آشنائى با علوم حديث

على نصيرى

- ۱ -


مقدمه ناشر

عن زراره قال ابو عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ): احتفظوا بكتبهم فانكم سوف تحتاجون اليها(1)
حديث شناسى و آشنايى با علوم حديث يكى از عوامل بسيار موثر در اجتهاد و كارشناسى معارف دينى بشمار مى آيد، كه فراگيرى اين علم براى متخصصين در تمامى رشته هاى علوم اسلامى ضروريست .
احاديث و رواياتى كه در اختيار داريم و از ناحيه حامل رسالت و خاندان پاكش صادر گرديده ، به جهت عوامل فراوان سياسى و اجتماعى ، دستخوش تعرض ، دستبرد، تحريف و... گشته است .
اما همواره ، راويان و محدثان بزرگوار، با نقل سينه به سينه و صفحه به صفحه حديث ، در دشوارترين وضعيت ها آنها را از گزند راهزنان ، حفظ و به دست ما رسانده اند.
بديهى است كه استخراج احاديث صحيح و جوهر كلام معصومين عليهم السلام نيازمند شناخت كليدهاى گشاينده اين گنج هاى نهفته است ، كه در قالب علوم حديث بيان مى شود و همانگونه كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: اكتب و بث عملك فى اخوانك فان مت فارث كتبك بنيك فانه ياءتى على الناس زمان هرج لا ياءنسون فيه الا بكتبهم .(2)
بدين جهت ، درس علوم حديث كه شامل تاريخ حديث ، درايه الحديث ، رجال الحديث و فقه الحديث مى شود، جزء دروس حوزه هاى علميه قرار داشته و دارد.
بر اين اساس معاونت آموزش حوزه علميه قم ، آشنايى مقدماتى با علوم حديث را در برنامه درسى سطح يك كه دوره عمومى مى باشد، گنجاند و كتاب حاضر را كه تاءليف جناب حجة الاسلام على نصيرى مى باشد و از مزاياى متعددى برخوردار است ، به عنوان متن مطالعاتى برگزيد.
اميد است كتاب حاضر مورد استقبال طلاب عزيز قرار گيرد و مرضى صاحب حوزه ها حضرت ولى عصر ((روحى و ارواح العالمين له الفداء)) باشد.
دفتر انتشارات مركز مديريت حوزه علميه

