ميزان الحكمه جلد ۵

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۹ -


فـرمـود : چـون سـجـده يـعنى خضوع در برابر خداى عزوجل بنابر اين , سزاوار نيست كه برآنچه خوردنى و پوشيدنى است سجده شود , زيرا دنياپرستان بنده خوراك و پوشاكند و كسى كه سجده مى كند در حال سجده خداى تعالى را مى پرستد , پس نشايد كه در سجده پيشانى خود رابر معبود دنـيـاپـرستان فريفته دنيا بگذارد سجده كردن بر زمين بهتر است , چون تواضع وخضوع در برابر خداى عزوجل را بيشتر مى رساند.

سجده كردن بر تربت حسين (ع ).

ـ امام صادق (ع ) : سجده كردن بر تربت حسين (ع ) حجابهاى هفتگانه را از هم مى درد.

مسجد.

مسجد خانه خداست .

قرآن .

((همانا مساجد (و سجده گاهها) از آن خداست , پس كسى را با خدا مخوانيد)).
((وچـون ايـن خـانـه را محل اجتماع مردم و امانگاه كرديم , مقام ابراهيم را جاى دعا كنيد , و به ابـراهـيـم و اسـماعيل سپرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد)).
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : در تورات نوشته شده است كه خانه هاى من در روى زمين مسجدهايندپس , خـوشـا بـنـده اى كـه در خـانه اش خود را پاكيزه كند و سپس در خانه من به ديدارم بيايد هان !بر مـيـزبـان است كه ميهمان را گرامى دارد هان ! آنان را كه در تاريكيهاى شب به مساجدمى روند, بشارت بادا به نور درخشان در روز رستاخيز.
ـ امـام صـادق (ع ) : بـر شما باد به رفتن مساجد , زيرا مساجد خانه هاى خدا در روى زمينند هركه پـاك و پـاكـيـزه وارد آنـهـا شـود خـداونـد او را از گـنـاهـانـش پاك گرداند و در زمره زايران خودقلمدادش كند پس , در مساجد نماز و دعا بسيار بگزاريد.

ثواب ساختن مساجد.

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر كه مسجدى , هر چند به اندازه لانه يك پرنده بسازد , خداوند دربهشت برايش خانه اى بنا كند.
ـ امام صادق (ع ) : هر كس مسجدى بسازد , خداوند براى او در بهشت خانه اى بسازد.

مسجد داشتن در خانه .

ـ امـام صـادق (ع ) : عـلى (ع ) اتاقى داشت كه در آن چيزى جز يك فرش و يك شمشير و يك قرآن نبود و در آن جا نماز مى خواند يا فرمود : در آن به خواب و استراحت نيمروزى مى پرداخت .

ـ على (ع ) در منزل خود اتاقى را كه نه كوچك بود نه بزرگ , مخصوص نمازش قرار داده بود.
ـ امـام صادق (ع ) در نامه اى به مسمع مى فرمايد : دوست دارم كه يكى از اتاقهاى منزلت رامسجد قـرار دهـى و سـپس دو جامه فرسوده زبر بپوشى و آن گاه از خداوند مسالت كنى كه تو را ازآتش رهايى دهد و به بهشتت برد و هيچ سخن باطل يا گناه آلودى به زبان نياورى .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : اى اباذر! يك ركعت نماز در اين مسجد من برابر است با صد هزارركعت كه در ديـگـر مـساجد خوانده شود , به جز مسجد الحرام كه يك ركعت نماز در آن برابراست با صد هزار ركعت در مساجد ديگر برتر و افضل از همه اينها نمازى است كه مرد در خانه خود , جايى كه كسى جز خداى عزوجل او را نمى بيند , براى رضاى خداى تعالى مى خواند.

آباد كردن مساجد.

قرآن .

((جز اين نيست كه مساجد خدا را آن كس آباد مى كندكه به خدا و روز واپسين ايمان داشته باشد و نماز بگزارد و زكات بپردازد و جز از خدا نترسد اميد است كه اينان ازرهيافتگان باشند)).
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) در پاسخ به سؤال ابوذراز چگونگى آباد كردن مساجد فرمود : (به اين گونه ) درآنـهـاصـداهـا بلندنشود, به سخنان وكارهاى نادرست و بيهوده پرداخته نشود , در آنها خريد و فـروش صـورت نـگـيـرد و تا زمانى كه در مسجد هستى از كارهاى لغو و بيهوده دست بكشى اگر چنين نكنى در روز قيامت نبايد كسى جز خودت را ملامت كنى .

ـ مـسـاجد خود را از ديوانگان وكودكانتان دور نگه داريد صداهايتان را در آنها , جز به ذكر خداى تعالى , بلند نكنيد , از خريدوفروش وحمل جنگ افزار در آنها خوددارى ورزيد و هر هفت روز (يك بار) آنها را خوشبوكنيد و جلو در آنها وسيله طهارت بگذاريد.

رفتن به مساجد.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـر كه براى شركت در نماز جماعت به مسجدى رود , براى هر قدمى كه بـرمـى دارد هـفـتاد هزار حسنه منظور شود وبه همان اندازه درجاتش بالا رود و اگر در آن حال بميرد , خداوند هفتاد هزار فرشته بگمارد كه در قبرش به عيادت او روند و انيس تنهايى او باشند و تا زمانى كه برانگيخته شود برايش آمرزش طلبند.

نشستن در مساجد.

