) دو ميراث عظيم امام على (عليه السلام ) و زين العابدين (عليه السلام ) كتابهاى : لمعة من بلاغة الحسين ، اثر گرانقدر استاد مصطفى آل اعتماد، و: بلاغة الامام على بن الحسين (عليه السلام ) تاءليف ارزشمند دانشمند محترم ، شيخ جعفر عباس ‍ حائرى ، مجموعه خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار امام حسين (عليه السلام ) و امام زين العابدين را در خود جاى داده اند، و مؤ لفين عزيز از اين ناحيه ، خدمات شايانى به فرهنگ درخشان اسلام نموده اند.
يعنى ، سيره پسنديده و اقدام بسيار مفيد ((سيد رضى )) و ديگران براى تنظيم ((نهج البلاغه )) و اينگونه آثار مورد توجه واقع شده ، و مثلا ((عزالدين عبدالحميد بن ابى الحديد)) - (586 - 655) غير از ((شرح نهج البلاغه )) بزرگ خود ((هزار كلمه امام على (عليه السلام ))) را پديد آورد، ((ابن ميثم بحرانى ))، (وفات 679)، ((شرح صد كلمه )) را بوجود آورد و آنگاه افرادى مانند: عبدالوهاب ((شرح صد كلمه )) و ((رشيد وطواط)) كتاب ((مطلوب كل طالب من كلام اميرالمؤ منين على بن ابيطالب (عليه السلام ))) از ((جاحظ)) را شرح و تفسير نمودند، چنانكه محدث بزرگوار ((شيخ عباس قمى )) حكمة البالغة و ماءة كلمة جامعة ، را در شرح يكصد سخن امام على (عليه السلام ) از ((نهج البلاغه )) برگزيده و شرحى بر آن نوشته ، و به هر حال هر كدام از اين جهت نيز، از خود ميراثى بجاى گذاشته ، و با ارائه و تشريح سخنان آسمانى امام على (عليه السلام ) براى دوستان آن بزرگوار خدمت شايسته اى انجام داده ، و آنان را با امام على (عليه السلام ) و افكار بلند و الهى او آشنا ساخته اند.
پانصد حديث :
مجموعه ((پانصد حديث )) هم ، كه اكنون پيش روى شماست ، بر اساس ‍ همان فلسفه از كلمات و سخنان حكيمانه پيشوايان معصوم پديد آمده ، و احاديث اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى آن ، هر يك مى تواند درس مهم زندگى بياموزد، و حتى گاهى برخى از آنها اين تاءثير را دارد كه ، سرنوشتى را از تباهى به صلاح و سربلندى تبديل گرداند.
آرى ، جمع آورى احاديث و منظوم نمودن ترجمه فارسى آنرا، آقاى ((عباس شيرين كلام )) به عهده داشته ، و او چون اهل حال و معرفت است ، از روزگار جوانى تا كنون با زبان و توان خويش ، در راه آشنائى ديگران با معرفت اهل بيت (عليه السلام ) كوشش فراوان به خرج داده ، و در حد توان در اين كار هم ، خواسته خود را تحقق بخشيده است ، اما چون همه احاديث مجموعه بدون ماءخذ و مدرك تنظيم شده بود، اين جانب با بيش ‍ از يك ماه تلاش و كوشش ، مدرك احاديث را از كتابهاى مختلف حديثى يافته و در پاورقى قيد كردم ، مطالب را تنظيم و عنوان بندى نمودم ، ترجمه هاى احاديث را برخى تجديد، و برخى اصلاح و روان كردم ، و مجموعه ، در قالبى جديد، بصورتى كه اكنون ملاحظه خواهيد كرد، در آمد.
انگيزه تاءليف :
