جمعيت فدائيان اسلام

داوود امينى

- ۱ -


مقدمه

آنچه عمدتا فدائيان اسلام را كانون توجه صاحبنظران ، پژوهندگان ، مورخان و دانش پژوهان تاريخ معاصر ايران قرار داده نقشى است كه آن جمعيت در ملى كردن صنعت ايران ايفا كرد. مطابق شواهد و اسناد تاريخى ، گرچه نيروهاى مذهبى پيش زمينه هاى فرايند ملى سازى صنعت نفت ايران را از سال 1322 هجرى شمسى فراهم كردند و حدود سال 1328 هجرى شمسى نيروهاى سياسى ليبرال و ملى گرا نيز به اين حركت از پيش آغاز شده پيوستند، اما تمامى اين تلاش ها در مقابل مقاومت سرسختانه دولت انگليس ، عوامل انگلوفيل مستقر در مجلس شوراى ملى و ذى نفوذ در ساخت سياسى حكومت و مخصوصا در سمت رياست دولت ؛ يعنى نخست وزيرى - كه حاجيعلى رزم آرا عهده دار آن بود - به تدريج داشت به بن بست مى رسيد كه گلوله شليك شده از اسلحه خليل طهماسبى - از اعضاى موثر فدائيان اسلام - به رزم آرا سد سكندر سياست انگلستان در ايران را شكست و ملى كردن نفت ايران را سرعت بخشيد. اين دقيقه تاريخى است كه همه مورخان تاريخ معاصر ايران به اجماع بر آن انگشت نهاده اند كه اگر گلوله خليل طهماسبى نبود نفت ايران ملى نمى شد.

نظر به اينكه ملى شدن صنعت نفت ايران در سال هاى منتهى به اسفند 1329 هجرى شمسى به عقده ملى تبديل شده بود و همگان انتظار گشودن اين عقده را مى كشيدند و پس از آن و حتى در حال نيز همگان از گشودن آن احساس لذت مى كنند تقريبا تمام گام هاى برداشته شده در نقاط عطف و لحظات حساس جراحى غده نفتى استعمار انگلستان در ايران گرامى داشته و در اذهان ثبت شده است . در درخشش و جاودانگى فدائيان اسلام در اذهان عامه نيز اين عامل نقش اساسى دارد.

اما آنچه اهميت دارد نگرشى جامع به فدائيان اسلام است . واقعيت آن است كه انگيزه تشكيل جمعيت فدائيان اسلام چنانچه از نام آن پيداست حراست و حفاظت از اسلام به روش هاى متعدد بود كه به گونه هاى مختلف انجام گرفت و نتايج مهمى به بار آورد. از طرفى در مقطع حيات عملكردى خويش جريان مذهبى را صاحب برنامه حكومتى ، انديشه مختص به خود، پيشرو و متكى به حمايت توده هاى مومن در فرازها و نقاط عطف مهم تاريخى نشان داد و از طرف ديگر، با تاثير نهادن بر ديگر نيروهاى نخبه گرديد؛ طورى كه به گواه گفته هاى بسيارى از انقلابيون عالى رتبه اى كه در بارورى نهضت اسلامى در سال هاى 1341 تا 1357 هجرى شمسى نقش ‍ فعال و مهمى ايفا نمودند، ورود آنان به مبارزه سياسى عليه رژيم پهلوى الگو گرفته از رفتار سياسى فدائيان اسلام بوده است . اثر حاضر با هدف بررسى جامع جمعيت فدائيان اسلام به رشته تحرير درآمده است و از آنجا كه متكى بر اسناد بعضا منتشر نشده اى است كه مولف محترم بدان دسترسى داشته است در اين مسير گام برداشته است . اميد است كه اين اثر بتواند به بازگوئى بسيارى از حقايق تاريخى كه در لابلاى تاريخ معاصر نوشته شده توسط جريان هاى غير مذهبى مغفول مانده است ، كمك نمايد.

در پايان از زحمات مولف محترم ، معاون محترم پژوهشى جناب آقاى غلامرضا خواجه سروى (كه ارزيابى نهائى اين اثر را نيز انجام دادند،) مدير محترم بخش تحقيق جناب آقاى اكبر اشرفى ، مدير و كارشناس گروه تاريخ آقايان دكتر عليرضا ملايى توانى و عليرضا سلطانى و نيز تمامى دست اندركاران چاپ و نشر اين اثر در معاونت محترم انتشارات قدردانى مى شود.

مركز اسناد انقلاب اسلامى

پيشگفتار

پرداختن به يكى از تشكيلات سياسى - مذهبى موثر در تحولات معاصر ايران ، يعنى جمعيت فدائيان اسلام - كه بيش از نيم قرن از آغاز حركت اسلامى آنان مى گذرد و هنوز حقايق چندانى از ماهيت شكل گيرى و عملكرد آنان از طريق پژوهشهاى ژرف علمى و تاريخى ، به نسل جديد منتقل نگرديده است - ، حائز اهميت ويژه اى مى باشد. بررسى اين مهم مستلزم شناخت بستر اجتماعى ، سياسى و فرهنگى جامعه اى است كه آن تشكل در آن شكل يافته است . طبعا، زمينه پيدايش و رويكرد به تاكتيك مبارزات مسلحانه سياسى فدائيان اسلام ، بايد تحولات سياسى دوران فعاليتشان ، يعنى اوضاع و شرايط پس از شهريور 1320 ش و وضعيت اجتماعى و شرايط فرهنگى - سياسى آن دوره مورد پژوهش قرار گيرد. و بايد با درك همان ، شرايط در مورد اهداف و عملكرد تشكلهاى سياسى ، به قضاوت تاريخى پرداخت . تنها در اين صورت مى توان به ماهيت حقيقى برخى از كنشهاى رفتارى و گفتارى نخبگان و رهبران موثر در آن جريانهاى سياسى واقف گرديد.

جمعيت فدائيان اسلام ، به عنوان يك تشكل سياسى موثر در مبارزه با استبداد و استعمار و جريان انحرافى جامعه ، نه تنها در نهضت ملى نفت ، بلكه در روند جريانهاى سياسى كشور تا پيروزى انقلاب اسلامى و نيز در برخى از مسائل سياسى پس از انقلاب ، نقش و تاثير ويژه اى داشته است ؛ از همين رو اهميت بررسى و پژوهش پيرامون علل پيدايش ، اهداف و عملكرد اين جمعيت دينى ، براى روشن شدن برخى نقاط مبهم تاريخ معاصر كشورمان ، بخوبى هويدا مى گردد.

نواب صفوى ، رهبر جمعيت فدائيان اسلام ، به عنوان يك آرمانخواه اسلامى ، مشاركت و دخالت در سياست و بر انداختن استبداد و متعاقبا احياى حقوق و آزاديهاى اجتماعى و سياسى در حيطه قوانين اسلامى را رسالت و تكليف شرعى و دينى خود تلقى مى كرد. بر پايه چنين تفكرات دينى ، وى توانست رهبرى يك تشكل سياسى مسلحانه را در دست گيرد و در همين راه نيز به شهادت رسيد. به اعتقاد گروهى از صاحبنظران ، چنانچه همراهى ، هميارى و همفكرى و بويژه ايفاى نقش وى و تشكل سياسيش در جريان ملى نفت ، به عنوان بازويى اجرايى اين نهضت نبود، قطعا نهضت ملى شدن صنعت نيز در آن شرايط عقيم مى ماند و حداقل با مشكلات و موانع عديده اى مواجه مى گشت و معلوم نبود كه چنين پيروزى را به همراه داشته باشد. همچنين سيد مجتبى نواب صفوى ، بنيانگذار جمعيت اصولگرا و مبارز فدائيان اسلام - كه با هدف برپايى يك نظام اجتماعى مبتنى بر اسلام ، آن تشكل سياسى را بنا نهاد، - با طرح و تنظيم برنامه اى روشن ، ديدگاه گفتمان و لحن فرهنگى خاصى را براى جنبش اجتماعى و فرهنگى در ايران پايه گذارى كرد كه به اعتقاد بسيارى از صاحبنظران ، اين جنبش در نهايت به انقلاب اسلامى ايران به دست توانمند حضرت امام (ره )، منجر گرديد.

