ملاقات محبوب

آيت الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم: سيد ياسر قزوينى حائرى

- ۲ -


كوره اخلاص‏

هر سال نزديك موسم حجّ صدها هزار تن از مسلمانان از نقاطمختلف جهان خود را براى اين سفر بزرگ آماده مى‏سازند، سفرى به‏مثابه كوره‏اى كه گروههاى مختلف ميليونى انسانها را درهم ذوب‏مى‏كند، و در وحدتى مصفّى وبا ارزش و متكامل متجلّى مى‏سازد.

روزهاى مبارك‏

دهه اوّل از ماه ذيحجّه كه خداوند از آن در آيات:
)وَالْفَجْرِ * وَلَيَالٍ عَشْرٍ * وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ(24)).
قَسَم به صبحگاه * و قَسَم به ده شب )اول ذيحجّه( * قَسَم به حقّ‏جفت )كلّيّه موجودات عالم است( و به حقّ فرد )خداى يكتا(."
)وَوَاعَدْنَا مُوسَى‏ ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ‏لَيْلَةً(25)).
"و ما با موسى‏ سى شب وعده، و قرار نهاديم، چون پايان يافت، ده‏شبِ ديگر بر آن افزوديم تا آنكه زمان وعده به چهل شب تكميل شد."ياد مى‏كند، از روزهاى با بركت و بزرگ به حساب مى‏آيند، و آن به دليل‏سفر پربركت حجّ مى‏باشد. دراين ايّام سخنگوى پروردگار بزرگ،ابراهيم خليل‏عليه السلام، مردم را به حجّ فرا مى‏خواند، پس دلهاى ميليونهامسلمان به سوى كعبه، مسجدالحرام و مشاعر مقدّسه پر مى‏كشد، و به‏ديار تجلّى رحمت الهى تعلّق خاطر پيدا مى‏كند، و دلهاى مسلمانان‏چون شمعى به دور آن مى‏گردد.
لذا عليرغم مشكلات و خطراتى كه هنوز هم حجّاج را تهديدمى‏كند وبا وجود هزينه فراوانى كه اين سفر الهى در بردارد، مسلمانان‏به حجّ عشق مى‏ورزند و بهاى گزاف و با ارزشى را در راه آن صرف‏مى‏كنند.
و اين دليلى است بر عشق قلبى مسلمانان به لبّيك گويى به نداى‏ابراهيم‏عليه السلام:
)...فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ...(26)).
"بار خدايا دلهاى مردمان را بسوى آنها مايل گردان."
از آن روز تا بحال حدود 5 هزال سال مى‏گذرد ولى كما كان‏بيت‏العتيق دلهاى ميليونها انسان را بسوى خود مى‏كشاند، چنانكه‏گويى كنگره‏اى عظيم الهى برپا شده است. حجّاج نمايندگان پيش ازيك ميليارد ودويست هزار مسلمان هستند، مسلمانانى كه در اقصى‏نقاط عالم پراكنده‏اند. كوره توحيد آنها را ذوب كرده است، و با وجودزبانها، فرهنگها و ملّيتهاى گوناگون وحدت آنها را حفظ كرده است. باوجود اينكه امكان دارد كسى از قوم و قبيله‏اى باشد كه ديگرى حتّى نام‏آن را نشنيده، مى‏بينيم اين امّتى كه به تمام پيامبران تأسّى مى‏كند هنوزهمان امّت واحد است همانگونه كه خداوند مى‏فرمايد:
)إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ(27)).
"اينك طريقه واحد و دين يگانه شما آئين پاك اسلام است ومن يكتاپروردگار و آفريننده شما هستم پس تنها مرا بپرستيد."
امّت اسلامى جوانى، نشاط وجنب و جوش خود را حفظ كرده‏وهنوز حجّ كوره اين امّت است و دليلى كه آن را عليرغم تمام موانع‏همچنان سرپا نگاه داشته است اين است كه حجّ دلهاى مسلمانان رادرهم ذوب مى‏كند.

خداوند به ما نزديك است ولى...

