همراه با تحول اجتهاد

شهید سید محمد باقر صدر

- ۵ -


عمل صالح از ديدگاه قرآن و مقدمه‏اى بر صحيفه سجاديه

نوشته: شهيد رابع آية الله العظمى سيد محمد باقر صدر

مترجم: دكتر جمال موسوى

بسم الله الرحمن الرحيم

21/3/1359

پيامى از شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر

مقدمه مترجم

خواننده عزيز!بار ديگر يك اثر قلمى و بيان دلنشين و پرگداز ديگرى از آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر را در يكى از مسائل زنده و زندگيساز،در اين صفحات به مطالعه و بررسى و قضاوت شما مى‏گذاريم.اثرى كوتاه،ولى سخت انقلابى،كوبنده و سازنده.

جاى تاسف است ما از خود غافل نشستگان،غالبا«الفاظ انقلابى،كوبنده و سازنده را براى ايجاد انقلاب در ديگران،و كوباندن و ساختن آنها بكار بر ميبريم،ولى نسبت به خود هيچ گونه ژرف نگرى،و بى‏نظرى احساس نمى‏كنيم.در همه كارهاى اجتماعيمان يك ديوار فولادين،يك رشته سيم خاردار،يك عائق نفوذ ناپذيرى دو را دور خود كشيده‏ايم.

اگر بتوانيم خود را از حصار اين عائق‏ها آزاد سازيم،و با كمال آزادگى به هيچ نفاق و خود پسندى و خود فريبى،با تمام وجود،خود را در اختيار اين نوشته كوتاه بگذاريم،به زودى احساس ميكنيم دل‏هاى ما تكان برداشته،اراده ما بكار،مصمم‏تر شده،در مقابل هر گونه آواى ياس و نوميدى كه نداى تفرقه شيطانى است،روح تازه‏اى در كالبد ما فرو دميده شده و مايليم وظيفه خود را شناخته هر چند راه وصول به آن مشكل و دور و دراز باشد،با انجام آن و تلاش در راه آن،روح مسئوليت‏خود را بى هيچ عذر و بهانه‏اى ارضا كنيم.

اين اثر مجاهد شهيد،هر چند به سال‏ها پيش از اختناق فعلى عراق مربوط مى‏شود،ولى به قدرى كوبنده و سازنده تنظيم شده كه گويا همه فشارهاى طاقت فرساى اين جباران را پيش بينى كرده،به تلاش‏هاى اين استعمارگران براى شستشوى مغزى جوانان از مسئوليت اسلامى‏شان پاسخ مى‏دهد،نيرنگ‏هاى امپرياليسم خونخوار را با تجارب ممتدش براى كوبيدن حركت‏هاى اسلامى در نظر دارد.با وجود اين همه موانع بر سر راه،باز مى‏گويد راه باز است و هيچ عذرى پذيرفته نيست.بايد مردم را از بند رهائى بخشيد و با ياس مبارزه كرد،نور اميد بر دل‏ها تا بانيد.

و ما ديديم كه او در محيط تاريك اختناق عراق،اولين طرح‏هاى جمهورى ما را در زمينه سياست،حكومت،اقتصاد و بانكدارى او داد.و اولين جنبش انقلابى را از خارج ايران عليه دستگاه ظلم او رهبرى كرد.

«حزب الدعوة الاسلامية‏»در عراق عليرغم همه سخت‏گيرى‏ها و قتل و غارت‏هاى نظام فاشيسم عراق،پايه و مايه گرفت و به رهبرى شهيد آيه الله صدر عمليات خود را آغاز كرد.

آرى در اين محيط بود كه رهبر مجاهد عراق تصميم گرفت‏خود نمونه‏اى براى اين تلاش‏ها باشد.و از انجام وظيفه رهبرى به هيچ عذرى شانه خالى نكند.(و جان بر كف نهاد و انجام وظيفه كرد،و پيامش و رسالتش را با شهادتش به همه ابلاغ كرد.هنگامى كه حرف‏هايش را زد، مطالبش را نوشت،آخرين سلاحش را براى دفاع از شرف و شهامت،دفاع از آزادمنشى و آزاد انديشى خود و امت اسلامى عراق بكار برد،او رنگ خون شهادت را براى آخرين پيامش برگزيد.واپسين سخنش را عمل قرار داد،و شرف شهادت را بر زندگى با ستمگران ترجيح داد.

افتخار بر تو اى فرزند شجاع على!افتخار بر تو اى يادگار حسين!شهادتت مبارك،تو از سال‏ها پيش روحت را با آرزوى شهادت پرورده بودى،و از نزديكترين دوستان و ارادتمندانت مى‏خواستى تا بر تود دعاى شهادت كنند.آرى تو،به قله بلند عظمت،آخرين آرزوهايت كه شهادت بود،نائل آمدى‏»«هنيئا»«لك‏»گوارايت براى فرزند شجاع تشيع خونين،اى بازمانده پيشوايان به حق.اى حماسه آفرين شهادت.

اكنون يادآور مى‏شويم تا مردم عراق هم صدا عليه طاغوت قيام نكنند،تا كسى ديگر به فكرى در انجام اين قيام جز انجام وظيفه و مسئوليت نباشد،تا جهان را غوغاى ستمديدگان عراق و فرياد استضعاف و تظلمشان پر نكند،عراق از زير چكمه‏هاى اين جلادان نجات نخواهد يافت.