با وجود چنين نقشى و به دليل ماهيت سياسى و عدم انتشار اسناد آن جريان و فقدان تحليلهاى ژرف علمى ، جامعه نيز چندان با افكار، انديشه ها و سير مبارزاتشان آشنايى نداشته و همين امر بستر مناسبى را براى تحريف و قلب حقايق تاريخى توسط برخى نويسندگان ، فراهم آورده است . نقطه قوت اين تحقيق در همين نكته است كه با بهره گيرى از هزاران برگ اسناد و منابع مربوط به فدائيان اسلام ، در آرشيوهاى سازمانها و نهادهاى مختلف ، از جمله آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى ، آرشيو سازمان اسناد ملى ايران ، آرشيو و مركز اسناد نهاد رياست جمهورى و آرشيو بنياد شهيد انقلاب اسلامى و ديگر مراكز اسنادى و كتابخانه اى ، به تبين علمى اين جريان سياسى ، با روش توصيفى - تاريخى پرداخته است . مضافا اينكه با تحليلى بى طرفانه و صرفا مبتنى بر اسناد و منابع مكتوب و غير مكتوب ، تلاش ‍ گرديده تا با ابهام زدائى ، بسيارى از مسائل اين دوران پر تلاطم تاريخى - سياسى كشورمان ، ماهيت شكل گيرى و عملكرد آن جمعيت ، براى جويندگان حقيقت ، روشن گردد.

امروز پژوهشهاى راهبردى و كاربردى معمولا به شيوه رفتارگرايى مبتنى بر داده هاى علمى ، كمى ، آمارى ، سوالات اصلى ، مفروضات ، فرضيه سازى و استنتاجات علمى ، در يك قالب صرفا جامعه شناختى و تحليلى انجام مى پذيرد. در پژوهش حاضر نيز از نظر روش شناختى همزمان از دو روش ‍ توصيفى - تاريخى و رفتارگرايى - تحليلى ، استفاده مى شود.

سوال اصلى اين پژوهش آن است كه تشكل سياسى جمعيت فدائيان اسلام - چرا و چگونه شكل گرفت و در فرايند سياسى و اجتماعى ايران در فاصله سالهاى 1324 - 1334 ش ، چه نقشى داشت ؟ در كنار آن مى توان سوالات فرعى بى شمارى مطرح كرد كه مهمترين آنها عبارتند از: عوامل موثر در پيدايش جمعيت فدائيان اسلام چه بود؟ نقش فدائيان اسلام در شكل دهى به يك انديشه دينى مبارز در ايران چگونه بود؟ انگيزه فدائيان اسلام از قتل كسروى ، هژير و نيز دخالت در انتخابات مجلس ‍ شانزدهم چه بود؟ فدائيان اسلام در ورود آيت الله كاشانى ، دكتر مصدق و جبهه ملى به مجلس شانزدهم چه نقشى ايفا كردند؟ چه ارتباطى ميان جلوگيرى فدائيان اسلام از انتقال جنازه رضا شاه و درگيرى طلاب حوزه علميه قم وجود دارد؟ هدف فدائيان اسلام از ترور رزم آرا چه بود و چه نقشى در پيروزى نهضت ملى شدن نفت ايران داشتند؟ واكنش اين جمعيت در برابر حكومت دكتر مصدق چه بود و چرا در اين زمان بازداشت شدند؟ چه عواملى موجب رويارويى فدائيان اسلام با دكتر مصدق و جبهه ملى گشت ؟ علل جدايى فدائيان اسلام از آيت الله كاشانى چه بود؟ فدائيان اسلام در رواج انديشه سياسى دينى در ايران چه نقشى داشتند؟ نقش ‍ فدائيان اسلام در روند مبارزات ملت مسلمان ايران تا پيروزى انقلاب اسلامى چيست ؟ و.....

اين پژوهش به طور كل در دو بخش و مجموعا در پنج فصل انجام شده است كه بخش اول ، علل پيدايش و انديشه ها بخش دوم عملكرد جمعيت فدائيان اسلام را بيان مى كند. به طور مشخص ، در فصل اول اين پژوهش ، به دليل ريشه داشتن جريانات سياسى دهه سوم قرن معاصر در وضعيت سياسى ، اجتماعى و فرهنگى دوره رضا شاه - كه شكل گيرى جمعيت فدائيان اسلام را نيز چنين فضايى بايد نگريست - ، به معرفى كلى بسترهاى سياسى ، اجتماعى و فرهنگى آن دوره پرداخته شده و نقش آن رژيم در تحديد روحانيت و سركوب نهادهاى دينى و مذهبى در جامعه ، از طريق رواج انديشه هاى سكولاريستى و تجددگرايى ، بيان گرديده است .

بنابراين ، ضمن بهره گيرى از مواد خام و داده هاى تاريخى ، سعى شده است تا با تشريح وضعيت بحرانى اجتماعى - فرهنگى و انحرافات دينى از سوى نويسندگانى چون كسروى ، به نشان دادن روند تحولات سياسى - اجتماعى خاص آن زمان پرداخته و سپس با بيان التهابات سياسى عمومى در جامعه و اعتراضات جمعى مذهبيون ، به طرح جنبش و حركت نواب صفوى پس از صدور فتاوى برخى از مراجع و موضوع چگونگى شكل گيرى و تاسيس جمعيت فدائيان اسلام پرداخته شده است . در فصل دوم نيز مبانى فكرى فدائيان اسلام و برخورد آن با انديشه هاى و جريانات مخالف و همسو بررسى گرديده است .

فصلهاى سوم تا پنجم پژوهش ، صرفا به تشريح عملكرد سياسى آن جمعيت پس از تاسيس ، اختصاص يافته است . در اين فصل ضمن استفاده از منابع مكتوب و غير مكتوب و داده هاى تاريخى ، عمدتا با استناد به اسناد و گزارشهاى شهربانى ، صورت بازجوئى و گزارشهاى دادگسترى ، اسناد و گزارشهاى زندان و برخى منابع دست نوشته و همچنين تعدادى از منابع منتشر شده ، به بررسى عملكرد اين جمعيت پرداخته شده است . ضمنا، علاوه بر بهره بردارى دقيق از اطلاعات و محتواى اسناد، تلاش شده است تا بدون هيچگونه دخل و تصرفى يا اعمال گزينش ، تنها بر اساس داده هاى اسنادى خام و عدم تمايل به قضاوتهاى شخصى ، عمدتا از شيوه مبتنى بر تحقيقات توصيفى - تاريخى بهره گيرى شود تا با ارائه يك تحقيق علمى عميق از عملكرد آن جمعيت ، خواننده خود به آگاهى بيشتر نائل شده و به كشف حقايق تاريخى راه يابد.

از حيث گستره تاريخى ، نگاه عمقى اين پژوهش ، معطوف به دوران فعاليت و عملكرد سياسى فدائيان اسلام از سال 1324 تا 1334 ش مى باشد؛ لذا به منظور آشنايى با بستر تحولات سياسى - اجتماعى موثر در شكل گيرى چنين جمعيتى ، الزاما به بيان وضعيت نابهنجار فرهنگى - اجتماعى و ويژگيهاى حكومتى دوره رضاشاه نيز پرداخته شده است . همچنين در ادامه به تاثير ژرف اين حكومت در جنبش انقلابى ملت مسلمان ايران تا پيروزى انقلاب اسلامى پرداخته شده است . در ميان كتب و منابع ، پيرامون تاريخ معاصر ايران ، برخى نويسندگان ، عمدا يا سهوا، از نقش تاريخى اين جمعيت در تحولات سياسى اجتماعى كشور، غافل شده اند و تاكنون اثر جامع و كاملى در توصيف تاريخى و يا تحليل جنبش و نقش و عملكرد اين جمعيت در جريانهاى سياسى كشور، به رشته تحرير در نيامده است . از ميان كتابهاى موجود مى توان به كتاب سيد مجتبى نواب صفوى ؛ انديشه ها، مبارزات و شهادت او نوشته سيد حسن خوش نيت ، از هواداران آن جمعيت ، و نيز به كتاب فدائيان اسلام ؛ تاريخ ، عملكرد، انديشه تاليف سيد هادى خسرو شاهى اشاره كرد كه در بخشى از آن كتاب جامعه و حكومت اسلامى يا رهنماى حقايق نواب صفوى و همچنين مجموعه خاطرات يا تاريخ پيدايش فدائيان اسلام ، به قلم نواب صفوى منتشر گرديده است . در كتاب ناگفته ها، خاطرات شهيد مهدى عراقى و در كتاب خاطرات و مبارزات شهيد محلاتى ، بخشى از خاطرات شهيد نواب صفوى ، به چاپ رسيده است . در كتاب اسرار قتل رزم آرا نيز بخشهايى از صورت بازجوئيهاى نواب صفوى و يارانش ، انتشار يافته است . به جز مواردى فوق الذكر، مقالات ، اسناد و خاطرات پراكنده اى توسط برخى اعضا و هواداران آن جمعيت ، در كتب و نشريات و جرايد آورده شده است .