پروردگار بخشنده و مهربان بسيار به ما نزديك است، ولى ما از اودور هستيم. نبايد او را در بيابانها، قلل كوهها يا در فراز آسمان جستجوكنيم، او هر جايى كه انسان باشد حاضر است، او قائم، قيّوم و حىّ‏است، مى‏شنود و مى‏بيند، همانگونه كه در قرآن هم آمده:
)قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى‏(28)).
"گفت: نترسيد من با شما هستم مى‏شنوم و مى‏بينيم."
در واقع ما هستيم كه از او دور افتاده‏ايم، خداوند مى‏فرمايد:
)وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ‏فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(29)).
"و چون بندگان من از دورى و نزديكى من از تو مى‏پرسند بدانند كه‏من به آنها نزديك خواهم بود هركه مرا خواند دعاى او را اجابت كنم‏پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من بگروند باشد تا به سعادت راه‏يابند."
يعنى بخاطر حجابهايى كه بين خود و خدا ايجاد كرده‏ايم، از او دورافتاده‏ايم. آفتاب هر روز بر پهنه شرق و غرب مى‏تابد، و لكن درِ اتاق‏اگر بسته باشد واگر پرده‏اى بر روزنه‏هاى موجود در ديوار آويخته شده‏باشد نفوذ نور را غير ممكن و افراد داخل اتاق را از نور محروم‏مى‏سازد. همينگونه است رابطه ما با خداوند متعالى، ما هستيم كه از اودور افتاده‏ايم زيرا پوشيده از حجابهاى دنيوى هستيم. دنيا بزرگترين‏پرده و حجاب بين انسان و پروردگارش مى‏باشد، همانگونه كه پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايند: "محبّت دنيا رأس هر خطائى است.(30)"
بدتر وزشت‏تر از آن خودخواهى انسان است، كه فرد خود را در آن‏حبس كرده است و تا وقتى كه از اين زندان رهايى نيابد به حقيقت‏نمى‏رسد.
و به همين خاطر است كه در دعاى ابوحمزه ثمالى مى‏خوانيم:
"بدان كه تو براى اميدواران موضع اجابت هستى، و براى غم‏داران‏در كمينگاه يارى رساندن هستى... و همانا رونده بسوى تو به تونزديك است، و تو از خلق خود پنهان نيستى مگر اينكه اعمالشان‏حجابى براى آنها باشد..."

ضرورت اخلاص‏

بايد عمل و نيّت را خالص كنيم، بايد بتها و شريكانى را كه براى‏خدا درست كرده‏ايم نابود كنيم، پس دراين حال است كه خود با خدانجوى مى‏كنيم و او نيز با ما نجوى مى‏كند، با او سخن مى‏گوييم اونيز باما سخن مى‏گويد. از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمودند:
"قلب مؤمن بين دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان قرار دارد.(31)"
بله اين قلب به وسيله مصاحبت با خدا منقلب مى‏شود، مانند حال‏حضرت على‏عليه السلام چرا كه مى‏فرمايند: "هيچ چيزى را نديدم مگر اينكه‏خدا را قبل، بعد و همراه آن مشاهده كردم." درست است كه ديده انسان‏جز ظواهر مادّى چيز ديگرى را نمى‏بيند، ولكن حضرت على‏عليه السلام‏بصيرت خود را جلا مى‏دهد تا ازخلال اين ظواهر به پروردگار برسد.واز ميان دلائل به خداوند نظر كند، بله او ظاهر را نمى‏نگرد، بلكه‏ماوراى آن را مى‏بيند، و لذا ايشان بر اينكه خداوند بوسيله بصيرت‏ديده مى‏شود تأكيد مى‏ورزند و مى‏فرمايند:
"او را چشمها بديدن آشكارا درك نمى‏كنند و لكن قلبها بوسيله حقايق‏ايمان اورا درك مى‏كنند.(32)"
لذا براى وصول به پروردگار و براى اينكه با او به سخن بنشينيم،براى اينكه او را دوست بداريم و او نيز به ما محبّت ورزد، وبراى اينكه‏به مقام رضا نائل شويم واو نيز از ما راضى شود... بر ماست كه تمام بتهاو در رأس آنها بت خودخواهى را نابود سازيم. همگى از نسل آدم‏هستيم و آدم نيز از خاك است. و مادامى كه ذرّات خاك بر يكديگربرترى ندارد بشر نيز بر يكديگر برترى ندارد مگر به تقوى همانگونه‏كه خداوند مى‏فرمايد:
)يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ‏لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(33)).
"هان اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريده‏ايم و شمارا به هيأت اقوام و قبايلى درآورده‏ايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد،بى‏گمان گرامى‏ترين شما در نزد خداوند پرهيزكارترين شماست،خداوند داناى آگاه است."
و بر همين اساس است كه نبايد به اصل و نسب خود افتخار كنيم.چون نسب ما بدون عمل صالح هيچ كمكى به ما نخواهد كرد. به عنوان‏مثال قرابت و نزديكى پسر حضرت نوح به وى براى او چاره ساز نبود،و او را از غرق شدن نجات نداد چون او همانگونه كه قرآن كريم براى مابيان مى‏كند به خدا ايمان نداشت.
)وَنَادَى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ‏الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ...(34)).
"و نوح پروردگارش را ندا داد و گفت پروردگارا! پسرم از خانواده‏من است و وعده تو نيز راست و درست است وتو داورترين داورانى *فرمود اى نوح او ]در حقيقت‏[ از خانواده تو نيست..."
و لذا ما بايد اين پرده‏ها و موانع را از پيش رو برداريم، و در كوره‏ايمان خود را ذوب كنيم. مسلمانان هنگام طواف كعبه، سعى صفا ومروه، و در صحراى عرفه و مشعر و منى و ديگر اماكن به خداوندمتعال نزديكتر مى‏شوند، چون در آن لحظات تمام موانع را ازپيش پابرداشته‏اند. آنها با وجود اختلاف رنگ،زبان و ملّيتهايشان يكصدا ندامى‏دهند:
"لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ‏وَالْمُلْكَ، لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ".
در موسم حجّ امتيازاتى كه كسى را بر ديگرى برترى مى‏بخشندزائل مى‏شوند. به عنوان مثال يكى از چيزهايى كه باعث تمييزواختلاف مى‏شود لباس است براى همين در حجّ همه لباس يك شكل‏بر تن مى‏كنند كه همان لباس احرام مى‏باشد، دراين حال مظاهر آسايش‏و زينت سقوط مى‏كنند، چون از امور محركه براى فرد محرم تلقّى‏مى‏شوند.
اينگونه است كه انسان در حجّ به روحانيّت و صفائى ويژه دست‏پيدا مى‏كند. دراين حال جان و دل حجّاج از ايمان و معرفت الهى‏شعله‏ور مى‏شود، و هر دعايى كه بر زبان ايشان جارى مى‏شود از اعماق‏آنها خبر مى‏دهد، اين حالت با حالى كه در دنيا و در هنگامى كه دنياوزينتهاى ظاهريش، ما را احاطه كرده، بسيار متفاوت است.
پس بيائيد خود را از اين زندان كه در آن محبوس گشته‏ايم برهانيم،تا آفتاب حقيقت بر ما بتابد و دراين صورت است كه به قرب الهى نائل‏مى‏شويم واز دورى و پوشيدگى از او بوسيله حجابهاى دنيوى رهايى‏مى‏يابيم.