پيشگفتار

((سنت )) پس از قرآن دومين منبع دين شناخت به شمار مى آيد كه تبيين و تفسير كليات قرآن را بر عهده دارد. اگر آموزه هاى قرآن را براساس روايت نبوى ((انما العلم ثلاثة : آية محكمة ، اءو فريضة عادلة ، اءو سنة قائمة ؛ علم بر سه دسته است : نشانه اى استوار، يا واجبى ميانه ، يا سنتى برپا))(3) به سه بخش اساسى عقائد، اخلاق و احكام تقسيم كنيم ، ((سنت )) ديدگاه هاى اسلام را در اين سه بخش به تفصيل تبيين مى كند.
پاسخ گويى سنت - در تمام عرصه هاى دين شناخت - در كنار قرآن ؛ نشانگر اهميت و جايگاه بلند آن است . بدين خاطر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) سنت را به عنوان قرين قرآن ، دومين موهبت الهى براى خود دانسته است ؛ آنجا كه فرموده : ((او تيت القرآن و مثله معه ؛ به من قرآن و با قرآن همسان آن (سنت ) ارزانى شده است ))(4)
اهتمام پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت عليهم السلام به تعليم و انتشار آموزه هاى روايى و تاكيد بر ثبت و ضبط آنها و نيز كوشش ‍ عموم صحابه ، تابعان و شاگردان ائمه عليهم السلام در فراگيرى حديث ، ثبت و شرح آن ، به رغم ممانعت از كتابت و تدوين حديث طى يك سده كه در تاريخ حديث اهل سنت اتفاق افتاد، حكايت گر نقش و جايگاه ((سنت )) است .
با آغاز تدوين سنت در سده سوم ، هزاران روايت در قالب جوامع روايى ، گردآورى شد و در پى آن دانش هاى تخصصى حديث ؛ هم چون علم رجال بخاطر ضرورت شناخت هر چه بيشتر راويان حديث ، دراية الحديث براى تبيين تقسيمات و اصطلاحات حديثى ، پديدار شد و هزاران اثر علمى گران سنگ به رشته تحرير درآمد. آنچه امروز با عنوان جوامع روايى ، منابع مصطلح الحديث ، رجال ، شرح احاديث و... در اختيار ما قرار گرفته ، حاصل چهارده سده كوشش بى وقفه و مستمر، در ثبت ، انتشار و تبيين گسترده هاى دانش حديث است ، كه اهتمام ما را براى بازشناخت اين دانش ها و تعميق و توسعه آنها براى انتقال به نسل هاى آينده مى طلبد.
كتابى كه در پيش رو داريد، گزيده اى است از دو جلد كتاب كه با عنوان حديث شناسى نگاشته شده و اميد است به زودى انتشار يافته و در دسترس ‍ علاقمندان قرار گيرد.
در اين كتاب دانش هاى حديثى به چهار دانش اصلى تقسيم شده اند كه عبارتند از:
الف . تاريخ حديث ؛
ب . دراية الحديث ، يا مصطلحات حديث ؛
ج . رجال حديث ؛
د. فقه الحديث .
از آنجا كه برخى از مباحث ؛ هم چون آشنايى با تعاريف پركاربرد، دلايل حجيت سنت و... نقش مقدميت داشته و آگاهى از آنها براى دريافت ساير مباحث و فصول ضرورى است ، در نخستين فصل از اين كتاب تحت عنوان ((بازشناخت كلياتى پيرامون حديث )) به اين مباحث اشاره و پيرامون آنها گفت و گو شده است . و با توجه به آن كه تاريخ حديث اهل سنت تا حدود زيادى با تاريخ حديث شيعه متفاوت است . مبحث نخست (= تاريخ حديث ) به دو فصل جداگانه تحت عنوان : تاريخ حديث اهل سنت و تاريخ حديث شيعه تقسيم شده است . از اين رو مباحث كتاب در شش فصل انعكاس يافته است .
از خداوند متعال بخاطر توفيق انجام اين كار سپاسگزارم و از كليه دست اندركارانى كه در انتشار اين كتاب نقش داشته اند، تقدير و تشكر مى نمايم . و اميدوارم اين اثر در توسعه و تعميق دانش ها و آموزه هاى حديثى براى طلاب و دانشجويان عزيز و كليه علاقمندان به مطالعات حديثى مفيد واقع شود.

قم / على نصيرى
25 ربيع الاول 1423

فصل اول : بازشناخت كليات علم حديث

تعاريف و اصطلاحات حديثى

از آنجا كه در بيشتر مباحث كتاب از اصطلاحاتى پركاربرد؛ همچون حديث ، روايت ، سنت و... استفاده شده است ، پيش از پرداختن به فصل چهارم كتاب كه به تفصيل به آشنايى با اصطلاحات حديث پرداخته است ، به بررسى تعاريف آنها در آغاز اين فصل مى پردازيم :