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : اى اباذر! تا زمانى كه در مسجد نشسته اى خداى تعالى به تعداد هر نفسى كه مى كشى , يك درجه در بهشت به تومى دهد و فرشتگان بر تو درود مى فرستند و براى هر نفسى كه در مسجد مى كشى ده حسنه برايت نوشته مى شود و ده گناه از تو پاك مى گردد.
ـ نشستن در مسجد به انتظار نمازعبادت است مادام كه حدثى سر نزند عرض شد : اى رسول خدا! حدث چيست ؟
فرمود : غيبت كردن .

ـ هـر نشستنى در مسجد لغو و بيهوده است مگر نشستن سه كس : نماز گزارى كه (قرآن )قرائت كند , كسى كه ذكر خدا بگويد و كسى كه به دنبال دانشى باشد.

شكايت مسجده.

ـ امـام صـادق (ع ) : مـسـجـدها از حاضرنشدن همسايگان در خود به درگاه خداى تعالى شكايت كـردنـد خـداونـد عزوجل به آنها وحى فرمود : به عزت و جلالم سوگند كه حتى يك نماز از آنان نـپـذيـرم و عـدالتى از آنان در ميان مردم آشكار نكنم و رحمت من به آنان نرسد و همسايه من در بهشت نشوند.
ـ سـه چـيـز نـزد خـداى عـزوجـل شكايت كنند : مسجد خرابى كه اهالى آن در آن نماز نخوانند ودانـشـمندى كه در ميان عده اى نادان قرار گرفته باشد و قرآنى كه در كنار طاقچه ها گذاشته شده وغبار رويش را گرفته باشد و كسى آن را نخواند.

همسايگى مسجد و نماز خواندن در آن .

ـ امـام عـلى (ع ) : اگر همسايه مسجد بيكارو سالم باشد و براى گزاردن نماز واجب در آن حاضر نشود , نمازش پذيرفته نيست .

ـ نـمـاز همسايه مسجد جز در مسجد پذيرفته نيست , مگر آن كه عذرى داشته باشد يا بيمارباشد عـرض شـد : اى امـير المؤمنين ! همسايه مسجد كيست ؟
فرمود : كسى كه ندا (ى دعوت به اقامه نماز) را بشنود.
ـ حريم مسجد چهل گز است و همسايگى آن چهل خانه از چهار طرف مسجد.

مسجد رفتن كسى كه مظلمه اى به گردن دارد.

ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند به من وحى فرمود كه : اى برادر پيامبران ! اى برادر هشدار دهندگان ! به مردم خود هشدار ده كه هرگاه يكى از آنان نسبت به يكى از بندگان من مظلمه اى به گردن داشته باشد به هيچ يك از خانه هاى من وارد نشود , زيرا تا زمانى كه در برابر من به نماز ايستاده او را لعنت كنم مگر اين كه آن مظلمه رارد كند در اين صورت گوش شنوا و چشم بيناى او شوم و از دوستان و برگزيدگان من باشد , ودر بهشت , همراه پيامبران و صديقان و شهيدان , همسايه من شود.

آداب مساجد.

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هر كه اين دانه بدبو(يعنى سير) را بخورد به مسجد ما نزديك نشود , اما اگر كسى آن را بخورد ولى به مسجد نيايداشكالى ندارد.
ـ مسجدها را گذرگاه خود قرار ندهيدمگر آن كه دو ركعت نماز در آنها بخوانيد.

آداب مراقبت (در مسجدها).

ـ امام صادق (ع ) : هرگاه به در مسجدرسيدى بدان كه تو به آستان خانه پادشاهى بزرگ و پرشكوه آمـده اى كـه جـز پاكان بر بساط اوقدم نگذارند و اجازه نشستن در مجلس او جز به صديقان داده نـشـود , وانـگـهـى تو بر بساطخدمتگزارى و چاكرى پادشاه قدم گذاشته اى پس اگر از هيبت و شكوه پادشاه غافل مانى خطرى بزرگ تو را تهديد مى كند بدان كه هر گونه خواهد با تو رفتار كند , خواه به عدالت و يا بافضل و كرمش , تواند.
در پـيشگاه او به ناتوانى و تقصير و درويشى خود اعتراف كن , زيرا كه تو براى پرستش وهمدمى با او آمـده اى رازهـايـت را بـا او در ميان نه و بدان كه اسرار درون خلايق , همگى , ياآشكارشان بر او پـوشـيده نيست در برابر او همچون درويش ترين بندگانش باش ودلت را ازهر علقه و دلمشغولى كه حجاب ميان تو و پروردگارت شود خالى كن , زيرا كه او جز پاكترين وخالص ترين را نمى پذيرد .

و بـنـگـر كـه از كـدام ديـوان نامت بيرون مى آيد اگر حلاوت مناجات با او و لذت گفتگو با وى راچـشيدى و بر اثر رويكرد خوش او به تو و اجابتش , جام رحمت و كرامت او را سركشيدى هرآينه لايـق چـاكـرى و خـدمـتگزارى او شده اى , اينك (به مسجد) در آى كه در امن و امان خواهى بود وگـرنه درنگ كن همچون بيچاره اى كه راههاى چاره بر او بسته شده است و دست اميدش كوتاه گشته و حكم مرگش صادر شده است پس , هرگاه خداى عزوجل بداند كه دلت به راستى به او پـناه آورده است , با ديده مهر و رافت و محبت به تو بنگرد و در انجام كارهايى كه محبوب و پسند اوسـت توفيقت دهد , زيرا او بخشنده و بزرگوار است و دوست دارد نسبت به بندگان بيچاره اش كـه , بـراى كسب خشنودى او , دلسوخته بر درگاهش ايستاده اند بزرگوارى كند خداى عزوجل فرموده ((يا آن كه دعاى بيچاره درمانده را اجابت كند )).