استقبال از ايّام حجّ‏

اضافه بر آنچه گفته شد بايد گفت كه هر روز كه به روزهاى دهه اوّل‏ذيحجّه نزديك‏تر مى‏شويم، و خود را براى روز عيد كه يكى از ايّام‏اللَّه‏مى‏باشد آماده مى‏سازيم برماست كه خود را مانند حجّاج آماده سازيم-در صورت عدم توفيق شركت در حجّ- و در حالات روحانى‏وتوجّهاتشان همگام و همراه شويم، و در بجاآوردن نماز شب ونافله‏هاو خواندن قرآن و ادعيه در آن ايّام كوشا باشيم... و توجّهات روحانى رادر خود افزايش دهيم تا از زندان اين دنيا رهايى يابيم. بدينوسيله‏مى‏توانيم به فضيلت وكرامت آن دست يابيم -و لو به مقدار كم-همچنين مى‏توانيم از چشمه زلال آن سيراب شويم.

ايستگاه شناخت‏

برخى مسافت بين آسمان و زمين را بى‏نهايت تصوّر مى‏كنند، درحالى كه برخى ديگر اين فاصله را بسيار ناچيز مى‏دانند، و عقيده دارندطىّ اين مسافت بدون صرف كمترين زمانى ميسّر است، چون اين‏دسته دوّم طريق خود را به وسيله مركب استغفار و توبه مى‏پيمايند درحاليكه بين آنها و آسمان هيچ پرده‏اى از پرده‏هاى كبر و غرور و گناه‏وجود ندارد. به راستى من از كدام دسته‏ام؟ شما از كدام دسته‏ايد؟
خلاصه كلام اين است كه خداوند تبارك و تعالى در -لحظه-عرفات قلم تقدير خود را از نوشتن باز مى‏دارد و آن را به دست بنده‏اش‏مى‏دهد تا خود تقديرش را تعيين كند، همانگونه كه خداى متعال اين‏كار را در شب بيست و سوّم ماه مبارك رمضان كه شب قدراست انجام‏مى‏دهد، پس انسان مسير خود را دراين شبها معيّن مى‏سازد به راست‏وپا چپ. فرق بين اين دو مناسبت اين است كه شب قدر تمام مردم رادربرمى‏گيرد ولى عرفات فقط به عدّه قليلى كه در عرفات حضور دارندمتعلّق است.. و چه سعادتمندند از اين حضور.
بر همين اساس لازم بذكر است كه بجا آوردن حجّ طىّ يك دعوت‏رسمى از سوى پروردگار بزرگ صورت مى‏گيرد يعنى اينكه خداى‏متعال به چشم رحمت به بندگان خود مى‏نگرد و هر آنكه را كه دوست‏بدارد براى ايستادن در محضرش در آن اماكن متبرّكه انتخاب مى‏كند،در حالى كه آنان كه توفيق حجّ نيافته‏اند انتظار سالها آينده را مى‏كشند تاشايد مورد رحمت الهى قرار گيرند و اين دعوت الهى شامل حالشان‏شود.
حاجى مى‏تواند خاطراتش را به يادآورد كه جرقّه رفتن به حجّ‏چگونه در او زده شد؛ چگونه اين جرقّه به شعله‏اى تبديل شد، چگونه‏اين رغبت در او شدّت يافت، و چگونه بر مشكلات سفر فائق آمد وآنهارا يكى پس از ديگرى پشت سرنهاد تا اينكه به سرزمين مقدّس رسيدومناسك حجّ را بجا آورد...
