زنان دانشمند و راوي حديث

احمد صادقي اردستاني

- ۹ -


4 ـ فاطمه دختر امام باقر(ع ) :

فـاطـمه دختر امام باقر(ع ) هم با عنوان راوى حديث , از فاطمه دختر امام زين العابدين (ع ) و او از فـاطـمـه و سـكـيـنـه دختران امام حسين (ع ) از ام كلثوم دختر فاطمه (س ) روايت كرده اند, كه فاطمه (س ) بانوى بزرگ اسلام , به مردم خطاب مى كرد, و مى فرمود : آيا سخن رسول خدا(ص ) را كـه در روزغـديـرخـم به على (ع ) فرمود : هركس من مولاى او هستم , على (ع ) هم مولاى اوست , فـرامـوش كرده ايد؟ فراموش كرده ايد كه رسول خدا(ص ) به على (ع ) مى فرمود : وضع تو نسبت به من مثل داستان موسى نسبت به هارون است ؟..

5 ـ فضه نوبيه :

فضه نوبيه را علامه محمد باقر مجلسى , ابن شهرآشوب مازندرانى , شيخ ذبيح اللّه محلاتى , و شيخ مفيد, خدمتگزار فاطمه زهرا(س ) و راوى حديث از آن بانوى بزرگ اسلام دانسته اند.آنـطـور كه تاريخ گواهى مى دهد, فضه در يكى از جنگها به اسارت ارتش اسلام درآمده , و على و فاطمه (س ) كه كارهاى خانه را سنگين و فراوان مى ديده اند, براى گرفتن خدمتگزارى به حضور رسـول خـدا(ص ) رسـيـده انـد, امـا آن حـضـرت كه معمولا از راه فروش اسيران , زندگى چهار صـدمـهـاجـر مستقر در ايوان مسجد مدينه را, كه , به اصحاب صفه موسوم گرديده بودند تامين مـى كـرد, از مـسـاعدت و دادن خدمتگزار به فاطمه (س ) امتناع نمود, و براى تقويت جسم و جان فاطمه (س ) تسبيحهاى معروف را به دختر ارجمند خويش آموخت .

اما طولى نكشيد, كه آيه اى از قرآن نازل شد و اين روحيه پيامبر(ص ) را موجب رضايت پروردگار عـالـم و پـاداش بـزرگ الهى اعلام كرد, در عين حال جلب رضايت و مساعدت فاطمه (س ) را نيز مجاز و سبب خوشنودى خداوند دانست آن گاه آنطور كه ابن حجر عسقلانى هم نوشته است .رسول خدا(ص ) فضه را به استخدام و خدمتگزارى فاطمه (س ) مامور كرد.

آرى , داسـتـان زندگى فضه كه راوى حديث فاطمه (س ) بوده , داستان عجيبى است , او در مقام بلندى از ايمان و تقوى قرار داشته , زهد و پرهيزگارى او, داستان كم نظيرى دارد, عشق و ارادت او بـه خـانـدان پـيـامبر(ص ) و بخصوص حضرت فاطمه (س ) ماجرايى است كه كمتر آنرا مى توان توصيف نمود.

در نـطـق و خطابه قهرمان زبردستى بوده است , در جهت مساعدت و كمك به فاطمه زهرا(س ) بانوى كم نظيرى بوده , در مقام عبادت و ارتباط باخداوند, سراسر زندگى او, از خلوص و معنويت مـوج مـى زده اسـت , و آنـطـور كـه تـاريـخ گـواهـى مـى دهـد, اين زن در مدت بيست سال از زندگى خود, حتى گفتگو و مكالمات عرفى خود را هم با آيات قرآن كريم به ديگران مى فهمانيده است !

خـلاصـه از زنـدگـى فـضـه نـوبيه خدمتگزار و راوى حديث از فاطمه (س ) داستانهاى عجيب و فوق العاده اى روايت شده , كه دو فراز آن را مورد مطالعه قرار مى دهيم :

1ـ خمير كردن :

ابـن حجر عسقلانى مى نويسد : امام صادق (ع ) از پدران خويش , از على (ع ) روايت كرده اند : رسول خدا(ص ) زنى را به استخدام فاطمه (س )درآورد, كه نام او فضه نوبيه بود.ايـن زن در خـدمـتـگـزارى فـاطـمـه (س ) نهايت سعى و كوشش خود را بكار مى گرفت , رسول خـدا(ص ) نـيـز دعـايـى را بـه او آمـوخـته بود, كه پيوسته از آن دعا استمداد مى جست , يك روز فاطمه (س ) به او گفت : آيا خمير كردن را به عهده مى گيرى ؟ يا نان پختن را انجام مى دهى ؟.

فـضـه گـفـت : اى بانوى من ! من خمير كردن را انجام مى دهم , و براى نان پختن هيزم نيز تهيه مـى كـنم , سپس براى تهيه هيزم از خانه بيرون رفت , و دربيابان دسته بزرگ هيزمى را تهيه كرد, كه از آوردن آن بخانه ناتوان ماند, آن گاه دعايى را كه پيغمبر(ص ) به او آموخته بود, بدين ترتيب زمـزمـه كـرد : يـاواحـد لـيس كمثله احد ! تميت كل احد وتفنى كل احد وانت على عرشك واحد, لاتاخذه سنة ولانوم . بـارى , وقتى فضه اين دعا را خواند, ناگاه مرد عربى ظاهر شد, كه گويى فضه او را صدا زده , و او هم زمزمه ها را شنيده بود.آن گاه او بار هيزم را به دوش گرفت , و تا جلو درب خانه فاطمه (س ) آن را حمل كرد و به زمين گذاشت !