نتيجه رفت و آمد به مساجد.

ـ امـام عـلـى (ع ) : هر كه به مسجد رفت وآمدكند به يكى از اين هشت چيز دست يابد: برادر دينى سودمند , يا دانشى جديد , يا آيتى محكم و استوار , يا رحمتى منتظره , يا سخنى كه او را از هلاكت بـرهـانـد , يا شنيدن جمله اى كه اورا به راه راست هدايت كند , يا آن كه گناهى را از ترس يا شرم ترك گويد.
ـ امـام حسين (ع ) : رسول خدا(ص ) فرمود :هر كه پيوسته به مسجد رود به هشت چيز دست يابد : آيـتـى مـحـكم و استوار , يا فريضه اى به كارگرفته شده يا سنتى جارى يا دانشى تازه , يا برادرى سـودمـنـد , يا سخنى كه او را هدايت كند يا ازهلاكت برهاندش و گناه را از سر ترس يا شرم ترك گويد.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : ملازم مسجد دست كم با يكى از اين سه به خانه اش برمى گردد : يا دعايى كه بـه درگـاه خـدا مـى كـنـد و خـداونـد با آن او را به بهشت مى برد , يا دعايى مى كند كه به سبب آن خـداونـد بـلاى دنـيـا را از او بـرمـى گرداند و يا برادرى كه در راه خداى عزوجل از وجودش بهره مندمى شود.

مسجدهاى ستوده .

ـ امـام صـادق (ع ) : رفـتـن بـه هيچ يك ازمشاهد را ترك نكن : مسجد قبا كه از همان روز اول بر شـالـوده تـقوا بنا شد و مشربه ام ابراهيم ومسجد فضيخ و قبور شهيدان و مسجد احزاب كه همان مسجد فتح باشد.
ـ امام رضا(ع ) : مسجد كوفه خانه نوح است هر مردى كه صد بار وارد آن شود , خداوند صدگناه او را بـبـخـشـد , زيرا كه نوح (ع ) در آن چنين دعا كرد : ((خدايا! من و پدر و مادرم و هركس راكه با ايمان به خانه من درآيد بيامرز)).
ـ امـام عـلى (ع ) : در مسجد كوفه هفتادپيامبر و هفتاد وصى (پيامبر) نماز خواندند كه يكى از آنها من هستم .

ـ امـام صادق (ع ) : در كوفه مسجدى است به نام مسجد سهله اگر عمويم زيد به آن جا مى رفت و نماز مى خواند و از خدا پناه مى خواست خداوندبيست سال به اوپناه مى داد.
در فـضـيلت مسجد كوفه اخبار بسيار زيادى آمده و حاكى از آن است كه : اين مسجد خانه ادريس پيامبر بوده و آن حضرت در آن جا خياطى مى كرده و به نماز مى پرداخته است , خانه ابراهيم بوده كـه از هـمـان جـا به جنگ عمالقه رفت , اقامتگاه آن سواره ـ يعنى خضر(ع ) ـ بوده است , داود از همان جا به پيكار جالوت رفت , هر پيامبرى كه خدا فرستاد در آن جا نمازخواند , كسى كه در اين مـسـجـد بـاشـد , مـانند كسى است كه در خيمه رسول خدا(ص ) است , هرگاه صاحب ما همراه خـانـواده اش قـيام كند در آن جا استقرار خواهد يافت , هر غمديده و گرفتارى به اين مسجد رود خـداونـد انـدوهـش را بـرطرف كند , درآن جا زبرجدى است كه صورت هرپيامبر و وصيى بر آن مـنـقوش است , در آن جاست كه در صور دميده مى شود و خلايق در آن جا محشور مى شوند و از كنار آن هفتاد هزار نفر به صحراى محشر مى آيند كه بدون حساب وكتاب وارد بهشت مى شوند.

مسجد ضرار.

قرآن .

((و كـسـانى كه مسجدى ساختند براى ضرر زدن و(تقويت ) كفر و ايجاد تفرقه ميان مؤمنان و به انتظار (آمدن ) كسى كه از پيش با خدا و پيامبر او ستيز كرده بود و قسم مى خورند كه ما جز نيكى نمى خواستيم و خدا گواهى مى دهد كه آنان دروغگويند)).
ـ در مجمع البيان در تفسير آيه ((و به انتظار (آمدن ) كسى كه از پيش با خدا و پيامبر او ستيز كرده بودند)) آمده است : يعنى آن مسجدرا براى بازگشت ابو عامر راهب ساخته و آماده كرده بودند ابو عـامـر هـمـان كـسى است كه قبلا باخدا و رسولش جنگيده بود داستانش چنين است كه وى در جـاهـلـيت پشمينه پوشيده ورهبانيت پيش گرفته بود اما وقتى پيامبر(ص ) به مدينه رفت بر آن حـضـرت حسادت ورزيد و احزاب را عليه ايشان بسيج كرد او بعد از فتح مكه به طائف گريخت و چـون مـردم طـائف مـسـلـمان شدند او به شام و از آن جا به روم رفت و مسيحى شد ابو عامر پدر حنظله غسيل الملائكه است .

رسـول خـدا(ص ) او را ابـو عامر فاسق ناميد وى به منافقان پيغام داده بود كه خود را آماده كنند و مسجدى بسازند , زيرا نزد قيصر مى روم و با سپاهيان او مى آيم و محمد را از مدينه بيرون مى كنم .