از اين رو بر قاصد خانه خدا است كه اين دعوت الهى را جدّى‏بگيرد و با تمام دقّت و توجّه و خلوص نيّت مناسك خود را ادا كند،وچگونگى استفاده كردن از اين ضيافت الهى را بشناسد، و چگونگى‏ديدار الهى را بياموزد زيرا كه ميزبان حجّاج خداوند جبّار آسمان‏وزمين و پروردگار دنيا و آخرت و مالك تمام اشياء مى‏باشد. بر او است‏كه اوّلين گام را بردارد، و مطمئن باشد كه به پوشيدن لباس احرام‏وزدودن لباسهاى دنيوى كه عملى ظاهرى مى‏باشد اكتفا نمى‏كند، بلكه‏اين كار شعارى است در راستاى زدودن حجابهاى باطنى كه از باز شدن‏ديده دل جلوگيرى مى‏كنند. اى كاش هر يك از شروط لباس احرام‏نشانه‏اى رمزى باشد از عرفان و زهد و توجّه خالصانه بسوى خداى‏بارى تعالى. در واقع دورى از لباسهاى معمول سنبلى است براى‏دورى بنده از خودخواهى، و مانند اين است كه محرم اعلام كند ديگرآن انسان غوطه‏ور در دنياى مادّى نيست، و اين دورى و تجرّد در همان‏حال بر دعا و تضرّع و آمادگى جهت ديدار پروردگار دلالت مى‏كند.
من با چشم خود حجّاجى را مشاهده كرده‏ام كه جرأت بر تن كردن‏لباس احرام و خواندن تعابير تلبيه را بخاطر ترس از اينكه مبادا دراين‏ادّعا و عمل صادق نباشند به خود نداده‏اند؛ آنان مى‏ترسيدند كه مبادا ازگفتار و عمل خود بعداز آن لحظه روى برگردانند. چشمانشان را ديدم‏كه گريان بود، و پوست بدنشان از ترس خداوند در آن لحظه بزرگ‏منقبض مى‏شد، لحظه بر تن كردن لباس احرام و لبّيك گفتن به دعوت‏الهى. تك‏تك ما بايد بدانيم كه واجب‏ترين امرى كه در عرفات(35) بايد به‏آن دقّت كرد همانا معرفت الهى است؛ معرفتى از درون قلب كه به نورالهى متّصل باشد، و حجابها را پاره كند، و انسان را به معدن بزرگى‏وقدرت و ملكوت برساند. امر ديگرى كه بايد بدان توجّه داشت اين‏است كه معرفت و شناخت در خلال اداى اعمال عرفات به دست‏مى‏آيد آنجاست كه روح و جان مؤمنان به ديدار الهى نائل مى‏شود، درآنجا دوست شايسته از دوست بى‏كفايت كاملاً مشخّص مى‏شود.
برتر از شناخت دوست، شناخت امام است و در واقع فلسفه و روح‏و حقيقت حجّ در معرفت امام و ولى مستتر مى‏باشد. و هر آن كس كه‏بخواهد معرفت بيشترى نسبت به امام و ولى خود پيدا كند، نكات زيررا بايد مراعات كند:
اوّل - آنكه دل مؤمن بايد حول محور محبّت و دوستى ائمّه‏واهل‏بيت‏عليهم السلام و همچنين حول دوستى دوستانشان و دشمنى‏دشمنانشان بگردد.
دوم - مطالعه احاديث و ادعيه متواتره و داراى سند محكم كه از ائمّه‏هدى‏عليهم السلام نقل شده است. ارواح ايشان دراين ادعيه و احاديث بصورت‏واضحى تجلّى يافته و از آن جمله است دعاى امام حسين‏عليه السلام و فرزندگراميش حضرت امام سجّادعليه السلام در روز عرفه. لازم است كه اين مطالعه‏با روحى گشاده و دلى پاكيزه و منزّه از وسوسه‏هاى شيطانى وشكّهاوآلودگيها و اهتمام به دنيا باشد.
سوم - ديدار و استفاده از دانشمندان و فقهاى ربّانى كه حقيقتاًجانشينان انبياء و ائمّه‏عليهم السلام هستند. دراين باره در حديثى آمده است كه"علماء و دانشمندان وارثان پيامبرانند" و نيز آمده است "دانشمندان امّت‏من از پيامبران بنى‏اسرائيل برترند." وقتى زائر خانه خدا با يك دانشمندربّانى ملاقات مى‏كند او را تنها وسيله جهت رسيدن به معرفت‏وشناخت و حقيقت مى‏يابد.