حديث

((حديث )) در لغت به معناى هر چيز نو وتر و تازه است .(5) بر اين اساس به شخص كم سن و سال ((حديث السن )) و به نوجوان ((شاب حدث )) گفته مى شود.(6)
حدث در روايت انما قلب الحدث كالاءرض الخالية ، ما اءلقى فيها من شى ء قبلته ؛ همانا دل نو رسته بسان زمين خالى است كه هر چه در آن گذارده شود، پذيرا مى گردد.(7)
به همين معناى لغوى آمده است . و اطلاق حديث به خرماى تر و تازه نيز بر همين اساس است .(8)
واژه حديث با توجه به عنصر معنايى خود (= ترى و تازگى داشتن ) دو كار كرد لغوى دارد كه عبارتند از: گفتار و رخداد.(9)
به ((گفتار)) از آن جهت حديث مى گويند، كه به خاطر صدور تدريجى ، هر بند و بخش آن نسبت به گذشته از ترى و تازگى برخوردار است .(10)
در آيه ذيل ((حديث )) به معناى گفتار آمده است : و اذ اءسر النبى الى بعض اءزواجه حديثا(11) و چون پيامبر با يكى از همسرانش سخنى نهانى گفت .
و آيه فما لهؤ لاء القوم يكادون يفقهون حديثا(12) (آخر) اين قوم را چه شده است كه نمى خواهند سخنى را (درست ) دريابند.
و اطلاق حديث بر قرآن در آياتى ؛ نظير (فلياءتوا بحديث مثله .(13)) پس ‍ سخنى مثل آن بياورند.
و آيه اءفمن هذا الحديث تعجبون .(14) آيا از اين سخن عجب داريد؟
بدين جهت است كه قرآن افزون بر برخوردارى از مقوله گفتارى ، از ترى و تازگى ويژه اى نيز برخوردار است .(15)
و اطلاق حديث به ((رخدادها)) نيز به خاطر صدور تدريجى و نوبه نو شدن آنها در مقايسه با رويدادهاى پيشين است و اطلاق احاديث بر روزهاى مشهور كه در دوران جاهليت و در ميان اعراب مرسوم بود، ناظر به همين معناست .(16)
و ((حديث )) در آيه : (هل اءتاك حديث الغاشية .(17)) آيا خبر غاشيه (= فراگيرنده ) به تو رسيده است ؟(18) و نيز آيه (فجعلناهم احاديث (19)) پس آنها را حكايت ها گردانيديم . به همين معنا آمده است .
به رغم آن كه حدث شايع ترين و پركاربردترين اصطلاح در علم حديث است ، اما درباره حوزه و دامنه مفهومى آن از جهات متعدد اختلاف شده است . برخى از تعاريف ارائه شده درباره حديث بدين شرح است :
1. اين حجر مى گويد: ((حديث در اصطلاح شرع آن چيزى است كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) منسوب است )).(20)
2. سيوطى نيز به نقل از عالمان و محدثان ، در تعريف حديث آورده است :
((حديث عبارت است از فعل ، قول و تقرير پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، صحابيان و تابعان )).(21)
3. مامقانى مى نويسد: ((گروهى از عالمان گفته اند: حديث در اصطلاح عبارت است از گزارش قول ، فعل و تقرير معصوم )).(22)
4. محقق قمى معتقد است : ((حكايت سخن ، فعل و تقرير معصوم را حديث مى گويند)).(23)
5. محمد ابو زهو مى نويسد: ((مقصود از حديث در نگاه محدثان ، سخنان ، رفتار، تقرير، صفات خَلقى و خُلقى ، سيره ، جنگ ها و برخى از اخبار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش از بعثت ؛ هم چون تحنّث ايشان در غار حراء... را دربر مى گيرد.))(24)
چند تفاوت اساسى در ميان اين تعاريف به چشم مى خورد:
1. اهل سنت عموما تنها گفتار، كردار و تقرير پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را حديث مى نامند و گاه صحابه و تابعان را به آن افزوده اند، در حالى كه در تعاريف شيعه به جاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از كلمه معصوم استفاده شده تا ائمه عليهم السلام را نيز دربر گيرد.
2. در برخى از تعاريف بر خود گفتار، رفتار و كردار معصوم حديث اطلاق شده ، اما در برخى ديگر از تعاريف به حكايت و گزارش آنها حديث اطلاق شده است .
تعريف ذيل از ديدگاه نگارنده جامع ترين تعريف براى حديث است :
((حديث عبارت است از گفتار غير قرآنى خداوند، معصومان (اعم از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه عليهم السلام و فاطمه (س ))، صحابه ، تابعان و حكايت فعل و تقرير آنان )). در اين تعريف چند نكته مورد توجه قرار گرفته است :
1. ميان گفتار، فعل و تقرير تفصيل قائل شده ايم . به اين معنا كه به خود گفتار حديث اطلاق مى شود، اما در مورد فعل و تقرير به حكايت آنها حديث اطلاق مى گردد.
2. دامنه حديث ، گفتار غير قرآنى خداوند، يعنى حديث قدسى را دربر مى گيرد.
3. به گفتار صحابه و تابعان اصطلاحا حديث اطلاق مى گردد؛ زيرا چنان كه در فصل اصطلاحات حديثى خواهد آمد به حديث صحابه حديث موقوف و به حديث تابعان حديث مقطوع اطلاق مى شود. هر چند حجيت حديث آنان مورد مناقشه است .