اين منافقان منتظر برگشت ابو عامر بودند اما او , پيش از رسيدن به نزد پادشاه روم , مرد.
خـداونـد پـيـامـبـر خـود را از نـيـت پـليد و باطن كثيف منافقان آگاه كرد و رسول خدا(ص ) , دربرگشت از غزوه تبوك , عاصم بن عوف عجلانى و مالك بن رخشم را فرستاد و فرمود : به سوى ايـن مـسجدى كه طرفدارانش ستمگرند برويد و آن را ويران كنيد و بسوزانيد به روايتى ديگر , آن حـضرت عمار بن ياسر و وحشى را فرستاد و آنها آن مسجد را سوزاندند و دستور دادمحل آن را به زباله دانى و جاى انداختن لاشه ها و مردارها تبديل كنند.

زندان .

زندان .

قرآن .

((گـفت : پروردگارا , زندان را از آنچه آنان مرا به آن مى خوانند دوست تر دارم و اگر مكر آنان را از من نگردانى , به آنان متمايل مى شوم و از نادانان خواهم بود)).
ـ امام على (ع ) : زندان يكى از دو قبراست .

ـ روايت شده است كه چون يوسف از زندان آزاد شد , براى آنان (زندانيان ) دعا كرد و گفت : خدايا! دلـهـاى نـيـكـان را بـر آنان مهربان ساز و آنان را از اخبار و رويدادها بى اطلاع مگردان ازاين رو , زنـدانيان هر شهرى بيش از ساير مردم درباره اخبار و رويدادها اطلاع دارند , و بر درزندان نوشته شد : اين جا گورهاى زندگان است و سراى اندوهها و جاى آزمودن دوستان و شادكامى دشمنان .

ـ امام صادق (ع ) درباره آيه ((ما را ازتعبير آن آگاه كن كه تو را از نيكوكاران مى بينيم )) كه مربوط بـه داسـتـان يوسف درزندان مى شود,فرمود:آن حضرت (زندانيان ) بيمار را تيمار مى كرد و از حال نيازمندشان جويامى شد و به افراد زندانى رسيدگى مى نمود.
ـ يـوسـف دوازده ساله بود كه به زندان افتاد و هيجده سال در زندان ماند و بعد از آزاديش هشتاد سال عمر كرد كه مجموعا يك صدو ده سال مى شود.

زندان نفس .

ـ امام على (ع ) : بيمارى يكى از دوزندان است .

ـ امام صادق (ع ) : زندانى كسى است كه دنيايش او را از آخرتش باز داشته باشد.

مال حرام .

مال حرام .

قرآن .

((گـوشـگـيـران دروغند و خورندگان حرام اگر پيش توآمدند ميانشان حكم كن يا از آنها روى بگردان اگر روى از ايشان بگردانى تو را زيانى نتوانند زد اگر حكم كردى ميانشان به انصاف حكم كن كه خدا افراد منصف را دوست دارد)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : درهاى مال حرام هشت تاست : رشوه گرفتن در كار قضاوت در راس مال حرام قـرار دارد و درآمـد از راه فـحشا وكرايه دادن حيوان نر براى جفتگيرى و پول فروش مردار و پول فروش شراب و پول فروش سگ و درآمد حجامت كننده و مزد پيشگو.
ـ در پاسخ به سؤال از سحت :رشوه عرض شد : در قضاوت ؟
فرمود : رشوه گرفتن در كار قضاوت كفر است .

ـ امـام صـادق (ع ) : مـال حرام عبارت است از بهاى فروش مردار , بهاى فروش سگ , بهاى فروش شراب , زنا , رشوه گرفتن در قضاوت ومزد پيشگو.
ـ مال حرام موارد فراوانى دارد يكى از آنها درآمدى است كه از راه كار كردن براى واليان ستمگر به دست مى آيد.
جادو.

جادو.

قرآن .

((و چون بيفكندند , موسى گفت : آنچه آورده ايدجادوست و خدا آن را باطل مى كند كه خدا عمل تبهكاران را به صلاح نمى آورد)).
ـ امام على (ع ) : هر كه چيزى از جادو بياموزد , كم يا زياد , كافر است و پايان عهد او باپروردگارش باشد و كيفرش آن است كه كشته شود مگر توبه كند.
ـ چـشـم زخـم و طـلـسـم و جـادو و فـال نـيـك زدن واقـعـيت دارد , اما فال بد زدن و سرايت (بدى )واقعيت ندارد.
ـ منجم مانند كاهن است و كاهن مانند جادوگر و جادوگر مانند كافر و كافر در آتش است .

ـ زنـى خـدمت رسول خدا(ع ) آمد وعرض كرد : اى رسول خدا! شوهرى دارم كه با من تند است و من كارى كرده ام (جادو و جنبل )كه با من مهربان شود؟
رسول خدا(ص ) فرمود : واى بر تو! دينت را تيره كردى ! نفرين فرشتگان نيك بر تو باد! ـ اين جمله را سه بار فرمود ـ نفرين فرشتگان آسمان بر تو باد! نفرين فرشتگان زمين بر تو باد!.

سزاى جادوگر مسلمان .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : جادوگر مسلمان بايدكشته شود و جادوگر كافر كشته نمى شود عرض شد : اى رسول خدا! علتش چيست ؟
فرمود :چون شرك و سحر قرين همند و وجودشرك در كسى بدتراز وجودسحراست .