مؤ لف اين اثر، بر اساس اخلاص و صفائى كه يافته ، بر اين باور است كه ، همه ما در راه هدايت و روشنگرى ديگران ، مسئوليت سنگينى به عهده داريم . و هر كسى چيزى را فراگرفته ، وظيفه دارد آن را به ديگران نيز بياموزد، و خواسته اين توصيه امام على (عليه السلام ) را لباس عمل بپوشاند:
آن حضرت فرموده است :
ما اخذ الله سبحانه على الجاهل ان يتعلم ، حتى اخذ على العالم ان يعلم .(1)
خداى سبحان از ناآگاهان چنين پيمانى را نگرفته كه ، هر چه را نمى دانند بياموزند، اما از عالمان پيمان گرفته و آنان را موظف ساخته كه ، هر چه را خود فرا گرفته اند به ديگران نيز بياموزند.
روى اين حساب ، وى خواسته آموخته ها و اندوخته هاى خويش را به عنوان هديه اى به خوانندگان تقديم دارد، تا سفارش پيامبر عالى قدر اسلام را عملى ساخته باشد. زيرا آن بزرگوار فرموده است :
ما اهدى المسلم لاخيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى ، او ترده عن ردى .(2)
شخص مسلمان ، هيچ هديه اى به برادر مسلمان خود تقديم نكرده ، كه از سخن حكيمانه ايكه به هدايت او بيفزايد، يا او را از فلاكت و هلاكت باز دارد بهتر و باارزشتر باشد.
چنانكه در زمينه ارزش معنوى ، و كارآئى عملى سخن حكيمانه ، و توجه نمودن بدان هم ، پيامبر عاليقدر اسلام اينگونه فرموده است :
كلمة الحكمة يسمعها المؤ من خير من عبادة سنة .(3)
يعنى ؛ سخن حكيمانه ايراكه ، مؤ من بدان گوش فرا مى دهد، براى او از عبادت يك سال بالاتر خواهد بود.
بنابراين ، كتابى را كه پيش روى داريد، بر اساس اين انگيزه ها، و از اين گونه سخنان حكيمانه و آموزنده و سازنده تشكيل يافته ، و توجه دقيق به احاديث و مطالب آن ، مى تواند در زندگى ، راهنما و راهگشاى مؤ ثرى واقع شود.
روحيه عرفان و معنويت :
در كنار انگيزه هاى ياد شده ، چيزى كه براى اين جانب جالب توجه بود، و بيشتر وادارم ساخت كه كار پرزحمت تصحيح و تكميل اين كتاب را بعهده گيرم و به سامان برسانم ، روحيه عرفان و معنوى آقاى ((شيرين كلام )) بود، زيرا وى در شعاع روحيه عشق و ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت ، كه آثار آن در اشعار اين مجموعه و ساير اشعار او هم نمودار است ، از ارادت و توسل به خاندان پيامبر (ص ) بهره هاى فراوانى دريافت داشته ، كه از جمله آن ، موضوع توسل به حضرت فاطمه معصومه (عليه السلام ) و شفا يافتن برادر او، در سال 1332 خورشيدى ، يعنى 39 سال پيش از اين است .
بارى ، داستان از اين قرار است كه ، برادر مؤ لف ، آن روزگار در ((تهران )) به ((فلج ستون فقرات )) مبتلا مى گردد، پزشكان از معالجه او قطع اميد مى كنند و ناچار وى برادر خود را به منظور شفا يافتن ، با سختى فراوان به شهر ((قم )) آورده ، به حضرت معصومه (عليه السلام ) متوسل مى شود، و سلامت او را به دست مى آورد، و همان روزها، بدين مناسبت ، اين اشعار را مى سرايد:

دوش با جسمى برون از رنج و نطق عشق بارى   خلوت دل را تهى ديدم ، كنار جويبارى
مرغ فكرم همعنان گرديد با كبك خيالم   طبع من سرمست شد، از باده عشق نگارى
داد توفيقم خداوند قديم حى سرمد   تا كنم مدح مهين بانوى با عزو وقارى
شرح حال خويش مى گويم ، كه از بحر عميسش   جرعه اى بخشيد ما را، آنكه بودش اعتبارى
عبد داعى يك برادر بودم ، اندر شهر ((تهران ))   گشت بيمار و نماند از بهر ما ديگر قرارى
مدتى نزد طبيبان كثيرى بردم او را   پولها دادم ، ولى نامد از ايشان هيچ كارى
عاقبت از ((شهر تهران )) سوى ((قم )) آوردم او را   در حريم دخت موسى ، با فغان و آه و زارى
چون شفيع آورد او را، نزد خلاق مبينش   از كرم او را شفا بخشيد و ما را كرد يارى .(4)

آرى ، بدين جهات اين ((مجموعه حديثى )) تشكيل و تكميل گرديد، و خاصه مضامين و مفاهيم اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى ، در ((قالب شعر)) هم ريخته شده ، تا ضبط و حفظ نمودن آن ، براى خوانندگان ارجمند، آسانتر و مؤ ثرتر واقع شود، و همگان بتوانيم در راه دريافت مكارم اخلاقى و نيل به تعالى انسانى خويشتن و جامعه ، بيش از پيش ، نقش عملى ايفا نمائيم .
بنابراين ، در مقدمه كتاب ، بيش از اين شما را سرگرم نمى كنيم ، و شما را به مطالعه متن ((پانصد حديث )) و ترجمه و اشعار آن كه ، از سخنان حكيمانه و نورانى پيشوايان معصوم پديد آمده و مايه گرفته ، دعوت مى كنيم .
قم : احمد صادقى اردستانى
24/6/1371
17 ربيع المولود 1413

1، تير زبان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احذروااللسان فانه سهم يخطى .(5)

از زبان بترسيد به درستى كه آن تيرى است بسيار خطا رونده .

بفرمود از زبان خود حذر كن   زجان خويشتن دفع خطر كن
كه آن باشد چو تيرى بس خطاكار   تن و جانت كند ناگه گرفتار

2، نشانه هاى تقوى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ان للتقوى علامات : الخوف من الجليل ، و العمل بالتنزيل ، و القناعة بالقليل ، و الاستعداد ليوم الرحيل .(6)

چهار چيز علامت تقوى است : خوف از خدا، عمل به قرآن ، قناعت به كم ، آمده بودن براى مرگ و روز رحلت .

علامتهاى تقوى چهار چيز است   كه بس نيكو بر اهل تميز است
بقرآن عامل و خوف از جليل است   به كم قانع مهيا بر رحيل است

3، انسان با انصاف

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المنصف كريم و الظالم لئيم .(7)

انسان با انصاف بزرگوار و كريم است ، و شخص ظالم پست و فرومايه است .

ديگر فرموده او منصف كريم است   كند ايثار اگر او را نعيم است
ولى ظالم لئيم است و تبه كار   گرش باشد ز دنيا مال بسيار

4، راستى رستگارى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الصدق نجاح و الكذب فضاح .(8)

راستگويى موجب نجات است و دروغگويى سبب رسوايى است .

ديگر گفتا سخن چون راست گوئى   نجات و رستگارى را بجوئى
واگر گوئى سخنهاى دروغين   فضيحت آرى و رسوا و ننگين

5، عزت علم

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العلم عز و الطاعة حرز.(9)

علم عزت مى آورد و اطاعت در پناه خدا بودن است .
سپس فرمود علم به عزت بيارد   بقلب خلق حبت را بكارد
بطاعت حرز جانت هست خلاق   زآفتها نينديشى در آفاق

6، سربلندى قناعت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عز من قنع ، ذل من طمع .(10)

عزت در قناعت است و خوارى در طمع است .

بگفت آنكس كه شد قانع عزيز است   موقر در براهل تميز است
كسى را كو طمع كارى مرام است   ذليل و خوار نزد خاص و عام است

7، تواضع تعالى بخش

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
التواضع يرفع و التكبر يضع .(11)

تواضع آدم را بالا مى برد، و تكبر انسان را كوچك و پست مى كند.

بگفتا كن تواضع با خلايق   بجاه و منزلت گردى تو لايق
تكبر گر كنى كوچك نمائى   بنزد خلق پست و بينوائى

8، عنايت توفيق

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
التوكل كفاية ، والتوفيق عناية (12)

كسى كه توكل بر خدا كند خداوند او را كفايت مى كند و به هر كس به خداوند عنايت فرمايد توفيقش مى دهد.