ما مردم نيز اگر همه و همه بپانخيزيم،و با از خود گذشتگى به مبارزه با مشكلات قيام نكنيم، تا عمل و كار را در زمينه‏هاى فردى و اجتماعى به جاى شعار ننشانيم و بدون استثنا همه با هم كار نكنيم،تداوم انقلابمان را تضمين نكرده‏ايم.انقلاب مبدا حركت و كار است،كارى كه سپاس خدا را اكنون در راه انجامش دستمان باز است و مطبوعاتمان آزاد،قدرت ابتكارمان بى‏هيچ مانع قابل رشد و عامل نياز به مصرف،با قطع روابط استعمارى و تحريم اقتصادى دشمن،حركت‏ساز و جهت‏ياب.وسائل كار اعم از مواد خام و سرمايه توليد،از زمين و آب بر ايمان رايگان.عليرغم محاصره اقتصادى،نان و آب و اصول زندگى با وجود انقلابى استعمارشكن،براى عموم به آسانى فراهم ديگر چه چيز ما را از حركت به جاى حرف،و از ابتكار بجاى جمود،و از توليد بجاى مصرف،و از تلاش بجاى سستى،و از پر كارى بجاى بيكارى و كم كارى،و سرانجام از اميد بجاى ياس،باز مى‏دارد.

چرا نمى‏خواهيم زنده باشيم.مگر نداى خدا و پيامبرش را نمى‏شنويم كه مى‏گويند:

«اى ايمان آوردگان!نداى خدا و پيامبرش را در دعوت به حيات در مبارزات اجتماعيتان،پاسخ دهيد».

اينك اين نمونه‏اى از آن پيام،و سرودى از آن حركت.

دكتر سيد جمال الدين موسوى

تهران-واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت برداشتهائى از قرآن

برداشتهايى از قرآن

قبلا«من از مجله‏«الاصواء»معذرت مى‏خواهم كه نتوانستم در خواستش را دقيقا انجام دهم (1) . در عوض از خوانندگان عزيز مجله مى‏خواهم به جاى درسهائى از قرآن،برداشتهاى مرا از قرآن كه تقديمشان مى‏كنم بپذيرند.اين برداشتها ارتباط كلى با زندگى روز مره و اوضاع و احوال جارى ما دارد و مى‏تواند ما را در تحمل بار مسئوليتى كه بر عهده داريم،هم در مقام اشاعه دعوت اسلامى و هم در پذيرش اين دعوت،رهنمون باشد.

مجله‏«الاضواء»از من خواسته بود بحثى پيرامون قرآن يا تحقيقى درباره يكى از جنبه‏هاى مختلف و بسيار فراوان قرآن كه نشان دهنده خاصيت كتاب آسمانى است،به نگارش در آورم.

وقتى من اين تقاضا را دريافت كردم به قدرى گرفتارى داشتم و كارهاى فراوان اطرافم آكنده بود و در آنها مستغرق بودم،بر خلاف تمايلم نتوانستم آنرا اجابت كنم،اما وقتى براى پوزش پيش خود مى‏انديشيدم به فكر افتادم اگر بررسى و تحقيق روى قرآن نياز به وقت و بحث فراوان داشته باشد،و بايد مدتى را به آن اختصاص داده،كوشش قابل ملاحظه‏اى مبذول داشت تا در ژرفناى مفاهيم عاليه قرآن بتوان سير نمود،ولى برداشت اجتماعى از قرآن براى آنچه در زندگى مى‏گذرد،كار آسانى است و تلاش و كوشش فراوان،لازم ندارد.و براى استفاده از قرآن در زندگى ضرورى نيست تا در اعماق مفاهيم قرآن فرو رفته و تحقيقات و مطالعات علمى دقيق بكار بريم.تا اين اندازه‏اى برداشتهاى كلى در همه آيات قرآن پراكنده است و مى‏تواند در رهبرى انسان به سوى حق و عدالت و نيكى،پرتو درخشانى بيفكند،و پرده‏هاى ابهام را از رموز و اسرار روان آدمى برداشته،نقطه ضعف‏ها و نقطه‏هاى قوت روان انسان را نشان دهد،و فعل و انفعالات خير و شرى كه در ژرفناى روح او صورت مى‏گيرد و راه‏هاى رشد خير و راه‏هاى ريشه‏كنى شر را در وجود او بشكافد.بنابر اين چرا نبايد از اين گونه برداشت‏هاى قرآنى استفاده كرد.

وقتى در اين انديشه فرو رفته بودم،اين آيه را از سوره توبه با خود تلقين و تكرار كردم:

يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم قل لا تعتذروا لن نؤمن لكم قد نبانا الله من اخباركم و سيرى الله عملكم و رسوله ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون (2) «به هنگام بازگشتتان به مدينه(از نبرد تبوك)نزد شما آمده از شما پوزش مى‏طلبند.بگو عذر تراشى نكنيد،هيچگاه ما(عذر)شما را باور نخواهيم كرد.خداوند از اخبار شما چيزهائى به ما گفته و به همين زودى خدا و پيامبرش كار شما را خواهند ديد آنگاه به جهان غيب و شهود باز گشته،بكارهايتان آگاهتان مى‏كند».

با خواندن اين آيه گامهايم لرزيد،ديگر نتوانستم از آن عبور كنم، همانجا توقف نموده قرائتم را قطع كردم تا برداشت مورد نظرم را از اين آيه قرآن بنمايم.در اين آيه پرگداز قرآن،هر گونه عذر تراشى را رد كرده به پيامبرش اجازه نمى‏دهد به عنوان زبان گوياى دعوت اسلامى،پوزش كسانى را كه از جنگ تخلف كرده‏اند بپذيرد.اينها در هنگام اعلام بسيج عمومى و احساس خطر،سر از اطاعت پيامبر باز زده و شرف ملازمت ركاب پيامبر را به دنياى پست فروخته‏اند. بديهى است در چنين شرائطى هيچ گونه عذرى با هيچ بيانى پذيرفته نخواهد شد.

مدت‏ها در انديشه اين آيه با خود سرگرم بودم،و عمق روح پرور مفاهيم بلند پايه‏اش را استنشاق مى‏كردم،و با همه وجودم و همه مشاعر و احساساتم،خود را در اختيار آن قرار دادم. و عكس العمل هولناك آن را در برابر تظاهرات دروغين منافقان،و سست عنصرها،و در مقابل عقب گرد اصلاح طلبان،در كار دعوت اسلامى،دريافتم.