نگارنده اين سطور، به خاطر وقوف بر خلاء تحقيقاتى علمى و تاريخى در اين موضوع و همچنين نياز مبرم و علاقه مندى جوانان نسبت به آگاهى از عملكرد اين جمعيت ، طى سالهاى 1374 تا 1376 ش ، به نگارش و انتشار چندين مقاله تحت عنوان اسناد نو يافته فدائيان اسلام و نواب صفوى ، در فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر، اقدام كرد؛ سپس طى مصاحبه حضورى با محمد مهدى عبدخدايى در طول سال 1376 (در نوزده جلسه )، به بسيارى از ديدگاهها و فعاليتهاى اين جمعيت واقف گشت . ضمن آنكه پيش از آن ، اسناد بسيارى از فدائيان اسلام را در آرشيو ملى كشور مورد مطالعه و تحقيق قرار داده بود. پس از انجام اين مراحل ، نگارنده با ارائه طرح علمى پژوهش حاضر به گروه تاريخ مركز اسناد انقلاب اسلامى در آذر ماه 1377 و كسب موافقت مسئولين محترم آن مركز، به تدوين اين پژوهش حاضر به گروه تاريخ مركز اسناد انقلاب اسلامى در آذر ماه 1377 و كسب موافقت مسئولين محترم آن مركز، به تدوين اين پژوهش كه نخستين اثر علمى در اين زمينه است ، مبادرت ورزيد. در طول انجام كار، راقم با تلاشى مستمر و مراجعاتى پى در پى به مراكز مختلف آرشيوى ، ضمن مطالعه پرونده هاى فدائيان اسلام ، يادداشتهاى بسيارى تهيه نمود كه در پژوهش حاضر، مورد استفاده قرار گرفت . همچنين جرايد، نشريات و منابع مكتوب تاريخى مرتبط با موضوع ، در كتابخانه ها و آرشيوها، مورد بهره بردارى قرار گرفت .

داوود امينى .

بخش اول : علل پيدايش و انديشه هاى سياسى - دينى جمعيت فدائيان اسلام

فصل اول : زمينه ها و بسترهاى سياسى - اجتماعى شكل گيرى وتشكيل جمعيت فدائيان اسلام

الف - تحولات سياسى ، اجتماعى و فرهنگى ايران در آستانه قدرت يافتن رضا شاه

انقلاب مشروطه يكى از برجسته ترين ، حوادث سياسى - اجتماعى در تاريخ كشورمان بوده است . اين انقلاب ، با نشر افكار بيدار كننده سيدجمال الدين اسد آبادى و با رهبرى علماى بزرگ و آيات عظام و همت و دليرى مردم ايران ، در جهت برقرارى قانون و برچيده شدن نظام خودكامگى بوجود آمد.

در اين جنبش همچون غالب حركتهاى اجتماعى ، اقشار و گروههاى مختلف با افقهاى فكر گوناگونى مشاركت داشتند. روشنفكران اصلاح طلب و انقلابى ، بازرگانان ترقيخواه و روحانيون روشن بين ، عناصر اصلى سازنده آن نهضت بودند. روشنفكران كه جملگى در زمره درس خواندگان به شمار مى رفتند، نماينده تعقل سياسى غربى و خواهان تغيير اصول سياست و مروج نظام پارلمانى بودند (1) اين ائتلاف غير رسمى سه گانه در بدو امر، خواهان توقف واگذارى امتيازات به خارجيان ، ممنوعيت استقراض ‍ خارجى و تحديد قدرت دربار و ايجاد عدالتخانه بود، اما اين خواسته هاى مشروطه خواهان ، در نهايت به درخواست نظام پارلمانى منتهى شد. (2)

آنچه مسلم است سران مشروطه مى خواستند به بى قانونى و هرج و مرج سياسى حكومتى در ايران خاتمه دهند و حكومت قانون را برپا سازند و رفتار و روش حكومتى را تحت نظر گيرند. از اين روى اولين خواسته انقلابيون ، برپايى دستگاه مستقل قضائى ، يعنى عدالتخانه بود. آنان اميدوار بودند كه با شكل دادن دستگاه قانون گذارى و تدوين قانون مكتوب و برقرارى حكومت مشروط به قانون ، شرايطى را بوجود آورند كه قدرت استبدادى دولت تجزيه و حكومت دولتمردان قابل نظارت گردد و نوعى حكومت مردمى برپا شود؛ (3) لذا بر همين اساس بود كه انديشمندان اصلاح طلب انقلاب مشروطه و بخصوص نمايندگان مجلس شوراى ملى ، تلاش داشتند تا حوزه هاى قضايى ، مالى ، نظامى و ديوانى كشور را اصلاح نمايند؛ اما دستاوردهاى انقلاب مشروطه نه تنها چنين نتيجه اى نداد ، بلكه موجبات ناتوانى دولت مركزى ، ضعف دستگاه سنتى اجرايى و زمينه قدرت يافتن نيروئى گريز از مركز را فراهم ساخت ؛ در نتيجه جامعه هزار پارچه ايرانى ، بار ديگر در برابر دولت عرض اندام نمود و ضعف دستگاه ديوانى ، به اصلاح طلبان اجازه نداد كه از آن به عنوان اهرمى براى اجراى برنامه هاى خود استفاده كنند. (4)

درباره نقش علما در انقلاب مشروطه ، اين نكته حائز اهميت است كه انگيزه هر دو گروه علماى طرفدار مشروطيت و مخالفين آن ، در درجه اول ، حفظ ايران به عنوان يك كشور اسلامى بود و اختلاف آنها عمدتا از آنجا ناشى مى شد كه از مشروطه خواهى به عنوان وسيله اى براى رسيدن به اين هدف ، ارزيابى متفاوتى داشتند. منورالفكران ، در ابتداى حركت ، با توجه به نفوذ علماى مشروطه خواه در بسيج مردم ، با خواستهاى اسلامى آنان مخالفتى ابراز نمى كردند؛ اما آنان به تدريج مكنونات قلبى خود را آشكار ساختند، همانهايى كه سوگند ياد كرده بودند تا از كشور و دين دفاع كنند، سالى نگذشت كه پندارهاى نهايى خود را هويدا نموده و آشكارا مى گفتند: ما قانون مشروطه مى خواهيم ، نه شريعت (5)

بدين ترتيب براى نخستين بار يك گروه شاخص ، آگاهانه با نفوذ روحانيت به مقابله برخاست ؛ لذا مسلم بود كه همكارى علما و منورالفكران تندرو دوام نخواهند داشت . (6) با اعدام شيخ فضل الله نورى ، علاوه بر آنكه دامنه شكاف بين اين گروه به سرعت افزايش يافت ، شور و شوق علماى مشروطه خواه نيز يكباره فروكش كرد؛ زيرا آنان اين اقدام را حمله به كل روحانيت تلقى كردند. همچنين ترور سيد عبدالله بهبهانى ، به دست افراطيون غير مذهبى وابسته به يكى از جناحهاى مجلس كه درست يك سال پس از اين ماجرا اتفاق افتاد، باز هم علماى مشروطه خواه را از دستاوردهاى انقلاب مشروطه مايوس تر كرد تا جايى كه علماى طرفدار مشروطه ، پس از آنكه متوجه شدند مشروطيت مذهب را تضعيف خواهد كرد، بكلى دست از حمايت آن برداشتند؛ (7) چنانكه آخوند خراسانى ، از آن پس ، از هر گونه حمايتى از مشروطه خواهان دست كشيد و آيت الله نائينى نيز كليه نسخه هاى موجود كتاب خود را در دجله افكند. (8)