بگفتا هر كه را باشد توكل   بس است او را خدا بنما تعقل
خدا چون با كسى دارد عنايت   دهد توفيق او را بى نهايت

9، عبادت انديشه

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الشكر زيادة والكفر عبادة .(13)

شكر نعمت روزى را زياد مى كند، و فكر خوب در صنع خداوند عبادت است .

بشكر حق شود رزق تو افزون   و اگر كفران كنى گردى پشيمان
تفكر گر كنى در صنع بازى   از اين فكرت عبادت بهره دارى

10، دافعه ترشروئى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
البشر مبرة ، العبوس معرة .(14)

خوشروئى نيكوئى است در بين مردم ، و ترشروئى زشتى و باعث جدائى است .

بفرمود ار شوى خوشرو در عالم   ز قلب دوستان بيرون برى غم
ترش روئى اگر باشد شعارت   گريزان خلق باشد از كنارت

11، زيور عقل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العقل زين والحمق شين .(15)

عقل زينت آدم است ، و حماقت نادانى و زشتى است .

بگفتا هر كه را عقل است در سر   مزين باشد و محبوب و رهبر
بر آن كوبا حماقت گشت مقرون   زنادانى و پستى هست مغبون

12، زينت انسان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العقل زينة الانسان و الصدق امانه اللسان .(16)

عقل زينت انسان ، و راستگوئى امانت زبان است .

بگفت عقلست زينت بهر آدم   كه افضل شد ز مخلوقات عالم
كسى كوراست گفت اندر امانست   امانت صدق گفتار لسانست

13، سرچشمه عقل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
التواضع راءس العقل و التكبر راءس الجهل .(17)

تواضع سرچشمه عقل است و تكبر سر منشاء جهل و نادانى .

تواضع گفته عقلت را بود سر   تن بى سر بود چون نخل بى بر
تكبر همچو سراندر تن جهل   بود در نزد جاهل اين عمل سهل

14، عوامل سرزنش

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اربع تشين الرجل : البخل والكذب والشره وسو الخلق .(18)

چهار چيز از صفات سرزنش آور آدم است : بخل ورزيدن ، دروغ گفتن ، حرص خوردن و بد خلقى .

بدى چهار است اندر مرد فرمود   كه گر باشد كسى را هست مردود
بود بخل و دروغ و اكل بيحد   ديگر مردى كه باشد خلق او بد

15، خير دنيا و آخرت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اربع من اعطيهن فقد اعطى خير الدنيا و الآخرة : صدق حديث ، و اداء امانة ، و عفة بطن ، و حسن خلق .(19)

چهار چيز را خدا به هر كسى عطا كند خير دنيا و آخرت را به او عطا كرده است : راست گوئى ، ادا كردن امانت ، شكم را نگاه داشتن از غذاهاى شبه ناك و اخلاق نيكو داشتن .

صفات خوب هم چهار است فرمود   گرت باشد عنايت كرده معبود
بود رد امانت ، صدق گفتار   عفاف بطن و حسن خلق بسيار بدنيا
گرنشان زين چهار دارى   بفرداى قيامت رستگارى
همين بس باشدت نزد خلايق   بمحشر سرفرازى نزد خالق

16، نتيجه عقل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العاقل من عقل لسانه الا عن ذكر الله .(20)

عاقل كسى است كه زبان خود را مهار كند، مگر از ذكر خداوند.

بفرمود عاقل است آن كو زبانش   ببندد از سخن اندر دهانش
از او بند گران را بر نگيرد   مگر آندم كه گويد ذكر سرمد

17، هوشمندى عاقل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
العاقل من لا يضيع له نفسا فيما لا ينفعه .(21)

عاقل كسى است كه ضايع نمى كند يك نفس از عمر خود را در چيزيكه نفع باو نميدهد.

دگر عاقل كسى كو وقت خود را   نسازد ضايع در گفتار بيجا
چونفعش نيست اندر گفته خويش   نفس بيرون نسازد از دل ريش ‍

18، بهترين عمل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاخلاص خيرالعمل .(22)

بهترين كارها خلوص نيت در عمل است .