ـ امـام عـلـى (ع ) : اگـر دو مـرد عـادل شـهـادت دهند كه مرد مسلمانى جادو كرده است , بايد كشته شود.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : هرگاه جادوگرى را گرفتيد , او را بكشيد سپس اين آيه را تلاوت كرد :((و جادوگر هر جا باشد نجات نمى يابد)) فرمود : هرجا يافت شد در امان نيست .

انواع جادو.

ـ زنـديـقـى از امـام صـادق (ع ) پرسيد : منشا جادو چيست و چگونه جادوگر مى تواند آن كارهاى شـگفت آور را انجام دهد؟
حضرت فرمود : جادو گونه هاى مختلفى دارد : گونه اى ازآن به منزله طـبـابـت است همان طور كه پزشكان براى هر بيمارى و دردى دارويى درست كرده اند , در علم سحر نيز جادوگران براى هر صحتى آفتى و براى هر عافيتى درد و رنجى وبراى هر كارى چاره اى انـديشيده اند گونه اى ديگر از آن چشم بندى , چالاكى , مهارت وتردستى است نوع ديگرى از آن امـورى اسـت كه جن گيرها از جنيان فرا مى گيرند نزديكترين عقيده درباره جادو به واقعيت آن است كه جادو به منزله طبابت است جادوگر مردى را جادومى كند كه نتواند با زن نزديكى نمايد و پزشك مى آيد و او را از طريق ديگرى (دارو و نه جادو) معالجه مى كند و بهبود مى يابد.

جادوگرتر از هاروت و ماروت !.

ـ پيامبر خدا(ص ) : از دنيا حذر كنيد ,زيرا سوگند به آن كه جانم در دست اوست , دنياجادوگرتر از هاروت و ماروت است .

مساحقه .

مساحقه .

ـ امـام صادق (ع ) در پاسخ به سؤال زنى از حكم مساحقه فرمود : حدش حد زناكار است پرسيد : آيا خداوند عزوجل در قرآن آن رابيان فرموده است ؟
فرمود: آرى , عرض كرد : در كجاى آن ؟
فرمود: داستان اصحاب رس .

ـ نـخـسـتـين كسى كه اين عمل را مرتكب شد , قوم لوط بودند , زيرا مردها به يكديگرپرداختند و زنان بى مرد ماندند و در نتيجه آنها نيز , همانند مردانشان , به هم روى آوردند.
ـ زنى همراه كنيز خود خدمت امام صادق (ع ) رسيد و عرض كرد : درباره پرداختن زنان به يكديگر چه مى فرماييد؟
حضرت فرمود : جايگاهشان آتش است روز قيامت اين گونه زنان آورده مى شوند و بالا پوشى از آتش و پاى افزارى از آتش و روبندى از آتش بر آنان پوشانده مى شود.

مسخره كردن .

مسخره كردن .

قرآن .

((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد! گروهى از شما گروه ديگر را مسخره نكنند شايد كه آن گروه بهتر از ايشان باشند , و نه زنانى زنان ديگر را مسخره كنند شايد كه آنان بهتر ازاينان باشند و عيب يكديگر مگوييد و همديگر را به لقبها (ى ناخوشايند) مخوانيد كه عصيان پس از ايمان نشانى است بدو هر كه توبه نكند همانان ستمگرانند)).
((و آنها را مسخره كرديد تا ذكر مرا از يادتان بردند و به آنها همى خنديديد)).
((آن ها را به مسخره گرفتيم يا ديدگان از آنها برگشته است )).
((چون مؤمنان را ببينند گويند : ايمان داريم و چون با ياران ديونهاد خويش تنها شوند , گويند : ما با شماييم , جز اين نيست كه ما مسخره مى كنيم )).
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : اى پسر مسعود! آنان بر كسانى كه با پيروى از سنت من فرايض خدا را به جاى مـى آوردنـد خـرده مـى گـيرند خداى تعالى فرموده است : ((وآنها را مسخره كرديد تا ذكر مرا از يادتان بردند و به آنها همى خنديديد امروز من پاداش صبر آنان را مى دهم )).
ـ در بـهـشـت به روى يكى از مسخره كنندگان باز مى گردد و به او گفته مى شود : بيا او با غم واندوه جلو مى رود و چون نزديك شد در به رويش بسته مى شود سپس در ديگرى به رويش گشوده مى گردد اين كار مرتبا تكرار مى شود تا جايى كه در به رويش باز مى گردد وگفته مى شود : بيا , بيا , اما او ديگر جلو نمى رود.
ـ امام باقر(ع ) درباره آيه ((و چون با مؤمنان رو به رو شوند )) , فرمود : كاهنان آنها وقتى بامؤمنان رو بـه رو مـى شـدنـد مـى گـفتند ما با شما هستيم يعنى دين شما را داريم , ((ما تمسخر كنانيم وبس )) يعنى ما با گفتن جمله ((ايمان آورديم )) اصحاب محمد(ص ) را مسخره مى كنيم .

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه مردم را مسخره مى كند , نبايد به دوستى خالصانه آنها چشم اميدبندد.

بخشندگى .

بخشندگى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : بخشندگى بزرگترين خوى خداوند است .