نتيجه نهايى انقلاب مشروطه براى علما - كه ماندگارترين و قابل توجه ترين تجربه آنها از مداخله در امور سياسى آن روز بود، - بى اعتمادى آنها به مشروطه خواهى و ساير اشكال فعاليت سياسى وابسته به آن بود؛ چنانكه مشروطيت موجب گشت تا نيروهاى مذهبى كنار بنشينند و علما در كنج حوزه ها و كتابخانه ها به تاليف و تصنيف گسترده روى آورند و گروهى ديگر نيز با ورود به دانشگاهها به فراگيرى علوم جديد بپردازند.

گرچه اين امر در رشد فكرى و علمى جامعه موثر بود، اما از سال 1285 تا 1299 ش ، به مدت 14 سال در كشور بحران ايجاد شد و كابينه ها يكى پس ‍ از ديگرى تغيير يافت ، ليكن تغيير چندانى در سازمان اجتماعى كشور پديد نيامد و نهايتا زمينه مساعد براى كودتاى نظامى اسفند 1299 ش ، فراهم گشت . در اوايل ظهور رضا شاه ، مهمترين تعريفى كه از انديشه تجدد مى شد، ضرورت ايجاد يك دولت نوين سراسرى بود كه اين انديشه نيز ريشه در فكر تجدد در دوران انقلاب مشروطه داشت . (9) وجود چنين انديشه اى ، زمينه را مساعد ساخت تا رضا خان راه رسيدن به سلطنت را بى وقفه بپيمايد. در همين راستا بود كه وى توانست در مشاركتى سياسى با يك چهره شناخته شده طرفدار بريتانيا يعنى سيد ضياءالدين طباطبائى ، به سوى كسب قدرت گام بردارد. وى ابتدا با عنوان سردارسپه وارد كابينه سيد ضياء شد؛ ولى بلافاصله در ارديبهشت 1300 ش ، با كنار زدن وى ، وزرات جنگ را در اختيار گرفت .

در اوايل سال 1304 ش ، رضاخان آنقدر قدرتمند بود كه بتواند لقب فرماندهى كل قوا را از مجلس بگيرد؛ لذا در آذر ماه همان سال مجلس ‍ موسسان را واداشت تا براى خلع قاجار از سلطنت و واگذارى تخت سلطنت به وى ، تشكيل جلسه دهد. سرانجام او توانست در ارديبهشت سال بعد با تاجگذارى ، سلسله پهلوى را پايه گذارى نمايد.

اندكى پس از آنكه رضاشاه توانست پايگاه قدرت خود را محكم كند، دستاوردهاى انقلاب مشروطه را مورد تعدى و تعرض قرار داد. وى فعاليت احزاب را ممنوع كرد، مجلس را نيز به يك نهاد دست نشانده مبدل ساخت . حتى به طبقه جديد متوسط شهرى كه در آن دوره كارگزار و حافظ تشكيلات دولت محسوب مى شد، اجازه نداد تا نهادهاى سياسى خود را بوجود آورد. رضا شاه ، با چنين شيوه اى قدرت مطلقه خود را بر تمامى قواى سه گانه كشور تثبيت كرد.

از جمله دلايل موفقيت رضا شاه در مبارزه قدرت و كنار گذاردن مدعيان ، رياكارى و تظاهر به ديندارى و حفظ شعائر مذهبى ، قبل از رسيدن به سلطنت بود. او با اين شيوه توانست نظر مساعد بسيارى از مقامات مذهبى و روحانيون داخل و خارج كشور را به خود جلب كند. (10) تمامى اعمال عوام فريبانه و ظاهر نمايى مذهبى رضاشاه ، حكايت از آن دارد كه وى در آغاز فعاليت سياسيش ، به تاثير شگفت انگيز مذهب و نقش كارساز و موثر روحانيون و رهبران مذهبى در سياست و اداره كشور واقف بوده و سعى مى كرده است تا با درايت كامل از اين نيروى عظيم ، نهايت بهره بردارى را بنمايد. همين انديشه موجب گشت تا نظر مردم و رهبران مذهبى را به خود جلب كرده و پس از تحكيم پايه هاى نردبان ترقى خود، به تصاحب تاج و تخت و كيان مملكت چشم طمع دوزد. در ميان رهبران سياسى - مذهبى ، آيت الله سيد حسن مدرس ، در مقابل خودكامگى هاى رضاخان به شدت ايستاد. مدرس كه شخصيتى بارز و روحانى اى آگاه و سياستمدارى دينى بود، توانست با مبارزه بى امان خود، جمهورى خواهى رضاخان را به شكست بكشاند. همين شكست بود كه رضاخان را متوجه نقش مذهب و رهبران مذهبى كرد. (11)

يكى ديگر از عواملى كه موجب گشت تا مقامات مذهبى ، در قدرت يافتن رضاخان مانعى ايجاد نكنند، تجربه تلخ آنها از دخالت در امور سياسى كشور ، در دوره مشروطه و نتايج ناگوار آن بود. آنها پس از سالها هرج و مرج و فقدان حكومتى قوى و يكپارچه در سطح كشور، ايجاد حكومتى مستحكم و دينى را براى حفظ امنيت ملى و همچنين حراست از حريم مرزهاى جغرافيايى كشور ضرورى مى ديدند، اما قدرت يافتن رضاشاه و اتخاذ مشى مستبدانه ضد مذهبى در حاكميت كشور، به رو در رويى تمام عيار مذهب و روحانيت با سلطنت غير دينى او انجاميد. اين تقابل ، از يكسو تحديد روحانيت و فعاليت حوزه هاى علميه دينى و از سوى ديگر ظهور برخى از جريانات سياسى - مذهبى را در كشور، چه در طول حكومت شانزده در طول حكومت شانزده ساله اش و چه پس از سقوط او، در پى داشت .

ب - تقابل رژيم رضاشاه ، با باورهاى دينى مردم و ويژگيهاى حكومتى آن

شرايط سياسى ، اجتماعى و فرهنگى دوره رضاشاه ، متاثر از ساختار كلى حكومت آن رژيم بود. ديكتاتورى و استبداد، ناسيوناليسم گذشته گرا، تجديد گرايى و انديشه جدايى دين از سياست (سكولاريزم )، مهمترين ويژگيهاى حكومت رضاشاه را تشكيل مى داد. بطورى كه تمامى برنامه ريزيها، فعاليتها و اقدامات رضا شاه ، طى حكومت شانزده ساله اش ، بر همين اساس استوار بود. با بررسى چارچوب حكومتى رضاشاه و با نگاهى به شيوه عملكرد آن ، مى توان به شالوده نظام استبدادى و ضد مذهبى آن رژيم پى برد. براى روشن شدن ماهيت اصلى آن حكومت ، لازم است كه با بررسى اين خصيصه هاى ساختارى كه به تخريب فرهنگ اسلامى كشورمان انجاميد، سياستهاى فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى پهلوى اول را مورد ارزيابى قرار داد.

نخستين ويژگى مهم رژيم پهلوى اول ، ديكتاتورى و استبداد بود؛ چنانكه با از بين قدرتهاى خارج از مركز و منطقه اى (12) و تمركز قدرت در رژيم حاكم و همچنين ويژگيهاى شخص رضا شاه ، منجر به اعمال ديكتاتورى و استبداد راى گرديد.