خلوص نيت ار باشد چو در كار   قليل او بود بهتر زبسيار
خلوص ار هست در آغاز و انجام   رسد آن كار با نيكى به اتمام

19، اسرار نابود كننده

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الاقتصاد ينمى اقليل و الا سراف الجزيل .(23)

ميانه روى ، مال كم را زياد مى كند و اسراف مال زياد را نابود مى كند.

براه اقتصاد هر كس كند سير   بنقد خويش مسرور است و لا غير
در اسرافست اندر شخص نقصان   شود درويش با مال فراوان

20، كريم و لئيم

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الكريم من صان عرضه بماله و اللئيم من صان ماله بعرضه .(24)

كريم كه شخصى با گذشت است مال را فداى آبروى خود مى كند، و لئيم آبروى خود را فداى مال مى كند

كريم آنكس كه پوشد چشم از مال   براى آبرو در جمله افعال
لئيم آن كو بجمع مال كوشد   شرف در جمع مال آسان فرو شد

21، سزاى متكبران

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
ان المتكبرين يجعلون فى صور الذر يتوطا هم الناس حتى يفرق الله من الحساب .(25)

اشخاص متكبر را روز قيامت خداوند بصورت مورچه محشر مى كند و در زير پاى مردم لگدمال مى شوند تا وقتى كه خداوند از حساب مردم فارغ شود.

تكبر كن چو مور آيد بمحشر   شود پامال خلق آندم مكرر
بدينسان هست تا آندم كه خالق   شود از كار خلق الله فارغ

22، حيا و بى شرمى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الحياء مفتاح كل خير والقعة عنوان الشر.(26)

حياء براى انسان كليد هر گونه خير، و بى شرمى و سرچشمه هر گونه شر است .

حيا باشد كليد خير و خوبى   بود ساتر حيا بر هر عيوبى
ولى قبح است عنوان شرار است   تو را اندازد هر دم در مرارت

23، طاعت برادر

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اطع اخاك و ان عصاك وصله و ان جفاك !(27)

اطاعت كن برادر مؤ من خود را اگر چه او به تو بدى كند، وصله رحم كن اگر چه او بتو جفا كند.

اطاعت كن برادرهاى دينى   اگر از او بدى هر دم ببينى
تو با او كن صله گر او جفا كرد   تو او را جذب كن گر او رها كرد

24، مؤ من و فاجر

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
المؤ من من وقى دينه بدنياه و الفاجر من وقى دنياه بدينه .(28)

مؤ من كسى است كه حفظ مى كند دين خود را با دنياى خود، و فاجر كسى است كه حفظ مى كند دنياى خود را با دين خود، يعنى دين را به دنيا مى فروشد.

كند حفظ و حراست مؤ من از دين   دهد دنيا براى حفظ آئين
ولى فاجر فروشد دين به دنيا   بود مسرور از اين افعال بيجا

25، ترس از خدا

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الخوف من الله من الدنيا يؤ من الخوف فى الاخرة منه .(29)

كسيكه در دنيا از خدا بترسد در آخرت از خوف خدا مصون مى ماند.

اگر خوف خدا باشد بدنيا   شوى ايمن زخوف دار عقبى
كسى گر از خداى خويش ترسد   ديگر از هيچ مخلوقى نترسد

26، نيكى در مقابل بدى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احسن الى من اساء اليك واعف عمن جنى عليك .(30)

نيكى كن با آن كس كه بتو بدى مى كند و عفو كن از كسيكه بتو جفا مى كند.

تو نيكى ميكن اى مرد خردمند   به آن كوبا تو بد كرده است هر چند
خيانت كار خود را عفو كن زود   رضاى حق تو را گر هست مقصود

27، ادب و طلا

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
طالب الادب احزم من طالب الذهب .(31)

كسى كه دنبال ادب بر مى گردد، احتياط كارتر است از كسى كه در جستجوى طلاست .

ادب ذيقيمت از هر باب باشد   كه بهتر از طلاى ناب باشد
طلايت گر نباشد غم نباشد   ادب گر نيست آن آدم نباشد

28، مصون از رسوائى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من قبل النصيحة سلم من الفضيحة .(32)

كسى كه نصيحت نصيحت كننده را قبول مى كند، از رسوايى در جامعه سالم مى ماند.