2ـ شريك روزه نذر:

از ابـن عباس , در تفسير آيـه : آنـانكـه به نـذر خويـش وفا مى كنند.روايـت شـده اسـت : وقتى حسن و حسين (ع ) بيمار شدند, پيامبر(ص ) جد آنها و گروهى ديگر از افـراد, از آنـان عـيـادت كـردنـد, و بـه على (ع ) گفتند : چرابراى بهبودى فرزندان خويش نذرى نكرده اى ؟

عـلـى (ع ) گـفـت : اگـر فـرزندان من از اين بيمارى بهبودى يابند, به پاس شفا يافتن آنها, براى خـداونـد مـتـعال مدت سه روز,من روزه خواهم گرفت , سپس فاطمه (س ) مادر كودكان و فضه نوبيه خدمتگزار فاطمه (س ) هم اين نذر را بعهده گرفتند.

كودكان شفا يافتند, اما هيچگونه مواد خوراكى كم يا زياد نزد آل محمد(ص ) يافت نمى شد تا با آن افـطـار كـنـند, ناچار على (ع ) پيش شمعون خيبرى رفت , و سه صاع , يعنى حدود سه من جو از او قـرض گـرفـت و به خانه آورد, و فاطمه (س ) يكمن آن را آرد كرد و با آن نان تهيه نمود, على (ع ) درمـسجد نماز خود را به جماعت با رسول خدا خواند و به خانه آمد, براى افطار غذا را روى سفره گـذاشـتـند و دور آن نشستند, كه مسكينى از بيرون در فرياد برداشت : سلام بر شما اى اهل بيت مـحـمـد(ص ), مـن تـهيدستى از تهيدستان مسلمان هستم غذا به من بدهيد, خدا نيز از غذاهاى بهشتى خود بشما بدهد.و قـتـى على (ع ) اين درخواست را شنيد, دستور داد آنان نان خود را به آن تهيدست دادند, و ناچار همگان , و حتى افرادى كه بدلخواه غذاى خود رابه مسكين داده بودند, با آب افطار كردند !

روز دوم هم فاطمه (س ) به همان ترتيب قسمت ديگر جوها را آسياب كرد, و با آرد آن مقدارى نان تـهيه نمود, و با على (ع ) بعد از نماز بر سر سفره ,افطار نشستند كه , كودك يتيمى از پشت در ناله برداشت : سلام بر شما اى اهل بيت محمد(ص ) !

يـتـيـمى از كودكان مهاجرين كه پدر خود را در ميدان جنگ از دست داده , اكنون بيرون در خانه شماست و در حال گرسنگى به سر مى برد, او را غذابدهيد.آن روز هـم اهـل بـيـت (ع ) كـه فضه نيز در جمع آنان حضور داشت , غذاى خود را به كودك يتيم دادند, و خود براى دومين روز با آب افطار كردند, وروز سوم هم را همه روزه شدند !

روز سوم نيز فاطمه (س ) يك من جو باقيمانده را آسياب كرد و با آرد آن مقدارى نان تهيه نمود تا با آن روزه سوم خود را افطار كنند, اما همينكه على (ع ) نماز جماعت خود را با رسول خدا(ص ) در مـسـجد بجاى آورد, و در خانه كنار سفره به انتظار افطار نشستند, شخصى كه تازه از اسارت آزاد شـده بـود, و جـز خـانـه اهل بيت (ع ) جاى ديگرى را براى مساعدت سراغ نداشت , جلو درب خانه ايستاد و فرياد برداشت كه , سلام بر شما اى اهل بيت نبوت , ما را اسير مى كنيد, و به بند مى آوريد, و بما غذا نمى دهيد؟ به من غذا بدهيد, كه من اسيرم .

آنـان نـاچـار غـذاى خـود را به او دادند, و خود سه شبانه روز را بدون اين كه جز آب قوت ديگرى داشته باشند سپرى كردند.آن گـاه رسول خدا(ص ) آمد و وضع آنان را از نظر گرسنگى و بيحالى مشاهده كرد, خداوند هم ايـن آيـات را نازل فرمود : آيا بر انسان روزگارانى نگذشت كه , چيز قابل ذكرى نبودب و آنان بخاطر عـشـق بـه خـداوند غذاى خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند, و مى گفتند : ما به شما بخاطر خداوندغذاى خود را مى دهيم , و از شما هم هيچ سپاس و پاداشى نمى خواهيم ؟.

در ايـن داسـتان مشاهده مى كنيم , رفتار اهل بيت (ع ) كه زمينه نزول اين آيات قرآن كريم است , و آنـان بـه چـنـيـن مـقام رفيعى دست يافته اند, با توجه به اينكه فضه نيز در جمع اهل بيت (ع ) قرار داشـته , وى نيز مشمول خطاب آيات قرآن كريم قرار گرفته , و در آن جمع به عظمت درخشانى دسـت يـافـتـه است , و اين سرگذشت را هم عموم مورخين و مفسرين مسلمان در كتابهاى خود آورده اند.بـه هـر حـال فـضـه نوبيه كه راوى حديث حضرت فاطمه (س ) بوده , داراى چنين شخصيت بلند معنوى و عرفانى نيز بوده است .

فصل سوم : زنان راوى حديث از امام حسن (ع )

اگـر چـه فـضـاى اجـتـمـاعى , و بستر فرهنگى روزگار ابومحمد, حسن بن ابيطالب (ع ) بخاطر آشـفتگيهاى سياسى , و تاخت و تازهاى خلفاى جور, وعناصر فرصت طلب , بگونه اى نبوده , كه راه نـقـل حديث و بيان معارف اسلامى را, از سوى آن امام معصوم هموار سازد, و آنطور كه شايسته و ايـده آل بـوده , بـازار بـيان معارف و احاديث دينى اوج و رونقى داشته باشد, و يا اگر آن بزرگوار احاديث فراوانى بيان كرده , همه آن بدست همه افراد ودوستداران اهل بيت (ع ) رسيده باشد.

امـا در عـيـن حـال , مـجـمـوعـه هـايـى مـانند : كلمة الامام الحسن ـ ع نوشته شهيد سيد حسن شيرازى ,گوياى اينست , كه بالاخره در همان اوضاع نابسامان ونامطلوب و آشفته بازار ضد ولايت اهـل بـيـت (ع ), امام حسن مجتبى (ع ) توانسته است , احاديثى بيان كند, افرادى هم آن را دريافت دارند, و به ديگران منتقل گردانند, كه در اين ميان , چهره تعدادى از بانوان به عنوان راوى حديث و صحابى آن حضرت به چشم مى خورد.