نگرشهاى اجتماعى حجّ‏

يكى از حكمتهاى بزرگ حجّ، اين راهپيمائى ايمانى و الهى‏فهميدن اين نكته است كه دين رابطه فردى انسان با خدا نيست بلكه‏نظامى است اجتماعى كه بر تمامى جهات زندگى تأثير مى‏گذارد.اجتماعى بودن دين همچنين از برگزارى نماز جمعه و جماعات‏وبيشتر شعائر الهى كه به تعظيم آنها در آيه )وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَامِن تَقْوَى الْقُلُوبِ(36)) امر شده است برداشت مى‏شود.

سكون و جمود مشكل بشريّت‏

پر واضح است كه انسان به خودى خود ساكن مى‏باشد؛ تفسيروتحوّل او از حالت سكون به زندگى فعّال از جمله اعمالى است كه دربستر تمدّن و با اراده و آگاهى صورت مى‏گيرد. بدون آگاهى و اراده‏انسان از ذات ساكن خود رهايى نخواهد يافت و نخواهد توانست درآسمان جامعه خود به پرواز درآيد. چون انسان تنها موجود زنده‏اى‏است كه بخاطر احساس نياز در يك جامعه زندگى مى‏كند، او اين كار رابا آگاهى و اراده انجام مى‏دهد، و هر چقدر هر كدام از اين دو عنصرناديده انگاشته شوند از تمدّن و پيشرفت باز خواهيم ماند. و چون‏سكون جزء ذات انسان است ممكن است تعاليم قرآن و ساير كتب‏آسمانى را منحرف سازد و آنها را از تعاليم پربار اجتماعى، سياسى‏واقتصادى به مجموعه‏اى از روشهاى فردى تبديل كند.
و اين همان مشكلى است كه گريبانگير امّتهاى گذشته بوده است.امّتهاى گذشته دين را به يك تجربه فردى تبديل كردند و جلوه‏هاى‏اجتماعى و فرهنگى آن را به فراموشى سپردند و به جلوه‏هاى فردى آن‏بسنده كردند.
مسلمانان نيز در طول تاريخ مبتلا به اين مشكل بوده‏اند، و به نوبه‏خود از دين فقط يك رابطه فردى را اخذ كردند. فرار از مسؤوليّت ودورى از مشكلات سياسى از تبعات اين طرز تفكّر مى‏باشد كه تا امروزهم ادامه يافته است. لذا بايد به شريعت الهى چنگ زنيم تا تنگ نظرى‏ما نسبت به دين تغيير يابد.
براى عبادت پروردگار نبايد به كنج خانه‏ها پناه بريم بلكه بايدمساجد را از وجود تك‏تكمان پر كنيم.
احاديث شريفه ما را به بُعد اجتماعى عبادات تشويق مى‏كند؛ مثلاًثواب نمازى كه در خانه خوانده شود ده حسنه مى‏باشد حال اينكه‏ثواب آن نماز در مسجد به صد حسنه و در مسجدى كه نماز جماعت درآن برگزار مى‏شود بيشتر و بيشتر مى‏شود.