قبول ار مى كنى پند و نصيحت   نمى گردى گرفتار فصيحت
هر آنكس پند دانايان نگيرد   به رسوايى و جهل آخر بميرد

29، تلاش براى آخرت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اجعل همك وجدك لاخرتك .(33)

كوشش و جديت خود را براى آخرتت قرار بده .

اگر خواهى نباشى در ندامت   بكن جديت از بهر قيامت
براى آخرت همت كن اى دوست   تجارت بهر خود بنما كه نيكوست

30، دوست با انصاف

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
صديقك من صدقك لا من صدقك .

رفيق واقعى تو آن است كه بتو راست مى گويد، نه آنكس كه هر كارى مى كنى ؛ عمل تو را تصديق مى كند!

رفيق خوب آن كور است گويد   طريق رستگارى را بپويد
نه آن كو مى كند تصديق كارت   بافعال بد و خوب است يارت

31، حفظ زبان

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
احزن لسانك كما تحزن ذهبك و ورقك .(34)

محفوظ بدار زبان خود را همچنانكه طلا و نقره و غنائم خود را حفظ مى كنى .

لسانت راتو در مخزن نگهدار   باظهار زبانت باش بيدار
چنانكه مال و زر دارى تو پنهان   كنى محفوظشان از خوف دزدان

32، حق و هوى

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اركب الحق و ان خالف هواك و لا تبع آخرتك بدنياك .(35)

پيرو حق باش ، اگر چه با هواى نفس مخالف كند، و هرگز آخرت خود را بدنيا نفروش .

زحق كن پيروى اى مرد ديندار   هواى نفس خود را واقع مگذار
بامر حق تو زيرك باش و باهوش   بدنيا آخرت را هيچ نفروش

33، اصلاح با عمل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اصلح المسى بحسن فعالك و دل على الخير بجميل مقالك .(36)

اصلاح كن گناهكاران و بدكاران را بعمل خود، و افراد را با سخن خوب به راه حق رهنمائى كن .

با عمالت بشو هادى به گمراه   بر غبت او نهد پا اندر اين راه
بفعلت شو دليل دين اسلام   زبان خويش را بربند در كام

34، علم و جهل

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اطع العلم و اعصى الجهل تفلح .(37)

از اعلم اطاعت كن و مخالفت جهل انجام بده آنگاه رستگار خواهى شد.

مطيع علم شو جان برادر   بنه تاج فضيلت را تو بر سر
خلاف جهل خود گر رهسپارى   بدنيا و بعقبى رستگارى

35، قبول نصيحت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اقبلوا النصيحة ممن اهداها اليكم .(38)

نصيحت را از كسيكه بشما نصيحت مى كند، بپذيريد.

زناصح كن قبول اى جان نصيحت   اگر هستى تو شخصى با فضيلت
گر او پندت دهد بپذير از آن   كند او كار دشوار تو آسان

36، بشكرانه نعمت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اشتغل بشكر النعمة عن التطرب بها.(39)

اشتغال به شكر نعمتهاى خدا پيدا كن ، در حالى كه هنوز مشغول عيش و طرب نشده باشى .

بشكر نعمت حق باش مشغول   بنزد منعمت هستى تو مسئول
بكن شكر نعيم ذات يكتا   پس آنگه عيش و نوشت كن مهيا

37، صبر در مصيبتها

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
اشتغل بالصبر على الرزية عن الجزع لها.(40)

صبر را پيشه خود قرار ده در مصيبتها، قبل از جزع و ناراحتى كردن .

بكن صبر اى برادر بر مصيبت   جزاى خير حق گردد نصيبت
جزع منما تو صابر باش در كار   كه بر صبر تو پاداش است بسيار

38، صداقت و امانت

قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الزم الصدق و الا مانة فانهما سجية الابرار.(41)
.
ملازم راستگوئى و امانت دارى باشيد، كه اين دو كار از رويه نيكان است .
سخن را راستگو، رد كن امانت   امانت را مكن هرگز خيانت
اگر دارى تو عقل و دين و ايمان   ملازم باش با افعال نيكان