اكـنـون در ايـن فصل و ضعيت چند تن از بانوان راوى حديث از آن بزرگوار را, مورد بررسى قرار مى دهيم :

1 ـ حبابه والبيه :

حـبابه والبيه , معروف به ام ندى را كه در رديف بانوان راوى حديث از امام على (ع ), شرح زندگى او را تـا حـدى بـررسـى كرديم , آنطور كه شيخ طوسى , مامقانى , اردبيلى , عليارى تبريزى , و شيخ ذبيح اللّه محلاتى نوشته اند, وى راوى حديث از امام حسن مجتبى (ع ) هم بوده است .

حـديثى را كه اين بانو از امام حسن (ع ) روايت نموده , به غير از همان حديث يك مشت شن كه در بـاره امـامـت بـعد از على (ع ) است , و صـداقت ومعجـزه اهل بيت (ع ) را مى رسـاند ـ و در قسـمت زنـان راوى حـديـث از عـلـى (ع ) مـطـالـعـه كرديم ـ طبق تحقيق اندكى كه صورت گرفت , به احـاديـث ديـگـرى از وى دسـت نـيافتيم , اما بالاخره حبابه والبيه در كتابهاى تاريخى و رجالى و حديثى , صحابى و زن راوى حديث , از امام حسن مجتبى (ع ) هم معرفى شده است .

2 ـ فاطمه دختر حبابه :

فاطمه دختر حبابه والبيه را هم , شيخ طوسى , مامقانى , اردبيلى , عليارى تبريزى , و شيخ ذبيح اللّه محلاتى , از بانوان فاضل و دانشمند, و راوى حديث و صحابى امام حسن مجتبى (ع ) شمرده اند.

شـرح زنـدگـى مادر فاطمه را در بالا ـ و در قسمت زنان راوى حديث از على (ع ) ـ مورد مطالعه قـرار داديـم , سـعـدبـن عبداللّه هم از اين زن حديث روايت كرده اما طبق تحقيقى كه انجام شد, مـتـاسفانه به غير از همان داستان شنها كه وى نيز در بيان آن با مادر خود شريك بوده و همراهى مى كرده ,به حديث ديگرى دست نيافتيم .بـه هـر حـال , فـاطـمـه دخـتر حبابه والبيه ,راوى حديث از امام حسن (ع ) بوده , و شيخ طوسى و مامقانى , وى را از بانوان ارادتمند به خاندان پيامبر(ص ) واز پيروان آنان هم شمرده اند.

3 ـ فاطمه دختر على (ع ). :

فـاطـمه دختر امام على بن ابيطالب (ع ) را دانشمندان رجالى , مانند : ابن حجر عسقلانى , و علامه برقى , از بانوان راوى حديث از امام حسن مجتبى (ع )دانسته اند.آنـطـور كـه طـبرى هم مى نويسد : اميرالمومنين (ع ) داراى پانزده پسر, و هيجده دختر از زنهاى متعدد بوده است .

فاطمه دختـر على (ع ) كه به فاطمه صـغرى مـعروف بوده , امام على (ع ) او را به ازدواج محمدبن ابى سعـيدبن عقـيل در آورده , بعد از آن شوهر,وى با سعـيدبن اسودبن ابى بخترى ازدواج كرد.و پـس از وى ايـن بانو با منذربن ابى سعيدبن زبيربن عوام پيوند زناشويى برقرار نمود از شوهر اول داراى دخـتـرى بنام حميده گرديد, براى شوهردوم هم فرزندانى بنامهاى : برزه , و خالد زاييد, و براى شوهر سوم هم فرزندانى بنامهاى : كبره و عثمان آورد.

فاطمه دختر على (ع ) از امام حسن (ع ) برادر خود, از امامه دختر عاص بن ربيع از محمد بن حنفيه برادر خود, و از اسما دختر عميس حديث روايت كرده , وشخصى بنام ابو بصير هم از اين بانو حديث بازگو كرده است .

موسى جهنى مى گويد : من فاطمه دختر على (ع ) را ملاقات كردم , و از وى خواستم , اگر چيزى از پـدر خـود بـخـاطـر دارد براى من بيان كند, فاطمه گفت : از پدر خود على (ع ) چيزى بخاطر نـدارم , امـا از اسـمـا دخـتـر عميس شنيدم كه مى گفت : رسول خدا(ص ) به على (ع ) مى فرمود : داسـتان تونسبت به من مثل داستان هارون نسبت به موسى است , كه برادر و جانشين او محسوب مى شد, فقط تفاوتى كه داستان تو با من , با داستان هارون نسبت به موسى دارد اين است , كه بعد از من مقام پيامبرى هرگز وجود نخواهد داشت .

مـتاسفانه از احاديث وى , از امام حسن (ع ) و ديگران در كتابهاى تاريخى و حديثى چيزى به چشم نمى خورد.ولى به هرحال , دانشمندان رجالى او را راوى حديث از امام حسن مجتبى (ع ) دانسته اند.

4 ـ نضره عدويه :

نضره عدويه را دانشمندانى مانند : شيخ ذبيح اللّه محلاتى , ومحمد الحسون , از بانوان راوى حديث از امام حسن مجتبى (ع ) دانسته اند, و محمدمرتضى زبيدى نويسنده كتاب تاج العروس هم اين بانو را راوى حديث و تابعى و ياور ياران رسول خدا(ص ) كه صحابى امام حسن (ع ) نيز مى باشد,شمرده است .

فصل چهارم : زنان راوى حديث از امام حسين (ع )

هـمـانـطور كه روزگار امام حسن (ع ) بخاطر آشفتگيهاى دردناك اجتماعى , گرفتار تنگناهايى بـراى گـسـتـرش فـكر و فرهنگ شده بود و محدوديت براى بيان و توسعه احاديث و اخبار وجود داشـتـه اسـت , روزگار امام حسين (ع ) هم متاسفانه با چنين فاجعه سوگمندانه اى كه عامل آن حـاكـمان خود باخته وفرصت طلب بودند, دست به گريبان شده , و بهمين دليل راويان حديث و روايـت حديث , آنطور كه مثلا در عصر امام باقر و امام صادق (ع ) گسترش داشت , در اين روزگار بازار داغى نداشت .