با چنين توصيفى ، بزودى رژيم خصلتى نظامى يافت و نظامى گرى بر تمامى امور جامعه از جمله امور فرهنگى سايه افكند. نظاميان تكيه گاه اصلى حكومت بودند كه دستورهاى مركز را بدون چون و چرا اجرا مى كردند. اعمال سياستهاى استبدادى دوران سلطنت رضاشاه را مى توان در دخالت دولت در تمامى امور سياسى ، اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى كشور مشاهده كرد.

دخالت نظاميان در انتخابات مجلس شوراى ملى كه از دوره پنجم آغاز گشت ، در طول دوران حكومت پهلوى اول ادامه داشت . گر چه در مجلس ‍ ششم دولت ترجيح داد كه تعدادى از مليون و مذهبيون از جمله مدرس به مجلس راه يابند، ليكن با فرمايشى برگزار كردن انتخابات دوره هفتم و دخالت مستقيم در آن ، چنين فرصتى را از همه مخالفانش سلب كرد و از ورود سيد حسن مدرس و تعدادى از مليون به مجلس ، ممانعت به عمل آورد.

با اعمال حكومت استبدادى ، اجراى برنامه هاى تجددگرايانه رژيم با سهولت بيشترى انجام پذيرفت و ايدئولوژى رژيم شاهنشاهى در كشور ترسيم گرديد و ستايش و تمجيد از رضا شاه بالا گرفت . با نظارت و كنترل شديد بر نشريات ، اختناق و سانسور در همه جا سايه افكند. تمامى مخالفان اعم از روحانيون ، عشاير، شاعران و نويسندگان بازمانده از مشروطه و برخى نظامين و رجال دربارى ، با شدت عمل هر چه بيشتر سركوب شدند. (13)

اعمال ديكتاتورى در بخش اقتصادى كشور نيز كاملا مشهود بود. رضا شاه بدنبال تحكيم پايه هاى حكومتش ، به تصاحب املاك و اموال مردم و چپاول سرمايه هاى ملى تحكيم پايه هاى حكومتش ، به تصاحب املاك و اموال مردم و چپاول سرمايه هاى ملى كشور چشم طمع دوخت . برنامه ريزان اقتصاديش نيز به تبعيت از وى ، با ولع تمام به سوى كسب و كار مردم خيز برداشتند. تا آنجا كه سرمايه گذارى در معاملات داخلى را هم در قلمرو فعاليتهاى دولت و تحت نظارت خود در آوردند. رضاشاه از طريق سلطه مستبدانه و قرون وسطايى اداره املاك و مستغلات پهلوى ، بر مناطق وسيعى از كشور حكمفرما گشت . در اين مناطق از ادارات دادگسترى ، شهربانى و امنيه خبرى نبود و ادارات املاك راسا همه وظايف ظابطين عدليه را بر عهده گرفته بودند. (14)

در چنين دوره اى ، سلطنت رضاشاه - كه توام با استبداد و خفقان و زندان و اعدام و سركوب مذهب و دين بود و شاه تنها با تكيه بر سلاح زور، بر مردم حكومت مى كرد - به دليل اوضاع بحرانى جهانى به حال خود رها شده و بسيار مستحكم به نظر مى رسيد. البته نوعى حمايت ضمنى نيز از سوى انگليس موجبات تضمين و بقاى سلطنت رضاشاه را فراهم آورده بود. شاه بدون توجه به عواقب چنين شيوه اى از حاكميت ، همچنان بر كشور سلطه ديكتاتور مآبانه داشت . (15)

ملى گرائى گذشته گرا، دومين ويژگى ساختار حكومت رضاشاه را تشكيل مى داد. ملى گرايى در دوره رضاشاه نوعى تعبير از اصطلاح ملى بود كه تجددطلبان آن را بكار مى بردند. اين نوع جريان فكرى كه پيش از هر چيزى بر ايدئولوژى دوران پهلوى حاكم بود، تجددطلبى تلقى مى شد. ويژگيهاى اين جريان فكرى ، احياى هويت ايرانى ماقبل اسلامى ، حاكميت انحصارى زبان فارسى ، توسعه اقتصادى و روش آمرانه بود. گرچه مداحان رژيم رضاشاه ، او را فردى ملى گرا معرفى كرده اند، اما هيچيك از مولفه هاى مورد نظر در ملى گرائى ، توسط وى رعايت نمى شد؛ از جمله ويژگيهاى ملى گرائى ، مشاركت گسترده مردم در امور سياسى است كه در اين دوره وجود نداشت . ملى گرائى رضاشاه كه آن را شوونيسم (ناسيوناليسم افراطى ) نيز تعبير كرده اند، دو ويژگى مهم داشت : اول آنكه بشدت ضد مذهب بود و براى مقابله با مذهب رايج ، به ستايش عهد باستان و احياى آداب و سنن پيش از اسلام مى پرداخت ؛ دوم با خوار شمردن بسيارى از ارزشهاى مذهبى و ملى ، به مخالفت با باورهاى مردم برخاست و متعاقبا خصلت مبارزه طلبى در برابر بيگانگان را از دست داد.

به عبارت ديگر مهمترين ويژگى دوره رضاشاه ، احياى فرهنگ ايرانى عهد باستان بود. هر چند رويكردى به تاريخ پيش از اسلام ، از ساليانى پيش از توسط منورالفكران عهد قاجار وجود داشت ، ليكن تبليغ آن به شكل رسمى و دولتى ، از زمان حكومت رضاشاه آغاز گشت . اين انديشه غلط بر اين باور بود كه فتوحات اعراب ، ايران را از عظمت گذشته خود ساقط كرده است . (16) تبليغات گسترده مبتنى بر باستان ستايى رژيم در مدارس ، ارتش و در ميان اقشار و طبقات جامعه ، اين احساس را بوجود مى آورد كه ايران بايد به عظمت دوران هخامنشى بازگردد. توجه روشنفكران به اين مقوله ، از آنجا ناشى مى گشت كه آنان براى جبران عقب ماندگى ايران از كشورهاى اروپائى ، به دنبال تقليد كامل از فرهنگ غربى بودند و از آنجا كه ارزشهاى ناشى از فرهنگ اسلامى ، داراى تضاد با فرهنگ غرب بود و پيروى كامل ، نتيجه اى جز برخورد و ايجاد تشتت نمى توانست داشته باشد، در صدد احياى فرهنگ ايران پيش از اسلام برآمدند.

آنها مى خواستند با طرح ارزشهاى گذشته ، و به حاشيه راندن و در صورت امكان زدودن ارزشهاى مذهبى و سپس با تبليغ تفوق فرهنگ پيش از اسلام بر فرهنگ اسلامى - ملى ايرانى ، زمينه را براى پذيرش فرهنگ غرب آماده و محيا سازند.

ملى گرائى گذشته گرا كه رضا شاه در پى آن بود، مى توانست حكومت خودكامه وى و همچنين طبقه روشنفكر را از قيد بندهاى ناشى از فرهنگ اسلامى بكلى آسوده سازد. تجددگرائى نيز سومين ويژگى مهم ساختار حكومت رضاشاه محسوب مى گشت . تجدد (مدرنيته ) و وسترنيزم (غربگرايى ) اصطلاحاتى است كه به عنوان آثار رويارويى شرق ، در برابر كشورهاى غربى و انديشه ها و فنون جديد و تمدن نوين اروپائى ، مورد بررسى قرار مى گيرد. روياروى انديشه و تمدن شرق با انديشه و تمدن غرب ، در پى آشكار شدن عقب ماندگى شرق ، در ابعاد مختلف علمى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى و فرهنگى غرب ، پديد آمد. تكاپوى سياستمداران و متفكران ايرانى نيز، از ابتداى عهد قاجار آغاز گشت . برخى از منورالفكران ، اسلام را به عنوان يكى از علل عقب ماندگى ايران قلمداد مى كردند. آنها تنها راه جبران عقب ماندگى را اقتباس و تقليد نوآوريهاى غرب مى دانستند . و به آن نمى انديشيدند كه اين اقتباس و تقليد ممكن است به ماهيت و هويت فرهنگى و دينى لطمه اى وارد آورد.