سنت

يكى از پركاربردترين اصطلاح ، در كنار حديث ، اصطلاح سنت است . سنت در لغت به معناى شيوه ، روش است .(25) اعم از آن كه نيكو يا بد باشد.
ابن منظور مى نويسد: ((السنة : السيرة ، حسنة كانت ، او قبيحة ... سنت به معناى سيره و شيوه است ، اعم از آن كه نيك باشد يا بد)).(26)
سنت در اصطلاح فقهاء و محدثان به معانى مختلف آمده است .(27)
از نگاه فقهاء، سنت هر آن چيزى است كه از پيامبر نقل شده ، اما از باب فريضه نباشد؛ يعنى جزء مستحباب باشد.(28) اما محدثان آن را اعم از قول ، فعل ، تقرير، ويژگيهاى جسمى و صفات اخلاقى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش از بعثت يا پس از آن دانسته اند.(29)
در تفاوت ميان سنت و حديث مى توان گفت كه ((حديث )) ناظر به گفتار معصومين عليهم السلام است ، در حالى كه ((سنت )) به شيوه ، منش و رفتار آنان ناظر است و از آنجا كه منش ، گفتار را نيز دربر مى گيرد، مى توان سنت را اعم و فراگيرتر از حديث دانست .(30) بدين خاطر در برشمردن ادله استنباط، در كنار قرآن از سنت ياد مى شود نه حديث . و در روايات ، عرضه به سنت به عنوان يكى از راه هاى شناخت روايات مجعول شناخته شده است نه عرضه به جديت . با اين حال بايد توجه داشت كه امروزه به حكايت فعل و تقرير معصوم (عليه السلام ) نيز بخاطر حيثيت گزارش گرى آن حديث اطلاق مى شود.

روايت

روايت در لغت به معناى نقل و حمل است ، چنان كه به انسان يا حيوانى كه آب حمل مى كند ((راويه )) مى گويند.(31) و به روز هشتم ذى الحجه بدين جهت كه حاجيان براى عزيمت به عرفات آب حمل مى كنند، يوم الترويه گفته شده است .(32)
روايت ، اصطلاحا مترادف حديث است و همان معناى حديث درباره روايت نيز جارى است ، هر چند كه اصطلاح روايت كاربرد كمترى نسبت به حديث دارد.

خبر

خبر در لغت چيزى است كه آن را گزارش كنند، اعم از اين كه بزرگ باشد، يا كوچك ، و از اين جهت اعم از نباء است ؛ زيرا نباء خبرى است كه از يك رويداد بزرگ گزارش مى كند.(33)
در تاج العروس آمده است : ان الخبر عرفا و لغتا ما ينقل عن الغير و زاد فيه اءهل العربيه و احتمل الصدق و الكذب لذاته و المحدثون استعملوه بمعنى الحديث ؛ خبر در عرف و لغت چيزى است كه از ديگرى نقل شود و زبان دانان عرب احتمال ذاتى صدق و كذب داشتن را بر آن افزوده اند و محدثان آن را به معناى حديث به كار مى بندند)).(34)
مصباح المنير خبر را به معناى علم و آگاهى دانسته است .(35)
خبر داراى دو اصطلاح است :
1. اصطلاح منطقيون ، در منطق ، مركب تام به دو دسته اساسى خبر و انشاء تقسيم مى شود.(36) مقصود از خبر، گفتارى است كه ذاتا مطابقت ، يا عدم مطابقت با خارج را برمى تابد. در صورت مطابقت صادق و در صورت مخالفت كاذب است .(37) همين معنا در معانى و بيان نيز به كار مى رود.(38)
2. اصطلاح محدثان ، در تعريف اصطلاحى حديث ميان محدثان اختلاف است و در مجموع سه ديدگاه در اين باره ارائه شده است :
الف . عموم محدثان خبر را مرادف حديث مى دانند و با تعريفى كه از حديث ارائه كرده اند، خبر را نيز به همان معنا دانسته اند.(39)
ب . برخى خبر را اعم از حديث دانسته اند؛ به اين معنا كه خبر گفتار هر انسانى را دربر مى گيرد، اما حديث تنها منحصر به گفتارى است كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، اهل بيت عليهم السلام و صحابه صادر شده است .(40)
ج . برخى ميان مفهوم اصطلاحى حديث و خبر، تباين قائل شده و مى گويند: خبر به گزارش هاى تاريخى ، اعم از امت هاى پيشين ، يا امت اسلامى اطلاق مى شود. بدين خاطر به كسى كه دست اندركار بررسى رخدادهاى تاريخى باشد، ((اخبارى )) گفته مى شود. اما حديث مختص ‍ گفتارى است كه از معصومين ، صحابه و تابعان نقل شده باشد. بدين جهت به كسى كه دست اندركار بررسى سنت نبوى باشد، ((محدث )) گفته مى شود.(41) طبق اين ديدگاه بر حديث اصطلاحى خبر اطلاق نمى شود.
در ميان اين ديدگاه ها، ديدگاه نخست صحيح به نظر مى رسد؛ زيرا در اصطلاح محدثان و كاركرد رايج روايات ،، حديث به جاى خبر و برعكس ‍ استعمال مى شود. و مقصود از مفهوم اصطلاحى چيزى جز استعمال رايج و متداول نيست . اما اين كه به گزارش هاى تاريخى در اصطلاح تاريخ نگاران خبر گفته مى شود - كه در جاى خود مدعاى درستى است - مانع آن نمى شود كه اصطلاح خبر از نگاه محدثان به جاى حديث و مرادف با آن به كار نرود.