در عـيـن حـال , مـجـمـوعه بلاغة الامام الحسين ـ ع نوشته دانشمند بزرگوار مصطفى موسوى آل اعـتـمـاد كـه بـراساس شيوه نهج البلاغه , در سه بخش خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار تنظيم يـافـتـه , دليل اينست كه آن بزرگوار هم , با وجود فرصت كم و شرايط محدود احكام و مسائلى را بيان داشته است .بـرايـن اسـاس , در ميان راويان حديث از آن حضرت , چهره تعدادى از راويات حديث هم به چشم مى خورد, كه در اين قسمت از بحث , وضع چندتن از آنان را به مطالعه مى گذاريم :

1و2 ـ حبابه والبيه وفاطمه :

حبابه والبيه و دختر او فاطمه , كه از امام حسن (ع ) حديث روايت كرده اند,اين دو بانو راوى حديث از امـام حسين (ع ) هم مى باشند,كه دو نمونه حديث حبابه از امام حسين (ع ) را در اينجا مى آوريم :

الـف : حـبـابـه مـى گـويـد : از حـسـيـن بـن عـلـى (ع ) شنيدم كه مى فرمود : ما و شيعيان ما, بر فـطـرت تـوحـيدى كه خداوند پيامبر(ص ) را براى اشاعه آن مبعوث داشته است , متعهد و استوار هستيم , اما ديگران از اين فطرت توحيدى محروم مى باشند.

ب : صـالـح بن ميثم مى گويد : من با عبايه اسدى به حبابه والبيه وارد شديم , وى گفت : آيا مايل هستيد, حديثى را كه از حسين بن على (ع ) شنيده ام ,براى شما بيان كنم ؟.مـا جواب موافق داديم , وحبابه ادامه داد : يك روز به حضور امام حسين (ع ) وارد شدم و به او سلام كردم .

آن حـضـرت جـواب سـلام مـرا داد و خوش آمد گفت و علت زيارت مرا از خود جويا شد, من هم توضيح دادم : در بدنم نقطه هاى پيسى بوجود آمده ,آن گاه حضرت دست خود را بوسيله پارچه اى روى آن مـوضـع گـذاشت , و دعايى را زمزمه كرد, و سپس دست خود را برداشت در حالى كه از آن بيمارى اثرى بجاى نمانده بود.بعد فرمود : اى حبابه ! در مـيان اين امت كسى بر ملت و دين ابراهيم , غير ما و شيعيان ما نيست , و ديگران از اين نعمت و موهبت الهى و فطرى بهره اى ندارند.

3 ـ زينب دختر على (ع ). :

زيـنـب دختر على (ع ) و خواهر امام حسين (ع ) بانويى است كه سراسر زندگى 57 ساله خود را در مـديـنـه و كوفه و مسافرتهاى سال 60 و 61 هجرى به مكه و عراق همراز و همراه حسين (ع ) بوده , بسيارى از خطبه ها و مطالب را از برادر خود استماع كرده , و براى ديگران روايت كرده است . احمدبن ابراهيم مى گويد : در سال 260 هجرى به حضور حكيمه دختر امام جواد(ع ) وارد شدم , و در حـالى كه آن بانوى دانشمند پشت پرده اى قرارگرفته بود, مسائل اعتقادى و دينى مختلفى را گفتگو كرديم , سپس در باره مطلبى كه امام جواد(ع ) به مادر خود وصيت كرده بود صحبت شد, و مـن سـوال كردم : آيا در اينگونه مسائل مى توان ادعاى يك زن را پذيرفت و آن را معيار عمل قرار داد؟ در صورتى كه امام جواد(ع ) به يك زن وصيت كرده است ؟

حـكـيـمـه گفت : اين كار مانعى ندارد, زيرا اين عمل پيروى از حسين بن على (ع ) مى باشد, چون حسين (ع ) هم در ظاهر وصيت خود را به زينب (س )كرد, و آن بانوى بزرگ را وصى خود قرار داد, و علوم و احكامى را كه از جانب زين العابدين (ع ) بيان مى شد, براى حفظ آن حضرت از خطردشمن و حفظ جان او, به زينب (س ) نسبت داده مى شد.

بـه هـر حـال , زيـنب دختر على (ع ) بانوى شجاع كربلا, و خواهر فداكار و مجاهد حسين (ع ) راوى حـديث از آن امام معصوم بوده , و از نظر دانشمندان رجالى و حديث شناسان , عدالت و اعتماد اين بـانـوى پاك و با فضيلت , در زمينه بيان حديث هم , مورد تاييد قرار گرفته , و صداقت و درايت او اجتناب ناپذير است .

4 ـ فاطمه دختر حسين (ع ) :

فـاطمه دختر ارجمند امام حسين (ع ) از ام اسحاق دختر طلحة بن عبيداللّه تميمى زاده شد, و در دامـان مـبـارك حـسـيـن (ع ) پـرورش يـافت , و از علم ودانش و عبادت و معنويت در افق بلند و درخشانى قرار داشت , او به ازدواج پسر عموى خود حسن مثنى درآمد, و در نهضت عاشوراى سال 61هجرى , در كربلا هم حضور فعال داشت .و قتى امام حسين (ع ) مى خواست دختر والاگهر خود را به حسن مثنى كه خواستگار جدى دختر عموى خود بود, درآورد, در توصيف دختر عابد وبزرگوار خود فرمود : من دخترى را به ازدواج تو در مـى آورم كـه , شـبـيـه تـريـن افـراد بـه مـادرم فـاطمه (س ) دختر رسول خدا(ص ) مى باشد, پيوسته شب زنده دار و روزه دار است , و چون فرشته اى است .در بـاره شيوه مناجات و ارتباط فراوان فاطمه با خداوند نوشته اند : اين بانو در ريسمانى گره هايى زده بود, و بجاى تسبيح با آن ذكر و تسبيح پروردگارعالم را انجام مى داد.