به هر حال ، شيوه هاى مواجهه با تمدن غرب ، بر اغلب متفكران ايرانى و حتى برخى از روحانيون آنچنان كه بايد موثر واقع شد، تا آنجا كه با تلقى ها و نگرشهاى متفاوت روشنفكران و برخى از روحانيون ، به نهضت مشروطه نيز كشانده شد.

نارسائيهاى موجود در مدرنيسم ايرانى را برخى به عنوان شبه مدرنيسم ياد كرده اند. چنانكه نمونه اقتباس غير منطقى از غرب ، تبليغ پيرامون نوعى ملى گرائى ايرانى بود كه در آن از اسلام كه مهمترين عامل وحدت ملى محسوب مى شد، حرف و سخنى به ميان نمى آمد.

انديشه تجدد گرايى كه هدف آن در ظاهر نوسازى تار و پودهاى ايستا و غير متحرك نهادهاى اجتماعى و توانبخشى عملى و كاركردگراى آنها همانند شيوه رايج در غرب ، است ، بخشى به صورت واكنش طبيعى رويارويى با تمدن تفوق يافته غرب و بخشى نيز با اجبار و تسليم و خود باختگى ، در ايران مطرح گرديد و تعداد زيادى از نويسندگان ، شاعران ، روزنامه نگاران و منورالفكران و سياستمداران ، در تبليغ اين انديشه ، با انگيزه ها و اهداف مشابه و متفاوت سهيم بودند. (17)

دولت رژيم رضاشاه ، بر اين باور بودند كه عقب ماندگى ايران از غرب ، با تغيير ظواهر زندگى و همرنگ شدن با غربيان ، از بين خواهد رفت . به همين جهت از يك طرف مسائلى چون تغيير نوع پوشاك مردان و زنان ، رواج مدهاى جديد و وسايل زندگى نو، ايجاد كلوپها و باشگاهها و برگزارى ميهمانيهاى مختلط، برپايى كارناوالهاى شادى در خيابانها و بسيارى از چيزهاى ديگر، مورد تقليد قرار گرفت و از طرف ديگر سنن و آداب و رسوم مذهبى تا حد امكان مورد بى اعتمادى و يا معارضه واقع شد.

بدين ترتيب ايران عصر رضاشاه اگر چه كاملا غربى نشد، اما تمام تغييرات انجام شده در آن ، به نوعى متاثر از غرب شد. آخرين ويژگى مهم كه در حكومت پهلوى اول به آن دامن زده شد، تفكر جدايى دين از سياست (سكولاريزم ) بود. با رسوخ انديشه هاى غربى همچون آزاديخواهى (ليبراليسم )، دموكراسى و ملى گرائى ، موضوع جدايى دين از سياست نيز قاعدتا به ميان مى آمد. اين موضوع جزو خواستهاى برخى از روشنفكران عهد قاجار و سپس نهضت مشروطه هم بود. بى جهت نبود كه سيد جمال الدين اسد آبادى و برخى ديگر، از نفوذ فرهنگ غرب ، به خاطر وجود انديشه جدايى دين از سياست و زوال قدرت علماى دينى و مراجع مذهبى ، نگران بودند. (18)

در جامعه مذهبى ايران ، روحانيون از نفوذ اجتماعى فراوانى برخوردار بودند كه بالطبع اقتدار سياسى نيز براى آنها به همراه داشت . قانون اساسى مشروط بر عدم مخالفت قوانين با احكام شرعى صحه گذاشته و اين اجازه را به علما داده بودند كه با انتخاب پنج مجتهد، بر قوانين مجلس نظارت داشته باشند. چنين موقعيتى براى علماء، مانع از اجراى قوانين عرفى و سياستها ليبراليستى مى شد. به همين دليل روشنفكران تندرو يا به اصطلاح آزاديخواهان و معتقدين به تمدن جديد فرنگستان ، بساط حزب بازى را در كشور گستردند و بسيارى از آن احزاب تندرو، در مرامنامه هاى خود، اصل تفكيك قواى روحانى را از سياست به صراحت درج كردند. (19)

تلاشهاى طرفداران نظريه جدايى سياست از قيد ديانت ، در سلسله قاجار و طى انقلاب مشروطيت به جايى نرسيد و علماى دينى ، همچنان بر جامعه سلطه معنوى داشتند و تنها با كناره گيرى و انزواى روحانيت از امور سياسى ، پس از انقلاب مشروطه بود كه اين اعتقاد قدرت گرفت . روحانيت پس از كودتاى 1299 ش ، با ظاهر فريبى رضاشاه و برخوردارى از حمايت برخى از روحانيون ، توانست از قدرت سياسى لازم برخوردار شود ليكن ديرى نپاييد كه ديرى نپاييد كه رضاشاه پس از حمايت روحانيت و تحكيم قدرت چرخش كاملى به سوى تفكر جدايى دين از سياست اتخاذ كرد و به مبارزه با دين و نهاد روحانيت و نمادهاى مذهبى پرداخت . (20) از اينرو تغيير و تحولاتى كه در امور قضايى و ديگر شئون اجتماعى توسط سردمداران حكومت پهلوى ، در اين دوره به وقوع پيوست ، به انزواى هر چه بيشتر دين و مذهب و روحانيت از صحنه سياسى منجر گرديد و انديشه جدايى دين از سياست ، تا پايان حكومت رضاشاه ، همچنان در سرلوحه برنامه هاى اين رژيم قرار داشت .

ج - فضا سازى رژيم رضاشاه عليه دين و باورهاى مذهبى و حمايت از طرحهاىتجددگرايانه

جريان فكرى تجددطلبان در ايران ، در واقع در مسير غير مذهبى نمودن جامعه اسلامى ايران قرار داشت . اين تفكر نيز از دوره مشروطيت و همراه با نفوذ روز افزون تمدن اروپا در ايران پيدا شده بود و آن را نويسندگان و اصلاح طلبان اجتماعى و سياسى كشور هدايت مى كردند. آنان اسلام را برج و باروى جامعه سنتى دانسته و سد راه ترقى و ريشه عقب ماندگى كشور به حساب مى آوردند. گرچه نيتشان پيشرفت كشور و بهبود وضع مردم بود، اما راه رسيدن به آن را از ميان برداشتن فرهنگ و نهادهاى سنتى و بخصوص ‍ مذهب و جامعه روحانيت مى دانستند. با وجود اينكه نقش روحانيون در نهضت تنباكو و مبارزه آنان در انقلاب مشروطه و مقاومت در مقابل استبداد، قاجار، روشنفكران جديدالتحصيل و روحانيت را به يكديگر نزديك ساخته بود و آنان با هم همكارى مى كردند، ليكن تلاش برخى روشنفكران در امحاى مذهب و اقدامات رضاشاه عليه مذهب و متعاقبا عملكرد ديكتاتورانه و تفكرات در امحاى مذهب و اقدامات سلسله تلاشهاى رژيم ، براى كاهش نفوذ روحانيون ، به عنوان رقبا و مخالفين سرسخت دولت مطلقه سلطنتى ، موجب گشت كه بتدريج تا سال 1315 ش ، با وجود اين كه در قوانين كشور هنوز عنصر اسلامى مشهود بود، روحانيون عملا از حيطه قضاوت و دادگسترى ، امور ثبت اسناد و املاك ، حوزه تعليم و تعلم ، نظارت بر موقوفات و نهادهايى از اين قبيل ، كنار گذاشته شوند. در مقابل ، با اجراى قانون لباس متحدالشكل ، طرح كشف حجاب ، منع مراسم عمومى مذهبى و قوانين و طرحهايى از اين قبيل ، انديشه گيتيانه در سطح فرهنگ عمومى جامعه تقويت گرديد. (21)

ظهور چنين انديشه اى و موجوديت چنان حكومتى ، موجب گرديد تا اثرات و لطمات جبران ناپذيرى تا سقوط حكومت رضاشاه ، بر پيكره بى جان جامعه اسلامى ايران و اقشار مسلمان ، متدين و مذهبى آن وارد آيد؛ بطورى كه اقدامات مذهب زدايانه و تجددگرايانه رضاشاه با مخالفتهاى شديد روحانيت و حوزه علميه مواجه شد؛ تا آنجا كه در طى حكومت شانزده ساله وى ، همواره ميان اين دو نهاد روحانيت و دولت ، اين تقابل و عناد ادامه داشت .