روابط اجتماعى مشكل گشاست‏

اگر از همين دريچه اجتماعى به اسلام نظر كنيم وجوب حجّ را يك‏امر اجتماعى خواهيم يافت، به بيان ديگر مسلمانان بايد از سراسرجهان به مكّه مكرمه بيايند و گرد خانه خدا كه آن را "قِياماً لِلنَّاسِ"خوانده طواف كنند، و در يك زمان به عبادت بپردازند و در ماهى‏معيّنى در مكّه گرد هم آيند. به عنوان مثال اگر كسى روز نهم ذى‏الحجّه‏عرفات را درك كند مانند كسى است كه حجّ بجا نياورده و اين اهمّيّت‏كارهاى اجتماعى و دسته جمعى را درنزد دين اسلام نمايان مى‏سازد.
ساير تعاليم الهى نيز همين گونه‏اند، هنگامى كه قرآن ما را به‏درستى و صدق و وفاى به عهد و حسن ظنّ و تعاون و گفتار نيك...مى‏خواند ما را به عملى اجتماعى وامى‏دارد چون مثلاً صداقت با وجودديگران معنا مى‏شود، همچنين است ساير موارد ذكر شده، مثلاً بدگمانى و استفاده از القاب ناشايست براى ديگران و بالخصوص درروابط بين گروهها و احزاب و... متجلّى مى‏شود. پس برماست كه درزير چتر تعاليم اجتماعى اسلام، اخلاق اسلامى را فرا گرفته و به آن‏عمل كنيم.
اگر به‏سوره‏مباركه حجرات نظرى بيفكنيم، خواهيم ديد كه خداوندمتعال در بحث چگونگى روابط مسلمانان با يكديگر از احتمال درگرفتن جنگ بين دو طايفه مسلمان خبر مى‏دهد و مى‏فرمايد:
)وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا...(37)).
"اگر دو طايفه از مؤمنين با هم به جنگ پرداختند پس بين آنها صلح‏برپا داريد..."
و سپس موضوع اخلاقى ديگرى را بيان مى‏دارد و مى‏فرمايد:
)...وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الْاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيَمانِ...(38)).
"...و به لقبهاى زشت يكديگر را نخوانيد كه پس از ايمان به خدا نام‏فسق و گناه بسيار زشت است..."
و مى‏فرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ...(39)).
"اى اهل ايمان از بسيارى پندارها در حقّ يكديگر اجتناب كنيد كه‏برخى ظنّ و پندارها معصيت است..."
بر همين اساس اگر رابطه دو طايفه و گروه حسنه شود روابطشخصى بين افراد آن دو گروه نيز خوب مى‏شود. روابط بين گروههاوطوايف روابطى اساسى مى‏باشند چون در صورت مثبت بودن تمدّن‏ساز خواهند بود، و در صورت منفى بودن ما را عقب مانده باقى‏مى‏گذارند، بلكه ما را به جاهليّت بازمى گردانند.
از حكمتها و فوائد چنين تجمّعاتى كه براساس ايمان پايه ريزى‏شده است اين است كه دين را با جلوه‏هاى اجتماعيش خواهيم فهميد.از بارزترين و مهمترين ادعيه‏اى كه خواندن آن توصيه شده، سخن‏خداوند بارى تعالى از زبان پيامبر خود يوسف صدّيق‏عليه السلام مى‏باشد كه‏مى‏فرمايد:
)...فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماًوَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ(40)).
"...آفريننده آسمان و زمين تويى ولينعمت و محبوب من در دنيا وآخرت مرا به تسليم و رضاى خود بميران و با صالحانم مشحور فرما."
و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:
)...وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ(41)).
"...و با مردان راستگوى - با ايمان - بپيونديد."
براى همين تعاليم الهى اسلام بايد در قالب ساختار اجتماعى‏عرضه شود، اگر ما تحقّق اين جامعه ايمانى را تضمين كنيم تربيت‏انسان ايده آل از نظر اسلام نيز تضمين خواهد شد. در واقع انسان،وفرد اساس ساختار اجتماعى مى‏باشد و اين اقتضاى هر فرد است كه‏به تنهايى زندگى نكند.