جـهـت ديگرى كه عظمت مقام و ارزش معنوى اين بانوى بزرگ را بيان مى دارد, موضوع وصيت حسين (ع ) و سپردن مكتوب احكام و مسائل دينى ازسوى آن حضرت به فاطمه است .ابـو جـارود مـى گـويـد : امام باقر(ع ) فرموده است : چون هنگام شهادت جدم حسين بن على (ع ) رسـيـد, دخـتـر بزرگ خود فاطمه را نزد خويش فراخواندو مكتوب درهم پيچيده اى را كه حاوى وصيت او بود به فاطمه سپرد, چون پدرم على بن الحسين (ع ) بيمارى شديد معده داشت و بيم از دست رفتن او وجود داشت , بعد فاطمه آن كتاب را به على بن الحسين (ع ) تحويل داد, و سپس اين كتاب بدست ما رسيده است .

ابـو جارود, كه نام او زياد بوده مى گويد : به امام باقر(ع ) عرض كردم : اى مولاى من ! خدا جان مرا فـداى تو گرداند, در آن كتاب چه مطالبى نوشته شده بود؟ آن حضرت فرمود : در آن كتاب آنچه مـورد احـتـيـاج بـندگان از آغاز خلقت تا پايان دنيا بود, وجود داشت , در آن كتاب احكام الهى و مـسـائل حـدودو حـتـى احكام جزئى ترين مسائل و خلافها و حتى حكم خراشى كه به كسى وارد مى شود,ضبط گرديده بود.

خطبه فاطمه در كوفه :

هـمـانـطـور كـه اشاره كرديم , فاطمه كبرى دختر امام حسين (ع ) در كربلا حضور داشته , شاهد مـصـايـب دردنـاك حـسـيـن (ع ) و يـاران بـوده , وحتى به هنگام غارت خيمه ها و اموال و دارايى حسين (ع ) از سوى سپاهيان اموى , دشمن اين بانوى داغديده و مصيبت زده را مورد هجوم و غارت قرار داده , وگوشوار از گوش او كشيده است !

فاطمه در سفر اسارت اهل بيت (ع ) در مركز قدرت عبيداللّه زياد حاكم خود كامه كوفه خطابه غرا و آتـشـيـنى را در افشاى ستم بنى اميه و محكوميت كشتار فرزندان على (ع ) از سوى امويان ايراد كرده است .همچنين در شام كه اسيران اهل بيت (ع ) را به دروغ اسيران رومى معرفى كرده بودند, در مجلس يزيد يك مرد شامى , فاطمه كبرى دخترحسين (ع ) را به كنيزى خواست , و آن گاه كه متوجه شد, او دخـتـر حـسـيـن بن على (ع ) است شرمنده شد, و يزيد را بخاطر اسارت ذريه پيغمبر(ص )مورد سرزنش قرار داد, كه در نتيجه يزيد دستور داد, آن مرد را به قتل برسانند !

احاديث فاطمه (س ). مـامـقـانى رجالى معروف در باره فاطمه دختر حسين (ع ) مى نويسد : حديثى را كه فاطمه از پدر خـود حسين (ع ) در باره وصايت و احكام آن روايت كرده , گوياى اين معنا است , كه مقام فاطمه از حد وثاقت و عدالت بالاتر است .

ابن حجر عسقلانى مى نويسد : فاطمه دختر حسين بن على بن ابيطالب هاشمى مدنى , از پدر خود حسين (ع ), از برادر خود على بن الحسين (ع ), اززينب عمه خود, از فاطمه (س ) جده خود, از بلال مـوذن رسـول خـدا(ص ), از ابـن عـبـاس و از اسـمـا دخـتـر عـمـيـس , حـديث روايت كرده , و فـرزنـدان فـاطـمه , عبداللّه و ابراهيم و حسن , و ديگران , از اين بانوى دانشمند, احاديثى را روايت نموده اند.

اكـنون تعدادى از احاديثى را كه فاطمه دختر حسين ـ ع از پدر خود, و ديگران روايت كرده است , مورد مطالعه قرار مى دهيم :

1ـ امام صادق (ع ) مى گويد : پدرم امام باقر(ع ) براى من بازگو كرد كه , فاطمه دختر حسين (ع ) از پـدر خـود شـنـيـده اسـت : افرادى از (خاندان غيرمعصوم ) ما در كنار نهر فرات كشته مى شوند يا مصيبت مى بينند, كه در مقام و مرتبت , كسى از پيشينيان به مقام آنها نرسيده , و از آيندگان هم كسى به مقام و عظمت آنان هرگز دست نمى تواند يافت .

2ـ عـبـداللّه بـن حسن , از مادر خود فاطمه دختر حسين (ع ) و او از فاطمه دختر رسول خدا(ص ) روايـت نـموده , كه پيامبر فرموده است : اگر كسى بادست آلوده و كثيف به بستر خواب رود, و به بيمارى مبتلا شود, كسى جز خويشتن را ملامت و سرزنش ننمايد !

3ـ عـبـداللّه بـن حسن , از مادر خود فاطمه , و او از پدر خود حسين (ع ) و آن حضرت از مادر خود فـاطـمـه زهـرا(س ) روايـت كـرده , كه رسول خدافرمود : اگر دو لشكر ستمگر روبروى هم قرار گيرند, خداوند آنها را بحال خود وامى گذارد, و هريك از آنها پيروز شود, باكى نخواهد داشت .

4ـ فـاطـمـه از پدر خود حسين بن على (ع ) روايت كرده , كه آن حضرت فرمود : وقتى قاسم فرزند رسـول خـدا وفـات كـرد, خـديجه به رسول خدا گفت : ن نتوانستم او را شير كامل بدهم , اگر خداوند او را براى من باقى گذاشته بود, دوره شير دادن او را تكميل مى كردم .

رسول خدا(ص ) فرمود : مدت شير خوردن او در بهشت كامل مى شود.