مدرس اولين علمدار مقابله روحانيت با رضاشاه ، بود. وى بعنوان شخصيت والاى مذهبى كه به مقام اجتهاد رسيده و ساليانى چند به تدريس ‍ علوم اسلامى در اصفهان مبادرت ورزيده بود، وارد ميدان سياست گرديد. مدرس در راه بهبود اوضاع و احوال سياسى - اجتماعى ايران و وقايعى كه روى مى داد، نقشى اساسى برعهده گرفت و چنان احساس مسئوليت كرد كه وظيفه دينى - ميهنى خود دانست كه به خاطر نجات هموطنانش از خوارى و مذلت و در راستاى اعتلاى مملكت ، بپا خيزد و قدم در ميدان مبارزه نهد. با چنين انديشه و هدفى سالها با سياستمداران وقت ، گاه پنجه در افكند و گاه همكارى نمود.

مدرس ، با وقوع كودتاى نظامى 1299 ش ، گرچه از رضا شاه در پست وزارت جنگ پشتيبانى كرد و او در رسيدنش به فرماندهى كل قوا مورد حمايت قرار داد، ليكن با اقتدار بيش از حد وى مخالف بود. در آن دوره مجلس ، مدرس به عنوان سرسخت ترين مخالفت رضاشاه ، به شمار مى آمد. در جريان جمهورى خواهى رضاخان نيز، وى رهبرى مخالفان را بر عهده گرفت و پس از به سلطنت رسيدن رضاشاه ، به مخالفت خود با وى افزود.

رضاشاه ، زمانى كه مدرس را قهرمان ميدان سياست و ديانت ديد و مشاهده كرد كه او نمى توانستند وجود چنين شخصيت مبارزى را در ميدان جهاد و ستيز سياسى كه مانع اجراى اهداف استعمارى آنان بود، نظاره گر باشند؛ لذا با نظر مساعد آنان ، در انتخابات مجلس هفتم ، از ورود اين سياستمدار بزرگ دينى به مجلس جلوگيرى كردند و آنگاه با تبعيد مدرس به خواف ، (از سال 1307 ش 1316 ش )، بالاخره او را شهادت رساندند.

يكى ديگر از چالشهاى روحانيت با حكومت رضاشاه ، در جريان قيام حاج آقا نورالله نجفى اصفهانى ، عليه نظام اجبارى پيش آمد. اصرار رضاشاه بر اجراى قانون نظام وظيفه عمومى در سال 1306 ش ، در راستاى همان اصلاحات غير دينى در كشور صورت مى گرفت . گرچه رژيم با اجراى چنين طرحى اهداف ديگرى در نظر داشت ولى با اجراى اين طرح در حقيقت قصد حمله به موقعيت علما در جامعه ايران را داشت . (22)

ايجاد تغييرات اساسى در نظام و اصلاحات غير دينى در جامعه و بالاخره اجراى قانون نظام وظيفه عمومى ، نارضائى علما و رهبران مذهبى را موجب گشت . اوج مخالفت طبقه متوسط با رژيم ، در فاصله سالهاى 6 - 1305 ش و 15 - 1314 ش ، آشكار گرديد. اعتراضات گسترده علما و مذهبيون شهر اصفهان و شهرهاى ديگر و قيام حاج آقا نورالله اصفهانى ، در واقع واكنشى به اجراى قوانين غير دينى توسط داور، از جمله اعزام جوانان به خدمت سربازى بود. اين اعتراضات در اصفهان دامنه گسترده ترى به خود گرفت ؛ چنانكه مردم برپايى تظاهراتى ، براى رفع مظالم دولت ، به پيشوايان مذهبى توسل جستند و به خانه علمايى چون آقا نور الله اصفهانى ، ملاحسين فشاركى ، سيد العراقين و شريعتمدار اصفهانى روى آوردند (23) كه مهاجرت علماى اصفهان ، شيراز و ديگر شهرهاى كشور به قم و ايجاد قيامى عظيم را در پى داشت . از جمله تقابل روحانيت با رضاشاه ، برخورد حاج شيخ محمد تقى بافقى يزدى ، با ديكتاتورى و مذهب رضاشاه بود. در اين قضيه نيز رضاشاه در راستاى همان اهداف تجددگرايانه ، در صدد برآمد تا ضمن جلوگيرى از قدرت يابى حوزه علميه قم و همزمان با در هم كوبى قدرتهاى محلى ، اركان مذهبى را نيز از صحنه هاى سياست و مملكت دارى دور سازد و فرصت مشاركت در امور كشور را به طور كلى از آنان سلب نمايد؛ لذا با شدت تمام حاج شيخ محمد تقى بافقى را پس از ضرب و جرح ، دستگير و روانه زندان تهران كرد.

حكومت ديكتاتورى پهلوى با اينگونه شيوه برخورد با روحانيت ، به سركوب علما و حوزه هاى دينى مبادرت ورزيد و زمينه لازم براى پياده كردن طرحهاى ضدمذهبى را در جامعه فراهم ساخت . با استقرار و تثبيت سلطنت پهلوى ، دوره اجراى سياستهاى نوين استعمار انگليس نيز فرا رسيد و سياست مذهب زدايى و استحاله فرهنگى از طريق اشاعه فرهنگ تجددگرايى غربى ، در دستور كار هيئت حاكمه قرار گرفت . اما براى اجراى چنين سياستى لزوما بايستى جامعه ايرانى كه يك جامعه اسلامى بود و مردم آن پايبند احكام و موازين شرع مقدس و عامل احكام اسلامى بودند، به يك جامعه بى هويت و غير مولد و فاقد تعصبات دينى مبدل مى گشت و به ناچار از سرمايه غنى فرهنگ و ارزشها و سنتهاى اسلامى تهى مى گرديد. از آنجا كه به دليل ريشه دار بودن تفكرات دينى و تقليدات فرهنگى و عرف و سنن ملى ، سياست مذهب زدايى رژيم ، با مشكلات عديده جدى و مقاومتهاى اجتماعى مواجه شده بود، لذا دولتمردان حكومت ، از طريق رواج لاقيدى و بى دينى و بى اعتنايى و تحقير نمادهاى مذهبى ، مبارزه با دين و مذهب را آغاز كردند. در همين راستا طرحهاى ضددينى ، يكى پس از ديگرى به اجرا در آمد و همه آنها در جهت تحديد روحانيت و تضعيف مذهب بكار گرفته شد.

طرح متحدالشكل نمودن البسه از اولين طرحهاى رژيم بود قانون آن در دهم دى ماه 1307 ش ، به تصويب مجلس رسيد. دولت ، اين طرح را با سرعت در مورد همه اقشار جامعه به كار بست . چنانكه حتى علاوه بر متحدالشكل نمودن لباس مردان ، بر پوشش متحدالشكل دختران نوجوان محصل در مدرسه و خيابان نيز تاكيد مى ورزيد و مسئولين دولتى را در كليه شهرها، ملزم به اجراى آن مى نمود .

در ادامه اجراى همين طرح و در جهت وصول به اهداف رژيم ، براى محدود ساختن روحانيت ، طرح تصديق طلبگى طلاب و روحانيون علوم دينى هم به مرحله اجرا گذاشته شد؛ بطوريكه از آن پس ملبس بودن به لباس روحانيت ، مستلزم داشتن تصديق دولتى بود. دولت مى خواست ضمن دولتى ساختن نهاد دين يعنى روحانيت ، به وسيله صدور جواز عمامه يا تصديق طلبگى ، نظارت و كنترل شديد پليسى و نظامى بر وضعيت روحانيت داشته باشد و تا حد ممكن از شمار اين طبقه بكاهد. رضاشاه تا حدودى توانست به اين هدف خود نايل آيد، اما هيچگاه نتوانست بطور كلى آنها را منكوب و يا از حركت بازشان دارد.