ـ بـخـشندگى يكى از درختان بهشت است كه شاخه هاى آن در دنيا آويزان است بنابراين , هر كه بخشنده باشد به يكى از شاخه هاى آن آويزان شده و آن شاخه او را به طرف بهشت مى كشاند.
ـ امـام صـادق (ع ) : بخشندگى از اخلاق پيامبران است و ستون ايمان مى باشد هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه بخشنده است و تنها آن كس بخشنده است كه از يقين و همت والا برخوردارباشد , زيرا كه بخشندگى پرتو نور يقين است هر كه هدف را بشناسد بخشش بر او آسان شود.
ـ امام على (ع ) : بخشندگى موجب نزديكى (به خدا و مردم ) است .

ـ امـام صادق (ع ) : خداى تبارك و تعالى اسلام را به عنوان دين شما برگزيد , پس با بخشندگى و خوشخويى ملازم آن باشيد.
ـ بهترين افراد شما بخشندگان شمايندو بدترينتان بخيلانتان .

ـ امام على (ع ) : آقايان مردم در دنيا بخشندگانند و در آخرت پرهيزگاران .

ـ به زيور بخشندگى و پارسايى آراسته شو , كه اين دو زيور ايمانند و بهترين خصلتهاى تو.

بخشندگى خوى پيامبران است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : خداوند هيچ ولى خودرا جز بر خميره بخشندگى نسرشت .

ـ امام على (ع ) : بخشندگى , خصلت است .

ـ بخشندگى , خوى است .

ـ بخشندگى , خوى پيامبران است .

ـ بـخشندگى و شجاعت دو خصلت ارجمندند كه خداوند سبحان آنها را در وجود هر كه دوستش بدارد و او را بيازمايد قرار مى دهد.
ـ شجاعترين مردم بخشنده ترين آنهاست .

ـ گـراميترين خويها بخشندگى است و خويى كه فايده اش عمومى تر و فراگيرتر مى باشدعدالت است .

بخشندگى ميوه خردمندى است .

ـ امام على (ع ) : بخشندگى , هوشمندى است .

ـ براى يارى رساندن خرد , جز از بخشندگى كمك گرفته نشود.
ـ بخشندگى ميوه خردمندى است و قناعت دليل شرافتمندى .

بخشندگى پوشاننده عيبهاست .

ـ امام على (ع ) : بخشندگى , پوشاننده عيبهاست .

ـ روپوش عيبها , بخشندگى و مناعت است .

ـ عيبهاى خود را با بخشندگى بپوشانيد , كه آن پوشاننده عيبهاست .

بخشندگى تخم محبت مى افشاند.

ـ امام على (ع ) : بخشندگى تخم دوستى مى افشاند.
ـ بخشندگى ميوه صميميت مى دهد.
ـ بخشندگى , دوستى مى آورد و اخلاق را مى آرايد.
ـ بخشندگى , گناهان را پاك مى كند و محبت دلها را جلب مى كند.
ـ بـر شما باد به بخشندگى و خوشخويى كه اين دو خصلت روزى را زياد مى كند و موجب دوستى مى شود.
ـ بخشندگى زياد , بر شمار دوستان مى افزايد و دشمنان را به آشتى مى كشاند.
ـ هيچ چيز مانند بخشندگى , مدارا و خوشخويى جلب محبت نمى كند.

بخشنده .

ـ پيامبر خدا(ص ) : شخص بخشنده به خدا , مردم و بهشت نزديك است .

ـ خداى عزوجل به موسى (ع ) وحى فرمود كه : سامرى را نكش , زيرا او بخشنده است .

ـ پـيامبر خدا(ص ) به عدى بن حاتم طائى فرمود : عذاب سخت از پدر تو , چون بخشنده بود ,دفع شد.
ـ روايت شده كه جماعتى اسير را نزد رسول خدا(ص ) آوردند آن حضرت به اميرمؤمنان (ع ) دستور داد گـردنـشان را بزند و سپس فرمود يك نفر از آنان را جدا كند و او را نكشدآن مرد گفت : چرا مرا از دوستانم جدا كردى در حالى كه گناه همه ما يكسان است ؟
پيامبرفرمود : خداى عزوجل به مـن وحـى فـرمـود كه تو بخشنده قوم خود هستى و تو را نكشم مرد گفت : پس من نيز گواهى مى دهم كه خدايى جز اللّه نيست و تو رسول خدا هستى .

ـ امام صادق (ع ) : نادان بخشنده برتر ازعابد بخيل است .

ـ جوان بخشنده آلوده به گناهان نزد خداى عزوجل از پيرمرد عابد بخيل دوست داشتنى تراست .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : جوان بخشنده خوش اخلاق نزد خداى تعالى از پيرمرد بخيل عابدبداخلاق محبوب تر است .

ـ از خطاى بخشنده درگذريد , زيراكه هر بار بلغزد , خداوند دست او را مى گيرد.

غذاى بخشنده و اطعام او.

ـ امـام رضـا(ع ) : شخص بخشنده از غذاى مردم مى خورد , تا مردم از غذاى او بخورند , اماشخص بخيل از غذاى مردم نمى خورد تا آنها نيز از غذاى او نخورند.
ـ پيامبر خدا(ص ) : غذاى بخشنده ,داروست و غذاى بخيل , درد.

مرز بخشندگى .

قرآن .

((دسـتت را به گردنت بسته مدار و آن را به تمامى مگشاى كه ملامت ديده و حسرت زده خواهى نشست )).
ـ امام عسكرى (ع ) : بخشندگى اندازه اى دارد كه اگر از آن فراتر رود اسراف است .

ـ امام على (ع ) : بخشنده باش اما ولخرج مباش , صرفه جو باش اما سخت گير مباش .