خديجه گفت : اگر اين مطلب را مى دانستم , مصيبت او بر من آسان گرديده بود.

رسول خدا فرمود : اگر مى خواهى از خداوند درخواست مى كنم تا صداى او را بگوش تو برساند !

خديجه گفت : من گفتار خدا و رسول او را, تصديق مى كنم و قبول كردم .و فات فاطمه (س ). فـاطــمـه از شـوهر اول خـود حسـن مثنى فرزند امام حسن مجتبى ـ ع داراى سه پسر بنامهاى : عـبداللّه محض , ابراهيم غمر, و حسن مثلث گرديد,شوهر او حسن مثنى در كربلا مجروح شد, اما اسـمـابـن خـارجـه فـزارى نـزد مامورين عبيداللّه زياد, وساطت كرد و او را از كشته شدن نجات دادوحسن مثنى را به كوفه منتقل كرد و به معالجه او همت گماشت , سپس او را به مدينه آورد و در آن شـهـر بـه زنـدگـى خود ادامه مى داد, اما در حالى كه35 سال داشت , در اثر زهر وليد بن عبدالملك مروان مسموم و شهيد شد, و او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند.

فاطمه هم آنقدر به شوهر خود وفادار و علاقمند بود, كه روى قبر شوهر خود خيمه اى نصب كرد و مـدت يـك سال به سوگوارى پرداخت , در آنجانماز و روزه مى گرفت , شب زنده دارى مى كرد, و بعد از آن مزار شوهر را ترك گفت , و به شهر مدينه بازگشت كرد.آنـطـور كـه تـاريـخ بـازگو مى كند, پس از مدت زمان زيادى , فاطمه به خواستگارى عبداللّه بن عمروبن عثمان بن عفان پاسخ مثبت داد وبا او ازدواج كرد,و براى اين شوهر هم فرزندانى بنامهاى : محمد و قاسم و رقيه بدنيا آورد.

سـر انـجـام ايـن بـانـوى بـزرگ ودانشمند و راوى حديث , در حالى كه يك عمر پر بركت را پشت سـرگـذاشـته , فرزندان مجاهد و دانشمندى تربيت كرده بود, در سال 110 هجرى در مصر وفات كرد, و در باب احمر بخاك سپرده شد.

فصل پنجم : زنان راوى حديث از امام زين العابدين (ع )

حوادث تلخ حكومت بنى اميه روى جوامع اسلامى , ضايعه جبران ناپذيرى را بوجود آورده است .كـشـتـن حـضرت امام حسين (ع ) و ياران مومن و مجاهد او, در فاجعه عاشوراى سال 61 هجرى , بـدسـتور ماموران يزيد بن معاويه , يورش و غارت شهر مدينه و اهانت به حرم پيغمبر(ص ) و كشتار بـيـش از ده هـزار نـفـر از عـالـمـان و مـردم بـى گناه آن شهر, در ماه ذيحجه سال 63 هجرى و هـمـچـنين حمله ماموران يزيد در محرم سال 63 هجرى به مكه و تخريب و آتش زدن خانه خدا و خـانـه هـاى مـردم اگـر چـه خـشم گروه زيادى از مسلمانان رابرانگيخت , و بعد هم حركتهاى مـبـارزاتى براى سرنگونى بنى اميه صورت دادند, اما اين جهت را نيز نمى توان ناديده گرفت , كه ايـن تـجـاوزهاى وحشتناك , براى گسترش معارف اسلامى در بلاد آن روز, عموما فضاى ناآرام و نـامساعدى را بوجود آورده بود, كه آثار آن را در مورد روابط مردم بااهل بيت (ع ) و دريافت معارف ديـنـى و كسب فيض حديث و روايت , از امام زين العابدين (ع ) كه 34 سال امامت داشت , به خوبى بدست مى آوريم , وروزگار سخت و تلخ مردم را در آن زمان , در مورد گسترش احاديث دينى , از لابلاى تاريخ مى خوانيم .

آرى , شيوه حكومت بنى اميه در آن روزگار, چنان ضربه فرهنگى دردناكى به اسلام وارد آورد, و از گـسـتـرش معارف آسمانى اين آيين مقدس درجهان جلوگيرى به عمل آورد, كه در قرنهاى اخـير هم محافل مسيحى اعلام داشتند : اگر مجسمه معاويه در تمام كليساها ريخته شود (نصب گردد)هنوز از خدمت او به عالم مسيحيت قدردانى نشده است .

بـارى , بـدنـبال چنين حوادث و روزگارانى است , كه مى بينيم فضاى وحشت و ناامنى در جوامع اسـلامـى , زمـيـنـه ارتباط با امام زين العابدين (ع ) و كسب فيض حديث را هم از آن حضرت , براى مسلمانان نامساعد مى كند, و آن بزرگوار هم نسبت به زمان پيامبر(ص ) و عصر امام باقر(ع ) ببعد احاديث كمترى دارد.

در عـيـن حـال , دانشمند فرزانه شيخ جعفر حائرى كتاب بلاغة الامام على بن الحسين ـ ع را, در 289 صفحه از خطبه ها و نامه ها و سخنان كوتاه امام سجاد(ع ) فراهم آورده است .اضافه براين , در ميان راويان حديث از امام زين العابدين (ع ) به زنانى هم برخورد مى كنيم , كه از آن حضرت حديث نقل كرده اند, و اكنون به مطالعه آن مى پردازيم :

1 ـ ام برا :

مـورخـيـن و محدثين و دانشمندان رجالى , مانند : مامقانى , شيخ طوسى و برقى ام برا را از بانوان اهل علم و دانش , صحابى و يار امام زين العابدين (ع ) و راوى حديث از آن امام معصوم شمرده اند.اما از نام و ساير خصوصيات زندگى , و حتى از نمونه احاديث او متاسفانه چيزى را ارائه نكرده اند ! مامقانى , اين بانو را شيعى و امامى دانسته , و حتى احتمال اين كه ام برا كنيه ام ندى داشته و همان حبابه والبيه باشد را رد كرده است .