مسئله كشف حجاب بانوان ايرانى نيز يكى از خواسته هاى روشنفكران و متجددين ايرانى پس از انقلاب مشروطه بود كه در قالب آزادى زنان ، مطرح مى شد و از جمله معضلات اجتماعى ايران و مهمترين عامل عقب ماندگى كشور از غرب ، قلمداد مى شد؛ زيرا آنها رهايى از مشكلات اقتصادى ، سياسى و اجتماعى ايران را در اقتباس كامل از كشورهاى اروپايى جستجو مى كردند. بنابراين تبليغات وسيعى در مطبوعات و اجتماعات آن روز در جهت القاى اين انديشه ، در اذهان جامعه صورت مى پذيرفت . با آغاز سلطنت رضاشاه ، در راستاى قوت گرفتن انديشه هاى نوگرايى و تجددطلبى ، بر اين تبليغات افزوده گشت ، تا جايى كه از حمايت صريح دولت جديد برخوردار گرديد. با گسترش بحث حول محور تجدد مطبوعات و روشنفكران همصدا و همنوا چنين وانمود مى كردند كه تجددطلبى مانعى در مقابل دين نمى باشد. (24)

بالاخره در سال 1314 ش ، مقدمات كشف حجاب فراهم گشت و جلسات كشف حجاب زنان توسط على اصغر حكمت ، وزير معارف در شيراز، مشهد و تهران برپا گرديد. اين حركت رژيم ، با اعتراضات گسترده علما و مردم مشهد و در نهايت به قيام عمومى مردم مشهد در مسجد گوهر شاد منجر گرديد. با سركوب قهرآميز قيام خونين گوهر شاد، لكه ننگى بر دامان حكومت رضاشاه نشست و چهره اى زشت از ديكتاتورى وى ، در اذهان مردم مسلمان و متدين ايران نقش بست . در حقيقت سركوب قيام گوهر شاد، نمايانگر مرگ و نابودى رجال محافظه كارى بود كه سياستهاى تجددگرايانه رژيم را با آن شتاب و سرعت قبول نداشته و آن روش را نمى ستودند. معتقدان سياستهاى معتدلانه حكومت ، دانستند كه هرگونه درنگ و تاملى برخلاف اراده و تصميم شاه خودكامه ، منجر به نيستى و نابودى آنان خواهد شد؛ از اين روى با كناره گيرى و حاشيه نشينى رجال محافظه كار، ميدان براى رجال سياستمدار خشن و سركوبگر باز شد و نابودى و اضمحلال نهادهاى مذهبى و دينى و ملى ، با شدت عمل هرچه بيشتر ادامه يافت . (25)

همزمان با اين اقدامات سركوبگرانه ، رژيم پهلوى به تاسيس نهادهاى علمى - فرهنگى ، در راستاى به ثمر نشاندن اهداف تجددگرايانه ، مبادرت ورزيد. اين نهادها در سه بخش پايه ريزى و اجرا گرديد كه عبارت بودند از: دانشكده معقول و منقول ، موسسه وعظ و خطابه و سازمان پرورش افكار. به دنبال اجراى طرح تصديق طلبگى ، رژيم براى انهدام كامل روحانيت ، طرح ديگرى را به منظور ايجاد مركزى جهت تربيت روحانى دربارى ، به اجرا در آورد. اين طرح با تاسيس دانشكده معقول و منقول پيگيرى شد و در اول بهمن ماه 1314 ش ، به تصويب هيئت وزرا رسيد. در اين مصوبه ، نحوه برگزارى امتحان آن دانشكده در خصوص اعطاى تصديق طلبگى مشخص ‍ گرديد. از جمله اهداف شكل گيرى اين دانشكده ايجاد مجامع علمى از فضلا و علما در حواشى و اطراف آن به شيوه ممالك ديگر ايجاد مجامع علمى از فضلا و علما در حواشى و اطراف آن به شيوه ممالك ديگر و طرح مباحث علمى و فلسفى بود. اما اهداف آن در اختيار گرفتن نبض علوم دينى و سلب نفوذ از حوزه هاى سنتى دينى و ايجاد محدوديت براى روحانيت و پرورش افرادى تربيت شده ، با الگوهاى تجددگرايانه رژيم بوده است .

گرچه رضاشاه ، در پى سياستهاى فرهنگى خود، به تحديد تجمعات و نهادهاى مذهبى روحانيون مبادرت ورزيده بود، ليكن نمى خواست تمام اين مراكز مذهبى را برچيند؛ بلكه در نظر داشت از اين دستگاه عظيم ، در جهت اجراى مقاصد فرهنگى خويش سود بجويد. از نظر رضاخان باقيمانده روحانيون ، هنوز خطرى بالقوه براى وى محسوب مى شدند؛ لذا در پى تربيت نيروهايى بود كه هم چهره مذهبى داشته باشند و هم سياستهاى تجددگرايانه رژيم را تاييد و از آن پيروى كنند. از اين روى هيئت دولت در خرداد ماه 1315 ش ، اساسنامه مربوط به تشكيل موسسه وعظ و خطابه را به تصويب رساند. (26)

بر اساس اسناد موجود، موسسه وعظ و خطابه وابسته به دانشكده معقول و منقول بوده و فعاليت آنرا مى توان جزيى از برنامه و كاركرد دولت عليه روحانيت دانست . در اين برنامه طرح جواز عمامه و فعاليت دانشكده معقول و منقول نيز جاى داشت . رژيم با تاسيس موسسه مزبور هر چه بيشتر بر فشار خود بر روحانيت ، افزود. (27)

با وجود اين ، مهمترين ارگان تبليغى و تربيت رژيم ، سازمان پرورش افكار بود. رضاشاه ، طى دوران حكومتش به انحاى مختلف تلاش داشت تا تلفيقى از افكار خواهانه و شاهدوستى را در جامعه رسوخ دهد. تمامى دستگاههاى تبليغاتى مطبوعات ، مدارس و ديگر نهادهاى آموزشى ، در خدمت رواج اين انديشه بود. با وجود تمامى تلاش تبليغاتى حكومت ، باقى ماندن و وفادارى مردم به سنتهاى مذهبى و بى علاقگى آنان به شعارهاى جديد رژيم براى مجريان فرهنگى ملموس و آشكار بود. مردم ، به آنچه كه مورد نظر سياستمداران فرهنگى رژيم بود، دلبستگى چندانى نشان نمى دادند. مقاومت مردم در قضيه كشف حجاب نيز آشكارا به تجددگرايان فهماند كه اجراى كشف حجاب توام با خشونت ، كارى اشتباه بوده است ؛ بنابراين رجال فرهنگى و سياسى كشور، بر آن شدند تا فكر و ذهن و مغز و انديشه ملت ايران را تربيت كنند. متين دفترى پيشنهاد تشكيل سازمان پرورش افكار را به منظور ايجاد زمينه اى براى تشكيل يك حزب سياسى مانند حزب خلق تركيه به رضاشاه داد. اساسنامه اين سازمان بالاخره در دى ماه 1316 ش ، به تصويب رسيد و فعاليتهاى رسمى آن آغاز گشت . فعاليتهاى اصلى اين سازمان تشكيل كلاسهاى علمى ، جلسات سخنرانى ، انتشار مطبوعات و امورى از اين قبيل بود كه تا سال 1320 ش ، ادامه يافت . بدنبال حوادث شهريور 1320 ش ، و سقوط حكومت رضاشاه ، سازمان پرورش افكار نيز منحل گرديد. (28)

با اجراى اين طرحها و اعمال چنين شيوه هايى ، رژيم پهلوى توانست در طى شانزده سال حكومت ، سياستهاى ضد دينى را در سطح جامعه به اجرا در آورد. بخصوص اينكه سياست غير مذهبى دوران حكومت رضاشاه مهمترين شاخصه اين حكومت ، در قياس با ساير حكومتهاى تاريخ ايران به شمار مى رفت . در اين دوره حكميت تفكر سكولاريسم (تز جدايى دين از سياست ) عملى شد و روحانيون از شركت در امورى كه طى ساليان متمادى ، با فراز و نشيبهايى از آن برخوردار بودند، بكلى كنار گذارده شدند.