با خود گفتم دريافت و برداشت من از قرآن اينست كه برويد كار كنيد كه هيچ عذرى پذيرفته نيست.چگونه هيچ عذرى پذيرفته نيست؟مگر عذرهاى اين متخلفان چه بوده است؟از خود قرآن مستقيما مى‏توان فهميد:

عذرهائى كه انسانهاى ضعيف النفس مختلف از كاروان نور تراشيده‏اند،چه بوده است؟و هنگامى كه با اين گونه عذرهاى بدتر از گناه مواجه مى‏شويم چگونه بايد رفتار كنيم؟

با بررسى اين عذرهائى كه قرآن پرده از روى آنها برداشته و بنيادش را نشان داده است، احساس مى‏كنيم بهانه‏هاى آن روز،درست همين بهانه‏هاى رائج امروز است.اين عذر تراشى‏ها در حقيقت و محتواى روانى‏اش هيچگونه تفاوتى با هم ندارند،در عمق همه اين بهانه‏ها،يكنوع خودخواهى و خود پسندى نهفته است،و دعوت به حركت انقلابى امروز ما عينا»همان مشكلات و سختى‏هاى زمان پيامبر(ص)را دارد. و اينان درست همان گرفتارهاى را دارند.مثلا اگر در نبردى پيروزى به دست آيد،اين سست اراده‏ها گويند ما با شما بوديم،همانگونه كه قرآن از آنها ياد كرده:

و لئن جاء نصر من ربك ليقولن انا كنا معكم اوليس الله باعلم بما في صدور العالمين (3) .

و هر گاه خسارتى و زيانى فرا رسد اين سست عنصران گويند:خدا چه لطفى بر ما داشت كه با شما نبوديم چنانكه خداوند فرمايد:

فان اصابتكم مصيبة قال قد انعم الله على اذلم اكن معهم شهيدا (4) اين بهانه‏گيران،طولانى بودن راه را عذر آورده به پيغمبر(ص)مى‏گفتند: لو كان عرضا«قريبا» ايكاش يك استفاده مادى هم داشت و سفرا«قاصدا»يا يك مسافرت نزديكى بود"تا دنبالت بيايند، و لكن بعدت عليهم الشقه و سيحلفون بالله لو استطعنا لخرجنا معكم يهلكون انفسهم و الله يعلم انهم لكاذبون (5) .

«اينان تحمل رنج و شكنجه را نمى‏خواهند،و به خدا سوگند ياد مى‏كنند اگر بتوانيم با شما بيرون مى‏آئيم.اينان خود را بدست‏خود به هلاكت مى‏سپارند،و خدا مى‏داند اينان دروغگويانند».

امروزه سست ايمان‏هاى بى‏اراده،عينا همين بهانه‏ها را بر زبان‏ها تكرار مى‏كنند.و اين معانى را در قالب مسائل زندگى امروزه مى‏ريزند.

براى نمونه مى‏گويند:راه دعوت اسلام پر خار و خس است،راهى بسيار دراز است به اندازه‏اى كه با اين تلاش‏هاى ناچيز،نمى‏توان به جائى رسيد و از مشكلات عبور كرد.هيچگونه تضمينى براى تسلط بر مشكلات و عواقب خطرناك آنها در همه طول راه وجود ندارد.راه به اندازه‏اى طولانى است كه رهنوردان در آغاز راه نمى‏توانند نتايج پايان راه را ببينند.هيچكس قادر نيست چشم انداز خود را به آخر كار برساند.با اين حال چگونه مى‏توان راهى را پيمود كه تا پايان تاريكى است،و خارهاى فراوانى بر سر آن قرار دارد،و كشش آن از توان ديد ما بيرون است؟

بلى دعوت اسلامى،راهى دراز و پر رنج و زحمت دارد،در اين راه بى‏بندبارى،ملت را به سقوط مى‏كشاند،نا آگاهى و عدم شناخت از بركات اسلام راستين،مانع سرسختى بشمار مى‏رود. متاسفانه اين ناآگاهى امروزه بر افكار و عقول كسانى كه عادت به انحراف از متن زندگى گرفته‏اند حاكم شده است.

استعمار جنايتكار و فريبنده،كه پيوسته مى‏كوشد در مقابل ملت‏ها بايستد،و مراقب حركات رهائى بخش آنها باشد،و با شدت عمل به آنها پاسخ گويد،مانع ديگرى بر سر راه است.

تمدن غربى،با حمايت‏ها و تبليغات چشمگيرى كه از آن به عمل مى‏آيد،نيز يك مانع ديگر راه است.با وجود اين موانع،دعوت كننده به راه اسلام،چگونه مى‏تواند اينها همه را از سر راه خود ذوب كند و بر آنها چيره آيد.

راه دراز است،و مقصد پر زحمت و دور،اگر به جاى اين راه معنوى،مسافرتى معمولى و عادى بود،و اگر استفاده مادى مى‏داشت،آن وقت راه كوتاه مى‏گرديد.هدف سفر كه منفعت محدودى داشته باشد،چشم مى‏تواند آن را ببيند،در آن صورت زمينه براى فعاليت هست.

راه دراز است.اين چيزى نيست كه قابل ترديد باشد،ولى در مقابل چه مقصدى؟وقتى مقصد دعوت به خدا و راه خدا باشد،دورى و درازى راه،چيزى نيست،مگر مسلمان مى‏خواهد در پايان اين راه به برگ و نواى مادى برسد؟مسلمان نمى‏خواهد به اين زودى براى مبارزه‏اش جائزه‏اى دريافت كند،يا كسب افتخار مادى نمايد،و پيروزى‏اش را در اين چيزها بداند.آنگاه از پيمودن راه دورى كه به آخرش نمى‏رسد،و نمى‏تواند جز گام‏هائى چند در آن راه قدم بردارد سرباز زند و راهش را بگرداند.