ـ امـام صـادق (ع ) : بـخـشـنـده آن ولـخـرجـى نـيست كه اموال خود را نابجا حيف و ميل كند , بـلـكـه بـخـشـنده كسى است كه زكات و ديگر حقوق مالى را كه خداى عزوجل بر او واجب كرده است بپردازد.
ـ در پاسخ به سؤال از مرز بخشندگى فرمود : حقوقى را كه خداوند بر اموال تو واجب كرده است , خارج كنى و آن را در جاى خودش قرار دهى .

ـ سخاوتمند كريم كسى است كه اموال خود را به حق خرج كند.
ـ بـخـشندگى آن است كه نفس بنده ازطلب حرام صرف نظر كند و هرگاه به مال حلالى دست يافت , با رضايت خاطر آن را در راه طاعت خداى عزوجل خرج كند.
ـ بـخـشـنـدگـى آن اسـت كه بى خواهش كسى صورت گيرد , اما آن بخشندگى كه در مقابل درخواست انجام گيرد ناشى از شرمندگى وبراى فرار از نكوهش است .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : بخشنده كسى است كه در اموال خود و براى رضاى خدا بخشندگى داشته باشد كسى كه در راه معصيت خدا دست و دل باز باشد , باركش خشم و ناخشنودى خداست چنين كسى بخيل ترين مردمان نسبت به خوداست چه رسد به ديگران .

ـ امام صادق (ع ) : مؤمن در دين نيرومند است و در حق , سخاوتمند.

بخشنده ترين مردمان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : بخشنده ترين مردم , كسى است كه زكات مال خود را بپردازد.
ـ امـام عـلى (ع ) : بخشندگى آن است كه مال خود را بذل و بخشش كنى و در برابر ثروت ديگران پارسايى نشان دهى .

نكوهش بخيلى كه در هنگام مرگ بخشنده شود.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : خـداونـد از كـسـى كـه در زمـان حيات خود بخيل باشد و در هنگام فرا رسيدن مرگش بخشنده شود , نفرت دارد.

راز.

راز پوشى .

ـ امام رضا(ع ) : مؤمن , مؤمن نباشدمگر اين كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از پروردگارش و خـصـلـتـى از پـيـامبرش و خصلتى ازوليش خصلت پروردگارش راز پوشى است خداى عزوجل فرموده است : ((داناى غيب ونهان است و هيچ كس را بر غيب خود آگاهى نمى سازد مگر پيامبرى را كه پسنديده باشد)).
ـ امام على (ع ) : هر كه راز خود رابپوشاند , قدرت انتخاب در دست اوست .

ـ پيروزى با دور انديشى به دست مى آيد و دور انديشى با رايزنى و رايزنى با راز دارى .

ـ راز تو در بند توست اگر آن رافاش كنى تو در بندش خواهى شد.
ـ راز تو , اگر پنهانش دارى , شادى توست و اگر آن را فاش سازى , سبب هلاكت توست .

ـ آدمى , راز خود را بيشتر نگه مى دارد.
ـ امام صادق (ع ) : فاش كردن راز مايه افتادن است .

ـ امام على (ع ) : سينه خردمند , صندوق راز اوست .

ـ امام صادق (ع ) : سينه تو , بيشتر , گنجايش راز تو را دارد.
ـ امـام على (ع ) : هر چه تعداد كسانى كه اسرار را مى دانند بيشتر باشد , آن اسرار بيشتر درمعرض فاش شدن هستند.
ـ كسى كه سينه اش گنجايش رازش را نداشته باشد , در امان نيست .

ـ هرچه محبت دارى نثار دوستت كن اما هرچه اطمينان دارى به پاى او مريز.
ـ موفقترين كارها , كارى است كه با كتمان كامل صورت گيرد.
ـ راز خود را جز به كسى كه مورداعتماد است مسپار.
ـ چه باك كه رازت دانسته نشود.
ـ امام جواد(ع ) : آشكار كردن چيزى پيش از آن كه استوار گردد موجب تباهى آن مى شود.
ـ امام على (ع ) : كسى كه در نگهداشتن راز خود ناتوان باشد , در حفظ راز ديگران توانا نباشد.

رازت را فقط خودت بدان .

ـ امام صادق (ع ) : راز تو جزئى از خون توست , پس نبايد كه در رگهاى غير تو جريان يابد.
ـ امام على (ع ) : رازت را تنها براى خودت نگه دار و آن را نه به دور انديش سپار كه مى لغزد و نه به نادان كه خيانت مى كند.
ـ امور مربوط به خودت را نگه دارو دختر رازت را عروس هر خواستگارى مكن .

معيار راز دارى .

ـ امـام صـادق (ع ) : دوستت را از راز خود آگاه مكن مگر بر رازى كه اگر دشمن از آن آگاه شود نتواند به تو زيانى رساند , زيرا دوست نيز ممكن است كه روزى دشمن شود.

كسانى كه نبايد به آنها راز سپرد.

ـ امام على (ع ) : با نادان رازى را كه طاقت كتمانش را ندارد در ميان مگذار.
ـ راز خود را به كسى كه امانتدار نيست , مسپار.
ـ با سه كس نبايد رازى را در ميان نهاد : زن , سخن چين و احمق .

ـ امام صادق (ع ) : چهار چيز بر باد مى رود : و رازى كه به كسى سپارى كه از خرد بى بهره باشد.

درون .

پاكى درونه.

ـ امام على (ع ) : پاكى درونها , دليل درستى بينشهاست .

ـ خوشا به حال كسى كه درونش پاك و بيرونش نيكو و گزندش از مردم دور باشد.
ـ هر كه درونش پاك باشد از هيچ كس پروايى نداشته باشد.
ـ سلامت درون , از بهترين اندوخته هاست .