حج و مسئوليّت انفاق و بخشش‏

انفاق يكى از تعاليم اسلامى مى‏باشد كه انجام آن روح احساس‏مسؤوليّت را نزد مسلمانان تقويت مى‏كند. در همين رابطه در سوره‏منافقين آمده است:
)هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَ تُنفِقُوا عَلَى‏ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى‏ يَنفَضُّوا وَللَّهِ‏ِخَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ(42)).
"اينان همان كسانى‏اند كه مى‏گويند انفاق نكنيد بر آنان كه نزد پيامبرخدا هستند تا پراكنده شوند در حالى كه براى خداست گنجهاى آسمانهاو زمين ليكن منافقان درنيابند."
پر واضح است كه يكى از ويژگيهاى حجّ وتمامى اجتماعات‏مذهبى، انفاق و بخشش مى‏باشد. قربانى كردن دهها بلكه صدها هزارقربانى در حجّ مى‏تواند دليل خوبى بر اين مدّعا باشد. ممكن است اين‏سؤال پيش آيد كه چرا تمام اين قربانيها در يك مكان )منى( قربانى‏مى‏شوند و اّيا بهتر نبود اين قربانيها در منطقه‏اى فقيرنشين بين مردم‏تقسيم شوند؟ شايد حكمت آن در بى‏نياز كردن روح انسانى مسلمانان‏و آشكار ساختن نعمتهاى الهى و تبديل كردن اين اجتماع بزرگ به‏اجتماعى كريم و بخشنده باشد. مسلمانان بايد به مرحله بى‏نيازى‏برسند لذا خداوند متعال مى‏فرمايد:
)...وَللَّهِ‏ِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ...(
"و براى خداست خزائن آسمانها و زمين" او مالك آسمانها و زمين‏و خزائن آن و كليدهاى غيبى مى‏باشد، اوست كه همه چيز به ما عطامى‏كند، و مى‏خواهد انسان را بوسيله انفاق پاك گرداند. انفاق وبخشش‏قلب انسان را پاك و طاهر مى‏گرداند، قرآن دراين زمينه مى‏فرمايد:
)خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا...(43)).
"بگير از اموالشان صدقه تا پاك‏سازيشان و پاكيزه گردانيشان باآن..."
صدقه پاك كننده انسان است و نيروى تقوى را تقويت مى‏سازد. درقرآن كريم مى‏خوانيم:
)لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى‏ مِنكُمْ...(44)).
"هرگز نرسد به خدا گوشتها و نه خونهاى آن شتران و ليكن مى‏رسدبه او پرهيزكارى شما..."
ريختن خون قربانيها در منى باعث رشد نيروى تقوى مى‏شود،روح آدمى را وسيع مى‏كند، نفسش را به بى‏نيازى مى‏رساند، همّت او رابلند مى‏سازد، اراده او را برّنده مى‏كند، عزم او را جزم مى‏كند وسرانجام‏روح فرد با ايمان در مرتبه‏اى متعالى قرار مى‏گيرد. منافقان از درك‏حكمت انفاق عاجزند و انفاق و بخشش را جز زيان و ضرر نمى‏بينند.در حاليكه انسان بخشنده بيش از آنچه داده است جزا مى‏يابد و خداونداجرى بزرگ ومضاعف براى او مهيّا ساخته است. انسان منفق‏مى‏بخشد تا طيب قلب، پاكى نفس، آزادى از بند مادّيات و آزادگى درمسير حقيقت را بدست آورد.

عزّت در يگانگى و ايمان‏

خداوند در شأن منافقين مى‏فرمايد:
)يَقُولُونَ لَئِن رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَللَّهِ‏ِ الْعِزَّةُوَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(45)).
"مى‏گويند اگر بازگشتيم به سوى شهر همانا برون مى‏راند آنكه‏گراميتر است از آن، كس را كه خوارتر است. و از آنِ خداست عزّت و ازآنِ پيامبرش و از آنِ مؤمنان و لكن منافقان نمى‏دانند."
آنها نمى‏دانند كه عزّت حقيقى در يگانگى و اتّحاد و زندگى زيرلواى توحيد مى‏باشد.
اگر كسى خود را از ديگران برتر بپندارد، در حقيقت عزّت رانمى‏خواهد، بلكه طالب لذّت است در حالى كه نمى‏داند، چون تفاخرباعث اختلاف و چند دستگى مى‏شود، و اختلاف در واقع ذلّت است.
لذا منافقين طالب اختلاف و چند دستگى بودند در حالى كه پيامبراكرم وحدت را هدف خود قرار داده بود. و بوسيله همين وحدت قبائل‏و طوايف مختلف عرب توانستند بزرگترين تمدّن تاريخ بشرى رابوجود آورند. اى كاش منطق تاريخ را درك كنيم، و به ساده‏ترين‏حقايق قرآن كريم و تاريخ امّت اسلامى بازگرديم، تا با خطر اين‏اختلافت، تعصّبات، طايفه‏گريها و ملّى گراييها كه ما را در باتلاق ذلّت‏فرو مى‏برند آشنا شويم.
عزّت حقيقى در يگانگى و ايمان و تمسّك به ريسمان الهى‏مى‏باشد، همانگونه كه در حج آشكار مى‏شود، خداوند متعال‏مى‏فرمايد:
)...وَللَّهِ‏ِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(.
"...و براى خداست عزّت و براى رسولش و براى مؤمنين و لكن‏منافقين آگاه نيستند."
بعداز آن خداوند متعال ما را به تعاليم تربيتى و اخلاقى يادآورى‏مى‏كند ومى‏فرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ‏ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(46)).
"اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اموالتان و فرزندانتان شما را از ذكرخدا مشغول نسازد و هركس آن را انجام دهد پس آنها همان‏زيانديدگانند."
آرى، به سوى زمين تنزّل نكنيد، و به اموال و فرزندانتان اعتمادنكنيد، بلكه بوسيله ذكر خدا خود را بالا ببريد، چون هر كس اين‏دلبستگيها را در خود زنده كند بزرگترين زيانديده مى‏باشد.
سپس پروردگار متعال مى‏فرمايد:
)وَأَنفِقُوا مِن مَا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَأَخَّرْتَنِي إِلَى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِنَ الصَّالِحِينَ * وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذَاجَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ(47)).
"و بدهيد از آنچه روزى داديم شما را پيش از آنكه فرا رسد يكى ازشما را مرگ پس گويد پروردگارا كاش باز پس مى‏داشتى مرا تاسرآمدى نزديك تا صدقه دهم و از شايستگان بشوم * و هرگز باز پس‏نداد خدا كسى را زمانى كه بيايد سر آمدش و خدا آگاه است بدانچه‏مى‏كنيد."
هنگامى كه انسان ملك الموت را در حال ستاندن جان خود نظاره‏گرشود و از سوى ديگر احوال و ما يملك خود را بنگرد.. آن وقت است‏كه حسرت و افسوس تمام وجودش را فرا مى‏گيرد، دراين حال است‏كه از خدا مهلت مى‏خواهد ولى وقت ستاندن جان فرا رسيده و همه‏چيز تمام شده است!