مسلمان هدف نهائى و حقيقى كارهايش،رسيدن به پاداش الهى است.

و رضوان من الله اكبر (6) من هدفى براى جهاد كه بتواند تضمينى براى مجاهدان بيافريند،و فوز و رستگارى آنها را تامين كند،بالاتر از اين پاداش الهى سراغ ندارم.اگر مجاهد بخواهد به پاداش الهى برسد ديگر براى او درازى و كوتاهى راه،عبور از موانع و عدم عبور از آن در اين راه، مشكلى ايجاد نمى‏كند.

از ديد آسمانى،مسئله،چيزى جز اطاعت پروردگار نيست تا بنده بتواند حسن نيتش را نسبت به خداى خود در كارش نشان دهد،و خداوند او را به پاداش عملش نوازش كند خواه اين طاعت و حسن نيت در آخرين گامهايش ظاهر شود.آخرين گام از راهى كه بايد بپيمايد،يا در هر گامى از گام‏هاى اين راه.درباره اين راه دراز است كه خدا گويد:

ذلك بانهم لا يصيبهم ظما و لا نصب و لا مخمصة في سبيل الله و لا يطئون موطئا يغيظ الكفار و لا ينالون من عدونيلا الا كتب لهم به عمل صالح ان الله لا يضيع اجر المحسنين و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لا يقطعون واديا الا كتب لهم ليجزيهم احسن ما كانوا يعملون. «از آن رو كه اينان را هيچ تشنگى،سختى و گرسنگى در راه خدا وارد نشود و در آنجا كه (7) كافران را خشم آيد(سرزمين‏هاى كفر)گام مى‏نهند و ضربه‏اى به كافران نزنند مگر براى آنها كار شايسته به حساب آورده شود كه خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نسازد،و هيچ هزينه كوچك يا بزرگى،نپردازند و از هيچ سرزمينى عبور نكنند مگر به حساب آنها منظور گردد تا بهتر از كارى كه انجام داده‏اند خداوند آنها را پاداش دهد»

شك نيست‏سر راه پر از خار و خس است.هيچكس نمى‏گويد راه هموار است.اين راه،راه باز سازى است و راه بازگشت امت به قرآن،راه بازگشت به مركزى كه از آن منحرف گشته است مى‏باشد؟راه راه انسانسازى بطور كامل و قرار دادن انسان را در قالب ايمانى است.در اين راه خارها دستهائى را كه مى‏خواهد آنها را از سر راه بر كند خون مى‏اندازد،ولى سرانجام خار ضعيف در برابر اراده آهنين و عزم استوار انسانها،تسليم مى‏گردد.

مشكلاتى كه در برابر دعوت اسلامى،امروز قرار دارد،در مقابل هر دعوت انقلابى ديگر در تاريخ انقلابات جهان وجود داشته است.ديگران اگر بر اين مشكلات پيروز نمى‏گرديدند تاريخ ورق نمى‏خورد و هميشه جهان بيكسان باقى ميماند.در آغاز دعوت اسلامى همين مشكلات موجود بود.

آيا در لحظه‏اى كه پيامبر اكرم(ص)در غار ثور خود را از دشمنان پنهان كرده و ديده بآن‏ها و كارآگاهان دشمن در سراسر بيابان حجاز در كاوش براى يافتن او بودند تا اگر او را يافتند سر به نيست كنند،چه كسى مى‏توانست پيش گوئى كند و بگويد كه اين شخص تنهاى فرارى،در راهى كه پيش گرفته است به زودى از پايتخت‏هاى قيصرها و كسراها سر در مى‏آورد و با همه جهان متمدن آن روز پيكار خواهد كرد و بزرگترين انقلابهاى تاريخ را به وجود خواهد آورد.

آن سست عنصرها پيغمبر(ص)را ديوانه مى‏پنداشتند.

نه،او ديوانه نيست.

آرى بخدا سوگند او ديوانه نيست،تنها ياد خداى جهان آفرين است كه او را به اين حركت واداشته و شما به زودى خبر او را خواهيد دانست (8) .

كار شايسته از ديدگاه قرآن

«آيا سقايت‏حاجيان و آبادانى مسجد الحرام را با(كار)آنكس كه به خدا و روز جزا باور آورده و در راه خدا پيكار مى‏كند،همسان مى‏پنداريد اينان نزد خدا يكسان نيستند و خداوند قوم ستمگر را راهنمائى نخواهد كرد (9) .

«مشركان تا وقتى بر كفر خود گواه باشند،حق آبادانى مسجد را ندارند.اينان اعمالشان پوچ و تباه مى‏شود و در آتش جاودان خواهند بود (10) .

«آبادانى مساجد خدا را تنها باور آورندگان به خدا و روز قيامت آنها كه نماز بپاى مى‏دارند و زكات مى‏دهند و جز خدا از كسى نمى‏هراسند انجام مى‏دهند و اينان راه يافتگانند (11) .

«هر كس كار شايسته‏اى انجام دهد به نفع خود،اقدام كرده و هر كس كار بدى مرتكب شود، به خود بد كرده است،آنگاه همه به سوى پروردگارتان باز خواهيد گشت (12) .

«آنها كه ايمان آورده و كارهاى شايسته‏اى انجام دهند،خداوند مهربان به زودى مهرشان را بر دلها مى‏افكند» (13) .

اكنون در اين لحظات كه در پرتو اين آيات خود را مى‏نگريم،به هيچ وجه نمى‏خواهيم ارزش كار را در اسلام از دريچه اقتصادى بررسى كنيم.و نيز در صدد آن نيستيم كه كار را به عنوان سرمايه‏اى در بازار تجارت به عنوان يك كالا كه مزد بگيرها روى آن حساب مى‏كنند،مورد توجه قرار دهيم،و مانند ساير كالاهاى تجارتى ارزش آن را روى ميزان عرضه و تقاضا تعيين كنيم.