ـ شهادت درونها و وجدانهاى سالم ,از شهادت زبانهاى فصيح راست تر است .

ـ در هنگام رسيدگى براى اصلاح ضماير است كه نادرستى درونها آشكار مى شود.

آشكار شدن درونه.

قرآن .

((روزى كه درونها آشكار شود)).
ـ امـام صادق (ع ) : هيچ بنده اى نيست كه در نهان خيرى را انجام دهد , مگر آن كه با گذشت ايام خداوند خيرى از او را آشكار سازد و هيچ بنده اى نيست كه در نهان كار شرى به جاى آورد, جز آن كه با گذشت ايام خداوند شرى از او را نمودار سازد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : هر كه چيزى نهان داردكه خداى عزوجل را خشنودمى سازد خداوند برايش كـارى را آشـكـار سازد كه او را شادمان كند وهر كه چيزى نهان دارد كه خداى تعالى را به خشم مى آورد خداوند برايش كارى را آشكارنمايد كه او را سرافكنده سازد.
ـ هـيچ بنده اى نيست كه نيتى را در دل پنهان دارد , مگر آن كه خداوند رداى آن را بر اوبپوشاند , اگر خوب باشد , رداى خوب و اگر بد باشد , رداى بد.
ـ عمر بن يزيد با امام صادق (ع ) شام مى خورد كه امام شروع به تلاوت اين آيه كرد : ((بلكه انسان به خود بيناست )) فرمود : اى ابا حفص ! انسان را چه سود كه بر خلاف آنچه خداى تعالى (از باطن او) مـى دانـد بـه او تـقرب جويد رسول خدا(ص ) مى فرمود : هر كه نيتى در دل داشته باشد , خداوند رداى آن را بر او مى پوشاند, اگر خوب باشد ردايى خوب بپوشاند و اگر بدباشد ردايى بد.
ـ امام صادق (ع ) : هر كه اندك عمل خودرا براى خداى عزوجل انجام دهد , خداوند بيشتر از آنچه خواسته برايش نمايان سازد و هر كه عمل بسيار خود را با تحمل رنج جسمى و شب زنده دارى براى مـردم انـجام دهد , خداى عزوجل جز اين كه اعمال او را در چشم كسانى كه اعمالش را مى شنوند اندك جلوه دهد , كارى نكند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : اگـر هـر يك از شما دردل صخره اى سخت كه نه درى داشته باشد و نه روزنه اى كارى انجام دهد , مردم از عمل او , هرچه باشد , آگاه شوند.
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر ظـاهـرى باطنى همانند خودش دارد پس , كسى كه ظاهرش خوب باشد ,باطنش نيز خوب است و هر كه ظاهرش پليد باشد باطنش نيز پليد است .

ـ هـر كـه بـا خداوند سبحان صالح باشدبا هيچ كس ناپاك نباشد و هر كه با خدا ناپاك باشد با هيچ كس پاك نباشد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كه ميان خود و خدارا اصلاح كند , خداوند ميان او و مردم را اصلاح گرداند و هر كه درونش را درست كند , خداوندبيرونش را درست گرداند و هر كه رضايت خدا را بطلبد , خداوند رضايت خودش و مردم رانصيبش گرداند.
ـ امام على (ع ) : هر كه درونش خوب باشد , بيرونش نيز خوب خواهد بود.
ـ وقتى ظاهر خراب باشد , باطن نيز خراب است .

ـ سيرت نيكو , نشانگر باطن نيكوست .

ـ درست بودن ظاهر , نشانگر درست بودن باطن است .

ـ هـيـچ كـس چيزى را در دل پنهان نكرد مگر اين كه آن چيز خود را در لغزشهاى زبان وحركات چهره اش نمودار ساخت .

ـ امـام صـادق (ع ) : پـلـيـدى ظاهر ناشى از پليدى باطن است و هر كه درون خود را درست كند ,خـداونـد ظـاهـر او را درسـت گـردانـد بـزرگترين تباهى آن است كه بنده به غفلت از خداى تـعالى خرسند باشد , اين تباهى زاييده آرزوى دراز و آزمندى و كبر است , چنان كه خداى عزوجل درداسـتـان قـارون از ايـن نـكـتـه خـبـر داده است , آن جا كه مى فرمايد : ((و خواهان تباهى در روى زمـيـن مـبـاش كـه خداوند تبهكاران را دوست ندارد)) اين خصلتها كار قارون و باور او بود وهمگى در دنيا دوستى ريشه دارد.

پاكى درون و بيرون .

ـ امام صادق (ع ) : هرگاه درون سالم شد برون نيرومند مى شود.
ـ بنده را چه سود كه نيكى آشكار كندو بدى نهان دارد مگر نه اين كه چون به خودش مراجعه كند در مى يابد كه حقيقت چنين نيست خدا مى فرمايد :(( بلكه انسان به خود بيناست )) درون هرگاه درست شد , برون نيز درست ونيرومند مى شود.
ـ گفته شده است : هرگاه درون و برون يكسان باشد اين عدل است و هرگاه درون بهتر ازبرون باشد اين احسان است , و هرگاه برون بهتر از درون باشد اين تجاوز است .

شادمانى .

شادمانى .

قرآن .

((پس , پروردگارشان از شر آن روز نگاهشان داشت و تازه رويى و شادمانيشان بخشيد)).
((و شادمان سوى خانواده خود باز مى گردد)).