اثر

يكى ديگر از اصطلاحات نسبتا پر كاربرد كه بر حديث اطلاق مى گردد ((اثر)) است . اثر در لغت به معناى بر جاى مانده از هر چيز است .(42) چنان كه آثار در آيه : (نكتب ما قدموا و آثارهم .(43)) آنچه را از پيش ‍ فرستاده اند، با آثارشان درج مى كنيم )) به همين معنا آمده است .
جوهرى مى گويد: اثرت الحديث اذا ذكرته غيرك و منه قيل : حديث ماءثورى اءى ينقله خلف عن سلف ؛ هرگاه حديثى را براى كسى نقل مى كنيد مى گويند: اثرت الحديث . و از همين باب است حديث ماءثور؛ يعنى حديثى كه پسينيان از پيشينيان نقل مى كنند)).(44)
درباره مفهوم اصطلاحى اثر دو نظريه ارائه شده است :
1. اثر، مرادف حديث است . بدين جهت به محدث ((اثرى )) نيز مى گويند.(45)
2. به احاديثى كه از صحابه (= موقوف )، يا تابعان (= مقطوع ) نقل شده باشد، اثر اطلاق مى شود. در مقابل حديث كه تنها ناظر به گفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .(46)
ديدگاه دوم غير قابل دفاع است ؛ زيرا براى اثبات چنين انحصارى در كاربرد ((اثر)) دليلى ارائه نشده است . در برابر، در نگريستن در عموم كتاب هاى حديث پژوهشى اثبات مى كند كه به گفتار صحابه افزون بر اصطلاح اثر، اصطلاحات : روايت و حديث نيز اطلاق شده است .(47)
از آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه چهار اصطلاح : حديث ، روايت ، خبر و اثر از نگاه ما مترادف اند؛ هر چند كاربرند او اصطلاح حديث و روايت نسبت به دو اصطلاح خبر و اثر به مراتب شايع تر است و ميان اصطلاح سنت با اصطلاحات چهارگانه تفاوت وجود دارد.