اين گونه بررسى‏ها از موضوع بحث،خارج است و ما اينها را به كتاب‏«اقتصادنا»حوالت مى‏دهيم،زيرا آيات قرآنى كه اكنون زير پرتو با عظمتش قرار گرفته‏ايم،عنايتى به جنبه‏هاى اقتصادى كار ندارد،بلكه متعرض ارزش‏هاى عالى‏تر و گسترده‏ترى از كار انسانها شده،و بطور كلى مفاهيم ديگرى را در نظر دارد كه به هيچ وجه با جنبه‏هاى محدود اقتصادى قابل مقايسه نيست.

بنابراين ما در برابر ارزيابى كار در اسلام بايد هر كارى را از ديد انسانيت و ارزش‏هاى اخلاقى آن در نظر بگيريم،نه از ديد اقتصادى آن كه فقط نگاهش به كار پولساز است و نقش سازندگى كار را تنها به توليد و توزيع عادلانه كالا محدود ساخته است.

به تعبير ديگر،اكنون كار انسان را ارزيابى اخلاقى مى‏كنيم،نه ارزيابى اقتصادى.

كدام كار انسان شايسته تقدير و احترام است،و با چه مقياسى بايد ارزش و اهميت اين كار يا آن كار را تعيين كرد.و چگونه بايد از ناحيه اخلاقى و معنوى،كارى را سنجيد؟

اين همان پرسشى است كه ما مى‏خواهيم پاسخ آن را از ديدگاه اسلام به دست آوريم مى‏كوشيم پاسخ خود را از خلال آياتى كه در صدر اين مقال مطرح شد،به اندازه‏اى كه مناسب با بحث كوتاه ما در اين نوشتار است استخراج كنيم.

حقيقت اينكه پاسخ سئوال فوق را هر مكتب و مرامى تنها از ريشه مفاهيم اخلاقى خود بايد بدست دهد.بديهى است مفاهيم اخلاقى را هم،هدفهاى كلى آن مكتب و مرام تعيين مى‏كند و از مجموعه آنها نمونه‏هائى به دست مى‏آيد كه بشريت براى رساندن خود بدان مفاهيم اخلاقى مكتبى تلاش به عمل مى‏آورد.

تمدن سرمايه‏دارى به عنوان يك مكتب و مرامى كه توجه به مصالح زندگى اجتماعى و روابط خارجى بين افراد،دارد،معتقد است هر عملى كه مصلحت اجتماعى اقتضا كند و بتواند در تحكيم روابط اجتماعى اثر بگذارد و افراد را بر اساس آزادى و بهره بردارى متقابل از همديگر مساعدت كند،كارى شرافتمندانه و قابل احترام است.و هر قدر نتايج و كار برد آن در زمينه‏هاى اجتماعى و زندگى عمومى بيشتر باشد،ارزش آن بيشتر و از نظر اخلاقى با عظمت‏تر است.يعنى ارزش كار را به منافعى كه بر آن مترتب است بايد سنجيد نه به انگيزه‏هاى روانى‏اى كه كار از آنها پديد آمده است.

از هنگامى كه جنبه نفع پرستى در تمدن سرمايه‏دارى بر همه چيز ديگر غلبه كرد،هر كار كوچكى در اين راه،بزرگ جلوه نمود و بقول الكسيس كارل،مرد كار با هر انگيزه و هر گونه احساس و طرز تفكرى،نيكو معرفى شد.

بنابر اين ثروتمندى كه مدرسه‏اى بسازد،در زمستان به بينوايان كمكى كند،در موارد ضرورى به دولت وام‏هاى بى‏بهره پردازد و...او يك مرد نيكوكار است،ولى هيچگاه كار اين شخص به درجه كار قهرمانانه يك رهبر سياسى آگاه كه در راه آزاد ساختن بلادش از اسارت سياسى،و حفظ احترام انسان تلاش به عمل مى‏آورد،نمى‏رسد،زيرا جنبه خارجى اين حركت‏سياسى چشمگيرتر و سودش در زندگى انسان‏ها بيشتر است.از اين دو كار كه پائين‏تر بيائيم،نوبت به كارهاى ناچيز و محدودى مى‏رسد كه جز نياز آنى،دردى را دوا نمى‏كند،مانند نياز يك نفر نابينا كه مى‏خواهد از خيابان عبور كند شما دستش را گرفته از روى دلسوزى او را راهنمائى مى‏كنيد.اين هم يك كار نيك است،ولى ارزش‏هاى اخلاقى سرمايه‏دارى،براى آن امتياز چندان قائل نيست مگر وقتى كه نتيجه‏اش مانند كارهاى ديگر درشت و چشمگير باشد.

ماركسيسم در اين امر تا اندازه‏اى موافق،و در پاره‏اى جهات مخالف است.

او معتقد است مبارزه طبقاتى در متن جامعه باعث مى‏شود مصالح عمومى به تناقض كشيده شود،زيرا طبقه پيشين از مصالحى دفاع مى‏كنند كه ضرورت تاريخى‏اش را از دست داده است و توجه به آن امور،نيروى محرك تاريخ را تضعيف مى‏نمايد،در مقابل آن مصالح،مصالح ديگرى براى يك يا چند طبقه جديد كه با گذشت زمان روى كار آمده‏اند،وجود دارد.اين طبقات كه به تدريج روى كار آمده‏اند توانسته‏اند به تدريج روى پاى خود ايستاده با طبقه پيشين رو در رو به مبارزه بر خيزند،و حقوق و مصالح خود را مطالبه كنند. بنابر اين مسئله مهم كه براى اين مكتب مطرح است گذشته از پاره‏اى از كارهاى فردى،كار سودمند و كار غير سودمند نيست،بلكه مسئله مهم طبقه جديد است و كار سودمند كارى است كه به نفع طبقه جديد باشد و كار مضر كارى است كه به زيان طبقه جديد منتهى شود.بنابر اين هر كارى كه به سود و مصلحت طبقه روى كار آمده باشد،كارى با ارزش است و مى‏تواند در پيشبرد تاريخ جامعه مؤثر باشد.و هر عملى كه مصالح طبقه پيشين را تامين كند،و موجوديت اجتماعى آن را ريشه‏دارتر سازد،و مدت مبارزه و دوران احتضارش را طولانى گرداند،يك عمل ارتجاعى پستى است.و تا وقتى نتواند با اهداف بلند ماركسيسم به نفع طبقه جديد قدمى بردارد و آنان را در طرد و عقب زدن طبقه پيشين كه با پيشرفت تاريخ مبارزه مى‏كند،يارى دهد،كارى ارتجاعى و پست است.