راهى براى شناخت متقابل‏

شايد بسيارى از فلسفه اداى فريضه حجّ سؤال كنند. براى جواب به‏آنان بايد گفت كه حكمتهاى فراوانى را مى‏توان براى حجّ متصوّر شد كه‏برخى از آنها را خداوند در جايجاى كتاب آسمانى خود ذكر كرده است.مثلاً در سوره حجّ آمده است:
)وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى‏ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍ‏عَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى‏ مَا رَزَقَهُم‏مِن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ * ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوانُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(48)).
"و بانگ برآور در ميان مردم به هنگام حجّ آيند بسويت پيادگان و برهر اشترى لاغر كه مى‏آيند از هر درّه ژرف * تا بنگرند سودهايى را كه‏براى آنهاست و ببرند نام خدا را در روزهايى معلوم بر آنچه روزيشان‏داده است از دامهاى چهار پا پس بخوريد از آن و بخورانيد به بينواى‏درويش * سپس فرو بگذارند آلايش خويش را و وفا كنند به نذرهاى‏خود و بايد طواف كنند گرد خانه كهن."
حجّ معراج روحى انسان مى‏باشد، همانگونه كه نماز نيز معراج‏مؤمن مى‏باشد.
در حديث شريف آمده است: "طواف خانه )خانه خدا( نماز است."
حجّ گروههاى مختلف مسلمان را درهم ذوب كرده و شعله‏هاى‏وحدت را بر پايه ارزشهاى بلند اسلام شعله‏ور مى‏سازد. در واقع حجّ‏كنگره بزرگ تمدّن اسلامى و يك حركت اقتصادى سياسى بزرگ‏محسوب مى‏شود... اين نشانه‏ها از حكمتهاى حجّ خبر مى‏دهند كه‏انسان را به طرف بيت اللَّه الحرام سوق مى‏دهند.

آشنايى..يكى از حكمتهاى حجّ‏

بحث خود را دراين موقعيّت بر روى يكى از حكمتهاى اصلى حجّ‏كه شايد بر بسيارى از ما پوشيده باشد متمركز مى‏كنيم. اين حكمت درواقع آشنايى قبائل مختلف مسلمان با يكديگر است كه يكى از اهداف‏خلقت مى‏باشد. در آيه 13 حجرات مى‏خوانيم:
)يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى‏ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُواإِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ...(.
"اى مردم همانا ما شما را از مرد و زن خلق كرديم و شما را گروه‏گروه قرار داديم تا با يكديگر آشنا شويد همانا برترين شما در نزد خداپرهيزكارترين شماست..."
مراد از اين آشنايى، آشنايى مسلمانان با يكديگر مى‏باشد كه يكى ازنشانه‏هاى تمدّن به حساب مى‏آيد.
كلمه الحضارة )تمدّن( از حضور مشتقّ شده و بر دو نوع است؛حضور تنها و حضور روحها و اراده‏ها كه حضورى معنوى مى‏باشدوترقّى و پيشرفت را به همراه دارد. حضور معنوى و روحانى انسانهادر كنار يكديگر، و آشنايى آنها به حقوق و تكاليف متقابل آنها را به‏سمت تعاون و همكارى سوق مى‏دهد و واضح است كه اين تعاون‏وهمكارى به پيشرفت و تكامل جامعه مى‏انجامد.