حديث قدسى

در ميان احاديث به رواياتى برمى خوريم كه از زبان خداوند نقل شده است . از نمونه هاى معروف آن حديث سلسلة الذهب است كه امام رضا (عليه السلام ) به نقل از پدران خود از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، و ايشان با وساطت جبرئيل (عليه السلام ) از خداوند چنين نقل كرده است : لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى اءمن من عذابى ؛ لا اله الا الله (= كلمه توحيد) دژ من است و هر كس داخل دژ من شود از عذابم ايمن خواهد بود)).(48) به چنين حديثى اصطلاحا حديث قدسى گفته مى شود. تفاوت حديث قدسى با اصطلاحات پيش گفته ، اعم از حديث ، سنت ، روايت و... روشن است ؛ زيرا اين اصطلاحات ناظر به گفتار، كردار و تقرير معصوم است ، در حالى كه حديث قدسى بر گفتار خداوند اطلاق مى شود.
تفاوت حديث قدسى با قرآن را عموما در اين جهت دانسته اند كه لفظ و معناى قرآن از ناحيه خداوند است در حالى كه در حديث قدسى تنها معنا و مفاد به خداوند منسوب است و ساختار لفظى آن از سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ساخته و ارائه مى شود.(49)
برخى نيز معتقداند: حديث قدسى از اين جهت با قرآن متفاوت است كه مفاد آن در حالت خواب ، يا به صورت الهام بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) القاء مى شود، در حالى كه آيات قرآن در حالت بيدارى و به صورت مستقيم يا با وساطت فرشته بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابلاغ مى شود.(50)
تفاوت هاى ديگرى نيز ميان قرآن و حديث قدسى گفته شده است .(51)
به نظر مى رسد كه تفاوت هاى گفته شده نا تمام است ؛ زيرا ضرورتى ندارد كه استناد الفاظ حديث قدسى را از خداوند منتفى بدانيم . ظاهر نقل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن جا كه مى فرمايد: ((قال الله تعالى )). آن است كه معنا و لفظ حديث از آن خداوند است . از سوى ديگر حديث قدسى نيز مى تواند به صورت مستقيم يا با وساطت فرشته به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابلاغ شده باشد.
از اين رو تنها تفاوت حديث قدسى با قرآن را از اين جهت مى توان دانست كه به رغم انتساب لفظ و معناى حديث قدسى به خداوند، چنين گفتارى به عنوان معجزه و با هدف هم آوردطلبى ارائه شده است . در مقابل ، قرآن در كنار استناد لفظ و معناى آن به خداوند، به عنوان معجزه و با اعلان هم آوردطلبى (= تحدى ) فرود آمده است .(52)
با اين توضيح حديث قدسى را مى توان اين چنين تعريف كرد:
((گفتار خداوند كه بدون عنوان معجزه و بدون هم آوردطلبى از زبان پيامبران عليهم السلام حكايت شده است )).
دانستنى است كه شيخ حر عاملى مجموعه روايات قدسى را در كتابى با عنوان ((الجواهر السنية فى الاحاديث القدسية )) گرد آورده است .

حجيت سنت

با توجه به اين كه سنت از نگاه شيعه شامل قول ، فعل و تقرير پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امامان معصوم عليهم السلام است ، اثبات حجيت هر يك نيازمند استدلال جداگانه است . از اين رو در آغاز، حجيت سنت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مورد بررسى قرار مى دهيم و در پى آن اعتبار سنت ائمه را دنبال خواهيم كرد.

حجيت سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )

اعتبار سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با دو دليل عقلى و نقلى قابل اثبات است . دليل عقلى از فلسفه رسالت و نبوت بهره مى گيرد و دليل نقلى به قرآن ، اجماع و سيره مسلمانان قابل تقسيم است .

1 . دليل عقلى

طبق مبانى فلسفى و كلامى ، خداوند براى هدايت مردم و سامان دادن به نظام اجتماعى و پايان دادن به اختلاف هاى فكرى و اجتماعى ، انسان هاى برگزيده اى را به عنوان پيامبر به سوى آنان گسيل داشته و برانگيختن پيامبران بر اساس قاعده لطف و كامل شدن حجت الهى بر مرم لازم بوده است .(53) از سوى ديگر انجام چنين مسئوليت هاى سنگين تنها در صورتى ميسر است كه پيامبران از ارتكاب هر گونه لغزش و خطا به دور باشند و صفحه جانشان چنان پاك و پيراسته باشد كه آينه تمام نماى حق و منعكس كننده اراده الهى به شمار آيد؛ زيرا تنها در اين صورت است كه مردم با راهنمايى آنان به صراط مستقيم هدايت مى شوند و با اجراى شريعت الهى و آموزه هاى آسمانى ، نظام اجتماعى سالم و خداگونه شكل مى گيرد و اختلاف ها پايان مى پذيرد.(54) آيا از پيامبرى كه وسوسه هاى شيطانى در او راه دارد و گفتار و رفتارش به جاى انعكاس خواسته هاى الهى ، منعكس كننده هواهاى نفسانى است و مرتكب لغزش و خطا مى شود، مى توان انتظار داشت كه مردم را از تاريكيها به سوى نور رهنمون گردد؟!
درست به همين دليل است كه متكلمان مسلمان از آغاز بر عصمت پيامبران پاى فشرده اند و بسيارى از مفسران ، آياتى را كه در ظاهر با عصمت آنان منافات دارد، به تاءويل برده اند.
بنابراين فلسفه برانگيختن پيامبران عليهم السلام عصمت آنان را ضرورى مى سازد و عصمت به معناى انطباق كامل در انديشه ، رفتار و گفتار پيامبران عليهم السلام با حق و خواست الهى است . و ما از حجيت سنت جز اين را دنبال نمى كنيم . مقصود ما از حجيت سنت آن است كه انديشه ، رفتار و گفتار پيامبران به گونه اى باشد كه سراسر انعكاس دهنده اراده خداوند بوده و بخاطر انتساب الهى ، پيروى از آن بر ما لازم باشد. در اين ميان سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بخاطر شخصيت برگزيده و ممتاز آن حضرت در مقايسه با ساير پيامبران از ويژگى منحصر به فردى برخوردار است ؛ زيرا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بخاطر وصول به فرازمندترين قله تكامل بشرى و مراتب قريب الهى ، تجلى گر اسماء و صفات الهى بوده و در سرزمين جانش جز خواست و اراده الهى چيز ديگرى راه نيافته است . چنين جايگاه بلند معنوى به انديشه ، كردار و گفتار آن حضرت اعتبارى بس ويژه مى بخشد.