پس اين مصلحت و سود طبقه است كه كارى را اخلاقى و سودمند معرفى مى‏كند،و از اين راه است كه بايد كار را ارزيابى اخلاقى و معنوى كرد.

از اين رو لنين جمله معروف خود را اظهار مى‏كند و مى‏گويد:«به عقيده ما هيچ آدابى رعايتش بالاتر از رعايت‏حال جامعه نيست.اكنون پرده از روى دروغى بنام اخلاق و تربيت برداشته شده است،به عقيده ما اخلاق و آداب تحت نفوذ منافع مبارزاتى طبقه كارگر قرار دارد».

اسلام در بررسى اين مسئله نظر ديگرى اظهار مى‏كند كه با نظريات ياد شده فرق اساسى دارد.به طور خلاصه اختلاف نظرها از آنجا ريشه مى‏گيرد كه هدف‏هاى متعالى اسلام براى زندگى انسان و راه‏هائى كه براى پياده كردن آنها در جامعه پيش‏بينى كرده و مى‏خواهد مبانى اخلاقى‏اش را از آن هدف‏هاى بگيرد،با هدف‏هاى محدود جامعه‏هاى سرمايه‏دارى و بطور كلى جوامع مادى،فرق دارد. اسلام به انگيزه‏هاى كار توجه دارد نه به منافع آن،اسلام معتقد است هر كارى را بايد از روى انگيزه‏هاى آن كار ارزيابى كرد نه از روى منافع مادى آن. در هر كار نيت كسى كه آن را انجام مى‏دهد شرط حسن و قبح آن است.تا وقتى نيت‏خوب همراه كار شايسته نباشد،نبايد آن كار را«شايسته‏»ناميد،زيرا اسلام به جنبه‏هاى خارجى كار نظر ندارد،نمى‏خواهد فقط توجهش را به اوضاع و احوال زندگى اجتماعى مردم محدود كند، زيرا معتقد است اين قسمت تنها تصويرى از يك حقيقت عميق‏تر و مهم‏ترى از زندگى درونى انسان است.و تا وقتى مذهب نتواند اين حقيقت درونى را در اختيار گرفته انسان را از آن جنبه بسازد،بالا ببرد،و اين روحيه را در فرم و شكل خاصى پياده كند،نمى‏تواند رهبرى حقيقى جامعه را به دست گيرد.

از اين رو در نظر اسلام اين مهم نيست كه روابط اجتماعى بين مردم طورى برگزار شود كه منتهى به سود مادى گردد،مهم اين است كه از انسان فرد پاكى ساخته شود تا روابط اجتماعى‏اش،از ريشه‏هاى خلق و خوى فطرى و باطنى‏اش،آبيارى شود،آنگاه از داخل به خارج پرتو افكند.

و در يك جمله،اسلام مى‏خواهد انسان خود را يك انسان اسلامى بسازد.از اين رو تربيت اين انسان را خود متكفل شده،و قبل از هر چيز مى‏خواهد محتواى روانى او را بر طبق مفهوم اسلامى بپروراند،ولى سرمايه دارى به اين وظيفه سنگين توجه نمى‏كند تنها به روابط بين مردم مى‏پردازد تا به نتائج و منافع اجتماعى‏اش برسد و ديگر كارى به انگيزه‏هاى فكرى و سرمايه‏هاى روحى‏اش كه در پشت اين منافع مخفى شده و در آنها اثر مى‏گذارد،ندارد.

بدين ترتيب اسلام،ارزش كار هر كس را به انگيزه‏ها و زمينه‏ها و حدود فكرى و روحى او كه بذرهاى كارش در ضمن آنها افشانده مى‏شود،مربوط مى‏داند.حال آنكه ديگران ارزش كارها را به نتايج و منافع آنها و ميدان‏هاى زندگى‏اى كه كار در ساختمان آنها موثر است،قرار مى‏دهند.

بنابر اين زمينه‏هاى فكرى كلى كه اسلام آن را مقرر داشته،ايمان به خدا و روز قيامت است.و انگيزه‏هاى آن،عبارت از عواطف و تمايلات خير مى‏باشد كه با اين زمينه كلى،در هم بافته شده و طورى سخت به هم پيچيده است كه مجموعا يك واحد انسان مسلمان را تشكيل مى‏دهد.و كار شايسته،كارى است كه از اين عواطف و تمايلات در كنار همان روحيه ايمانى كلى،ريشه گرفته باشد.

روى اين اصل،قرآن هر گونه مقايسه بين ان دو كار را قطع مى‏كند.كارى كه از يك زمينه كلى ايمانى برخاسته باشد،و كارى كه از انگيزه‏هاى اميال نفسانى و انگيزه‏هاى مادى ديگر سرچشمه گرفته باشد،هر چند نتائجش عالى و درخشان باشد،و اين سنجش را صحيح نمى‏داند.

اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر و جاهد فى سبيل الله لا يستوون عند الله و الله لا يهدى القوم الظالمين (14) .

شيبه مى‏گفت:كليدهاى كعبه در دست ما است،پس ما بعد از پيامبر(ص)بهترين مردم هستيم.عباس مى‏گفت:ما سقايت‏حاجيان و آبادانى مسجد الحرام را به دست داريم،پس بعد از رسول خدا(ص)ما از همه برتريم.