2 ـ حبابه والبيه :

حبابه والبيه را كه در رديف ياران امام على (ع ) وحضرت فاطمه (س ) و حسن و حسين (ع ) بعنوان راوى حـديـث از آن بـزرگـواران مـطـرح كـرديـم , ازبـانـوان صـحـابـى و راوى حـديث از امام زيـن الـعـابـديـن (ع ) هم دانسته اند, اما متاسفانه طبق تحقيقى كه صورت گرفت , غير از حديث داستان شن ها نمونه ديگرى از حديث اين زن از امام زين العابدين (ع ) بدست نيامد !

3 ـ فاطمه دختر حسين (ع ) :

در رديـف بـانـوان راوى حـديث از حضرت حسين (ع ) شرح زندگى سراسر شرافتمندانه دختر او فاطمه را مورد مطالعه قرار داديم .هـمچنين آنطور كه ابن حجر عسقلانى و شيخ كلينى و مامقانى نوشته اند, اين بانوى بزرگ , راوى حديث از امام زين العابدين (ع ) برادر بزرگوار خودهم بوده است .

امام باقر(ع ) روايت كرده : وقتى حسين بن على (ع ) آن كتابى را كه حاوى مطالب وصايت و امامت و احـكـام و حدود اسلامى بود, بخاطر بيمارى شديدزين العابدين (ع ) به فاطمه دختر خويش سپرد, بعد فاطمه آن را تحويل زين العابدين (ع ) داد, و بدين ترتيب آن كتاب بدست ما رسيده است .فـاطـمـه , از غـير پدر و برادر خود هم روايت نقل كرده , چنانكه فرزندان وى , عبداللّه و ابراهيم , و حـسـن , و راويـان ديـگـرى از وى حديث روايت كرده اند كه تعدادى از احاديث فاطمه را در بحث مربوط به امام حسين (ع ) مطالعه كرديم .

غير از مقام نقل و بيان حديث , فاطمه دختر حسين (ع ) از بانوان با كمال و فضيلت , و از زنان زاهد و مـجاهد و نمونه محسوب مى گرديده است , وپس از يك عمر پربركت حدود نود سالگى چشم از جهان فروبست .

فصل ششم : زنان راوى حديث از امام باقر(ع )

بـرخـلاف روزگـار امـامـان پـيشين , در روزگار امام باقر(ع ) بخاطر كشمكش و سرگرم شدن بـنـى امـيـه بـا بـنـى عباس , براى امام باقر(ع ) فرصـت منـاسبى پيـش آمـد, تـا آن امـام و سايــر اهـل بـيت (ع ) بتواننـد احـاديث و معارف دينى را نقل و گسترش دهند, و بهمين دليـل ملاحظه كـنـيم بازار نقل و انتقال و گسترش حديث , توسعه و رونق چشمـگيرى داشـته , و در اين مـيان تـعـدادى از بـانـوان نيز رسالت نقـل و بيـان حـديث را بـه عهده گرفته اند, كه شرح كار برخى از بانوان راوى حديث از امام باقر(ع ) را مورد مطالعه قرار مى دهيم :

1 ـ ام هانى :

ام هـانـى را دانـشـمـنـدانـى مـانند : مامقانى , اردبيلى و شيخ ذبيح اللّه محلاتى , از بانوان فاضل و دانشمند, و صحابى و راوى حديث از امام باقر(ع )دانسته اند.و شيخ كلينى در باب غيبت امام زمان ـ ع حديثى را از اين زن روايت كرده است .

بـر اساس اين حديث , ام هانى مى گويد : از ابوجعفر امام باقر(ع ) سوال كردم , معناى آيات قرآن كه مى فرمايد : سوگند به پنهان شده , و رونده هاى درلانه خزنده چيست ؟.امام باقر(ع ) فرمود : منظور از خنس امامى است كه , در سال 260 هجرى پنهان شود, و سپس چون شـهـابـهاى فروزنده در شب تاريك ظهور نمايد, واگر در آن زمان حضور داشتى , و به ملاقات او دست يافتى , چشم تو روشن و قلب تو نورانى مى گردد.

آرى , ام هانى بانوى راوى حديث از امام باقر بوده , حديث فوق و حديث ديگرى را با همين مضمون از آن امام روايت نموده , و در سال 260هجرى هم امام حسن عسكرى (ع ) وفات كرده است .

امـا از خـصـوصـيـات ديگر اين بانوى راوى حديث , در كتابهاى رجالى و تاريخى و حديثى چيزى بدست نياورديم .

2 ـ حبابه والبيه :

حـبـابـه والـبيه را كه در شمار بانوان راوى حديث از امام اميرالمومنين (ع ) و ببعد, منصب روايت حديث او را شرح داديم , دانشمندان تاريخ نويس ورجالى , صحابى امام باقر(ع ) و راوى حديث از آن امـام مـعـصـوم هم دانسته اند كه با توجه به اين كه شرح حال و نمونه احاديث او در بالا گذشت , ازتـكـرار آن خـوددارى مـى كـنـيم , و طبق تحقيقى هم كه انجام شد, به احاديثى كه وى از امام باقر(ع ) روايت كرده باشد, دست نيافتيم , بلكه بايد همان داستان شن ها را مد نظر داشت .

3 ـ خديجه دختر عمر :

خـديـجـه دختر عمر بن على بن الحسين ـ ع را مامقانى و شيخ ذبيح اللّه محلاتى , از جمله بانوان راوى حديث , از عموى خود امام باقر(ع ) دانسته اند.شـرايـط فضل و دانش و اعتبار و وثاقت اين بانو هم بگونه اى بوده كه , عبداللّه بن ابراهيم بن محمد جعفرى , هم از وى حديث روايت نموده است .

عبداللّه مى گويد, پسر دختر خديجه , يعنى دختر عمربن على بن الحسين بن علـى بن ابيطالب (ع ) از دنـيا رفته بود, و ما براى تسليت به خانه وى واردشديم , در حالى كه موسى بن عبداللّه بن حسن هـم نـزد خـديجه حضور داشت , و خديجه در قسمت زنان نشسته بود, ما به او تسليت گفتيم , و موسى هم به دختر ابى يشكر كه آنجا حضور داشت , دستور داد : مقدارى مرثيه سرايى انجام بدهد.