2 . دلايل نقلى

دلايل نقلى حجيت سنت شامل قرآن ، اجماع و سيره مسلمانان است كه اينك به بررسى آن ها مى پردازيم .

1 - 2. قرآن

شمار زيادى از آيات قرآن بر اعتبار سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و هر آنچه منتسب به ايشان است ، تصريح نموده كه مى توان آنها را به چهار دسته تقسيم كرد:
الف . حجيت داورى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )
چنان كه در تبيين فلسفه رسالت اشاره شد، يكى از مسئوليت هاى پيامبران ، داورى و پايان دادن به مشاجرات و اختلاف هاست . قرآن كريم در اين باره آورده است : كان الناس اءمة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و اءنزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه (55) مردم ، امتى يگانه بودند؛ پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان ، كتاب را بحث فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه باهم اختلاف داشتند داورى كنند)).
پيداست چنين مسئوليتى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز خواسته شده است ، اما اين فلسفه ، زمانى به تحقق مى پيوندد كه داورى آنان براى مردم حجيت داشته باشد. از اين رو قرآن بر حجيت و نافذ بودن داورى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تاكيد كرده است .
قرآن ، مومنانى را مى ستايد كه وقتى براى داورى به سوى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرا خوانده مى شوند سمعا و طاعتا را بر زبان جارى مى كنند و از جان و دل پذيراى داورى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى شوند. انما كان قول المومنين اذا دعوا الى الله و رسوله ليحكم بينهم اءن يقولوا سمعنا و اءطعنا و اولئك هم المفلحون .(56) گفتار مومنان - وقتى به سوى خدا و پيامبرش خوانده شوند تا ميانشان داورى كند - تنها اين است كه مى گويند: شنيديم و اطاعت كرديم و اينانند كه رستگارند.
و در جاى ديگر به مردان و زنان مومن گوشزد مى كند كه پس از داورى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) حق هيچ گونه اظهار نظر و تغيير راءى را ندارند و ما كان لمومن و لامومنة اذا قضى الله و رسوله اءمرا اءن يكون لهم الخيرة من اءمرهم .(57) هيچ مرد و زن مومنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد)).
و در جاى ديگر پا را از اين فراتر گذاشته و نشان ايمان را آن دانسته كه اولا: مومنان ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را داور خود در مرافعات قرار دهند و ثانيا: در پى داورى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نه بر زبان ، بلكه حتى در دل نيز احساس ناخوشايندى نداشته باشند و تسليم محض ايشان باشند.
فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى اءنفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما.(58) ولى چنين نيست ، به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند، مگر آنكه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمى كه كرده اى در دلهايشان احساس ناراحتى نكنند، و كاملا سر تسليم فرود آورند.))
سوگند خداوند به خود، براى تبيين چنين مرتبه اى از ايمان ، بسيار لطيف و قابل توجه است . پيام اين آيه ، تسليم تمام عيار مسلمانان در دل ، زبان و عمل با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
آيا درخواست چنين تسليمى محض از مسلمانان به معناى اعتبار بخشيدن تمام عيار و بدون حد و مرز به داورى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) - كه بخشى از سنت قولى است - نيست ؟!