امير المؤمنين-عليه السلام-بر آنها مى‏گذشت،آنها را در جوش و خروش عواطف خود خواهى ديد.هر دو بر اساس موازين جاهليت و اخلاق خود كامه آن با او سخن گفتند.امام(ع) آن يگانه مرد تربيت‏شده قرآن آن يگانه آشنا با مفاهيم بلند قرآن كه سر تا سر زندگيش از تربيت قرآن آكنده بود،گفت:مى‏خواهيد به شما كسى را ارائه دهم كه از هر دوى شما بهتر است؟گفتند:كيست او؟گفت:كسى كه شما هر دو را به اسلام رهبرى كرد.هم او كه به خدا ايمان آورده در راهش جهاد مى‏كند.

اين سخن،عباس و شيبه را خوش نيامد.براى قضاوت هر دو نزد پيامبر رفتند و خداوند اين آيه را فرو فرستاد تا بدانند كارى كه در قالب ايمان و با انگيزه خدائى باشد،با هيچ كار ديگر خارج از اين قالب و انگيز قالب مقايسه نيست،زيرا هر كارى را با قالب فكرى و انگيزه‏هاى درونى انجام دهنده‏اش ارزيابى مى‏گردد،نه با نمودها و نتائج‏خارجى‏اش.

به همين دليل اسلام ريا را حرام كرده و هر عبادتى كه عبادتكارش از قالب ايمان و انگيزه‏هاى خدائى خارج شود،جرم و شرك قلمداد نموده هر چند ارزشش در جامعه مهم و رنگ ظاهريش دلفريب باشد.بنابر اين عجيب نيست اگر آبادانى مسجد الحرام كارى بى حاصل و باطل معرفى شود،به اين دليل كه از قالب ايمان و انگيزه خدائى به دور است. همانگونه كه در آيه ديگر مى‏خوانيم:

ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النار هم خالدون انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله فعسى اولئك من المهتدين (15) .

همينطور اسلام به صدقه پنهانى و مخفى كردن برخى از نيكى‏ها ترغيب كرده است تا بتوان بنيادهاى نيكى را بين مردم بيشتر فراهم ساخت.اسلام از انسان مى‏خواهد كار نيكش را از هر گونه فريبكارى به دور دارد و بكوشد تا كارش هر چه بيشتر به صلاح و سلامت روحى نزديكتر شود تا به نتائج روانى‏اش نائل آيد.حال آنكه جوامع غربى يا غير اسلامى در رفتار اجتماعى و زندگى روانى خود از هر گونه وسائل و فريبكاريهاى مادى براى وادار كردن مردم به كارهاى مفيد فرو گذار نمى‏كنند تا جائى كه يك كار سودمند همه ارزش‏هاى اخلاقى خود را در غوغاى فريبندگى‏هاى داغ بكلى از دست مى‏دهد مانند تشكيل شب نشينى‏هاى آميخته به فحشاء و قمار و مشروب و غيره براى انجام يك خدمت اجتماعى،زيرا جامعه غير اسلامى آن گونه انگيزه روحانى و معنوى كه جامعه اسلامى راستين مؤمن به خدا و روز جزا دارد،را ندارد و رابطه بين دنيا و آخرتش قطع شده است.

از اينجا است كه مى‏گوئيم ارزش‏هاى اخلاقى از دورترين دوره‏هاى تمدن بشرى تا به امروز، رابطه مستقيمى با دين دارد.و در پرتو دين است كه گاهى يك عمل بسيار كوچك كه از لحاظ نمودار خارجى‏اش خيلى بى مقدار است،از نظر انگيزه باطنى بسيار با ارزشتر و بزرگتر از كار بزرگ پر سر و صداى خارجى است.و به همين امر ارزش تاريخى پيدا مى‏كند.مثلا ممكن است‏شما به خاطر يك نابينا كه مى‏بينيد با رنج و شكنج مى‏خواهد گذرگاهى را عبور كند و نمى‏تواند به تنهائى بگذرد شما دستش بگيريد و او را براى رضاى خدا هدايت كنيد.اين هدايت‏شما،هزار برابر برتر از فداكارى‏هاى شما در مورد يكى از مصالح اجتماعى است كه انگيزه شخصى خارج از حدود ايمان و تقوا آن را بوجود آورده باشد.

تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الارض و لا فساداو العاقبة للمتقين (16) .

بدين وسيله اسلام راه را در برابر هر فردى با هر گونه امكاناتى كه براى خدمات اجتماعى و كار سودمند داشته باشد،باز مى‏كند تا بتواند به بالاترين درجه نردبان كمال روحى يك انسان و ارتقاء معنوى او،راه يابد و بر جامعه واجب و لازم مى‏گرداند ارزيابى‏اش را از اشخاص به اندازه بهره آنها از سرمايه‏هاى روحى و معنوى آنها نه بر حسب نمودارهاى اجتماعى تو خالى و بيمايه‏اش هر چند چشمگير و بزرگ باشد،قرار دهند.

ممكن است برخى به فكرشان آمده بگويند:آنها كه در جوامع غير اسلامى زندگى مى‏كنند، در ارزيابى كارهاشان خيلى بيشتر از جامعه اسلامى كه به قرآن عمل مى‏كنند به واقعيت و صلاح نزديكترند،زيرا قبل از هر چيز مهم‏تر از همه فراهم ساختن نيازهاى اجتماعى و طرفدارى و حمايت از مصالح جامعه است.هر كارى در اين مسير باشد عملى است با عظمت، و همه بايد از آن تقدير به عمل آورند و آن را بزرگ شمارند تا ديگران به انجام اين قبيل كارها تشويق شوند.وقتى ما با اين كار به مصالح اجتماعى خود رسيديم،ديگر چه اهميت دارد كه انگيزه باطنى شخص در عمل،چه بوده است و در چه مايه فكرى و روانى،او تصميم به اين كار گرفته است؟

چيزى كه واقعا قابل تقدير است اينكه ثروتمندى،براى فرزندان ما مدرسه بسازد بديهى است تقدير ما از اين شخص،و بزرگداشت عملش او را در كارش تشويق مى‏كند،و در نتيجه در آمد ملى ما بالا مى‏گيرد.حال ما چكار داريم او ثروتش را از طريق طمع شخصى فراهم آورده باشد تا وقتى طمع شخصى او را به كارهاى نيك و خدمات اجتماعى فرا خواند.