بـارى , مـجـلـس نـوحه سرايى و سوگوارى ادامه داشت تا غروب آفتاب رسيد, و تا آن وقت ما نزد خديجه در آن مجلس مانديم , سپس او گفت : ازعموى خود محمدبن على (ع ) يعنى امام باقر(ع ) شنيدم كه مى فرمود : زن براى برقرارى مصيبت و مجلس سوگوارى به نوحه سرايى احتياج دارد, تاگريه كند و اشك چشم او جارى گردد, اما به هنگام سوگوارى و نوحه سرايى هرگز نبايد زبان بـه سـخـنـان بـيـهـوده و نـاروا گشايد, و نيز همينكه شب فرارسيد بايد از گريه و نوحه سرايى خوددارى نمايد, زيرا اين كار سبب اذيت و ناراحتى فرشتگان آسمان مى گردد ! سـپـس از نـزد خـديجه بيرون رفتيم , و صبح روز بعد باز به حضور او رسيديم , و با او در باره جدا كردن منزلش از خانه امام صادق (ع ) به مذاكره پرداختيم .وى گـفـت : اين خانه دار السرقه ناميده شده , و اين نام را مهدى محمدبن عبداللّه بن حسن براى ايـن خـانـه بـرگـزيده , و با اين عنوان شوخى مى كرد, زيرامهدى محمدبن حسن نوه امام حسن مجتبى (ع ) ادعاى مهدويت كرد, و موسى بدين خاطر گفته است : اين خانه دارالسرقه است .به هرحال , خديجه دختر عمر فرزند امام زين العابدين (ع ) از عموى خود امام باقر(ع ) حديث روايت نموده , و داستان تبعيد و اسارت بنى حسن راهم از مدينه به بغداد, روايت كرده است .

4 ـ خديجه دختر امام باقر(ع ) :

خـديـجـه دخـتـر امـام بـاقر(ع ) را هم رجال نويسان و دانشمندانى مانند : شيخ طوسى , مامقانى , اردبـيلى , و شيخ ذبيح اللّه محلاتى , از بانوان صاحب فضيلت و تقوى , و از ياران امام باقر(ع ) و راوى حديث از آن حضرت دانسته اند.اما متاسفانه از ساير خصوصيات و نمونه احاديث وى چيزى بدست نياورديم , اما شيخ طوسى وى را بانوى راوى حديث , شيعى و مورد اعتماد واطمينان معرفى كرده است .

فصل هفتم : زنان راوى حديث از امام صادق (ع )

هـمـانـطور كه در فصل قبل به گسترش حديث و فرهنگ در عصر امام باقر(ع ) اشاره اى كرديم , چـنـيـن شـرايطى در روزگار امام صادق (ع ) مناسبترشده , و بدين جهت راويان و راويات حديث بيشترى هم پديد آمده اند.به همين موازات تعداد بانوان راوى حديث هم , در مقايسه با ساير امامان (ع ), هم از لحاظ كيفيت و كـمـيـت , وضعيت چشمگيرترى داشته است , كه اكنون شرح حال و كار بانوان راوى حديث از امام صادق (ع ) را بدين ترتيب مورد ارزيابى قرار مى دهيم :

1 ـ ام اسحاق دختر سليمان :

ام اسـحـاق دخـتـر سـليمان را, بدون اين كه مورخين و رجال نويسان , خصوصيت بيشترى از وى يـادآور شـوند, او را از زنان دانشمندى شمرده اند, كه از امام صادق (ع ) حديث روايت كرده , و پسر پسر او, يعنى نوه اش محمدبن عباس بن وليد هم از ام اسحاق حديث نقل نموده است .

شـيـخ طوسى و شيخ كلينى مى نويسند : محمدبن عباس بن وليد, از پدر خود, و او از مادر خود ام اسـحاق دختر سليمان روايت كرده , كه اين بانو گفته است : در حالى كه من يكى از كودكان خود, مـحمد يا اسحاق را شير مى دادم , امام صادق (ع ) مرا مشاهده كرد, و فرمود : اى ام اسحاق ! هيچگاه كودك خود را از يك پستان شير مده , بلكه بچه را از هر دو پستان شير بده , زيرا شير يكى از پستانها غذا و شير ديگرى آب براى كودك محسوب خواهدشد.

2 ـ ام اسود شيبانى :

ام اسود, دختر اعين بن سنس شيبابى و خواهر راوى معروف زرارة بن اعين است .او بانويى عارف و دانشمند بوده , و اولين شخص از قبيله خود است , كه بخاطر معاشرت با ابو خالد كـابـلـى , با اهل بيت (ع ) ارتباط برقرار نموده وتشيع و پيروى خاندان پيامبر(ص ) را انتخاب كرده است , و همين زن سبب شده , تا قبيله او كه اهل كوفه بودند پيروى اهل بيت (ع ) را عهده دار شوند.

در قـبيله اعين , عموم مردها و اشخاص معروف و سرشناس شيعه بودند, اولين افراد آنها روزگار امام سجاد(ع ) را درك كردند, و اين قبيله سرشناس و موفق تا آغاز زمان غيبت كبرى امام زمان (ع ) حـيـات داشـتند, و در ميان آنان علما و فقها و راويان حديث , قاريان قرآن , و اديبان و دانشمندان بـزرگ ووموثرى پرورش يافتند, كه معروفترين آنها زرارة بن اعين و چهارده نفر از قوم و خويشان او بـودنـد, كـه شرح زندگى و خدمات اسلامى و فرهنگى آنان , در كتابهاى تاريخى و رجالى ثبت گرديده است .

زيـن الـديـن عاملى , معروف به شهيد دوم هشت نفر از بزرگان و دانشمندان قبيله اعين را كه از يـاران و راويـان حـديـث امام صادق (ع ) بوده اند, بدين ترتيب يادآور مى شود : زراره , بكير, حمران , عبدالملك , عبدالرحمن , مالك , قعنب و عبداللّه .