يك نظر سطحى مانند آنچه ياد شد تنها ظواهر اشياء را مى‏بيند و نمى‏تواند به اعماق آنها فرو رود.اين انديشه‏ها با رسالت اسلام از يكسو،و با مفهوم ارزش‏هاى اخلاقى اسلام كه بين كار و سرمايه اخلاقى و روانى و فكرى‏اش ارتباط برقرار مى‏كند از سوى ديگر،مخالفت دارد.

اما از ناحيه رسالت اسلام-زيرا اسلام تنها نيامده تا رفتار ظاهرى ما را تنظيم كند-اسلام رسالتى است الهى كه قبل از هر چيز مى‏خواهد انسان با ايمان بسازد و زندگى او را متناسب و شايسته اين بينش قرار دهد.

يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحيبكم و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه و انه اليه تحشرون (17) .

اسلام مى‏خواهد به انسان حيات بدهد،نه فقط رفتار خارجى‏اش را تنظيم كند ممكن نيست چنين رسالت محتواى داخلى انسان را رها كرده تنها او را از ديدگاه خارجى‏اش بنگرد.

اما از سوى دوم،اسلام اين طور نيست كه هر كارى را تنها به نمود خارجى‏اش اكتفا كند و با زمينه‏هاى فكرى و جو روحى‏اش كه بذر كار در آنجا رشد مى‏كند،كارى نداشته باشد.اصولا ممكن نيست هيچ كارى را از حدود روانى و طبيعت عاطفى‏اش بيرون آورد.اسلام منكر اين حقيقت نيست كه هر چند كارى از روى سوء نيت انجام شده باشد مى‏تواند نتائج‏سودمندى ببار آورد،ولى مى‏گويد:هر گاه ما به اين زمينه‏ها اجازه رشد بدهيم و بگذاريم اين محيطهاى فكرى ناصالح بتدريج گسترش يابد و رشد نمايد و در نتيجه اين گونه ارزيابى‏هاى اخلاقى بر جامعه حاكم گردد،آيا چه كسى مى‏تواند به ما تضمين دهد كه پيوسته و هميشه يك فرد بكار مفيد و سودمند مى‏پردازد؟چگونه مى‏توان در اين صورت انتظار داشت.وقتى كار مفيد با مصالح و مقاصد زودگذر شخص،در تضاد واقع شد باز هم شخص كار سودمند اجتماعى‏اش را تعقيب خواهد كرد؟

بدين ترتيب متوجه مى‏شويم تنها راهى كه واقعا مى‏تواند كار مفيد را در زمينه‏ها و زمان‏هاى مختلف تضمين كند،رشد دهد،و تشويق نمايد همان محتواى داخلى و روانى كار يعنى انگيزه معنوى آن است.!

پى‏نوشتها

1- مجله‏«الاضواء»ارگان رسمى‏«جماعة العلماء نجف‏»است.اين مجله افتخارى داشت كه مقالات آية الله شهيد را منتشر سازد.آيه الله با پوزش از اينكه درسهائى از قرآن را به برداشتهائى از آن تبديل مى‏سازند خدمت بسيار با ارزشى به قرآن نموده‏اند كه آنرا در زندگى و برداشتهائى براى بر خوردارى عموم وارد ساخته‏اند.

2- توبه 95.

3- عنكبوت 10:و هر گاه نصرتى از پروردگارت فرا رسد،گويند ما با شما بوديم مگر خدا به آنچه در دل جهانيان مى‏گذارد آگاه نيست.

4- نساء/72.

5- توبه 42:اين سوگند را«يمين غموس‏»مى‏خوانند و اينان را علاوه بر ترك جهاد براى سوگند هم معاقبند(مترجم).

6- توبه/72

7- توبه/120-121

8- اقتباس از آيه و ان يكاد الذين كفروا... (قلم 51)

9- ا جعلتم سقايه الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله اليوم الاخر و جاهد في سبيل الله لا يستوون عند الله و الله لا يهدى القوم‏الظالمين(توبه/19)

10- ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النار هم خالدون(توبه/17)

11- انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوة و اتى الزكاه و لم يخش الا الله فعسى اولئك من المهتدين(توبه/18)

12- من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها ثم الى ربك ترجعون (جاثيه/15).

13- ان الذين امنوا و الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا(مريم/69)

14- توبه/19

15- توبه/17،18:«مشركان تا وقتى شاهد كفر خود باشند،حق آبادانى مساجد خدا را ندارد. اينان اعمالشان بى‏ارزش،و جايگاهشان بطور جاودان و آتش است:تنها كسانى بايد مساجد خدا با آباد سازند كه خدا و روز قيامت را باور داشته،نماز به پا دارند،زكات بپردازند و از احدى جز خدا،نهراسند.اميد است اينان از راه يافتگاه باشند».

16- قصص/83:اين خانه بلند پايه آخرت را،از آن كسانى قرار مى‏دهيم كه نخواهند در زمين بنلد پروازى و فساد كنند كه پايان كار به نفع تقوا پيشگان است

17- انفال/29:اى باور آوردگان!خدا و پيامبرش را در آنچه مايه حيات شما است پاسخ گوئيد و بدانيد كه خداوند،ميان يك انسان و دلش فاصله مى‏اندازه و شما به سوى او محشور مى‏گرديد.»